/ دربارهی «ایرانیان کجا ایستادهاند: له یا علیهِ دختران خیابان انقلاب؟» /
برای دریافت نسخهی پی دی اف
کلیک کنید
دوست ارجمند آقای دکتر عباس کاظمی در نقد یادداشتی که در تفسیر برخی دادههای «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» دربارهی مسئلهی حجاب اجباری نگاشته بودم تقریباً هزاروپانصد کلمه نوشتهاند اما چیزی بیش از توییت پنجاه کلمهایِ آقای دکتر محمدرضا جوادی یگانه، مدیر علمی طرح، نگفتهاند. بنا بر توییت آقای دکتر جوادی یگانه، «تحلیل محمد مالجو دربارهی میزان موافقت با برخورد با بیحجابی، بر اساس پیمایش ارزشها و نگرشها، خواندنی است. اما همان پیمایش، سؤال روشنی دارد دربارهی اجبار به حجاب خانمها، حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشند. میزان موافقت با آن ۵۴ درصد و ممتنع ۲۵ درصد است.» آقای جوادی یگانه چنان فراستمندانه واکنش نشان دادند که حتا یادداشتِ بسیار مفصلترِ «مردم ایران در مورد حجاب چه نظری دارند؟» (با همکاری نویسندهای دیگر و منتشرشده در تارنمای عصر ایران) را چنین آغاز کردند: «بدون این که قصد داشته باشیم وارد نقد و راستیآزمایی هر یک از موارد منتشرشده بر اساس دادههای این پیمایش ملی شویم، در این یادداشت قصد داریم یافتههای مرتبط با حجاب در این پیمایش ملی را به صورت کلی ارائه کنیم.» کمگویی و گزیدهنویسی هوشمندانهی آقای جوادیِ یگانه عملاً توییت و یادداشتشان را از خطاهایی بری کرده است که نوشتهی هزاروپانصد کلمهای آقای کاظمی گرفتارشان است: یکم، تفسیر غلطِ هدفِ نوشتهی من؛ دوم، نفی دادههای ارائهشده در یادداشت من بدون تلاش برای اثبات نادرستیشان؛ سوم، مطرحکردن نکاتی ولو درست اما بیربط به بحث.
از نخستین خطا میآغازم: تفسیر غلطشان از هدفِ یادداشت من. نوشتهاند: «مالجو برای توجیه جریان شکلگرفته تحت عنوان دختران [خیابان] انقلاب و زمینهداشتن این جریان در بطن جامعهی ایرانی به این نوع از تحقیقات جامعهشناسانه [دادههای پیمایشی] استفاده [کذا] کردهاند… بااینحال، برای نقد حجاب اجباری، ما در علوم اجتماعی انتقادی چندان بر دادههای نگرشی تکیه نمیکنیم.» انتظار میرفت آقای دکتر کاظمی با دقت به واژههایی که من استفاده کرده بودم هدفی غیر از آنچه را صراحتاً نوشته بودم بارِ نوشتهام نمیکردند. صدالبته که من با حجاب اجباری بههیچوجه موافق نیستم و با مطالبهی دختران خیابان انقلاب بهتمامی همدلی دارم اما هدف یادداشتام نه آنچه ایشان گفتهاند بلکه چیزی بود که خودم صراحتاً قید کرده بودم، یعنی ارائهی پاسخ به دو پرسشِ مشخص: «مبارزهی مدنی دختران خیابان انقلاب برای الغای حجاب اجباری در چه بافتی از نگرشهای ایرانیان به مقولهی حجاب اجباری آغاز شده است؟ نگرش چه بخشهایی از مردم در چه جغرافیاهایی به چه میزانی له یا علیهِ دختران خیابان انقلاب است؟» رسانههای گوناگون از نتایج بررسی من برای توجیهِ حرکت مدنیِ دختران خیابان انقلاب بهوفور بهره بردند. مفتِ چنگشان! اما موضوع نوشتهی آقای کاظمی ظاهراً نه نقد رسانهها بلکه نقد نوشتهی من بود. آیا درست است که من نیز متقابلاً ادعا کنم هدفِ نوشتهی آقای کاظمی نه چنان که خود گفتهاند صرفاً «تذکری دوستانه برای دقت در بهرهبردن از این دادهها» بلکه توجیهِ حجاب اجباری در چهار دههی تاریخ اخیر مملکتمان است و ایشان رفیقِ هر چیزِ پیروزند؟ من چنین ادعایی نمیکنم. کار من شرحدهیِ شکیبانه است نه تهییجگریِ بیصبرانه. کار آقای کاظمی نیز.
