تاريخ ترجمهی سرمايه كارل ماركس به فارسی
برای دریافت نسخهی پی دی اف مقاله
capitaltranslationintofarsi را
کلیک کنید
تاريخ ورود انديشههاي سوسياليستي و ماركسيستي به ايران كه تقريباً یکصد سال از آن ميگذرد،[1] ويژگيهاي منحصربهفردي دارد. ورود اين انديشهها به سبك و سياق خود نه بازتاب و واكنش به تكوين سرمايهداري مدرن در ايران بود، نه بيان گذاري خودجوش از نظامهاي فكري فرسوده و تحليلرفتهي پيش از خود به نظامي منسجم براي پاسخ به روح زمانهاش، و نه مظهر ديدگاه طبقهي كارگري باليده و متشكل. ورود اين انديشهها به ايران، آن هم در هيئتي پيشرفته، تقريباً مصادف است با رشد خاستگاههاي اوليهي سرمايهداري و مناسبات كالايي مدرن در ايران از طريق روندي پيچيده از همزيستي مناسبات پيشاسرمايهداري، سرمايهداري انحصاري و نفوذ امپرياليستي روسيهي تزاري و بريتانيا؛ کموبیش مقارن با پيريزي نخستين شالودههاي صنعت و اقتصاد مدرن در دوران حكومت رضا شاه؛ و بيشك مصادف با نخستين جرقههاي انديشههاي مدرن كه در شكل و سيماي جنبش و انقلاب مشروطيت پا به عرصه وجود گذاشت.
ماركسيسم در ايران از همان ابتداي تكوين و تكامل خود، نه در محيط پيشرفتهي سرمايهداري باليد، نه مستقيماً و مشخصاً بيان منافع كارگراني آگاه بود كه در مبارزات بالفعل اقتصادي و سياسي خود بهضرورت ارائهي بديلي در مقابل نظام موجود رسيده باشند، و نه محصول جدال انديشههاي رقيب آنگونه كه در غرب رخ داد، شاهد تکوین سوسیالیسم در رقابت با ليبراليسم بود. ما با انديشهاي روبرو هستيم كه ابتدا در شكلي كاملاً توسعهيافته به كشوري پا ميگذارد كه طبقهی كارگر آن، هم از لحاظ كمّي و هم كيفي در نازلترين شكل ممكن به سر ميبرد. رواج اين انديشه نتيجهي بيواسطهي مبارزات محلي نبود و نميتوانست باشد.
از 1284 خورشيدي كه نخستين جرقههاي آشنايي ما ايرانيان با سوسياليسم زده ميشود تا تأسيس حزب كمونيست ايران به رهبري آ. سلطانزاده در 1299، بيش از 15 سال نميگذرد. آنچه از مجلهي كاوه در سال 1296 براي معرفي مانيفست و سرمايه مطرح ميشود، تا حدي ميزان آگاهي «سوسياليستهاي ايران» از ماركس و ماركسيسم بهطور عام و سرمايه بهطور خاص را روشن ميكند: «{ماركس و انگلس} در سنه 1264 مقاصد اصلی و اساسی سوسیالیسم را روی کاغذ آوردند و به اسم بیاننامهي فرقه اشتراکیون منتشر ساختند.»[2] اين مجله در معرفی سرمایه چنين مینویسد: «[مارکس] سرمایه را منتشر ساخت که تنقید سختی بود از اصول جاریه علم اقتصاد همانطور که تألیفات داروین در عالم علوم طبیعی مأخذ و مبنای عمده و اصلی گردید کتاب سرمایه نیز برای سوسیالیستها رکن رکین، بلکه قاعدهي محکم علوم سیاسی و اجتماعی گردید.»[3] نویسندهي کاوه مقام مارکس را در این میداند که «او اول کسی است که علماً با ادله و براهین و از روی استدلالات تاریخی و علمی درصدد برآمد که حقانیت مسلک سوسیالیسم را ثابت کند.»[4] اما در 1299 (1920 ميلادي) سلطانزاده همراه با کریم نیکبین و كريمالله عيوضاف، در دومین کنگرهی کمینترن بهعنوان نمایندگان حزب كمونيست شرکت کردند و به عضویت هیئت اجرایی کمینترن نیز درآمدند! چنين رشدي چگونه ممكن شد؟
اگر ورود ماركسيسم سازمانيافته به ايران را حدود سال 1284 (تأسيس گروه سوسيال دمكرات تبريز) بدانيم، تنها با گذشت شصت سال، پس از اصلاحات ارضي 1342، با اوج دگرگوني بزرگ سرمايهدارانهی جامعه روبرو ميشويم. اين دگرگونی بزرگ، نياز به پيشزمينههاي گوناگونی داشت که اصلاحات ارضی 1342 فقط یکی از آخرین مراحل آن در دورهی پيش از انقلاب بود: گسترش راهسازی برای ایجاد بازار مصرفی، تأسیس کارخانهها، انباشت اولیهی سرمایه در دورهي رضا شاه و محمدرضا شاه، عناصری از گسترش حق مالکیت خصوصی بر انواع عناصر طبیعت در دورهی پهلوی اول، کالاییسازی کار که خيلي پيشتر بهتدریج آغاز شده بود، گسترش تدريجي انضباط کاری در محل تولید در دهههای پيشين.
از سوي ديگر همسايگي ايران با كشور روسيه، ارتباط هستههاي اوليهي كارگران مهاجر با سوسیالدمکراتهای قفقاز و باكو (با توجه به اينكه باكو قطب صنعتي آسياي ميانه محسوب ميشد) و تأثیر قدرتمند دو انقلاب بزرگ 1905 و 1917 روسيه بر مهاجران و نيز كارگران ايراني در شهرهاي مرزي، همه و همه دستبهدست هم دادند تا از همان ابتداي شكلگيري انديشهي ماركسيستي، روايتي خاص از ماركسيسم پاگرفته در روسيه، بر انديشهي چپ ايران حاكم شود. جنبش انقلابي روسيه تأثیر عظيمي در شكلگيري جنبش سوسياليستي ايران داشت؛ اين تأثیر همواره و در بسياري اشكال مهمتر از آن چيزي است كه ادعا ميشود. اين ويژگي از همان آغاز، مهر و نشان خويش را بر نحوهي شكلگيري انديشهي ماركسيستي برجاي گذاشت، بهگونهاي كه محدوديتهاي خاص اين روايت از ماركسيسم به محدوديتهاي ماركسيسمي تبديل شد كه در ايران پا ميگرفت. نمونهي برجستهي آن، تأثیر بحثهاي كمينترن و حزب كمونيست اتحاد شوروي بر بحثهاي داخلي حزب كمونيست ايران، ارتباط غيرمستقيم گروه 53 نفر با كمينترن[5] و تأثيرات عظيم اين كشور بر سياستهاي داخلي حزب توده از زمان شكلگيري تا سالها بعد كاملاً مشهود است.
نشر آثار ماركسيستي در ايران پيوندي تنگاتنگ با رشد سازمانهاي سوسياليستي در نحلههاي گوناگون داشت و اين رشد نیز تابع فضاي باز يا بستهي سياسي و اجتماعي بود كه در مقاطع گوناگون بر تاريخ صدسالهي اخير ايران سايه افكنده است. تا پيش از فروپاشي شوروي، در هر دورهاي كه فضاي سياسي به دلايلي گشوده ميشد، همراه با رشد سازمانهاي چپ كه از توان تشكيلاتي نسبتاً قدرتمندي در قياس با گروههاي ديگر اجتماعي برخوردار بودند، نشر آثار ماركسيستي نیز شكوفا ميشد و هر دورهاي كه سركوب و استبداد فضاي سياسي را خفه ميكرد، انتشار علني آثار ماركسيستي به محاق ميرفت يا به شكل زيرزميني و با امكاناتی بسيار محدود در داخل و سپس در خارج دنبال ميشد. همين پيوند مستقيم فعاليت سياسي چپ و انتشار آثار ماركسيستي، دستكم تا پیش از انقلاب رابطهاي يكسويه بين عمل و انديشهي چپ شكل داد. آنچه منتشر و خوانده ميشد عمدتاً در خدمت عمل بالفعل بود و تابع محدوديتهاي آن، تا آنجا كه بیتوجهی تقريباً كامل به قلهي آثار ماركس يعني سه جلد سرمايه با اين انگيزه در دورههاي مختلف توجيه ميشد كه خواندن سرمايه مستقيماً در خدمت نيازهاي عملي جنبش چپ نيست؛ بيگمان چنين برداشتي با برداشت بينالمللي از خوانش سرمايه بيارتباط نبود؛ همانگونه که عملاً در مبارزات احزاب و گروههاي فعال كمونيستي اهميت چندانی به سرمايهخواني و فهم سرمايه داده نميشد.
اما صرفنظر از فشارهاي حكومتي و سانسور و سركوب عناصر مرتبط با جريانهاي سياسي چپ و نيز در دورهاي معين وابستگي انتشار آثار ماركسيستي به فضاي باز سياسي و رشد سازمانهاي چپ، نحوهي شكلگيري علوم اجتماعي در ايران نیز نقش مهمي داشت چراكه خود تابع منطق توسعهی علوم در ايران مدرن بود. فقدان پويش دروني علوم مدرن ايران و تبعيت آن از جريان معاصر گسترش علوم در غرب، تأثیر بیواسطهی خود را در الگوهاي ذهني و فكري روشنفكران ايراني كه بهنوعی تسمهنقالهی انتقال اين نظرات بودهاند، ميگذاشت و نیز ميگذارد.[6] مدهاي فكري گوناگون كه در غرب حاكم ميشدند، اغلب با وقفهي زماني کوتاهی، همتاي بومي خود را در ايران مييافت و با سپريشدن عمر مدهاي قديمي، مدهاي پرهياهوي جديدي بر فضاي روشنفكري ايران حاكم ميشد؛ اين روال همراه با نظام آموزشي سرهمبنديشده و عمدتاً وارداتي بود که جايي براي مطالعهي پيگيرانهی آثار عميق تئوريك فلسفي، اقتصادي و سياسي غرب از جمله آثار ماركس باقي نميگذاشت.[7] اغلب روشنفكران چپ ايراني همانقدر از ماركس و ماركسيسم آگاهي داشتند كه روشنفكران بهاصطلاح ليبرال ايراني از آثار ليبراليسم غربي؛ آنان همانقدر با نظرات كانت ناآشنا بودند كه آن گروه دیگر با نظرات هگل؛ در چنين فضاي بيبنياد و آشفتهاي است كه چپ ايران با تكاپوي معدودي از فعالان خود، با سرمايه ماركس آشنا ميشود. با اين همه، بايد اذعان داشت كه داستان تاريخ ترجمهي سرمايه در ايران، با همهی فرازوفرودهاي خود، يك سروگردن از تلاشهاي مشابه انديشمندان در ساير حوزهها بالاتر خواهد بود؛ هرچند نمايشي است با پردههاي بس خونين و تراژيك اما بهیادماندنی….
ما براي بيان تاريخ ترجمهي آثار ماركسيستي و از جمله كتاب سرمايه از نوعي دورهبندي تاريخي استفاده ميكنيم. در كليترين خطوط ميتوان تاريخ سياسي چپ ايران را به اين دورهها تقسيم كرد:
- از تأسیس گروه سوسیالدموکرات تبریز تا تأسیس حزب کمونیست ایران (1284-1299)
- از تأسیس حزب (فرقه) کمونیست ایران تا پایان سلطنت رضاشاه: (1299-1320)
- از تأسیس حزب تودهی ایران تا کودتای 28 مرداد: (1320-1332)
- از کودتای 28 مرداد تا جنبش مسلحانهی سیاهکل: (1332-1349)
- از آغاز مبارزهي مسلحانه و چریکی چپ تا انقلاب بهمن: (1349-1357)
- از انقلاب 57 تا به امروز (1357-1395) كه خود به سه دورهی الف) از 1357 تا اواسط دههي 1360، ب) از دههي 1370 تا انتشار بازترجمههاي سرمايه در اواسط دههي 1380 و ج) از اواسط دههي 1380 تا به امروز، تقسيم ميشود.
دورهي اول. از تأسیس گروه سوسیالدموکرات تبریز تا تأسیس حزب کمونیست ایران (1284-1299):
در اين دوران با نخستين جلوههاي جنبش كارگري روبرو ميشويم. در اين دوره نخستین اعتصابات کارگری (کارگران و ماهیگیرانِ شیلات انزلی، کارگران چاپخانههای تهران، کارگران چرمساز تبریز و …) و نخستين تشکل کارگری (اتحادیهي کارگران مطابع (چاپخانهها) در تهران) تحتتأثیر اندیشههای سوسیالدموکراتها شکل میگیرد. همچنین در همین دوره است که گروههای چپِ موسوم به اجتماعيون ـ عاميون (سوسیالدموکرات) پا ميگيرند.
از ميان اين گروهها، گروه سوسیالدموکرات تبریز از نظر تئوریک جایگاه ویژهای دارد و اولین تحلیل از مناسبات تولیدی و رخدادهای سیاسی نیز از سوی این گروه تدوین شده است. گروه مزبور متشکل از 28 ارمنیِ ایرانیتبار بود که بخشی از آنها دانشآموختهی روسیه بودند و در خاک این کشور با افکار و نظريههای سوسیالیستی آشنا شدند. اسناد و مدارک تاریخی و مکاتبات بهدستآمده در موزهی «سالتیکوف شچدرین» در شهر لنینگراد (پترزبورگ) و همچنین «آرشیو پلخانوف» نشان میدهد كه برخی از اعضای این گروه با رهبران بینالملل دوم از جمله «پلخانوف» و «کائوتسکی» مکاتبه داشتند. برخی از اعضای این گروه مقالاتی پيرامون اوضاع و احوال سیاسی و اقتصادی ایران در نشریات «نوتسایت» و «مشاك» [8]در اروپا مينوشتند.
