سخنی از مترجم
قرار بود این مقاله ضمیمهی جلد سوم سرمایه باشد كه مدتی پیش منتشر شد؛ اما از آنجا كه امكان انتشار متن دستنوشتهی اصلی ماركس همراه با خود كتاب سرمایه وجود نداشت، تصمیم گرفتم این مقاله را جداگانه منتشر كنم. نوشتهی حاضر یكی از نخستین نوشتهها به زبان فارسی دربارهی رابطهی ماركس و انگلس در زمینهی نگارش كتاب سرمایه است، اما این موضوع در بسیاری از كشورها یكی از مسائل قدیمی در ماركسپژوهی است، یعنی اینكه تا چه حد انگلس دستنوشتهی ماركس را تغییر داده و آیا این تغییرات مهم بوده یا خیر. نظرات بهشدت متفاوتی در این زمینه مطرح شده كه بررسی و تحقیق جداگانهای میطلبد. خوشبختانه مجلد MEGA II. 4.2 كه مجلدی است كه انگلس برای تنظیم و ویرایش مجلد سوم سرمایه استفاده كرده بود، به تازگی به انگلیسی همراه با مقدمهی فرد موزلی ترجمه شده است. امیدوارم بهزودی ترجمهی آن مقدمه را كه دیدگاهی مخالف با نویسندگان مقالهی زیر دارد، در اختیار خوانندگان قرار دهم.
مقالهی زیر را آقای مهدی استعدادی شاد به خواهش مترجم كنونی از آلمانی به فارسی برگرداند. اما با توجه به برخی مغایرتهای آن ترجمه از لحاظ سبكی و نیز تفاوتهای چشمگیرش با ترمینولوژی ماركس، متن را از نو از انگلیسی به فارسی برگرداندم و با ترجمهی ایشان به طور كامل مقایسه كردم. همین جا از ایشان كمال تشكر را دارم.
برای دریافت فایل پی دی اف
کلیک کنید
«مارکس به قلم ماركس»؟
دربارهی ویرایش دستنوشتهی اصلی كتاب سوم سرمایه به كوشش فریدریش انگلس[1]
کارل اریش فولگراف و یورگن یونگنیکل
1ـ طرح مسئله
صد سال پیش، انگلس دستنوشتهای از مارکس، شامل پنجاهوپنج صفحه به قطع رحلی، با عنوان مجلّد سوم سرمایه منتشر کرد. از آن زمان تاکنون بحث دربارهی آن هرگز قطع نشده است. این بحث بارها با ژرفایی اندک طرح شد، اما هرگز عمقی اطمینانبخش نیافت. یكی از دو قطب این بحث ادعا میكرد كه متن انگلس بهنحوی نظاممند و كامل است و قطب دوم، مدعی بود كه این اثر پیچیده و ناتمام است. میان این دو قطب، انواع جدلها درگرفت كه گاهی اوج میگرفت، سپس فرو مینشست و بار دیگر از نو در فواصلی منظم اوج میگرفت.
متنی که به سال ۱۸۹۴ به عنوان مجلد سوم سرمایه شناخته میشود، یكی از مشاجرهبرانگیزترین آثار مارکس است، اما نه فقط از منظر اقتصادی، به ویژه، مشاجره بر سر بهاصطلاح مسئلهی تبدیل، که همواره از نو از سر گرفته شده است.[1] با اینكه انگلس از «نخستین پیشنویس بسیار ناقص» در پیشگفتارش سخن گفته بود،[2] ادوارد برنشتین مجلّد سوم را «اسکلتی خام از آنچه مارکس میخواست … ایجاد كند» توصیف کرد [3] ؛ و ل. ورنر زومبارت، اویگن فون بوهم ـ باروک، میخائیل ی. توگان ـ بارانوفسکی و بسیاری دیگر سرمایه را استخوانبندی یک پیکره نامیدند[4]؛ ویراستاران معتبر و جدیدتر سرمایه دستنوشته مجلّد سوم را همچون اوج و نهایت برداشت مارکسی تجلیل كردند: «این پژوهش برای نخستین بار تمامی عناصر اصلی فرآیند تولید سرمایهداری در كل را بهشکل نظاممندی بازتولید كرد.»[5]
ارزشگذاریها نیز از لحاظ سیاسی بسیار متفاوت بودند. در حالیكه زومبارت در زمان خود فكر میكرد که تبلیغات سوسیالدمکراتیك بهرهی چندانی از این اثر برای مقاصد خود نخواهد برد،[6] در تفسیری جدیدتر میخوانیم که «با انتشار مجلّد سوم سرمایه … بخش تئوریك و نظاممند تحلیل کارل مارکس از صورتبندی اجتماعی سرمایهداری كامل شد … طبقهی کارگر از این به بعد پاسخ تمامی پرسشهای اصلی ناشی از توسعهی سرمایهداری را در دست دارد.»[7]
هر چه بحث کهنهتر میشد، پیشگفتار انگلس بر مجلّد سوم به پشتصحنه عقب مینشست. این واقعیت كه مجادله بر سر موجودی است دورگه، بهتدریج به دست فراموشی سپرده شد. البته لنین هم در رابطه با منظور دیگری این نکته را ابراز کرد که ویراست ۱۸۹۴ در واقع به دو نفر تعلق دارد.[8] یقیناً بدنهی متن به مارکس تعلق دارد، اما جملههای اندكی در متن وجود دارند که انگلس آنها را ویراستاری نکرده باشد.
در تابستان ۱۹۹۳ پس از صد و سی سال برای نخستین بار دستنوشتهی اصلی مارکس برای مجلّد سوم به طور کامل انتشار یافت.[9] اکنون هر کسی میتواند آن دستنوشتهی سالهای 1864ـ1865 و ویراست 1894 انگلس را با هم مقایسه کند (دستکم بخش اعظم آن را مقایسه كند، زیرا انگلس در فصل اول روی دستنوشتههایی كار كرده بوده كه قرار است برای نخستین بار در مجلد 4.3 MEGA2 انتشار یابد.[2] خواننده هنگام خوانش فصلهای دیگر متوجه میشود که آنها كاملاً متکی بر دستنوشتهی اصلی هستند، اما فصل چهارم را در دستنوشتهی اصلی نخواهد یافت زیرا این فصل را انگلس نوشته است. در پایان این مطالعه، برای خواننده این پرسش پیش میآید که آیا متن مارکس از دستنوشتهی 1864ـ1865 یا ویراست انگلس را میتواند اصلاً مجلّد سوم سرمایه بداند، یا اگر با گز و سنجهی مجلّد یكم قضاوت شود، ویراست انگلس شاید خیلی متفاوت به نظر نرسد؟
با اینکه انگلس در پیشگفتار خود ویراستاری مطالب انتشاریافته را به دو مجلد دوم و سوم تقسیم كرده بود، همانطور كه ایرینگ فچر نوشته است، هنوز نمیدانیم «چقدر از این اثر را باید به شرح ویراستار نسبت داد و چقدر را به شرح ماركس.»[10] از سالهای ۱۹۸۰ به بعد افرادی چون چارلز ژید و چارلز ریست[۱۱] مانند ایرینگ فچر نظرات مشابهی مطرح ساختند. آشكارا علاقهی چندانی نبود كه روشن شود ادعای انگلس مبنی بر اینكه عمدتاً متن اصیلی از مارکس را انتشار داده تا چه حد صحت دارد. مجموعهای از علتها برای این كاستی در شناخت منابع تاریخی مارکسیسم وجود دارد. مثلاً نظراتی كه دربارهی این موضوعات در همان زمان حیات انگلس رایج بود، در طول زمان به عنوان جزم منجمد شد و تداوم یافت.
از زمان گئورگ لوکاچ و کارل کرش، ماركسپژوهی در اروپای غربی این جزم یگانگی مارکس و انگلس را زیر سؤال برده و تفاوت مواضع فلسفی و روششناختی آن دو را مشخص ساخته است. این تحلیلها آنجایی به اوج خود رسیدند که مدعی شدند که تز سوسیالیسم علمی نه مفهوم نظری مارکس که از آنِ انگلس بوده است.[12] اما تحلیل فلسفی در این مورد همتایی در تحلیل اقتصادی نیافت. این موضوع از این نظر شگفتانگیز است که موضعی كه در این میان توافق عمومی را جلب كرده است[13]، به ویژه در خصوص مجلدهای دوم و سوم سرمایه مطرح میشود؛ یعنی تنها زمانی میتوانیم ناسازگاریهایی را در نظریهی ماركس تشخیص دهیم كه از آنچه انگلس از خویش بر آن بار كرده است مطلع شده باشیم.[14]
پژوهش و كار ویراستاری دربارهی مارکس و انگلس در اروپای شرقی، كه در دههی ۱۹۵۰ تثبیت و بهتدریج سازمان یافت، با حركت از پیشفرضهای خود، هیچ نكتهی بغرنجی را در ویراستهای مجلدهای دوم و سوم سرمایه به كوشش انگلس مشاهده نكرد، و برعكس آن را همچون نشانهی اوج خلاقیت علمی انگلس، «یك دستاورد عظیم»، ستایش كرد.[15] انسجام متن اصلی و درستی متن ویراسته به سادگی مسلم گرفته شد. نخستین تلاشها برای تحلیلی محتوایی بهسرعت به گِل نشست.[16] اما چون فاكتها را نمیشد نادیده گرفت، بهانههای عجیب و غریبی تحت فشار جزمگرایی مسلط ساخته و پرداخته شد: «در نتیجه، انگلس با کاری سترگ آن دستنوشتههای واحد را به دو جلد سرمایه تبدیل كرد. وی در ناچیزترین حد ممكن دخالتهای ویراستاری كرد و هیچ تغییری اعمال نكرد كه به هویت متن ماركس آسیبی وارد آید.» (تأکیدات افزوده شده).[17]
تا همین اواخر «نیاز به بازبینی» روایتهای ویراستهی انگلس از مجلدهای دوم و سوم را برای «كشف عبارتهایی كه میتواند به قلم انگلس باشد، و نه مارکس» انكار میكردند.[18] اما پروژهی ویراستاری MEGA2 منطق خاص خود را دنبال كرد، و با وجود فشار و اصرار برای نپرداختن به این موضوع، ویراستاری دستنوشتههای اصلی ماركس برای مجلدهای دوم و سوم از اواسط دههی 1980 آغاز شد.
ویراستاری دستنوشتههای اصلی برای مجلد سوم سرمایه در مجلد II/4.2 MEGA2 ضرورت مبرمی داشت، نه فقط به این علت که الحاقات انگلس تحلیل شود،[19] بلکه از آنرو كه دیدگاههای اصلی ماركس، و سطوح تجریدی كه در آن حركت میكرد، فقط از طریق این دستنوشته تشخیص داده میشد. علاوه بر این، بهطور جدی ماركس دههی 1860 در پس نقاب 1894 آشكار میشود. بنا به اظهارنظر شاخص كیتاشتاینر[20]، بدون «بخشهای ناموجه نظریه» كه به انگلس نسبت داده میشود، و نیز بدون تنظیمات متن و تصحیحات به سود انطباق با «خط كلی استدلال»، معلوم میشود که مارکس در میانهی فرآیند پژوهشی ناتمام قرار داشت که در سویههای بسیاری در حال شكلگیری بود. همچنین روشن است كه متن اصلی ماركس مغایر با گرایشهایی است كه نخستین بار با ویراست 1894 انگلس آغاز و برانگیخته شد و از آن به بعد طنین آن در سراسر تاریخ نفوذش تداوم داشته است. نمونه بهویژه آشكار آن شاید بحثهای جدیدی باشد كه دربارهی «نظریهی فروپاشی [سرمایهداری]» ماركس مطرح میشود.
میخکوبکننده ــ چون جدید است ــ این است كه برای نخستین بار تفاوت بین ماركس و انگلس به چنان نحوی آشكار میشود که نه نویسندگان آثاری مستقل بلكه نویسنده و ویراستار یك متن در مقابل هم قرار میگیرند. انتشار دستنوشتهی اصلی مارکس این امكان را به وجود میآورد كه بهدقت دریابیم انگلس در كجا از قصد و منظور مارکس پیروی کرده و کجا این کار را نکرده است.
انتشار مجلد II/4.2 MEGA2 با استقبال گستردهای روبرو شد. در ادامه قرار است «یک رساله» نیز انتشار یابد.[21] سمینارهایی در این رابطه برپا خواهند شد. پژوهشهایی در دست اجراست[22] كه به بررسی تفاوتهای ماركس و انگلس[23]، بازارزیابی ویراستاری انگلس در دستنوشتهها[24] و لزوم بازسازی دوبارهی آنها خواهد پرداخت. نویسندگان حاضر، كه یكی از آنان در كار بر روی مجلد II/4.2 نقش داشته است، از 1992 تا به امروز به عنوان بخشی از «پروژهی آكادمی ویراست كامل ماركس و انگلس» مشغول ویراستاری سایر دستنوشتههای ماركس برای مجلد سوم و یادداشتهای ویراستاری انگلس، و بهطور خاص، كار شدید بر مقایسهی متون 1864ـ1865 و 1894 بودهاند. آنان در تحقیقی كه در ادامه مطرح خواهد شد، و پیشتر در 1993 اعلام شده بود،[25] وضعیت تحقیقات خود را گزارش خواهند كرد.
۲ ـ بررسیهای معاصر دربارۀ ویراست مجلد سوم سرمایه
از اهمیت مجلد سوم سرمایه در تمامی فصلنامههای اقتصادی سخن رفته است. برخی منتقدان مانند بوهم ـ باورک یکراست سراغ موضوع اصلی قانون ارزش و نرخ میانگین سود رفتهاند.[26] پژوهشهای ویژه ــ چه در گذشته و چه اکنون ــ علاقمند بودهاند بدانند که نظرات مارکس چه بوده است، و نه اینكه وی چگونه به این نظرات رسیده است یا چگونه این نظرات شفاهاً انتقال یافته است. آنان اغلب فقط متذكر شدهاند كه انگلس دستنوشتههایی را كه ماركس باقی گذاشته انتشار داده بود.[۲۷] اما بعضی مانند ماکس بئر (Max Beer) صراحتاً به ویراست انگلس اعتماد داشتند و فکر میكردند كه مجلد سومی كه در دست آنان است «دقیقاً همان چیزی است كه از ذهن مؤلفش تراوش کرده است.»[28] البته عدهای به اصالت متن شک داشتند، مانند ال. بی. بودین، و گفتهاند كه «انگلس عبارتهایی در دهان مارکس گذاشته است» که «او هرگز نمیخواست بگوید، و در تضاد آشکاری با نظرات واقعیاش بودند كه فقط در مجلد اول یافت میشود.»[29] گاهی، وضعیت پیچیدهی مطالب، كه انگلس در پیشگفتارش توصیف كرده بود، در نظر گرفته میشد.[30] و سرانجام، دسته چهارمی از منتقدان به مجلد سوم گذرا برخورد كردهاند. این گروه شامل هانس فون شل است كه ماركس را نه یك اقتصادسیاسیدان بلكه در واقع كمونیست میداند، و به این علت قانون انباشت سرمایه مارکس را بهطور مفصل در درسنامهی اقتصاد سیاسی بررسی كرده است اما به مجلدهای دوم و سوم سرمایه فقط اشارهی اجمالی در زیرنویس كرده است: «مجلدهای دوم و سوم به كوشش انگلس منتشر شدند. مجلد سوم، فرایند تولید سرمایهداری در كل، شامل بررسیهای بسیار موشکافانهای دربارهی بهره و سود بنگاهدار است اما ناقص است و ویراستارش تا حد اندكی به ترمیم آن پرداخته است.»[31]
نخستین انتقاد به ویراستاری انگلس را زومبارت در همان سال ۱۸۹۴ مطرح كرد.[32] این انتقاد معطوف به بنیادها بود و كمابیش با نقد قدیمیتر لهر (Lehr) از ویراستاری مجلد دوم منطبق بود.[33] به گفتهی زومبارت، ویرایش انگلس ویرایشی «محترمانه بود و نه بیطرفانه» و «بدون شك به خصلت جامع اثر لطمه زده است.» [34] بههیچوجه قصد ماركس این نبود كه چنین اثر ناقصی را به جهان عرضه كند. بدیل زومبارت:
از پوسته بدرآوردن ویژگیهای پایهای نظام و ارائهی آنها پس از ویرایشی وفادارانه … در روایتی كامل بود. به نظر من، تمامی گریزهای ماركس از مطلب، تمام كار مقدماتی یافتشده در دستنوشتهی ماركس میتوانست به تفصیل در نشریه نویهتسایت انتشار یابد. اما حالا همه چیز در سرمایه چپانده شده است: نظرات پخته در کنار نظرات خام، موضوعهای بسیار مهم در کنار موضوعهای فرعی. نکتههای جزیی در کنار ویژگیهای بنیادی.»[35]
انگلس باید «تكرارهای بیپایان را مانع میشد» و محاسبات نادرست را حذف میكرد. گزارشهای قدیمی و متعلق به دههی 1840 و 1850 میتوانست حذف شود بدون اینكه صدمهای به اثر بزند.[36] رودولف اشتلوزمان در نقدی بازهم صریحتر ابراز كرد که«خود ماركس، و انگلس كه این آش شلهقلمكار باورنكردنی و بهمریختهی مجلد سوم را انتشار دادهاند»، کار نقد را برای «این نویسندگان خیلی سهل كردهاند.»[۳۷] اما در رابطه با محتوا، واكنشها یكسویه بر مسئلهای كه در بالا مطرح شد، متمركز شد. نخست با ادوارد برنشتاین و بندتو کروچه و ژرژ سورل و دیگران بود که با طرح این بحث كه آیا نظریهی مارکس هنوز اهمیت دارد، مجادله بر سر مجلد سوم فراگیرتر شد اما شدت بیشتری نیز یافت.
در سال ۱۹2۲ ویراست انگلس از مجلد سوم برای ششمین بار منتشر شد، اما روایت عامهفهم آن انتشار فراگیری نیافت. كائوتسكی هنگام آمادهكردن مقدمات ویراست ارزان و پرتیراژ سرمایه، بر این موضوع كاملتر متمركز شد. وی در مقدمهاش بر مجلد دوم مینویسد:
«این اواخر حدسیاتی رواج یافته است، مبنی بر اینکه انگلس همیشه، رشته افكار ماركس را كاملاً ضبط نمیكرده و دستنوشتهی یادشده همیشه مطابق با این رشتهافكار، تنظیم و ویرایش نشده است. از اینرو برخی از دوستانم از من خواستهاند که من متن تهیهشده به كوشش انگلس را با دستنوشتهی مارکس مقایسه و ایرادها را برطرف كنم. من نمیتوانم این درخواست را اجابت كنم. فرض كنیم كه من كار عظیمی را تكرار میكردم كه انگلس تقریباً به مدت یك دهه انجام داده بود و تقریباً در این نكته یا نكتهی دیگری به نتیجهای غیر از نتیجهی انگلس میرسیدم، چه چیزی خوانندگان را مطمئن میكرد كه نظرات من به رشتهی افكار ماركس، نزدیكتر از انگلس است؟[38]
به این ترتیب، کائوتسکی دستکاریهای اشتباه انگلس را انكار نمیكند، اما از اینكه آب به آسیاب بحث تفاوتهای نظری میان مارکس و انگلس بریزد هم خودداری میکند. در همان حال، داوری خشک و بیطرفانهای از دستنوشتههای مارکس به دست میدهد:
برای فرونشاندن دغدغهها لازم است به منتقدان این فرصت را داد كه خود به قضاوت بنشینند، به بیان دیگر، باید تمامی دستنوشتههای ماركس را به همان نحو كه هستند، انتشار داد. گرچه شاید با زحمت بسیار کتابی کاملا غیرقابلخواندن از کار درآید كه فقط موردعلاقهی تعدادی ماركسپژوه است. نهادی علمی با بودجهای چشمگیر و همكارانی زیاد قطعاً میتواند از پس این تکلیف مهم بربیاید. احتمالا این كار با انتشار مجموعه آثار ماركس و انگلس از سوی مؤسسهی مارکس و انگلس در مسکو، زیر نظر ریازانوف انجام خواهد شد.[39]
به نظر کائوتسکی، ویراست ارزان و پرتیراژ میبایست «معتبرترین ویراست سرمایه تا آن زمان» باشد.[40] اما این ویراست، که مجلد سوم آن در ۱۹۲۹ انتشار یافت[41]، به زحمت پیش از جنگ موردتوجه قرار گرفت و بعد از جنگ فراموش شد.[42]
۳ـ دستنوشتههای نیمهتمام 1864ـ1865 ماركس: مبنای کار انگلس
هر کسی که به دستنویس اصلی مارکس برای مجلد سوم نگاهی بیاندازد، به سرعت تشخیص میدهد كه وی به فرمول قابلقبولی برای روح پژوهشگرش در ارتباط با كل كار رسیده بود كه چنین اعلام كرد: «اگرچه كار پایان یافته، انتشار آن برای هیچ كس جز خودم مناسب نیست.» [43]
از توضیحات مربوط به تاریخ متن در MEGA2 II/4.2 (صص. 24ـ37) روشن است كه اگر چه ماركس دستاورد پژوهشی چشمگیری را پشت سر خود داشت، هنوز كار زیادی را جلوی روی خود میدید. اما این توضیحات نیز هنوز بر نتیجهگیری سهل و ساده و خطی این اثر استوار است كه بخش نافرجام تحتعنوان «پژوهشهای مکمل» نشان میدهد.[44] آنچه همیشه برای ماركس مهم بود، ستونها و دیوارههای اصلی بود، نه تعداد طبقات ساختمان.[45] این دستنوشته تنها دستنویس كامل برای مجلد سوم است. این نوشته که اساساً بهصورت نسخهای خام آغاز شد، رد و نشان چندگانهی تلاشهای نویسندهای را در بردارد كه بر اساس تمامیتهایی به منظور دستیافتن به دركی از مواد و مصالحش میاندیشد. با اینكه درونمایههای اساسی كه در عناوین فصل مشخص میشوند موجودند، مسائل ساختاری هنوز به طور قطعی پاسخ داده نشدهاند. بازنمایی دستوپاشكسته است، و برخورد با مسائل محوری نظاممند نیست. سرآغاز مفصل فصلها معمولاً با خارجشدن از موضوع دنبال میشود. به برخی از نكات اجمالاً اشاراتی شده است، گرچه كاملاً روشن نیست كه چگونه جفت و جور خواهند شد؛ گاهی نكاتی بسط یافتهاند كه که اصلاً در مجلد سوم جایی ندارند. بهطور خلاصه، شكل خام دستنوشته بیدرنگ آشكار است. اگر بخواهیم بار دیگر از استعارهی عمارت نظری سخن بگوییم، به دلایلی كاملاً موجه میتوان دستنویس مجلد سوم را بزرگترین معماری ماركس بنامیم. بنابراین، اساساً لازم نیست تأكید كنیم كه او بههیچوجه این دستنوشته را در آن شكل منتشر نمیکرد. اما ظاهراً چنان به اهمیت محتوای آن اطمینان داشت كه وظیفهی ویرایش آن را بر عهدهی انگلس گذاشت.[46]
اما انگلس خودش چطور این وضعیت آغازین را ارزیابی میکرد؟ او در پیشگفتارش از «راه ویراستاریاش» به «جُلجُتا»[3] سخن میگوید. در آغاز توضیح میدهد که در سال ۱۸۸۵ نخست فكر میکرد که انتشار مجلد سوم، جز در چند بخش، فقط با مشكلات فنی روبروست، و «در آن زمان نمیتوانستم پیشبینی كنم كه این ارزشمندترین پارههای كل كتاب بیشترین دشواری را برایم ایجاد كند.»[47] اظهارات انگلس در نامههایش در سالهای موردبحث نشان میدهند که هر چه ژرفتر در نوشتههای ماركس فرو میرفت، آگاهیاش از مشكلات بیشتر میشد.