اما ببینیم آیا آقای کاظمی توانستهاند هدفشان را تحقق بخشند. اینجاست که میرسم به خطای دوم نوشتهی ایشان: نفی دادههای ارائهشده در یادداشت من بدون تلاش برای اثبات نادرستیشان. اغراق نکنم. تنها تلاشی که برای اثبات نادرستی دادههای ارائهشدهی یادداشت من به عمل آوردهاند اشاره به پنجمین گویهی چهارمین زیرفصلِ هشتمین فصل از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» است. نوشتهاند: «اگر آقای مالجو به اصل گزارش دسترسی داشتند احتمالاً یک صفحه قبل این گزارش را هم میدیدند که سؤال بهتر و مستقیمتری که مقصود ایشان را میرساند انتخاب میکردند، یعنی این سؤال که نظر شما در مورد حجاب اجباری زنان حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشید چیست؟ این سؤال بهدرستی مقصود آقای مالجو را میرساند اما با نتیجهی کاملاً متفاوت از آنچه ایشان به شکل دلبخواهی بازسازی کردهاند. در آنصورت شاید هیچوقت بر دادههای پیمایشی تکیه نمیکردند.» خوشبختانه دیگران سهم مرا از آن نوع شجاعتی که در نوشتههای خیلیها میبینیم خوردهاند. آنقدر شجاع نیستم که بدون مطالعهی کاری حتا از آن یاد کنم، چه رسد به استفادهی گسترده از دادههایش. بررسیهایی که به عمل آورده بودم مرا به این یقین نرسانده بود که دادههای پردازششده در قسمت محل اشارهی آقای کاظمی با برخی از سایر گویههای زیرفصلهای چهارم و پنجم از فصل هشتم ضرورتاً ناهمخوانی نداشته باشند. گمان برده نشود اینجا دارم نفیاً یا اثباتاً ادعایی دربارهی نحوهی پردازش دادهها در پیمایش مذکور پیش میکشم. بههیچوجه. از فرایند مراحل گوناگون کار در این سه موجِ پیمایش بیاطلاعتر از آن حدیام که بخواهم چیزی بگویم. من در گذر سالها از دادههای اولین و دومین موج از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» بهوفور بهره بردهام و خرسندم که تعطیلی سیزدهسالهاش به سر آمد. از سومین موج نیز در یک ماه گذشته بهتفاریق استفاده کردهام و برای فهم وضعیت کنونیمان بسیار سودمندش میدانم. بااینحال، همواره در استفادهای که از دادههای پیمایش به عمل میآوردهام سازگاری درونمتنیِ دادهها برایم اصل بوده است. دربارهی دادههای مرتبط با گویهی محل اشارهی آقایان جوادی یگانه و کاظمی به چنین اصلی هیچ یقین نیافتم، بگذریم که گویهی محل اشارهی دوستان را چنان مشکلدار میدانم که به نظرم تا حد زیادی ناتوان است از حمل معنای روشن و واضحی در موافقت یا مخالفت با حجاب اجباری. نه، نگذریم. بگذارید فقط بهاشاره بگویم و بگذرم که در پیمایش پیشگفته هیچ گویهای مستقیماً دربارهی حجاب اجباری طراحی نشده است، حتا آن گویهای که محل تأکید دوستان است. برای تقریر نگرش ایرانیان دربارهی حجاب اجباری، درهرحال، باید از دادههای پیمایش بهطرزی غیرمستقیم استفاده کرد. در یادداشت خودم هیچ اشارهای به نقصان گویهی پنجمِ چهارمینِ زیرفصل از فصل هشتم نکرده بودم. اینجا هم قصد ندارم به این نقصان بپردازم. فقط میگویم که این گویه نیز مستقیماً و مشخصاً و ضرورتاً دربارهی حجاب اجباری نیست. تشبثی که به گویههای «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» کردم تلاشی برای رفع همین نقصان