نسخهی پی دی اف: An Althusser for the Twenty-First Centry

اشارهی مترجم: آلتوسر به میانجی بازخوانی آثار مارکس و با نگاهی زیرچشمی به ماکیاولی، اسپینوزا، باشلار، فروید و دیگران، گسترهای از مفاهیم را درون گفتار مارکسی شرح و بسط داد که شناخت-نقد ایدئولوژی رکنِ رکین آنهاست. اما پرداختن به ماهیت ایدئولوژی، چگونگی زیست سوژه درون دمودستگاههای ایدئولوژیک و سرکوبگر دولت، تنها بخشی از دستاوردهای فکری آلتوسر است. سرسختی و موشکافی او در نشان دادنِ گسست معرفتشناسانهی مارکسی که همچون خط منفصلی علم ماتریالیسم تاریخی را از ایدئولوژی جدا میکند، همچنین صورت بخشی به مارکسیسم ضدهگلی که در امتداد آن پروبلماتیکِ مارکسیسم ضدهگلی در مقابل پروبلماتیک مارکسیسم هگلی قد برافراشت؛ موجب شکلگیری طیف وسیعی از گرایشهای آلتوسری در حوزههای نقد ادبی و مطالعات فرهنگی شد که تا پیش از آن اغلب زیر سایهی تحلیلهای ادبی ملهم از لوکاچ قرار داشت. به همین سبب آلتوسر جایگاه خاصی را در سنت مارکسیسم غربی اشغال میکند. اما اگر این پرسش برایمان مطرح است که اساساً چرا باید به ایدئولوژی پرداخت و یا اینکه چرا بازگشت به آلتوسر، پاسخ مختصر (به نقل از لوک فـرتر) این است: به خاطر سرمایهداری و شناخت ایدئولوژی حاکم و کارکردهایش، به سبب حضور هر/همه جایی سرمایه و سامان سرمایهداری.
در زیست-جهان کنونی که بنیان آن اقتصاد سیاسی سرمایهداری است، در جامعهای که کالاها (اعم از انضمامی و انتزاعی) در آن تولید میشود تنها با یک هدف مشخص: بیشترین سود، انباشت و بازتولید مجدد این فرآیند. در این بستر بدون چشماندازی نظری که توانایی و ظرفیت نشان دادن چگونگی بازتولید این سامان را داشته باشد، نخواهیم توانست سیاست، فرهنگ، آموزش، هنر و ادبیات چنین جوامعی را که تحت کنترل و نظارت چشم سراسربین و همهجاییِ این قدرت قرار دارند، به روشنی دریابیم. برای توضیح بیشتر در این خصوص، مقالات این پرونده از نشریهی تأملات مطالب مهمی را در اختیار علاقمندان به این پرسش که: آیا اساساً زندگی بدون ایدئولوژی ممکن است، قرار خواهد داد.
نشریهی تأملات (گروه ادبیات مارکسیستی)، هرساله یک مجلد را در دو نوبت (فصلهای تابستان و پاییز) منتشر میکند. مقالات این نشریه در مجلد ۳۰ام (تابستان و پاییز) به موضوعاتی نظیر ایدئولوژی، نقد، انقلاب طولانی و پساانسان گرایی اختصاص یافته است. مقالهی حاضر به بررسی بالاگرفتنِ ایدئولوژی در قرن بیستویک، نقد و بازنگری آن ناظر بر آرای لویی آلتوسر و جمعبندیِ دیگر مقالات حاضر در این پرونده میپردازد، که از نوبت تابستان در مجلد ۳۰ ام انتخاب شده است.[۱]
ایدئولوژی، در همهی اَشکالاش، در قرن بیستویک بهشدت در حال گسترش و تکثیر است. خواه ایدئولوژی را بهمنزلهی ایدههای افراطی، مفاد چالشبرانگیز گفتمان سیاسی، پراگماتیسم نهادینهشدهی وضع موجود فهم کنیم یا کردارهای خودانگیخته، تجسمیافته و (یا) معمول در زندگی روزمره در نظر آوریم، ایدئولوژی همواره «همهجاحاضر» و «تأثیرگذار» است. احساسات ملیگرایانهی حال حاضرِ راست افراطی که به نظر میرسد همه جا در حال برآمدن است، تنها یکی از چهرههای شناختهشدهی ایدئولوژی را نشان میدهد.