انگلس از آشناییاش با تجربهی ویراستاری استفاده كرد و دربارهی آن اظهارنظر ماركس كه «اگر چه كار پایان یافته» چنین نظر داد: اگرچه آغازگاههای بخشها با دقت بسیار پرداخت شده، «دستنوشتهی اول بسیار ناقص است» و فقط نماهای كلی و اشارههای جانبی وجود دارد.[48] در واقع انگلس، چنانكه پس از مرگ ماركس به پیوتر لاوروف گفته بود، هیچ اطلاعی دربارهی وضعیت تكمیل مجلدات دیگر سرمایه نداشته است.[49] برای همین تخمین زمان چند ماهه برای ویراستاری از سوی انگلس کاملاً نادرست از کار درمیآید. انگلس هنگامی كه تازه در مرحلهی سردرآوردن از متن بود، در پیشگفتار مجلد دوم اعلام کرد که مقدمات انتشار مجلد سوم بهسرعت پیش میرود.[50] انگلس با شور و شعف در ۱۸۸۵ اعلام کرده بود که مجلد سوم، مجلد اول را تحتالشعاع خود قرار خواهد داد، و شگفتترین مطلبی بوده كه تا آن زمان خوانده بود و دشوارترین پرسشها بهطرز قابلفهمی توضیح داده شده بود.[51] وی همچنان مشكلات مجلد سوم را دست كم میگرفت و میگفت سهچهارم متن آمادهی انتشار است.[52]
متعاقباً، چنانكه انتظار میرفت، در روزنامهی نویهتسایت در 1887 اعلام شد كه هنوز نظرات مارکس دربارهی تعدادی مسائل اقتصادی بیان نشده است، در نتیجه «حجاب رازآمیز عمیقی بر رابطهی بین نرخ بهره، رانت و ارزش اضافی سایه افكنده است»، اما «انتشار قریبالوقوع مجلد سوم» خوشبختانه «اطلاعات بیشتری را دربارهی این موضوع در دسترس قرار خواهد داد.»[53] بهاین ترتیب، انگلس زیر فشار بود که کار ویراستاری را با موفقیت به پایان برساند و خودش نیز با اعلام پیشرفتها و تأخیرها در این فشار سهیم بود. اما اظهاراتش متناقض بود: این احساس دست داده میشد كه میكوشد مشكلات را دستكم بگیرد. اما در سال ۱۸۸۹ به پرسشگر علاقهمندی میگوید: «محتوا و سرنوشت مجلد سوم در تاریكی فرو رفته است.»[54] از سوی دیگر، كائوتسكی پیوسته خواستار صبر و تفاهم خوانندگان برای تأخیر مداوم در انتشار این مجلد بود. در پاییز ۱۸۸۷ در روزنامهی «اُسترایشر آربایتركالندر» [تقویم کارگری اتریش] اعلام كرد كه شاید مجلد سوم در سال ۱۸۸۸ منتشر شود،[۵۵] اما در سال ۱۸۹۰، به مناسبت هفتادمین سالگرد تولد انگلس نوشت: «اگرچه در ارتباط با مجلد سوم، اساساً انگلس تنها كسی است كه باید دستنوشتههای موجود را ویرایش كند، شاید هیچ كاری دشوارتر و زمانبرتر از ویرایش با وسواس اثر علمی ناقصِ شخص دیگری نباشد» ــ و در اینجا کائوتسکی به مشکل بالفعل انگلس اشاره میكند ــ «و در همهی موارد فقط رشته افكار نویسنده را به نحوی كه خاص اوست بیان كند و نه آنکه ناخواسته رشته افكار خود را به او نسبت بدهد. اگر چه ممكن است حتی بهطور كامل در نظرات نویسنده كاملاً سهیم باشد، باز هم فردیت خاص خود را دارد.»[56] اگرچه برخی منتقدان شك داشتند كه اصلاً این مجلد منتشر شود، دیگران آشكارا حدس میزدند كه انگلس با مشكلات ویراستاری این مطالب روبرو شده است. لهر در 1892 با آب و تاب خاصی اعلام کرد: «اگر محتوای مجلد سوم شبیه به محتوای مجلد دوم باشد، بهترین خدمتی كه انگلس میتواند در حق دوست درگذشتهاش انجام دهد، این است كه اجازه ندهد دستنوشته انتشار یابد.»[57] در مقابل چنین ارزیابی، انگلس در پایان سال ۱۸۹۲، در مقالهاش، «ماركس، كارل هاینریش» كه برای راهنمای علم دولتمداری منتشر كرد، اعلام کرد که مجلد سوم در سال ۱۸۹۳ منتشر خواهد شد[59]، و با بازچاپ این مقاله در نشریات دیگر به این انتظار بیشتر دامن زد. به این ترتیب، در راهنمای سوسیالیسم تحت مدخل «انگلس» نوشته شده است كه وعدهی انتشار مجلد سوم در 1885 داده شده بود اما هنوز منتشر نشده است.[59] و سپس چند صفحه بعد، تحت مدخل «سرمایه» اعلام شده كه «سومین مجلد زیر چاپ است.»[60]
۴ ـ ویراست 1894 انگلس
1ـ4. پیشگفتار و پینوشت
به مدد خواست انگلس در پیشگفتار مجلد دوم که منتقدان از زمان باقیمانده تا انتشار مجلد سوم استفاده کنند و تكوین میانگین سود را بر پایهی قانون ارزش اثبات کنند،[61] صحبت بر سر جلد سوم مدتها پیش از انتشارش به راه افتاده بود،[62] و حتی به گفتهی بوهم ـ باروک «آثاری در بررسی معمای قیمت» نوشته شد. [63] انگلس در 1888 به این نتیجه رسیده بود كه این آثار را در پیشگفتارش بررسی كند.[64] وی مانند پیشگفتارش بر مجلد دوم، پیشگفتار بر مجلد سوم را به گزارشی از كار ویراستار و ابراز نظر دربارهی بحث قانون ارزش و نرخ سود تقسیم كرد.[65] اما دلایلی وجود دارد که انگلس باید مقدمه را به گونه دیگری مینوشت. پس از آن که وی در پیشگفتار بر مجلد دوم این نقیصه را تصدیق كرده بود كه جایگاه مارکس در نظریهی اقتصادی به اندازه کافی كندوكاو نشده است،[66] اكنون جبران آن لازم بود، به ویژه که مجلد سوم بخش «نظری» سرمایه به شمار میرفت. انگلس در اینجا میتوانست با ارائهی چكیدهای از نظریهی اقتصادی از دستاوردهای حاصل تا آنزمان طرحی به دست دهد و فهرستی از مسائلی كه هنوز پاسخ داده نشده یا ماركس آشكار پاسخ به آنها را به آینده موكول كرده بود (رقابت، اعتبار، بازار جهانی، دولت و غیره) در اختیار گذارد. چنین پیشگفتاری میتوانست مانع از ارزیابیهای نادرست، گمانهزنیها و تفسیرهای بیربط شود. بسیار بعید است كه انگلس به چنین جمعبندی برای مجلد چهارم اندیشیده باشد؛ اعلامیهای که برای انتشار مجلد سوم در نشریه نویهتسایت [زمان نو] درج کرده بود، حاكی از جان كلامی از این دست بود. او نخستین كسی بود كه با مسئلهی بازسازی متنی نظریهی مارکس روبرو میشد. شاید او دیگر خود را در قبال این وظیفه ناتوان حس میكرد، «یكی از دشوارترین وظایفی كه یك نویسنده میتواند برای خود طرح كند.»[67] و شاید نمیخواست خراشی بر بنای یادبود ماركس وارد آید. به هر حال، تجربهی تأملبرانگیزش میتواند نقش مهمی ایفا كرده باشد، زیرا انگلس دیگر آن داوری سرخوشانه سال 1885 خود را دربارهی دستنوشتهی مجلد سوم ابراز نكرد.
اگر انگلس با دقت بیشتری به مسئلهی انسجام متنی مینگریست، میباید مسائل مربوط به طرح شش كتاب را نیز موردتوجه قرار میداد. آنگاه باید دربارهی اظهارنظر چندپهلوی ماركس درباره اینكه بازنمایی مجلد سوم باید شامل چه چیزی باشد یا نباشد، و نیز درباره ارجاعات ماركس به درونمایههایی كه برای مجلدات چهارم تا ششم یا برای «پژوهشهای بیشتر» در نظر گرفته بود، و نیز دربارهی نظرات متعارض ماركس درباری مسائل مربوط به شیوههای روششناختی بازنمایی موضع میگرفت، بهویژه آنكه در اینجا انگلس كاملاً فراغبال، بدون آنكه این مسائل در ویراستش قابل تشخیص باشد، به مجلد سوم پرداخته بود.
انگلس در این پیشگفتار اصول راهنمای خود را نام برده بود. پس از آشکارشدن نخستین واکنشها، انگلس دوباره این اصول را در یادداشتی نیمهتمام كه برنشتاین پس از مرگش انتشار داد، بازتأكید كرد.[68] آن اصول به قرار زیرند: انگلس میخواست تا سر حد امکان متنی اصیل ایجاد و كار ویراستاری را به ضروریترین موارد محدود كند، و متعاقباً خصوصیت دستنویس اول ماركس را تا جایی كه متن قابلفهم باشد حفظ، و بنا به نظرش، آنچه به لحاظ علمی بدیع بود، تا جایی كه امكان داشت با كلام ماركس بازتولید شود. سرانجام، چون متن اصلی برای علاقهمندان بیش از همه اهمیت داشت، به همین دلیل، انگلس اجازه داده بود تا اشاره به نكاتی كه قرار بود بعدها بسط داده شوند اما ماركس به آنها دوباره نپرداخته بود، به همان نحو كه بودند در متن مجلد سوم منتشر شود. انگلس میخواست فقط تا جایی دخالت كند كه کاملاً ضروری بود و آنها را با صراحت نشان دهد. اما مواد و مصالح نباید به شكل یك بازنمایی نظاممند ساخته و پرداخته میشد.[69]
ما در ادامه نشان میدهیم كه انگلس تا چه حد از عهدهی مدعای خود برآمده است.
2ـ4. روش کار انگلس
انگلس هنگام ویراستاری دستنوشته مارکس به اقداماتی زیر دست زد:
۱- تغییر در نظم و سازمان متن
الف) تغییرات در عنوانها و سرفصلها
ب) جابهجایی عبارتها در متن
2 ـ بهبود فرازهایی در متن
الف) گنجاندن جملات معترضه
ب ) تغییر زیرنویسها به متن عادی
۳ ـ گسترش متن
الف) افزودههای خود انگلس
ب) بههنگامكردن تاریخی
۴ ـ حذفیات در متن
۵ ـ كوتاهكردن متن برای اختصار
۶ ـ پرداخت
الف) با ایجاد یا حذف بندها
ب) با استفاده از عبارات پیونددهندهی استاندارد
پ) با افزودههایی كه نكات مهم متن را بیرنگ میكرد
ج) با حذف تأكیدها
چ) با حذف تكرارها
۷ ـ تصحیحات
الف) تصحیحات محتوایی
ب) تصحیحات واژگانی
پ) تغییرات سبكی
ج) تصحیح محاسبات
چ) تصحیح یا ترجمهی نقلقولها از زبان بیگانه
ما با استفاده از برخی نمونهها این دخالتها را روشن خواهیم كرد.
انگلس هنگامی كه روی متن كار میكرد، شماری دستنویس نوشت كه هنوز منتشر نشده و نظری دربارهی آنها داده نشده است. انتشار آنها در مجلد II/14 در MEGA2 درك مشكلات انگلس را به طرز چشمگیری ساده خواهد كرد. اما مجلد II/14 نمیتواند جایگزینی برای ارزیابی خود خواننده از كیفیت نظری دستنویس ماركس یا مقایسه آن با ویراست 1894 انگلس باشد.[70]
1ـ2ـ4. تغییر در نظم و سازمان متن
الف) تغییرات در عنوانها و سرفصلها
انگلس در آنتیدورینگ، در رابطه با تداوم انتشار سرمایه، تصمیم گرفته بود كه نظم و ترتیب مجلدات را به همان نحو كه ماركس برنامهریزی كرده بود حفظ كند. پس از این که در سال 1885 از فرصت ارائهی طرحهای ماركس استفاده نكرد و مواد و مصالح موجود مانند پیشنویسهای مجلد دوم را انتشار نداد، دیگر نمیتوانست «دستنوشتههای مجلد سوم» را منتشر سازد. بعدها کائوتسکی خوشاقبال بود که به ویراستاری دستنوشتهی «نظریههایی دربارهی ارزش اضافی. از دستنوشتهی انتشارنیافتهی «درآمدی بر نقد اقتصاد سیاسی» كارل ماركس» پرداخت.
عنوان اصلی نیز مسئلهساز است. عنوان مارکس «پیکربندیهای کل فرآیند» بود[۷۱]، در حالی که انگلس آن را «فرآیند تولید سرمایهداری در كلیت آن» نامیده بود.[72] هیچیك از این دو عنوان با محتوای دستنویس کاملاً منطبق نیست. عنوان مارکس، یك عنوان كامل اثر است. این عنوان بر این واقعیت تأكید میكند كه نه تنها تمامیت بلكه در واقع «شكلهای» آن، یعنی نقش رقابت، بازار جهانی، دولت، و غیره، ارائه میشود. همچنین، طرح مجلد سوم همچون بخشی از طرح عمومیتر برای سرمایه پا به حیات گذاشت و بنابراین، عنوانش فقط در بستر كل اثر قابلفهم است. حتی اگر مارکس عنوان مجلد سوم را بدون تغییر بر جای گذاشته باشد، در صورت انتشار همزمان تمام مجلدات، یقیناً سوءتفاهمی پیش نمیآمد. اما این واقعیت که مدت زمان مدیدی در انتشار دستنوشتههایش برای مجلد سوم وقفه افتاده بود، این امر ضرورتاً تبعاتی برای عنوان داشت. هیچ ناشری عنوان بیمعنای «شكلهای كامل فرآیند» را برای کتاب نمیپذیرفت. بنابراین انگلس مجبور شد تا عنوانی برگزیند كه پیوندی با مجلدات قبلی داشته باشد.
این که تاكنون به عنوان برگزیدهی انگلس، یعنی «فرآیند تولید سرمایهداری در كلیت آن» ایرادی گرفته نشده است، به این معنا نیست که این عنوان با محتوای متن ویراسته منطبق است. آیا با توجه به اینكه ماركس در مجلد اول به تولید و در مجلد دوم به گردش پرداخته بود، آیا «فرآیند بازتولید سرمایهداری در كلیت آن» عنوان بهتری نبود؟ در این رابطه شاید بیهوده نباشد که بگوییم انگلس در اثر ویراستاری کرده خود بدون دلیل روشنی از نسخهی مارکس منحرف شد و در ویراست خود از پیشنویس ماركس گاهی «تولید» و گاهی «بازتولید» نوشت.
دغدغهی انگلس برای انتشار دستنوشتهی ماركس به شكلی قابلخواندن و قابلفهم همچنین باعث شد در سازمان و عناوین متن دخالت كند. چنانكه از MEGA2 II/4.2 پیداست، مارکس متن را به هفت فصل و هر فصل را به چند بند تقسیم کرده بود. احتمالاً ماركس در تجدیدنظر بعدی خود تقسیمبندیهای فرعی بیشتری ایجاد میكرد. اما این برای توجیه دخالت انگلس كافی نیست. چون انگلس هیچ چیز در این رابطه در پیشگفتار خود نگفت، خواننده هیچ نشانهای در رابطه با سازمانبندی اولیهی مطالب تا انتشار MEGA2 II/4.2 در اختیار نداشت. با این که فصلبندی مفصل انگلس ــ او هفت فصل را به بخشهایی تقسیم كرد و بندها را به پنجاه و دو فصل تبدیل كرد[73]، كه سپس با تقسیمات فرعی همراه شد ــ و خصلت پراكندهبودن دستنوشته كاملاً ناهماهنگ هستند، این مسئله تاکنون هرگز آشكارا موردبحث قرار نگرفته است. اما سازمانبندی گزیدهی متن احتمالاً در پذیرش آن تاثیر گذاشته است.
البته انگلس در متن ماركس به دنبال جاهایی بود كه باید شكسته میشدند. به این ترتیب، مارکس هنگام بازنویسی فصل مربوط به رانت ارضی آن را به طور كلی به سه پاره تقسیم كرده بود. اما در پایان یادداشتهای خود یك طرح تقسیمبندی كلی را برای بازبینی نهایی ترسیم كرده بود. انگلس به این طرح تا سر حد امکان پایبند باقی ماند. (ر. ك. به تصویر 1) اما در یک نقطه از آن دور شد. مارکس در آغاز ملاحظات خود دربارهی مسئلهی رانت ارضی، ابراز كرد كه برخورد با شكلهای تاریخی مالكیت زمین به این اثر تعلق دارد.[74] اما این بررسی مانع از آن نشد كه در صفحات متعددی به حاشیه رفته و به بررسی برداشتهای گوناگون از رانت از زمان پتی بپردازد.[75] در آغاز این حاشیهروی، مارکس در یادداشتی به خود یادآوری كرده بود كه میخواسته در فصل تاریخی دربارهی تاریخ رانت ارضی به طور مفصل به این مبحث بپردازد.[76] احتمالا آنچه در سر داشت، فصلی مرتبط با آن در كتاب چهارمش دربارهی تاریخ نظریه بود (كاری مشابه با نظریههای ریكاردو و رودبرتوس دربارهی رانت كه در دستنوشتهی 1861ـ1863 وجود دارد)، زیرا طرح كلیاش دربارهی سازمانبندی نهایی كه پیشتر ذكر شد، جایی برای یادآوریهای تاریخی باقی نمیگذاشت (ر. ك. به تصویر 1)
تصویر 1
الف) سازمانبندی خودجوش ماركس هنگام نگارش بخش رانت ارضی در دستنوشته
فصل ششم تبدیل سود اضافی به رانت ارضی الف) مقدمه پ) رانت ارضی مطلق ب) رانت ارضی تفاضلی (ر. ك. به مجلد II/4.2 صص. 667، 690، 753) ب) تأملات ماركس دربارهی سازمانبندی در پایان نسخهی كتبی [(عناوینی كه زیر آن باید به رانت پرداخت عبارتند از: الف) i) مفهوم رانت تفاضلی بهطور كلی. نمونه دربارهی قدرت هیدرولیك. سپس گذار به رانت زمین زراعی واقعی ii) رانت تفاضلی شماره 1، كه از حاصلخیزی متفاوت قطعات متفاوت زمین ناشی میشود ii) رانت تفاضلی شماره 2 كه ناشی از تخصیص متوالی سرمایه در زمینی واحد است iii) تاثیر این رانت بر نرخ سود. ب) رانت مطلق ج) قیمت زمین د) ملاحظات نهایی دربارهی رانت ارضی. Ii باید به α ) رانت تفاضلی با قیمت ثابت تولید β) رانت تفاضلی با قیمت نزولی تولید γ) رانت تفاضلی با قیمت صعودی تولید (و δ) تبدیل سود مازاد به رانت)] (ر. ك. به MEGA2 مجلد II/4.2 ص. 816 و پس از آن)
|
ب. طبقهبندی ویراست 1894 انگلس
پارهی ششم تبدیل سرمایهی اضافی به رانت ارضی
فصل 37. مقدمه فصل 38. رانت تفاضلی. ملاحظات عمومی فصل 39. نخستین شكل رانت تفاضلی (رانت تفاضلی I) فصل 40. دومین شكل رانت تفاضلی (رانت تفاضلی II). ملاحظات عمومی فصل 41. رانت تفاضلی II. نخستین نمونه. قیمت تولید ثابت فصل 42. رانت تفاضلی II. دومین نمونه. قیمت تولید نزولی. فصل 43. رانت تفاضلی II. سومین نمونه. قیمت تولید صعودی فصل 44. رانت تفاضلی در نامرغوبترین زمین فصل 45. رانت ارضی مطلق فصل 46. رانت ساختمانها، رانت معادن، قیمت زمین فصل 47. تكوین رانت ارضی سرمایهداری I. مقدمه II. رانت كار III. رانت تولید IV. رانت پول V. اقتصاد مضارعهكاری و مالكیت اجارهدار خصوصی (ویراست نخست 1894، پارهی دوم، ص. 111 و پس از آن
|
اما انگلس از این متن بیستوهشتصفحهای «تكوین رانت ارضی سرمایهداری» را جمعوجور كرد و آن را در انتهای پارهی ششم به عنوان فصل چهل و هفتم قرار داد. شباهت این راهحل با بخشهای پایانی «تكوین اجارهدار سرمایهدار» و «تكوین سرمایهدار صنعتی» در فصل بیست و چهارم مجلد اول خیرهكننده است، اما همزمان مشكلات حلنشدهی ماركس را با نحوهی سازماندهی مطلب روشن میكند. کارل کُرش هنگام بررسی مجلد سوم نمیتوانست این «آخرین فصل الحاقشده» را نامغایر با خط اندیشهای ماركس تفسیر كند.[77]
تقسیمات فرعی انگلس همیشه قصد ماركس را برآورده نمیكرد. به این ترتیب، عنوان «3. رقابت برای همترازسازی نرخ عمومی سود… » را به «همترازسازی نرخ عمومی سود از طریق رقابت…» تغییر داد.[78] با اینكه این تغییر ظاهراً ناچیز است، اما حاكیست كه انگلس رقابت را از طریق وجه بیرونیاش درك میكرد.[79] ماركس عنوان فصل بیستوچهارم از پارهی پنجم را چنین گذاشته بود: «بروننمایی ارزش اضافی و مناسبات سرمایه در شكل سرمایهی بهرهدار.»[80] انگلس آن را به «بروننمایی رابطهی سرمایه در شكل سرمایهی بهرهدار» خلاصه كرد.[81]
ب) جابهجایی عبارتها در متن
با اینكه انگلس در بسیاری موارد از دستورات ماركس در جابهجایی عبارتها پیروی كرد، در موارد دیگر خود دست به جابهجایی نه تنها در قطعات كوچكی بلكه در بخشهای نسبتاً بزرگی از متن زده است.[82] این مورد آخر به ویژه هنگامی كه قصد داشت نه تنها فهمپذیری متن را بهبود بخشد بلكه متنی را ارائه كند كه «در آن خط كلی استدلال به وضوح نمایان شود» آشكار میشود.[83]
با این که به نظر میرسد در مقالهی «مكمل و پیوست به مجلد سوم سرمایه» میخواست به برخی از ایرادها پاسخ دهد، به دقت و علناً دغدغهی خود را «برای حذف مشكلاتی در فهم متن» اعلام داشت «تا نظرات مهم كه اهمیتشان به نحو كافی در متن تأكید نشده بودند، به مركز صحنه انتقال داده شوند.»[84]
با این همه، انگلس به متن نظم و ترتیبی داد که فراتر از خصوصیت متن اصلی بود.