بود، حتیالامکان البته، چون، هر چه باشد، میدانیم مهر و کین در قبال حجاب اجباری بر نوعی رابطهی قدرت دلالت میکند که نه کمّیتی ریاضی است که بتوان دقیق اندازهاش گرفت. اندازهاش نیز که بگیریم، میدانیم یک عدد واحد برای میزان موافقت یا مخالفت با حجاب اجباری به همان اندازه نشانگر است که خمیازههای همهی انسانها از ملل گوناگون یک زبان ملی است. برخلاف برخی رسانهها که با یا بی ذکر نامِ من کوشیدند دادههای پردازششدهی یادداشت مرا به طرح «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» منتسب کنند، من شخصاً هرگز چنین نکرده و بهدفعات بر «تفسیرها و فرضها و محاسبههای غیرخودسرانه»ی خودم در پردازش دادهها تأکید گذاشته بودم. استفادهی مکرر از ضمیر «من» نیز در آن نوشته به همین دلیل بود، ایضاً در این نوشته. آقای کاظمی قطعاً بهتر از من میدانند که به این شیوه میگویند تحلیل ثانویه. دقیقاً چون این را میدانند میتوانستند نوشتهی هزاروپانصد کلمهایشان را در چهارده کلمه خلاصه کنند: تحلیلِ ثانویهی دادههای مرتبط با گویههای «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» ممنوع است! بااینحال، آقای کاظمی به جای صدور حکم ممنوعیت میبایست میکوشیدند تفسیرها و فرضها و محاسبههای مرا در بوتهی نقد میگذاشتند. اما در عوض چه کردند؟
در عوض، به سومین خطا مبادرت کردند: از فراز موضوع بحث با گامی بلند خیز برداشتند و نکاتی ولو درست اما بیربط به بحث را پیش کشیدند. مهم نیست که من با تکتک نکاتی که ایشان طرح کردهاند موافقام یا مخالف، اما چون آن نکتهها به موضوع بحث من هیچ ربطی ندارند ضرورتی نیز ندارد که اینجا طرحشان کنم و خوانندهای را که به انواع مسائلی غیر از موضوع بحثمان علاقهمند است مستقیماً به نوشتهی آقای کاظمی در کانال تلگرامشان ارجاع میدهم. اگر نوشتهی آقای کاظمی را پیش از انتشار خوانده بودم یقیناً پیشنهادشان میدادم که بهجای پیشکشیدن نکاتی ولو درست اما نامربوط بکوشند به موضعی که گرفتهاند چارمیخ نشوند و دو پرسش دیگر را پاسخ دهند. هنوز هم دیر نشده : یکم، تفسیرها و فرضها و محاسبههای من از چه جهاتی و تا چه حد دچار خطا و ضعفاند؟ دوم، چرا نتایج تحلیل ثانویهی من از گویههای مربوط به «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» با دادههای مربوط به گویهی «الزامِ حجاب خانمها حتا در صورت بیاعتقادی به حجاب» تا این حد متفاوت است. من نیز شخصاً فرضیههایی در پاسخ به این هر دو پرسش دارم اما ارائهی پاسخ در این زمینهها اصلاً وظیفهی من نیست. شرح نقصانِ گویهی «الزام حجاب خانمها حتا در صورت بیاعتقادی به حجاب» نیز وظیفهی من نیست، اما اگر دوستان اصرار کنند شاید پیشقدم شوم. اگر پیشقدم شوم، خواهند دید که «ترجمهی اختیاری» این گویه به حجاب اجباری نیز تا چه حد پررنگ بوده است.
دیدگاهها
8 پاسخ به “پاسخ به یکی دو نقد / محمد مالجو”
با تشکر از شما بابتِ گشودن بحث در این زمینه.
من از خواندن نقد آقای کاظمی شگفتزده شدم، چون فکر نمیکردم اینچنین به حواشی بپردازند، درحالیکه مهمترین بخش کار را (که تفسیر بهقول شما «غیرخودسرانهی» آن دو گویهی مشهور است) بی نقد رها کردند.