چنین تورمی از ایدئولوژی،[۲] دورههای گذار یا بحران سرمایهداری را مشخص میسازد. همچنان که محدودیتهای رژیم نولیبرالِ انباشت و مقررات(زدایی) در مرکز سرمایهداری دارد آشکار میشود، مبارزهای ضرورتاً ساختاری نیز برسر ابزارهای بازتولید اجتماعی به دیدگاهی عمومی بدل شده است. وضع موجود بهشدت در پیِ ثبات خویش است، حال آنکه کنشگران سیاسی نیز هر کدام از گوشهوکناری با پراکندن فانتزیهای ایدئولوژیکِ خود به مرکز صحنه یورش میبرند. کشمکشهای حاصله میان ایدئولوژیها، مکمل خشونت عریانِ طبقاتی است (که اغلب و نه همیشه به دست دولت اعمال میشود)، اما هر دو پروژهی وادارگرانه و اجماعسازانه به کژکاریها در سازوکارهای بازتولید اجتماعی واکنش نشان میدهند.
بنا بر ارزیابی ولفگانگ استریک، اینها مشخصههای یک باز-ایستی[۳] است. استریک این اصطلاح را برای توصیف وضعیت پس از بحران ۲۰۰۸ بهکار میگیرد، دورهای که به نظر میرسد سرمایهداری ناپایدار است اما هنوز نظام جدیدی برنیامده. استریک سرمایهداریای را توصیف میکند که به طرزی فزاینده نابرابر و غیراجتماعی است که مصافحتـش با دموکراسی در میانهی قرن را قطع میکند؛ این جدایی موجد یک «زوال اخلاقی» میشود و تکثیر هرجومرجگرای کشمکشهایی فرهنگی را بهراه میاندازد، زیرا سرمایه با گرفتار آمدن در بیشانباشت[۴] در پی یافتن سازوکارهای جدیدی برای بازتولید خودش است.[۵] به دیگر سخن، تورمِ ایدئولوژیکی منجر به تغییر سیستمی نمیشود، اما از شکنندگیِ کلیت نظام سرمایهداری در دورههای گذارِ معوقه حکایت میکند.
مدتهاست که تحلیل فرهنگ و ایدئولوژی در دانشگاهها بر عهدهی رشتههای هرمنوتیک است. علوم انسانیچیها علاوه بر ارائهی مدارک تحصیلی که موجب فرآوری طبقات متوسط تکنوکرات است، چرخهی ایدئولوژیهای سرمایهداری را تثبیت میکنند، موجد نوآوری در آن شده و گهگاهی نیز باعث اختلال در این چرخه میشوند. این در حالی است که طی دهههای آغازینِ قرن بیستویک، بسیاری از ابزارهایی که خاصه برای نقد ایدئولوژی حیاتی است، به نفع رویکردهایی مثل خوانش سطحی و نقدِ «نقد»، برچیده شدهاند. بخشی از این ایستادگی در برابر خوانشهای انتقادی ایدئولوژی به واسطهی کسانی صورت میگیرد که خود را ضدعقلگرا و ضدسیاسی معرفی میکنند – نگاهی که علوم انسانی در دورهی بحران اجتماعی را چیزی بیش از تتمهی کندوکاو در کنجکاویهای زیرخاکی تلقی نمیکند. دیگر رویکردهای پژوهشی «امر سیاسی» را (که امری ایدئولوژیک است) محدود به مجموعهی بستهای از مضامین ملی و فروملی میکنند که هیچ مبنای مادی ندارد، حال آنکه در رویکردهای دیگر هنوز میزان بسیار ناچیزی از فضاهای فرهنگیِ به قدر کفایت مستقل از سرمایه یافت میشود که اجازهی شکوفایی به پروژهی نقد را میدهند.
