با در نظر گرفتن اهمیتی که مارکس برای چاپ فرانسوی کتاب سرمایه (۱۸۷۲-۱۸۷۵) قائل بود، ترجمهی جدید حسن مرتضوی از کتاب سرمایه، افزوده های مارکس بر چاپ فرانسوی را در حاشیهی هر صفحه منتشر کرده است. او با انجام این کار به خواننده این امکان را داده تا ویراست نهایی مارکس را با ویراست نهایی انگلس (۱۸۹۰) مقایسه کند. مقاله ای از کوین اندرسون نیز که به عنوان یک مقدمه در ترجمهی فارسی جدید منتشر شده است، آن افزوده هایی را به بحث می کشد که نمایانگر تغییراتی در نظرات مارکس در موارد مشخص است.
در این مقاله مایلم به افزوده هایی بپردازم که در آن مارکس لزوماً تغییر نظر نداده بلکه عبارات یا جملاتی را بازنویسی کرده یا بسط داده تا نکات کلیدی را در استدلال خود روشن تر کند:
در فصل یکم، “کالا”، افزودههای مارکس در مورد مفهوم کار انتزاعی، درک او از “خصلت دوگانهی کار” را روشنتر میکند. در آخرین و پرآوازهترین بخش این فصل که “سرشت بتوارهای کالا و راز آن” نام دارد، ترجمهی مبتنی بر چاپ آلمانی ۱۸۹۰ در مورد شیوههای تولید پیشاسرمایهداری که در آن کار خصلتی دوگانه نداشت، چنین میگوید: “در اینجا شکل طبیعی کار یعنی خاص بودن آن ـ و نه همانند جامعهی متکی بر تولید کالایی، عام بودن آن ـ شکل بیواسطهی اجتماعی کار است.” ( ص. ۱۰۶) ترجمهی فرانسوی چنین است: “در اینجا شکل طبیعی کار یعنی خاص بودن آن — و نه همانند جامعهی متکی بر تولید کالایی، عام بودن آن، سرشت انتزاعی آن {تاکید از من} — شکل بیواسطهی اجتماعی کار است. “( ص. ۱۰۶، افزوده شماره ۶۰)
در این بند مارکس با ربط دادن عبارت “سرشت انتزاعی آن” به “شکل کار” در نظام سرمایهداری بار دیگر تولید کالایی را با شیوهی کار و نه صرفاً با عمل مبادله شناسایی کرده است. این تمایز از این رو اهمیت پیدا میکند که بسیاری مارکسیستها خصلت انتزاعی کار را صرفاً مربوط به انتزاعی میدانند که از برابر دانستن انواع متفاوت کار در فرایند مبادله ناشی میشود. (رجوع کنید به کریس جان ارتور، دیالکتیک جدید و کتاب سرمایه، لندن: بریل ۲۰۰۴، ص. ۱۳ و صص. ۵۵-۴۱) اما به نظر میآید که مارکس بر انتزاعی تأکید میورزد که از نحوهی انجام خود کار در شیوهی تولید سرمایهداری ناشی میشود.
اساسیترین افزودهها و تغییرات در پارهی هفتم، “فرایند انباشت” و بهویژه فصل نهایی آن، “قانون عام انباشت سرمایه” وارد شده است. مارکس همچنین پارهی هفتم را از پارهی هشتم یا “به اصطلاح انباشت بدوی ” جدا کرده. در اینجا مایلم افزودههایی را خاطرنشان کنم که به معضل بحرانهای ادواری و بیکاری در سرمایهداری میپردازد:
در فصل بیست و دوم، “دگرگونی ارزش اضافی به سرمایه”، مارکس نقد خود بر آدام اسمیت را گسترش میدهد. ترجمهی مبتنی بر چاپ آلمانی ۱۸۹۰ چنین میگوید: “… از زمان آدام اسمیت به بعد مرسوم بود که انباشت را صرفاً مصرف محصول اضافی توسط کارگران مولد، یا تبدیل ارزش اضافی به سرمایه را تبدیل ارزش اضافی به نیروی کار تلقی میکردهاند… بنا به این تصور، تمامی ارزش اضافی بدل شده به سرمایه، سرمایهی متغیر میشوند. اما بر عکس، ارزش اضافی مانند ارزش پرداخت شدهی اولیه به سرمایهی ثابت و سرمایهی متغیر، به وسایل تولید و نیروی کار تقسیم میشود… آدام اسمیت در پایان تحلیلی یکسره نادرست به این نتیجهی احمقانه میرسد که حتی اگر هر سرمایهی انفرادی به دو بخش ثابت و متغیر تقسیم شود، سرمایهی اجتماعی فقط در سرمایهی متغیر حل میشود، یعنی این سرمایه منحصراً برای پرداخت مزدها خرج میشود.” (صص. ۶۳۵-۶۳۴)