به نظر من نقطهی قوت کار شما اتفاقاً اینجاست که از راهی غیرمستقیم به تحلیل پرداختهاید (شیوهای که اکثر تبیینهای کلاسیک و مهم جامعهشناسانه بر آن پایه صورت میبندد) و به پرسش مستقیم اکتفا نکردهاید (که به هزارویک دلیل، منجمله ترسِ پاسخگو از ناهمنوایی با خواستِ حاکمیت، ممکن است بهاشتباه پر شود). اما نقطهی قابل بحث هم دقیقاً در بندی است که مهمانی مختلط را با بیحجابی پیوند دادهاید.
نوشتهاید:
« توجه داشته باشیم که «مهمانی و جشن مختلط» در عرف ایران نه صرفاً بر حضور مردان و زنان در یک فضای مشترک بلکه همچنین ضرورتاً بر احتمالِ «بیحجاب»بودن زنان در چنین مراسمی نیز دلالت میکند. «مهمانی و جشن مختلط» در عرف ایران طی سالهای پس از انقلاب با مثلاً «صف مختلط در نانوایی» یا «کلاس درسِ مختلط در دانشگاه» فرق دارد: اولی یا در فضای خصوصی است یا در فضای غیررسمی اما دومی و سومی یا در فضای عمومیاند یا در فضای رسمی. وجهِ ممیزهی این دو نوعِ متمایز از فضاها دقیقاً در اجباریبودن حجاب برای زنان است نه در حضور زنان و مردان در کنار هم.»
آیا حملِ «بیحجابی» بر «مهمانی و جشن مختلط» را میتوان با زیستجهان تمامی پاسخگویان بهخوبی پیوند داد؟ بهنظرم در این باب شکهایی وارد است. چه بسا پاسخگویی که در نواحی روستایی یا حاشیهای قرار دارد تصورش از مهمانی و جشنِ مختلط همان جشنهای خانوادگیای باشد که بنا به مناسبتهای مختلف برقرار میشود و طبیعی است که این فضای «خصوصی» شامل افراد «خصوصی»ای هم میشود که پذیرش بیحجابی آنها را نمیتوان به پذیرش بیحجابی در عرصهی عمومی ربط داد. چهبسا آنها درکی از «پارتی» و جشن تولدهای «مختلط» آنگونه که ما داریم نداشته باشند.
به نظر میرسد که نتوان دربارهی «عرف ایران» اظهار نظر منسجم و قطعیای صورت داد، اما درهرحال بهنظرِ به همان اندازه نارواست اگر افراد برگزینندهی گویهی دوم (مخالفم ولی کاری نمیکنم) را به «موافقت با حجاب اجباری» تعبیر کنیم.
با سپاس مجدد.
سلام بر شما آقای امیر حسین
در زمینه ی گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط»، همان طور که به درستی محل اشاره ی شما نیز قرار گرفته است، ابهام های فراوانی وجود دارد که تا حد زیادی نیز اجتناب ناپذیرند. بگذارید دو نوع از مهمانی مختلط را از هم متمایز کنیم و برای سهولت نیز با عناوینی متمایز نامگذاری شان کنیم. یکی مهمانی مختلط سنتی که به درستی مورد اشاره شما قرار گرفت. در این نوع مهمانی مختلط که قدیمترها شیوع بیشتری نیز داشت «مختلط» ضرورتا اشاره به احتمال بی حجاب بودن خانم ها نیست بلکه اشاره ای است به در کنار هم قرار گرفتن زنان و مران ضمن حفظ حجاب زنان. در نوع دوم مهمانی مختلط که امروزه شیوع بیشتری دارد اما صحبت بر سر احتمال بی حجاب بودن زنان است ضمن در کنار هم قرار گرفتن مردان و زنان. موضوع صحبتم الان نوع اول یعنی نوع سنتی است که موضوع کامنت شما نیز هست. کسانی که با این نوع مهمانی مختلط سنتی مخالف هستند (یعنی مخالفند با در کنار هم قرار گرفتن زنان و مردان ضمن حفظ حجاب زنان) به طریق اولی با بی حجابی زنان نیز مخالفت دارند. بسیار محتمل است این دسته از افراد در اظهار نظرشان درباره ی گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط» یکی از گرینه های سوم تا پنجم را برگزینند و نه گزینه ی «مخالفم ولی کاری ندارم» (این فرض ضمنی مبنای