مثال یکم: اعلام ماندن بر خط عمومی مارکس به ابزار شکنجهای برای انگلس در هنگام ویراستاری تبدیل شد. این خط عمومی ناگزیر در تعارض با سایر اصول راهنمای ویراستاریاش قرار میگرفت و به پیچیدگی خصوصیت پژوهشی بسیاری از صفحات دستنوشته انجامید. این نکته بیش از هر جایی در پارهی پنجم دستنوشته مارکس معلوم میشود که پراكندهترین بخش آن است. در اینجا انگلس بیشترین حجم جابهجایی را انجام میدهد. زیرفصلهایی یک تا چهار آن فصل در ویرایش انگلس به فصلهای ۲۱ تا ۲۴ پارهی پنجم بدل شدهاند. از سوی دیگر، زیرفصل «(5) اعتبار. سرمایهی مجازی»، که در اصل دستنوشته شامل هشتاد صفحه است و مارکس در آن پیوسته از شرحی منسجم و به حاشیهروی و تفسیرهای فرعی منحرف میشود، و حتی گزیدههای مطالبی را كه خوانده در آن میگنجاند، به یازده فصل (از ۲۵ تا ۳۵) با عنوان موردنظر انگلس بدل میشود. انگلس در اینجا بیش از صد تصحیح بزرگ و کوچک اعمال میكند. با این تغییرات، وزن محتوا بهصورت یكسویهای به سمت مسئلهی اعتبار انتقال مییابد، این در حالی است كه ماركس فقط میخواست بهطور كلی به آن بپردازد. در مقابل، مسائل اساسی مربوط به سرمایه بهرهدار و بهره فقط به صورت میانپردهای جانبی مطرح میشوند.[85] اما اگر سرمایه اعتباری چنین سلطهای را كسب كرده بود، آنگاه فقط زمانی این امر انسجام داشت كه انگلس مسئلهی اعتبار را نیز در عنوان پارهی پنجم در نظر میگرفت.[86] مارکس، همانطور که نامهاش به انگلس در سال ۱۸۶۸ نشان میدهد، برخلاف قصدش در دستنوشته كه احتمالاً بررسی مفصلتر اعتبار را برنامهریزی كرده بود و كاملاً در راستای اعتقادش بود و صراحتاً چندین بار بیان شده بود، به بازاندیشی بازنمایی خود پرداخت.[87] او بر این باور بود که اعتبار یك اهرم بزرگ صنعت است که در وهلهی نخست از طریق انباشت سرمایهی خصوصی رشد نمیکند. از همینرو بر تفكیك خاصتر بین تراكم و تمركز سرمایه تأكید میگذاشت. علاوه بر این، ماركس به «استفاده از فصل اعتبار برای تقبیح واقعی حقهبازی و اخلاق تجاری» میاندیشید.[88]
در سال ۱۸۶۵، مارکس در زیرفصل پنجم در دو جای مختلف، مطالب الحاقی و مكمل گنجاند.[89] وی این مطالب را از بحثهای پارلمان انگلستان دربارهی بحرانهای ۱۸۴۸ و ۱۸۵۷ ، از نظرات متضاد بازرگانان، بانکداران و اقتصاددانان و نظایر آن دربارهی پول و سرمایه و کارکردشان در بازار پول، صادرات طلا و نرخ ارز و بورسبازی گردآوری كرده بود و با افزودن نظراتش[90] عنوانش را «سردرگمی» گذاشته بود.[91] مطمئناً ماركس قصد داشت فقط جمعبندی خود را از این مطالب در مجلد سوم بگنجاند و بررسی تاریخی ـ تئوریك آنها را در كتاب مربوط به تاریخ نظریه بیاورد. انگلس این مطالب را بهطور مفصل در پیشگفتار خود توصیف كرد و رویكرد خود را با جزییات بیشتری از نمونههای دیگر توضیح داد.[92] انگلس میگوید چند بار تلاش كرده است تا فصلی را از نخستین بخش «سردرگمی» شكل دهد. با این همه، نهایتاً فصلهای 33ـ35 را از هر دو بخش «سردرگمی»، بیشتر از گزارشهای پارلمانی و سایر مطالب با افزودههایی دیگر ایجاد كرد. انگلس هر جا كه مناسب بوده است نقلقولهایی از «سردرگمی» را در فصلهای دیگر استفاده كرده است، مثلاً در بخش پایانی فصل 25. [93]
البته انگلس در پیشگفتار، مسئولیت نظم و ترتیب جدید را برعهده گرفته است، اما نه برای خصوصیت خود مجموعه مطالب: «سرانجام، توانستم تمامی عبارات مؤلف را كه به هر حال به موضوع برسی ارتباط داشتند، در متن وارد كنم. آنچه باقی ماند، بخش كوچكی از گزیدههایی است كه یا تكرار مطالبی بود كه پیشتر در جای دیگری مطرح شده بودند یا به نكاتی میپرداختند كه دستنوشته وارد جزییات بیشتر آن نمیشد.»[94] سرانجام، با عدمرضایت از نتیجهای كه به آن اشاره میكند ــ با وجود آغازهای مكرر ــ كل كار را متوقف كرد.[95]
مثال دوم. ماركس فصل سوم دربارهی قانون گرایش نزولی نرخ سود را فصلبندی نكرده است. انگلس سه فصل با ده قسمت از این مطلب درست كرد. این موضوع حاكی است كه این مطالب تكمیل و به لحاظ ساختاری بیشتر اندیشیده شده بودند. طبعا این امر به توقعات خواننده دامن میزد. به این ترتیب، در سال 1929 گروسمان نوشت:
«با اینكه این ایده كه شیوهی تولید سرمایهداری نفی خویش را با ضرورت یك فرایند طبیعی به وجود میآورد، در حقیقت در مجلد یكم سرمایه موردتوجه قرار گرفته بود، ماركس نمیگوید كه چگونه این گرایش به نفی تحقق مییابد، یعنی چرا فروپاشی سرمایهداری ضرورتاً رخ میدهد و علتهای بیواسطهای كه فروپاشی اقتصادی این نظام را باعث میشوند كدامست. آنگاه اگر كسی در كتاب سوم سرمایه، فصل مربوطه از پارهی سوم را دربارهی «قانون گرایش نزولی نرخ سود» بخواند ــ و این فصل تنگاتنگترین پیوند را با شرح فرایند انباشت دارد ــ واكنش اولیه نومیدی عمیق است. همین عوامل كه محرك انباشت هستند، همچنین مسئول گرایش نزولی نرخ سود شمرده میشوند. اما آیا نزول نرخ سود نشانهی گرایش به فروپاشی است؟ چگونه این گرایش تحقق مییابد؟ این جایگاهی منطقی برای نمایش این گرایش به فروپاشی بود. اما این موضوع رخ نمیدهد. هیچ تلاش آزمایشی در این جهت صورت نمیگیرد: اما شما فكر میكنید كه اكنون پاسخ تعیینكننده داده میشود. اما پاسخی داده نمیشود. به همین علت است كه شك و تردیدهایی دربارهی نظریهی فروپاشی ماركس و نیز همهنگام دربارهی امكان وجود تناقضی بین استدلال مجلد دوم و سوم سرمایه مطرح میشود.»[96]
بنا بر نظر گروسمان، جدل میان کائوتسکی و برنشتین دربارهی نظریهی فروپاشی در مباحث رویزیونیسم «پیامد آن حفرهی سرنوشتساز در استدلال مجلد سوم سرمایه است.»[97] به نظر میرسد که انگلس مشخصاً با نحوهی ویرایش مطالب برای مجلد سوم، مشوق «مادی» این بحث را ایجاد كرده بود.
مثال سوم: انگلس از دفتر گزیدههای مارکس به سال ۱۸۷۶ طرحوارهی كوچكی را دربارهی «رانت تفاضلی و رانت به عنوان بهرهی صرف سرمایهی تخصیصیافته به زمین»[98] استخراج كرد و آن را در فصل 44 گنجاند.[99] وی آشكارا توجیه كار خویش را از دانش خود به عنوان مسئول میراث ادبی ماركس اخذ كرد، یعنی این موضوع كه ماركس در دههی 1870 «مطالعات خاص و جدیدی» را دربارهی رانت ارضی آغاز كرده بود و قصد داشت هنگامی كه به دومین مرور خود از بخش مربوطه بپردازد، این نتایج را در آن بگنجاند.[100]
مثال چهارم: مارکس پارهی هفتم را با «(۱) فرمول تثلیث» آغاز کرد.[101] او در پارهی ششم چند بار در برخوردی مشابه با رانت ارضی، به این موضوع پرداخته بود و بنابراین در آغاز پارهی هفتم اشاره كرد كه یكی از این متنهای قبلی به این فصل تعلق دارد.[102] ماركس با همین قصد، اما بدون یادداشتی مبنی بر اینكه این نوشته به كجا تعلق دارد، برگهای را كه دو روی آن را نوشته و روی صفحهی 470ـ471 شمارهگذاری كرده بود، به نخستین صفحهی پارهی هفتم الصاق كرده بود.
انگلس برای یافتن سرنخ دچار مشكل شده بود، بهویژه به این دلیل كه صفحات این پاره شمارهگذاری نشده بود. بنابراین، در پیشگفتار توضیح میدهد كه «لایههای پیچیدهی متن ابتدا میباید از هم جدا میشد تا این اثر قابلانتشار شود.»[103] قابلدرك است كه انگلس میخواست تمامی متون مربوط به فرمول تثلیث را كنار هم قرار دهد، و در نتیجه خطاهایی جدی در نتیجهی عدم تحلیل كافی متن به آن راه پیدا كرد. وی اظهارنظر ماركس را در آن برگ كاغذ الصاقی قطعهای مستقل دانست و آنها را تحت شمارههای 1 و 2 شمارهگذاری كرد و در آغاز فصل 48 قرار داد.[104] انگلس تحتعنوان شمارهی 3 متنی را گنجاند كه خود ماركس در آنجا قرار داده بود.[105] اما وی با این عمل این واقعیت را نادیده گرفت كه ماركس پس از گنجاندن آن تك برگ، بقیهی متن را در صفحهی 471 نوشته[106] و سپس در صفحهی اول یك برگ دیگر كه خالی مانده است آن را ادامه داده بود. انگلس به اشتباه گمان كرده بود كه در صفحهی 471 «دستنوشته قطع میشود»[107] و در ابتدای برگ دوم، باز هم بیربط، میگوید كه «یك برگ در اینجا در دستنوشته مفقود شده است.»[108]
با این حال، انگلس خواننده را متوجه مشکل نظم و ترتیب متن كرد. وی به آغاز پارهی هفتم در دستنویس ماركس اشاره میكند[109]، و توضیح داد كه وی بندهای مقدماتی را برای پارهی هفتم از سه بخش درست كرده است.[110]
مثال پنجم: دلایل انگلس برای برخی از تغییرات در نظم و ترتیب متن روشن است، اما برای برخی دیگر روشن نیست. به این ترتیب، ماركس پارهی هفتم را بسط داد تا دو افزوده دربارهی نكاتی كه به آنها پرداخته بود شامل شود.[111] انگلس یك افزوده را به بند سوم به عنوان زیرنویس اضافه كرد[112]، اما افزوده به بند 4 به بخشی از متن تبدیل شد.[113] همچنین در خصوص سایر تصمیمهای ویراستاری وی بدون اینكه علتی را ذكر كند نامنسجم عمل میكرد.
2ـ2ـ4. بهبود فرازهایی در متن
الف) گنجاندن جملات معترضه
دستنوشتهی ماركس شامل جملات معترضهی بیشماری است ــ ابزاری برای بسط یك موضوع در نتایج بعدی، ارزیابی اهمیت و وابستگیهای نسبی و نیز برای تثبیت سطحی از استدلال. این حاشیهرویها از متن در این گفتهی شومپتر بازتاب مییابد: «این فكر كه ممكن است در نظام نظریاش عدمانسجامهایی وجود داشته باشد، برای ماركس تحملناپذیر بود و خود و خوانندگانش را سالها عذاب داد و صدها صفحه نوشت تا آنها را حذف كند.»[114] اما آن جملههای معترضهای که مارکس آنها را معمولاً در قلاب یا پرانتر میگذاشت، از سوی انگلس در كاركردشان سوءتفسیر شد یا اساساً آنها را نادیده گرفت. انگلس در پیشگفتارش از «حاشیهرفتن بر سر نكات فرعی» [115] سخن میگوید كه در جریان مطالعه رخ داده بود. وی این قلابها را حذف كرد و فراز مربوطه را در كل بدنهی متن گنجاند. به این طریق، «آشپزخانهای» كه به واقع مملو از ایدهها بود ــ ماركس همیشه قابلمه جدیدی را بار میگذاشت ــ به یك متن منسجم نهایی تبدیل شد، در حالی كه بیش از آنچه بود بریده بریده شده است.
به این ترتیب، دخالتهای انگلس نه تنها در ارتباط با سلسلهمراتب، کارکرد و تأکیدهای فرازهای گوناگون بلكه همچنین در ارتباط با استحكام مطالبی كه ماركس در نظر داشت تأثیر مهلکی گذاشت. مثلاً، یكی از یادداشتهای ماركس در قلاب ــ اینكه علت نهایی بحرانها فقر تودههای مردم است[116] ــ هنگامی كه انگلس آن را به متن میافزاید و قلابها را بر میدارد، برخی از كیفیتهای نسبی خود را از دست میدهد.[117] در این شکل، جمله بدل به سنگ محك تفسیرهایی بدل میشود كه مدعیاند رد و نشانههای نظریهی مصرف نامكفی را در ماركس مییابند. اغلب، متن ماركس داخل قلابها شامل فاكتهای جدیدی برای روشنكردن استدلال است. با حذف این قلابها، انگلس این برداشت برخی منتقدان را تقویت كرد كه گویا ماركس قصد داشته تا از مطالب مجلد سوم استفاده كند تا «شكلگیری تجربی سازمان زندگی اقتصادی به نحو سرمایهداری» را توصیف كند.[118]
مثال یکم: ماركس در معرفی سرمایهی بهرهدار میگوید: «آغازگاه پولی است كه «الف» در اختیار «ب» میگذارد. [این كار میتواند بدون وثیقه انجام شود. اما شكل وثیقه قدیمی است؛ با این استثنا كه پیشپرداختها برای اجناس یا اوراق بدهكاری، مانند برات مبادلهای، و غیره داده میشود. این شكلهای خاص در اینجا به ما مربوط نمیشود. ما به سرمایهی بهرهدار در شكل متعارفش میپردازیم.][119] در برگردان انگلس، این فراز چنین خوانده میشود: « آغازگاه پولی است كه «الف» در اختیار «ب» میگذارد. این امر میتواند بدون وثیقه یا با آن باشد. اما نخستین شكل، به استثنای پیشپرداختها برای كالاها یا اوراق بدهكاری مانند برات، اوراق قرضه و غیره، قدیمیتر است. ما در اینجا به سرمایهی بهرهدار در شكل متعارفش میپردازیم.»[120]
این جا چه اتفاقی افتاده است؟ این فراز، بدون قلاب، که مارکس بهعنوان جملهی معترضه، جرقههای فكری، مطرح میكند و بعداً با دقت بیشتری مورد تعمق قرار میدهد و جایشان هنوز در كل متن تعیین نشده است، بهصورت تام و تمام به یك متن كامل بدل میشوند كه به این عنوان رشتهی فكر را قطع میكند و به اینجا تعلق ندارد. دوم، عبارت داخل قلاب، كه فینفسه موردسؤال است، هنگامی كه قلابها برداشته شوند، دیگر بیانگر مسئلهای نیستند. اگر مارکس در سال ۱۸۶۳ هنوز مسئله وثیقه را امری قدیمی تلقی میكرد، انگلس در سال ۱۸۹۳، با در نظر گرفتن رشد بازار مالی و نظام اعتباری، باید میدانست که دیگر هیچ عملیات مالی از طریق اعتبارات بدون بررسی توانایی پرداخت بدهی انجام نمیشد و برای دریافت سرمایهی استقراضی نوعی وثیقه ضروری بود. درست است كه انگلس ضرب عبارت را با تغییر «قدیمی» به «قدیمیتر» تا حدی گرفته است اما بعد از نو آن را با افزودن «اوراق قرضه» تقویت كرده است.
مثال دوم: این عبارت زیر را مارکس در آكلاد قرار داده بود: «آنجایی که یک کل، مانند سود، باید تقسیم شود، نخستین چیزی كه باید در نظر گرفته شود، مقداری است كه باید تقسیم شود، و این، یعنی اندازهی سود، برحسب نرخ میانگین سود تعیین میشود.»[۱۲۱] اما انگلس با کنار گذاشتن آكلاد، آنچه را كه برای ماركس یك تكیهگاه فكری بود به یك اظهارنظر پیشپاافتاده بدل میكند. اسكار لانگه، که یکی از نخستین مفسران ماركس است، در ارتباط با گزارهای مشابه اشاره میكند كه مارکس و انگلس در داوریهای کمی خود گاهی شیپور را از سر گشادش نواختهاند، مثلاً وقتی میگویند كه «اگر نرخ سود پنجاه درصد کاهش یابد، به اندازهی نصف تنزل میكند.»[۱۲۲]
مثال سوم: در نمونهای دیگر، مارکس در پرانتز اشاره كرده بود كه پولی که سرمایهدار در پروژه «الف» میگذارد، دیگر همزمان در اختیار پروژهی «ب» نخواهد بود.[۱۲۳] در این جا نیز انگلس پرانتزها را برداشته است. اما وی نمیتوانست مطمئن باشد كه خود ماركس هم همین انتخاب را میكرد، زیرا در حقیقت این چه نظریهای است كه توضیح میدهد زمانی كه سرمایهدار از پول استفاده كرده است دیگر نمیتواند از آن استفاده كند؟ بیجهت نبود كه ماركس در آغاز دستنوشته یادداشت كرده بود كه در تجدیدنظر نهایی، باید بر مبنای منطقی متمركز شود: [برای پژوهش بهطور خاص البته لازمست كه به تمامی این جزییات وارد شد، اما بیگمان برای خواننده ضروری نیست.]»[134]
البته عبارت یادشده آشكارا نظام اندیشهای ماركس را یك ذره هم پیشرفت نمیدهد. اما این مسئله ــ كه ماركس به همین دلیل از آن پرهیز میكند و متاسفانه انگلس آن را حذف كرد ــ این است كه نظام اندیشه باید تحكیم شود، و انتخابهای سوبژكتیو باید با پایهی ذهنی پیوند یابد. زیرا صاحب سرمایه با یك انتخاب اقتصادی مواجه میشود: آیا باید سرمایه را خودش بهنحو مولدی سرمایهگذاری كند یا باید آن را وام دهد؟ اگر خودش سرمایهگذاری میكند، آنگاه کجا باید آن را سرمایهگذاری کند، یا اگر وام میدهد، آنگاه به چه كسی و تحت چه شرایطی وام دهد؟ او چگونه میتواند بخش اعظم سرمایه خود را تا سر حد امکان آماده نگه دارد؟ یعنی، سرمایهگذاری نهایی سرمایهی استقراضی نتیجهی ارزیابیهای قبلی است. علاوه بر این ماركس بارها تأكید كرده بود كه ارزش مصرفی سرمایهی بهرهدار تولید بهره است. چنانكه از این توضیحات روشن میشود، نه فقط یك نوع ارزش مصرفی بلكه با گسترهای از ارزشهای مصرفی روبرو هستیم.
مثال چهارم: ماركس یادداشت كرده بود: «[بعداً، همچنین اهمیت دارد شكلی بررسی شود كه در ضمن بهره برمیگردد، اما بدون سرمایه.]»[۱۲۵] اما او بعدها به این شكل نپرداخت. فقط یك فراز وجود دارد كه در آن اشاره میكند كه كسی برای سرمایهی استقراضی سود موقتی دریافت میكند.[۱۲۶] انگلس قلابها را حذف كرد و به این ترتیب یك فكر را به اظهارنظری با معنایی قطعی بدل كرد.[127] اما چون از آنچه انجام داده بود یقین نداشت، در دستنوشتهی ویراستاری خود تحت عنوان «ملاحظاتی دربارهی آنچه باید انجام شود و آنچه انجام شده است» مینویسد: «ص. 446. برگشت بهره از سرمایهاش.» [۱۲۸]
ب) تبدیل زیرنویسها به متن معمولی
انگلس زیرنویسهای مارکس را اغلب در متن اصلی ادغام میكرد. نكتهی جالب این است كه وی برخی نقلقولها را كه اهمیت مشابهی با سایر نقلقولهایی داشت كه خود ماركس در متن اصلی قرار داده بود، در همان زیرنویسها به حال خود گذاشته بود.
مثال یکم: ماركس برنامهی خود و سطح تجرید مربوطه را در آغاز بخش دوم فصل پنجم ترسیم كرد و درون یك قلاب یادداشتی خطاب به خود نوشت:
موضوع این فصل … نمیتواند در اینجا در جزییات تحلیل شود. روشن است كه (1) رقابت بین بستانكاران و طلبكاران و نوسانات كوتاهمدت در بازار پولی خارج از گسترهی پژوهش ما قرار میگیرد؛ (2) مسیر دورانی كه نرخ بهره در جریان بحران صنعتی طی میكند مستلزم ارائهی تحلیلی از خود این چرخه است و و این نیز خارج از قصد ما قرار میگیرد. همین موضوع برای (3) یكسانسازی كموبیش تقریبی نرخ بهره در بازار جهانی و غیره صدق میكند. ما اینجا فقط قصد داریم تا شكل مستقل سرمایهی بهرهدار را از سویی، و تفرد بهره به عنوان امری متمایز از سود را از سوی دیگر تحلیل كنیم.[۱۲۹]
انگلس بار دیگر قلابها را حذف كرد و در نتیجه متن سرآغاز فصل 22 [130] از پارهی پنجم اهمیت كاملاً متفاوتی مییابد. مارکس در پیشنویس خود تشخیص داده بود که نرخ بهره در دورههای بحران به بالاترین حد میرسد، زیرا در این دورهها از وامها برای پرداخت دیون استفاده میشود. مارکس در داخل هلالی اشاره كرد: «دربارهی این شکل كمی بعد باید توضیح داد.» [۱۳۱] سپس در زیرنویسی روشن میكند كه این دورهها بهترین فرصت برای خرید اوراق بهادار به قیمت نازل است تا در دورههای معمولی آنها را با سود فروخت. انگلس موضوع داخل هلال را حذف میكند و بخش اول زیرنویس را در متن اصلی میگنجاند و قسمت دوم جمله كه نقلقولی است از «روی» (Roy)، و نیز بخش سوم آن را كه باز نقلقولی است از «روی» در زیرنویس قرار میدهد. [۱۳۲]
مثال دوم: در دستنوشته، فراز معروفی كه مارکس در آن از کارخانههای تعاونی به عنوان نمونهای از زائدبودن سرمایهداران در مدیریت تولید مثال میزند، در زیرنویس هست.[133] انگلس آن را از زیرنویس به متن اصلی منتقل كرد، و از آن زمان به بعد در آثار سوسیالیستی به نمونهای كلیشهای از زائدبودن سرمایهداران و شكلهای بدیل تولید در چارچوب نظام سرمایهداری تبدیل شد. اما به نظر میرسد كه این شیر بییال و شكمی باشد. از نمونههای خاص ارزیابی میشود و شرایط نهادی تولید سرمایهداری محاسبه نمیشود. در خطابیهی افتتاحیهی انجمن بینالمللی كارگران، كه به موازات دستنوشتهی سرمایه نوشته شده است، ماركس در ارتباط با این گوهر مشكوك توضیح میدهد كه عمكرد كارخانههای تعاونی ناتوانی آنها را برای توقف «رشد تصاعدی انحصارات» نشان داده است. [۱۳۴]
در مجلد نخست، ماركس اشاره كرده بود كه خود اوئن، پدر كارخانههای تعاونی، هیچ توهمی درباره «گسترهی كارایی این عناصر منزوی برای ایجاد دگرگونی» نداشت.[135] مارکس در چند صفحه بعد در دستنوشتهی جلد سوم، در متن اصلی، نقش كارخانههای تعاونی را در ارتباط با اعتبار به عنوان شكلهای گذار قابلانتقاد بحث كرده بود [136]، یعنی این كارخانهها به لحاظ بیرونی همچون واحدهای تولید و مالكیت سرمایهداری عمل میكنند. شاید انگلس با این بازتنظیم متن خود فقط میخواست متن را یكدست كند. اما او با این كار منظور مارکس را انتقال نداد، زیرا دغدغهی اصلی مارکس کارخانههای تعاونی نبود بلکه از طریق آوردن یك مثال میخواست شاخصی را از جایگاه منطقی کارکرد كارآفرینی در وهلهی نخست، و جایگاه اعتبار در وهلهی دوم نشان دهد. از این گذشته، مثال کارخانههای تعاونی قانعکننده نیست، زیرا فقط نشان میدهد که سرمایهدار همچون یك کارگزار زائد است، در حالیكه از سوی دیگر، به نقش او به عنوان صاحب كارخانه اشاره نمیشود. علاوه بر این، انگلس توضیحات مارکس را دربارهی بارآوری در کارخانههای تعاونی چنان تغییر میدهد که توجه خواننده به خود آنها متمرکز میشود.[137]
مثال سوم: ماركس در پایان بخش ۳ (بهره و سود بنگاهدار) از فصل پنجم به اوج استدلال خود میرسد:
با رشد تعاونیها از سوی کارگران، و رشد شركتهای سهامی از سوی بوژوازی، آخرین بهانه برای درهمآمیختن سود بنگاهدار و مزدهای مدیریت زدوده شد، و سود در عمل همانگونه ظاهر شد كه در نظریه به نحو انكارناپذیری بود، یعنی ارزش اضافی صرف… در نتیجه سرمایهدار عاملی كه واقعاً كار را استثمار میكند، چنانكه با سرمایهی وامگرفته عمل كرده باشد، ثمرهی استثمارش به بهره و سود بنگاهدار، یعنی مازاد سود بر بهره، تقسیم میشود.[138]
اما انگلس با انتقال یك زیرنویس به داخل متن اصلی و اضافه كردن آن به توضیح بالا نكتهی اصلی استدلال را كمرنگ كرد. اكنون نكته هیئت مدیره شركتهای سهامی و پاداشهای آنان، بنا به یك منبع از سال 1845 است.[139] بنابراین كانون بحث موردنظر ماركس در یك مثال ناپدید میشود. نولته در تفسیر خود دربارهی این فراز آن را نمایش چشمگیر خشم ماركس به وضعیتی میدانست كه هنوز توسعه نیافته بودند.[140]
بار دیگر باید تأكید كنیم كه ارتقاهای گوناگون متنی از سوی انگلس به معنای دقیق كلمه مشخص نشده است. آیا او راههای دیگری برای انتقال روانتر عناصر موجود در متن داشت؟ یكی از این راهها را خودش در پایان فصل بیستودوم ارائه میكند. وی در آنجا عبارت (یادداشت برای شرح و بسط بعدی)[141] را پیش از سه نظر دربارهی بهرهای كه در دستنویس داخل قلاب قرار گرفته بود میگنجاند. در پیشگفتار خود نیز راه دیگری را مشخص میكند: «طبیعی است كه در نخستین پیشنویس فرازهای بسیاری در دستنوشته باشند كه به نكاتی ارجاع میدهند كه بعداً باید شرح و بسط داده شوند، كاری كه در همهی موارد انجام نشد. با این همه، من این ارجاعات را دست نخورده باقی گذاشتم، زیرا قصد نویسنده را برای شرح و بسط آتی آنها نشان میدهند.»[142] پیش گرفتن چنین روشی در رابطه با متنهای داخل قلاب و زیرنویسهای ماركس به روشنتركردن ماهیت دستنویس كمك میكرد. آنگاه خواننده میتوانست تكلیفش را با ماركس بداند و ماركس هم تكلیفش را با خود میدانست، به ویژه به این دلیل كه انگلس بدیل سومی را هم ارائه میكند، یعنی اینكه اظهارات مهم ماركس را دربارهی روش كه در متن اصلی داخل قلاب بودند، به زیرنویسها تنزل مقام میدهد.[143]
3ـ2ـ4. گسترش متن
انگلس در ویراستاری خود افزودههای بیشماری به متن اصلی داشته است، از جملات کوچک گرفته تا فصلهایی كامل. افزودههای بزرگتر، به ویژه، گواه مهمی است بر كار ویراستاریاش بر مواد و مصالح مجلد سوم. برنشتین این عناصر افزوده را «بههیچوجه فرعی» نمیدانست و در حقیقت آنها را «اغلب غنیسازی بیاندازه مهم كتاب میدانست.»[144] و به واقع این افزودهها الهامبخشاند. در تجزیه و تحلیل معلوم میشود که انگلس سعی کرده بود به دستاوردهای منطقی ماركس از طریق مثال وضوح تاریخی ببخشد، كه كاملاً در راستای قصدی بود كه بعدها اعلام كرد: بههنگامكردن «تصحیحات مهمتر در متن 1865 با وضعیت 1895.» [۱۴۵]
البته تصحیحات و افزودههای انگلس بیش از یک تفسیر ساده هستند. به اینترتیب، برخی نقلقولهای مورداستفادهی اشترنبرگ در بحث 1930 خود با گروسمان كه مجادلات مربوط به سازوكارهای محرك تولید سرمایهداری را تا دههی 1920 جمعبندی و در اثر ماركس نظریهی فروپاشی عینی آنها را دیده بود، یا در دستنوشتههای ماركس یافت نمیشوند[146] یا در این شكل گنجانده نشدهاند.[147] عنوان فرعی «III. مازاد سرمایه و مازاد جمعیت» كه اشترنبرگ به آن متوسل میشود نزد ماركس یافت نمیشود.[148] برای خوانندهی امروزی که امكان دسترسی به دستنوشتههای مارکس را دارد، جدل اشترنبرگ علیه گروسمان عجیب به نظر میرسد، چرا که پیوسته اظهار میكند كه گروسمان به درستی از ماركس نقلقول نمیكند. در آثار امروزی نیز اغلب از انگلس به جای ماركس نقل میشود.[۱۴۹]
چند جنبهی صوری افزودن در متن اصلی مارکس را بررسی میكنیم. حدود نهدهم افزودهها علامتگذاری شدهاند و فقط یکدهم بدون علامت و نشانه در متن انگلس آورده شدهاند. افزودههای علامتگذاری شده حدود ۵۱ صفحه یا شش درصد از کل متن است. اگر مقدمه را هم به آن بیفزاییم، آنگاه ۷۰ صفحه یا هشت درصد متن از آن انگلس است. رقم نهایی برای تعداد افزودههای علامتگذارینشده كه انگلس در پیشگفتار خود آنها را زیرنویسها و فرازهای انتقالی با «خصلتی صرفاً صوری» میداند، تنها با مقایسه كلمه به كلمه مشخص میشود.
