مرغ شبخوان که با دلم میخواند
رفت و این آشیانه خالی ماند
متأسفانه فریبرز رئیس دانا، اقتصاددان و پژوهشگر، فعال سیاسی و کنشگر اجتماعی و همراه ما در تمامی این سالها، دنیای ما را ترک گفت.
به جامعهی کارگری و زحمتکشان ایران، فعالان سیاسی، پژوهشگران و مبارزان تسلیت میگوییم.
میدانیم اگرچه فریبرز نیست، اما آرمانهایی که او عمری برای تحقق آنها تلاش کرد همواره راه ما را روشنی خواهد بخشید.
برخی از کتب فریبرز رئیس دانا به فارسی:
پول و تورم (به همراه فرخ قبادی)، نشر پاپیروس، 1368
کمتوسعگی اقتصادی – اجتماعی، نشر قطره، 1371
ناموز و نیها، نشر سمر، 1371
بررسیهایی در آسیبشناسیهای اجتماعی در ایران، دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، 1379
بررسیهای کاربردی توسعه و اقتصاد ایران (سه جلد)، نشر چشمه، 1380
دموکراسی در برابر بیعدالتی، نشر علم، 1383
اقتصاد سیاسی شهری و منطقهای/ ماتیو ادل؛ ترجمه فریبرز رئیسدانا، نشر قطره، 1381
اقتصاد سیاسی توسعه، نشر نگاه، 1381
جهانیسازی: قتلعام اقتصادی، نشر نگاه، 1383
رویکرد و روش در اقتصاد، نشر آگاه، 1383
جهانیسازی و جهان ما، گفتوگو با فریبرز رئیسدانا، 1384
گفتآمدهایی در شعر معاصر ایران: زمینههای اجتماعی و سیاسی، نشر دیگر، 1385
آزادی و سوسیالیسم (چند بحث و نظر)، نشر دیگر، 1385
گفتآمدهایی در ادبیات، نشر نگاه، 1385
یادی از خیالی (دفتر شعر) نشر نگاه، 1386
چند کاوش در سیاست و جامعه، نشر گلآذین، 1394
بربریت واقعاً موجود (ترجمه) (ویراستهی کالین لیز و لیو پانیچ)، نشر نگاه، 1395
منش روشنفکری، نشر گلآذین، 1397
به عنوان یک شهروند عادی یکی ازمهمترین منابع اطلاعاتی موثقم راازدست دادم. صراحت وشجاعت بیان واقعیات باان طنین کم نظیر صدا همواره درگوشم طنین انداز است.متاسفم وبه بازماندگان وهمفکران اوتسلیت میگویم.اباد
فریبرز رئیس دانا نماد شرافت و عدالت خواهی بود. اون برخلاف بسیاری، شرافت خود را به قدرت حاکمه نفروخت. از تدریس در دانشگاه ها محروم شد. به زندان رفت. تهدید شد. سانسور شد. اما عرصه را به کوتوله ها واگذار نکرد. او حتی علارغم امکانی که داشت برای زندگی به خارج از کشور نرفت و در ایران ماند. او در کلام و شوهای سیاسی میهن پرست نبود. او به معنای واقعی و پراتیگ کلمه وطن پرست بود. فریبرز رئیس دانا نمرده است. او همیشه زنده خواهد ماند.
روانش شاد همیشه صدای زیبای عدالت خواهش گوشم پژواک میکند به همه انسان ها تسلیت میگیم
اکنون فریبرز نیست تا در بحبوهه ی جنگ و جدل های اواخر اسفند در خصوص تعیین حداقل دستمزد سال آینده ، بگوید و بنویسد و راهنمایی کند و خون دل بخورد.
اما خاطره ی جدل های اواخر سال 1394 را در خصوص افزایش سطوح دستمزدی بیاد دارم. همان دورانی که فریبرز هدف مشخص قابل حصول را » یک و نیم میلیون تومان » می گفت و بسیاری از دوستان دیگر با شعار حداقل حقوق » سه و نیم تومانی » ، علیه او موضع گرفتند. و در نهایت دولت سرمایه، در نبود وحدت عملی قابل حصول در میان فعالین کارگری ، 812 هزار تومان را به عنوان حداقل حقوق سال 1395 اعلام و اجرا نمود.
فریبرز ، خوب میدانست که در نبود توان نابودی بورژوازی ، کوشش برای تغییر عملی شرایط و بهبود نسبی امکانات زیستی خانوار های کارگری از هر شعار ناممکن پر طمطراق حیاتی تر است. فریبرز هم مارکسیسم را بسیار خوب میشناخت و هم سندیکالیسم را .
فریبرز تفاوت مبارزه برای » هزار تومان بیشترقابل دسترس» را با مبارزه با » سه میلیون تومان غیر ممکن » بخوبی میدانست.
او در عین آرمانگرا بودن ، تحلیل گر شرایط مشخص بود.
از همین روست که دوستداران کف خیابانی فریبرز، که تاکنون جان بدر برده اند ، از نبود او اندوهگینند. اما ، آنها » هر انچه را که او گفت است ، همچون پولاد میکنند».