آنچه از مطالعهی اين مکاتبات و مقالات برمیآید، تأثیر آثار پلخانوف بر آنهاست، اما هیچ نشانهاي از مطالعهی آثار مارکس در این اسناد به چشم نمیخورد. با توجه به نوع پرسشهایی که آرشاویر چلنگریان (از کائوتسکی)، ژوزف کارخانیان (از پلخانوف) و واسو خاچاطوریان (از پلخانوف) پرسيدهاند، اینطور برمیآید که گروه در شناخت سرمایهداری و درک متون پایهای اقتصاد سیاسیِ مارکس ضعیف بودهاند. از طرفی هیچ مدرکی مبنی بر ترجمهی آثار کلاسیک (از جمله کتاب سرمايه) از سوی گروه یافت نشده است.[9]
دورهي دوم. از تأسیس حزب کمونیست ایران تا پایان دوران سلطنت رضاشاه (1299-1320):
حزب کمونیست ایران (که تا مقطعی «حزب کامونیست (بلشویک) ایران» یا «فرقهی اشتراکیون ـ اکثریون ایران» نامیده میشد) در خرداد 1299/ژوئن 1920 در بندر انزلی تأسیس شد و اولین کنگرهاش را نیز در همین زمان برگزار كرد. این تشکیلات، ادامهدهندهی تشکیلات «فرقهی عدالت ایران» بود که در منطقهی قفقاز (باکو 1915) تشکیل شده بود و در قفقاز و ترکستان فعالیت میكرد.
متأسفانه مدارك تاريخي موجود دربارهي حزب كمونيست ايران اندك است. آنچه از حزب تودهي ايران دربارهي حزب كمونيست ايران نوشته شده، بيشتر مسائل تشكيلاتي است تا نظري، مثلاً خاطراتي از حزب كمونيست ايران در گيلان از اردشير آوانسيان يا خاطراتي از فعاليت حزب كمونيست ايران در تهران. اطلاعات ما دربارهي اختلافات نظري و گرايشهاي گوناگون فكري اين حزب هنوز بهطور كامل بازسازي نشده است.[10]
در بین رهبران و اعضای کمیتهی مرکزی حزب کمونیست ایران میتوان به چند شخصیت نظريهپرداز اشاره كرد که آثاری از آنها بهجا مانده یا اگر اصل اثر موجود نیست دستكم نام آن ذكر شده است: 1) آوتیس میکائیلیان (معروف به احمد سلطانزاده مراغهای یا آ. سلطانزاده)[11] 2) عبدالحسين دهزاد (عبدالحسين حسابي برادر پروفسور حسابي)[12] 3) لادبن اسفندیاری (برادر نيما يوشيج)[13] 4) ابوالقاسم سجادي (معروف به ذره). اعضاي كميتهي مركزي حزب كمونيست ايران، منتخب كنگرهی دوم آن حزب به جز محمد آخوندزاده (سيروس بهرام)، يا در جريان تصفيههاي دوران استالين به قتل ميرسند يا به دستور رضاشاه به زندانهاي طولانیمدت محكوم ميشوند.[14]
بر اساس آنچه در اسناد بهجا مانده از حزب كمونيست ايران به چشم ميخورد، از همان ابتداي تأسيس اين حزب، در آن دو نظر مسلط نسبت به انقلاب آتي ايران وجود داشت: عبدالحسين دهزاد كه علاوه بر زبان روسي به زبانهاي آلماني و فرانسوي مسلط بود و از افراد آشنا به دانش ماركسيستي شمرده ميشد، مدافع اصلاحات بود و از تز انقلاب بورژواـدمكراتيك دفاع ميكرد. بر مبناي اين نظر به دلیل عقبماندگی ایران، که کشوری ماقبل سرمایهداری تلقی میشد و صنعت در آن تازه پای میگرفت، نقش انقلاب بورژوايي براي روبيدن تمامي موانع رشد سرمايهداري كه به نفع رشد طبقهي كارگر بود ضرورت داشت. يعني مرحلهاي بورژوايي موجب تكامل نيروهاي اجتماعي و به وجودآمدن پايههاي اجتماعي بالاتري در جامعه ميشد. اين مقاله در سال 1310 در نشريهي پيكار مرتضي علوي برادر بزرگ علوي منتشر ميشود. سلطانزاده در مقالهاي كه در دیماه همان سال در 1310 در مجلهي ستارهي سرخ مينويسد، در برابر بهزاد ادعا ميكند كه در عصر امپرياليسم و انقلاب پرولتاريايي هيچ انقلاب بورژوايي بدون رهبري طبقهی كارگر نميتواند به سرانجام برسد. او ديكتاتوري كارگران و زارعان را تنها راه رهایی براي جامعهی ايران ميداند. منشأ رشد و طرح این اختلافنظر را باید در جریان هفتمین انتخابات مجلس شورای ملی در سال 1307 جستوجو کرد. جناح اکثریت به رهبری سلطانزاده بر سازماندهی کارگری و دهقانی پافشاری میكردند و جناح اقلیت به رهبری دهزاد معتقد به پیشبرد مبارزهی پارلمانی و تکیه بر رشد مناسبات بورژوایی در ایران بودند. این دوقطبی بودن ریشه در رخدادهای پس از کنگرهی اول (1299 تا 1305) داشت. جناحی به رهبری حیدرخان عمواوغلی با حمایت دفتر قفقازِ حزب کمونیست شوروی، کمک به «بورژوازی ملی» در گیلان و سپس در سراسر ایران را دستور کار خود قرار داده بود؛ و در مقابل، جناحی به رهبری سلطانزاده لایهی اجتماعی مزبور را غیرانقلابی و فاقد پایگاه تودهای در بین دهقانان بیزمینِ منطقه میدانست. در اینجا میتوان نتیجه گرفت که رهبران حزب (با فرض اینکه هم سلطانزاده، هم دهزاد و هم ذره سرمایه را خوانده باشند) بیش از آنکه تحلیلهایی مبنی بر شیوهی مارکسی داشته باشند، در بند تزهای کمینترن در مورد جوامع نیمهمستعمره و مستعمرات بودهاند.
در بین این چند نفر، سلطانزاده از نظر تئوریک برجستهتر از دیگران بود. او پيش از هر چیز یک اقتصاددان مارکسیست و صاحبنظر در مباحث اقتصادی روز جهان محسوب میشد. روش سلطانزاده در بررسی جوامع و شیوهی تولید حاکم بر آنها و نيز مبادلات تجاری و ساختار تولید در این جوامع، تکیه بر آمار، ارقام و گزارشهای سازمانهای مالی و تجاری بود. در زمینهی مسئلهی ارضی و شرایط زیست دهقانان، او بر مصاحبههایی که (خودش یا کادرهای حزب) با دهقانان مناطق مختلف انجام ميدادند تکیه میکرد. کتابها، مقالات و سخنرانیهای او نشان میدهد که سه جلد سرمايه را مطالعه کرده و به آن مسلط بود و در نقد نظرات مخالفِ خویش به این منابع بهخوبی ارجاع ميكرد، از جمله سخنرانی در کنگرهي ششم کمینترن در نقد نظرات بوخارین دربارهي مسئلهی سرمایهی مالی (استناد به جلد دوم سرمايه)[15]؛ سخنرانی در مجمع عمومی کنگرهی ششم کمینترن دربارهي انباشت اوليه در کشورهای مستعمره و نیمهمستعمره (استناد به جلد اول سرمايه)[16]؛ کتاب انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان در نقد تئوریسینهای اتحاد شوروی دربارهي مترقیبودن رژیم سیاسی و اقتصادی رضاشاه (استناد به جلد سوم سرمايه و نظريههاي ارزش اضافي).[17]
با توجه به اینکه سلطانزاده سه اثر «کار مزدی و سرمایه»، «مزد، سود، بها» و «مانیفست کمونیست» را به فارسی ترجمه كرده بود[18] و نیز تسلط او به سه جلد سرمايه و همچنین به احتمال زیاد، ضبط و مصادرهی تمامی آثار و دستنوشتههای وی در سال 1938 ميلادي از سوی دستگاه امنیتی شوروی، این احتمال وجود دارد که او به ترجمهی جلد اول سرمايه دست زده باشد؛ هرچند هيچ مدركي براي اثبات چنين احتمالي در اختيار نداريم.
در ميان کادرهایی از حزب کمونیست ایران که در سالهای 1308 تا 1317 در ایران، اتحاد شوروی و آلمان فعالیت داشتهاند، هیچ اثر یا سندی مبنی بر مطالعه یا ترجمهی جلد اول سرمايه در دست نیست. شاید بتوان لادبن اسفندیاری را به اعتبار کتابش، «علل عمومی بحران اقتصادی دنیا»، دیگر خوانندهی ایرانی سرمايه به شمار آورد. نمونهي ديگري كه ميتوان اشاره كرد، سرمايهخواني بزرگ علوي و اراني است. بزرگ علوی در كتاب خاطرات خود كه با همت حميد احمدي منتشر شده، مينويسد كه در سال 1310 در منزل دكتر اراني به خواندن جلد اول سرمايه از زبان آلماني ميپرداختند.[19] اما اين نمونهها بسيار محدود و نادر هستند. علاوه بر اين، با استناد به کتاب «مطبوعات کمونیستی در ایران» [1296-1311] «نوشتهی سولماز رستمووا» میتوان با اطمینان بسیار گفت دستکم در بازهی زمانی موردبررسی، ما با چیزی با عنوان «سرمايهخوانیِ کمونیستهای ایران» مواجه نیستیم. با توجه به اینکه در مطبوعات کمونیستی ایران هیچ اثری از مقاله، ترجمه، یا نوشتهای که ارجاعی به سرمايه دهد یا دعوتی به خواندن باشد، نمیبینیم، میتوان نتیجه گرفت احتمالاً كار خاصي انجام نشده است.
از حدود سال 1307 (1928) به بعد با تشدید سرکوب کمونیستها و فعالان کارگری، عملاً تشكيل هستهها و حوزههای چپ مخفیانه انجام ميشد. با تصویب قانونِ ضدکمونیستی خرداد 1310، سانسور شدید کتاب و مطبوعات نيز به آن اضافه شد. در نتيجه، مطالعهی آثار مارکسیستی بهطور عمده بین دانشجویان یا فعالان سیاسیِ ایرانی مقیم اروپا رواج داشت. دکتر تقی ارانی با ایجاد محفلی مطالعاتی در تهران، اعضا را به گرفتن کتاب از یک کتابفروشی فرانسوی ترغيب ميكرد. کتابها بهصورت پستی از کتابفروشی ادیسون سوسیال انترناسیونال در پاریس، به امانت گرفته میشد.[20]
ایرج اسکندری، نخستين مترجم فارسی متن کامل جلد اول سرمايه، در مقدمهای بر این ترجمه چنین مینویسد: «در اوانی که به همراه رفیق فقید دکتر ارانی و دوست ارجمند دیگری [بزرگ علوی] به انتشار مجلهی دنیا همت گماشته بودیم لزوم ترجمهی آثار مارکس بهویژه سرمايه کراراً موردبحث قرار میگرفت. بنا به پیشنهاد دکتر ارانی این وظیفه به نگارنده محول گردید. به همین سبب در تابستان 1314 دست به ترجمهی سرمايه زدم و قسمت مهمی از کتاب در بهار 1316 خاتمه یافته بود که بازداشت 53 نفر پیش آمد و کاری که آغاز شده بود معوق ماند. متأسفانه باوجود اهتمام زیادی که در حفظ این اوراق به عمل آمده بود، پس از وقایع شهریور 1320 و رهایی از زندان معلوم شد که ضمن نقل و انتقالاتِ کتب و اوراق متعلق به من، تنها نسخهی آن ترجمه که هنوز فرصت پاکنویس آن پیدا نشده بود مفقود یا معدوم شده است…»[21]
به اين ترتيب نخستين كوشش براي ترجمهي جلد اول سرمايه نافرجام باقي ماند.
دورهی سوم. از تأسیس حزب تودهی ایران تا کودتای 28 مرداد (1320-1332):
در این دوره، چهار گروه چپ در ایران فعال بودند: 1) حزب توده ایران، تأسیس 1320؛ 2) اتحادیهي مستقل کارگران و برزگران ایران، تأسیس 1321؛ 3) کروژوکهای مارکسیستی، تأسیس 1323 و بعد از آن سازمان شوراها، تأسیس 1327؛ 4) نیروی سوم تأسیس، 1326.
حزب توده ايران كه هستههاي اوليهي آن از برخی از افراد گروه 53 نفر دكتر تقي اراني شكل گرفته بود، در شرايطي تأسيس شد كه ارتجاع حاكم در موقعيت متزلزلي قرار داشت و توازن نيروها در زمان جنگ جهاني دوم و استعفاي رضاشاه برهم خورده بود. حزب توده در مواجهه با سالها عدمفعاليت سياسي و نبود دانش سياسي در ميان روشنفكران و تودههاي مردم به شيوهي جديدي در انتشار آثار ماركسيستي روی آورد كه از جمله ميتوان به انتشار جزوات سادهشده در زمینههای فلسفه (ماتریالیسم تاریخی و ماتریالیسم دیالکتیک)، اقتصاد سیاسی و سوسیالیسم در ایران اشاره كرد. هرچند این شيوه به گسترش انديشهي ماركسيستي ياري رساند، اما از سوي ديگر روشي تقلیلگرایانه را براي چندین دهه در ایران نهادینه کرد. از جمله اين آثار میتوان به موارد زیر اشاره کرد: «مبارزهی طبقاتی» (نورالدین کیانوری)، «قانون چیست؟» (احمد قاسمی)، «جامعه را بشناسیم» (احمد قاسمی)، «جهانبینی مارکسیسم» (احسان طبری)، «ارزش اضافی چیست؟» (احسان طبری)، «رابطهي بین جامعه و جامعهشناسی» (احسان طبری) و … اما درنهایت در اين دوره تلاش خاصي برای ترجمهی کامل متون کلاسیک ماركسيستي صورت نپذیرفت.