در چاپ فرانسوی، جمله ای که با “آدام اسمیت در پایان تحلیلی یکسره نادرست” آغاز شده، به این صورت بازنویسی شده است: “هنگامی که مجموع ارزشهای مازاد ناشی از انباشت به همان شیوهی مجموع سایر ارزشها به سرمایه تبدیل میشود، آشکار است که دکترین اشتباه آدام اسمیت دربارهی انباشت صرفاً به خطای بنیادی در تحلیل تولید سرمایهداری بدل میشود. در واقع وی تاکید میکند که با آن که سرمایهی منفرد به بخش ثابت و بخش متغیر، یعنی به ارزش وسایل تولید و مزدها، تقسیم میشود، این گونه نیست که مجموع سرمایههای منفرد با سرمایهی اجتماعی یکی است. برعکس ارزش سرمایهی اجتماعی برابر با مجموع مزدهایی است که پرداخت میکند، به بیان دیگر سرمایهی اجتماعی چیزی جز سرمایهی متغیر نیست.” (ص. ۶۳۵، افزوده شماره ۱۱)
در بندی که نخست نقل قول شد، مارکس تاکید کرده که در فرایند انباشت سرمایه بخش فزایندهای از ارزش اضافی به منظور ابتیاع وسایل تولید و به زیان مزدها مصرف میشود. در چاپ فرانسوی او میافزاید که نادیده گرفتن این مسئله توسط آدام اسمیت، “خطای بنیادی در تحلیل تولید سرمایهداری است.”
- سپس در فصل بیست و سوم، “قانون عام انباشت سرمایه” افزودههای مارکس بر بخش ۳، “تولید فزایندهی اضافه جمعیت نسبی یا ارتش ذخیرهی صنعتی” نقد فوق بر آدام اسمیت را روشنتر میکند. این بخش در ترجمهی مبتنی بر چاپ آلمانی ۱۸۹۰ چنین آغاز میشود: “انباشت سرمایه، که در ابتدا فقط به عنوان گسترش کمّی آن به نظر میرسید، چنان که دیدیم از طریق تغییر کیفی پیوستهی ترکیب خود، یعنی از طریق افزایش دایمی جزء ثابت آن به زیان جزء متغیر آن تحقق مییابد” (ص. ۶۷۶)
در چاپ فرانسوی، این بند بسط داده شده است و بخشی از بند جدید چنین میگوید: “نشان دادیم که انباشت که سبب بزرگتر شدن سرمایهی اجتماعی میشود در همان حال مقدار نسبی بخش متغیر خود را کاهش میدهد و به همین سان تقاضا برای کار نسبی را کم میکند. اکنون میخواهیم ببینیم اثر این حرکت بر سرنوشت طبقهی مزدبگیر چیست؟” (ص. ۶۷۶، افزوده شماره ۳۷)
در اینجا مارکس با بسط دادن چند بند دیگر، هرچه بیشتر به رابطهی میان افزایش سرمایهی ثابت، بیکاری و بحرانهای مکرر میپردازد. ترجمهی مبتنی بر چاپ آلمانی چنین میگوید: “مسلماً با رشد مقدار کل سرمایه، جزء متغیر آن یعنی نیروی کار تنیده شده در آن، افزایش مییابد، اما به نسبتی که پیوسته در حال کاهش است.” (ص. ۶۷۷) چاپ فرانسوی نیز زیرنویسی توضیحی اضافه میکند که در آن به آمار نشاندهندهی شکاف فزاینده میان نرخ تولید ارزش و نرخ افزایش اشتغال در صنعت پارچهبافی انگلستان استناد شده است: در یک دورهی ده ساله از ۱۸۵۱ تا ۱۸۶۱، تولید ارزش رشدی ۴۰ درصدی داشته، اما میزان اشتغال صرفاً ۴ درصد رشد کرده است. (ص. ۶۷۷، افزودهی شمارهی ۴۰، زیرنویس توضیحی)
