فهرست موضوعی


اقتصاد سیاسی سرمایه‌داری و همبستگی بشر / حسن مرتضوی

7

در این بحث تلاش خواهم کرد به‌اختصار به یک سؤال مهم به مناسبت روز جهانی همبستگی پاسخ دهم.* من سؤال را این‌گونه مطرح می‌کنم: در جهانی که به سان و سیمای سرمایه ساخته شده است، نقش سرمایه در تقویت یا تضعیف و نیز در زایش یا الغای انواع شکل‌های همبستگی چیست؟ یا می‌توان به گونه‌ای دیگر پرسید، نظام سرمایه‌داری چه تأثیری بر انواع شکل‌های همبستگی خواهد داشت؟

همبستگی چیست؟ همبستگی بازتاب مناسباتی میان انسان‌ها در هر شکل از جامعه است که به شکل‌های گوناگون در می‌آید: همبستگی قومی، زبانی، طبقاتی، نژادی، سبک زندگی، نسلی، خانوادگی، محلی، ملی، بین‌المللی و جز این‌ها. بنابراین، به‌ناگاه این فکر به ذهن خطور می‌کند پس همبستگی پدیده‌ای جدید نیست. از هزاران سال پیش به این طرف، ما با شکل‌های گوناگون طبیعی، خودجوش، قراردادی و تصنعی انواع همبستگی روبرو بوده‌ایم. دست‌کم در تاریخ مکتوب با کمونته‌‌های روستایی یا به عبارتی جماعت‌های خودجوش دهقانی در سراسر جهان روبه‌رو هستیم که برای مسائل و منافع مشترک خود از همبستگی و اتحادی عمیق برخوردار بودند که گاهی چنان صلب و مستحکم بود که حتی لشکرکشی‌های استعماری هم برای تضعیف آن‌ها کارساز نبود. در تاریخ بشر به گروه‌هایی مانند بریتون‌های انگلستان برمی‌خوریم که جنگجویان آن در شورای قبیله دو کارکرد ملازم یعنی کشاورزی و جنگیدن را زیر نظر شوراهای محلی خود پیش می‌بردند، و هنگامی که با گام‌های شتابان تاریخ به عصر زرین بشریت یعنی تمدن یونان می‌رسیم با دولت‌شهرهایی مواجه می‌شویم که مردمانش (البته غیر از برده‌ها) همچون تنی واحد در زندگی و سیاست و جنگ، مستقیم و با شرکت در گردهمایی‌های بزرگ، مُهر خود را بر تصمیمات گوناگون کشوری و لشکری می‌زدند.

حتی در سده‌های میانه، در آن اعصار تاریک که توده‌های دهقانی را نه با ارزش مبادله و تبر کار میانگین مجرد، بلکه با نیروهای فرااقتصادی یعنی قدرتی مافوق بر حیطه‌ی اقتصادی استثمار می‌کردند، همین همبستگی‌های از پیش تثبیت‌شده در شکل وابستگی‌های معین ارباب‌ و رعیتی و مناسبات معین فرهنگی، زمینه‌ساز قدرت طبقه‌ی حاکم بود. به گفته‌ی مارکس «باب شاه زمین به نظر می‌رسد. هنوز نمودی از رابطه بین مالک و زمین وجود دارد که بر چیزی صمیمانه‌تر از ثروت مادی صرف استوار است… مالکیت ارضی فئودالی نامش را به ارباب خود می‌دهد، همان‌طور که یک خاندان سلطنتی نامش را به شاه خود می‌دهد. و نیز تاریخ خانواده و خانه‌اش، همه‌ی این‌ها برای او به ملکش فردیت می‌بخشد… به همین منوال کارگرانی که روی ملکی کار می‌کنند در وضعیت کارگران مزدبگیر نیستند… از طریق رابطه‌ای متکی بر احترام، انقیاد و وظیفه‌شناسی به او وابسته‌ا» رابطه‌ی مالک با دهقانان با عرف و رسوم و منش و از همه مهم‌تر با همبستگی‌های دهقانان محدود می‌شد. کافیست تاریخ دوران گذار از فئودالیسم را فقط در اروپای غربی و شرقی ورق بزنیم و تاثیر همبستگی جماعت‌های دهقانی را در انواع شکل‌های گذار و در مقاومتی که آنان در مقابل تحمیل دیون فئودالی نشان می‌دهند، ببینیم ــ گیرم مقاومت در این حد که ارباب نمی‌توانست بهره‌ای مالکانه بالاتر از آنچه عرفی بود استخراج کند.