به دیگر سخن تورم ایدئولوژی، درست هنگامی فرا میرسد که رشتههای هرمنوتیکی حداقل توانِ ایستادگی را در برابر این یورش دارند. بسیاری از اصحاب هرمنوتیک، پس از نقدِ بیامان رشتهها و مؤسساتشان تا جایی که هر دعوی ناظر بر شناخت یا مرجعیت را آشکارا در آغازین وهلهی صورتبندیاش با نوعی تشویش و دلواپسی همراه میسازند، پیشنهادهای ناچیزی برای مقابلهی عاجل با رگبار آشکارا ایدئولوژیکِ فاکتهای بدیل و اخبار جعلی ارائه میکنند. تنها چند پروژهی ایجابی اصحاب هرمنوتیک را متحد میسازد و بسیارانی از آنان چنان دلمشغولِ دفاع از نهادهای موجودند که نمیتوانند کردارهایی را در نظر آورند که بازتولید اجتماعی سلطه را مختل میکنند. اگر پروژهی نقـد وانهاده شود، میدان برای ایدئولوژیهایی باز میشود که کمترین رگهای از رهاییبخشی نیز در آنها وجود ندارد.
خوشبختانه سنت مارکسیستیْ منابع بسیاری مهیا میکند؛ برای کسانی که در تلاشاند راهی برای خروج از تنگناهای ایدئولوژیک بیابند و فهمِ کارکردهای نظاموار ایدئولوژی بهطور کلی را بهبود بخشیده و نوعی ایدئولوژیِ ایجابی را در بستر مبارزه پیش ببرند. دههها بحث و فحص در حیطهی دانشپژوهیِ مارکسیستی، مفاهیم و اصطلاحات را صیقل داده و مشارکتکنندگان را نسبت به افتادن در خطوط گسلِ حساس در بحث ایدئولوژی زنهار داده است. پروندهی ارائه شده در این شماره از مجلهی تأملات، این بحث اساسی را با بازنگری آثار لویی آلتوسر پی خواهد گرفت؛ مؤلف چندین رساله که بهطور انکارناپذیری برای هر رویکردی که به ایدئولوژی و نقد ایدئولوژی میپردازد محوریاند.
آنچه موجدِ شکلگیری اولیهی این پرونده شد، انتشار ترجمهی انگلیسی متن کامل کتاب آلتوسر، در باب بازتولید سرمایهداری، بود. این راهنمای ۲۷۰ صفحهای، حاوی دو فقرهی تعیینکنندهی آلتوسر دربارهی ایدئولوژی است: «ایدئولوژی و دمودستگاههای ایدئولوژیک دولت»[۶] و «در باب ایدئولوژی». این قطعات تاریخچهی متنیِ پیچیدهای دارند که در دل دغدغههای اواخر دههی۶۰ جای میگیرد. اگرچه ظاهراً در سال ۱۹۶۹ به نگارش درآمدند و به شکلی منتشر شدند که اتیـن بالیبار در مطبوعات فرانسه در ۱۹۷۰ از آن با عنوان «مونتاژ ناقص» یاد میکند، و تا زمان فرارسیدن مرگ آلتوسر در بستر مدعای کاملتری از اومنتشر نشدند و تنها پس از آن بود که در سال ۱۹۹۵ در فرانسه به چاپ رسیدند.[۷] خواندن این رسالهها در این بستر، رابطهی تفسیر آلتوسر از ایدئولوژی و نظریهی ناتمامش در باب نظام آموزشی را روشن میسازد. همچنین بهطور کلیتر تأکیدی است بر جایگاه نظریهی ایدئولوژی ناظر بر طرز تلقی آلتوسر از بازتولید اجتماعی سرمایهداری.