محاسبات من بوده است). ازاینرو، بر مبنای این تفسیر، من تلویحا فرض کرده ام کسانی که در پاسخ به گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط» گزینه ی «مخالفم ولی کاری ندارم» را برگزیده اند تصورشان از مهمانی مختلط نوع دوم از این نوع مهمانی ها بوده است و نه نوع اول. این یک فرض است. ناگزیر بودم برای ترجمه ی گویه های مورد نظر به حجاب اجباری عملا بر فرضهایی اتکا کنم وگرنه امر ترجمه امکان نا پذیر میشد. هیچ ترجمه ای کاملا امانتدارانه نیست و عین اصل نیست. شاد باشید
در مطلب قبلی پرسیدم و جوابی داده نشد؛ پس تکرار میکنم:
این همت شما در گردآوریِ این همه داده و تلاش برای تحلیل آنها در جای خود (و نه بیش از آن) درخور توجه است. نکاتی که گفتهاید آموزنده بود، یعنی بخشی از نگرش جامعهی ایران نسبت به مسئله و مقولهی حجاب اجباری (یا حجاب اختیاری یا …) را روشنتر از آنچه به نظرمان میرسید، در معرض دید قرار داده است. به هر حال، تلاش شما در این سطح ستایشبرانگیز است. اما کمی به نقطه و جایگاهی که از آن سخن میگویید هم دقت کنید. تحلیل شما واقعاً تعجببرانگیز است! چطور ممکن است فعل و انفعالات اجتماعی را اینقدر در خود (فینفسه) در نظر بگیرد و دلالتها و کارکردهای اجتماعی/سیاسیِ مشخص آنها را نادیده بگیرید. فیالواقع، تنها کسی که نابینا است نسبت به دلالت اَعمال – به قول معروف – دختران انقلاب ناآگاه است. شما فکر میکنید صرفاً با گفتن اینکه اکثریت مردم مخالف حجاب اجباری هستند، وجدان خود را آرام کردهاید و همدلیتان را با مجموعهی خاصّی از سرکوبشدگان نادیده گرفتهاید. این کار شما حتی از منظری حقوقبشری و منظر آزادیخواهی فردگرایانه و لبیرالی هم تعجبآور (و خندهآور) است. معلوم است که حتی اگر مخالفت با حجاب اجباری عمومیت هم نداشته باشد، باز باید از این حق دفاع کرد. در این سطح از بحث، دیگر نیازی به این قبیل آمارها نیست. اما مسئله به هیچ وجه در همین سطح محدود نمیشود. چطور به خودتان اجازه میدهید در خصوص دلالتهای این کنش (و این قبیل کنشها) حرفی نزنید؟ چطور راضی میشوید که در خصوص تأثیرات غیرقابلانکار رسانههای رنگارنگی که «خلاصیِ فرهنگی» را تبلیغ میکنند، ساکت بمانید؟ چطور ممکن است از عواقب این مسئله آگاه نباشد که معرفی کردن این قبیل کنشها بهمثابهی «فعالیت مدنی» چیزی نیست مگر به ابتذال کشانیدن فعالیت سیاسی؟ نگویید که اینقدرها هم برای ساختارها اهمیت قائل نیستید. نگاه شما به ساختارها (در تقابل با منحصر کردنِ دید به افراد و عاملها) در دفاعتان از «فاطمه صادقی» در دسترس همگان است. نمیتوانید از زیر آن در بروید. آیا شما متوجه این مسئله نیستید که در وهلهی کنونی تأکید کردن بر روی مقولهی حجاب و پوشش اختیاری آب به آسیاب چه کسانی میریزد؟ چطور متوجه نیستید که نباید در این سطح مبتذل از تحلیل ماند؟ پاسخ این مسئله را من فقط در یک نکته میدانم: اینکه زمین بازیِ سیاست برای شما زمینی پیشاپیش لیبرالی است؛ حال هر قدر هم که اصرار داشته باشید که چپگرا یا سوسیالیست یا هر چیز دیگری هستید. سوسیالیست بودن، بیش از هر چیز دیگری، قرار گرفتن در یک جایگاه ساختاری رادیکال است، نه باور داشتن به یکسری اصول اعتقادات (که از قضا شما زیاد هم به آن اعتقادی ندارید؛ برای مثال، هیچ اشارهای نکردهاید به مثلاً فقدان پرداختن به جایگاههای طبقاتی در این نظرسنجیها).