تاریخ تکوین سرمایه‌داری به‌عنوان نظامی یگانه و منحصربه‌فرد در تاریخ بشر این جدال را به ‌عرصه‌ی نوینی وارد کرد که همتایی نداشت. در سرزمین مادر آن ــ انگلستان ــ بر دو پایه‌ی مهم استوار بود: انباشت سرمایه‌ در مقیاس انبوه که تاریخ خونبار انقلاب صنعتی از ۱۷۷۰ تا ۱۸۳۰ در شکل‌های گوناگون نشان می‌دهد و دیگری سلب‌ مالکیت از همان توده‌ی عظیم دهقانی که با انواع همبستگی پیشاسرمایه‌داری یعنی همبستگی‌های قومی، محلی، مذهبی و عرفی به هم جوش خورده بودند. تاریخ انباشت اولیه‌ی سرمایه‌داری تنها تاریخ ظفرنمونی دیو خونخوار سرمایه نیست بلکه دوران پرتلاطمی از به‌اصطلاح نوسازی ریشه‌ای کل جامعه در همه‌ی ابعاد آن است. باید همه‌ی همبستگی‌ها و پیوندهای پیش از این تثبیت‌شده خرد و متلاشی می‌شد، باید دهقانان آواره از زمین‌های سلب‌ مالکیت شده در نواحی مختلف انگلستان و ایرلند و اسکاتلند برای پرولتریزه شدن خود داغ و درفش می‌خورد. یک نگاه اجمالی به قوانین وضع شده از سلطنت انگلستان در یک دوره‌ی دویست‌ساله به‌خوبی نشان می‌دهد که دستگاه حاکمیت که رفته‌رفته پیوندی لاینفک با منافع سرمایه‌داری و مالکان زمین یافته بود، تمام همّ و غمش نیز از بین بردن همین پیوندهای ماقبل‌سرمایه‌داری به ضرب زور و تازیانه و اعدام بوده است. بر سر لوح افتخارات سرمایه‌داری این جملات نقش بسته است: «ولگردان سالم و تنومند شلاق می‌خورند و زندانی می‌شوند. آنان را باید پشت ارابه‌ای ببندند و آن قدر شلاق بزنند تا خون از پیکرشان جاری شود. باید سوگند یاد کنند که به زادگاه خویش یا به محلی باز می‌گردند که سه سال اخیر را در آن‌جا سکونت داشته‌اند و خود را به کار مشغول کنند! در صورت دستگیری در هنگام بیکاری شلاق خواهند خورد و نیمی از گوش‌شان بریده خواهد شد و برای سومین بار به عنوان تبه‌کار اصلاح‌ناپذیر و دشمن جامعه اعدام خواهند شد.» به این‌گونه، توده‌های روستایی که ابتدا از زمین‌شان سلب‌ مالکیت کرده (خلع یک نوع همبستگی) از خانه‌های خود بیرون رانده و به ولگردی کشانده بودند اکنون با قانون‌هایی ارعاب‌آور به ضرب شلاق و داغ و درفش و شکنجه به پذیرش انضباطی وادار می‌کنند که برای نظام مزدبگیری ضرورت داشت (ایجاد یک نوع همبستگی).