نزد آلتوسر، ایدئولوژی ابزار اصلی بازتولید اجتماعی است، چراکه نظام ماهیتاً آشفته و آکنده از بحران سرمایهداری را تثبیت میکند. در نتیجه، تحلیل – یا به بیان بهتر، نقد فلسفیِ – ایدئولوژی برای آلتوسر نقطهی عزیمت ورود به بررسی فرآیندهای بازتولید اجتماعی را تمهید میکند. بنا بر صورتبندی مشهور آلتوسر، «فلسفه، در آخرین وهله، مبارزهی طبقاتی در حوزهی نظریه است» چراکه فلسفه (یعنی نقد) تناقضهایی را فعال میکند که یکدستبودگی ظاهری بازتولیدِ روابط مبتنی بر استثمار و تعارض را برهم میزند.[۸] آلتوسر در اظهاراتی مصرح و مجزا در اینباره توضیح میدهد که نقد نحوی از خوانش است که «نگاهی آگاه»[۹] را در یک ساحت مستقر میسازد؛ نقد این نگاه را چنان [در آن ساحت] حک میکند که به این واسطه ممکن است آن ساحت دگرگون شود.[۱۰] بنابراین نقد، متضمن وارد ساختن نظرگاهی بیرونی یا تکمیل کردن موضوع نقد با دادهی جامعه شناختی برونزاد نیست؛ حتی خیلی کمتر شامل اصلاح خطاها در آگاهی کاذب میشود. در عوض، پروژهی نقد متضمن اموری است از قبیل شناسایی کردن پرسش صریحی که موضوع متن برای آن پاسخی فراهم میکند و مداقه کردن در نقاط کور و ضربآهنگها و اضافاتی که توپوگرافی متن را چنان سامان میدهند که ساختارِ عمیق آن را بتوان آشکار کرد. به دیگر سخن، نقدْ تناقضهای درونماندگار موضوعِ خود را فاش میکند و از برآیند این امر خود را بهمنزلهی نوعی دانش مستقر میسازد (که آلتوسر نیز آن را به نحوی گیجکننده «علم» میخواند). علاوه بر این، او ادعا میکند که «ابژهی شناخت تنها میتواند در قالب ایدئولوژی در لحظهی تأسیس علم وجود داشته باشد.»[۱۱] ایدئولوژی نقطهی مبدأ دانش و علم را اشغال میکند، نقد نیز شامل استحالهی صبورانهای است از ایدئولوژی به دانش. برای ایجاد دانش، نقدْ «نگاه» نو و تجربهی خوانشی گشوده را به فضای میان ایدئولوژی و شناخت هدایت میکند.
این تلقی از خوانش بهمنزلهی نقد مواجههگرا در نظریهی ایدئولوژی آلتوسر استمرار مییابد. تعریف شناختهشدهای که در «در باب بازتولید سرمایهداری» ارائه میشود سه رکن ایدئولوژی را مورد شناسایی قرار میدهد: بازنمایی، تخیل، و امر واقعی. «ایدئولوژی»، نزد آلتوسر، «بازنمود رابطهی خیالی افراد با شرایط واقعی هستیشان است.»[۱۲] ایدئولوژی در اینجا با روابطی تعریف میشود که مقرر میسازد. ایدئولوژی بازنمود یک رابطه با هستی است و آن رابطهی خیالیْ محلِ وساطتِ بین بازنمایی و واقعیت است. امر خیالی در مرکز ایدئولوژی مینشیند. وارِن مونتاگ در مطالعهی ثمربخش خویش با عنوان آلتوسر و معاصران او نشان میدهد که چگونه مفهوم امر خیالیِ آلتوسر، گزارههای پدیدارشناختی معاصر از تصویر را نشانه رفته است و فردریک جیمسون نیز در این خصوص به خوبی رد پای لکان را در دستگاه فکری آلتوسر نشان داده است، آنجا که امر خیالیْ میانجیِ امر نمادین و امر واقعی میشود. رویکردهای دیگر ممکن است طرز تلقی آلتوسر را مرتبط با تصویر رسانههای جمعی که در دههی ۱۹۶۰ به سرعت گسترش یافت و فرمهای دیجیتالی گرفته شده از آن لحظه قرار دهند. بااینحال، همهی این تفاسیر امر خیالی را بهمثابه یک رابطه مورد بحث قرار میدهند.