در زمینهی ظهور بحرانهای ادواری، افزودهای کلیدی که در چاپ فرانسوی منتشر شده و در چاپ آلمانی ۱۸۹۰ یافت نمیشود، از این قرار است: “اما فقط در دورهای که صنعت ماشینی عمیقاً ریشه دوانید، تأثیری تعیینکننده بر کلّ تولید مالی اعمال کرد، تنها پس ازآن که تجارت خارجی به مدد صنعت ماشینی بر صنعت داخلی چیره شد، تنها پس از آن که بازار جهانی پیدرپی مناطق گستردهای از دنیای نو، آسیا و استرالیا را به خود الحاق کرد، و سرانجام تنها پس از آن که شماری کافی از کشورهای صنعتی پا به صحنه گذاشتند ـ تنها در این دوره است که میتوان تاریخ چرخههای خود تداومبخش تکراری را مشخص کرد، چرخههایی که مراحل پیاپی آن شامل سالهاست و همیشه اوج آن بحرانی عمومی، و پایان هر چرخه نقطهی آغاز چرخهی دیگری است. تاکنون مدّت این چرخهها ده تا یازده سال بوده است اما دلیلی در دست نیست که این مدت را ثابت بدانیم. برعکس باید نتیجه بگیریم که بر مبنای قانونهای تولید سرمایهداری که ما شرح دادهایم، این مدت متغیر است و طول این چرخهها رفتهرفته کاهش خواهد یافت. (ص. ۶۸۱. این افزوده در ترجمهی انگلیسی بن فاوکس در یک زیرنویس در ص. ۷۸۶ آمده است)
مارکس در این فصل همچنین استدلال میکند که انگیزهی سرمایهداری رقابتی برای افزایش نرخ انباشت سرمایه میتواند به تمرکز و تراکم فزایندهی وسایل تولید بیانجامد. در فرازی که بعدتر در کتاب امپریالیسم لنین مورد بحث قرار گرفت، مارکس مینویسد: “رقابت با ارزان کردن کالاها برپا می شود. ارزانی کالاها، اگر همه چیز همچنان باشد، به بهرهوری کار و این نیز به میزان تولید وابسته است. بنابراین، سرمایههای بزرگتر سرمایه های کوچکتر را مغلوب میکنند. علاوه بر این، به یاد داریم که با تکامل شیوهی تولید سرمایهداری، مقدار کمینهی سرمایهی منفرد لازم برای به راه انداختن یک کسبوکار در شرایط متعارف افزایش پیدا می کند.” (ص. ۶۷۳)
در چاپ فرانسوی، چند بند در ادامهی بند بالا افزوده شده که بخشی از آن از این قرار است: “اگر سرمایههای منفردی که در هر شاخهی معینی از صنعت سرمایهگذاری شده در یک سرمایهی واحد آمیخته شوند، تمرکز در آنجا به حد و مرز نهایی خود میرسد. در یک جامعهی معین، این حد و مرز فقط در لحظهای فرا میرسد که کل سرمایهی اجتماعی در دستان یک سرمایهدار واحد یا شرکت سرمایهداری واحد متمرکز شده باشد.” (ص. ۶۷۴)
بند فوق یکی از معدود افزوده هاییست که انگلس در چاپ آلمانی ۱۸۹۰ جلد اول سرمایه گنجانده است. برخی مارکسیست ها نیز به این بند به عنوان مبنایی برای نظریهی سرمایهداری دولتی استناد کردهاند.[۱] بحث بیشتر پیرامون محتوی آن و کلّ فصل ۲۳ کتاب سرمایه در زمینهی شکلهای متنوع سرمایهداری در جهان معاصر لازم است.
من در این مقاله تنها به چند افزوده ی کلیدی در چاپ فرانسوی اشاره کرده ام. در واقع افزودههای بسیاری در این اثر وجود دارد که در ترجمهی فارسی حسن مرتضوی از جلد اول کتاب سرمایه گنجانده شده و سزاوار تعمق و بحث است. آنچه در مقایسهی این افزودهها با روایتهای پیشین سرمایه آشکار میشود این است که مارکس همواره در حال بازاندیشی و پرورش مفاهیم و مقولههای این اثر بود. این افزودهها همچنین برای خواننده روشن میکند که از منظر مارکس کدام مفاهیم نیازمند کاوش فراتر و بسط دادن بود.
29فوریه ۲۰۱۲
fafarysecond@gmail.com
[۱] رجوع کنید به فریدا آفاری، “تئوری های مارکسیستی پیرامون سرمایه داری دولتی”، بخش های ۳-۱، سامان نو، ۲۰۰۹ , ۲۰۱۱.
دیدگاهتان را بنویسید