سلام بر شما خانم معصومه
من موفق نشدم معنای نکته ی اصلی سخن شما را دریابم. شاد باشید
سپاسگزارم از پاسخ شما که تا حد زیادی قانعکننده است. فقط به گمانم در آنجا که گفتهاید: «کسانی که با این نوع مهمانی مختلط سنتی مخالف هستند (یعنی مخالفند با در کنار هم قرار گرفتن زنان و مردان ضمن حفظ حجاب زنان) به طریق اولی با بی حجابی زنان نیز مخالفت دارند. بسیار محتمل است این دسته از افراد در اظهار نظرشان درباره ی گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط» یکی از گرینه های سوم تا پنجم را برگزینند و نه گزینه ی «مخالفم ولی کاری ندارم» »
اگر منظور شما را درست متوجه شده باشم بهجای گویهی «میهمانی و جشنهای مختلط» باید گویهی «برخورد با بدحجابی» را قید میکردید و سهواً اشتباه صورت گرفته.
سلام مجدد بر شا
بر ابهام غلیظی که پاسخم آغشته به آن است واقفم. اما منظورم همان گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط» بود. آنجور که درصد پاسخ ها نشان میدهد، کسانی که در پاسخ به گویه ی «بدحجابی» گزینه ی «مخالفم ولی کاری ندارم» را برگزیده اند در پاسخ به گویه ی «مهمانی و جشنهای مختلط» یا کماکان گزینه ی «مخالفم ولی کاری ندارم» را برگزیده اند یا به میزان خیلی کمتری گزینه ی «اشکالی ندارد» را برگزیده اند اما در این میان نرفته اند یکی از سه گزینه ی «تذکر میدهم» یا «به مراجع ذیصلاح اطلاع میدهم» یا «برخورد میکنم» را برگزینند. من فرض کرده ام همین که دست به چنین گزینشی زده اند به معنای این است که گرچه با حجاب موافقند اما با حجاب اجباری همدلی ندارند و مشخصا خواهان حجاب اختیاری اند. اقدام آن دخر چادری که در مشهد بر روی جعبه ی تقسیم برق رفت و یک روسری را بر چوبی آویخت نمادی از نگرش این دسته از پاسخ دهندگان میتواند باشد.
سلام مجدد آقای مالجو. از آنجایی که گفتید معنای نکتۀ اصلی سخنم را در نیافتهاید، سعی میکنم دوباره آن را توضیح بدهم.