بی‌گمان اکنون برای مطیع‌شدن و تبعیت از ضرورت‌های ساختاری سرمایه‌داری فقط با شلاق و داغ و درفش روبه‌رو نیستیم. وجه ممیز نظام سرمایه‌داری به عنوان یگانه نظام خاص اقتصادی ـ اجتماعی این است که استخراج مازاد یا همان ارزش اضافی از زحمتکشان جامعه عمدتاً به روش‌های اقتصادی انجام می‌شود. در این نظام شیوه‌های فرااقتصادی حتی اگر هم تحمیل شود برای سهولت و حرکت روان همین جریان سیال ضرورت‌های اقتصادی است. اما خود این ضرورت‌ها به گونه‌ای شکل می‌گیرد که انسان‌ها آن را جزیی از کارکرد همیشگی و طبیعی زندگی خود تلقی می‌کنند. از وجه فنی قضیه که نگاه کنیم، می‌دانیم گونه‌ای سازماندهی خاص در کارخانه‌ها وجود دارد که به شکل‌های گوناگونی کارگران شاغل را به هم پیوند می‌دهد. تاریخ این سازماندهی از ابتدای صنوف تا دوران تولیدکارگاهی تا صنعت پیشرفته متکی بر نوعی هم‌یاری و همکاری کارگران در سطح کارخانه است. جای همبستگی عرفی و قومی،… را نوعی همبستگی می‌گیرد که بنیادی عمیقاً مادی دارد و با فرایند رشد سرمایه‌داری و بیشینه‌سازی سود کاملاً در هم تنیده است. این همبستگی پویاست، ریشه‌ای سنتی ندارد، اما عمیقاً متکی بر منافع سرمایه‌داری است. به روزگار تولید انبوه فوردیستی تسمه‌ی نقاله‌ی خط تولید صدها کارگر را در سطح یک کارخانه به هم پیوند می‌داد تا کالایی تولید شود و اکنون به روزگار تولید «سر وقت» و تولید انعطاف‌پذیر از آن توده‌ی وسیع کارگری شکل‌های بسیار پویای تولیدی مثلاً در کارخانه‌های خودروسازی سربرآورده است.

تأثیر این به‌اصطلاح‌ همبستگی‌های ساختگی، این بی‌قراری عنان‌گسیخته برای تضعیف و تلاشی ساختارهای کهن و این قدرت‌ بی‌مهابای سرمایه برای ایجاد بنیادهای جدید زندگی مدرن چه تأثیری بر قوام و بروز و ظهور و تقویت یا تضعیف و نبود انواع همبستگی‌‌های خودجوش دیرینه‌ای دارد که سابقه‌اش به عمر بشری است؟ پیش‌تر از این یاد کردم که کمونته‌های دهقانی در سراسر دنیا از جمله هند که مبتنی بر همبستگی‌های مادی دهکده بودند در برابر دست‌اندازی‌های انواع امپراتوری‌ها مقاومت کردند، اما همین کمونته‌ها در مقابل کمپانی هند شرقی که با سلاح نوین سرمایه‌داری و خلع‌مالکیت زمین به میدان آماده بودند سلاح به زمین انداختند. یک نمونه جالب: فرمانداری دولت انگلستان در هند با استناد به قرآن اعلام کرده بود که همه‌ی زمین‌ها از آن خداست و از این‌رو زمین‌های مشاع دهقانان نیز باید از تصاحب کمونته‌‌های دهقانی خارج شود! البته فرماندار هرگز نگفت مالک زمینی آن بعدها چه کسی خواهد بود.

ما در حرکت سرمایه در سراسر جهان شاهد منطقی هستیم که تمامی مناسبات متقابل هر یک از منابع همبستگی را در چارچوب سرمایه‌داری قرار می‌دهد و به این ترتیب در جهت تحکیم و ظهور هر چه بیشتر مناسبات جدید و ساختگی همبستگی در نظام سرمایه‌داری عمل می‌کند. کشف و بررسی این سازوکارها بخش بزرگی از نیرو و انرژی اندیشمندان مترقی را در سراسر جهان به خود اختصاص داده که با عناوینی چون انباشت اولیه از طریق سلب‌مالکیت، ایجاد همبستگی تصنعی و سازه‌های مدرن در نهادهای جدید بین‌المللی در اشکال گوناگون مانند بانک جهانی، صندوق بین‌المللی، و… توصیف می‌شوند.