افزودههای انگلس عبارتند از فصلی كامل (فصل 4) یا بخش قابلملاحظهای از یك فصل (فصل 43)، پرداختن جنبههایی كه در دستنویس ماركس انجام نشده بود (نرخ سود، و زمان برگشت)، بههنگامسازی تاریخی اوضاعی كه در دستنویس توصیف شده بود، مطالب روشنگر (گزارشهای مالی از روزنامهها)، نسبیكردن برخی از عبارات ماركس، پركردن جاافتادگیها برای تداوم متنی، اظهارانی دربارهی وضعیت مطالب و دربارهی ویراستاری، تصحیحات منابع، و ارجاعات به آثار.
توزیع افزودهها میان پارهها (پارهی اول، 5/8 صفحه؛ پارهی دوم، 2 صفحه؛ پارهی سوم، 1/2 صفحه؛ پارهی چهارم، 23 صفحه؛ پارهی پنجم، 15 صفحه؛ پارهی ششم، 6 خط)، شدت كار ویراستاری انگلس و كاملبودن اسنادی كه در دست داشت را نشان میدهد. به هر حال، براساس اظهارات خود انگلس در پیشگفتار، پارههای اول، پنجم و ششم بیشترین كار را داشت. تقریباً نیمی از افزودهها در پارهی پنجم است. از سوی دیگر، چنانكه دیده میشود، انگلس در واقع هیچ تغییری در پارهی هفتم نداد.
الف) افزودههای خود انگلس
مثال یکم: مارکس هنگامی كه میان وسایل گردش و سرمایه تمایز قائل میشود، تلویحاً این پرسش را مطرح میكند كه آیا پرداختهای بانكی برای بنگاهداران، پرداختهای وسیلهی پرداخت است یا پرداختهای سرمایه، اما به آن نمیپردازد.[151] انگلس با بازنویسی این مسئله گسترش چشمگیری به بحث میدهد، و با استفاده از مواردی خاص به عنوان مثال، این بحث را مطرح میكند كه چه زمانی به عقیدهی وی پرداختهای بانكی را باید پرداختهای سرمایه دانست و چه زمانی پرداختهای وسیلهی پرداخت. وی همچنین خاطرنشان كرد كه این افزوده از اوست.[152] والنتین واگنر در ارتباط با این فراز و فرازهایی مشابه نوشت: «انگلس، در مقام ویراستار، چند فراز مهم در مجلد سوم سرمایه را كه ماركس كاملاً روشنشان نكرده بود، بازتفسیر و بازنویسی كرده بود.»[153]
مثال دوم: در نگاه به برخی از افزودههای انگلس به دستنوشته روشن میشود كه انگلس گاهی در فهم روش ماركس و درك مقصود او و تداوم رشتهی منطقی استدلال مشكلاتی داشت. مثلا جایی ماركس مینویسد: «در خصوص سادهترین مقولات فرایند تولید سرمایهداری، كالا و پول.»[154] انگلس آن را چنین تغییر داد: «در خصوص سادهترین مقولات شیوهی تولید سرمایهداری، و حتی تولید كالایی، در مورد كالا و پول.»[۱۵۵] میبینیم كه انگلس در اینجا اجازه میدهد تا برداشتهایش از تولید سادهی كالایی در متن ماركس قرار گیرد. وی به اشتباه گمان میكرد كه ماركس توسعهی تاریخی تولید سادهی كالایی را دنبال كرده است.
در فراز دیگری، انگلس به عبارت ماركس كه سرمایهدار صنعتی میتواند كار استثمار را به یك «مدیر عامل» واگذارد[156]، تصحیح بدون علامتگذاری خود را اضافه میكند: «پس از هر بحران میتوان بسیاری از كارخانهداران سابق را در نواحی كارخانهای انگلستان دید كه اكنون كارخانههای سابق خود را به عنوان مدیر برای مالكانی جدید، كه اغلب طلبكارانشان بودهاند، به ازای مزدی ناچیز تحت نظارت قرار میدهند.» [157] در زیرنویس، انگلس حتی موردی را گزارش میدهد كه یك تعاونی كارگری مالكیت كارخانهای ورشكسته را به دست آورده بود و صاحب سابق آن را به عنوان مدیر استخدام كرده بود.
مثال سوم: ماركس در تأملات خود دربارهی فرمان بانكی سال 1844، چنین نوشته بود: «در واقع، فرمان ۱۸۴۴ نخستین هجوم برای طلا را در بانکهای اسكاتلند (1857) ایجاد كرد» و افزود: «بنابراین، نباید هیچ تمایزی بین تقاضای بیرونی و درونی برای طلا قائل شد.»[۱۵۸] انگلس كه این نظر آخر را آشكارا ناقص و نسبتاً فاقد اطلاعات كافی میدانست، به شرح زیر تغییر داد: «قانون بانکی همچنین تمایزی بین خروج شمش طلا به خارج و ورود شمش طلا به داخل نمیگذارد، اگرچه تاثیراتشان آشكارا كاملاً متفاوت است.» [۱۵۹]
ب) بههنگامسازی تاریخی
انگلس كه خود را مجاز نمیدانست به طور منطقی و فراگیر آن تحولات اجتماعی را بررسی كند كه پس از پایان كار ماركس روی دستنوشتهها رخ داده بود، فقط قصد داشت تا آنها را در رشتهای غیردقیق از ضمیمهها ارائه كند.[160] اما گاهی نمیتوانست جلوی اندیشه و قلم خود را بگیرد و «پلی تاریخی» وارد میكرد كه معمولاً با عبارات معمولی از این دست آغاز میشد: «از زمانی كه مطلب بالا نوشته شده است (1865) … »[161] چون انگلس این كار را اینجا و آنجای متن انجام میداد، خواننده این تلقی را پیدا نمیكند كه تحلیل سرمایه در اینجا تایید میشود، در عوض این افزودهی ناراحتكننده و تحمیلی به نظر میرسد، به ویژه هنگامی كه انگلس به دفعات از بستر كاركردی اقتصاد كلان به سطح اقتصاد خرد تغییر جهت میدهد. كونه نشان داده است كه این شاخه به شاخهشدن چه مشكلاتی را مثلاً در فصل چهارم كه انگلس مطالبی را افزوده بود ایجاد كرد.[۱۶۲] تا جایی كه افزودههای گوناگون بهنظر میرسد در جهت «خط عمومی استدلال» باشد، نظامی قابلتشخیص است. در این رابطه همچنین میتوان به مجموعهای از فاكتها برای فروپاشی سرمایهداری، بدون تاریخی قطعی اما با این همه اجتنابناپذیر اشاره كرد، زیرا گمان میرفت كه این یك پیامد قانونمند است. کائوتسکی به هنگام انتشار چاپ ارزان مجلد اول،[163] فكر میكرد كه با مسئلهای مشابه با مسئله انگلس روبرو است، اما ظاهراً نه تنها تشخیص داد كه چه چیزی دربارهی راهحل انگلس مسئلهساز است بلكه همچنین سالها تجربهی مبارزه با تجدیدنظرطلبی را پشت سر داشت كه در آن تصدیق نظریه بر مبنای فرایند واقعی تاریخی نقش كلیدی ایفا میكرد. كائوتسكی تایید میكرد كه بسیاری از فرازها مستلزم تفصیل و تعدیل بیشتری هستند. با این نوشت: «اگر یادداشتهای توضیحی در شكل كامل خود نباشند بلكه فقط موجز و فهم آن ساده باشد، این خطر واقعی را به دنبال دارند كه به هدف متضاد خود دست یابند. اگر آنها دقیقاً جایی كه معمولاً نكات تازهای را باید گفت ساكت باشند، آنگاه تصوری اشتباه به وجود میآورند.» [۱۶۴]
مثال یکم: بسیاری از افزودههای انگلس به موضوع شکلهای مدرن کارتلها و تراستها و از این قبیل میپردازند.[۱۶۵] اما نکته قابل توجه این است که این نهادها را انگلس شکل مصنوعی سازمان تولید میداند كه هر لحظه میتوانند فرو بپاشند.[۱۶۶] در مدارك ویراستاری کائوتسکی پدر و پسر به این ارزیابی اشارات تلویحی شده است. در آنجا آمده است «انگلس اعتقاد دارد كه كارتلها در زمان بحران فرو خواهند پاشید. مجلد سوم. ص. ۹۷.» [۱۶۷] اما برداشت انگلس بازتاب باورهای اخلاقی زمانهاش بود؛[۱۶۸] در مواجهه با قدرت اقتصادی چشمگیر سرمایهداری، نفی آنها گرایش مشترك تمامی رفرمیستها و منتقدان اجتماعی بود. اما در این موضعگیری انگلس چیزی كه برجسته است این است كه وی برخی ملاحظات قدیمی خود را نقض میكند، بهویژه آنجا كه با اشاره به تزهای تراكم و تمركز ماركس شركتهای بزرگ را رشدی ضروری توصیف كرده بود.[169]
مثال دوم: بخشی از بههنگامسازی انگلس در همان مقولهی «موجز و سادهفهم» كائوتسكی قرار میگیرند، مثلاً زیرنویسی دربارهی تاریخ سرمایه تجاری. ماركس در آنجا توضیح میدهد که هنگامی كه تجار محصولات دستی کارگاههای کوچک تولیدی را میخرند، بخش بزرگی از ارزش اضافی را به جیب میزنند.[170] انگلس بنابر گزارشی که در سال ۱۸۸۸ دربارهی نظام كار شاق انتشار یافته بود، فکر میكرد نمونهی مناسبی را برای تایید این گزارهاش به دست آورده است كه این نظام «از سال 1865 بر بنیادهای گستردهتری استوار شده است.» [۱۷۱]
4ـ2ـ4. محذوفات متنی
انگلس در پیشگفتار دربارهی محذوفات خود بیشتر به تلویح نظرات خود را بیان كرده است تا به صراحت. هر گاه اعلام میكند كه روایت آماده برای انتشار صرفاً مجموع دستنوشتههایی نیست كه ماركس باقی گذاشته است بلكه اینها را از دستنوشتههای متعدد فراهم كرده است، چنانكه در خصوص فصلهای نخست این كار را كرده بود، اساساً از محذوفات متنی سخن میگوید. اینها اساساً متنهای فصلهای یكم و پنجم دستنوشته هستند، و در ارتباط با فصل پنجم، انگلس به ویژه به مطالب بخش «سردرگمی» اشاره دارد كه از آن فرازهای متعددی را جدا كرده بود.[172]
انگلس در فصل اول اظهارات و محاسبات گوناگونی را دربارهی رابطه بین نرخ ارزش اضافی و نرخ سود، و نیز مطالب مربوط به «گزارشهای بازرسان كارخانهها» در بخش «صرفهجوییها در استفاده از سرمایهی ثابت» حذف كرده بود. دربارهی آن متنی که از بخش «سردرگمی» استفاده نكرده بود، در پیشگفتار چنین مینویسد: «چیزی جز بخش كوچكی از گزیدههایی كه یا پیشتر در گزارههایی تكرار شده بود، یا دستنوشتهی اصلی به آنها پرداخته اما در جزییات بررسی نكرده بود، حذف نشده است.»
بنابراین، انگلس آنجاهایی از دستنوشته مارکس را حذف كرده كه نتوانسته نكات مرتبطی را در خود متن ماركس دربارهی آنها بیابد، یا اینكه فكر میكرد به اندازهی كافی دربارهی نكتهای خاص مطالب ارائه شده است. این روش رضایتبخشی نبود.
علاوه بر فرازهای بلند، در سراسر متن فرازهای كوتاه نیز حذف شدهاند. معمولاً آنها تكرار، انحراف از موضوع و نظرات حاشیهای كه رویهی معمول ماركس بود، نكات مربوط به روش، مطالب روشنگرانه، محاسبات نمونهای، و نقلقولها بودهاند. اگر بخواهیم اهمیت نسبی این محذوفات را بسنجیم، باید كاركرد آنها در بستری خاص در نظر گرفته شود. میتوان استدلال انگلس را دربارهی برخی از این تقلیلها درك كرد اما در مواردی نه كاملاً، و در موارد دیگر بههیچوجه، به ویژه حذف شماری از نكات مربوط به روش، بهویژه آنكه خود انگلس اطمینان میدهد كه دست به تركیب آنها نزده است. [۱۷۳]
مثال یکم: انگلس «پینویس دربارهی گذار از فصل یكم به فصل دوم این كتاب» را حذف كرد[174]، پیگفتاری كه هم خلاصهای است از دریافت مارکس، که برای خودش نوشته است و هم چشماندازی است در حوزهی روش. از سوی دیگر، سایر ضمائم را حذف نكرده است.
مثال دوم: انگلس همچنین ملاحطهی روششناختی ماركس را مبنی بر اینكه اهمیت عادت و سنت حقوقی درباره نرخ میانگین بهره را باید در بخش رقابت در نظر گرفت، حذف كرد.[۱۷۵]
مثال سوم: در یك فراز كه مارکس تأمل خود را یادداشت کرده بود،[۱۷۶] هنگام پرداختن به نرخهای نابرابر سود برای مقادیر نابرابر سرمایه در سپهرهای متفاوت تولید، گذرا اشاره میكند كه این موضوع به مقایسهی نرخهای ملی سود مربوط است، اما سپس مستقیماً دست به محاسباتی برای نمونهای نوعی میزند. در پایان توضیح میدهد: «این یادداشت او به یك بخش بعدی تعلق دارد» و كل فراز را در كروشهها قرار میدهد.[۱۷۷] انگلس هم مرجعی كه این فراز به آن تعلق دارد و هم كروشهها را حذف میكند.[۱78] علاوه بر این، وی نرخ «ملی» را به نرخ نامفهوم «بینالمللی» سود تغییر داد.[۱۷۹] همچنین تأملات ماركس را كه بیش از یك صفحه كامل چاپی بود حذف كرد. [180]
مثال چهارم: انگلس نقلقولی را که مارکس از نشریهی وستمینیستر رویو به عنوان مثال از نحوهی معمول رابطهی بهره و سود بنگاه آورده بود، حذف كرد، اگرچه این موضوع با تفسیر بعدی منطبق نبود.[181] آشكارا، انگلس ابتدا نمیدانست با آن چه كند، زیرا در «پرسشهای» دستنوشتهای كه خود تهیه كرده بود اشارهای به این نقلقول وجود دارد.[۱۸۲]
مثال پنجم: مارکس هنگام بحث دربارهی ترکیب انداموار سرمایه این نکته را یادداشت کرده بود: «در اینجا میتوان دربارهی مناسبات در صنعت نساجی از گزارشهای کارخانه مثال زد.»[۱۸۳] اما انگلس این اشاره را در متن ویراستاری خود نیاورده است.
5ـ2ـ4. كوتاهكردن متن برای اختصار
گرایش ماركس به ارزیابی موضوعات ناروشن از چشماندازهای متفاوت، كه بهوضوح در دستنوشتههای پژوهشیاش مشهود است ــ گرایشی كه دقیقاً كار خواننده را برای فهم مطلب تسهیل نمیكند و احساس اطالهی كلام را ایجاد میكند ــ انگلس را برانگیخت تارشتهی افكار ماركس را خلاصه كند و به نكته اصلی برسد. منتقدان آن زمان، كه نه به روند پژوهش ماركس بلكه به نتایج آن علاقه داشتند، از این اقدام انگلس تمجید كردند اما احساس میكردند كه انگلس به اندازهی كافی رادیكال نبوده است. در حقیقت، باید گفت كه انگلس در این مورد نیز یكدست عمل نمیكرد، از این لحاظ كه بسیاری از عبارات ماركس را كوتاه كرد، اما عبارات دیگر را كه شاید همین عمل در خصوص آنها امكانپذیر بود، خلاصه نشدند.
مثال یکم: مارکس در بحث خود دربارهی گرایش نزولی نرخ سود، برپایهی یك محاسبهی نمونهای، ضدگرایش بالقوهی حجم ارزش اضافی و نرخ سود را به میزان نصف ارزش آغازین در هر نمونه اثبات كرد. ماركس مینویسد: «با وجود نسبت كاهندهی سرمایهی متغیر به سرمایهی ثابت، و ارزش اضافی به ارزش كل سرمایهی بهكار انداخته، حجم مطلق ارزش اضافی جذبشده از سوی كل سرمایهی اجتماعی در مقایسه با جمعیت كارگر 50 درصد افزایش یافته است.»[184] انگلس عبارت یادشده را به این صورت خلاصه كرد: «با اینكه حجم ارزش اضافی به میزان 50 درصد افزایش یافته است، نرخ سود به میزان 50 درصد ارزش پیشین كاهش یافته است.»[185]
مثال دوم: انگلس معمولاً برخی از تعریفهای مضاعف یا چندگانه را به یک اصطلاح خلاصه میکرد. مثلاً، «سود ناخالص منهای بهره، یا مازاد سود ناخالص بر بهره»[186] را به «مازاد بر بهره»[187] یا «تركیب انداموار روبهرشد و بالاتر سرمایهی اجتماعی، تركیب انداموار میانگین بالاتر سرمایه»[188] را به «تركیب انداموار روبهرشد بالاتر سرمایهی اجتماعی بهصورت میانگین» خلاصه میكرد.[189]
6ـ2ـ4. صیقلکاری
الف) با ایجاد یا حذف بندها
انگلس برای بهبود خوانش متن، اغلب رشتههای متفاوت افكار را با حذف یا ایجاد بندهای جدید، در هم ادغام یا از هم جدا میكرد. به این طریق، اغلب به مقاصد ماركس دست نمییافت، بلكه در واقع گاهی حتی آنچه را كه منطقاً به هم تعلق داشت از هم جدا میكرد، یا قطعات جداگانهی یك اندیشه را به هم پیوند میزد.
مثال یکم: انگلس یك صفحه و نیم بحث دربارهی سودهای بنگاه[190] را به چهار بند تقسیم كرد.[191] اهمیت روششناختی این مطلب در اینجا این است كه وی در طرح كلی خود بر چهار ایدهی بنیادی تأكید كرد[192] و سپس پیرامون آن مطالبی را در بندهای مختلف گردآورری كرد؛ این كار شاید بیش از حد مكانیكی بود زیرا فرایند اندیشهی ماركس با ایجاد نخستین بند به نحو چشمگیری قطع میشود.
مثال دوم: در تأملات ماركس دربارهی رابطهی بین نرخ بهره و نرخ سود، انگلس نكتهی مهم زیر ــ «رابطهی نرخ بهره با نرخ سود مشابه با رابطهی قیمت بازار با ارزش آن است»[193] ــ را در ابتدای بند بعدی قرار میدهد كه از آن رشته افكار جدا شده است.[194] بار دیگر طرح كلی خود را كه در آن هر دو بند به یك عبارت تقلیل یافته بودند، دنبال كرد.[195]
مثال سوم: در این نمونه، انگلس سه رشته فكر کاملاً متفاوت را در یک بند آورده است[۱۹۶] كه شامل یك نكتهی مربوط به روش و نیز یک مثال پیشافتاده است كه احتمالاً مارکس آن را حذف میکرد.[۱۹۷]
ب) با استفاده از عبارات پیونددهندهی استاندارد
انگلس تعدادی گذار مهم را به متن افزوده كه حاكی از درجهای همگنی و ساختاربندی متن است كه عملاً وجود نداشت. سپس وی قادر شد تا با استفاده از سازمان متنی حاصل در وهلهی نخست پلهایی را نظیر عبارات زیر ایجاد كند: «چنانكه در دو فصل پیشین دیدیم.»[198] بیگمان برای او دشوار بود كه بدون این عبارات پیونددهندهی معیار در فصلهایی كه كه از مطالب اساساً پراكنده گردآوری كرده بود كار را ادامه دهد.
