رخدادها دیالکتیک راستین تاریخاند. آنها از همهی برهانها، همهی قضاوتهای شخصی و همهی آرزوهای مبهم و غیرقابلاتکا فراتر میروند. رخدادها، همراه با منطق توقفناپذیرِ تکامل خود، به کارگران و تودههای کشاورز، که از تقدیر خود آگاهاند، این درسها را میآموزد. مبارزهی طبقاتی در لحظهای معیّن به مرحلهای میرسد که در آن، پرولتاریا در رعایت قانون بورژوایی، یعنی در سازوبرگ دولت بورژوایی (نیروهای مسلح، دادگاهها، تقسیمات اداری)، در ضمانت و حمایت از حق ابتدایی خود برای زندگی، آزادی، امنیت شخصی و نان روزانه، دیگر هیچ چیز نمییابد.
آنگاه ناگزیر میشود قانونیّت خاصّ خود را خلق کند، سازوبرگ خاصّ خود را برای مقاومت و دفاع خلق کند. در لحظههای معیّنی از زندگی مردم این یک ضرورت تاریخی مطلق است که فراسوی تمامی آرزوها، امیال و انگیزههای شخصی جای میگیرد. رخدادها خود را بهمثابه تقدیری جهانشمول، همراه با نیروی حرکت جهانشمول پدیدههای طبیعی عرضه میکنند. انسانها، بهمنزلهی فردفرد و به صورت تودهها (en masse)، خویش را به گونهای بیرحمانه در برابر معمای پیش رو مییابند: احتمال مردن صد و احتمال زنده ماندن ده است، گزینهای را باید انتخاب کرد. و انسانها همواره احتمال زندگی را برمیگزینند؛ ولو آنکه ناچیز باشد، ولو آنکه صرفاً حیاتی اسفبار و خستهکننده را عرضه کند. آنان برای این بخت ناچیز میجنگند، و سرزندگیشان چنان است و چنان شور شگرفی دارند که هر مانعی را درهم میشکنند و حتی پرابهتترین سازوبرگهای قدرت را از میان برمیدارند.
این وضعیتی است که در آن، دیالکتیکهای راستین تاریخ، در لحظههای معیّنی برای انسانها خلق میشود ـ لحظههایی سرنوشتساز در تکامل دردناک و خونین بشریت. هیچ ارادهی انسانییی قادر به ایجاد وضعیتهایی بدین سان نیست؛ هیچ انسان دونپایهای، ولو آنکه به خود ببالد و از مغز خود کلماتی را بیرون آورد که بر دلها اثرگذار است و خونها را به جوش میآورد، نمیتواند وضعیتهایی از این دست را به وجود آورد. این وضعیتها، آتشدانهایی شعلهورند که در آنها، تمامی شورها و نفرتهایی گرد میآیند که تنها چشماندازی از مرگ قهرآمیز میتواند در میان تودهها برانگیزاند. تنها چنین چیزی را میتوان بهمثابهی وضعیتی انقلابی در این دورهی تاریخی قلمداد کرد، که مانند تجربهی گذشتهی بلافصلاش، دارای همان کردارهای اسپارتاکیستها، مجارستان، ایرلند و باواریا است. در این وضعیت، حدّ میانهای برای انتخاب در کار نیست؛ و اگر کسی میجنگد، ضروری است که پیروز شود.
امروز، خود را در چنین وضعیتی نمییابیم. امروز، هنوز با آزادی معّینی میتوانیم انتخاب کنیم. آزادی انتخاب، وظایفی بر ما تحمیل میکند، وظایفی مطلق که مربوط به زندگی مردم است و جزئی ناگسستنی از آیندهی تودههایی است که رنج میبرند و امیدوارند. امروز، تنها یک شکلِ همبستگی انقلابی وجود دارد: پیروز شدن. پس، از ما میخواهد که هیچ عنصر منفردی را که شاید ما را در وضعیت پیروزی قرار دهد، نادیده نگیریم.{…} آنان نشان خواهند داد که ارزشمندند و توان پیروزشدن دارند.
یادداشت
۱.اسپارتاکیستها سوسیالیستهای رادیکالی بودند به رهبری روزا لوکزامبورگ و کارل لیبکنشت که در ماههای پس از آتش بس موقت ماه نوامبر ۱۹۱۸ شهرت یافتند، یعنی زمانی که آلمان در حال تجربهی بهاصطلاح «انقلاب» بود. آنها نام خود را از اسپارتاکوس گرفته بودند که در سال ۷۳ ق.م. به همراهی بردگان، شورشی را علیه قدرت رومیها به پا کرد. م.
منبع:
Text from Antonio Gramsci “Selections from political writings (1921-1926)”,translated and edited by Quintin Hoare (Lawrence and Wishart, London1978), transcribed to the www.Marxists.org
دیدگاهتان را بنویسید