از میان این نهادهای جدید و قدیمی که تجلی عمیق مناسبات به‌هنگام‌شده در دوران سرمایه‌داری است می‌توان به نهادی مانند خانواده و تطور آن اشاره کرد. مقصودم تطور مدرن آن همبستگی سنتی در چارچوب نهاد خانواده است که اعضای خانواده به مثابه‌ی بخشی از نیروی کار به خدمت ضرورت‌های انباشت سرمایه در ‌آمدند. نیازی نیست به دو سه سده‌ی گذشته باز گردیم تا این تحول را بازیابی کنیم. کافیست این تغییرات را از دهه‌ی ۱۹۵۰ میلادی به بعد موردتوجه قرار دهیم. این تحول در وجه ظاهری، خود را به شکل تغییرات بزرگ اجتماعی و فرهنگی نشان داد. به کتاب عصر نهایت‌های اریک هابسبام رجوع می‌کنیم و چنین می‌خوانیم: «رشد آموزش ابتدایی همگانی یعنی سودآموزی پایه‌ای در سراسر جهان رشد عظیمی کرد و در نتیجه تقاضا برای آموزش متوسط و خصوصاً آموزش عالی با آهنگی خارق‌العاده افزایش یافت.» درصد بزرگی از جمعیت کشورها را دانشجویان تشکیل می‌دهند. تعداد دانشجویان در کشورهایی مانند فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا و شوروی سابق سر به میلیون‌ها زد. در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، سه تا چهار درصد جمعیت را دانشجویان تشکیل می‌دادند. اقتصاد مدرن سرمایه‌داری بر برنامه‌ریزان و دولت‌ها آشکار کرد که بیش از گذشته به مدیران اجرایی، استادان و کارشناسان فنی نیاز خواهد بود. تأثیرات عمیق این روند جدید بر خانواده‌ها که در ابتدا عمدتاً از ثروتمندان بودند و بعدها بخش‌های بزرگی از طبقات دیگر را نیز در برگرفت. به گفته‌ی هابسبام «معجزه‌ی آموزشی کره متکی بر لاشه‌ی گاوهایی است که کشاورزان خرده‌پا برای ورود فرزندان‌شان به صفوف پرافتخار و ممتاز دانشمندان فروخته بودند.»

تحول دیگری که باید در این دوران نام برد، نقش چشمگیر ورود زنان به نیروی کار بود. «در سال ۱۹۴۰ زنان متأهل شاغلی که با شوهران خود زندگی می‌کردند کم‌تر از ۱۴ درصد از کل جمعیت زنان آمریکا را تشکیل می‌دادند. تعداد آنان در سال ۱۹۸۰ به ۵۰ درصد رسید.» کار در اداره‌ها و فروشگاه‌ها و فعالیت‌های خدماتی قویاً زنانه شده بود. در یک برآورد کلی ما با دو گرایش متضاد هم روبرو هستیم. از سویی صنایعی نظیر نساجی و پوشاک در کشورهای صنعتی که زنان در آن متمرکز بودند در حال زوال بود، اما در کشورهای تازه در حال توسعه‌ی جهان سوم صنایعی رشد کرد که تشنه‌ی کار زنان بودند، چرا که به‌طور سنتی حقوق کم‌تری می‌گرفتند و سرکشی کم‌تری نیز داشتند. «سهم زنان در نیروی کار محلی افزایش یافت. علاوه بر این، تعداد فزاینده‌ای از زنان به دوره‌های تحصیلات عالی وارد شدند. در سال‌ ۱۹۵۰ زنان بین ۱۵ تا ۳۰ درصد از کلّ دانشجویان را در بیش‌تر کشورهای توسعه‌یافته تشکیل می‌دادند، اما در سال ۱۹۸۰ تعداد دانشجویان زن در بسیاری از کشورهای توسعه‌یافته و به‌تدریج در کشورهای رو به توسعه کم‌تر از ۵۰ درصد نبود.» رشد دو پدیده‌ی همزمان یعنی ورود به دانشگاه و ورود به بازار کار به آگاهی جدید زنان در سراسر جهان انجامید. همین امر، نقش زنان یا توقعات سنتی از نقش زنان را به‌شدت تغییر داد و موجب اعطای حقوق قانونی و سیاسی، پافشاری برتحصیلات و کار و انجام به‌اصطلاح وظایف مردانه شد. اکنون این انقلاب فرهنگی تأثیرات عمیقی بر مناسبات در خانه و خانواده‌ی سنتی گذاشت که همیشه زنان عنصر مرکزی آن تلقی می‌شدند.

