برچسب: اقتصاد مارکسی

مارکس و نظریهی بحران / مایکل رابرتز / ترجمهی احمد سیف
نظریهی مارکس دربارهی بحران در نظام سرمایهداری از سه قانون او دربارهی حرکت در شیوهی تولید سرمایهداری نتیجه میشود. قانون ارزش، قانون انباشت، و قانون سودآوری. برخلاف این قوانین، مارکس یک نظریه و نه یک قانون بحران دارد. این یک نظریه است چون از عوامل متعدد و سطوح مختلفی از ایجاب تشکیل یافته که باید اتفاق بیفتد تا رکودی در تولید، سرمایهگذاری، و اشتغال پیش بیاید که درواقع تعریف بحران است.

مارکس و سه قانون حرکت در نظام سرمایهداری/ مایکل رابرتز / ترجمهی احمد سیف
بنیان تحلیل اقتصادی مارکس سه قانون حرکت در نظام سرمایهداری است. این قوانین، یکی قانون ارزش است، دوم قانون انباشت سرمایهدارانه و سوم هم قانون سودآوری یا اگر دقیقتر گفته باشیم قانون گرایش نزولی نرخ سود. اگر از قانون ارزش شروع کنیم و آن را به قانون انباشت سرمایهدارانه ربط بدهیم به تئوری مارکس دربارهی بحران در نظام سرمایهداری میرسیم که در عین حال نشان از سرشت ناپایدار شیوهی تولید سرمایهداری در سازمانیابی اجتماعی بشر است.

اقتصاد مارکس / مایکل رابرتز / ترجمهی احمد سیف
/ به مناسبت دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس /«مارکس 200، بررسی اقتصاد مارکس 200 سال پس از تولد وی» عنوان جدیدترین کتاب مایکل رابرتز است که اخیراً منتشر شده است. رابرتز در این کتاب طی پنج فصل به طور فشرده تصویری از اقتصاد سیاسی مارکسی ارائه میکند. نخستین فصل به اقتصاد مارکس اختصاص دارد. فصل دوم با عنوان مارکس و سه قانون حرکت در سرمایهداری، به تشریح قانون ارزش، قانون انباشت و قانون گرایش نزولی نرخ سود میپردازد. سومین فصل توضیح نظریهی بحران نزد مارکس است. در فصل چهارم رابرتز انتقادها نسبت به مارکس را ارزیابی میکند و سرانجام فصل پایانی به صحت پیشبینیهای مارکس میپردازد.
مایکل رابرتز اقتصاددان برجستهی انگلیسی و نویسندهی کتابهای متعدد، ازجمله کتاب «رکود بزرگ» در تشریح وضعیت اقتصاد جهانی در پی بحران بزرگ مالی 2008 است.
بهمناسبت دویستمین سالگرد تولد مارکس، تصمیم به ترجمه و انتشار منظم فصلهای این کتاب را گرفتهایم. از مایکل رابرتز برای اجازهی نشر فارسی کتاب در نقد اقتصاد سیاسی و از احمد سیف برای ترجمهی آن سپاسگزاریم. آنچه میخوانید ترجمهی نخستین فصل کتاب است.

کژفهمی دیوید هاروی از قانون ارزش مارکس / مایکل رابرتز
هاروی بهعمد تفاوت و دوگانگی کار مجرد و کار مشخص و برابرنهاد آنها ارزش مصرف و ارزش مبادله را نادیده میگیرد. خصلت دوگانهی ارزش در یک کالا، آنگونه که مارکس کشف کرده بود بهوسیلهی هاروی به این صورت تقلیل یافته که کارگران نمیتوانند ارزش مصرفیشان را خریداری کنند. برای هاروی، ارزش مصرفی (خواستهها و امیال) و نه ارزش مبادله حلقهی کلیدی است. نظریهی مارکسی بحران (براساس ناکافی بودن ارزش اضافی) با نظریهی ناکافی بودن ارزش مصرفی برای کارگران در مقام مصرفکننده جایگزین شده است. مبارزهی طبقاتی نه این که مبارزه ای بین کارگران و سرمایهداران باشد بلکه به صورت مبارزهی مصرفکنندگان علیه سرمایهداران و یا مالیاتپردازان در مقابل دولت درآمده است. این نظر مارکس نیست. از آن مهمتر، کل این دیدگاه برای تحلیل طبقاتی و یک استراتژی برای مبارزهی طبقهی کارگر مغشوش و گیجکننده است.

جایگاه نظریهپرداز / فروغ اسدپور
رابرت آلبریتون [1] برای موضوع رابطهی بین هستیشناسی سرمایه با شناختشناسی آن اهمیت زیادی قائل است. در وهلهی نخست در بالاترین سطح تجرید، شناخت عمیقترین و اصلیترین ساختارهای سرمایه و پردازش مفاهیم مناسب با آن یا به عبارتی نظریهپردازی منطق سرمایه از نظر او بسیار مهم است. جایگاه نظریهپردازی مانند مارکس در همین راستا اهمیت مییابد. اگر… ادامهٔ مطلب ›