تنها موردی که ميتوان از آن بهعنوان نمونهاي در ترجمه یا تدریس جلد اول سرمايه ياد كرد، ترجمه و انتشار کتابی به نام «سرمايه» است. این کتاب اثر نويسندهاي به نام «ل. میشل» است كه «محمود نوايي»[22] آن را به فارسي برگرداند. این کتاب خلاصه و فشردهای از جلد اول سرمايه است. مترجم در مقدمهی کتاب به معرفی افکار و آرای کارل مارکس ميپردازد و سپس از شرایط بحرانی سرمایهداری دنیا و مبارزهی اتحاد شوروی به رهبری استالین با این نظام سخن میگوید. محمود نوایی دربارهي هدف ترجمهی کتاب چنین مینویسد: «این بود که تصمیم گرفتیم که بهطور اختصار هم شده باشد این کتاب را که شاهکار مارکس است به زبان فارسی ترجمه نموده در دسترس عامهي مردم که متأسفانه بیست سال از جریان سیاستِ جهان بیخبر و در زیر چکمههای مختاریها[23] جان میکندهاند قرار دهیم. آن را بخوانید و باز هم از سر بگیرید اگر واقعاً سوءنظر نداشته باشید و عاقلانه قضاوت کنید، خواهید دید که غیر از حرف حسابی و حقایق چیز دیگری در آن یافت نمیشود. کارل مارکس در این کتاب سرمايهداری را موردحمله قرار نداده و از آن بدگویی هم نمیکند، بلکه آن را موردمطالعهی کامل قرار میدهد و ثابت میکند که این سازمان با همهی جلال و جبروت خود آهسته ولی بهطور قطع بهسوی نیستی و زوال میرود…»[24] آلبرت سهرابیان از فعالان کارگری و چپ در دهههای 1320ـ1350 در خاطراتش از فردی به نام هاملت یگانیان نام میبرد که عضو حزب توده بود اما در جلسات مخفی (جدا از حوزههای رسمی حزب توده در دههی 1320) به کادرهای ارمنی، جلد اول سرمایه را آموزش میداد: «او در این جلسات کتاب سرمایهی کارل مارکس [جلد اول کتاب] را که به زبان ارمنی در ارمنستان ترجمه شده بود برای ما قرائت و تشریح میکرد، من در آن سن برای نخستین بار با اصطلاحاتی چون ارزش اضافی، اشکال بهرهکشی انسان از انسان و طبقهی کارگر آشنا شدم.»[25]
ایرج اسکندری که پيشتر از او ياد شد، پس از سرکوب جنبش آذربایجان و فرقهی دموکرات در سال 1325 از کشور خارج شد و به فرانسه مهاجرت کرد. چنانكه در خاطرات اسكندري آمده است، او در سال 1327 در پاريس به ترجمهي مجدد سرمايه روي آورد.[26] ترجمهی جلد اول در حقیقت از این دوره به بعد انجام شد. اما كودتاي 28 مرداد، فرار رهبري حزب توده به خارج از كشور و مسائل مهاجرت و پناهندگي باعث شد بار ديگر ترجمهي سرمايه عملاً متوقف و به سالهاي بعد در زمان اقامت اسكندري در لايپزيك در اواخر دههي 1330 و اوايل دههي 1340 موكول شود كه در ادامه به آن خواهيم پرداخت.
جريان ديگر «اتحادیهی مستقل کارگران و برزگران ایران» (به رهبری یوسف افتخاری) یک تشکل سندیکالیستی کارگری بود و در امر آموزش و کار تئوریک ادعایی نداشت و عمدتاً به سازماندهی کارگران در حیطهی مسائل صنفی و البته در تقابل با اتحادیهي کارگری منتسب به حزب توده (شورای متحدهی مرکزی کارگران و زحمتکشان ایران) میپرداخت. در کروژوکهای مارکسیستی (به رهبری باقر امامی، معروف به نورو) آموزش کادرها توسط سه کتاب و به قلم مؤسس تشکیلات انجام ميشد. کتاب اصلی آموزش فشردهای از ماتریالیسم تاریخی، جامعهشناسی، نظريهي تکامل، تاریخ فلسفه، ترجمهی فارسی اساسنامه حزب کمونیست (بلشویک) اتحاد شوروی و … بود که از منابع شوروی تهيه ميشد.[27] از نیروی سوم (به رهبری خلیل ملکی) هم اثری از ترجمهی جلد اول سرمايه به دست نیامده است.
دورهی چهارم. از کودتای 28 مرداد تا جنبش مسلحانهی سیاهکل (1332-1349):
در سالهاي بعد از كودتا، بهدليل سركوب نيروهاي چپ و سانسور شديد، آثار ماركسيستي امكان انتشار نداشت. با اين حال، در این دوره کارگر کفاشی به نام ابراهیم طاهری، از فعالان کارگری دوران رضا شاه و سالهای 1320 تا 1332، بهواسطهی تسلط به زبان فرانسه و درک ضرورت آموزش کتاب سرمایه دو بار اقدام به ترجمهی کتاب كرد که در اثر حملهی نیروهای سازمان امنیت (ساواک) همهی اوراق ترجمه از بین رفت. او همچنین مدرس جلد اول در محافل کوچک چپ نیز بود که ظاهراً این محافل هم به دلیل حملات ساواک نیمهتمام ماند.[28]
حزب توده ايران از خرداد 1345 تا آذر 1349 براي نخستين بار ترجمهي كامل جلد اول سرمايه را در پنج جلد منتشر كرد. متن کامل آن در سال 1352 توسط انتشارات حزب توده ایران و در اروپا منتشر شد. «اسكندري در پيشگفتار خود بر چاپ اخير مينويسد ابتدا از ترجمهي فرانسهي ژوزف روا (مترجم ويراست 1875 ـ 1872 فرانسهي سرمايه) شروع به برگرداندن اثر به فارسي كرده است. حتي یادآور ميشود كه «ترجمهي ژوزف روا اين خصوصيت را دارد كه كارل ماركس، شخصاً در تنظيم آن دخالت داشته و حتي در مواردي بخشهايي از آن را، خودْ به زبان فرانسه اصلاح و انشاء نموده… ولي در حين مقابله با متن آلماني» (متن ويراست 1890 توسط انگلس) «معلوم شد كه ژوزف روا بهطور آزاد به ترجمه پرداخته و به همين جهت در بسياري موارد، عبارتي كه در متن آلماني آمده، در ترجمهي مزبور يا حذف شده يا طبق سليقهي مترجم تغييراتي كرده است.» بنابراين، تكيهي متن اسكندري همان متن آلماني منتشرشده در سال 1890 بوده است. بههرحال، اسكندري خود را ناگزير ديد ترجمهاش را از متن فرانسه، «جملهبهجمله با متن آلماني» (همان ويراست 1890) مقايسه كند «تا نقايص مزبور را برطرف كند» (سرمايه، مجلّد يكم، اسكندري، 1352، ص 16). در عمل، ويراست چهارمِ آلماني، به منبع اصلي ترجمهي فارسي آن تبديل شد، بيآنكه بسياري از تغييرات مدنظر ماركس در ويراست فرانسه، در آن گنجانده شود … اين كار بهگونهاي انجام شد كه از خود متن اسكندري، هرگز نميتوان فهميد در كدام بخش، روايت تجديدنظرشدهی ماركس در ويراست فرانسه آمده، كجا متن ويراستهاي آلماني، دست خورده و تغييراتي كرده و كجا دستنخورده مانده، كجا افزودهي انگلس است و سرانجام، كجا مترجمان ويراست انگليسي (ساموئل مور و ادوارد آولينگ) در نقلقولهاي ماركس از متنهاي اصلي انگليسي، تغييراتي دادهاند.[29]
در ارتباط با آموزش سرمايه در حزب توده مدارك زيادي در دست نيست. در بررسيهاي انجام شده هيچ اطلاعات خاصي از كانونهاي مطالعاتي سرمايهخواني به دست نيامده است؛ بهخصوص اينكه نشريات حزبي در هيچ جا به برپايي چنين كانونهايي اشاره نكردهاند. به گفتهي حميد احمدي از 110 نفري كه در بازهي زماني سيساله بهصورت شفاهي با آنها مصاحبه شده، جز اسكندري، جوانشير و طبري از كادر رهبري حزب، هيچكس بهطور مشخص سرمايه را نخوانده است.[30]
در این دوره به دلیل شکلگیری صفبندیهای جدید در چپ بینالمللی (مائویسم و مشی چریکی، کانون شورشی چهگوارا ـ رژی دبره) و همچنین سرخوردگی فعالان سياسي از احزاب سنتی همچون جبهه ملی و حزب توده و …، گرایشهاي جديدي بر جنبش چپ سایه افکند و مطالعهی آثار چه گوارا، رژی دبره، مائو و هوشیمین و در بهترین حالت لنین در صدر مطالعات و آموزش فعالان و هواداران چپ قرار گرفت.
دورهی پنجم. از جنبش مسلحانهی سیاهکل تا انقلاب بهمن (1349ـ1357):
از 1342 تا 1349 كه مبارزهی مسلحانه رسماً با حمله به پاسگاه سياهكل آغاز شد، با دورهاي روبرو هستيم كه تحتتأثیر شكست حزب توده و سركوب گروههاي باقيمانده از جبههي ملي، برخي از نيروهاي اپوزيسيون به بازنگري شيوههاي مبارزاتي خود پرداختند. اين بازنگري مصادف است با رشد نهادها و ساختارهاي سرمايهداري، شكلگيري نسل جديدي از طبقهي كارگر، تداوم روند رسوخ سرمايهداري در مناطق روستايي، ايجاد شكاف بين نسلهاي گذشته و جديد، سركوب پليسي و اختناق فراگير سياسي در جامعه و موفقيتهاي گوناگون تئوري پيشاهنگ در سراسر امريكاي لاتين و از همه مهمتر پذيرش مبارزهی مسلحانه بهعنوان تاكتيك و استراتژي. در چنين بستري گروهي از فعالان چپ با سوابق گوناگون سياسي، گروهي را پايهريزي ميكنند كه بعدها «سازمان چريكهاي فدايي خلق» نام گرفت. امير پرويز پويان و مسعود احمدزاده دو تن از بنیانگذاران اين گروه بودند. اعضاي گروه كه در هستههاي مختلف سازماندهي شده بودند، پيش از شروع مبارزهی مسلحانه به مطالعهي آثار تئوريك ماركسيستي موجود پرداختند. مترجم اصلي گروه، بيژن هيرمنپور، دانشآموختهی دانشكده حقوق دانشگاه تهران، در راستاي تحقيقات گروه براي شناخت بيشتر ماركسيسم و آثار ماركسيستي، ترجمهي انگليسي كتاب سرمايه را به کتابفروشی سكو نزديك كافه نادري در تهران سفارش داد. اين کتابفروشی كتابهاي ماركسيستي ترجمهشده به انگليسي در شوروي را به ايران ميآورد. هيرمنپور، احمدزاده و پويان انگليسي ميدانستند، اما تسلط هيرمنپور بيش از بقيه بود. در آن زمان بخشهايي از كتاب سرمايه با ترجمهي اسكندري در شكل جزوه وجود داشت، اما آنها ترجيح ميدادند خودشان از نو آن را ترجمه كنند. آنها نسبت به گرفتن کتاب از تودهایها حساس بودند زيرا حزب توده را ساواكزده و هر نوع ارتباط با افراد اين حزب را موجب لورفتن حلقهي مطالعاتي و گروهشان ميدانستند. مثلاً خود بيژن هيرمنپور بخشهايي از آنتيدورينگ را كه هنوز ترجمه نشده بود، ترجمه ميكرد و در گروه ميچرخاند. در خصوص سرمايه نیز چنين بود. هيرمنپور زير جاهاي مهم را خط ميكشيد و به مسعود احمدزاده نشان ميداد و سپس آن را ترجمه ميكردند و بخشهايي از كتاب را در گروه ميخواندند. براي بحثهاي شفاهي در داخل گروه از جزوهاي 70 يا 80 صفحهای استفاده ميكردند كه از همين بخشهاي سرمايه تهيه شده بود؛ بهویژه خلاصهي نتيجهگيريهاي ماركس در انتهاي فصلها. اين جزوه در خانههاي تيمي قبل از تشكيل سازمان در اختيار اعضا قرار داشت. بنا به گفتهي اسماعيل خويي، احمدزاده و پويان براي ترجمهي انقلاب در انقلاب رژي دبره به خانه او ميآمدند، به این ترتیب که وي ترجمه ميكرد و آنها يادداشت ميكردند.[31] خويي اشاره ميكند كه در دست مسعود احمدزاده، سرمايه به زبان انگليسي را ديده كه ظاهراً با آن سروکله ميزده است.[32] البته اين به معني حضور كتاب سرمايه در خانههاي تيمي نیست. نمونهي استفاده از اين خوانش، نقدي است كه هيرمنپور بر نمايشنامهي چهار صندوق بهرام بيضايي نوشت كه از آموزههاي سرمايه در آن استفاده شده است.