واژهای که در انگلیسی معادل «رابطه»[۱۳] به خود میگیرد در فرانسویِ آلتوسر «راپورت»[۱۴] ظاهر میشود. تعاریف ابتدایی واژهی «راپورت» در فرانسوی دربرگیرندهی سود تجاری و گزارشهای بوروکراتیک است –توأم با اشارات تلویحی به توافق بینافردی یا مؤانست تنانه. ترجمهی انگلیسی بن بروستر[۱۵] از «راپورت» معادلِ «رابطه»، تضمنات این واژه را تقلیل میدهد و در عوض بر معنایی از راپورت تکیه میزند که بیشتر در واژهشناسی مارکسیستیِ فرانسوی زبان جریان دارد. برای چپِ فرانسویِ قرن بیستمی، مفهوم حیاتی «روابط تولید» معمولاً تحت عنوان «راپورتِ تولید» ابراز میشد. اگرچه این کاربردی مدرن از این واژه است. در نسخهی فرانسوی (۱۸۷۵-۱۸۷۲) از جلدیکمِ سرمایه که مستقیماً زیر نظر خود مارکس قرار داشت ، واژهی «رابطه» ۲۸۴ مرتبه و معادل فرانسویاش «راپورت» تنها هشت مرتبه تکرار شده است.[۱۶] در نسخهی فرانسوی، مارکس فقط هنگامی راپورت را به کار میبرد که میخواهد گزارشهای بایگانیشدهی بازرسان کارخانه و روابط خانوادگی مختلشده توسط سرمایه را شرح دهد. کاربرد کمتر فنیِ مارکس از راپورت یحتمل نزدِ آلتوسر بهعنوان یک خوانندهی فرانسهزبان و بهشدت باریکبینِ سرمایه آشنا بوده است. بنابراین هنگامی که آلتوسر راپورت را بهکار میگیرد، شاید او نه تنها بارِ معنایی آن را از خلال ژارگونِ[۱۷] حزبی معاصر بلکه دغدغهی مشترک خودش و مارکس دربارهی شیوههای همسانسازی روابط اجتماعی در بوروکراسی و چگونگی تأثیرگذاریشان را نیز فرامیخواند. گوش سپردن به دلالتهای ضمنیِ راپورت همچنین میتواند ما را یاری کند از منابع فراهمآمدهی تحلیل آلتوسر رویکردی معاصرتر به ایدئولوژی استخراج کنیم.
خاصه آنکه در نظر داشتنِ مجموعهی کاملتری از دلالتهای ضمنیِ گرداگردِ راپورت جنبهی «خیالی» نظریهی آلتوسر دربارهی ایدئولوژی را نیز روشن میسازد. عطف توجه به راپورت موجب میشود ایدئولوژی را همچون گزارشی فهم کنیم که بر تلائمِ وضعیت اجتماعی و زندگی خصوصی فرد تأکید میکند. همانطور که ایـمـره سِـمـن در مقالهی خود در این پرونده تأکید میکند؛ ایدئولوژی نزدِ آلتوسر، سوژهی بحرانزده را به وضعیتِ پیشفرضی بازمیگرداند که در آن فارغ از شواهد موجود، همه چیز نزد سوژه خوب و پذیرفتنی جلوه میکند. ایدئولوژی یک گزارش از راپورت ایفاد میکند و به همین دلیل نیز نیازمند بررسی و تحقیق دومرحلهای است.
مرحلهی نخست، نقدی آلتوسری از ایدئولوژی که بازنماییِ یک تخیلِ اجتماعی را مورد توجه قرار میدهد؛ آلتوسر آن را توهم میخواند، اما همچنین میشود آن را خوانشی از گزارش نیز خواند. منتقدان ادبی که بر روی تأثیرات «ایدهها»ی محوری، الگوهای عام و مکرر، یا تبعیضهای اجتماعی متمرکزند، آنگونه که این عناصر در روایت حاضر میشوند، به این وجه از ایدئولوژی میپردازند؛ آنها بهدقت به سازماندهی نوشتار درون گزارشِ ایدئولوژیک توجه میکنند. با این حال، دنبال کردن مرحلهی دوم تا انتها برای تعریف ایدئولوژی و بهکاربستن نقدِ ایدئولوژی ضروری است. مرحلهی دوم شامل رمزگشاییِ یک تعریض [نسبت] به «شرایط واقعی هستی» است – یا رمزگشایی از یک روایت بهظاهر ابدی راپورتِ مؤثر. آلتوسر مدعی است که تعریضِ ایدئولوژیک غالباً شکل وارونه یا کجومعوجشدهی روابط واقعی را میگیرد. اما پرسش اساسی آلتوسر بر سر آن چیزی که پس و پیش میشود نیست -به این معنا، بازیابی انتقادیِ اثر یا ردی از امر واقعی نیست – بلکه بیشتر بر سر این است که چـرا امر راپورت با امر واقعی، سرشتی خیالین دارد. او میپرسد، «چرا بازنمودی که افراد از رابطه [یا راپورت] (فردی) خود با روابط [یا راپورتِ] اجتماعیِ حاکم بر شرایط هستیشان و زیستِ فردی و جمعیشان میسازند، لزوماً خیالین است؟»[۱۸] چرا امر خیالیِ راپورت (خود را مضاعف ساخته) نقش اصلی را به عهده میگیرد؟ این پرسشی است که ابتدا آلتوسر پیش میکشد اما سپس با روی آوردن به نظریهی معروف استیضاح به تعویق میاندازد. او با این کار، خاطرنشان میکند که وساطتِ خیالی میان شرایط واقعی و بازنموده به این سبب رخ میدهد که سوژه روابطش را با شرایط واقعی به میانجی نسبتهایی مستقر میسازد که از پیش فراخوانده شده است.