مثال یکم: ماركس مستقیماً پس از پرداختن به موضوع بهره، به سراغ سود بنگاهدار رفت. انگلس این تغییر مبحث را با عبارتی خوشایند خواننده مشخص كرده است: «اكنون سود بنگاهدار را با جزییات بیشتر بررسی میكنیم.» [199]
مثال دوم: در فصل 33، انگلس نقلقولهای برگرفته از بخش «سردرگمی» دربارهی بانك انگلستان را گرد هم آورد و با واژههای خودش آنها را به هم پیوند داد: مثلا: «بیتردید، بانك انگلستان به عنوان نهادی عمومی تحت حمایت دولت كه از امتیازهای دولتی بهرهمند است، نمیتواند بیرحمانه از قدرت خود استفاده كند، به هماننحو كه شركتی خصوصی به خود اجازه میدهد. به این دلیل هوبارد به هیئت قوانین بانكی سال 1857 میگوید: …»[200]
پ) با افزودههایی كه نكات مهم متن را بیرنگ میكرد
در دستنوشتهی مارکس تعدادی ملاحظات وجود دارد كه به محل قرارگرفتن انواع مباحث در آثار اقتصادی و شرح آنها مربوط است. برخی از این ملاحظات، كه گاهی فینفسه عبارات متناقضی بودند، نشان میدهد كه محل آنها در كتاب سوم یا در مطالعات ویژه در كتابهای چهارم تا ششم، بنا به منطق بازنمایی متن، هنوز روشن نیست. گاهی این ملاحظات همچنین در مغایرت با جایی هستند كه عملاً قرار گرفتهاند.
انگلس، که گویا به ظرافت این اشارهها پی نبرده، در بعضی از جاها با آوردن نقلقولهایی تعدیلکننده از شفافیت عبارات مارکس کاسته و مسایل کیفی را به مسایل کمی بدل کرده است. به این ترتیب، برای خواننده فهم مقاصد و نیز مسائل هنوز حلنشدهی نقد اقتصاد سیاسی ماركس دشوارتر میشود.
مثال یکم: مارکس زیربخش 5 را تحت عنوان :اعتبار. سرمایهی مجازی» با محدودیتی ارائه میكند كه خود در پایان آن را رعایت نمیكند: «تحلیل نظام اعتباری و ابزارهای خلقشده از سوی آن برای استفادهاش (پول اعتباری و غیره) فراتر از گسترهی طرح ماست. ما فقط میخواهیم بر چند نكتهی خاص تأكید كنیم كه برای تعیین خصوصیتهای شیوهی تولید سرمایهداری بهطور كلی ضروری است. ما در اینجا فقط به اعتبار تجاری میپردازیم. پیوند بین توسعهی این شكل اعتبار و شكل اعتبار عمومی در اینجا بررسی نمیشود.»[201] با اینكه انگلس میدید كه بحث گستردهی ماركس دربارهی مسائل اعتباری با این نظر كاملاً مغایر است، با این همه، آغاز این فراز را چنین تغییر میدهد «تحقیق مفصل نظام اعتباری… فراتر از گسترهی طرح ماست.»[202] انگلس با صفت «مفصل» عبارت ماركس را از قطعیت خویش میاندازد. به این ترتیب، این پرسش در اینجا پنهان كه بحث نظاممند اعتبار به كجا تعلق دارد، پرسشی كه میباید به منطق بازنمایی تعلق داشته باشد، به یك مسئلهی كمی تقلیل مییابد.
مثال دوم: ماركس هنگامی كه شروع به پژوهش خود دربارهی آزاد و حبسشدن سرمایه میكند، اشاره میكند كه پدیدههایی تحتبررسیاش برای توسعهی كامل خود نیاز به نظام اعتباری و رقابت دارند. در ادامه این ملاحظه میْآید: «اما این شكلهای انضمامیتر تولید سرمایهداری میتواند (1) فقط پس از درك ماهیت عام سرمایه ارائه شود.»[203] انگلس ظاهراً این را به عنوان تناقضی در استدلالهای دستنوشته تلقی میكرد و «فقط پس از … ارائه شود» را به «منحصرا فقط پس از … ارائه شود» تغییر داد[204] اما این افزوده عبارت را بیمعنا میكند.
ج) با حذف تأكیدها
انگلس معمولاً تأكیدات ماركس را حذف میكرد. عوامل مالی شاید در این جا نقش داشته باشد: زیرا در آن زمان تاكید بر کلمات و عبارتها با حروف برجسته هزینهی بیشتری در چاپ داشت. مثلا مسینر صاحب چاپخانه به ماركس پیشنهاد داده بود که برای عدم افزایش قیمت چاپ دوم مجلد اول از این كار صرفنظر شود.[205] این کار شاید برای آمادهكردن نسخهی كامل و پرداختشده یك اثر برای چاپ پذیرفتنی باشد اما حذف تأكیدات هنگام ویراستاری یك دستنوشته ایراد دارد. زیرا در این حالت تأكیدات بر معنا اثر میگذارد و وسیلهی مهمی (همچنین از لحاظ بصری) برای پیبردن به تلاشهای نویسنده در كلنجاررفتن با نكات مهم و هر مرحلهی بعدی تمركز و انتخاب ابزار مهمی است. متأسفانه انگلس در ویرایش خود تأكیداتی را كه اهمیت ویژهای در بحثهای بعدی، مثلاً بحث دربارهی نرخ سود، داشته نیز حذف كرده است. در آنجا انگلس تأكیداتی را حذف كرده كه ماركس برای شفافسازی آنچه در تغییرات نرخ سود جهتدار یا نسبی بود استفاده میكرد.
البته در این جا نیز انگلس كاملاً منسجم عمل نكرده است. تأكیدات در جایی حفظ شده كه متن به عبارات كلیدی توجه میكند (تنزل تدریجی در نرخ عمومی سود، كه همانند سرمایه عمل میكند)، شاخصهای پیوند علی (شاید، باید، در نتیجه)، تقابلها (نرخ و حجم سود، كمی و كیفی، سرمایه به عنوان دارایی و به عنوان كاركرد)، تعریفهای كیفیتسنج (حدود تولید سرمایهداری، هیچ حدودی بر تولید بهطور عام، به عنوان نامالك، به عنوان كارگر، سود بنگاهدار و مزدهای كار) و نشانههای ترتیبی (اولین، دومین).
در اینجا هیچ معیار روشنی مشخص نیست. اما شاید بشود گفت که در حالی كه مارکس تأکید خود را بر مسایل حلنشده میگذاشت تا مناسبات مفروض را به لحاظ بصری برای خود تقویت كند، تأكیدات انگلس براساس كلمات كلیدی بود. بسیاری از تأکیدات وی در جهت ایجاد یك تاثیر تهییجی سیاسی یا در جهت كمك به خواننده بود. گرچه در این رابطه نیز منسجم عمل نکرده است. مثلاً، تقریباً تمامی تأكیدات را در فصل غنی 23 به لحاظ تهییجی («بهره و سود بنگاهدار») حذف كرده است، فصلی كه به همین دلیل آن را در نشریهی دی نویه تسایت انتشار داد. در آنجا از تأكیدات كمی استفاده كرد.[206]
مثال. ماركس: «از سوی دیگر، برای سرمایهای معلوم با ارزشی معلوم، نرخ سود نه میتواند افزایش یابد نه كاهش، بدون آنكه حجم ارزش اضافی افزایش یا كاهش یابد.»[207] انگلس: «از سوی دیگر، برای مقدار معلومی ارزش سرمایهای، نرخ سود نه میتواند افزایش یابد نه كاهش، بدون آنكه حجم ارزش اضافی همچنین افزایش یا كاهش یابد.»[208]
تفاوت تأكیدات نویسنده و ویراستار به ترتیب آشكار است.
چ) با حذف تكرارها
انگلس را برای حفظ «تکرار مکررات همیشگی» در ویراستاریاش نقد كردهاند. ظاهراً او انتظار چنین سرزنشی را داشت زیرا صراحتاً در پیشگفتارش میگوید كه «تکرارهای اندیشههای یكسان را حذف نکرده است، آن هم هنگامی كه موضوع را از منظر دیگری بررسی میكردند، امری كه نزد ماركس معمول بود، یا دست كم همان اندیشه را با واژههای دیگری بیان میكردند.»[209] اما تكرارهای دیگر را حذف كرده است.
مثال یكم: مارکس از یک مثال استفاده میكند تا تاثیرات تركیبهای متفاوت سرمایه را بر نرخ سود و نرخ ارزش اضافی نشان دهد.[210] چند سطر بعد، «نمونهی بهتری» را به نظر خودش یادداشت كرد.[211] انگلس نظر متفاوتی داشت ــ و احتمالاً حق با او بود ــ كه این مثال در قیاس با مثال اول نمونهی بهتری نیست و این تكرار را حذف كرد.[212]
مثال دوم: ماركس اشاره كرد كه «نرخ پیوسته در نوسان بهره در بازار … در هر لحظهی معین به عنوان ارزش پیوسته ثابت مانند قیمت بازار كالاها معین است.»[213] چند سطر بعد همین نظربا كلماتی تقریباً مشابه تكرار میشود اما بستر آن چیز دیگری است.[214] بنابراین، حذف مسائلی را به وجود میآورد.
مثال سوم: اما انگلس در ارتباط با تكرارها نیز منسجم عمل نكرده است. مثلاً، معیار او در دو جمله زیر، كه در آن علت معلول و معلول علت میشود، روشن نیست: «هنگامی كه كالاها به قیمت بازار خود قابلفروش میشود، عرضه و تقاضا با هم منطبق میشوند. هنگامی كه عرضه و تقاضا منطبق میشود، از عمل كردن باز میایستند، و فقط به این دلیل كالا به قیمت بازار خود فروخته میشود.»[۲۱۵]
7ـ2ـ4. تصحیحات
در دستنوشتهای ناتمام، از آنگونه که مارکس بر جای گذاشته، طبیعی است که ایدهها با ناهمواریهای سبکی و واژگانی چشمگیری به قلم آورده شوند. انگلس نه فقط خطاهای آشکار را تصحیح کرده بلکه همچنین تغییرات دیگری در متن داده که در پیشگفتارش از آنها با عنوان «ویرایش سبکی» یاد كرده است.[216] پیامد این امر ایجاد ناهمگنی بیشتر بود، كه با توجه به نه سال وقفههای مكرر در كار ویرایش تعجببرانگیز نیست.
الف) تصحیحات محتوایی
مثال اول: ماركس در خصوص سرمایهی بهرهدار، فرمول زیر را ارائه كرد:
G› = C + C/i
(كه در آن C = سرمایه و i نرخ بهره است).[217]
انگلس آن را آنگونه كه باید به این فرمول تغییر داد:
G› = C + Cz›
(كه در آن z› = نرخ بهره است.) [218]
مثال دوم: ماركس نوشت: «مجموع ارزش 100 پوند استرلینگ سپس به عنوان سرمایه تحت شرایط میانگین و میزان میانگینی هوش و عزم و اراده صرف میشود و 20 درصد سود به بار میآورد.»[219] از سوی دیگر، انگلس نوشت: «ماشینی به ارزش 100 پوند استرلینگ سپس با بهكار گرفتهشدن تحت شرایط میانگین و با نسبت میانگینی هوش و فعالیت هدفمند به عنوان سرمایه، 20 پوند استرلینگ سود میدهد.»[220] به این ترتیب، انگلس رقم ماركس برای كل سرمایه (C) را با سرمایهی ثابت (c) برابر قرار میدهد و v را نادیده میگیرد. در نتیجه، عبارت یادشده، و نیز فرازهایی كه بدون تغییر از متن ماركس گرفته شده است، نادرست میشوند. انگلس سپس با برابر گرفتن m› با 100 درصد، سودی معادل 6/16 درصد به دست میآورد. هیلفردینگ و دیگران بدون توجه به این خطا این فراز را نقل كردهاند.[221]
ماركس در این دگردیسی متنی بیتقصیر نیست چرا كه هنگامی كه به مثال خویش باز میگردد، توضیح میدهد: «به این ترتیب، یكصد پوند استرلینگ، 20 پوند استرلینگ تولید میكند كه به عنوان سرمایه صرف میشود، یعنی پولی خرج میشود تا وسایل تولید (در خصوص سرمایهی صنعتی) یا كالاهایی (در خصوص سرمایهی تجاری) بخرد.»[222] تا این حد، انگلس فقط متن را یكدست كرده است، هر چند در جهتی منفی.
مثال سوم: در دستنوشتهی ماركس میخوانیم: «پول (به عنوان كالا) در خود سرمایه است (چنانكه توانایی كاركردن در خود كار است)»[223]، اما انگلس آن را به این جمله تغییر داد: «پول، یا كالا، در خود، بالقوه سرمایه است، چنانكه نیروی كار بالقوه سرمایه است.»[224] در اینجا، انگلس، به تعبیری، به تزهای بعدی «سرمایهی انسانی» بنا به اصطلاحات ماركسیستی اشاره میكند.
مثال چهارم: ماركس برای نتیجهگیری دربارهی بهره، در عبارت روششناختی «برهان اعتبار»[225]، رشته منطقی زیر را كه شاید قصد داشت در بحث خود در شكلی تأكیدیتر بگنجاند در داخل قلاب قرار میدهد: پول به عنوان وسیلهی پرداخت، ابتدا این امكان را میسر ساخت كه خرید و پرداخت كالا نه تنها در مقاطع جداگانه زمانی رخ دهد، بلكه كالا تا زمانی كه بازفروش نرود پرداخت نشود؛ دوم، سپس اسناد بدهكاری خود بدل به وسیلهی پرداخت شدند؛ و سوم، اسناد بدهكاری در گام بعدی با هم مبادله میشوند.»[226] انگلس این رشته افكار ماركس را قبل از متن بعدی گذاشت و آن را با این نظر آغاز كرد : «(یادداشت برای شرح و تفصیل بعد)»، قلابها را برداشت و «برهان اعتبار» را به «شكل خاص اعتبار» تغییر داد.[227] در حالیكه استدلال ماركس بر مفهومسازی روابط پویا بین پول به عنوان وسیلهی پرداخت و پول بهعنوان اعتبار متمركز است، تمامی تغییرات انگلس نشان میدهد كه وی اعتقاد داشت كه آنچه پیش روی خود دارد، اظهاراتی است دربارهی سامانبخشی به شكلهای قابلفهم تجربی.[228] به این ترتیب تكامل جایگزین منطق میشود.
مثال پنجم: ماركس هنگام توضیح سرمایهی بهرهدار بهعنوان ارزش مازاد ارزشاندوز، الگویی را كه دربارهی آن بسیار بحث شده بود و جیمز استوارت آن را مطرح كرده بود، یعنی بطریهای شراب در سرداب، ارائه میكند. بنا به این الگو، ارزش شراب در اثر تخمیر افزایش مییابد. اما ماركس میگوید كه شراب ارزش مصرفیاش را بهبود میبخشد.[229] اما انگلس به اجمال میگوید كه شراب ارزشش را افزایش میدهد،[230]، اما سپس فرمول ماركس را تغییر نمیدهد.
ب) تصحیحات در اصطلاحات فنی
در ویراستهای جدید مجلد اول سرمایه، كه تحت نظارت ماركس انجام شد، ماركس تلاشهای خود را معطوف به بهبود تدریجی دقت مقولات خویش كرد. ماركس در مطالبی كه برای مجلدات دوم و سوم نوشته بود، مراحل اجتنابناپذیر در اثر خویش را كنار گذارده بود. از اینرو، آنچه در اینجا داریم، فرازهای كاملی است با آشفتگیهای مفهومی كه با خواست ارائهی دیالكتیكی فاصلهی زیادی دارد. انگلس با صرف زمان فوقالعاده زیادی به لحاظ ویراستاری كوشید تا به یكدستسازی این مقولات بپردازد. اما با وجود تلاشهای مداوم خود برای حصول به این یكدستی، در پایان شكست خورد. كائوتسكی پدر و پسر به سرعت تشخیص دادند كه در ویرایش مجلد سوم كارهای زیادی از این جنبه باقی مانده است.[231]
دوم، تغییرات واژگانی در ویراستهای جدید مجلد اول نیز انجام شده بود، در حالی كه دستنویس كتاب سوم در حالت اولیه خود باقی مانده بود. بار دیگر، در این مورد نیز انگلس با مسئله تصحیحات روبرو بود. در بسیاری موارد، وی عملاً دستنویس را «جلا داد.»
یك اصلاح واژگانی انگلس تاثیر بزرگی در استقبال از آن داشت. در بحث دربارهی گرایش نزولی نرخ سود، ماركس در پرانتز گفته بود كه اگر اثرات خنثیكننده وجود نداشته باشد، ممکن است تولید سرمایهداری به واسطهی فرآیندهای تمرکز به «نقطهی تعیینکننده»ای برسد.[232] انگلس كه همانطور كه پیشتر بیان كردیم شرح پیوسته و بلند ماركس به زیربخشها را شكسته بود، این پرانتزها را برداشت،[233] و این ایده را به جملهی نهایی زیربخش مقدماتی با عنوان «1… عمومی» بدل كرد و با توجه به هدفی كه مدنظر داشت [234] به جای « به نقطهی تعیینکنندهای برسد»، نوشت «فرو میپاشد.»[235] اما انگلس فقط با همین دخالت ویراستاری (همراه با ببل)[236] به توقعات مبتنی بر فروپاشی {سرمایهداری} در بینالملل دوم میدان داد (مثلا در كائوتسكی)[237]، و به مجادلات بر سر اینكه آیا ماركس دارای نظریهای دربارهی فروپاشی بود كمك كرد.
مثال اول: ماركس در سه كتاب خود كوشید تا راه خود را از ارزش اضافی به سود بگشاید و به این ترتیب جدایی روشنی را بین این دو مفهوم ایجاد كند. اكنون به نظر میرسد كه باردیگر با بیاعتنایی آن دو را با هم مخدوش كرده است. به این ترتیب، در تحلیل خود از ارزش مصرفی سرمایهی بهرهدار، با سه تعریف روبرو میشویم: تولید سود[238]، خلق ارزش اضافی، سود،[239]، و تولید ارزش اضافی[240]، و حتی اگر مایل باشید یك تعریف چهارم، زیرا ماركس میگوید كه هنگامی دربارهی سود مینویسد، منظورش سود میانگین است.[241] علاوه بر این، ماركس از «سود خالص»، «سود ناخالص»، و «سود خام» با عدمانسجامهای مشابه، و حتی در یك بخش یكسان، استفاده میكند.[242] (نمونههای بیشتری از استفادهی آشفته از اصطلاحات وجود دارد مانند قیمت تمامشده و ارزش بازار [243]).
مثال دوم: در فصل ششم و فصل نهایی هفتم دستنوشته، ماركس منحصراً از «نیروی كار» به جای «توانایی كار» كه قبلاً گفته بود استفاده میكند. انگلس از همان آغاز با توجه به مجلد اول، «توانایی كار» را كاملاً مكانیكی به «نیروی كار» تغییر داد، درست همان كاری كه در 1891 در رسالهی كار مزدبگیری و سرمایه انجام داده بود. به این ترتیب، شناخت جالب از تكوین این واژه پنهان میشود.
مثال سوم: بهنظر ما بینهایت جالب است كه انگلس همراه با پاپس کشیدنش از جبرباوری اقتصادی در «نامههای قدیمی»، اصطلاحات جبرباورانه و منفعل مانند «سرمایهدار كارا» (funktionierender) و «سود بنگاه» در نوشتهی ماركس را با اصطلاحات فعالتر «سرمایهدار فعال» (fungierender) و «سود بنگاهدار» جایگزین كرد. به این طریق، انگلس مفهوم تجسم انسانی ماركس را از دههی 1860 كه بنا به آن سرمایهدار با دنبالكردن اهداف خود فقط یك ارگان اجراكنندهی قانونمندیهای عینی است را پنهان میکند. آنچه ماركس در آغاز «فرمول تثلیث» میگوید این است: «سرمایهدار فقط سرمایهی تجسم انسانی یافته است، وی در چارچوب شیوهی تولید فقط حامل سرمایه است.»
پ) تغییرات در سبك نگارش
تعیین دقیق پیامدهای این نوع دخالت انگلس دشوار است. دخالتهای سبكی نه محتوا بلكه توان رسانایی بسیاری از متون را تغییر میدهد. از سوی دیگر، آنها میتوانند اهمیت چشمگیری در یك ارائه دیالكتیكی داشته و در حكم مثلهكردن متن باشند. انگلس «ویرایش در سبك نگارش»[246] خود را قابل ذكركردن نمیداند، با این همه، بیوقفه دستی به متن میزند. به طور كلی، میتوان گفت كه بازنویسی او از این لحاظ در تاریخیكردن متن نقش داشته است. با این همه، همزمان، خواننده پی خواهد برد كه انگلس همیشه راهحلهای دستوری و معناشناختی را مییافت كه برخلاف متن اصلی، بسیاری از استدلالهای ماركس را قابلفهم كرده است. اما كسی كه به اصالت فرایندهای اندیشهی دیالكتیكی ماركس علاقهمند باشد، به این دلیل باید در مجلد II/4.2 متوقف شود زیرا انگلس جملات اندكی از ماركس را كاملاً بدون تغییر حفظ كرده است.
ج) تصحیح محاسبات
انگلس پس از تجربهای كه با مواد و مصالح مجلد دوم داشت، به تلاشهای ماركس برای بیان اندیشههایش در فرمولها در انطباق با روح علمی زمانه و «محاسبهی بیش از حد» او مشكوك بود. بنابراین، اغلب فرمولها را بازبینی كرد و هر جا كه لازم بود آنها را تصحیح كرد یا فرمول خود را جایگزین كرد. مثلاً در فصل 42 مینویسد: «جدولهای 4 الف تا 4 ت باید از نو محاسبه میشد زیرا خطای محاسبه در سراسر آنها وجود داشت.»[247] انگلس احساس میكرد زیر بار دستنوشتهی 132 صفحهای ماركس «نرخ ارزش اضافی و نرخ سود به لحاظ ریاضی» فرو رفته است. مور تصحیحات بیشماری را در محاسبات و فرمولها بدون ایجاد هیچ تفاوتی اعمال كرد و در بسیاری جاها نظراتی را نوشت كه به نظر ماركس خوشایند نمیتوانست باشد و سپس خلاصهای در تقریباً شش صفحه به انگلس داد.[248] انگلس در پیشگفتار میگوید: «از این جهت من گاهی با رجوع به دستنوشتهی اصلی، فصل سوم را آماده كردم.» [249] مشاركت مور به محل مجادله در بحثهای بعدی تبدیل شد. گروسمان در تلاش خود برای استنتاج بیقیدوشرط فروپاشی خودكار سرمایهداری از قانون انباشت میگوید:
اما مور یك متخصص اقتصاد کلان نبود و در پایان، برخورد با چنین پرسشهایی مشكلات اقتصادی، هر چند در شكل ریاضی، را به وجود آورد. به این ترتیب، شیوهای كه این بخش از اثر از كار درآمد، بیدرنگ منطقی مینماید كه زمینههای فراوانی را در اینجا برای خطا و سوءفهم به وجود آورد، و این خطاها به سادگی به فصل مربوط به گرایش نزولی نرخ سود انتقال یافت. اگر در نظر بگیریم كه با اینكه موضوع فقط بر سر یك واژه است، همین یك واژه متاسفانه كاملاً معنای كل بحث را تغییر میدهد، آنگاه احتمال وجود خطا قطعی است: پایان ناگزیر سرمایهداری به جای حجم سود به تنزل نسبی نرخ سود نسبت داده میشود. یا مور یا انگلس آشكارا در اینجا به خطا نسخهبرداری كردهاند![250]
چون مطالب و مصالح مور در مجلد II/14 انتشار یافته است، سهم او در این فصل و ارزیابیاش از مهارتهای ریاضی ماركس در معرض قضاوت قرار میگیرد.