از سوي ديگر احمدزاده در کتاب خود، مبارزهی مسلحانه، هم استراتژی و هم تاکتیک، رسماً خواندن کتابهای تئوریک را غیرلازم میداند. او ضمن اینکه از هیجدهم برومر، چه باید کرد و بیماری کودکی چپروی نقلقول ميآورد، چنین مینويسد: «ما در تاريخ تجربیات انقلابی و نهضت کمونیستی بینالمللی قرن اخیر اساساً با سه نوع مبارزه روبرو هستیم: ايدئولوژيک، اقتصادی و سیاسی. اگر توالی تاريخ اين تجربیات را در نظر بگیريم، نیک میبینیم که چگونه به نحو روزافزونی از نقش مبارزهي تئوريک و اقتصادی کاسته شده، و مبارزهي سیاسی بیشازپیش بر کل مبارزهي انقلابی سیطره يافته. کافی است نگاهی به اسناد جنبش کمونیستی بیافکنیم تا کم شدن اهمیت تئوری را در مقايسه با مبارزه سیاسی عملی دريابیم: کاپیتال، آنتیدورينگ، چه بايد کرد، دمکراسی نوين و غیره. خلاصه ما در جنبش کمونیستی بینالمللی امروز که اساساً در کشورهای زيرسلطه جريان دارد، کمتر با آثار تئوريکی نظیر کاپیتال، آنتیدورينگ يا ماتريالیسم و امپريوکريتیسم روبرو میشويم. آيا اين امر مبین آن نیست که از نقطهنظر تئوری ناب، جنبش کمونیستی بینالمللی که بهطور کلی با عمل مستقیم انقلابی روبروست نه فرصت و نه نیاز آن را دارد که به کار پردازد؟ آيا اين امر نمیرساند که ما بیش از هر وقت ديگر به پراتیسین احتیاج داريم تا به تئوريسین؟»[33]
بههرحال، بنا به اين تز، اهميت كار تئوريك و مطالعهي آثار ماركسيستي و بهويژه سرمايه در سطح سازمان چشمگير نبود. به شهادت برخي از بازماندگان جنبش فدايي، كتاب سرمايه از جمله كتابهاي آموزشي نبود، اما شايد برخي افراد از جمله غفور حسنپور (به شهادت مهدي سامع) آن را خوانده باشند. درواقع در دورهاي، كتاب جايگزين، كتاب مباني اقتصاد سياسي پ. نيكيتين بود كه هم در خانههاي تيمي و هم در زندان خوانده ميشد. همانطور که در سال 1352 بيژن جزني جلساتي در زندان دربارهي ماترياليسم تاريخي و اقتصاد سياسي ترتيب داده بود كه بخش ماترياليسم تاريخي را خود و بخش اقتصاد سياسي را فردي به نام علي طلوع با استفاده از همين كتاب نيكيتين آموزش ميدادند.
از اواخر دههي شصت ميلادي علم اقتصاد در ايران پا گرفت. تا پيش از اين دوره دانشجويان با استفاده از نوعي برنامهي آموزشي مشابه با برنامهي درسي دانشگاههاي فرانسه در نخستين دهههاي اين قرن، در كلاس درس اقتصاد سياسي در دانشگاه حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران آموزش ميديدند. در اوايل دههي 1960 ميلادي برنامهي درسي رشتهي اقتصاد در دانشگاه پهلوي (شيراز فعلي) و دانشگاه ملي تهران (شهيد بهشتي فعلي) تعریف شد؛ اعضاي هیئتعلمی اين دو دانشگاه عمدتاً دانشآموختهي دانشگاههاي انگليس و امريكا بودند. يكي از عناصر اصلي موردنظر سياستگذاران نظام آموزش عالي كشور، استقرار برنامهي درسي رشتهي اقتصاد بر اساس مدل دانشگاههاي امريكا بود. در اين دوره رشد علم اقتصاد بهصورت يك رشتهي دانشگاهي با رشد تعداد متون درسي دانشگاهي همزمان و همراه شد. نخستين درسنامه در علم اقتصاد بهصورت جديد، ترجمهاي بود از كتاب ساموئلسون كه در 1343 با عنوان اقتصاد در ايران منتشر شد. با بودجهي سازمان برنامه و بودجه، تعداد بسيار زيادي از درسنامههای فرانسوي و انگليسي به فارسي برگردانده شد كه از اين تعداد برخي ترجمههايي اصيل و برخي آزاد بودند. علاوه بر اين، يكي ديگر از منابع درسي، جزوههايي بود كه استادان براي ارائه در كلاسهاي خود آماده ميكردند. اقتصادی كه در دانشگاههاي ايران تدريس ميشد، اقتصاد نوكلاسيك به روش كينزي بود. شايد محدوديت در تنوع ديدگاهها ناشي از سانسور باشد كه در آن دوره بهصورتي سازمانيافته مانع تدريس اقتصادداناني ميشد كه داراي گرايشهاي چپگرايانه بودند. درواقع، هرگونه انتقاد از اقتصاد رايج آن دوره يا هرگونه انتقاد از نظام بازار آزاد، حاكي از مواضع چپگرايانهي فرد تلقي ميشد؛ اما معدودي از استادان رشتهي اقتصاد در كلاس يا جزوههاي خود اقدام به انتقاد از اقتصاد رايج در كشور ميكردند.[34]
در برابر اين نوع اقتصاد دانشگاهي محافظهكار، يك جريان مخالف و قدرتمند «تحليل انتقادي» يا «اجتماعي» نیز وجود داشت كه منشأ آن انتشارات غيردانشگاهي بود. در آن دوران روشنفكران ايراني تمايلات چپگرايانه داشتند و ادبيات آنها عمدتاً شامل ترجمهي كتابهاي چپگرايانه بود كه درواقع تفسير راديكال سرمايهداري و امپرياليسم به شمار ميآمدند. تعداد اندكي از مترجمان اين كتابها و مقالات از زمره اقتصاددانان حرفهاي به حساب ميآمدند و اغلب مترجمان، اقتصاد و زبان انگليسي را بهصورت خودآموز ياد گرفته بودند. از آنجا که تنها بخش اندكي از كتابهاي خارجي در کتابفروشیها و كتابخانههاي ايران يافت ميشد، مترجمان يا به دوستان خود در خارج از كشور تكيه ميكردند يا به مجلات محدود بررسي كتاب متوسل ميشدند. منبع اصلي ترجمهها عمدتاً انتشارات مانتلي ريويو و انتشارات پروگرس بود. از سوي ديگر، محدوديتهاي ايجادشده از سوي دستگاه سانسور، گزينش آثار و ترجمه را محدود ميكرد. تعداد بسيار معدودي از متون كلاسيك اقتصاد به فارسي برگردانده شد، بهطوري كه ترجمهي فارسي هیچیک از آثار ماركس و آثار كلاسيك ماركسيستي در ايران يافت نميشد.[35]
صرفنظر از كيفيت بسيار ضعيف ترجمهها و محدوديت اطلاعات زباني و اقتصادي، محدوديتهاي ناشي از سانسور دولتي نيز عامل مهمي در اين ضعف بود. مترجم ناچار بود بخشهايي كه سانسور مجاز نميدانست از ترجمه حذف يا با دستکاری تحريف كند. مثلاً در برابر واژهي طبقه، از واژهي «گروه»؛ بهجای سرمايهداري، «نظام بازار»؛ بهجای سوسياليسم، «نظام برنامهاي»؛ بهجای استثمار، «بهرهگيري»؛ بهجای كارگران، «حقوقبگیران» و بهجای سرمايهدار از «كارفرما» استفاده ميشد.[36]
با اين همه برخي كتابهاي اقتصاد ماركسيستي در ايران منتشر شدند؛ از نمونههاي شاخص اين آثار ميتوان به چند جلد كتابی كه فرهاد نعماني كه در اين سالها ترجمه و ويرايش كرده بود، اشاره كرد.[37] نخستين نمونهي يك متن اقتصادي كاملاً ماركسيستي در سال 1355 در ايران به چاپ رسيد، اين كتاب درسنامهای بود كه گردآورندگان آن اعضاي فرهنگستان علوم اتحاد شوروي بودند. كتاب با عنوان «مباني علم اقتصاد » (معروف به اقتصاد نيكيتين) با ترجمهي ناصر زرافشان منتشر شد. شهرت گستردهي كتاب، توجه مأموران سانسور را برانگیخت. آنها كتاب را بهسرعت ممنوع اعلام كردند و مترجم آن زنداني شد.[38]
اين دو رويكرد زمينهي مساعدي را براي رشد گروهي از دانشجويان جستوجوگر و علاقهمند فراهم آورد؛ بهنحویکه در كلاسهاي رشتهي اقتصاد، دانشجويان به بحث و مجادله در طيف وسيعي از موضوعات اقتصاد سياسي ميپرداختند. معمولاً در آخر دورهي ليسانس اقتصاد، يك دانشجوي معمولي كمي با مباني ماركسيسم و اندکی هم با ادبيات اقتصاد سياسي موجود در ايران آشنا ميشد؛ اما بيشك اين نوع اطلاعات پراكنده و غيرمدون بود. بايد متذكر شد بسياري از دانشآموختگان رشتهي اقتصاد در دهههاي 1960 و 1970 ميلادي، بعدها بهعنوان تكنوكرات در سازمان برنامه و بودجه، بانك مركزي، مركز آمار ايران و بسياري از وزارتخانهها، بانكها و مؤسسات خصوصي و دولتي مشغول به كار شدند.[39]
در اين دوره علاوه بر اقتصاد عمدتاً ليبرالي و تا حد بسيار اندكي اقتصاد سياسي ماركسيستي، كمكم مبحث اقتصاد اسلامي نيز جاي خود را باز كرد. كتاب «اسلام و مالکیت» نوشتهي آيتالله طالقاني و كتاب «اقتصاد ما» نوشتهي آيتالله صدر منتشر شد؛ اما اقتصاددانان مدافع اقتصاد اسلامي بهواقع تنها در ماههاي آخر رژيم سلطنتي وارد صحنهي روشنفكري ايران شدند. كتاب «اقتصاد توحيدي» نوشتهي ابوالحسن بنيصدر، نخستين بار در 1356 در خارج از كشور منتشر شد و همزمان با آن تعداد زيادي جزوهي متفرقه و پراكنده در زمينهي اقتصاد اسلامي در اواخر سال 1356 در كشور منتشر شد.[40] عمدهترين شخصيتي كه زمينهي طرح بحث اقتصاد اسلامي را در ايران ايجاد كرد، علي شريعتي بود.[41] يكي از جنبههاي جالبتوجه در بحث اقتصاد اسلامي شريعتي، استفادهي صريح و تحريفنشدهي وي از اصطلاحات ماركسيستي است؛ آنهم در دوراني كه کاربرد واژگاني همچون استثمار، پرولتاريا يا هرگونه اشاره به انقلاب يا مبارزهي طبقاتي ممنوع بود. بسياري از مريدان شريعتي، فعالان جواني بودند كه بعدها به «سازمان مجاهدين خلق» پيوستند. اين سازمان با آگاهي از نظريهي وابستگي معتقد بود با توجه به حاكميت امپرياليستي در نظام اقتصادي جهان، راهبرد رشد سرمايهداري براي كشورهاي پيراموني ممكن به نظر نميرسد. سازمان مجاهدين به ديدگاهي كاملاً ماركسيستي براي شيوهي تحليل روابط بازار تكيه داشت و براي آموزش علم اقتصاد به اعضا و هواداران خود درسنامهای را با عنوان «اقتصاد به زبان ساده» (1350) تدوين كرد. اين جزوهي 209 صفحهاي را يكي از اعضاي سازمان به نام محمود عسگريزاده نوشته بود كه درواقع نسخهي بهشدت تقليليافتهاي از نظريهي ارزش كارپايهي ماركس بود.[42]
در این دوره ظاهراً در برخی دانشگاهها در قالب تدریس دروس رشته اقتصاد به درک اقتصادی مارکس نیز پرداخته میشد، البته بدون خواندن اثری از او. از جمله ميتوان به همايون کاتوزیان در دانشگاه پهلوی شیراز اشاره كرد كه بخشهایی از تدریس خود را به نظرات مارکس اختصاص داده بود.[43] نمونهي ديگر ناصر پاكدامن است كه از 1347 وارد دانشگاه شد و شروع به تدريس درس جامعهشناسي اقتصادي كرد. وي بر اساس كتاب در نقد اقتصاد سياسي ماركس، شش يا هفت سال به تدريس اقتصاد سياسي پرداخت. هما ناطق نيز از جمله اساتيدي است كه در اين دوره (1348) به ايران بازگشت و در دانشگاه، تاريخ درس ميداد. او در مصاحبهي خود از فضاي جذاب كلاسهاي جامعهشناسي و اقتصاد ياد ميكند، هرچند به نظر او جزوهاي منتسب به حميد مؤمنی از اعضاي سازمان چريكهاي فدايي خلق در سالهاي 1353 يا 1354، ضمن نامبردن از برخي اساتيد مانند ناصر پاكدامن، احمد اشرف و حميد عنايت، آموزش آنان را تحريف ماركسيسم و سوسياليسم ميدانست. تأثیر مستقيم اين جزوه با توجه به نفوذ سازمان چريكهاي فدايي خلق در دانشگاه زياد بود و عملاً به ايجاد فضايي ترديدآميز و نگاه مشكوك دانشجويان به اين اساتيد انجاميد.[44] اما پرسوجوهاي ديگري كه در اين زمينه از افراد بازمانده از سازمان چريكهاي فدايي خلق انجام شد، مخالفت خاصي با تدريس آموزههاي ماركس در دانشگاه را از سوي سازمان چريكهاي فدايي خلق نشان نميدهد.
بنا به گفتگويي با بابك اميرخسروي، كتاب سرمايه به ترجمه اسكندري جزو كتابهاي مطالعاتي در حوزههاي حزبي حزب توده در سالهاي يادشده در خارج كشور نبود. به گفتهي او، آنان خود را بينياز از ماركس و انگلس ميدانستند و به لنينيسم و استالینيسم كفايت ميكردند. اميرخسروي مدعي است كه حتي در كادر رهبري نیز تعداد بسيار اندكي خود سرمايه را خوانده بودند، از جمله احسان طبري كه گويا آن را به زبان روسي مطالعه كرده بود.[45]
در همين دوره آثار ماركسيستي كلاسيك كه در آلمان شرقي توسط حزب توده ايران چاپ ميشد، به شكلهاي مختلف به ايران وارد و عمدتاً در ميان دانشجويان پخش ميشد. فرهاد عاصمي و برزو (فريبرز) بقايي، از اعضاي حزب توده، در سالهاي 1353 و 1354 كتابهاي ريزچاپشده از آثار ماركسيستي از جمله سرمايه را به ايران ارسال ميكردند.[46] يكي از نگارندگان در سال 1358 شاهد بود كه در نمايشگاهي دربارهي فعاليت ساواك در رژيم پيشين، عكسهايي از چمدانهاي كشفشده به معرض نمايش گذاشته شد كه درون آن انبوه كتابهاي كلاسيك ماركسيستي با حروف ريز و با كاغذهاي نازك و در ابعاد كوچك جاسازي شده بودند. از ميزان دسترسی مخاطبان بر اين آثار، اطلاعات اندكي در دست است، از جمله اينكه در خيابان ستارخان (تاج سابق) و خيابان انقلاب (شاهرضاي سابق) از طريق يكي دو كيوسك روزنامهفروشي اين آثار پخش و به دانشجويان علاقهمند داده ميشد. روش ديگر، ارسال ترجمهي بسياري از متون ماركسيستي از طريق ميكروفيلم به داخل كشور بود كه عمدتاً هواداران خارج از كشور سازمان چريكهاي فدايي آن را سازماندهی میکردند؛ هواداران این سازمان سپس در داخل کشور به رونويسي از آنها و تكثير اين مطالب عمدتاً در دانشگاهها ميپرداختند. عموماً به دليل واكنش و نظرات بهشدت منفي نسبت به حزب توده، آثار منتشرشده از جانب اين حزب با بياعتنايي و استقبال سرد مواجه ميشد. در اولين تظاهرات چپها در سال 1357 كه پس از آزادي زندانيان سياسي از خيابان انقلاب به سمت جنوب شهر تهران و محلات كارگري برگزار شد، هواداران حزب توده به پخش آثار ماركسيستي ترجمهشدهی اين حزب در ميان جمعيت پرداختند. نگارنده شاهد پاره شدن بسياري از اين كتابها به بهانهي وابستگيشان به حزب توده بود!
دورهي ششم. از انقلاب 1357 تا به امروز
الف) از 1357 تا اواسط دههي 1360:
انقلاب بهمن 57 همراه با سرنگوني رژيم پهلوي و آزادكردن انرژي ميليوني مردم، به نابودي موقت دستگاه سانسور و فعاليت پرجنبوجوش گروههاي چپ در سالهاي 1358 تا اوايل سال 1360 انجاميد. انبوه كتابهاي كلاسيك ماركسيستي با ترجمههايي ناقص يا گاهی كامل انتشار يافتند. بخش اعظم آنها نیز كتابهايي بودند كه با عنوان «جلدسفيد» در ايران بازتكثير ميشدند. اين كتابها در سالهاي پيش از انقلاب در خارج از كشور توسط حزب توده ايران، هواداران سازمان چريكهاي فدايي خلق، سازمانهاي مائوئیست و تروتسكيست منتشر شده بودند و اكنون با از ميان برداشته شدن دستگاه سركوب در تيراژهايي كه در تاريخ ايران بيسابقه بود منتشر ميشدند. علاوه بر كتابهاي جلدسفيد، ميتوان به كتابهاي ماركسيستي كه در آن زمان نوشته شد مانند «جهانبيني فلسفهي علمي» اثر سعيد رهنما و ترجمههاي بسياري از نويسندگان چپگرا اشاره كرد.
جلد اول سرمايه با ترجمهي اسكندري تجديدچاپ و جلد دوم نيز در سال 1357 با ترجمهي خود او منتشر شد. از تيراژ اين دو جلد اطلاعات زيادي در دست نيست. بنا به تحقيقي كه محمد قائد در نخستين سالهاي پس از انقلاب 1357 انجام داده است، در يكي از هفتههاي ارديبهشت 1358 كتاب سرمايه ماركس جزء ده كتاب پرفروش بود[47]. در برخي دانشگاهها مانند دانشگاه تهران، ماركسيسم تا حدي علني تدريس ميشد، از جمله كلاسهاي فرهاد نعماني در دانشگاه تهران و كلاسهاي ناصر زرافشان، يا كلاسهاي سعيد رهنما دربارهي جلد دوم سرمايه كه تعطيلي دانشگاهها اين كلاسها را متوقف كرد. با اين همه، تحولات يادشده تغيير بزرگي در خوانش كتاب سرمايهي ماركس ايجاد نكرد. كتاب در سطح محافلي كه با نظريهي ماركسيستي آشنايي داشتند، در پاسخ به وظايف و تكاليف جديدي كه شرايط جدید پيشروي فعالان سياسي گذاشته بود، بهويژه براي پاسخ به مسائل و چالشهاي پدیدآمده، همچون تحليل مرحلهي انقلاب، نقش خردهبورژوازي، ماهيت و نوع سرمايهداري در ايران، شناخت از سرمايهداري تجاري، خوانده ميشد. اما بهرغم آنکه خواندن سرمایه در لیست مطالعاتی قرار داشت، اما میزان خوانش آن بسيار ناچيز بود و بههیچوجه جنبهي عمومي نداشت.[48]
حتي در خارج از كشور و يكي دو سال پيش از انقلاب كه تا حدي گرايش به خواندن آثار كلاسيك ماركسيستي رواج يافته بود، افراد بهصورت انفرادی اقدام به مطالعهی کتاب سرمايه میكردند، عمدتاً از متن انگلیسی یا فرانسوی جلد اول. منصور حکمت چنین میگوید:
«موقعی که ما دانشجو بودیم اگر کسی سرمايه خوانده بود انگار عضو یک باشگاه ویژهای بود. خیلی شیک خیلی محترم میگفتند فلانی سرمايه خوانده. بچههای کنفدراسیون از کسی صحبت میکردند به نام احمد قطبی که در جلسات کنگرههای کنفدراسیون، سرمايه را میآورد و میرفت در ردیف اول مینشست و سرمايه میخواند…»[49]
یا کوروش لاشایی از فعالان کنفدراسیون دانشجویان و محصلان خارج کشور و عضو رهبری سازمان انقلابی حزب توده چنین میگوید:
کافههای روشنفکری در مونیخ محل بحثوجدل پیرامون فیلم، مارکسیسم و جنبشهای استعماری الجزایر بودند. در یکی از این کافهها به نام کافه ماکسیمیلیان که در میدان ماکسیمیلیان واقع شده بود با یک کمونیست قدیمی آلمانی آشنا شدم. صورتش گویا در جنگ آسیب دیده بود و نصف فکاش را برداشته بودند. با مسائل مربوط به جنبش مارکسیستی و مارکسیسم خیلی آشنا بود. اغلب با او جلسات مرتبی داشتم و کتاب سرمایه مارکس را مطالعه میکردیم.»[50]
محسن رضوانی از رهبری این سازمان (و بعدها حزب رنجبران ایران) در این رابطه در خاطراتش چنین نقل میکند:
«در همین فاصله [سالهای 1338 تا 1340] به مسائل تئوریک مارکسیستی علاقهمند شدم و با چند نفر از دانشجویانی که میشناختم یک گروه مطالعه راه انداختیم. اولین کتابی که خواندیم سرمایه مارکس بود. البته فقط جلد اول.»[51]
یکی از کسانی که پس از انتشار ترجمهی جلد اول سرمايه به فارسی، به مطالعهی جدی آن پرداخت و بهاحتمال قوی به چهار جلد آن به زبان انگلیسی دسترسی داشت، محمدرضا سوداگر معروف به م. سوداگر (1310-1368) است. سوداگر از کادرهای تشکیلات مخفی حزب تودهی ایران بود. او بعد از کودتا مدتی را در زندان به سر برد و پس از آن براي مدتي ایران را ترک کرد. در مدت اقامت در انگلستان به مطالعهی جدی اقتصاد سیاسی مارکسیستی دست زد و در کنار آن نيز به بررسي تاریخ معاصر اقتصاد ایران پرداخت. سوداگر نتیجهی مطالعات خود را (که مبتنی بر جلد اول سرمایه بود) در یک اثر دو جلدی با عنوان «رشد روابط سرمایهداری در ایران» منعکس كرد. جلد اول این اثر به تولد و توسعهي سرمایهداری در سالهای 1304 تا 1340 و جلد دوم به رشد سرمایهداری بین سالهای 1340 تا 1357 اختصاص داشت. مقدمه و فصلهای اول و دوم از جلد اول کتاب يادشده بهطور مشخص تحتتأثیر نظریهی انباشت سرمایه در جلد اول سرمایه قرار دارد. لازم به ذکر است جلد اول در سالهای 1352 تا 54 نوشته و پس از پیروزی انقلاب 1357 توسط انتشارات پازند (متعلق به خود سوداگر) منتشر شد.
این وضعيت در سالهاي پس از 57 تا 1360 نیز تقريباً به همين منوال بود.
در همان سالهاي ابتداي انقلاب، نطفهي ترجمهي دوم از جلد اول سرمايه شکل میگیرد. جمشيد هاديان مترجم دوم سرمايه در پاسخ به چرايي ترجمهی مجدد ميگويد «میتوانم بهضرورت تاریخی اشاره کنم که در بحبوحهي انقلاب ۵۷ خود را بر من هم مانند دهها هزار فعال دیگر جنبش چپ در آن دوره، اعلام و اعمال کرد… این واقعیت… خود را از جمله به شکل رویآوری به مطالعهي کتاب سرمایه در سطح سراسری و عمدتاً در محافل کوچک چند نفره بر آن تحمیل کرد…»؛ اما به گفتهي هاديان ترجمهي فارسي پيشين سرمايه براي مطالعه مناسب نبود و «فکر این ترجمه را یکی از آن رفقا به فکر او {هاديان} انداخت.» اما ترجمهي دوم سرمايه فقط ۲۸ سال بعد در سال 1386 به بار نشست. هاديان علتهايي مانند «زندگی در شرایط پناهندگی در کشورهای مختلف، و دقت و در نتیجه وقتیکه ناگزیر باید در این کار به خرج میدادم»[52] عامل اين تأخیر ميداند.
مبنای اصلی این کار، ترجمهي جدید انگلیسی بن فاکس، نشر پنگوئن، ۱۹۷۶، بود که خود بر مبناي ويراست چهارم آلمانی انجام شده است. علاوه بر اين از ترجمهي قدیم انگلیسی اثر ساموئل مور و ادوارد اَولینگ با همراهي انگلس (۱۸۸۶) استفاده شده است. مترجم، ترجمهي فاکس و انگلس را تقریباً کلمه به کلمه با هم مقایسه کرد و در این مقایسه اشتباهات متعددی در هر دو ترجمه یافت. به عقيدهي وي ترجمهي فاکس در کل دقیقتر و به اصل آلمانی وفادارتر بود، و نیز عمدتاً زبان و مفاهیم فلسفی کتاب را، که به قول فاکس روش تحلیل مارکس و رابطهاش را با هگل روشنتر نشان میدهد، حفظ کرده است. علاوه بر این دو ترجمهي اصلی، ترجمهیEden & Cedar Paul ، نشر در ۱۹۳۰ و تجدیدچاپ در ۱۹۵۷، نیز وجود دارد. هاديان گاهي به اين ترجمه رجوع كرده است. وي همچنين در موارد بسیار متعدد دیگری که نیاز به روشنگری شخصی داشته و سه ترجمهی بالا وافی به مقصود نبودهاند، به ترتیب به اصل آلمانی، ترجمهی فرانسه و ترجمهی سوئدی کتاب ( Ivan Bohman و Bo Gustafsson، ۱۹۶۹) مراجعه میکرد. در موارد معدودی، اصل آلمانی را در متن آورده است.
در همان زمان در سالهاي موردبحث، چهار بخش نخست جلد سوم سرمايه به همت جمعي با عنوان «هيئت تحريريهي نشريهي كارگر» در چهار مجلد انتشار يافت كه با وقوع حوادث سال 1360 ادامهی كار متوقف شد.[53] تلاشی ديگر در همين دوره از سوي ايرج اسكندري دنبال شد. اسكندري در سال 1363 در يك گفتوگوي آزاد در پاريس با هواداران حزب توده اعلام كرد كه در سال 1360 ترجمهی جلد سوم را به اتمام رسانده اما حزب توده آن را به چاپ نکرده است.[54] با اين همه، در همان سال بخشي از جلد سوم ترجمهی اسكندري (شامل 28 فصل نخست)، با عنوان قسمت اول جلد سوم سرمايه، توسط حزب توده ایران در خارج از كشور در سال 1363 منتشر شد. ترجمهي بخش دوم از جلد سوم سرمايه را پس از درگذشت اسکندری، بهرام حبيبي به عهده گرفت. اين متن در سال ١۳۶۸ آمادهی چاپ بود اما به سبب دگرگونیهای سیاسی این سالها به چاپ نرسید و در سالهای بعد هم چون ناشری یافت نشد، نسخه آمادهی چاپ آن در دست ايشان ماند. سرانجام در سال 1393 قسمت دوم جلد سوم سرمايه بر اساس چاپ بیست و ششم کتاب به سال ١۹۸۵ توسط دیتس فرلاگ برلن در خارج از كشور انتشار يافت.
