برچسب: میراث نظری کارل مارکس

نقد بیکران مارکس / جان بلامی فاستر / ترجمهی پرویز صداقت
دویست سال پس از تولد مارکس، در بستر آنچه «تجدید حیات» مارکس خوانده میشود، تأثیر نقد وی از سرمایه اکنون به همان عظمت همیشگی است. نزد آنانی که باور کردند با فروریزی دیوار برلین، حادثهای ناشی از آنچه فرانسیس فوکویاما «پایان تاریخ» نامید، مارکسیسم بهسادگی مرده بود، این تحول بدون تردید خوفناک است… دو سده بعد از تولد مارکس، مبارزهی حقیقی ـ در نظریه و در عمل ـ تازه دارد آغاز میشود.

کارل مارکس و میراث ماندگار او / سعید رهنما
در اواخر دههی ۱۸۶۰ مارکس داستان «شاهکار ناشناخته» بالزاک را میخواند و به انگلس توصیه میکند که این «شاهکار» را بخواند. پُل لافارگ در خاطرات خود از مارکس اشاره میکند که مارکس سرنوشت خودش را در این داستان کوتاه بالزاک میدید. این اثر داستانِ نقاش نابغهای است که ده سال مدام روی شاهکاری که هیچکس آن را ندیده کار میکند، و سعی دارد تصویری را که در ذهنش شکل گرفته بر روی بوم نقاشی پیاده کند. اما پیدرپی و بیوقفه به آن طرح و رنگ اضافه میکند و یا آنرا تغییر میدهد. نتیجهی نهایی این اثر، انبوهِ پرحجم و پرآشوبی از طرح و رنگ و سایهروشنهای نامشخص است، اما خود نقاش آنرا دقیقاً با آنچه که در ذهناش بوده منطبق میبیند. زمانی که تابلو را آماده میداند، دوستانش را که مدتها در انتظار دیدن شاهکار نابغه بودند به کارگاه دعوت میکند، و آنها در اولین نگاه در آن همهمهی رنگها و خطها چیزی نمیبینند، و با دقیقتر شدن از زوایای مختلف نمایی از بخشی از تصویری را که در زیر لایههای رنگ پنهان شده در نظر مجسم میکنند. نقاش بزرگ با تأثر فریاد میزند، «من او را میبینم، میبینم».