انگلس همچنین در بررسی محاسبات ماركس منسجم عمل نكرده است. منابع دیگری از جمله مقالات لانگه و بورتكویتز[251] وجود دارند كه در آن به سایر فرمولها و خطاها در محاسبات اشاره شده است. ویراست ارزان سرمایه همچنین به محاسبات لانگه اشاره میكند[252]. همه چیز را كاتوتسكیها دوباره محاسبه كردند، كاری كه به قول كائوتسكی بیمزد و منت بود، زیرا به هر حال ماركس برخی از محاسبات را صرفاً برای فهم خویش انجام داده بود، یعنی آنها را در متن وارد نمیكرد.[253] كسانی كه مجلد II/4.2 را بررسی كنند متوجه این واقعیت خواهند شد كه انگلس خواننده را از شماری محاسبات خاص ماركس خلاص كرده است.
چ) تصحیح یا ترجمهی نقلقول از زبانهای بیگانه
انگلس به كمك الئانور ماركس ـ آولینگ،[254] مطمئن شده بود كه منابع ارجاعات كامل است اما فقط به دلیل كمبود زمان هر مورد را بررسی نكرده بود. به این ترتیب، سال ارجاع برای نقلقولی از اكونومیست را خطا كرده بود (1851 به جای 1859).[255] در یكی از جملاتی كه از آدام مولر نقل میشود، ماركس des Menschen را d. Menschen مینویسد [256] و انگلس آن راder Menschen مینویسد.[257] گاهی انگلس منابع اشتباهی را كشف میكرد، مثلاً «نخستین گزارش هیئت اشتغال كودكان (…)» مورخ 21 آوریل 1821. وی آن را در اوراق خود یادداشت كرده بود [258] اما ظاهراً نتوانست منبع درست را بیابد.
انگلس عموماً نقلقولهای خارجی و بیشمار عبارتهای انگلیسی را ترجمه میكرد. یك نكتهی جالب این است كه جایی كه نقلقول دوبار استفاده شده بود، آن در هر مورد متفاوت ترجمه میكرد.[259] گاهی ملانقطی میشد. به این ترتیب، در فرمولها بیهیچ ضرورتی i با اندیس بالا (interest = بهره) را به z (Zins = بهره) ترجمه میكرد. فصل پنجم به ویژه شامل نقلقولهای ترجمهنشده است.[260]
۵ ـ پرسشهایی دربارهی استقبال از مجلد سوم
اگر تاریخ استقبال از مجلد سوم را بررسی كنیم، پیوسته وسوسه میشویم كه آن را با استقبالی كه از مجلد دوم شده بود، مقایسه كنیم. آشكارا خواهیم دید كه وحدت اندیشه بین ماركس و انگلس چیزی نیست كه نخستین بار لنین ادعا كرده باشد، خود آن دو با این تقلیل كه در بسیاری جهات كاملاً جنبهی عملی داشت مشكلی نداشتند و نسلهای بعدی فقط این دیدگاه را پخش كردهاند. معاصرین ایشان از «نظریهی ارزش مارکس و انگلس» سخن میگفتند، گویی یك موضوع كاملاً بدیهی است[۲۶۱] و اینكه انگلس «توانمندترین مفسر ماركس» شناخته میشد، تقریباً به یك كلیشه بدل شده بود. [۲۶۲] اما انتشار مجلد سوم در این کلیشه تردید ایجاد كرد و بحثهایی را با هدف تفکیک بین مارکس و انگلس برانگیخت.
تاریخ غمانگیز انتشار سرمایه به ویژه نقش تعیینكنندهای در نحوهی استقبال از آن در ثلث پایانی سدهی نوزدهم داشت. ماركس در آغاز دههی 1860 به شناختهای مهم و دانش مفصل ارزشمندی دستیافته بود. اما پیوستگی مطلب به دلیل انتشار دیرهنگام و جداگانهی مجلدات دوم و سوم، یعنی به ترتیب بیست و سیسال پس از نگارش این دستنوشتهها از دست رفته بود، و به یك معنا، دانشپژوهی به پای شناختهای ماركس رسیده بود.[۲۶۳]
مارکس در تجزیه و تحلیلهای خود، رقابت آزاد توسعهیافتهای را فرض كرده بود، اما در همان حال در نظریهی انباشت خود، دگرگونی ساختاری موثری را پیشبینی میكرد. در زمان نگارش دستنوشتههای مجلد سوم، این دگرگونی در شرف تكوین بود. هیچكس مانند ماركس این روند حركت به سمت شركتهای بزرگ در اوایل دههی 1860 را چنین آشكارا تشخیص نداده بود، و هیچكس بیش از او علتهای آن را كه نهتنها برآمده از رقابت بلكه نتیجهی توسعهی فناوری و محصولاتش میدانست، چنین روشن توضیح نداده بود. اما در ۱۸۹۴ تمام دنیا از شركتهای بزرگ سخن میگفتند، گرچه حتی دههها پس از نقش محوری شركتهای سهامی، در هیچ جا مانند دستنوشتههای 1894ـ1895 ماركس چنین كامل شرح و بسط نیافته بود. هیچیك از معاصران ماركس بههیچوجه درك نكرده بودند كه وی نتایج عصر بنیانگذاری[4] را تعمیم داده است، زیرا انتشار ویراست فرانسهی مجلد اول سرمایه،[264] از لحاظ مفهومی بین تراكم و تمركز سرمایه تمایز قائل شده بود. آثار مربوط به سود بنگاهدار به نحو چشمگیری به عنوان بازتاب عصر بنیانگذاری رشد كرده بود. رسالههای توضیحی متعددی در دههی 1880 منتشر شده بود. ماركس در دستنوشتههای مربوط به مجلد سوم موضع روشنی اتخاذ كرده بود: ارزش اضافی اشتقاقی. اما در دههی 1890، كمتر كسی این موضوع را متوجه شده بود. خود ماركس مسئلهی سازگارپذیری قانون ارزش و سود میانگین را در مجلد اول مطرح كرده بود و این موضوع را به نحو متمركزتری در دستنوشتهی مجلد سوم دنبال كرد. اما هنگامی که سومین مجلد انتشار یافت، یأس بزرگی همه را فرا گرفت. زیرا انگلس در جدلهایش با منتقدان وعدههای زیادی داده بود.
میتوان به فهرستكردن این مثالها ادامه داد. یك نویسنده اخیراً این تز را مطرح كرده كه عدم انتشار مجلدات بعدی سرمایه ممكن است باعث شده باشد كه طرفداران ماركس به ساختن مدلهای رقیب روی آورده باشند.[265] با تحلیل نحوهی استقبال از مجلد سوم میتوان این موضوع را ثابت كرد. علاوه بر این موضوع، با انتشار مجلد سوم در 1894، وضعیت دانش ماركس در اوایل دههی 1860 سرانجام مستند شد. گمانهزنیهای اولیه در این میان دیگر به شناخت تاریخی ساده و گاهی ناكافی بدل شدند. به مسائل جاری پراتیك اجتماعی پاسخی داده نشده و علاوه بر این، نظریهی ماركس هم در شكل و هم در محتوا كامل نشده بود. اكنون در این میان کمبود پاسخهایی حس میشد که میبایستی به پرسشهای عاجل عملکرد اجتماعی داده میشد. از این گذشته، نظریه مارکس به شکل و در محتوا ناتمام به نظر میرسیدند. اكنون كه روشن شده بود كه زندگی ماركس به عنوان یك پژوهشگر با مجلد سوم دچار توقف شده بود، ناگزیر این مجلد بحثهایی را دربارهی این موضوع دامن میزد كه آیا نظریهی ماركس هنوز مناسبت دارد و اگر دارد تا چه میزانی، و چه تفاوتی بین ماركس و انگلس وجود داشته است. این برنشتین بود كه با مقالات دنبالهدار خود دربارهی مسائل سوسیالیسم، بحثی را دربارهی شكافهای ماركسیسم در سال 1896 مطرح ساخت. به این ترتیب، بحث دربارهی ویراست سرمایه از سوی انگلس از همان آغاز رنگ و بوی ایدئولوژیكی گرفت. در نبرد بر سر تجدیدنظرطلبی و بعدها نظراتی ــ از این قبیل كه نظام ماركس ناكامل است، یا در بازنمایی ماركس شكافهایی وجود دارد، یا اینكه مسائل مهم نظاممندانه بررسی نشدهاند یا به واقع حتی به نحو متناقضی به آنها پرداخته شده است ــ این سوءظن شكل گرفت كه برخی خواهان بیاعتباركردن ماركس هستند. نمونههای آن را میتوان در جدل گروسمان و اشترنبرگ دید.[266] تلاشهایی برای ایجاد تمایز بین ماركس و انگلس مخالفت كائوتسكی، بودین و دیگران را برانگیخت. و در مورد لوكاچ، به ویژه به مخالفت دبورین و روداس انجامید. به اینترتیب، ویراست انگلس از گزند انتقاد مصون باقی ماند.
۶ ـ ارزیابی از ویراست انگلس
حتا امروزه هنوز برخی انگلس را به خویشتنداری چشمگیری در ارائهی نظراتش متصف میكنند.[267] اما به واقع چگونه باید ویرایش او از دستنوشتهی كتاب سوم را داوری كرد؟ آیا او به عنوان ویراستار در كارش شكست خورد؟ بنا به معیارهای امروزی ویراستاری انتقادی ـ تاریخی، پاسخ بیگمان آری است، زیرا دخالتهایی مانند دخالت انگلس دیگر قابلقبول نیست. ما در بررسی خود دیدیم که او فقط به تصحیح سردستی حشو و زوائد برنیامده بلکه بهشدت در متن دخالت کرده است، یعنی حتی به وعدههای خود مبنی بر اینكه «کشفیات علمی مارکس با اصالت كامل بازنمایی او در اختیار آیندگان قرار گیرد»[۲۶۸] پایبند نماند.
به طور کلی میتوان گفت که شماری از تفاوتهای روشمندانه و مهم بین انگلس و مارکس كه با تحقیق روشن شده است، تا جد معینی در ویراستاری مجلد سوم (و پیشتر در مجلد دوم) بازتاب یافته است. علاوه بر این، انگلس در مجلد سوم (همانند مجلدات اول و دوم) اشتباهات ویراستاری داشت، زیرا نتوانست مقاصد ماركس را بازآفرینی كند، و تا حدی چون شیوهی دیالكتیكی اندیشه و بازنمایی ماركس را كاملاً درك نكرده بود. چنانكه اشاره رفت، انگلس از ارائهی ارزیابی نهایی از كار ماركس بر سرمایه و وضعیت رشد نظریهی اقتصادی ماركس اجتناب كرد، و در پیشگفتار و پسگفتار قاطعانه در نقش جدلگری حساس ظاهر شد. چنین ارزیابی شاید میتوانست او را از ارتكاب اشتباهات جدیتر در تفسیر و پیامدهایشان در استقبال از این اثر بازدارد ــ مثلاً تفسیر تاریخی از فصل ارزش در مجلد اول، كه انگلس در آن فرایندهای گردش ساده را به عنوان تولید كالایی ساده روشن ساخت[269]، و همچنین ادعای انگلس در پیشگفتار، كه اگر ماركس این فصل را دوباره مرور میكرد، مناسبات زراعی روسیه همان نقشی را در پارهی ششم مجلد سوم ایفا میكرد كه كار مزدبگیر صنعتی در مجلد اول برعهده داشت، [270] ادعایی كه به ویژه برای استقبال آن در روسیه پیامدهای خاصی داشت.[271]
اما نمیتوان انگلس را فقط براساس معیارهای حرفهای امروز سنجید. یكم، وضعیت علم ویراستاری در زمانهی او متفاوت با امروز بود، و كمتر به وفاداری به كلمات معطوف بود. این نکته را میشود در ارزیابی گشاددستانه زومبارت دید که حکم به حذف برخی از فصلها داد و معتقد بود که ضربهای به اثر نمیزنند. دوم ــ و این امر برای کار انگلس تعیینکننده بود ــ انگلس نمیخواست فقط ویراستار خشک و خالی باشد بلکه خود را مدیر میرات مارکس و ویراستار آثار او میدانست. و در همین شایستگی پایدار او نهفته است كه برتر و فراتر از هر انتقادی است، درست همانطور كه بعدها، شایستگی كائوتسكی با انتشار نظریههای ارزش اضافی در این نهفته است كه مانع از «مفقودشدن یكسرهی» متون ماركس شد[272] ، آنها را مفیدفایده ساخت و به گردش علمی انداخت. انگلس روایتی خوانا از دستنوشتهی ماركس برای خوانندگان موردنظرش تهیه كرد، گروهی متشكل از كارگران آگاه به لحاظ تئوریك تا دانشگاهیانی علاقهمند و واژهشناس. چه كسی میداند كه اگر انگلس نبود چه زمانی دانشپژوهان مطالب ماركس را در اختیار علاقهمندان قرار میدادند؟ به هر حال، كائوتسكی باید مدل كاملاً متفاوتی برای «ویراست ارزان» خود انتخاب میكرد. زومبارت و دیگران نیز بالاترین احترام را برای دستاورد انگلس قائل بودند: «آن کار دانشپژوهیـ ادبی که پیش پای انگلس قرار داشت، سرانجام به پایان رسید.»[۲۷۳]
اگر از استثناهای متعارفی مانند لدر و لانگه چشمپوشی کنیم، این پرسش که آیا انگلس شایستهترین ویراستار بوده است، حتی به ذهن معاصران او خطور نكرد. انگلس را دستكم خبرهای میدانستند كه بهتر از هر کس دیگری میتواند منظور مارکس را تحقق بخشد. شاید همین امتیاز همزمان بزرگترین ضعف انگلس در مقام ویراستار بود. در این رابطه، تأمل در این داوری برنشتین دربارهی دستاورد انگلس در كار بر بخشهای بهویژه پارهپاره حائز اهمیت است: «هر چه انگلس بیشتر میكوشید تا این بخشها را منظم كند، بیشتر بهنظر میرسید كه این بخشها همان خصوصیتی را از دست میدهند كه او با دقت تمام میكوشید برای كتاب حفظ كند، یعنی اینكه در تمامی نكات اساسی محصول ماركس باقی بماند.»[274]
اگر بخواهیم مخرج مشترکی برای ارزیابی کار ویراستاری انگلس بیابیم، باید بگوییم که این ویرایش دستاورد تاریخی خارقالعادهای بود، اما از سوی دیگر، این ویراستی بود از هر لحاظ بیانسجام. بیان صرف همین مطلب تقریباً طرح این پرسش را زائد میكند كه انگلس دستنویس ماركس را به چیز دیگری بدل ساخته و حتی شاید به آن ظاهر یك اثر كامل را داده است. خود او، پس از آنكه موج نخستین نقدها، شكهایی را دربارهی انسجام متن اصلی برانگیخت، بر این نکته پای فشرد که در چارچوب متنی راستین عمل كرده و هیچ نوع جرحوتعدیل چشمگیری در آن اعمال نكرده است: «اما برای كسانی كه به دركی واقعی علاقهمندند، خودِ متن اصلی دقیقاً از همه مهمتر است. برای آنان بازسازی كتاب از سوی من، حداكثر ارزش یك تفسیر را مییافت، و این تفسیر بر اثری منتشرنشده و دورازدسترس بود. {آنگاه} با نخستین مجادله، باید به متن اصلی رجوع و با دومین و سومین مجادله، انتشار كامل آن ناگزیر میشد.» [۲۷۵] تحلیل ما نتایج متفاوتی به بار آورده است. برخلاف نظر یان[276] باید بگوییم كه كار ویراستاری انگلس این واقعیت را پنهان نكرده است كه مجلد سوم اثری نیمهتمام، و دستنویس آن، حتی در شكل روایت انتشاریافتهاش، یك پیشنویس باقی مانده است. بسیاری از گریزگاههایی كه ماركس در بازنمایی خود و در تأملات خود داشت، حتی با وجود کروشهها و پرانتزهایی كه انگلس حذف كرده است، هنوز قابلتشخیص هستند. حتا در ویراست سال ۱۸۹۴ این نکته نادیده گرفته نشده كه ماركس در روند جانبخشیدن و بازسازی به فرایند حیات سرمایه، وی هنوز از سویی در وسط كار بود، اما از سوی دیگر، اگر اهداف ماركس را در نظر بگیریم، كه بسیار فراتر از آن بود، ماركس برای نخستین بار در وسط كار قرار گرفته بود. انگلس با وجود همهی دخالتهایش نه میخواست و نه میتوانست بر این امر سرپوش گذارد. برای پایان دادن به تفسیری كه در بالا نقل شد، اشاره میكنیم كه كه حتی فوروارتس از «تكهتكهبودن» مجلد سوم سخن گفته بود.[277] و لانگه اعلام كرده بود: «در حقیقت باید بداقبالی ماركس بدانیم كه تكمیل اثر عمدهی تئوریكش باید بر دوش انگلس میافتاد كه قادر شد از قطعاتی كه ماركس به جا گذاشته بود چیزی را بیافریند چنین كم پایدار و چنین كم قابلخواندن.»[278]
در قیاس با مفسران قبلی امتیاز ما در این است که با انتشار هر چه بیشتر دستنوشتههای ماركس برای سرمایه، قادر میشویم تصویری هر چه موثقتر از زایش و تكوین این اثر شكل دهیم كه همچنین بهتدریج انگلس را مبرا میكند. تنها كسانی كه در اینجا انتظار شباهت دقیقی را با ماركس داشته باشند، و از این فرض ضمنی وحدت معروف اندیشهی ماركس و انگلس آغاز كنند، از ویرایش او بشدت به وحشت میافتند. مطمئناً نمیتوان با بسیاری از راهحلهای انگلس موافق بود، اما نمیتوان این را از نظر دور داشت كه انگلس نمیتوانسته چیزی بیشتر از این مواد و مصالح بسازد. افزودههای او را باید براساس تجارب تاریخی دیگری غیر از ماركس، یا به بیان دیگر به لحاظ تاریخی، توضیح داد.
۷ ـ پیامدهای ویراستاری برای MEGA
تا اینجا عقیده خود را دربارهی كار ویرایشی انگلس در خصوص مواد و مصالح مجلد سوم سرمایه بیان کردیم. میتوان این عقیده را با بیشمار مثالهای دیگر تحكیم بخشید. بیتردید با پیشرفت پژوهش اینجا و آنجا را باید تغییر داد، اما در كل فحوای استدلال ما احتمالاً تقویت خواهد شد. همچنین شاید فراتر از برنامهریزی MEGA به گمانهزنی بپردازیم. اگر قصد انتشار مجموعه آثار كامل ماركس ـ انگلس است، روایت 1894 انگلس باید ویراسته شود. سرانجام، تاكنون، بخش اعظم نتایج كار ویرایشی كه تاكنون انجام شده است، فقط مقایسه با ویراست انتشار یافته بود زیرا هیچ اسناد مربوط به كار ویرایشی وجود ندارد. اما باید در نظر داشت كه با وجود تلاشهای شدید انگلس، آنچه وی در اساس به ما داده است، نه مجلد سوم سرمایه بلكه فقط یك پیشنویس است. ما پیشنهاد كردیم كه در صفحهی آغازین پیش از عنوان اصلی عبارت زیر گنجانده شود: «كارل ماركس، دستنوشتههای اقتصادی 1864ـ1867، ویراسته و انتشار از سوی فریدریش انگلس بهعنوان مجلد سوم سرمایه (1894).» اساساً مجلد II/4.2 مجموعهی MEGA پیشتر زمینه این كار را چیده بود: اگر دستنوشتهی اصلی برای مجلد سوم اكنون با عنوان «دستنوشتههای 1863ـ1867» منتشر شود، آنگاه ویراست انگلس از همان، فقط میتوانست به عنوان مجلد سوم سرمایه ارائه شود، مشروط به آنكه به عنوان ارجاع به آن جزم قدیمی وحدت اندیشهی ماركس ـ انگلس دریافته میشد. این استدلال قابلتصور كه MEGA نمیتواند این واقعیت را نادیده بگیرد كه روایت 1894 سراسر جهان را به عنوان مجلد سوم سرمایه درنوردیده است، میتواند با گذاشتن صفحهای قبل از عنوان اصلی خنثی شود؛ به هر حال، این موضوع به واسطهی رویهی خود MEGA مطرح بوده است. متون تئوریك ـ تاریخی دستنوشتهی 1861ـ1863 كه اكنون در سراسر جهان از طریق كائوتسكی و ویراست MEW به «نظریههای ارزش اضافی» معروف شدهاند، بار دیگر در MEGA به عنوان «نظریهها» ویرایش نشده بلكه به عنوان بخشی از آن دستنوشته ویرایش شده است. علاوه براین، مواد و مصالحی كه بنا به طرح ویراستاران اولیه باید به مجلدات II/14 و II/15 اختصاص یابند، تا جایی كه به انگلس مربوط میشود، نتایج ارگانیك فرایندی واحد، هر چند زنده و تناقضآمیز، ویرایش است. شاید با توجه به وفور مواد و مصالح نتوان از تقسیم صوری به دو مجلد اجتناب كرد اما ما احساس میكنیم كه دستكم باید در نظر گرفته شود كه آیا وحدت مواد و مصالح نباید از طریق نحوهای كه مجلدات شمارهگذاری میشوند، همانند موارد دیگر، ایجاد شود، یعنی نه II/14 و II/15 بلكه II/14.1 و II/14.2. اما به هر حال، تفسیرهای مربوط به تاریخ متن به استثنای نحوهی برخورد با آن، در جلد II/14 متمركز شود.
اگر سرانجام اثبات شود كه توالی مجلدات كه تاكنون استفاده شده و در آن بر گاهشماری بشدت تأكید میشود، مناسبترین تدبیر باشد، آنگاه عنوان مجلد II/14 باید دستكم محتوای نامتجانس آن را تصدیق كند. عنوان واحد «كارل ماركس/فریدریش انگلس: دستنوشتههای اقتصادی برای مجلد سوم سرمایه (1867ـ1894) كه پیشتر در طرحی برای دومین بخش مطرح شد، تمامی تفاوتها را میپوشاند. پیشنهاد ما برای عنوان چنین است: «كارل ماركس: دستنوشتههای كتاب سوم سرمایه (1867ـ1876) / فریدریش انگلس: دستنوشتههای ویراستاری برای كتاب سوم سرمایه (1883ـ1894).»
یادداشتها
- ازجمله از همه جدیدتر:
Fritz Helmedag, Warenproduktion mittels Arbeit. Zur Rehabilitation des Wertgesetze (Marburg, 1992).
- Friedrich Engels, «Preface,» in Marx-Engels-Werke (MEW), vol. 25, 7-30, 8.
- Eduard Bernstein, «Der dritte Band des ‹Kapital, Die Neue Zeit XIII (1894-95), vol. 1:333-38,334.
- See inter alia, Werner Sombart, «Zur Kritik des ökonomischen Systems von Karl Marx,» in Archiv für soziale Gesetzgebung und Statistik. Vierteljahrsschrift zur Erforschung der gesellschaftlichen Zustände aller Länder, vol. 7 (Berlin, 1894), 555-94, 571; Eugen von Böhm-B awerk, «Zum Abschluss des Marxschen Systems,» in Staatswissenschaftliche Arbeiten. Festgaben für Karl Knies zur fünfundsiebzigsten Wiederkehr seines Geburtstages . . . , ed. Otto von Boenigk (Berlin, 1896), 85-205, 87f. Michel Tougan-Baranowsky, Les Crises industrielles en Angleterre (Paris, 1913), 203.
- Manfred Müller, «Über Marx› Entwurf zum dritten Buch des ‹Kapitals› von 1864/ 1865,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung, no. 25 (Berlin, 1988): 6-28, 6.
- Sombart, «Zur Kritk des ökonomischen Systems von Karl Marx,» 558f.
- Eike Kopf, «Reaktionen bürgerlicher Ideologen auf die Wirkung der Erkenntnisse aus dem ‹Kapital› von Karl Marx in Deutschland von 1867 bis 1895/97,» diss. B. (Potsdam, 1974), 205, 202.
- V. I. Lenin, «Friedrich Engels,» in idem, Werke, vol. 2 (Berlin, 1961), 5-14, 12.