ب) از اواسط دههي 1370 تا اواسط دههي 1380:
پس از شكست و سركوب وسيع سازمانهاي سياسي چپ، انتشار آثار كلاسيك ماركسيستي براي مدتهاي مديد در ايران به محاق رفت[55]. شكست سازمانهاي چپ با شوك ناشي از شكست اردوگاه شوروي و فروپاشي آن همراه شد. مقصود اين نيست كه تمامي فعالان چپ ايران، شوروي را آرمان سوسياليستي خود ميدانستند؛ اما غلبهي نظري انديشهي اردوگاهي چنان بود كه با شكست و انحلال آن تقريباً معناي آرماني چپ زير سؤال رفت و داوري دراینباره در آن محيط سرشار از يكهتازي نئوليبراليسم و فريادهاي شادمانه از شكست شوروي، كه با مفهوم چپ ماركسيستي يكي گرفته ميشد، بازانديشي را ضرورت میبخشید. نبود سنت تئوريك چپ موجب شده بود كه بخش اعظم نظريهپردازي دربارهي اين فرآيند آلوده به انواع بازيهاي ايدئولوژيك با سنتهاي زشت سياسي و نیز سركوب تاريخي روشنفكران و فعالان سياسي همراه شود. نه تنها موانع عيني در برابر اين بازانديشي قد علم ميكرد ــ تا حدي به اين دليل از بین رفتن حلقههايي كه چپ را به سنت گذشته وصل ميكرد ــ بلکه موانع ذهني نیز باری گران بود؛ عمدتاً به اين دليل كه آگاهي و انديشهي نظري دستكم بهعنوان ابزاري براي انديشهورزي مفقود شده بود. در دورهاي كه از آن ياد ميكنيم، تأملی لازم بود كه كجاييم و به كجا ميخواهيم برويم.
در اين سالها در ايران و خارج كشور با چند تجربه در زمينهي برگزاري كلاسهاي سرمايه روبرو هستيم؛ به سه نمونه اشاره ميكنم:
در ايران در سال 1361 داريوش كايدپور، در جمعي متشكل به تدريس جلد يكم سرمايه در دو بخش كالا و انباشت پرداخت. از ميزان تأثیر اين جلسات و نيز بحثهاي انجام شده اطلاعات دقيقي در دست نيست.
در آلمان در سال 1986 در جلساتي با شركت و هدايت كمال خسروي، خواندن و بررسي جلد اول سرمايه شروع شد و با پایان جلد سوم در 1989 پایان یافت. اين جلسات سرمايهخوانی در فضایی بسیار فعال و پرجنبوجوش از سوی اعضا و هواداران سابق گروههای چپ و علاقهمند به کار و مبارزهی تئوریک شکل گرفت. این جلسات ادامهی جلسات دیگری در حوزهی کار تئوریک محسوب میشدند که مضمون اصلیشان روششناسی و شناختشناسی بود. این جلسات در زمان برگزاری، مشوق توجه بیشتر به کار جدی و ریشهای تئوریک بودند و به شرکت فعالتر شرکتکنندگانشان در بحثهای کتبی و عمدتاً شفاهی آن روزها کمک کردند. دور دوم سرمايهخوانی از سال 1991 با حضور كمال خسروي در نقش مدرس شروع شد و با انقطاعهای طولانی در سال 2001 با پایان جلد سوم به پایان رسید.
جلسات ديگر سرمايهخواني در سال 1371 بنا به پیشنهاد آلبرت سهرابیان و به همت انجمن کارگران تبعیدی و همدلی برخی فعالان چپ با مسئولیت حسن آزاد در شهر هانور آلمان برگزار شد. طرح اولیهي آلبرت سهرابيان بر پایهی جلسات آموزشی کروژکها استوار بود و از دل تجربه در دوران فعالیت او در زمان شاه سر برمیآورد. این طرح، آموزش عمومی اقتصاد، سیاست و فلسفه را بر سیاق آموزش کلاسیک احزاب چپ پیشنهاد میکرد. اما پس از رایزنی و مشورت میان اعضای شرکتکننده در جلسه سرانجام توافق شد کتاب سرمايه همچون سند اصلی آموزش این جلسات در دستور کار جمع قرار گیرد. این جلسات نزدیک به سه سال نسبتاً منظم برگزار شد و تا نیمهی اول مجلد سوم سرمايه ترجمهی ایرج اسکندری نیز خوانده شد اما به دلیل عدمدسترسی به نیمهی دوم این مجلد به زبان فارسی، سرمايهخوانی پایان یافت. فصلهای سرمايه اساساً بر بنیاد کتاب تکوین سرمایه رومان روسدولسکی و منطق سرمایه تونی اسمیت آموزش داده میشد. اما از نظرات دیگر متفکران نیز بهره میگرفتند تا نکاتی را در پیوند با مسئلهی کالا، پول، سرمایه، ارزش، انباشت…روشن سازند. علاوه بر اين، در جریان تشریح هر فصل، خوانشهای خطا معرفی و نقد میشدند. از میان انبوه بحثهای این جلسات، مبحث «ساختار کتاب سرمایه» به قلم حسن آزاد در تعدادی محدود از سوی انجمن کارگران پناهنده و مهاجر ایرانی در دیماه 1374/ دسامبر 1995 منتشر شد. لازم به ذکر است حسن آزاد در سه جلسهی عمومی در سال 2004 در یک اتاق پالتاکی، درباره روش و ساختار سرمايه بحثی ارائه کرد. در این جلسات این مبحث بهطور کامل مطرح و به پرسشهای شنوندگان نیز پاسخ داده شد.
در سال 1376 پس از گشايش نسبي در فضاي انتشارات آثار كلاسيك در ايران، با رونق نسبي انتشار آثار ماركس روبرو شديم: آثار ماركس از جمله سانسور و آزادي مطبوعات، دربارهي مسئلهي يهود، دستنوشتههاي فلسفي ـ اقتصادي 1844، فقر فلسفه، مانيفست[56]و سرانجام ترجمهي مجدد جلد يكم سرمايه از سوی حسن مرتضوي.[57] مترجم يادشده در مقدمهي خود بر اين جلد، چهار دليل را براي ترجمهي مجدد جلد يكم برمیشمارد: (1) تغييرات زبان فارسي از منظر جاافتادن نسبي واژههاي یکدستتر براي بيان مقولات اقتصادي و فلسفي، پس از گذشت سیوچند سال از نخستين ترجمهي سرمايه توسط ايرج اسكندري؛ (2) دگرگونيهاي مهم در عرصهي جغرافياي سياسي و نظام بينالمللي، بهعبارتدیگر گذار از عصر جنگ سرد به دوران سيادت نوليبراليسم؛ (3) تغييرات گسترده در درك و شناخت ماركسپژوهان دنيا از روند تكوين نگارش سرمايه در فاصلهي اين چند دهه و درك پيوند عميق ماركس جوان و ماركس سالخورده بهمثابه يك فرآيند واحد و در نتيجه ترجمهی سرمايه همچون يك پروژهي سراسري از دستنوشتهها، فقر فلسفه، گروندريسه، دستنوشتههاي 1861ـ1863، و سه مجلد سرمايه كه خود را در رويداد مهم انتشار ويراست جديد مجموعه آثار كامل ماركس و انگلس (MEGA) در سال 1991 نشان داد و تمامي روايتهاي ديگر مجلّد يكم سرمايه را كه زير نظر ماركس يا انگلس انتشار يافته بودند، در مجلدات جداگانهاي دربرميگرفت؛ (4) اهميت ترجمهي فرانسوي 1871ـ1873 جلد اول كه بهنوعی تألیف و ترجمه ماركس بود.
ترجمهي جديد فارسي سرمايه بر چهار منبع متكي است:
- Capital, Vol. 1, London: Penguin and New York: Vintage, 1976
- Le Capital, Livre 1, Paris: Messidor/Éditions Sociales, 1983
- Das Kapital, Kritik der politischen Ökonomie. Erster Band, Hamburg. (Berlin, Dietz Verlag, 1991)
- Le Capital, Paris 1872-1875 (Berlin, Dietz Verlag, 1989)
كتاب در دو نوبت و هر بار در هزار نسخه منتشر شد و بار ديگر با حوادث مربوط به انتخابات 1388 بازنشر آن به تعويق افتاد. انتشار علني كتاب با توجه به اينكه بعد از گذشت چند دهه از نو ترجمه شده بود، با استقبال نسبتاً خوبي روبرو شد. در چند مجله، نقد و بررسيهايي دربارهي این ترجمه انجام شد؛ ازجمله سايت فارسي بيبيسي، روزنامهي كارگزاران، و مجله شهروند امروز… محافلي از دانشجويان نیز به خواندن آن پرداختند كه دستاوردها و نتايج آن هنوز روشن نيست. در خارج از كشور، ترجمهي جلد اول سرمايه از سوي جمشيد هاديان، روي اينترنت گذاشته شد و تا جايي كه شواهد نشان ميدهد با استقبال نسبی نيز مواجه شد. انتشار آثار ماركس که در اواسط دههي 1370 تا حدي با استقبال روبرو شده بود، با دستگيري گروهي از دانشجويان، موسوم به داب، در سال 1386 فرونشست.
پ) از اواسط دههي 1380 تا به امروز:
پس از حوادث سال 1388 و شكست اصلاحطلبان مخالف و نیز تشديد شرايط امنيتي، سكوت و انفعال در فعالان سياسي در تمامي حوزههاي اجتماعي فراگير شد. اغلب ناشران آثار چپ، از فعاليت انتشاراتي ممنوع شدند و عملاً ركود معيني در اين حوزه حاكم شد؛ به این ترتیب چاپ سوم جلد اول و انتشار جلد دوم سرمايه به تعويق افتاد.
نبود نشريات چپ و سازمانهاي سياسي چپ و عملاً محدودشدن ارتباط به فضاي اينترنت، موجب بازانتشار بسياري از اين آثار در اينترنت شد. بهتدريج گشايشي در فضاي نشر پديد آمد و در سال 1393، جلد دوم سرمايه با ترجمهي حسن مرتضوي در 2000 نسخه منتشر شد. مأخذ این ترجمه عبارت بودند از:
- Capital, Vol. 2, London: Penguin 1978 (Penguin Classics 1990)
- MEGA2 II/11: Karl Marx Manuskripte zum Zweiten Buch des «Kapitals» 1868 bis 1881 (Berlin Akademie Verlag, 2008)
- MEGA2 II/12: Karl Marx: Das Kapital, Kritik der Politischen Ökonomie, Zweites Buch, Redaktionsmanuskript von Friedrich Engels 1884/1885 (Berlin Akademie Verlag, 2005)
- MEGA2 II/13: Karl Marx: Das Kapital, Kritik der Politischen Ökonomie, Zweiter Band, Hamburg 1885 (Berlin Akademie Verlag, 2008)
علاوه بر اين، در سال 1394، جلد اول سرمايه با ويراستی جديد كه نتيجهي بررسي نقدهايي بود كه در اين فاصله منتشر شدند در 1500 نسخه بازانتشار يافت. ترجمهي مجلد سوم از سوی همين مترجم كه از شش سال پيش شروع شد، اكنون به پايان رسيده و در مراحل نهايي است. كتاب مانند دو جلد قبلي از متن انگليسي ديويد فرنباخ به فارسي برگردانده و با متن آلماني مجلد پانزدهم بخش دوم MEGA2 مقايسه شده است. انتظار ميرود كتاب در دو هزار نسخه در بهار 1396 منتشر شود. منابع ترجمهي كتاب عبارتاند از:
- Capital, Vol. 3, London: Penguin 1981 (Penguin Classics 1991)
- MEGA2 II/15: Das Kapital. Kritik der politischen Ökonomie. Dritter Band. Erster Teil. Hamburg 1894 (Akademie Verlag GmbH, Berlin 2004)
از سال 1393 تا سال 1395 تدريس كتاب سرمايه با حضور علاقهمندان به فهم اين كتاب، از سوی نگارنده در مؤسسهی پرسش آغاز شد و تا به امروز ادامه داشته است. جلد اول و دوم سرمايه در دو دورهي طولاني چند ماهه بر مبناي كتاب راهنماي سرمايه ديويد هاروي (جلد اول و جلد دوم) خوانده شد و در دورهاي كه تا به امروز ادامه دارد، تدريس جلد سوم بر مبناي خود متن انجام ميشود. در اين جلسات آموزشي كه همراه با گفتوگو و پرسش و پاسخ بود، تمامي مضامين كتاب پوشش داده شد.
در سالهای اخیر، در سایت نقد اقتصاد سیاسی، مجموعه مقالاتی در تشریح ابعاد مختلف سرمایه مارکس منتشر شده و همچنین این سایت بهتدریج درسگفتارهای کمال خسروی، حسن آزاد و حسن مرتضوی را در این زمینه منتشر کرده و منتشر خواهد کرد. در خارج از كشور نيز علاوه بر وبسايتهاي سازمانهاي مختلف سياسي، وبسايتهاي سياسي جديدي به وجود آمدند كه به بررسي و انتشار مقالات و كتابهايي در زمينهي ساختار سرمايه پرداختند. اين سايتها در نبود مجلات سياسي و تئوريك چپ، بار آموزش مفاهيم سرمايه را به دوش گرفتند. اينترنت و همراه با آن، شبكههاي مجازي اجتماعي در چنين شرايطي تا حد زيادي جايگزين محافل و گفتوگوها و جلسات شدهاند. اين رابطهي مجازي تا حد زيادي موفق شده مرزهايي كه چپهاي ايران را در سراسر جهان به دلايل جغرافيايي محدود ميكرد، دور بزند و عملاً گفتوگويي فعال و دوسويه بين دیدگاههاي مختلف به وجود آورد. نوظهوري اين پديده و پراكندگي وسيع آن، امكان ارزيابي دقيقاش را در شرايط كنوني ميسر نميكند.