خانواده به عنوان ساختاری ایستا تلقی می‌شود که در مقابل تغییرات ناگهانی مقاومت می‌کند. علاوه بر این، به‌طور کلی خصوصیت‌های مشترکی در تمامی گونه‌های انسانی وجود دارد که شاخص این نهاد است مانند ازدواج رسمی، ترجیح روابط جنسی میان زن و شوهر بر روابط دیگر، تسلط شوهر بر همسر خود، تسلط والدین بر فرزندان و نیز نسل سالخورده بر نسل جوان‌؛ زندگی متشکل از چند نفر و نظایر آن. اما در نیمه‌ی دوم سده‌ی بیستم این نظم با سرعتی خیره‌کننده در کشورهای غربی توسعه‌یافته و به نحو ناموزون و کندتری در جوامع در حال توسعه دگرگون شد. «بنا به سالنامه‌ی سازمان ملل در سال ۱۹۳۸ در انگلستان و ولز از هر پنجاه ازدواج یک طلاق وجود داشت اما در اواسط دهه‌ی ۱۹۸۰ به ازای هر ۲/۲ ازدواج یک طلاق صورت می‌گرفت. این روند در همه جا مشهود بود. تعداد افرادی که تنها زندگی می‌کردند به سرعت افزایش یافت. در سال ۱۹۹۱ بیش از یک چهارم خانواده‌ها و در نیمی از شهرهای بزرگ غربی نیمی از خانواده از افرادی تنها تشکیل می‌شود. خانواده‌ی هسته‌ای به‌سرعت عقب می‌نشست. بحران در این شکل از خانواده با تغییرات بسیاری در رفتار جنسی، یارگزینی و زادورود مرتبط بود. در بسیاری از کشورها فروش قرص ضدبارداری و کنترل بارداری در ۱۹۷۱ قانونی و سرانجام در سال ۱۹۸۱ سقط جنین در انگلستان آزاد شد.»