- Karl Marx, «Ökonomische Manuskripte 1863-1867, part 2,» in MEGA2 vol. II/4.2 (Berlin, 1992).
- Iring Fetscher, «Über Marx› Persönlichkeit in moderner Sicht,» in Horst Claus Recktenwald, Carl Christian von Weizsäcker, Iring Fetscher, Kritisches zu Marx – anno 1988. Vademécum zu einem utopischen Klassiker (Düsseldorf, 1988), 81-105, 101.
- See Charles Gide, Charles Rist, Geschichte der volkswirtschaftlichen Lehrmeinungen, 2d revised and improved edition, ed. Franz Oppenheimer (Jena, 1913), 514.
- See Alexa Mohl, Die neuen sozialen Bewegungen. Eine Formanalyse ihrer emanzivatorischen Praxis (Frankfurt/M., New York, 1992), 25.
- مثلاً ر. ك. به مطالعات هانس گئورگ باكهاوس دربارهی تفاوتهای بین ماركس و انگلس در خصوص نظریهی ارزش كه از جمله در پسگفتار انگلس بر مجلد سوم سرمایه نشان داده شده است.
- See Heinz-Dieter Kittsteiner, Naturabsicht und Unsichtbare Hand. Zur Kritik des geschichtsphilosophischen Denkens (Frankfurt/M., Berlin, Vienna, 1980), 222, n. 18.
- Author collective, Friedrich Engels. Sein Leben und Wirken (Moscow, 1973), 426.
- See, for example, I. G. Kaz’mina, «Rabota Engel’sa na podgotovke k izdaniiu tret’ego ‹Rapitala› Marksa,» in Iz istorii marksizma. Sbornik statei k 140-letiiu so dnia rozhdeniia Fridrika Eneel’sa (Moscow, 1961), 376-404.
- L.A. Leontjew, Engels und die ökonomische Lehre des Marxismus (Berlin, 1970), 309.
- Carl-Erich Vollgraf, «Nochmals zur Kommentierung in der zweiten MEGA. Fallstudien,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1993): 69-81, 78.
- Rolf Hecker, Jürgen Jungnickel, «Wissenschaftliches Kolloquium zum Originalmanuskript des 3. Buches des ‹Kapitals›,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1991): 200-205, 202ff.
- Kittsteiner, Naturabsicht und Unsichtbare Hand, 222, n. 18.
- Joachim Bischoff, Axel Otto et al., Ausbeutung, Selbstverrätselung, Regulation. Der 3. Band des «Kapital» (Hamburg, 1993).
- See Manfred Müller, «Über Marx› Entwurf zum dritten Buches des ‹Kapitals›,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1991): 119-29.
- See Jürgen Jungnickel, «Bemerkungen zu den von Engels vorgenommenen Veränderungen am Marxschen Manuskript zum dritten Band des ‹Kapitals›,» in ibid., 130- 38; Michael Heinrich, «Zur systematischen Bedeutung der Kredittheorie im Originalmanuskript des dritten ‹Kapital ‹-Bandes,» in ibid., 139-43.
- Carl-Erich Vollgraf, «Eine Frage, wie sie nur die MEGA2 stellen und beantworten kann: Wäre eine neuerliche Edition von Engels› Disposition ‹Die Börse› in bisheriger Weise haltbar?» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1993): 149-64.
- Ibid., 164, n. 75.
- Böhm-Bawerk, «Zum Abschluss des Marxschen Systems»; Léon Winiarski, «Etude critique sur le troisième volume du ‹Capital› de Karl Marx,» Revue d’Economie politique 11 (1897): 425-65.
- Thus Alfred Offermann, Das fictive Capital als Ursache niedrigen Arbeitslohns (Vienna, 1896), 179.
- Max Beer, Karl Marx. Eine Monographie, 4th amended edition (Berlin, 1922), 106.
- For example, L.B. Boudin, Das theoretische System von Karl Marx, translated from the English by Luise Kautsky, with a preface to the German edition by Karl Kautsky (Stuttgart, 1909), 139.
- Wilhelm Lexis, «The Concluding Volume of Marx’s Capital,» Quarterly Journal of Economics 10 (1986): 1-33, If.
- Hans von Scheel, «Socialismus und Communismus,» in Handbuch der politischen Oekonomie, 4th ed., vol. 1 (Tübingen, 1896), 119-44; 132, n. 10.
- Sombart, «Zur Kritk des ökonomischen Systems von Karl Marx,» 555-59.
انگلس در «ملحقات» دربارهی ارزیابی زومبارت از مجلد سوم بحث كرده بود اما به نقد او از ویراستاریاش اشارهای نكرد.
- Julius Lehr, «K. Marx, Das Kapital, Kritik der politischen Ökonomie. II. Der Cirkulationsprozess des Kapitals,» Vierteljahrsschrift für Volkswirtschaft, Politik und Kulturgeschichte 91 (Berlin, 1886): 34-60, 34.
- Similarly, Franz Oppenheimer, «Der heutige Stand der Theorie des Sozialismus in Deutschland,» in Die Wirtschaftstheorie der Gegenwart, vol. 4 (Vienna, 1928), 310 f.
- Sombart, «Zur Kritk des ökonomischen Systems von Karl Marx,» 557.
- Ibid., 558.
- Rudolf Stolzmann, Der Zweck in der Volkswirtschaft. Die Volkswirtschaftals sozial- ethisches Zweckeebilde (Berlin, 1909), 555.
- Karl Kautsky, «Vorwort zur Volksausgabe,» in Karl Marx, Das Kapital. Kritik der politischen Oekonomie, vol. 2, book 2, Der Zirkulationsprozess des Kapitals, ed. Friedrich Engels. Popular edition, ed. Karl Kautsky with Benedikt Kautsky (Berlin, 1926), [IX] – XXI; XL
- Ibid.
- Ibid.
- Karl Marx, Das Kapital Kritik der politischen Oekonomie, vol. 3, part 2, book 3, Der Gesamtprozess der kapitalistischen Produktion, ed. Friedrich Engels. Popular edition, ed. Benedikt Kautsky with Karl Kautsky (Berlin, 1929).
- On the sorry fate of this edition, to which the Marx-Engels-Lenin Institute (IMEL) opposed its own edition in 1932-33, see Carl-Erich Vollgraf, Jürgen Jungnickel, «Die Verantwortung der Editoren nach Engels: Die Edition des III. Bandes des ‹Kapitals› durch Benedikt Kautsky (1929) und das IMEL. Moskau (1933),» Beiträge zur Marx-Engels- Forschung (new series, 1996, in preparation).
- Karl Marx to Friedrich Engels, 13 February 1866, in MEW, vol. 31, 178.
- MEGA2 vol. II/4.2, 920.
- ارزیابی از ویرایش II/4.2 از جمله تفسیرها در جای دیگری منتشر خواهد شد. در اینجا فقط میگوییم كه تعدادی تناقض در شرح تاریخ متن وجود دارد كه تقریباً بازتاب عدمانسجام متن است. مثلاً در صفحهی 32، محتوای تئوریك دستنوشته داده شده است اما در صفحهی 34 ماركس پژوهش خود را درباره مسائل بنیادی اعتبار ادامه میدهد. فرمول زیر فینفسه درست نیست: «وی به مسائل خاص اعتبار رجوع كرد كه بعدها با ریزبینی دقیقتر به آن پرداخت» (ص. 34)، و بیان زیر غلط است: «اعتبار تجاری و اعتبار بانكی، كه كارخانهداران و بازرگانان از آنها به ویژه در زمان بحران استفاده میكنند، برای او كمتر از سرمایهی استقراضی اهمیت داشت، سرمایهای كه در خدمت بسیج موقت پشتوانههای بیاستفاده بود» (ص. 34).
- See Engels to Laura Lafargue, 24 June 1883, in MEW, vol. 36, 42.
- Engels, «Preface,» 11.
- Ibid., 8.
- Engels to Piotr Lavrovich Lavrov, 2 April 1883, in MEW, vol. 36, 3.
- Engels, «Preface,» in ibid. vol. 24, 7-26, 13.
- Engels to Nikolai Franzevich Danielson, 23 April 1885, ibid. vol. 36, 301f.
- See Engels to Danielson, 13 November 1885, ibid. 385.
- «Bemerkung zu dem Aufsatze des Herrn Stiebeling: Ueber den Einfluss der Verdichtung des Kapitals auf den Lohn und die Ausbeutung der Arbeit,» Die Neue Zeit V (1886/87): 127-33, 130.
- Maximilian Schlesinger, Die soziale Frage. Ein volkswirtschaftliche Untersuchung (Breslau, 1889), 160.
- See Karl Kautsky, Friedrich Engels. Sein Leben, sein Wirken, seine Schriften (Ber- lin, 1895), 30.
- [Karl Kautsky], «Friedrich Engels. Zu seinem siebzigsten Geburtstag,» Die Neue Zeit IX (1890/91), vol. 1: 225-35, 235.
- Julius Lehr, «Die Durchschnittsprofitrate auf Grundlage des Marx’schen Wertgesetzes,» Vierteljahrschrift für Volkswirtschaft, Politik und Kulturgeschichte 114 (Ber- lin, 1892): 145-74, 154.
- Friedrich Engels, «Marx, Heinrich Karl,» in Handwörterbuch der Staatswissenschaften, vol. 4 (Jena, 1892), 1130-33, 1133; see also MEW, vol. 22, 337-45.
- Carl Stegmann, and C. Hugo, Handbuch des Socialismus (Zurich, 1897), 175.
- Ibid., 410.
- Engels, «Preface,» 26.
- See Wilhelm Lexis, «Die Marx’sche Kapitaltheorie,» Jahrbücher für Nationalökonomie und Statistik, new series, vol. 11 (Jena, 1885), 452-65; Conrad Schmidt, Die Durchschnittsprofitrate auf Grundlage des Marxschen Werthgesetzes (Stuttgart, 1889); Achille Loria «[Rezension zu] Conrad Schmidt: Die Durchschnittsprofitrate auf Grundlage des Marx ‹sehen Wertgesetzes. Stuttgart 1889,» Jahrbücher für Nationalökonomie und Statistik, new series, vol. 20 (1890), 272-74; A. Skworzoff, «Die Profitrate nach Marx und ihre Beziehungen zum Unternehmungszins und Leihzins,» Zeitschrift für die gesamte Staatswissenschaft 49 (1893): 690-709.
- Böhm-Bawerk, «Zum Abschluss des Marxschen Systems,» 90.
- Engels to Conrad Schmidt, 8 October 1888, in MEW, vol. 37, 102.
- انگلس آشكارا در ابتدا قصد داشت تا فهرست دقیقی تهیه كند كه چه متنی را از كدام دستنوشته یا فصل برداشته است، چنانكه در خلاصهی مجلد دوم (MEW، مجلد 24، 28) انجام داده بود. چنین فهرستهایی در آثار اولیه او یافت میشود(IISG, Marx-Engels-Nachlass, H 92) .
- Engels to Danielson, 8 August 1885, in MEW, vol. 36, 351.
- Engels to Filippo Turati, 28 June 1895, in ibid. vol. 49, 491.
- «Fr. Engels› letzte Arbeit: Ergänzung und Nachtrag zum dritten Buch des ‹Kapital,'» Die Neue Zeit XIV (1895/96), vol. 1:4-11, 37-44.
- See Friedrich Engels, «Ergänzung und Nachtrag zum III. Buche des ‹Kapital,'» in MEW, vol. 25, 897-919, 897, and «Preface,» in ibid., 11.
- On the working paper manuscripts, see Jürgen Jungnickel, Carl-Erich Vollgraf, «Engels› Redaktionsunterlagen zu Marx› Manuskript 1864/65, veröffentlicht als Buch III des ‹Kapitals,'» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1995): 27-48.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 7.
- MEW vol. 25. T51.
- این نحوهی سازماندهی انگلس را مجبور ساخت تا ارجاع به مجلد سوم را در ویراست چهارم مجلد اول تغییر دهد.
- MEGA2 vol. II/4.2, 667.
- Ibid., 723-53.
- Ibid., 724.
- Karl Korsch, Karl Marx, commissioned by the International Institute for Social History, ed. Götz Langkau (Frankfurt/M., 1972), 10.
- MEGA2 vol. II/4.2, 248; MEW, vol. 25. 182.
- Bischoff et al., Ausbeutung, Selbstverrätselung, Regulation, 221.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 461.
- MEW, vol. 25. 404.
- See, for example, MEGA2 vol. II/4.2, 320, and MEW, vol. 25. 236ff.
- Engels to Nikolai Franzevich Danielson, 4 July 1889, in MEW, vol. 37, 244.
- MEW, vol. 25. 898.
- See Heinrich, «Zur systematischen Bedeutung der Kredittheorie,» op. cit. (n. 23), 142f.
- See Yoshio Miyake, «Marx› ökonomisches Manuskript von 1861-1863 und die Probleme seiner Edition im MEGA2-Band II/3,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung (new series, 1993): 186-97, 193.
- See Marx to Engels, 30 April 1868, in MEW, vol. 32, 74.
- Marx to Engels, 14 November 1868, in MEW, vol. 32, 204.
- See Marx to Engels, 19 August 1865, in MEW, vol. 31, 145.
- MEGA2 vol. II/4.2, 561-83, 597-646.
- احتمالاً از توك وام گرفته شده است: «ابهام واژهی ارزش پول یا ارزش پول رایج، هنگامی كه بدون ایجاد تمایزی به كار برده میشود و هم به معنای ارزش مبادله برای كالاهاست و هم ارزش استفاده از سرمایه، منبع دائمی آشفتگی است.» (MEGA2 vol. II/4.2, 426)
- Engels, «Preface,» 13f.
- MEW, vol. 25, 427f; MEGA2 vol. II/4.2, 617f, 615, 568.
- Engels, «Preface,» 14.
- Ibid., 13.
- Henryk Grossmann, Das Akkumulations- und Zusammenbruchs gesetz des kapitalistischen Systems (Leipzig, 1929), 14f.
- Ibid., 20.
- Rossiiskii tsentr khraneniia i izucheniia dokumentov noveishei istorii, Moscow (hereafter RC), 1/1/2940.
- MEW, vol. 25, 754f.
- Engels, «Preface,» 14.
- MEGA2 vol. II/4.2, 834.
- MEGA2 vol. II/4.2, 834; 720.30-722.2.
- Engels. «Preface,» 14.
- MEW, vol. 25. 822-25.
- Ibid., 825f.
- MEGA2 vol. II/4.2, 845.15-16.
- MEW, vol. 25, 825.
- Ibid., 831. 109 Ibid. 826.
- Ibid., 822.
- MEGA2 vol. II/4.2, 900f.
- MEW, vol. 25, 861.
- Ibid., 889.
- Joseph Schumpeter, «Sombarts Dritter Band,» Schmollers Jahrbuch für Gesetzgebung, Verwaltung und Volkswirtschaft im Deutschen Reiche 51 (1927), no. 3: 1- 21,9. See also Karl Kautsky, «Vorwort des Herausgebers,» in Karl Marx, Zur Kritik der politischen Oekonomie von Karl Marx (Stuttgart, 1897), V-VIII, V:
«حتی در این جاها كه خط استدلال او هیچ شكافی را نشان نمیدهد، پیوسته میكوشد تا به موضوع خود از دورنمای جدیدی نزدیك شود.»
- Engels, «Preface,» p. 8. Emphasis added.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 540.
- MEW, vol. 25, 501.
- Sombart, «Zur Kritk des ökonomischen Systems von Karl Marx,» 559.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 413.
- MEW, vol. 25, 352.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 433.
- Ernst Lange, «Karl Marx als volkswirtschaftlicher Theoretiker, Jahrbücher für Nationalökonomie und Statistik, III. Folge, vol. 14 (Jena, 1897), 540-78, 552.
این جمله در اثر ماركس چنین است: «اگر نرخ سود 50 درصد كاهش یابد، این كاهشی از یك به یكدوم» (MEGA2 vol. II/4.2, 297).
- Ibid., 442.
- Ibid., 83.
- Ibid., 423.
- Ibid., 442.
- MEW, vol. 25, 363.
- IISG, Marx-Engels-Nachlass, no. 89.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 431.
- MEW, vol. 25, 370.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 434.
- MEW, vol. 25, 373.
- MEGA2 vol. II/4.2, 458b).
- Karl Marx, «Manifest an die arbeitende Klasse Europa’s,» in MEGA2 vol. 1/20, 16-25, 24.
- Ibid., vol. II/5, 408, n. 322.
انگلس ویراست چهارم مجلد اول را در 1890 منتشر كرد و به این دلیل موضع ماركس را میدانست.
- Ibid., vol. II/4.2. 504.
- MEW, vol. 25, 402.
سخت بتوان گفت كه آیا میتوان خط مستقیمی را از چنین فرازهایی كه بنا به آن «كار مدیریت ارشد» به نحو ملموسی «در خیابانها جاری است» (همانجا، ص. 400) تا مثلاً در عبارتی در قطعنامهی كنگرهی لندن بینالملل دوم كه در آن آمده كارگران باید به سرعت مدیریت تولید را بیاموزند، دنبال كرد. شباهت معنا به هر حال وجود دارد. دربارهی این كنگره ر. ك. به هانس هولگر پاول، ماركس، انگلس و نظریهی امپریالیستی بینالملل دوم (هامبورگ، 1978)، ص. 130 و پس از آن.
- MEGA2 vol. II/4.2, 460.
- MEW, vol. 25, 403.
- Ernst Nolte, Marxismus und industrielle Revolution (Stuttgart, 1983), 614, notes to pp. 419-25, n. 18.
- MEW, vol. 25, 382.
- Engels, «Preface,» 11.
- MEGA2 vol. II/4.2, 433.28-34; MEW, vol. 25, 372, n. 62.
- Eduard Bernstein, «Der dritte Band des ‹Kapital,'» Die Neue Zeit XIII (1894/95), vol. 1:333-37,336. Engels said for his part that Bernstein’s article was confused. Engels to Victor Adler, 16 March 1895, MEW, vol. 39, 436.
- «Fr. Engels› letzte Arbeit,» 6 (see MEW, vol. 25, 898).
ویراستاران ویراست ارزان مجلد سوم ادعا كردهاند در 1933 این قصد وجود داشته است كه تداومی را با نظریهی امپریالیسم لنین نشان دهند. ر. ك. به
«Vorbemerkung der Redaktion,» in Karl Marx, Das Kapital. Kritik der politischen Ökonomie, vol. 3, part 2, book 3: Der Gesamtprozess der kapitalistischen Produktion, ed. Friedrich Engels, popular edition supervised by the Marx-Engels-Lenin Institute, Moscow (Zurich, 1933), part 1, 5*- 13*, 7*.
- Fritz Sternberg, Eine Umwälzung der Wissenschaft? Kritik des Buchs von Henryk Grossmann: Das Akkumulations- und Zusammenbruchsgesetz des kapitalistischen Systems. Zugleich eine positive Analyse des Imperialismus (Berlin, 1930), 13 (cf. MEW, vol. 25, 877, and MEGA2 vol. II/4.2, 887f.).
- Ibid., 12 (cf. MEW, vol. 25, 873, and MEGA2 vol. II/4.2, 884) and 23 (cf. MEW, vol. 25. 262, and MEGA2 vol. II/4.2, 326).
- Ibid., 14 (cf. MEW, vol. 25, 261, and MEGA2 vol. II/4.2, 324).
- See, for example, Karl Kühne, Ökonomie und Marxismus. II. Zur Dynamik des Marxschen Systems (Neuwied, Berlin, 1974), 50. But Kühne indeed differentiates between Marx and Engels insofar as he is able to do so on the basis of Engels’s edition. See, for instance, pp. 22, 50, 65, 71, 103ff. and 118.
- Engels. «Preface.» 11. 14.
- MEGA2 vol. II/4.2, 515.34-516.2.
- MEW, vol. 25, 472f.
- Valentin Fritz Wagner, Geschichte der Kredittheorien. Eine dogmenkritische Darstellung (Vienna, 1937), 455.
- MEGA2 vol. II/4.2, 848f.
- MEW, vol. 25, 835.
- MEGA2 vol. II/4.2, 458.
- MEW, vol. 25,401.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 581.
- MEW, vol. 25, 574.
- Ibid., 898.
- Ibid., 130.
- Kühne, Ökonomie und Marxismus, II (n. 149), 103ff.
- Karl Marx, Das Kapital. Kritikder politischen Oekonomie, vol. 1, book 1: Der Produktionprozess des Kapitals, ed. Karl Kautsky (Stuttgart, 1914).
- Karl Kautsky, «Vorwort des Herausgebers,» in ibid. XIII-XXXV, XXVII.
- See MEW, vol. 25, 130, 453f. 506.
- Ibid., 130.
- [Karl and Benedikt Kautsky, «Editionsnotizen zur Volksausgabe des II. und III. Bandes des ‹Kapitals'»], IISG, Kautsky-Nachlass, A 140.
- Friedrich Kleinwächter, for example, holds the same view: «that all these associations are short-lived, and that they last only as long as it pleases the individual parties.» Friedrich Kleinwächter, Die Kartelle. Ein Beitrag zur Organisation der Volkswirtschaft (Innsbruck, 1883), 157.
- According to Emil Hammacher, Engels did not notice «that in recognizing an adaptation to the changed forces of production, he contradicts his own view that they must grow increasingly beyond the capacity of the capitalists.» Emil Hammacher, Das philosophisch- ökonomische System des Marxismus. Unter Berücksichtigung seiner Fortbildung und des Sozialismus überhaupt dargestellt und kritisch beleuchtet (Leipzig, 1909), 351.
- MEGA2 vol. II/4.2, 409.
- MEW, vol. 25, 348.
- Engels, «Preface,» 14.
- Ibid., 11.
- MEGA2 vol. II/4.2, 282f.
[در این تكصفحه «ضمیمهی گذار از فصل اول به فصل 2 این كتاب»، ماركس بیان میكند كه در فصل یكم، سه تغییر را تحلیل كرده است: ابتدا، تغییر در شیوهی تولید، دوم، تغییر در ارزشهای سرمایهی ثابت و متغیر، و سوم، تغییر در هم شیوهی تولید و هم ارزش سرمایهی ثابت و یا متغیر. وی اضافه میكند كه چنین تغییری را میتوان به عنوان تفاوت دو حالت در تركیب یك سرمایه یا تفاوت بین دو سرمایه كه متعلق به سپهرهای متفاوت تولید است درك كرد. در این مورد، تغییری در ارزش عناصر سرمایه تنها میتواند بر سرمایهی ثابت تاثیر بگذارد، زیرا فرض میشود كه مزد همواره در تمامی سپهرهای تولید یكسان است ــ ویراستاران]
- Ibid., 436.
- See Iring Fetscher, Der Marxismus. Seine Geschichte in Documenten, 5th ed. (Munich. Zurich. 1989), 390f.
- MEGA2 vol. II/4.2, 223.34-224.16.
- MEW, vol. 25, 159f.
- در MEW تصحیح شد.
- MEGA2 vol. II/4.2, 224.17-225.15.
- MEGA2 vol. II/4.2, 449.
- IISG, Marx-Engels-Nachlass, no. 86.
- MEGA2 vol. II/4.2, 217.
- Ibid., 292.
- MEW, vol. 25, 227.
- MEGA2 vol. II/4.2, 444.
- MEW, vol. 25, 386.
- MEGA2 vol. II/4.2, 286f.
- MEW, vol. 25, 222.
- MEGA2 vol. II/4.2, 451.9^52.32.
- MEW, vol. 25, 393f.
- See IISG, Marx-Engels-Nachlass, no. 88.
- MEGA2 vol. II/4.2, 437.39-40.
- MEW, vol. 25, 377.
- Seen. 191.
- MEW. vol. 25. 372.
- MEGA2 vol. II/4.2, 433.11-27.
- MEW, vol. 25, 383.
- MEGA2 vol. II/4.2, 453; MEW, vol. 25, 395.
- Ibid., 559.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 469.
- MEW, vol. 25, 413.
- MEGA2 vol. II/4.2, 178.
- MEW, vol. 25, 120.
- See Otto Meissner to Karl Marx, 23 January 1872, in RC, 1/5/2736.
- See, for example, MEGA2 vol. II/4.2, 297.15; MEW, vol. 25, 232.