تاريخ آشنايي ما ايرانيان با سرمايه، اين ستیغ آثار ماركس، راهي پیموده و هموار نبود. این تاريخ خونبار است و دردناك و سرشار از گامهاي جستوجوگرانه، تاريخي كه از همان آغاز با سركوب روشنفكران و فعالان و مبارزان سياسي اين كشور در جامعهاي عقبمانده با مناسباتی بس ارتجاعي به وسعت سدهها و هزارهها، تنيده شده بود. تلاشهاي فردي و جمعي، نارساييها، ندانستنها در كنار راهگشودنها، شهامتها، پویشها، راه كوبيدنهاي مستمر و سلسلهاي دراز از خطاها و دستاوردها، بنياد اين تاريخ را شکل دادهاند؛ از این رو به اين تاريخ همچون گذشتهاي بايد نگريست كه هويت چپ ايران را تشكيل ميدهد. ما بر دوش گذشتگانمان ايستادهايم و اگر ميتوانيم به افقی گشودهتر بنگريم، نه به اين دليل كه ذهن ما فراختر و پوياتر است؛ به پشت سر بنگريد، به آنان كه در اين برهوت جانفرسا كوشيدند و هرچند در این میانه چون سنگ زیرین آسیاب خُرد میشدند، اما هرگز از پاي ننشستند؛ به آنان كه گذشتهمان را به اكنون بدل كردند بنگريم. ز شمع مرده ياد آریم!
پینوشتها
[1]. در نگارش این اثر دوستان بسیاری نقش داشتند كه بدون كمك آنان، نوشتن چنین مقالهای ممكن نبود: از فرشین كاظمینیا برای مصاحبههای متعددی كه با افراد مختلف انجام داد؛ از حمید احمدی كه با وجود بیماری مطالب بسیار مهمی مطرح كرد؛ از ناصر پاكدامن برای در اختیار قراردادن نوشتهای منتشر نشده، از سعید رهنما، پرویز صداقت، محمد مالجو، نادر ناجی و عبدالعباس چلیاوی و مهدی صابری برای ارائهی پیشنهادها و نقدهای جالب و ارزندهشان؛ از كمال خسروی و از نشر بیدار برای ارائهی اطلاعاتی مربوط به كلاسهای سرمایهخوانی در خارج از كشور، از آرشیو اسناد و پژوهشهای ایران- برلن، از آزاده صابری و علیاكبر ناطقی برای ویرایش متن و نیز تمامی دوستانی كه در این مدت اطلاعات ارزشمندی در اختیارمان گذاشتند سپاسگزاریم.
[2]. «مشاهیر مردمان مغرب و مشرق: كارل ماركس»، كاوه، شمارهی 27 (27 بهمن 1290)، 5.
[3]. «مشاهیر مردمان مغرب و مشرق: كارل ماركس»، كاوه، شمارهی 27 (27 بهمن 1290)، 6.
[4]. «مشاهیر مردمان مغرب و مشرق: كارل ماركس»، كاوه، شمارهی 27 (27 بهمن 1290)، 4.
[5]. بنا به گفتهی اسكندری در خاطراتش، گروه 53 نفر مجموعهای بود كه به دلایل مختلف و در مواردی بهکلی تصادفی به وجود آمد. بهعبارتدیگر نه شبكهای بود و نه سازمانی. گروهی که با ارانی، كامبخش و بهرامی ارتباط داشتند؛ دانشجویانی كه با ارانی رفتوآمد داشتند و عدهای كه بیارتباط با جنبش كمونیستی بودند. همه آنها با عنوان گروه 53 نفر دستگیر شدند. اما افرادی مانند كامبخش، بهرامی و سیامك با كمینترن مرتبط بودند و احتمالاً هستهی كمونیستی مرتبط با آن را تشكیل دادند. رابطه با كمینترن از طریق این هسته برقرار میشد. ر. ك. به خاطرات ایرج اسكندری، صص. 74ـ77، 89ـ92.
[6]. علوم اجتماعی در ایران با نسخهبرداری از علوم اجتماعی فرانسه و سایر كشورهای غربی رواج یافت، علومی كه اساساً لیبرالی و ضدماركسیستی بودند. یك نمونه: مدرسهی علوم سیاسی در 19 دسامبر 1899 افتتاح شد تا محصلانی را برای خدمت در ادارات دولتی و بهویژه وزارت خارجه تعلیم دهد. اقتصاد یكی از مواد درسی در برنامهی این مدرسه بود. استاد درس حقوق ژوزف هنبیك مستشار حقوقی وزارت خارجه بود و دانشجویان حقوق بینالملل خصوصی و اقتصاد را به زبان فرانسه نزد او میآموختند. اصول علم ثروت ملل، یا همان اكونومی پلتیك، را میرزا محمدعلیخان بن ذكاءالملك «در سنهی 1323 (1905 میلادی)» از فرانسه به فارسی برای آموزش اقتصاد به دانشجویان ترجمه كرد. نویسنده كتاب پل بوروگار از استادان اقتصاد در دانشگاه حقوق دانشگاه پاریس بود كه اقتصاددانی بود طرفدار آزادی فعالیتهای اقتصادی و معتقد به نقش تعیینكنندهی بازار و بازی عرضه و تقاضا (از مقدمهی سوم منتشرنشدهی ناصر پاكدامن بر اکونومی پلتیک / آداب مملکتداری سیسموندی).
[8]. نوتسایت ارگان حزب سوسیال دمكرات آلمان در سالهای پیش از جنگ جهانی اول. نشریهی مشاک (یعنی کارگر) از سال 1872 به سردبیری گریگوری آرزونی (1845-1892) در تفلیس منتشر میشد. این نشریه مقالاتی با مضامین ضدارتجاعی و ضدفئودالی منتشر میکرد و به ایجاد سرمایهداری در قفقاز متمایل بود، یعنی نوعی گرایش بورژوا دمكراتیك چپ. مشاک معتقد به قیام ارامنهی غرب مانند خلقهای بالکان علیه استبداد سلطان عثمانی بود و بهنوعی گرایش به روسیه علیه عثمانی داشت. این نشریه تأثیر مهمی بر جوانان مخالف ارمنی در امپراتوری عثمانی داشت (تاریخ ارمنستان، جلد دوم، نوشتهی دکتر ک. س. خداوردیان، پروفسور گ. خ. سارگسیان و… ترجمه ا.گرمانیک، چاپ اول آبان 1360).
[9]. منابع: نقش ارامنه در سوسیال دموکراسی ایران (1905-1911)، خسرو شاکری، آرشاویر چلنگریان، تیگران درویش و … به کوشش محمدحسین خسروپناه، نشر پژوهش و شیرازه، 1388؛ پیشینههای اقتصادی اجتماعی جنبش مشروطیت و انکشاف سوسیال دموکراسی، خسرو شاکری، نشر اختران، 1384
[10]. خسرو شاکری دو کتاب بر اساس اسناد دربارهی این حزب نوشته که هنوز ترجمه نشده است. این دو کتاب عبارتاند از «قربانیان ایمان: کمونیستهای ایران و روسیه شوروی 1940ـ1917» و «حزب کمونیست ایران، خاستگاه رشد و پایان کار آن 1932ـ1919». این کتاب برای ارائه به دانشگاه سوربن در 1980 نوشته شده بود).
[11]. آواتیس میکائیلیان معروف به سلطانزاده (1880ـ1941) از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران، نمایندهی حزب در کنگرههای دوم، سوم و ششم کمینترن، معاون لنین در امور مصادرهها، در تصفیههای استالینی اعدام شد.
[12]. عبدالحسین حسابی معروف به دهزاد ـ بینا ـ عینکی (1895ـ1942) مدیر نشریهی دیواری ایران سرخ (کراسنی ایرانا) در جمهوری گیلان، نمایندهی حزب کمونیست ایران در کنگرهی ملل شرق، عضو هیئت تحریریهی نشریهی جرقه، سردبیر نشریهی ستارهی سرخ ارگان حزب کمونیست ایران. وی در تصفیههای استالینی اعدام شد.
[13]. لادبن اسفندیاری (1899ـ1938) عضو حزب کمونیست ایران، نویسندهی دو جزوهی تئوریک مارکسیستی «دین و اجتماع» و «علل عمومی بحران اقتصادی دنیا». او در تصفیههای استالینی اعدام شد.
[14] . اسناد تاریخی جنبش کارگری، سوسیال دمکراسی و کمونیستی ایران- آثار سلطان زاده، جلد چهارم، انتشارات علم، صص. 10 تا 12؛ گذار از برزخ خاطرات یک توده ای در مهاجرت، ناصر زربخت، نشر آتیه 1380، صص. 39 تا 43 ؛ تقی ارانی در آینهی تاریخ، خسرو شاکری، نشر اختران 1387، صص. 228 تا 245 و 249 تا 253؛ مهاجران حزب کمونیست ایران، فرقه دموکرات آذربایجان، حزب توده ایران و سازمان فداییان اکثریت، بابک امیر خسروی و محسن حیدریان، نشر پیام امروز 1381، صص. 23 تا 73؛ ستاره سرخ ارگان کمیته مرکزی فرقه کمونیست ایران و تاریخچه حزب کمونیست ایران، حمید احمدی/ نشر باران 1993.
[15]. اسناد جنبش کارگری سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، جلد چهارم، آثار سلطانزاده، انتشارات علم، صص. 135 و 136.
[16]. همانجا، ص. 142.
[17]. انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان– آ. سلطانزاده، ترجمه خسرو شاکری، فصل ششم.
[18]. علاوه بر این گفته میشود فردی به نام محمد دهگان (پدر کاوه دهگان، محقق و تاریخنویس) از بنیانگذاران اتحادیهی کارگران چاپخانههای تهران و رهبران اتحادیهی مرکزی کارگران ایران در سال 1300، نخستین مترجم مانیفست به فارسی است. («آخرین سنگر آزادی، مجموعه مقالات میرجعفر پیشهوری در روزنامه حقیقت، ارگان اتحادیهی عمومی كارگران ایران 1300ـ1301» به كوشش رحیم رییسنیا، ص. 373، نشر شیرازه، 1378). این ترجمه بهصورت پاورقی و سریالی در نشریهی طوفان به مدیریت فرخی یزدی منتشر شد. ناصر پاكدامن در مقدمهای كه پیشتر از آن یاد كردیم، از قول احسان طبری میگوید یكی از اقدامات اورژونیكیدزه در ایام اقامت در رشت این بود كه مانیفست حزب كمونیست ترجمه شود. در پاسخ سؤال او از خسرو شاكری دربارهی این موضوع، شاكری میگوید در بایگانی مؤسسهی ماركسیسم ـ لنینیسم مسكو به ترجمهای از مانیفست در سالهای نخستین دههی 1920 میلادی برخورده است. روزنامه پیكار در شماره 5 خود به تاریخ 19 اردیبهشت 1310 آگهی انتشار آن را همراه با «یك رشته كتب سوسیالیستی» از جمله «مزد، قیمت، منفعت» و «كار و سرمایه» به چاپ رسانده بود.
[19]. خاطرات بزرگ علوی، به كوشش حمید احمدی، تهران دنیای كتاب، 1377، صص. 152ـ153.
[20]. ما و بیگانگان، خاطرات دکتر نصرتالله جهانشاهلو، نشر ورجاوند 1380، ص 22.
[21]. سرمایه ، جلد اول، کارل مارکس، ترجمه ایرج اسکندری، انتشارات فردوس، 1379، ص. 15.
[22]. بهمن دهگان مترجم را محمود نوایی معرفی کرده است. نگاه کنید به «کتابشناسی و راهنمای مارکسیسم»، گردآورنده بهمن دهگان، انتشارات پیمان، تیر 1359، ص. 24. محمود نوایی دانشجوی رشته مهندسی در دانشگاه تهران و از همرزمان دکتر ارانی بود. او پس از تأسیس حزب توده به این تشکیلات پیوست؛ در سال 1326 در جریان انشعاب گروه موسوم به اصلاحطلبان حزبی به رهبری خلیل ملکی از حزب جدا شد اما باز به حزب بازگشت. وی نخستین مترجم آثار زیگموند فروید به فارسی است. نوایی در سال 1362 درگذشت.
[23]. منظور سرپاس مختاری رئیس شهربانی وقت رضاشاه و دیگر عوامل سرکوبگر رژیم رضاشاهی است.
[24]. کاپیتال، تألیف کارل مارکس، تلخیص ل. میشل، ترجمه محمود ن. (نوایی). تاریخ انتشار کتابی که در دست ما است 17/6/2537 (1357 خورشیدی) و کتاب از نوع کتابهای «جلد سفیدی» است که در دوران شکلگیری انقلاب و پس از آن در بازار موجود بود. اما انتشار اولیه در سالهای 1325 تا 1327 به صورت جزوهی كوچكی به قطع جیبی بود. محمود نوایى در آن زمان مقالاتی دربارهی ماركس و فروید هم منتشر كرد، از جمله در دو سه شماره ماهنامهای كه انشعابیون از حزب توده در آوردند: «اندیشه نو». در شماره اول همین مجله (شمارهی اول، ١٥ آذر ١٣٢٧، صص. 40-45) هم س. شرار (نام مستعار سرشار) با عنوان «نخستین نامه فلسفی ماركس به پدر خود»، نامهای از ماركس به پدرش (نامهی مورخ ١٠ نوامبر ١٨٣٧ از برلین) را از فرانسه ترجمه كرده بود.
[25]. خاطرات آلبرت سهرابیان، برگی از جنبش کارگری و کمونیستی ایران، مهر 1379، هانوفر آلمان، ص. 27.
[26]. «او [ابوطالب اسدی ـ اسدوف استاد مرتضی علوی و دكتر ارانی] بعدها وقتی در سالهای 1948ـ1949 در پاریس و در دفتر F. S. M. مشغول بودم، پیش من آمد و سلام و تعارف كرد. اتفاقاً من آن موقع ترجمه كاپیتال را شروع كرده بودم. گفتش: خیلی عالی است، تبریك میگویم. این كاپیتال را اگر ترجمه كنی، علاوه بر آنکه خدمت بزرگی است برای خود تو هم عالی است زیرا بعد خودت میتوانی چندین كتاب بنویسی. به این طریق مرا خیلی تشویق كرد.» خاطرات ایرج اسكندری، مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، 1372، ص. 64.