شما گفتهاید که با دختران انقلاب موافقید و اعتقاد دارید (و کوشیده اید نشان بدهید، حال با هر کیفیتی) که عموم ایرانیان هم با دختران انقلاب موافقند. تا جایی که من می فهمم، علی الظاهر می توان ادعا کرد که توافق با دختران انقلاب (در این سطح از بیان)، اشاره ای است به مخالفت با حجاب اجباری یا موافقت با حجاب اختیاری (یا هر چیز دیگری شبیه به این). حرف من اما این است که ما نمی توانیم پدیده ای مثل دختران خیابان انقلاب را «چونان پدیده ای در خود (فی نفسه)» تحلیل کنیم. حرف من اساساً به موافقت یا عدم موافقت با حجاب اجباری نیست. روشن است که حجاب باید اختیاری باشد. سخن من این است که چرا به «معنای» کنش دختران خیابان انقلاب نپرداخته اید. وقتی از «در خود» بودن تحلیل شما حرف می زنم، منظورم این است که شما این پدیده را فارغ از معادلات و مناسبات سیاسی و اجتماعی و نبردهای طبقاتی موجود در سطح سیاسیِ ایران و منطقه و جهان در نظر می گیرید و صرفاً با آن موافقت می کنید. این کار را هر کس دیگری هم می تواند انجام دهد. وظیفه ی شما تحلیل این وقایع است. آیا واقعاً می توان گفت خواسته ی دختران انقلاب صرفاً اختیاری شدن حجاب است؟ قطعاً خیر. اختیاری شدن حجاب مطالبه ای است که همراه با خود کوهی از دلالت ها و پیامدها و نتایج را به همراه دارد. محال است بتوانیم بگوییم ما فقط حجاب اختیاری می خواهیم و تمام! حرف من این است که شما باید در خصوص این دلالت سخن بگویید. باید در این مورد توضیح دهید که انجام دادن این کار از سوی بخشی از زنان جامعه ی ایرانی چه معنایی دارد؟ شما باید توضیح دهید که آیا با این نحو از بیان یک مطالبه ی اجتماعی موافقت دارید یا خیر؟ وقتی در خصوص دختران خیابان انقلاب سخن می گویید، لاجرم بایستی در خصوص مسیح علی نژاد هم حرف بزنید! نکند شما با پروژه ای که مسیح علی نژاد پیش می برد، موافقت دارید؟ من فکر می کنم یک تحلیل، اگر می خواهد صادق باشد و صادقانه تحلیل کند، باید به این موضوعات بپردازد، نه موضوعاتی بدیهی که شما بدان ها اشاره داشته اید. ممنون می شوم اگر در این خصوص توضیح بیشتری بدهید. زمانی هورکهایمر گفته بود اگر درباره ی سرمایه داری حرفی ندارید، بهتر است درباره ی فاشیسم هم سکوت کنید. آقای مالجو، اگر درباره ی دلالت های این قبیل فعالیت های مدنی و افق جنبشیِ آن ها حرفی برای زدن ندارید، درباره ی حجاب اختیاری و اجباری هم سکوت کنید.
سلام مجدد بر شما خانم معصومه
ممنون که شرح روشنتری ارائه کردید. چند نکته ی کوتاه بگویم. یکم) همان طور که در همین یادداشت منتشرشده (پاسخ به یکی دو نقد) ملاحظه میفرمایید، نتایجی که من در مقاله ی قبلی (ایرانیان کجا ایستاده اند) اخذ کرده بودم از نگاه برخی از دوستان، برخلاف آنچه شما میفرمایید، بدیهی جلوه نمیکند. بنابراین هنوز در این سطح «بدیهی» باید کار کرد. من نیز با شما موافقم که این امر که حجاب باید اختیاری باشد بدیهی است اما گویا برای همه بدیهی نیست. دوم) یادداشت من بر پرسشی مشخص تکیه داشت و هدف محدودی داشت. از یک یادداشت فقط باید در حدی انتظار داشت که خود تعیین کرده است و نه بیشتر. پرداختن به موضوعاتی فراتر از هدفی که آن یادداشت تعریف کرده بود نیاز به داده های تجربی غنی تری دارد که در طرح ارزشها و نگرشهای ایرانیان وجود ندارد. من کوشیده بودم فقط مبتنی بر همین داده ها و فقط در سطح تجربی سخن بگویم. سوم) نه بحثی جامع و مانع و مبسوط اما رگه هایی از مبحث بسیار گسترده ی زنان و سرمایه داری (البته نه با اشاره به مسئله ی حجاب) را من در گذر زمان در جاهای دیگری مطرح کرده ام و دیگران نیز البته بحثهای گسترده تری را عرضه کرده اند. چهارم) موارد محل اشاره تان میتوانند مباحث جالبی باشند که نگاه سیستماتیک و تحلیلی به آنها قطعا ارزشمند است و سایت نقد اقتصاد سیاسی از دریافت چنین نوشته هایی استقبال خواهد کرد. بنابراین باب این بحث بسته نیست و دوستان دیگر میتوانند به این مباحث ادامه دهند. شاد باشید