- MEGA2 vol. II/4.2, 305.
- MEW, vol. 25, 245.
- Engels, «Preface,» 11.
- MEGA2 vol. II/4.2, 290.
- Ibid., 290f.
- MEW, vol. 25, 226.
- MEGA2 vol. II/4.2, 438.19-20; MEW, vol. 25, 378.
- MEGA2 vol. II/4.2, 439.9-10; MEW, vol. 25, 379.
- MEGA2 vol. II/4.2, 264; MEW, vol. 25, 199.
- Engels, «Preface,» 12.
- MEGA2 vol. II/4.2, 461.
- MEW, vol. 25, 404.
- MEGA2 vol. II/4.2. 412.14-17.
- MEW, vol. 25, 351.
- See Rudolf Hilferding, «Das Finanzkapital. Eine Studie über die jüngste Entwicklung des Kapitalismus,» in Marx-Studien. Blätter zur Theorie und Politik des wissenschaftlichen Sozialismus, ed. Max Adler and Rudolf Hilferding, book 3 (Vienna, 1910), 1-477, 101. See also Emil J. Walter, Der Kapitalismus. Einführung in die marxistische Wirtschaftstheorie (Zurich, 1930), 232.
- MEGA2 vol. II/4.2, 413; MEW, vol. 25, 352.
- MEGA2 vol. II/4.2, 429.24-25.
- MEW. vol. 25. 368.
- IISG, Marx-Engels-Nachlass, A80, 300. Marx then placed «Form» over «Ein Beweis.» In MEGA2 vol. II/4.2 this was wrongly put together as «Eine Beweisform» (441.21, 1054/ Var. 441.21).
- MEGA2 vol. II/4.2, 441.
- MEW, vol. 25, 382.
- See also Heinrich, «Zur systematischen Bedeutung der Kredittheorie,» 141.
- MEGA2 vol. II/4.2, 463.
- Ibid.
- See Benedikt Kautsky, «Vorwort des Herausgebers,» VII-XII, VIII.
- MEGA2 vol. 11/4.2, 315.
- ماركس ایدههای خود را از دستنوشتهی 1851ـ1863 وام گرفته است. ر. ك. به MEGA2 vol. II/3.4, 1447. همچنین متن در اینجا داخل قلاب است، علت آن روشن است. «اگر در كنار نیروهای كانونگرا، گرایشهای خنثیكنندهای كه پیوسته تاثیر كانونپراكنی اعمال میكنند، وجود نداشتند، این فرایند به فوریت تولید سرمایهداری را به اوج بحران میرساند. نیازی به توضیح این مطلب در اینجا نیست زیرا این متعلق به فصلی است كه به رقابت سرمایهها میپردازد» (همان منبع). تنگنای روششناسی ماركس در اینجا آشكار میشود، یعنی این كه میخواهد به رقابت در كتابی جداگانه بپردازد اما همیشه هنگام كار با مقادیر میانگین كه گرایشها را تعیین میكند باید آن را ثابت فرض كند. هیچكدام از اینها در راهحل انگلس كه در بالا ذكر شد پیدا نیست.
- در پیشگفتار به كتاب فقر فلسفهی ماركس، انگلس با نتیجهگیری از استدلالهای خود دربارهی «تضاد اساسی» (آنتی دورینگ)، از «فروپاشی ناگزیر شیوهی تولید سرمایهداری كه بیش از پیش با گذشت هر روز جلوی چشمانمان رخ میدهد» سخن میگوید (MEW, vol. 21, 175-87, 178).
- Ibid., vol. 25, 256.
- كائوتسكی مانند انگلس نیز از فروپاشی ناگزیر جامعهی سرمایهداری در تفسیر خود بر برنامهی ارفورت سخن میگوید. ر. ك به كارل كائولسكی،
Das Erfurter Programm in seinem grundsätzlichen Teil erläutert (1892) (Berlin, Bad Godesberg, 1974), 102ff.
- August Bebel, on the Gotha Party Congress, Protokoll über die Verhandlungen des Parteitages der Sozialdemokratischen Partei Deutschlands. Abgehalten zu Gotha vom 11. bis 16. Oktober 1896 (Berlin 1896), 130.
- MEGA2 vol. II/4.2, 412; MEW, vol. 25, 351.
- MEGA2 vol. II/4.2, 416; MEW, vol. 25, 355.
- MEGA2 vol. II/4.2, 416; MEW, vol. 25, 356.
- MEGA2 vol. II/4.2, 450.
- Thus, e.g., ibid. 443.24-31.
- See Hans Wagner, «Stellung und Inhalt der Theorie von der ‹Verwandlung des Profits in Durchschnittsprofit› im dritten Band des ‹Kapitals.› Zur materialistisch- dialektischen Methode von Marx,» Beiträge zur Marx-Engels-Forschung, no. 25 (Berlin, 1988): 51-86, 84, n. 67; Johann Köhler, «Zum Verständnis des 10. Kapitels von Band III des ‹Kapitals› in der wertheoretischen Diskussion,» Freiberger Forschungshefte, series D, no. 182 (Leipzig, 1986), 9.
- Evidence of this is that it is «labor power» in Engels› excerpts for chapter 5 wherever Marx’s manuscript reads «labor capacity.» See IISG, Marx-Engels Nachlass, no. 88.
- MEGA2 vol. II/4.2, 834. Further research has shown that Marx himself had used the term «functioning (fungierender) capitalist» in one of his manuscripts for book 2, writ ten between 1868 and 1870, together with the term «functional (funktionierendes) capital.» See «Einführung,» Karl Marx/Friedrich Engels, Manuskripte und redaktionelle Texte zum dritten Buch des «Kapitals» 1871 bis 1895, ed. Carl-Erich Vollgraf, Regina Roth, and Jürgen Jungnickel (Berlin: Akademie- Verlag, 2003; MEGA2 vol. II/14), 381-431, 424.
- Engels, «Preface,» 12.
- MEW, vol. 25, 713.
- Samuel Moore, «Mehrwerthsrate und Profitrate. Summary of Marx’s Ms,» IISG, Marx-Engels-Nachlass, Q 14.
- Engels, «Preface,» 12.
- Grossmann, Das Akkumulations- und Zusammenbruchs gesetz (n. 96), 195.
- See Lange, «Karl Marx als volkswirtschaftlicher Theoretiker,» 551.
- See Marx, Das Kapital [. . .], Book III [. . .], popular edition, part 1, 27.
همچنین به آنچه از یادداشتها و اوراق ویراستاری كائوتسكی حفظ شده توجه شده است؛ در یك برگ چنین درج شده است: «ص. 27 و پس از آن لازمست؟ ص. 28: p’/p›1 = v/vl فقط وقتی معتبر است كه C = C1 . توضیح بیشتری لازمست. بخش سوم، در پایین ص. 28 یك همانگویی است زیرا برای نرخ یكسانی ارزش اضافی، بدیهی است كه رابطهی سرمایهی متغیر با رابطهی نرخ سود برابر است. زیرا معادلات p› = m› v/C u. p›1 = m› v1/C1 از آن استنتاج میشود و p› = m/v . v/C u. p›1 = m1/v1 .v1/C, i.e., p› = m/C u. p›1 = m/C1 یعنی همان فرمول اصلی از ابتدا. كل فرمول چیزی بیش از این نمیگوید كه برای نرخ یكسان ارزش اضافی، رابطه ارزش اضافی به كل سرمایه باید همانند رابطهی سرمایهی متغیر با كل سرمایه باشد»
[Karl and Benedikt Kautsky, «Editionsnotizen zum Volksausgabe»].
- Kautsky, «Preface to the Popular Edition,» Xllf.
- See the related manuscript of E. Marx-Aveling, several pages in length, IISG, Marx- Rnaeis Nachiass. G 2.
- MEGA2 vol. II/4.2, 466.33; MEW, vol. 25, 410.
- MEGA2 vol. II/4.2, 466.30.
- MEW, vol. 25, 410.
- IISG, Marx-Engels-Nachlass, no. 86.
- MEW, vol. 25, 430, 504.
- MEW, vol. 25, 374f. 383, 410.
- Franz von Kuefstein, Der Wirtschaftliche Wert in Theorie und Praxis mit einer Vorbemerkung über die Marx-Engels sehe Werttheorie (Vienna, 1885).
- Karl Diehl, «Über das Verhältnis von Wert und Preis im ökonomischen System von Karl Marx,» in Festgabe für Johannes Conrad. Zur Feier des 25-jährigen Bestehens des staatswissenschaftlichen Seminars zu Halle a.S, ed. Hermann Paasche (Jena, 1898), 1- 44, 7.
- در یك بستر خاص، كه در اینجا موردتوجه ما نیست، انگلس اعلام كرد كه در 1865، فقط ماركس این نظر را داشت اما «امروزه» دیگر كسی با آن مخالف نیست.
- Karl Marx, Le Capital. Translation by J. Roy, fully revised by the author (Paris, [1872]-[1875]).
- Carl-Erich Vollgraf to Izumi Omura, 7 January 1991, in «Überlegungen von Hecker, Kopf, Vollgraf zum Artikel von I. Omura,» Beiträge zur Marx-Engels Forschung (new se- ries, 1991): 112-18, 115-17.
- Grossmann, Das Akkumulations- und Zusammenbruchs gesetz; Sternberg, Eine Umwälzung der Wissenschaft?
- See Bischoff et al., Ausbeutung, Selbstverrätselung, Regulation 12.
- MEW, vol. 25, 897.
- Ibid., 898ff.
- Ibid., 14.
برنشتین این درونمایه را از بستر منطقی «پژوهش دربارهی تمامی سپهرهای تولید سرمایهداری» برگرفته بود، زیرا گمان میكرد كه ماركس روسیه را به عنوان نمونهی كلاسیك استثمار روستاها ارائه كرده بود. ر. ك. به Bernstein, «Der dritte Band des ‹Kapital,'» 335 .
- لنین بخش مربوط به رانت ارضی را مهمترین بخش در مجلد سوم میدانست. ویراستاران ویراست مردمی 1933 توضیح دادند كه این بخش «اهمیتی مستقل از تمامی بخشهای دیگر دارد.» ر. ك. به «Vorbemerkung der Redaktion,» 8*.
- Engels to Danielson, 23 April 1885, 302.
- Werner Sombart, Friedrich Engels (1 820-1 895). Ein Blatt zur Entwicklungsgeschichte des Sozialismus (Berlin, 1895), 33.
- Bernstein. «Der dritte Band des ‹Kapital.'» 336.
- Engels, «Ergänzung und Nachtrag zum III. Buche des ‹Kapital,'» 897.
- See Wolfgang Jahn, Ist Das Kapital ein Torso? Über Sinn und Unsinn einer Rekonstruktion des ‹6-Bücher-Planes› von Karl Marx,» in Zur Kritik der politischen Ökonomie – 125 Jahre Das Kapital, ed. Werner Goldschmidt, Dialektik 1992/3 (Hamburg, 1992), 127-38, 134.
- «Der dritte Band des ‹Kapitals,'» Vorwärts 37 (13 February 1895).
- Lange, «Karl Marx als volkswirtschaftlicher Theoretiker,» 553.
پینوشتها
[1]. مقالهي حاضر تحت عنوان Marx in Marx’ Worten”? Zu Engels’ Edition des Hauptmanuskripts zum dritten Buch des Kapital” در مجلهي MEGA-Studien شمارهي 2، 1994 صص. 3 تا 55 انتشار يافته بود. متن ترجمهي انگليسي آن در مجلهي Int. Journal of Political Economy, vol. 32, no. 1, spring 2002, pp. 35-78. به ترجمه Stephen Naron انتشار يافت.
[2]. اين مجلد را در سال 2012 آكادمي فرلاگ (Akademie Verlag) منتشر كرده است ـ م. ا
[3]. كنايه از مسيري كه عيسي مسيح با صليبي بر پشت به سوي تپهاي به همين نام روان بود و همانجا مصلوب شد ـ م. فا.
[4]. Gründerzeit يك مرحلهي اقتصادي در آلمان و اتريش سدهي نوزدهم پيش از سقوط بازار سهام در سال 1873. در اين مرحله در اروپاي مركزي، عصر صنعتيشدن كه آغازگاههاي آن به دههي 1840 بازميگشت رخ داده بود. در اتريش، انقلاب مارس 1848 به طور كلي به عنوان آغازگاه تغييرات اقتصادي تلقي ميشود و در آلمان آن را پيامد جريان بزرگ حركت سرمايه ناشي از غرامتهاي جنگي فرانسه از جنگ فرانسه ـ پروس 1870ـ1871 و اتحاد آلمان ميدانند. در هر دو مورد، شكوفايي اقتصادي موجب شد تا اين سالها را عصر بنيانگذاري صنعتي دو كشور بدانند ـ م. فا.
سلام و خسته نباشید!
سالهاست که دو گروه مطالبی زیر عنوان تحقیقات آکادمیک به نام «دستکاری های انگلس»در دست نوشته های مارکس و بویژه دستکاری و اعمال نظر در مجلدات دوم و سوم کاپیتال انتشار می دهند و با ارائه نکاتی که بعضا در ویراستاری اجتناب ناپذیرند و یا به دلیل حجم زیاد و پراکنده دست نوشته های مارکس اجتناب ناپذیر می سازد،سعی در اقناع و جا انداختن این موضوع دارند که نوشته های مارکس فاقد آن انسجام و اصولیتی است که بتواند منشاُ اثری باشد،تا اینکه منشاُ انقلابی در اساس نظام سرمایه داری. منطور و غرض یک گروه کاملا اشکار است و می توان بدون هیچ درنگی این گروه را در ردیف ضد مارکسیست ها و در واقع ضد انسانهای معاصر رده بندی کرد.اما گروه دیگری که می شود انان را با تسامح «مارکسیست» نامید هم مثلا به گونه ای روشنفکرانه یا بهتر بگویم روشنفکرنمایانه و زیر عنوان پر طمطراق»مارکس پژوه» و «مارکسیسم شناس»و چه چه چه عملا اساس نوشته های مارکس را به بهانه «انگلس زدائی»به نوعی نوشته های دانشگاهی بدل کرده اند و یا تلاش دارند که بکنند و اینوشته های تفسیر کننده و تغییر دهنده را از محتوای اصلی اشان که همانا ماهیتی انقلابی و تغییر دهنده است،تهی سازند.این گروه همه هم خود را بر این «تشکیک و انگلس زدائی»متمرکز کرده اند و با یا بی مناسبت هدف اصلی تلاشهای خود را ندانسته و «خدای نخواسته دانسته»به این سو متمایل کرده اند.البته این موضوع سالهاست که در غرب و مخصوصا دانشگاه های آنجا وجود و حضور دارد و گاهی هم شیوع می یابد ولی باز در تقابل با شرایط و وضعیت واقعی به عقب رانده می شود.در ایران هم چند سالی است که این «پروژه»کلید خورده است.هر ترجمه و یا تالیفی را که باز می کنی،مقدمه،پیشگفتار،تفسیر،تعریضی، … از این دست در آن می یابی.امید و «یقین» من به این است که دوستان زحمت کشی که به کار ترجمه و احیانا تالیفی در حوزه دیدگاه مارکس مشغولند،به این نکته واقفند و خیل عظیم جوانانی که واقعیت های روزمره و جاری زندگی خود و هم میهنانشان آنان را به این وادی عمیقا انسانی کشانده را «خدای نخواسته»به این «کژراهه»سوق نمی دهند.
نیاز فوری و کنونی این جوانان مشتاق و جامعه در حال غلیان تعلیق و غرق شدن در این «تشکیکات» آکادمیک که بسیاریشان هم یقیقا غلط و در بهترین گمانه مشکوکند، نیست،نیاز عاجل و قاطع فراهم ساختن بن مایه ای تئوریک گرد اصول غیر قابل تشکیک این دیدگاه عمیقا و اساسا انسانگرایانه و طبیعت دوستانه است .
پیروز باشید!
آقای محسنی. ممنون از هشدارتان که خوانندگان و جوانان مشتاق گول نخورند و کلا شک کردن را کنار بگذارند و گرداگرد اصول ایمانی «غیرقابل تشکیک» گرد هم آیند تا «خدای ناکرده» یک گوسفند از گله مومنان کم نشود و به «کژراهه» سوق نیاد. بیچاره مارکس که می گفت «شک کن»!
کار آکادمیک برای درک مارکس و کتاب سرمایه و درک افکار انگلس و نقش او در جلد دوم و سوم سرمایه، برای انقلاب کمونیستی بردگان مزدی بسیار مفید است. استادان دانشگاه وقت و توانائی های زیادی دارند و فعالین جنبش کارگری بدون اینکه زیر رهبری آنها بروند میتوانند از کارهای آنها استفاده کنند. از زاویه دیگری بنگریم، دانشگاهی ها بهتر است در امورات روزمره فعالین جنبش کارگری-کمونیستی دخالت نکنند چون شناخت آنها نظری ست و شناخت نظری برای الغاء نظام بردگی مزدی کافی نیست؛ آنها میتوانند فقط به ارتقاء آگاهی فعالین جنبش کارگری کمک کنند.
در مورد کتاب سرمایه، من جلد اول و سوم آنرا خوانده ام. قسمتهائی از جلد دوم آن را مفید دیدم ولی بیشتر وقت نگذاشتم. کتاب سرمایه مارکس تا حد توضیح بعد اقتصادی استثمارنیروی کار و توضیح گردش ارزش اضافی بطور کلی، مفید است، بیشتر از آن، خیر. حقیقی بودن توضیح مکانیسم استثمار نیروی کارو تاثیر آن بر تصمیم گیری های سرمایه داران، تضمین کننده این مطلب نیست که روابط اقتصادی سرمایه داری در بعد ملی و جهانی، در شکل غیر ایده الش، یعنی در شرایط انحصارات جهانی و نقش نامشروط دولت در روابط اقتصادی، قابل توضیح باشد. بنظر من، هیچ تئوری ای نمیتواند اقتصاد سرمایه داری امروزی را بدرستی توضیح بدهد و دقیقا به همین علت است که ما سرمایه داری نمی خواهیم، و دقیقا به همین علت است که روابط سرمایه داری مطلوب چپاولگرن و استثمارگران است. ما میخواهیم، ما بردگان مزدی بطور آگاهانه و ارادی تعیین کنیم روابط اقتصادی چگونه باشد – نظریه تعیین سرنوشت. جامعه ای که ما در نظر داریم، علم اقتصادش بسیار ساده است، و بدرستی.
کلا، سرمایه داری اصلا روابطی نیست که در کتابها وجود دارد. سرمایه داری روابطی جنایتکارانه، گانگستری، جهانخوارانه و ضد بشری ست و در آن حساب و کتابی وجود ندارد و یا پیدا کردن حسابها و کتابهایش همه غیر ممکن است چون حساب و کتابی وجود ندارد که در آن جعل و تقلب از طریق سیاستگذاری و از طریق قوانین محافظتی ، وجود نداشته باشد. پست صحنه ذهن و عمل و عملکرد بنگاه های سرمایه داری کلی کثافتکاری و دروغ و بند و بست و رشوه و پارتی بازی در دولتها نهفته است. متاسفانه مارکسیستها متوجه این مطلب نیستند و تمایل دارند این روابط را در چهارچوب تر و تمیز کتابی آن بفهمند و یا تصور کند، درست مثل درک آنها از لیبرالیسم بورژوازی، گوئی آنها خیلی انساندوست هستند!
پس، گفتنی ست که در حقیقت آن قسمت از سرمایه که به استثمار نیروی کار می پردازد مفید است، بقیه آن قابل اکتشاف و توضیح نیست. البته میتوان سرمایه داری را در تمام اشکل خود از جمله شکل انحصاری اش بخوبی ولی بصورت کلی از طریق گردش سرمایه (تولید ارزش اضافی) در جزوه ای کوتاه توضیح داد . آنچه که غیر قابل توضیح هست جنبه هائی ست که در جلد دوم و سوم سرمایه وجود دارد. مطالعه علمی این جنبه ها نیازمند آمار و ارقام و دسترسی دائم به حسابداری هاست. چنین دسترسی ای وجود ندارد، حتی دولتها هم چنین آتوریته ای ندارند. خود دولتها پر از عناصر کثیف و دزد و همدست با سرمایه داران اند. چه دولت و چه سرمایه داری باید شرشان را از سر اکثریت اهالی عالم، یعنی ما برگان مزدی، بردارند. البته بر نمیدارند، چنین کاری تنها از طریق ما ممکن است. وقتی ما حاکم شویم، بوروکراسی وجود ندارد و حساب و کتابها ساده است چون احتیاجی به دروغگوئی و در نتیجه علم اقتصاد پیچیده و سیاست وجود نخواهد داشت. تعجب نکنید. چند فصل اول جلد اول سرمایه هیچ چیز نیست جز پرده برداشتن از دروغگوئی های روزمره سرمایه داران.
دوست عزیز. از اعتماد به نفس شما لذت می برم. به این ترتیب خواندن چند فصل اول از جلد اول سرمایه و چند صفحه از جلد سوم و یک کم هم از جلد دوم که مفید است کافی است و بس. بقیه هم که قابل توضیح نیستند و همین ها برای آینده ای که «شما» حاکم بشوید کافیست! چه اصراری دارید که در چیزی که نمی دانید اظهارنظر بکنید؟ عجب! مطالعه علمی جلد دوم و سوم نیازمند آمار و ارقام و حسابداری است! و چون همه دزدند پس این آمارها هم واقعی نیست و در نتیجه خواندن جلد دوم و سوم به درد نمی خورد!! پس بی خجالت بفرمایید مارکس احمق بوده که اینها را نوشته است! واقعا که این اظهارات نوبر است.
با سلام و پوزش از قدری اشکال در نوشتن کامنت های قبل که ناشی از محدودیت استفاده از گوشی موبایل می باشد،به اطلاع شما و آقای مرتضوی می رسانم که اصل مقاله را در سایت مربوطه خواندم و با وجود تبحر بسیار زیاد ایشان در زبان انگلیسی و ترجمه فراوان و بسیار خوب از ان زبان ، ترجمه مقاله بالا را، با وجود اهمیت فراوان آن، چندان دلچسب و قوی ندیدم.در عین حال امیدوارم هر چه زودتر شاهد ترجمه دیدگاه یا دیدگاه های مخالف این دو نویسنده،از جمله نوشته فرد موزلی و … باشیم.مطمئنم که هم شما گردانندگان سایت و هم جناب مرتضوی گرامی به خوبی می دانید که به دلیل زحماتی که متحمل می شوید،عمیقا مورد احترام اینجانب هستید.اما در خصوص اختلاف نظرات هم امیدوارم با سعه صدر به موضوع بنگرید.از ان جهت که موضوع نقش انگلس در ویراستاری دست نوشته های مارکس و مباحث مطروحه حول این موضوع بقدری مهم و در جاهایی هم مورد اختلاف است که به اندکی رنجش دارندگانِ دیدگاه های مختلف در این خصوص می ارزد.
من نیز بر خلاف نوشته کنایه آمیز جناب مرتضوی کمترین اعتقاد «مومنانه» و «گله وار» و از این قبیل کنایات،به هیچ کس و هیچ نوشته ای ،از جمله مارکس و انگلس و دیدگاهشان ندارم. نکته مورد تاکیدم فقط اهمیت فراوان آنچه غیر قابل تشکیک در نوشته های مارکس است،می باشد که برای تفسیر و تغییر جهان و از جمله وضعیت کنونی کشور خودمان عجالتا به کار می اید و پرداختن به موارد اختلاف و بزرگنمایی این اختلافات نتیجه خوبی،انهم در این وانفسای اختلاف برداشت ها در شرایط دگرگونی های عظیم اوضاع جهانی،ندارد. و لازم بلکه واجب است که ضمن بررسی نقادانه ی هر نظر و دیدگاهی به آنچه قلب و درونمایه اصلی دیدگاه مارکس است بیشتر و بیشتر بپردازیم و البته در جای خود آن بررسی ها و تحلیل های نقادنه را نیز در نظر داشته باشیم.به قول مارکس»به خاطر نقد بی رحمانه ی هر انچه وجود دارد»!
در هر حال ضمن تشکر مجدد به اطلاع میرسانم که از عدم درج کامنتها بسیار متعجب و متاسف هستم.
سلامت و پیروز باشید!