[27]. سید محمدباقر امامی و کروژکهای مارکسیستی، محمدحسین خسروپناه، نشر پژوهش شیرازه 1393، خاطرات آلبرت سهرابیان، برگی از دفتر جنبش کارگری و کمونیستی ایران، نشر بیدار 1379.
[28]. مقالهی «اول ماه مه» نوشتهی کریم منیری، مجلهی اندیشه جامعه شماره ٢٨ـ٢٩ اسفند و فروردین 1382 و مقالهی «شورای مركزی سندیكای كارگران ایران (شمسكا) 1300ـ1304)» (مقالهی اینترنتی).
[29]. مقدمهی مترجم بر جلد اول سرمایه، با ترجمهی حسن مرتضوی.
[30]. گفتگوی نگارنده با حمید احمدی در آلمان، شهریور 1395.
[31]. از گفتوگویی با بیژن هیرمنپور در پاریس، شهریور 1395.
[32]. به نقل از اسماعیل خویی از گفتوگو با حمید احمدی.
[33]. مبارزهی مسلحانه، هم استراتژی هم تاكتیك، ص. 43.
[34]. مطالب این بند و بندهای بعدی خلاصهای است از مقالهی بلند «جریان اسلامیكردن رشتهی اقتصاد در دانشگاههای ایران»، نوشتهی سهراب بهداد (1995)، با ترجمهی عباس امام در فصلنامهی نقد و نظر، سال پنجم، شماره اول و دوم، 1388، صص. 207ـ210.
[35]. جریان اسلامی كردن دانشگاههای ایران…، ص. 211.
[36]. همانجا.
[37]. از جمله این آثار میتوان به كتابهای «سرمایهداری چیست؟» (1352)، «اقتصاد سیاسی توسعهنیافتگی و رشد» (1354)، «ماتریالیسم دیالكتیك» با عنوان فارسی «نظریهی شناخت» (1357) اشاره كرد.
[38]. همانجا. ص. 212.
[39]. همانجا. ص. 213.
[40]. مانند آثار متعدد حسن تواناییانفرد شامل بیتالمال، بانكداری در اسلام (1357)، اقتصاد اجتماعی همراه با برداشتی از اقتصاد اجتماعی اسلام (1375)، بیانی ساده از اقتصاد جدید (1358).
[41]. با كتابهایی مانند انسان، ماركسیسم و اسلام (1356)، تاریخ و شناخت ادیان (1361).
[42]. جریان اسلامی كردن دانشگاههای ایران…، ص. 216.
[44]. از مصاحبههای شفاهی دانشگاه هاروارد با هما ناطق، 1984.
[45]. از گفتوگویی با بابك امیرخسروی شهریور 1395.
[46]. از گفتوگو با حمید احمدی.
[47]. http://mghaed.com/ay/Bestsellers_58.htm
[48]. به قول یكی از فعالان آن سالها: «از نوجوانی در سایهی ترویج و تبلیغ تشکلات سیاسی دوران خود قرار گرفتم. آشنایی با مکاتب ذهنی، عمدتاً شفاهی بود (کتبی دردسرآفرین و خطرش بیشتر بود) و درخواست آشنایی بیشتر با ذهنیت مارکسیسم منعشده، با در اختیار گذاشتن اصول مقدماتی فلسفه ژرژ پلیتسر پاسخ داده میشد. و قدم بعدی کتاب ماتریالیسم دیالکتیک موریس کونفورت. با پشتبند ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی استالین و بعد تاریخ مختصر حزب بلشویک. و تازه عطش دانستن با منتخب آثار یک جلدی لنین سیراب میشد. لنین و پیروزی بلشویسم قطبنمای حرکت (عمل) بود و حجت تاریخ. و البته در این میانه ادبیات تشکیلاتی. و کموبیش این چنین بود تختهبندی (نشانهگذاریهای) توان تصورات ذهن جویای رهایی. و محک ارزیابی این بود: «آیا منتخب آثار لنین را خواندهایم؟». حتی در عرصهی بینالمللی جلسات مطالعاتی مطالعهی لنین بود و تجربیات «انقلابات پیروز». دقیقاً به خاطر دارم که برایم تأکید بر واژهی (بینالمللی) «مارکسیسم ـ لنینیسم» (و در نتیجه تفاوتش با مارکسیسم) سؤال شد. رفقای «مسئولم» رفیقانه و در تلاش به پرسش ذهنیام، چندی بعد مقالهای به فارسی ترجمهشده را در همین رابطه در اختیارم قراردادند. مقاله، ترجمهی یکی از جلسات دولتی شوروی بود. در آن جلسه به پیشنهاد رفیق استالین (اگر حافظه در این لحظه خطا نکرده باشد) طرح شده بود که مارکسیسم دوران حاضر لنینیسم است (مدرک: امپریالیسم بهعنوان بالاترین مرحلهی سرمایهداری لنین) و لنینیسم پاسخگوی دوران مدرن (تلویحاً اینکه مارکس برای اول قرن بوده است…؟! بحثی که امروزه نیز مخالفان رسمی مارکس هم ارائه میکنند). پس پیشنهاد شده بود که از آن به بعد حزب ـ دولت خود را مارکسیسم ـ لنینیسم بخواند و نه فقط مارکسیسم (یا مارکسیسم خالص). پس تشکیلات مستحکم پیشرو پرولتاریا شرط اول و… و… و… تا به امروز… رسوبات و رسم و وفاداری به آیینی که همیشه بهنوعی (عمدتاً پوشیده و مستور) تشکیلات را بر تئوری ارجع دانسته، آگاهانه یا ناآگاهانه به فیتیشیسم تشکیلات مبتلا گشته است. و توان تصور ذهنش سیاستورزی، سیاست روز و عملگرایی مرسوم و رایج است…» یا در تجربهی دیگری: «بهعنوان نوجوان و جوانی که بهصورت انفرادی با ولع هر چیزی که به دستش میرسید مطالعه میکرد و به دلیل موقعیت بد اقتصادی خانوادگی و احساس مسئولیتی که بهعنوان پسر بزرگتر به عهدهام قرار داشت، خیلی زود به مفهوم زندگی برای دیگران رسیدم و از اینجا به ارتباط کتاب و زندگی پی بردم و مطالعه را بهعنوان بخشی از راهحل دریافت کردم. از طریق موقعیت محلهی کارگری عمیقاً با فقر و دلواپسیهای آن آشنا بودم، داشتن ذهنی جستوجوگر با این اوصاف غیرعادی نبود. اما این جستوجو کورمال کورمال و بدون هیچ رابطه و چشمانداز سیاسی مشخصی بود. دههی چهل شمسی برای من اینطور گذشت. منابع مطالعاتی من دستفروشیهای کتاب و کتابفروشیها بود. بهجز برخی رمانها مثل بیگانه، محاکمه و یادداشتهای زیرزمینی که تم فلسفی داشتند، با مطالعهی برخی کتابهای فلسفی مثل فلسفهی هگل ستیس و یکی دو کتاب کمحجم با چاپ رسمی از نویسندگان ایرانی چپ دربارهی ماتریالیسم و دیالکتیک بدون نام بردن از مارکس و انگلس، در همان سنین قبل از بیست، بهصورت کلی تکلیف من از لحاظ داشتن میل مفرط به کار تئوریک روشن شد … هنوز هیچچیز نه از سیاست و نه از مبارزهی طبقاتی و تاریخ ایران و جهان نمیدانستم… محاکمهی گلسرخی و خودکشی ایرج سپهری در محاصرهی پلیس که در محلهی ما اتفاق افتاد … اظهارنظر و توجه زیاد من هرگز باعث نشد که هیچ کنجکاویای نسبت به جریان مسلحانهی چریکی داشته باشم. در سالهای اول دههی ۵۰ تاریخ جهان ۵ جلدی از روسها با ترجمهی باقر مؤمنی و چند جلدی فلسفی دیگری با دورهبندی خاص مثل عصر خرد و غیره و کتابهای جدیتری را مطالعه کردم. در سال ۵۵ یا ۵۶ با ارتباطی که با یکی از بچههای کنفدراسیون ایجاد شد و با قولی که به من داد تعداد زیادی کتابهای ریزنویس به دست من رسید که عمدتاً آثار سیاسی لنین و مارکس و البته آنتیدورینگ و… بود. در این مقطع هرچه قبلاً خوانده بودم در قالب بحثهای مشخص مبارزه طبقاتی ابعاد جدیدی یافتند و احساس کردم گمگشتهی خود را پیدا کردهام. دورهی خیلی پرتب و تابی از مطالعهی خیلی جدی برای من آغاز شد که در هیچیک از ادوار زندگی من قطع نشد. تا قبل از ۵۷ با وجود خواندن اقتصاد نیکیتین و خلاصههایی از سه جلد سرمایه هنوز با خود سرمایه مواجه نشده بودم. اما با اولین دسترسی به جلد یکم و دوم ترجمهی اسکندری در خواندن آنها تردید نکردم. در سال ۵۷ یعنی در مقطع ۲۸ سالگی و پس از گذار دو سه ساله از کار تشکیلاتی برای من خواندن سرمایه مثل بررسی و غور دربارهی یک نقشهی راه بود؛ و این مهمترین نکته است…»
[49]. بازخوانی کاپیتال، منصور حکمت، انجمن مارکس لندن، فایل صوتی شماره 1.
[50]. نگاهی از درون به جنبش چپ ایران از درون گفتوگو با کوروش لاشایی، حمید شوکت، نشر اختران، 1381، ص. 25.
[51]. نگاهی از درون به جنبش چپ ایران از درون گفتوگو با محسن رضوانی، حمید شوکت، نشر اختران 1386، ص 48.
[52]. از مقدمهی مترجم بر نسخهی چاپی سرمایه مجلد اول.
[53]. تا جایی كه نگارنده اطلاع دارد، كل متن جلد سوم سرمایه تقریباً در سال 1359 ترجمه شد، اما جز همین چهار بخش نخست، كل كتاب در داخل ایران انتشار نیافت. در خارج از كشور ف. فرخی به ترجمهی بخشهای بعدی آن ادامه داد كه تا به امروز پایان نیافته است.
[54]. خاطرات ایرج اسكندری، ص. 592.
[55]. بخش اول گروندریسه، مبانی نقد اقتصاد سیاسی (ترجمهی باقر پرهام و احمد تدین، انتشارات آگاه) كه در سال 1363 انتشار یافت و بخش دوم آن چند سال بعد، تنها كتابی بود كه در این دوره منتشر شد.
[56]. سانسور و آزادی مطبوعات، ترجمهی حسن مرتضوی، نشر اختران، تهران 1384؛ دربارهی مسئلهی یهود، ترجمه مرتضی محیط، نشر اختران، تهران 1381؛ دستنوشتههای فلسفی ـ اقتصادی 1844، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات آگاه، تهران 1377؛ فقر فلسفه، ترجمه آرتین آراكل، انتشارات اهورا، تهران 1383، مانیفست پس از صد و پنجاه سال، ترجمه حسن مرتضوی، انتشارات آگاه، تهران، 1380.
[57]. پیشتر از ترجمهی مجدد جلد اول سرمایه در سال 1386 توسط جمشید هادیان یاد كردیم ـ م.
من واقعاً نمی دانم به مضمون این مقاله بخندم و یا این که به حال نویسندگان آن گریه کنم. انگاری که جنبش کمونیستی از مجله ی کاوه آغاز و به کلاس های درس حسن مرتضوی، کمال خسروی و حسن آزاد ختم شده است. انگاری که رنگ شرم سرخ نیست. («رنگ شرم سرخ است» مارکس)! (فرشید فریدونی)
جناب فرشید فریدونی
با احترام
این مقاله درصدد ارائهی تفصیلی تاریخ جنبش کمونیستی ایران نیست و صرفاً به مسئلهی کتاب سرمایه کارل مارکس در ایران پرداخته است به همین دلیل در آن نقش افرادی که این کتاب را ترجمه کرده یا به نحوی آموزههای آن را تدریس کردهاند پررنگ میشود. با تشکر
حسن و افشین عزیز:
دستتان درد نکند. خسته نبااشید. فکر نمی کنم تا بحال در جهان فارسی زبان اهتمامی برای ثبت این تاریخ بخصوص شده بوده باشد. باشد که حاضران وآینده گان بهره گیرند وپی گیری.
با احترام،
نادر ناجی
نادر جان. ممنون از محبتت. تاريخ صد ساله اخير ما هنوز به تمامي نوشته نشده است اما بدون اين تاريخهاي «جزيي» هم نوشته نخواهد شد. اميدوارم گام كوچكي در اين زمينه برداشته باشم.
با اخترام
حسن مرتضوي
سلام
به نظرم این مقاله به عنوان یه مقدمه کوتاه خیلی خوب بود.ممنون از آقای مرتضوی عزیز و آقای قهفرخی
یه سوال شخصی هم از آقای مرتضوی داشتم و ممنون میشم اگر ایشون پاسخ بدهند
با توجه به اینکه شما در این سال ها کتاب های گوناگونی از گرایش های مختلف جریان چپ ترجمه کردید ،آیا امکان اش هست که در یک مقاله دیگر یا… سیر زمانی ترجمه ها را لیست کنید و چند سطری درباره ی دلیل ترجمه آن ذکر کنید مثلا من خودم کتاب فرهنگ فلسفی هگل- مایکل اینوود را از شما در اختیار دارم که این کتاب بیشتر برای کسانی که برای ترجمه آثار هگل مبادرت میورزند، مناسب است هرچند که تنها به این خلاصه نمی شود.
من خودم دانشجوی ارشد جامعه شناسی دانشگاه گیلان هستم ونیاز شدیدی به داشتن یه دید کلی نسبت به کتاب های ترجمه شده از افراد متخصص دارم این امر باعث می شود که سیر مطالعاتی که دنبال می کنم درست جلو برود.
اگر هم این کار را قبلا در مجله یا سایت دیگری انجام داده اید ممنون می شوم آدرس آن را ذکر کنید.
ممنون