با این حال، چنان که چندین مقاله در این پرونده نیز نشان میدهد، شاید گزارهی استیضاح برای پاسخ به پرسش آلتوسر که چرا ایدئولوژی از خلال امر خیالی سیر میکند، وافی به مقصود نباشد. همان طور که نویسندگان این مقالات خاطرنشان میکنند، شاید قوامیابی سوژه متضمن یک مازاد عاطفی است که تماماً هم معطوف به بازتولید اجتماعی نیست؛ شاید برخی از دم و دستگاهها رابطهای میان بازنمایی و امر واقعی مقرر میسازند که تکینگی فرد را دور میزند. یا اینکه ممکن است خودِ مفهوم استیضاح تالیِ موقعیتهای زبانی، تاریخی یا استعماری بوده باشد.
به همین دلایل مقالات این پرونده حاکی از درنگ بیشتر روی مسئلهی آلتوسر است. آنها این پرسشها را پیش میکشند که چه چیزی سبب میشود گزارشِ راپورت به عنوان ایدئولوژی، لازمهی بازتولید اجتماعی بهشمار رود ؟ چرا افراد بنا بر عادت تا این حد بر مطلوبیت استثمار خودشان اصرار میورزند؟ چرا استثمار به این گزارشِ بیوقفه از اجتنابناپذیریِ کذایی اش نیازمند است؟ آیا اجتنابناپذیریِ ظاهری گزارش با خرسندیِ ظاهری گزارش ایجاد اصطکاک میکند؟ یا به زبان سادهتر: اگر اصلاً کشف شود چنین بازنماییای میسر است، یک بازنمایی بیواسطه از شرایط واقعی هستی به چه چیزی شبیه است؟ به عبارت دیگر، آلتوسر به جای اینکه با یک فرض عقلگرایانه دربارهی امکانپذیر بودن یک پروژهی معوجنشده بیاغازد که از نظر درونی برهانی منسجم و بسنده نسبت به کلیت اجتماعی باشد، میپرسد که چرا ایدئولوژی [امکان طرح] چنین گزارهای را ظاهراً مسدود میکند و دانش انتقادی چگونه در رویارویی با ایدئولوژی امکان بسط مییابد.
با شروع کردن از مشاهداتی نظیر این، یک شیوهی عمل قرنِ بیستویکمی ناظر بر نقد آلتوسر از ایدئولوژی در پیِ مبارزهای – فردی و اجتماعی- برای تغییرِ شکل بخشی به شرایط واقعی هستی است، به پس و پیشسازیشان در امر خیالیِ گزارش ایدئولوژیک میپردازد و کدگذاریهای صورتگرفته از خلال بازنمایی را توصیف میکند. هدف از این نقد، تأکیدی مجدد بر امحایِ راپورت نیست بلکه مورد مداقه قراردادن اجتنابناپذیریِ ظاهری آن و در نهایت نشاندن آن در زمینی سخت و استوار است. ناظر بر آنچه آلتوسر در یکی از فصولِ آغازین در باب بازتولید سرمایهداری مینویسد، این مأموریت در نهایت عبارت است از «برچیدن و جایگزینی دم و دستگاههای ایدئولوژیک دولت و بهکارگیری و مستقر ساختن مقولاتی جدید است.»[۱۹]
با وجود محوریت مبارزات و پروژههای ایجابیِ بازسازی اجتماعی ناظر به مفهوم آلتوسریِ نقد، نظریهی ایدئولوژی آلتوسر اما عمدتاً با کادنزای[۲۰] استیضاحِ رشتههای علوم انسانی در دانشگاههای آمریکایی مرتبط بوده است. درامِ استیضاح نحوی از قوامیابیِ غیرارادی و انفعالیِ سوژه را در واکنش به اقتدار نهادی روایت میکند؛ که یادآور تصویر مثالی و به یادماندنی آلتوسر از افسر پلیسی است که عابری را خطاب میکند و از پیِ این فراخوانی عابر خودش را بهمنزلهی ابژهی اعمالِ قدرت بازشناخته و آن را درونی میکند. این صورتِ نمایشیشده الهامبخش چندین کار مهم است [که] در دهههای ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، نقشی محوری در مباحث مربوط به مطالعات سینما و رسانه، نظریهی جنسیت، بحث شهروندی، مطالعات انتقادی نژادی و روایتشناسی ایفا کرد. این تحلیلها اغلب بر [نشان دادن] ابزارهایی تأکید میکردند که بهواسطهی آنها دم و دستگاه خاصی بر سیالیّت فردی مسلط میشود و از خلال درونی ساختن کنترل به محدود و محصور ساختنِ حرکت و تقلیلِ کنشهای متکثر او میپردازد -اساساً برپایی سیستمی که در آن سوژه، ارادهی سیستم را بدون اجبار و وادارگری توسط ادارهمندیِ خودش به انجام میرساند. این تحلیل در ارتباط با مباحث اواخر قرن بیستم دربارهی نقشِ دولت و تأثیرات اقدامات دولت بر افراد و اجتماعاتی که تصور میشد در حاشیه و یا حتی بیرون از کنترل اجتماعی قرار دارند، نقش مهمی ایفا کرد. در بستر گرایشهای آنارشیستی از وهلهای اشباعشده با ایدئولوژی نولیبرال، مفهومِ استیضاح راه و روش مهمی برای توضیحِ میانجیهایی در اختیار میگذارد که تقابلهای سادهانگارنه بین سوژهها و قدرت را پیچیده میسازند.
در اوایل قرن بیستویکم اما، پرسشهای ما صورتبندی دیگری به خود گرفته و ممکن است گزارهی استیضاح، دیگر محوریترین یا اصلی ترین جنبهی نظریهی ایدئولوژیِ آلتوسر نباشد. نویسندگان این پرونده به ما یادآور میشوند که استیضاحْ یک وضع «انضمامی» یا «حالت خاصی از ابراز» را تشکیل میدهد که چگونگی عملکرد ایدئولوژی را تبیین میکند اما نمیتوان آن را یک نظریهی ایدئولوژی تعمیمپذیر به معنای دقیق کلمه در نظر گرفت.[۲۱] مونتاگ، لـی و جِلی شاپیرو ما را به بازاندیشی در مفهوم استیضاحِ آلتوسر توأمان هم در پرتوِ رشد فکری خودشان و هم منازعات کنونی در ایالات متحده بر سر غلبه بر رویههای اداره و کنترل، دعوت میکنند. لِـسیاک و ویگنـر تفسیر آلتوسر از دم و دستگاهها را در اولویت قرار میدهند مسئلهی مدرسه را به جایگاه مرکزی در بحث ایدئولوژی بازمیگردانند و این پرسش را پیش میکشند که مدرسه چگونه نه فقط محتوای ایدئولوژیک را بازتولید میکند بلکه عملکردش بهعنوان یک نهاد با بستر سرمایهدارانهی پیرامونـش پیوند دارد. در این میان، فلیـسْـفِدِر و سِـمن ردپای عقلگرایی علمی را در تفسیر ایدئولوژی آلتوسر مورد بررسی قرار داده، و با استمداد از تفسیر روانکاوانه و عاطفیتر اسلاوی ژیژک از قوامیابی سوژه، تحلیلی از گرایشهای غیرعقلگرا به ترتیب در رسانههای اجتماعی و علوم انسانی انرژی[۲۲] به دست میدهند. سرانجام هم ریـد و هم نیـر فردگراییِ دههی شصتی را که در قلب تفسیر آلتوسری از ایدئولوژی نهفته است در ارزیابیهاشان از چشماندازهای ظهور سوژههای جمعی جدید یا طبق اصطلاحِ ریـد، سوژههای فرافردی[۲۳] به بررسی میگذارند.