غیر از طلاق، کودک نامشروع، زادورود و افزایش خانواده‌های تک‌والد که بیانگر بحران در روابط جنس‌ها بود، خیزش بزرگ دیگری در فرهنگ و رشد جوانان تغییری ژرف در مناسبات نسل‌ها رقم زد. جوانان به عنوان گروهی خودآگاه به عامل اجتماعی مستقلی تبدیل شدند که علاوه بر به‌دوش‌کشیدن بار رادیکالیزه شدن سیاسی، مصرف‌کننده‌ی انبوه تولیدات فرهنگی جامعه و مخالف نسل‌های بالاتر از سی سال نیز بودند. استقلال جوانان خود را در نمادهای فرهنگی، سینمایی، موسیقی و ورزشی نشان می‌داد. فرهنگ جوانان که اینک نه از خانواده بلکه متأثر از علایق جامعه بود، بر اقتصادهای توسعه‌یافته‌ی بازار چیره شد چرا که نماد تمرکز انبوه قدرت خرید بودند و نیز تغییرات تکنولوژیک به جوانان امتیازی مشهود بر افراد محافظه‌کار می‌بخشید. «والدین در بسیاری زمینه‌ها باید از فرزندان می‌آموختند و بدین‌سان نقش نسل‌ها دگرگونه شد. ویژگی‌ دیگر فرهنگ جدید جوانان، جهانی‌شدن چشمگیر آن بود که به‌نوعی نشانه‌ی هژمونی فرهنگی چشمگیر آمریکا بر فرهنگ و سبک زندگی عامه‌پسند بود.» موسیقی راک، پاپ، و نیز هالیوود، سبک‌های جدید هنری را دامن زدند. گسست نسلی در عصر طلایی یعنی سال‌های جنگ تا دهه‌ی ۱۹۷۰ شدیدتر و عمیق‌تر شده بود. این شکاف خود را در تجربه‌ی زیسته‌ی نسل‌ها بروز می‌دهدکه هم زمینه‌های سیاسی را شامل می‌شد و هم زمینه‌های فرهنگی. بسیاری از بحران‌های اجتماعی ناشی از گسست نسلی دقیقاً از همین زمینه‌‌ی تجربه‌ی متفاوت ناشی می‌شود.

انقلاب فرهنگی اواخر قرن بیستم را باید پیروزی فرد بر جامعه، یا به عبارت دقیق‌تر گسست رشته‌هایی دانست که در گذشته انسان‌ها را به تاروپود اجتماع وصل می‌کردند. هر چند بافت‌ها و آداب و رسوم قدیمی اجتماعی در یک ربع قرن دگرگونی شگفت‌آور اجتماعی و اقتصادی تحلیل رفتند، اما هنوز کاملاً تجزیه نشده بودند. شاید این امر از بخت‌یاری‌ تهیدستان بود، زیرا برای بقای اقتصادی به وجود شبکه‌ی خویشاوندان، جماعت‌ها و همسایگان نیاز تعیین‌کننده‌ای داشتند. در بیش‌تر جهان سوم این شبکه ترکیبی از خدمات اطلاعاتی، سازوکار پس‌انداز و نظام تأمین اجتماعی را به خود می‌گیرد.

اما مشکل بزرگ این است که در جوامع سنتی فشارهای اقتصادی بازار آزاد سرمایه‌داری، به‌ویژه با تهاجم ضدانقلابی نولیبرالی از دهه‌ی ۱۹۸۰، نظم اجتماعی پیشین افول کرد، اما نظم جدید نیز مبتنی بر نابرابری دردناک اجتماعی بود و به گسست و فروپاشی بسیاری از همبستگی‌های به‌زحمت حفظ شده‌ی‌ جوامع سنتی انجامید. این گسست فقط اقتصادی نبود بلکه انواع گسست‌های فرهنگی و اجتماعی و اخلاقی را نیز با خود به همراه داشت. رشد نولیبرالیسم در این گفته‌ی مارگارت تاچر پیدا بود: «جامعه‌ای وجود ندارد، فقط افراد وجود دارند.»

خانواده‌ی سنتی در غرب از جمله نهادهایی بودند که در اثر فردباوری اخلاقی جدید آسیب دیدند و در نهایت در ثلث آخر سده‌ی بیستم فروپاشید. پیامد مادی گسیختن پیوند سنتی خانواده بسیار جدی بود چرا که در بسیاری جوامع نه تنها ابزاری برای تجدیدتولید آن بلکه برای همکاری اجتماعی به شمار می‌رود. تا زمانی که ساختار تجاری سرمایه‌داری رشد نکرده بود، خانواده برای حفظ اقتصاد کشاورزی، صنعتی اولیه، محلی و جهانی، نقشی تعیین‌کننده داشت. در اثر این رشد، همین پیوندها و همبستگی‌های غیراقتصادی گروهی و همراه با آن نظام‌های اخلاقی افول کردند: دیگر واژه‌های اخلاقی مانند حقوق و تکالیف، تعهدات متقابل، گناه و فضیلت، ایثار، جزا و اجر دیگر کارکردی تعیین‌کننده نداشتند. بخش اعظم توانایی نظام‌های اخلاقی برای سامان بخشیدن به زندگی اجتماعی تحلیل رفت و به اولویت‌های فردی تقلیل یافت. این وضعیتی است که ما در کشورهای توسعه‌یافته از دهه‌ی ۱۹۶۰ به بعد شاهدیم و بیان ایدئولوژیکی آن را در نظریه‌هایی نولیبرالی بازار آزاد می‌یابیم. به‌طور خلاصه Gemeinschaft جای خود را به Gesellschaft داد: جماعت‌ها محو شدند و افراد مرتبط با هم در جوامع گمنام پدیدار آمدند.