رویهمرفته، نویسندگان این پرونده تلاش میکنند با گذر از پیکرهی متنی آلتوسر، آلتوسری برای قرن بیستویکم بیافرینند. آنها بر سوژههای عاطفهمند تمرکز میکنند که تحت وساطت تکنولوژی در چارچوب شبکههای خصوصی و همچنین نهادهای آموزشی تجاریشده با هم تعامل میکنند. این خوانشها توأمان خشونت همیشگی سرکوب دولتی و استثمار اقتصادی را در مرکز توجهشان قرار میدهند، اما مسئلهشان این نیست که چگونه میتوان ایدئولوژی را از خلال عقلانیت تجربی به چالش کشید بلکه این پرسش را پیش میکشند که چرا و چگونه ایدئولوژی بهمنزلهی یک چسب و قوامدهندهی اجتماعی عمل میکند. بهطور خلاصه این مقالات با عطف توجه مجدد به موضوعات اصلی آلتوسر، سهمی در احیای این فیلسوف دارند. آنها مسئلهی آلتوسر در باب ایدئولوژی را در بستر باز-ایستیِ ی با این پرسشها از نو مطرح میکنند که چرا نظامی که پیوسته بر اجتناب ناپذیربودن خودش تأکید میکند محتاج مکملی بازنمایانه است و چگونه سوژههایش همچنان به ثبت و ضبط خود در گزارشهای تمام ناشدنی راپورت توأم با استثمار ادامه میدهند.
بنبست آلتوسری، کوین اندرسن، ترجمهی مهیار نیازی
کارن آیر
استاد دانشگاه برندایس، امریکا
[۱] متن حاضر ترجمهای است از:
Caren Irr, “Introduction: An Althusser for the Twenty-First Centry”, Mediations: Journal of the Marxist Literary Group, Volume 30, Number , Summer 2017, available at: https://mediationsjournal.org/articles/twenty-first_century_Althusser
[۲] Ideological abundance
[۳] interregnum
[۴] overaccumulation
[۵] ولفگانگ استریک، «سرمایهداری چگونه پایان مییابد؟» نشریهی چپ نو، شمارهی ۸۷، (۲۰۱۴) ص۶۲.
[۶] Ideology and Ideological state apparatuses (ISA)
[۷] اتیین بالیبار، در مقدمهی کتابِ درباب تولید سرمایهداری (اثر لویی آلتوسر)، ترجمه [به انگلیسی] جی.ام.گوشواریان. (لندن: انتشارات ورسو، ۲۰۱۴)
[۸] لویی آلتوسر، یادداشتهایی درباب خود-انتقادی، ترجمه [به انگلیسی] گراهام لوک، (لندن: NLB، ۱۹۷۶) ص۳۷.
[۹] informed gaze
[۱۰] لویی آلتوسر، اتیین بالیبار، روژه استبله، ژاک رانسیر و پیـر ماشری؛ خوانش سرمایه (نسخهی کامل) ترجمه [به انگلیسی] بن بروستر و دیوید فرنباخ (لندن: انتشارات ورسو، ۲۰۱۵).
[۱۱] آلتوسر، خوانش سرمایه، ص ۴۶.
[۱۲] آلتوسر، خوانش سرمایه، ص ۱۸۱.
[۱۳] relation
[۱۴] rapport
[۱۵] «بن بروستر» مترجم عمده آثار لویی آلتوسر به زبان انگلیسی است.
[۱۶] ناظر بر نسخهی فرانسوی سرمایه به آدرس زیر:
https://www.marxists.org/archive/marx/works/download/pdf/Capital-Volume-I.pdf.
[۱۷] jargon
[۱۸] آلتوسر، درباب بازتولید سرمایهداری، ص۱۸۷.
[۱۹] آلتوسر، درباب بازتولید سرمایهداری، ص ۹۰.
[۲۰] کادنزا (cadenza): اصطلاحی درموسیقی و به زبان ایتالیایی است، که به صورت تکنوازی یا تک خوانی توسط یکی از اعضای کنسرت اجرا میشود. به این صورت که اجرای هماهنگ ارکستر متوقف شده و در این هنگام خواننده یا نوازنده بهتنهایی به اجرای نت مربوطه و یا آواز مربوطه میپردازد.
[۲۱] آلتوسر، درباب بازتولید سرمایهداری، ص ۱۹۰.
[۲۳] transindividual subjects
دیدگاهتان را بنویسید