به گفته‌ی هابسبام «جنبه‌ی دردناک اضمحلال سنت‌ها و ارزش‌ها ناشی از فقدان آن مزایای مادی نیست که روزگاری خانواده و اجتماع به صورت خدمات اجتماعی و شخصی در اختیار می‌گذاشت. این تنها مشکل نبود، بلکه جنبه‌ی سوگ‌بار در جای دیگری خود را بروز داده: فروپاشی نظام‌های ارزشی قدیمی و عادات و رسومی که رفتار انسان‌ها را مهار می‌کرد. نبود این نظام‌هاست که حس می‌شود. ما با دورانی روبرو شده‌ایم که نظام‌های کهنه‌ی ارزشی اعتبار خود را از دست داده‌اند اما نظام‌های جدید ارزشی بروز نکرده‌اند. از همین روست که ما با دورانی از سیاست هویت‌یابی روبرو هستیم یعنی جنبش‌های قومی ـ ملی یا مذهبی بنیادگرا که در جست‌وجوی احیای گذشته‌ای فرضی‌اند که در آن مسئله‌ای به نام نظم و امنیت مطرح نبود.» این جنبش‌های جدید که افراطی‌ترین و وحشی‌ترین آن را در ظهور داعش می‌بینیم، خواهان آن هستند که در این دنیای نابه‌هنجار به جامعه‌ای دیگر تعلق داشته باشند، در جهانی آکنده از انزوای اجتماعی جامعه‌ای از آن خود و در میان درندگی جنگل پناهگاهی برای خود داشته باشند. ویژگی بنیادی آن همین مخالفت وحشیانه با تمامی مظاهر تمدن و انسانیت است.

سخنم را با نقل‌قولی از اریک هابسبام مورخ برجسته‌ی انگلیسی به پایان می‌برم:

همان‌طور که این موضوع را بدیهی می‌دانیم که هوایی که تنفس می‌کنیم موجب ادامه‌ی فعالیت‌مان می‌شود، سرمایه‌داری نیز فضایی را که در آن عمل می‌کند و از گذشته به ارث برده امری بدیهی می‌داند. سرمایه‌داری تازه زمانی که کمبود هوا را حس کرد، فهمید وجود آن چقدر ضروری بود. بیشینه‌سازی سود شرط لازم برای موفقیت آن بود اما کافی نبود. انقلاب فرهنگی بود که در آخرین ثلث قرن دارایی‌های تاریخی به ارث‌رسیده به سرمایه‌داری را تحلیل برد. طنز تاریخی نولیبرالیسم دهه‌های اخیر که با تفرعن به ویرانه‌های رژیم‌های کمونیستی نگاه می‌کرد، این بود که لحظه‌ای پیروزی خود را جشن گرفت که دیگر چون گذشته موجه به نظر نمی‌رسید. بازار زمانی ادعای پیروزی کرد که ناکارآمدی آن دیگر پنهان‌شدنی نبود.

* متن سخنرانی ارائه شده به مناسبت روز جهانی همبستگی به دعوت جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان در دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران، یکشنبه ۲۹ آذرماه ۱۳۹۴

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *