فهرست موضوعی


چرا از تاریخ نمی‌آموزند؟ / پرویز صداقت

واکاوی چارچوب فکری هواداران تانک‌های روسی

ناخوش‌آوازى به بانگ بلند قرآن همی‌خواند. صاحب‌دلی بر او بگذشت گفت: تو را مشاهره چندست؟ گفت: هیچ. گفت: پس این زحمت خود چندان چرا همی‌دهی؟ گفت: از بهر خدا می‌خوانم. گفت: از بهر خدا مخوان!

 

گر تو قرآن بدین نمط خوانی

ببرى رونق مسلمانى

 

گلستان سعدی، باب چهارم

 


نسخه‌ی پی‌دی‌اف: Parviz Sedaghat – On Neoconservative Left


اشاره

در یکی از بحرانی‌ترین برهه‌های تاریخ بشر قرار گرفته‌ایم. تا امروز هیچ‌گاه تهدیدی این چنین مهلک گریبانگیر بشریت و تمامی گونه‌های زنده نشده بود. در شرایطی که بحران زیست‌محیطی و شیوع بیماری‌های همه‌گیر جهانی چشم‌انداز استمرار زیست انسان را بسیار دشوارتر از هر زمان دیگر ساخته، در بطن بحران ساختاری سرمایه‌داری و بحران هژمونی در نظام جهانی سرمایه‌داری و ظهور قدرت‌های رقیب شاهد انواع جنگ‌های خانمان‌سوز نیز می‌شویم. بحران ساختاری سرمایه‌داری جهانی با شتابی روزافزون تشدید می‌شود، کورسوهای امیدبخشی که گاه این سو و آن سو حکایت از بدیلی مترقی داشته زود رنگ می‌بازد و در عوض آن‌چه بیش از هر زمان دیگر شاهدیم انواع ایدئولوژی‌های افراطی بنیادگرا و ناسیونالیستی است که زمینه‌ی پذیرش اجتماعی می‌یابد.

در پی بروز بحران بزرگ مالی سرمایه‌داری در سال ۲۰۰۸ بدین سو، شاهد سلسله‌ای از خیزش‌ها و جنبش‌ها و انقلاب‌ها در عرصه‌ی جهانی بوده‌ایم که با سرکوب همه‌جانبه‌ی سیاسی و نظامی و اقتصادی و ایدئولوژیک قدرت‌های جهانی و منطقه‌ای مواجه شدند. اگرچه به‌مدد رسانه‌های اجتماعی دسترسی به اخبار بسیار سهل‌الوصول شده است اما به‌طور پیوسته خبرهای جعلی و نادرست در این شبکه‌ها گردش می‌یابد و بدین ترتیب شفافیت اطلاع‌رسانی حتی دشوارتر از قبل شده است.

بحران اوکراین و حمله‌ی نظامی روسیه به این کشور یکی از مقاطع تعیین‌کننده در بحران اقتصادی و سیاسی کنونی نظام جهانی سرمایه است. در مورد آن چه کسی راست می‌گوید؟ از سویی شاهد اجماع رسانه‌های جریان اصلی هستیم که دایم در بوق و کرنا می‌شود و از سوی دیگر نیز صداهایی که متقابلاً تبلیغات دروغین کرملین را پخش می‌کنند. ناتو با تاریخی از جنگ‌افروزی و فریب‌کاری و دستگاه‌های تبلیغاتی روسیه، با پروپاگاندایی سطحی و گاه بسیار بی‌ربط.

نومحافظه‌کاران چپ و راست کم‌وبیش پاسخ روشنی به همه‌چیز دارند. برای آنان کافی است اردوگاه اهریمن، اردوگاه شرّ، را تشخیص بدهند و با آن عداوت کنند. و در برابر این دشمنان، این اردوگاه شر، دوستان‌شان جای گرفته‌اند. نومحافظه‌کاران راست به‌دنبال احیای اهریمن سرخ کرملین هستند و نومحافظه‌کاران چپ نیز درصدد احیای «سوسیالیسم واقعاً موجود» ولو این‌بار در جامه‌ی الیگارش‌های روس یا میلیاردرهای چینی. هر دو گروه چه بسا با حسی نوستالژیک نسبت به دوران جنگ سرد، با بازسازی فضای آن دوره (۱۹۴۵ تا ۱۹۹۰) تلاش می‌کنند در جنگ سرد و گرم جدید جایگاه کهنه‌ی خود را بازسازی کنند.

در این مقاله به‌طور مشخص به نومحافظه‌کاران چپ می‌پردازم؛ آنانی که در فضای فارسی‌زبان در سال‌های اخیر با عناوینی مانند «آنتی‌امپ»، «نئوتوده‌ایسم»، «چپ محور مقاومت» از آن‌ها یاد شده است. برای این که ببینم چرا به‌راستی اینان از تاریخ درس نمی‌گیرند، بررسی خود را بر ساختار‌های نظری این جریان متمرکز و تلاش کرده‌ام ببینم چرا این ساختار نظری می‌تواند در هر مقطع سرنوشت‌ساز زمینه‌ساز یک رسوایی جدید سیاسی برای‌شان باشد.

مقدمه

در سال‌های اخیر و با تشدید بحران‌های ژئوپلتیک میان قدرت‌های نوظهور و قدرت‌های دیرپاتر نظم جهانی سرمایه‌داری شاهد احیای دیدگاهی در میان برخی چپ‌‌گرایان بودیم که در نزاع‌های برگرفته میان قدرت‌های ارتجاعی عمدتاً جانب یک طرف نزاع را برمی‌گرفتند. مهم‌ترین معیار برای‌شان موضع همدلانه یا خصمانه‌ی امپریالیسم امریکا و برخی متحدان پایدارش نسبت به طرفین دعوا بود. این موضع‌گیری‌ها به‌ویژه از هنگام جنگ داخلی سوریه بیش‌تر مشهود و نمایان بوده است. در تمامی سال‌های اخیر شاهد موضع‌گیری‌های این چپ خودخوانده به نفع این دولت و یا آن دولت بودیم (مسأله ساده است، صرفاً باید ببینیم امریکا در این میان چه موضعی دارد، کافی است موضعی مخالف آن بگیریم). در فضای جهانی این گرایش چپ را تحت عناوینی مانند «اردوگاه‌گرایان» و «چپ‌های اقتدارگرا» و «طرفداران تانک‌های روسی» نام می‌برند. در فضای ایران بسیاری اساساً این چپ را «ساختگی» می‌خوانند و شواهد و قراینی هم برای آن ارائه می‌کنند. اما هدف یادداشت حاضر نه «افشا»ی این جریان که نقد چارچوب‌های نظری آن است. در این مقاله از آنان به‌عنوان چپ محافظه‌کار یاد می‌کنم چون اساساً در خدمت تقویت راست جدید محافظه‌کار هستند و علاوه بر آن در عنوان مقاله به‌کنایه آنان را طرفداران تانک‌های روسی نامیدم چون در تمامی مداخله‌های نظامی روسیه طی یک قرن گذشته (شامل مداخله‌های نظامی اتحاد شوروی در دولت‌های اقماری‌اش) طرفدار نظامیان روس بودند.

به نظرم برای آگاهی از زمینه‌ها و پی‌‌آمدهای شکل‌گیری پروپاگاندای چپ محافظه‌کار باید مهم‌تر از هر چیز به آن دسته مبانی نظری پرداخت که امکان پذیرش مکرر چنین دیدگاه‌هایی را در میان آنان پدید آورده است. اگر این زمینه‌های نظری به‌طور جدی واکاوی و نقد نشود آن‌گاه بازهم شاهد برآمد فاجعه‌بار این دیدگاه‌ها در هر بزنگاه تاریخ‌ساز خواهیم بود. حاصل نیز به گمان من در مقطع کنونی تاریخ، به زیان تمامی بشریت خواهد بود چراکه در شرابطی که تنها راه برای برون‌رفت از بحران جهانی کنونی راهی است که چپ ارائه می‌کندد، شانس پذیرش اجتماعی بدیل چپ را هرچه کم‌تر خواهد کرد.

در ادامه تلاش می‌کنم به‌اختصار نشان دهم که چه‌گونه شناخت‌شناسی نادرست، مبانی غلط یا مغشوش نظری و ناآگاهی تاریخی – تجربی یا نگاه کج و معیوب ایدئولوژیک به تاریخ چارچوبی برای تکرار فجایع تحلیلی چپ محافظه‌کار را پدید آورده است. همچنین تلاش می‌کنم نشان بدهم که چرا این نگاه در روایت اتحاد شوروی سابق از مارکسیسم – لنینیسم ریشه داد.

تناقض شناخت‌شناسی

درک چپ محافظه‌کار از دیالکتیک مارکسیستی درکی سطحی، نادرست و به شکل متناقضی ایستا است به نحوی که می‌توان گفت اساساً فاقد درک دیالکتیکی هستند. آن‌چه به آن باور دارند کاریکاتوری از دیالکتیک مارکسیستی است که در آن ابژه‌ها به‌جای رابطه‌ها نشسته است، در این نگاه سرمایه‌داری به نظامی ایستا با بازیگرانی یکتا بدل شده و نظم جهانی سرمایه‌داری فاقد پویش دیالکتیکی است.

در نگاه این چپ ما شاهد رابطه‌ی سلطه میان سلطه‌گر و تحت سلطه نیستیم، بلکه شاهد بازیگرانی ثابت در طول تاریخ در مقام سلطه‌گر یا تحت سلطه هستیم. سلطه‌گر غرب استعماری است و مبارزان ضدسلطه نیز آنان که در برابر غرب ایستادگی می‌کنند. ازاین‌روست که امپریالیسم نه یک رابطه‌ی اجتماعی که صرفاً ابژه‌ای است که در کاخ سفید و پنتاگون جاخوش کرده است. بدین ترتیب، سرمایه‌داری که یک هستی دایماً در حال تغییر است بدل شده به یک هستی ساکن که در آن شاهد سلسله‌مراتب ثابتی از قدرتمندان جهانی هستیم. آنان درکی از پویش سرمایه‌داری در مقام یک نظام جهانی و رقابت قدرت‌های مرکزی و نیمه‌پیرامونی سرمایه‌داری و گذارهای هژمونیک ندارند یا دست‌کم گذار هژمونیک را صرفاً در میان کشورهای انگلوساکسون پیگیری می‌کنند.

چپ محافظه‌کار که اساساً ناتوان از درک دیالکتیکی است به تبع درس‌نامه‌های اتحاد شوروی اصولی برای دیالکتیک برمی‌شمرد و در این میان دایم در تلاش است تضاد را به «عمده» و «غیرعمده» بدل کند و آن‌چه را غیرعمده خوانده بی‌اهمیت تلقی کند و کنار گذارد. بدین ترتیب، برای این چپ حقوق بشر، حقوق شهروندی، حقوق زنان، حقوق اقلیت‌ها و حتی تضاد کار و سرمایه در قیاس با آن‌چه تضاد دولت – ملت‌های جهانی می‌دانند رنگ می‌بازد. آن‌گاه که اتحاد شوروی وجود داشت «تضاد عمده» تضاد اردوگاه شوروی با اردوگاه امریکا بود و امروز هم گویا تضاد عمده میان چین و امریکاست. بقیه همه بی‌اهمیت یا کم‌اهمیت هستند. این اساساً بینشی ضددیالکتیکی است، چراکه اگرچه در مقاطعی در پهنه‌ی مبارزات اجتماعی رویارویی با پاره‌ای تضادها اولویت می‌یابد اما این اولویت‌ها در دل ساختاری پویا از تضادها قرار دارد که در آن پیوسته شاهد برآمد و عمده شدن مجموعه‌ای از تناقض‌های جدید در کنار تناقض‌های قدیم هستیم. به همین دلیل، رویکرد قالبی چپ محافظه‌کار به دیالکتیک مارکسی اساساً قلب این دیالکتیک و فی‌نفسه ضددیالکتیکی است. توضیحاتی که در ادامه درباره‌ی گره‌های نظری این چپ ارائه می‌کنم بیش‌تر مبانی نادرست و غیردیالکتیکی این چپ را نشان می‌دهد.

تناقض نظری

به تبع شناخت‌شناسی معیوبی که فاقد نگاه دیالکتیکی به مناسبات اجتماعی است شاهد شکل‌گیری نوعی دستگاه نظری نزد این چپ هستیم که در ذات خود محافظه‌کارانه و ارتجاعی است. در این چارچوب، این چپ دایماً به تفکیک‌های صوری و مخرب متوسل می‌شود. تفکیک دموکراتیک از سوسیالیستی، تفکیک مبارزه‌ی طبقاتی از مبارزه‌ی ضد امپریالیستی، تفکیک مبارزات زنان و اقلیت‌ها از سایر مبارزات و کم‌اهمیت انگاشتن آنها.

تا سده‌ی بیستم و به‌طور مشخص تا قبل از استقرار دولت شوروی در پی انقلاب اکتبر و جنگ داخلی پی‌آمد آن، چپ به‌جد پرچمدار مبارزات دموکراتیک برای برابری در مقابل قانون، کسب حقوق شهروندی، و به‌طور کل تمامی حقوق دموکراتیک بوده است. تاریخ جهان سرمایه‌داری در بیش از دو قرن گذشته تاریخ مبارزات پیوسته‌ی طبقه‌ی کارگر و نیروهای چپ برای کسب حقوق دموکراتیک بوده است. حق‌ رأی، حقوق مدنی، آزادی بیان، آزادی مطبوعات، آزادی اجتماعات ازجمله اهدافی بوده که مبارزات چپ آن را دنبال می‌کرده است. جنبش چارتیستی طبقه‌ی کارگر انگلستان کسب حق رأی برای مردان کارگر را در دستورکار قرار داد و به سهم خود کوشید آن را به بورژوازی و طبقات محافظه‌کار فرادست این کشور تحمیل کند. چپ همواره در صف اول مبارزه برای حقوق دموکراتیک حضور داشته است،

اما این چپ محافظه‌کار با یک چرخش قلم، با بورژوایی خواندن حقوق دموکراتیک، دموکراسی را که یکی از مهم‌ترین دستاوردهای مبارزات بشریت و تمامی فرودستان است، به بورژوازی متعلق می‌داند و آن را هدف انقلاب‌های «بورژوا-دموکراتیک» می‌داند. در حالی که مبارزات دموکراتیک و سوسیالیستی مکمل یکدیگرند، چپ محافظه‌کار سوسیالیسم را که به زعم نگارنده حدّ اعلای دموکراسی است اساساً به شکل سیستمی از سلسله‌مراتب بوروکراتیک به تصویر می‌کشد.

نکته‌ی جالب و تکان‌دهنده آن که این چپ محافظه‌کار نسبتی نیز با مبارزات ضد سرمایه‌داری ندارد و آن را هم به انحای گوناگون و در هر مقطع به شکلی تابع و مقهور مبارزات «مهم‌تر» ضدامپریالیستی (بخوان ضد امریکایی) می‌سازد. در حالی که مبارزات دموکراتیک، ضد سرمایه‌داری و ضد امپریالیستی یک کلیت واحدند، نه اجزایی پراکنده که انتخاب یکی مستلزم حذف دیگری باشد.

مثالی می‌زنم و ناگزیر باید به سال‌های نخست انقلاب بازگردم. در نخستین سال‌های انقلاب این جریان چپ هم تشکل‌های مستقل کارگری و انواع مبارزات ضد سرمایه‌داری و هم انواع مبارزات دموکراتیک (مانند زنان، ملت‌ها و جز آن) را در برابر ستیزی که با امریکا شکل گرفت کم‌اهمیت و فاقد اولویت دانست و بدین ترتیب عملاً به شکست آن‌ها یاری رساند. همین امر باعث شد که چند سال بعد و در پی پایان جنگ که اجرای برنامه‌ی تعدیل ساختاری در ایران آغاز شد، اجرای برنامه‌های توصیه‌شده‌ی نهادهای امپریالیستی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی در حوزه‌ی بازار کار با سهولت تمام و به شکل یکی از «موفق‌ترین» برنامه‌های ضدکارگری در جهان اجرا شود. چرا که آن نهادهای دموکراتیک و طبقاتی که حداقلی از مقاومت را امکان‌پذیر می‌کرد مطلقاً وجود نداشت. به عبارت دیگر، این خوانش از چپ به‌رغم ادعاهای ضدامپریالیستی عملاً در نهایت زمینه را برای اجرای موفق‌ برنامه‌های امپریالیستی فراهم آورده است، البته فقط به سهم خودش. سرنوشت تراژیک مبارزات زنان و مبارزات کارگران در همان سال‌ها نیز بارها و بارها گفته شده و نیازی به تکرار آنها در این‌جا نمی‌بینم.

درک نادرست از امپریالیسم و تقلیل آن از یک رابطه‌ی اجتماعی به یک کشور سلطه‌گر نیز نمونه‌ی نمایان دیگری از دستگاه نظری نادرست این چپ است. اگرچه امپریالیسم در مفهوم عام خود قدمت و تاریخی بسیار طولانی دارد که به دوران تمدن‌های بزرگ باستانی مانند چین و یونان و رم و ایران و غیره می‌رسد که در اغلب موارد شاهد فتوحات نظامی، تصرف سرزمین‌ها، انقیاد سیاسی و بهره‌برداری از منابع اقتصادی مردم تحت سلطه بوده‌ایم و در دوران مدرن نیز شاهد تکرار این رویه‌های امپراتورمآبانه توسط امپراتوری‌هایی مانند روسیه و عثمانی و اسپانیا و پرتغال و فرانسه و انگلستان بوده‌ایم. اما سرمایه‌داری امپریالیستی در پی گذر از تولید مانوفاکتور به تولید صنعتی و شکل‌گیری صنعت مدرن از قرن نوزدهم به بعد ظهور کرد و در پی آن شاهد رقابت قدرت‌های امپریالیستی برای گسترش حوزه‌ی نفوذ هریک بودیم. اصولاً مارکسیست‌های انقلابی مانند لنین و لوکزامبورگ و یا بوخارین رقابت قهرآمیز قدرت‌های سرمایه‌داری در اشکال حاد نظامی (مانند جنگ جهانی اول) را محکوم می‌کردند، نه این که از یک طرف در برابر طرف دیگر دفاع کنند. این رفرمیست‌ها و ناسیونالیست‌ها بودند که در آن مقطع اغلب از دولت‌های خودی دفاع و جنگ را توجیه می‌کردند. اما تلقی نادرست چپ محافظه‌کار از امپریالیسم ناشی از عدم شناخت رابطه‌ی سرمایه و سرمایه‌داری توسط آنان است. سرمایه‌داری یک واقعیت ایستا نیست بلکه مجموعه روابطی در پویش دایمی است. در مقطعی از تاریخ سرمایه‌داری خورشید استعمار انگلستان هیچ جا غروب نمی‌کرد و امروز نیز امریکا دارای بیش‌ترین پایگاه نظامی در جهان است. سرمایه‌داری یک فراشد و دگرگونی دایم است همان طور که یک قرن پیش امریکا این موقعیت را نداشت و بزرگ‌ترین قدرت نظامی جهان نبود، آیا این فرضی دور از انتظار است که در آینده شاهد شکل‌گیری پایگاه‌های نظامی چین در امتداد طرح کمربند و جاده این کشور باشیم؟

در کنار تفکیک نادرست مبارزات دموکراتیک و سوسیالیستی از یکدیگر و درک نادرست از امپریالیسم نزد چپ محافظه‌کار سومین معضل بزرگ نظری این جریان درک نادرست از «انترناسیونالیسم» است. این چپ خودخوانده در عمل پیوند مبارزات طبقات کارگر در سطح جهانی و یا حمایت از مبارزات سایر مردم در سایر کشورها را نمی‌بیند. بلکه نزد آنان، انترناسیونالیسم یعنی گردآمدن حول این یا آن دولت «سوسیالیستی» در برابر اردوگاه دولت‌های رقیب سرمایه‌داری. زمانی برای بسیاری این دولت سوسیالیستی اتحاد شوروی بود و می‌بایست منافع این «دولت» را دارای اولویت دانست، نزد برخی دیگر هم چین و انگشت‌شماری هم به آلبانی انور خوجه باور داشتند. اما اگرچه امروز نه از تاک نشان مانده نه از تاک‌نشان، حمایت از رقبای امپریالیسم امریکا و منافع آن کشورها شده است نماد انترناسیونالیسم! این با سنت انترناسیونالیستی دست‌کم در انترناسیونال‌های اول و دوم کاملاً مغایر است. در انترناسیونال اول و دوم علاوه بر همبستگی با مبارزات کارگری در سایر کشورها، انترناسیونال از حق مردم برای تعیین سرنوشت خود (مانند حق مردم لهستان برای تعیین سرنوشت خود که بارها در امپراتوری‌های آن زمان ادغام شده بودند یا حق مردم ایرلند برای استقلال از انگلستان) یا مبارزات ضد برده‌داری توسط لینکلن در امریکا و مواردی از این دست حمایت شده بود. اما از مقطع شکل‌گیری انترناسیونال سوم (کمینترن) به‌تدریج شاهد آن بودیم که روح انترناسیونالیسم رنگ می‌بازد و در نهایت بعد از کمینترن شاهد کاریکاتوری از انترناسیونالیسم پرولتری توسط اتحاد شوروی بودیم که در آن مجموعه‌ای از احزاب «برادر» برای محافظت از منافع «برادر بزرگ‌تر» همسو می‌شدند.

بنابراین برخلاف روح انترناسیونالیسم که پیوند بخشیدن انواع مبارزات مردم (شامل مبارزات ضدامپریالیستی) در کشورهای مختلف جهان بوده در روایت این چپ محافظه‌کار از انترناسیونالیسم شاهد گردآمدن حول حمایت از کشورهای دوست برای عداوت با کشورهای دشمن (به رهبری امریکا) هستیم. به عبارت دیگر در روایت چپ محافظه‌کار انترناسیونالیسم به مناسبات ژئوپلتیک قدرت‌های بزرگ جهانی که باید در کنار کشورهای دوست قرار گرفت تقلیل یافته است.

تناقض تجربی: اثبات شی‌ء و نفی ماعدا

اما صرف‌نظر از تناقض‌های نظری طرح شده، نکته‌ی مهم و انکارناشدنی این است که تجاوز روسیه به اوکراین اتفاق تازه‌ای در سیاست خارجی کشور روسیه نیست. در همین دوره‌ی اخیر شاهد استفاده از نیروهای نظامی مثلاً در سوریه بودیم و اندکی پیش و در پی اعتراضات در قزاقستان شاهد حضور نیروهای روس در این کشور بودیم. در دوره‌ی اتحاد شوروی هم مواردی مانند اشغال لهستان، حضور نظامی مجارستان برای سرکوب انقلاب شورایی این کشور، بهار پراگ، کودتای نظامی در لهستان، اشغال نظامی افغانستان فراموش‌شدنی نیست. اگر به باورمندان چپ محافظه‌کار هریک از این موارد را بگویید احتمالاً ابتدا اشاره‌ای به دروغ‌پردازی‌های رسانه‌های امپریالیستی می‌کند و بعد در ادامه سلسله‌ای از مداخلات نظامی امریکا در جهان را مثال می‌زند. گویی مداخله‌ی نظامی امریکا هر کشور دیگری را مجاز می‌کند که به سایر کشورها تجاوز کند و برای آنان اثبات شی‌ء در حکم نفی ماعدا است.

به‌عنوان مثال، کم‌وبیش پاسخ چپ محافظه‌کار به مطلب حاضر قابل پیش‌بینی است. ابتدا سیاهه‌ای از جنایات امریکا ارائه می‌کند. سپس تمامی سایر موارد را ساخته‌ی دست مدیای امپریالیستی می‌خواند. کمی از پیشرفت‌های اقتصادی چین می‌گوید، به برنامه‌های ناتو برای گسترش در مرزهای روسیه اشاره می‌کند و نهایتاً با ناگفته گذاشتن بسیاری از مسایل دیگر می‌کوشد با یک سلسله ناسزا به چپ طرفدار ناتو و اسراییل سروته قضیه را بند آورد.

آبشخور تاریخی نظرات چپ محافظه‌کار و تجدید حیات آن

اما پرسشی که باید طرح کرد این است که این درک نادرست از دیالکتیک، این نظریه‌های نادرست در باب سرمایه‌داری و سوسیالیسم، امپریالیسم و انترناسیونالیسم از کجا ریشه گرفته است. ما صرفاً با برخی نظرات منفرد نادرست روبه‌رو نیستیم، این یک دستگاه نظری، اگرچه معیوب، اما منسجم است. این چارچوب نظری چه‌گونه تکوین یافت.

به گمان من، شکل‌گیری این دستگاه نظری حاصل تجربه‌ی ناشی از تناقض‌ها و در نهایت شکست انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ است. اتحاد شوروی که در پی انقلاب ۱۹۱۷ در روسیه شکل گرفت پدیده‌ای در تناقض با مارکسیسم بود ازاین‌رو دیر یا زود باید روایت خود را از مارکسیسم می‌ساخت. نخستین و مهم‌ترین مشکل در محدود ماندن انقلاب سوسیالیستی به یک کشور بود. اساساً ساختن سوسیالیسم در یک کشور ناممکن است. لنین و انقلابیون شوروی نیز انتظار داشتند انقلاب شوروی با سلسله‌ای از انقلاب‌های سوسیالیستی در اروپا تکمیل شود. وقتی انقلاب‌های اروپا ناکام ماند و شوروی تنها کشور سوسیالیستی بود که باید به‌تنهایی حیات پیدا می‌کرد دو تناقض بنیادی شکل گرفت. تناقض حیات یک دولت –ملت سوسیالیستی در نظامی جهانی متشکل از دولت – ملت‌های سرمایه‌داری و تناقض انقلاب سوسیالیستی در کشوری به لحاظ اقتصادی عقب‌مانده. این دو تناقض تنها به‌مدد عقب‌نشینی از سوسیالیسم می‌توانست حل شود. عقب‌نشینی از سوسیالیسم هم نیاز به ساختن روایتی نو از دیالکتیک مارکسیستی و چارچوب نظری جدیدی از مارکسیسم (با عنوان «مارکسیسم – لنینیسم») بود.

برخلاف آموزه‌های مارکس در مورد ضرورت جهانی بودن پروژه‌ی سوسیالیسم و برخلاف انتظار لنین برای وقوع انقلاب‌های پیروزمند سوسیالیستی در پی انقلاب روسیه در اروپا، شاهد دست‌یابی کمونیست‌ها به قدرت در هیچ کشور دیگری به جز اتحاد شوروی نبودیم. تناقض نخست در همین جا شکل گرفت. «شوروی سوسیالیستی» یک دولت – ملت بود در میان دولت‌-ملت‌هایی که نظام جهانی سرمایه‌داری را تشکیل داده بودند و به تبع آن این دولت – ملت نیز تابع همان قواعد بازی دولت – ملت‌ها در نظام جهانی سرمایه. برای مثال، اگرچه در ابتدای انقلاب شوروی در دوران لنین تمامی قراردادهای استعماری روسیه و ایران از سوی لنین ملغی اعلام شد. اما حتی در همان دوران و زمانی که تروتسکی کمیسر خارجه بود شاهد آن بودیم که در رقابت با قدرت‌های امپریالیستی در بسیاری از موارد اتحاد شوروی منافع چپ در کشورهای مختلف امپریالیستی و سرمایه‌داری را فدا می‌کرد. ما در ایران تاریخی تلخ از این مسأله داریم. از جنبش جنگل تا مبارزات ضداستعماری برای ملی‌شدن صنعت نفت، از همراهی با کودتاچیان بعد از ۳۲ تا آن‌چه بعد از انقلاب بهمن ۵۷ شاهد بوده‌ایم.

اما افزون بر سنت‌های غیردموکراتیک تاریخی‌تر در روسیه و به طور مشخص‌تر حزب بلشویک، اجرای یک برنامه‌ی فشرده‌ی صنعتی‌شدن نیازمند شکل‌گیری یک دولت توسعه‌گرای متمرکز و سرکوبگر بود. از همین روست که نظام حاکم بر شوروی به‌غایت ضددموکراتیک بود. نه تنها در سال‌های بعد از جنگ داخلی در این کشور امکان فعالیت احزاب و تشکل‌های گوناگون امکان‌پذیر نبود بلکه حتی وجود فراکسیون‌ درون حزب نیز تحمل نمی‌شد. و چنان که می‌دانیم کم‌وبیش همه‌ی رهبران اصلی حزب در دوران استالین مشمول دادگاه‌های فرمایشی و تصفیه‌های فیزیکی شدند. آیا دور از انتظار است که چنین نظام غیردموکراتیکی دموکراسی را یک امر بورژوایی تلقی کند و آیا دور از انتظار است که هواداران نظام‌هایی از این دست با دموکراسی عناد داشته باشند؟

از سوی دیگر، وقتی اتحاد شوروی شکل گرفت کشوری بود که در نظم جهانی سرمایه ساز مخالف می‌زد، اما همین کشور باید قواعد بازی حاکم بر مناسبات ژئوپلتیک جهانی را می‌پذیرفت، با رهبران سرمایه‌داری مذاکره می‌کرد، با آنان رقابت می‌کرد، چانه می‌زد، ساخت و پاخت می‌کرد و این گونه بود که شاهد بودیم روایت قلب‌شده‌ای از انترناسیونالیسم شکل گرفت. بهره‌برداری از احزاب برادر به نفع «برادر بزرگ‌تر». شاید برای یک مبارز امریکای لاتینی که در فاصله‌ای دور از اتحاد شوروی می‌زیست و صرفاً شاهد کشاکش‌های این کشور با امپریالیسم امریکا بود این مسأله چندان محسوس نباشد. اما آیا برای یک مبارز ایرانی، لهستانی، اهل چک یا مجارستان که به‌کرات از همان بدو تأسیس اتحاد شوروی شاهد پشت پا زدن این کشور به منافع مبارزان و مبارزات داخلی بوده نیز همین امر صدق می‌کند.

بدین ترتیب است که مارکسیسمی جدید در شوروی شکل گرفت که دموکراسی را بورژوایی می‌دانست، انترناسیونالیسم را با تبعیت از حزب کمونیست شوروی یکی می‌گرفت و به‌تدریج مواضع سیاسی احزاب برادر را در خدمت منافع سیاست خارجی خود می‌ساخت تا منافع طبقه‌ی کارگر جهانی. این گونه است که تئوری‌هایی مثل «راه رشد غیر سرمایه‌داری» یا «دوران» شکل می‌گیرد تا در خدمت سیاست خارجی اتحاد شوروی در حمایت از راست‌ترین و مرتجع‌ترین حاکمیت‌ها در کشورهای پیرامونی باشد.

برخی از دیگر کشورهای سوسیالیستی که در سال‌های بعد از جنگ دوم جهانی شکل گرفتند و به‌تدریج خط‌مشی‌ای متفاوت از اتحاد شوروی پیدا کردند (چین مائو و آلبانی انور خوجه) نیز کم‌وبیش سیاست مشابهی در قبال احزاب برادر خود داشتند و این احزاب مدافع حزب کشور مادر در سرزمین خود بودند. شاید تنها استثنا در این میان کوبا بود که در سال‌های بعد از پیروزی انقلاب در آن شاهد مبارزاتی انترناسیونالیستی در روح مارکسی آن در ارتباط با انقلابیون جهان سوم (به‌ویژه امریکای لاتین و افریقا) بودیم.

تاریخ دوبار تکرار می‌شود: به مضحکه‌ی جهانی خوش آمدید!

فروپاشی اتحاد شوروی و گذار شتابان چین به سرمایه‌داری تا مدتی انگار پایانی بود بر حاکمیت روایت‌های پیشین. اما این وضعیت دیری نپایید و بعد از گذشت دو دهه بار دیگر شاهد احیای ایدئولوژی چپ محافظه‌کار شدیم. افول امریکا طی چند دهه‌ی گذشته و ظهور چین و مجموعه‌ای از قدرت‌های نوظهور نظم حاکم بر اقتصاد جهان در دوران هژمونی مطلق ایالات متحده را تا حدود زیادی برهم زد. افول قدرت اقتصادی امریکا و در پی آن یک سلسله جنگ‌های «بشردوستانه‌»ی این کشور از ابتدای هزاره‌ی جدید تاکنون و نتایج فاجعه‌بار آن از سویی و تقویت قدرت چین و مجموعه‌ای از قدرت‌های نوظهور در برابر امریکا، رقبای جدید را به رقابت با امریکا واداشت. این مسأله به‌ویژه از ۲۰۱۰ به این سو کاملاً مشهود شده بود. بحران مالی ۲۰۰۸ و سقوط مالی متعاقب آن و اجرای بسته‌های ریاضتی در بسیاری از کشورها، انقلاب‌های بهار عربی و بازهم مداخلات به‌اصطلاح بشردوستانه، تقویت اسلام سیاسی و رسوایی‌های فاجعه‌باری که مداخلات امریکا به‌ویژه در منطقه‌ی خاورمیانه ایجاد کرد، شرایط را برای قدرت‌نمایی رقبای این کشور مهیا ساخت. چین به‌اتکای قدرت اقتصادی خود مناسبات درازمدت اقتصادی با کشورهای ثروتمند نفتی که عمدتاً متحدان استراتژیک امریکا بوده‌اند برقرار و طرح کمربند و جاده را معرفی کرد. روسیه نیز به اتکای نیروی نظامی خود در سوریه حضور پیدا کرد. مانع سقوط اسد شد و این کشور را عملاً به شبه‌مستعمره‌ی خود بدل کرد.

جنگ سرد جدید به‌وضوح از همان مقطع آغاز شد. اما جنگ سرد نیاز به ایدئولوژی مشروعیت‌بخش دارد. نمی‌توان بدون تبلیغاتی که دست‌کم بخشی از افکار عمومی را همراه حاکمان سازد جنگ‌ها و رقابت‌هایی از این دست را پیش برد. دموکراسی و آزادی که از دیرباز ملک طلق امپریالیسم امریکا برای جنگ‌افروزی  بوده است. راهی به جز بازگشت به دیگر ایدئولوژی‌ زمان جنگ سرد هست؟

از آن مقطع به بعد از سویی نگرانی‌های چین نسبت به بروز بحران‌های سیاسی داخلی به سبب تشدید شکاف‌های طبقاتی باعث اجرای برخی سیاست‌های کینزی در این کشور شد و از سوی دیگر بار دیگر بر طبل سوسیالیسم کوبید. زرادخانه‌های تبلیغاتی چین و روسیه برای جنگ سرد جدید آماده شدند. از شوخی روزگار، آنانی که ناسزای معمول سیاسی‌شان نسبت مائویست دادن به دگراندیشان بود اکنون مدعی شدند که گذار سرمایه‌دارانه‌ی چین از دهه‌ی ۱۹۸۰ به بعد حرکتی از جنس طرح نپ لنین در اتحاد شوروی بعد از دوران کمونیسم جنگی بود و به‌واقع انباشت اولیه‌ی سوسیالیستی (!) در این کشور رخ داده است. متقابلاً تلاش شد از تزار جدید روسیه نیز چهره‌ای پیراسته به تصویر کشیده شود که در برابر قدرت‌نمایی‌های امپریالیسم امریکا و القاعده و اسلام سیاسی ایستادگی می‌کند. لشکر ابلهان به صف شد. مخالفان چین و روسیه بار دیگر شدند عوامل سیا و اسراییل و ناتو و اردوگاه جدید مرتجعان ضدامپریالیست شکل گرفت. کافی بود یکی از رهبران اقتدارگرای یکی از کشورهای پیرامونی و شبه‌پیرامونی سرمایه‌داری به این دو کشور نزدیک شود. آن‌گاه با آغوش باز ورود این رهبر مرتجع و رئیس‌جمهوری مادام‌العمر به کمپ ضدامپریالیسم را جشن می‌گرفتند.

سخن آخر

چپ‌گرایان نه باورمندانی جزم‌گرا به دستگاه‌های ایدئولوژیک شکست‌خورده و نه هواداران شیدازده‌ی تیم‌های فوتبال‌اند که تیم محبوب خود را در هر شرایطی و با هر بازی عادلانه یا ناعادلانه‌ای تشویق کنند. آنان برای جهانی عاری از سرکوب و استثمار ,و ازخودبیگانگی مبارزه می‌کنند، نه این که مدافع حوزه‌ی نفوذ استراتژیک این یا آن دولت باشند. آنان مدافعان دموکراسی و رهایی به ناب‌ترین شکل ممکن هستند. آنان از منظر جنبش‌های اجتماعی ترقی‌خواه به تحلیل وقایع می‌پردازند نه از منظر منافع این یا آن دولت. آن‌چه در سال‌های اخیر در پوشش چپ توسط جریان‌های «چپ محافظه‌کار» ارائه شده در حقیقت فراهم ساختن زمینه برای حاکمیت افراطی‌ترین دیدگاه‌های دست راستی در سطح جهانی است و به هیچ عنوان قابل دفاع نیست.

آن‌چه در این‌جا بنا به اقتضای موقعیت به‌اختصار نوشتم حکایتی از این چپ ضدامپریالیست جدید است که با تکرار همان یاوه‌های شکست‌خورده‌ی گذشته می‌کوشد تصویری ضددموکراتیک، ضد حقوق بشر و آزادی‌های مدنی و گرفتار پارانویای غرب‌هراسی از چپ نزد افکار عمومی ارائه کند. البته بدون تردید، دیریازود صدای طبل رسوایی‌شان بار دیگر شنیده خواهد شد. اما نباید فراموش کرد تصویری که آنان از چپ در افکار عمومی حک می‌کنند، از امکان تبدیل چپ به یک نیروی اجتماعی تأثیرگذار به‌شدت می‌کاهد و این بار دیگر یک خیانت تاریخی است.


پرویز صداقت

دیدگاه‌ها

21 پاسخ به “چرا از تاریخ نمی‌آموزند؟ / پرویز صداقت”

  1. Azeiz نیم‌رخ
    Azeiz

    جناب صداقت،درود برشما
    گویا اون ولادیمیر،از ادبیات کلاسیک خیلی خوشش میامد.از اینکه نوشته تان را با سعدی شروع کردیدجای سپاس دارد.ادبیات کلاسیک ما پر است از گفتار و اشعار نغز وظریف.باشد که مطلع مقالات قرار گیرد تا فضا اندکی از زیر باران اصطلاحات فلسفی،جامعه شناختی،اقتصادی نفسی بکشد وتلطیف گردد.
    سعدی در جواب خودش میگوید:
    تا مرد سخن نگفته باشد
    عیب وهنرش نهفته باشد.
    وحافظ هم پسوندش می گوید:
    خوش بود گر محک تجربه آید به میان
    تا سیه روی شودهرکه در اوغش باشد.
    آنچه حتما باید مورد بررسی ونقد قرار گیردنقش شوروی وروسیه در تحولات جهانی است.
    نقش شوروی در کوبا،ویتنام، امریکای لاتین،خاور میانه و……
    ونقش روسیه درپنجه عقاب وسوریه و…….
    باید مشخص شود ما بدهی مان را به برادر بزرگتر پرداخت کردیم.یا تا پایان عمر زمین بهش بدهکاریم؟؟؟
    اگر این گره را باز کنید
    خیلی از گره ها باز میشوند.

    منتظریم.

  2. Hamid Azad نیم‌رخ
    Hamid Azad

    جناب صداقت باردیگر ماهیت سوسیال دموکرات راستگرای خود را با ژست ضد لنینی کهاین روزها دوباره بازار گرمی دارد با تحریف های تکراری تمدن‌های تاریخی به روشنی بیان کردند. ازاین بابت باید از ایشان ممنون بود که صادقانه ،کینه و نفرت سوسیال دمکرات مآب خود ازکمونیست هارا پنهان نکردند .مطلب بی ارزش فوق ایشان،که با گنده گویی مفصل فروشی ،سعی می کند مبانی را بیان کند درواقع جعل نامه ای تکراری و سرمایه داری پسند بر علیه کمونیست ها است،سند دیگری بر اثبات وجود چپ های راستگرای در خدمت سرمایه داری است که تنها آرزوی شأن تحقق دمکراسی در جهان است.محاجه با امثال صداقت که حتی توان پاسخ گویی به موسی غنی نژاد در مناظره با وی در پرکار بی بی سی راهم نداشت ازسفسطه های ضد کمونیستی سیاه شده است،فایده ای ندارد، هرچند لازم است مبانی تئوری های ادعایی ایشان که کپی برداری از محافل ضدکمونیستی اطراف ایشان است بی جواب نماند تا جوانان سوسیالیست فریب این دروغ هارا نخورند. .در اینجا کافی است یادی کنیم از شکوه هاو گله های کارل مارکس از امثال صداقت همدورهٔ خود که خودرا «مارکسیست» می نامیدند. بی گمان اگر مارکس حالا زنده بودباز از دست امثال صداقت «مارکسیست» فریاد بر می آورد که ،اگر این ها «مارکسیست» اند من مارکسیست نیستم.

    1. آکام نیم‌رخ
      آکام

      آقای حمید، آقای صداقت در متن پاسخ شما را پیش بینی کرده بودند. بنابراین ای کاش به مفروضات، گزاره ها و شواهد ایشان پاسخ می گفتید و نه آنکه پیش بینی ایشان را تحقق می بخشیدید.

  3. اردشیر زارعی قنواتی نیم‌رخ
    اردشیر زارعی قنواتی

    جناب صداقت عزیز اینکه توهمات با سلام … معمولا جناب صداقت گرامی عادت دارند مفروضات ذهنی و توهمات خویش را زیر ادعای دروغین چپ یا دیالکتیک مطرح کنند تا به بنیان چنین اندیشه یی در قالب کمونیسم ضربه وارد کنند. در تمام این سال ها با افراد و نیروهای سیاسی سطحی گرا مواجهه بوده ایم که زیر پوشش توجیه چرایی فروپاشی شوروی در مقاطع مختلف و تحت توجیهات نادرست سعی داشته اند مواضع آنتی کمونیستی خود را در زرورق های زیبا مستتر کرده تا اصل حکایت را به حاشیه ببرند. جناب صداقت در این مقاله بسیار سعی کرده اند کمونیست را به هواداران پوتین فروکاسته و بعد از ترسیم یک تصویر نادرست این چنین نتیجه بگیرند که هواداران انقلاب اکتبر و دولت سوسیالیستی شوروی که ایشان و همفکرانشان به شدت علیه موجودیت آن موضع دارند، دقیقا کسانی می باشند که از الیگارشی امروز روسیه دفاع می کنند. همچنین ایشان برای اینکه مبارزات ضدامپریالیستی را تخریب کنند به این بسنده می کنند که گویا هر مبارزه ضدامپریالیستی در پیوند با ساختارهای ارتجاعی و ساختارهای اقتدارگرا قرار می گیرند (البته به شیوه خودشان که برای اینکه متهم به جانبداری نشوند یک تلنگری هم به زعم خودشان امپریالیسم عام می زنند) تا به خلاف ادعای خویش در واقع توجیه گیر مناسبات مالوف جهانی تحت مدیریت کاپیتالیسم حاکم بر جهان و به طور روشن تبرئه ایالات متحده و ناتو باشند. متاسفانه این دوستان همیشه در مقاطع مختلف و در جریان رخدادهای بین المللی به بهانه بخشی از اشتباهات یا موارد مورد حساسیت افکارعمومی، عامدانه در سمت نادرست تاریخ قرار می گیرند. چنانچه ایشان در جریان درگیری های حلب در سوریه هم بعد از پست فیس بوکی خویش وقتی مباحث بر اساس مستندات موجود پیش می رفت متاسفانه کار را به توهین و فحاشی به یک بانویی که در بحث حضور داشت کشید و حتی به نصایح دوستانه هم توجه نکرد و همچنان در چنین مسیر خطایی خودخواسته پیش رفت که البته مستندات (اسکرین شات کامنت ها) آن هم موجود است. از آنجا که جناب صداقت در این مقاله مشابهت سازی های نامربوط کرده اند امیدوارم وقت داشته باشند تا در خصوص هر کدام از ادعاهایشان در فضای کلاب هاوس حضور پیدا کرده (هر زمان که ایشان آمادگی داشته باشند) و وارد یک دیالوگ بدون سانسور در مقابل مخاطبین شوند… با احترام

    1. peerooz نیم‌رخ
      peerooz

      جناب زارعی قنواتی,
      آیا هنوز کار برد “پاراگراف” هم از ابداعات “… جهانی تحت مدیریت کاپیتالیسم حاکم بر جهان و به طور روشن, تبرئه ایالات متحده و ناتو” میباشد؟!!

  4. فریدون نیم‌رخ
    فریدون

    جناب آقای صداقت چرا قیمه ها را می‌ریزید روی ماستها؟
    شما هم نظیر همانها که منتقدشان ظاهر شده‌اید (حداقل در خصوص ماهیت اتحاد شوروی) فاقد درک دیالکتیکی و دچار نگاهی ایستا هستید.
    صرفنظر از برخورد کلیشه‌ای و فرقه‌گرایانه شما از مناسبات اتحاد شوروی با ایران (که تک تک انها از همان نهضت جنگل و نفت شمال و … تطبیق دارند با تحریفات و نامستندات و عداوتهای قدیمی و مرسوم که متاسفانه اسناد و روایات جدید هم افاقه‌ای در تصحیح این کدورت‌های ایستا و دیرپا و نازدودنی ندارند) گویا از مواضع احزاب کمونیست (و از جمله حزب توده ایران) در خصوص بحران اخیر بی اطلاعید.
    هر گردی گردو نیست..

  5. فرهاد نیم‌رخ
    فرهاد

    مسخره ترین ترکیبی که می توان تصورش را داشت از آقای فریدون: “احزاب کمونیست (و از جمله حزب توده ایران)”!!!!

    1. فریدون نیم‌رخ
      فریدون

      جناب آقای فرهاد، با توجه به صحنه سیاسی ایران قابل درک است شما و نظایر شما چرا با این لحن و با این درک و با این جایگاه با پدیده‌های سیاسی برخورد می‌کنید چون به تعبیر همین جناب صداقت درک دیالکتیکی ندارید و نگاهی ایستا ، لایتغیر و مذهب باورانه به دنیا و سیاست دارید.
      مواضع حزب توده ایران(و نه جریانات امنیتی نظیر راه توده و مشابهین آن) کاملا مشخص است، هرچند ذهن‌های فرقه‌گرا و باورهای امت گونه که در تسخیر اوراد و اذکار پیشوایان این فرق و دسته‌های سیاسی هستند من بعید بدانم بخواهند کمی خود تن به مطالعه دهند و تحول سیاست و دنیا و پیچیدگی‌های آنرادرک کنند.
      متاسفانه صحنه سیاست ما مملو از این باورمندانی است که با فرمولی ساده دنیا را یک بار برای همیشه در ذهن خود منجمد کرده‌اند و در این دنیای ساده و کوچک جایگاهی برای همه چیزهایی که توان درکش در آن تاریخ عتیق موجود بوده فراهم شده و بسته شده. این دنیای کوچک و این درک محدود مسخره است نه این دنیای در حال تحول…
      مواضع بخشی از احزاب کمونیست و کارگری ( منجمله حزب توده ایران ) در خصوص بحران اخیر را اینجا بخوانید:

      https://www.tudehpartyiran.org/2022/03/05/%d8%a8%db%8c%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%87-%d9%85%d8%b4%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%ad%d8%b2%d8%a8%d9%87%d8%a7%db%8c-%da%a9%d9%85%d9%88%d9%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%da%a9%d8%a7%d8%b1%da%af%d8%b1%db%8c/

    2. Aziz نیم‌رخ
      Aziz

      جناب آزاد
      با احترام به نظر شما
      این مچ گیری ها (غنی نژاد،صداقت در پرگار)
      حداقل یک سابقه۴۳ ساله در این دیار دارد.
      که مارا به هیچ جا نرسانده.
      آن گلادیاتورها چه پیروز چه شکست خورده
      امروزهم بازبان و قلم گفتگو میکنند.
      اگر بدون گفتن نظر خودوشنیدن نظر دیگران
      به دنبال آگاهی هستیم
      شاید به جایی نرسیم.
      رستم دستان را نجوییم.
      همه در نظر وعمل نواقصی دارند
      اگر اینگونه نبود،الان نصف دنیا اتحادهای جماهیرهای شوروی بود!!!
      پایدار باشید

  6. فرهاد نیم‌رخ
    فرهاد

    بیچاره “دیالکتیک” که هر کثافت کاری سیاسی و پراتیک را تحت لوایش قبایی موجه می پوشانیم. و بیچاره آن “تاریخ عمیق” که هنوز کسانی را به دریوزگی از درگاه “سوسیالیسم واقعاً موجود” معتاد نگاه داشته.
    فرهاد جان “این دنیای در حال تحول” ارزانی خودتان!

    1. فریدون نیم‌رخ
      فریدون

      اصلا متوجه بودید این جناب صداقت و من که فریدونم چه نوشتیم؟ من به شما چه بگویم که حتی توان درک نام خودت را هم نداری، فرهاد جان، تو قرار بود فرهاد باشی من فریدون!!!!
      پرخاشگر، بی نیاز از خواندن و درک کردن دنیا، منجمد ، بد دهن و کم حافظه و دینخو و راستکردارمآب از همین چند جمله که نوشتی چکه میکند.
      فرهاد جان سوسیالیسم واقعا موجود سی سال پیش تمام شد. اما گران جانی درکهای محدود و منجمد تا ابد ادامه دارد.

  7. جمال نیم‌رخ
    جمال

    به نظرم پرویزصداقت یک سوسیال دموکرات تمام عیار است (شاید خودش هم نداند) و چپ مقاومتی ها هم هیزمکشان آتش شهوت دیکتاتورها ( عمله ی دانسته یا ندانسته ی استبداد). نه صداقت و صداقتها و نه چپ مقاومتیها هیچکدام سوسیالیست نیستند و هر دو حواسپرتی از سوسیالیسم ایجاد می کنند . امثال صداقت با دموکراسی دوستی بدون مرزبندی شان با راست به بی راهه می روند و چپ مقاومتی ها با نفرت کورشان از آمریکا در دریای مدح مستبدان غوطه ورند و به برهوت می روند . کجایند سوسیالیست های ناب ؟ مشکل هر دو طیف (صداقتی ها و چپ مقاومتی ها) این است که یکطرفه به قاضی می روند مثلا در همین غائله اخیر اوکراین چپ مقاومتی ها خوی ناسیونالیستی مرتجع پوتین را نمی بینند و امثال صداقت هم نازی های اکراین و عقبه اش را و هر دو هم اصرار دارند که ذهنشان درست است چپ مقاومتی ها فقط ناتو را می بینند و چپ صداقتی ها فقط ناسیونالیسم و اولیگارشی روس را. صداقتی ها خلقهای ذبح شده دونستک و لوهانسک را نمی بینند و چپ مقاومتی ها هم نابودی خلقهای سایر مناطق اوکراین را . در عجبم از هر دو جماعت که اینقدر تک بعدی و غیر موشکافانه عمل می کنند به یاد بیاوریم که مارکس چگونه با دقت و جزئیات مسائل روز جهان را از آمریکای شمالی تا اروپا ،چین و خاورمیانه تحلیل و علتهای آن را واکاوی می کرد و آن مقالات درخشان مارکس را با این نوشته جات چپ مقاومتی ها و چپ صداقتی مقایسه کنیم . به نظرم اینکه برخی از چپها به ارتجاع ناسیونالیستی میل کرده اند و برخی دیگر به ارتجاع راست و سوسیال دموکراسی اصلا امری طبیعی است و نشان از بیماریی دارد که سالهاست درمان نشده و آن هم افسردگی یک قرنه ی شکستهای پی در پی جریان چپ جهان با تمامی گرایشهایش در تحقق سوسیالیسم است . کجایند سوسیالیست های ناب ؟
    پینوشت : چپ مقاومتی :آقای صداقت توضیح داد که منظورش چیست . چپ صداقتی : منظورآقای صداقت و همفکران اوست

  8. peerooz نیم‌رخ
    peerooz

    کاش بجای انشاء نویسی یاد میگرفتیم کوتاه بنویسیم چون “آن خشت بود که پر توان زد”:

    “با این که سخن به لطف آب است
    کم گفتن هر سخن صواب است

    آب ار چه همه زلال خیزد
    از خوردن پر, ملال خیزد

    کم گوی و گزیده گوی چون در
    تا ز اندک تو جهان شود پر

    لاف از سخن چو در توان زد
    آن خشت بود که پر توان زد

    1. جلیل محمودی نیم‌رخ
      جلیل محمودی

      درود بر رفیق صداقت پرکار و زحمتکش.
      از مطلبی که نوشتی سپاسگزارم. از آن بهره بردم. خوشا به سعادت شما که مطالب شما را نه فقط موافقین اندیشه شما می خوانند بلکه مخالفین نظرات شما هم آن را می خوانند. حتما و من مطمئن هستم به آن جهت قرائت می شوند که به هر حال در آن نکات مثبت و درس های درستی هم حتی از زاویه دید کسانی که به تندی و با غضب بدان برخورد می کنند نیز وجود دارد. واقعیت این است که قلم توانایی است. اگر چه هر قدر هم قلم توانا باشد باز بی عیب نیست.
      خود نوشته شما گواهی می دهد که صاحب سبک هستید. اما شما خود می دانید که امپریالیست بی رقیب بسیار ترسناک تر از امپریالیستی که رقیبی در کنار خود می بیند. آمریکا بدون شوروی بسیار ترسناک تر از آمریکایی است که رقیبی همچون شوروی داشت. در شوروی ویژگی سوسیالیستی نبود، این درست! شوروی مروج دیدگاه مارکس و انگلس و حتی لنین هم نبود، این هم درست! اما شوروی در کنار ویتنام و کوبا ایستاد. به مقاومت مردم در مقابل استعمار یاری رساند. از این نمونه کارها و این نمونه مثالها خود شما بهتر سرشته دارید. می توانید خودتان مثال بیاورید. خوب حال اگر عده ای در این معنا، به حمایت رقیب آمریکا مبادرت کنند. شما نفس این عمل را نیز دنباله روی می دانید؟ شما نفس این کار را نیز محکوم می کنید؟ ناتو یوگسلاوی را خرد و خاک شیر کرد، آمریکا افغانستان و عراق را خرد و خاکشیر کرد. دنیایی به وجود آمد بمراتب وحشتناک تر از قبل. به سوریه تجاوز کردند. به لیبی تجاوز کردند. بعد از از هم پاشیدن شوروی، هر کاری خواستند کردند.
      حالا عده ای از آن تجربه دردناک معتقد شدند که باید پشت رقیب آمریکا و ناتو به صف شوند. خوب برای عمل و پراتیک این دسته از افراد، شما هیچ حقانیتی نمی بینید؟ چه بسا که بسیاری از آنها هم با عملکرد و منافع رقیب آمریکا مرزبندی دارند، و به دلیل برقرار نمودن توازون قوا از آن حمایت می کنند. تنها تا جایی که این توازون را برقرار کند. اکنون بسیاری از کسانی که از ابرقدرت روسیه حمایت می کنند، این گونه فکر می کنند. در این باره چه می گویید؟

  9. میترا تهامی نیم‌رخ
    میترا تهامی

    به شتر مرغ گفتند: بپر
    گفت: شترم
    گفتند بار ببر
    گفت: من مرغم
    حالا حکایت این «چپ نو» است که آقای صداقت آن را نمایندگی می‌کند.
    یعنی در ظاهر میان ۲ صندلی می‌نشینند، اما در عمل به جبهه مقابل یاری می‌رسانند.
    ایشان می‌فرمایند: چپ‌ها مدافعان دموکراسی و رهایی به ناب‌ترین شکل ممکن هستند.
    نگاهی به پارلمان های اروپایی بیاندازید تا ببینید که چپ‌های مدافع «دموکراسی ناب» در عمل در کدام جبهه قرار می‌گیرند.

  10. تورج نیم‌رخ
    تورج

    آقای پرویز صداقت همه اینها که گفتی رطب و یابس است. کلی گویی و بی معنی سخن گفتن است. شما باید به تدریج به این واقعیت تن بدهید که نظام ارزشی مورد نظر شما – که در آن با سرمایه داری غرب مشترک بودید و آمریکا و ناتو محافظ آن بودند- در حال در هم شکستن است. شما باید تلخی این واقعیت را بپذیرید که از این پس آن دموکراسی که بدان دلبسته اید دیگر مقدس نیست. یورش به ناتو تازه آغاز شده. ابهت و تقدس ناتو و باورهایی که از آن محافظت می کرد، در حال فروریختن است. و شما از این ناراحت هستید. وگرنه چرا وقتی که غرب در لیبی منطقه پرواز ممنوع اعلام میکرد و زمین سوخته برجای میگذاشت و جنگ و غارت را در سوریه سازمان میداد، و کل چپ با آن همدلی داشت – و از آنچه در لیبی و سوریه میگذشت به عنوان مبارزات و انقلابات آزادیبخش یاد میکرد- هول نکرده بودید و مقاله نمی نوشتید؟!

  11. پرویز نیم‌رخ
    پرویز

    ]چیزی تغییر نکرده، حزب «تراز نوین» همچنان سر در آستان همانجا دارد با این تفاوت که این بار برخلاف «رفقا» برژنف و سایرین صحبتی از دفاع از «سوسیالیسم» نیست، اما از آنجا که اعتیاد این دوستان به «ضد امپریالیست» بودن ماندگار است در خیال و رویایشان پوتین پرچمدار مبارزه انقلابی بر عله ناتو و غرب شده و لذا حس انترناسیونالیستی شان بروز کرده و به حمایت از آن آستان شتافته اند.
    مردگان از گور سر برآورده اند!

    1. تورج نیم‌رخ
      تورج

      آقا پرویز، دوباره آسمان و ریسمان بافتید. ضد امپریالیسم پیش کش شما. پوتین هم پرچمدار هیچ مبارزه انقلابی نیست. اما شما چرا از تضعیف ناتو نگران هستید؟

  12. کیوان کانادا نیم‌رخ
    کیوان کانادا

    من ۳ سنوال از آقای صداقت داشتم که زیر پستی دوستم که این مطلب را با اشتراک گذاشته بودند اینجا تکرار می کنم. سئوال های من از آقای پرویز صداقت: ۱- چرا به سبک تحلیلگران محور بی بی سی و ایران انت.. و من و تو، برای ایشان فرقی بین روسیه تزاری، روسیه ی بعد از انقلاب شوراها، در زمان حیات لنین و دیگران، روسیه تحت زمامداری استالین و روسیه بعد از استالین و حتی بعد از فروپاشی فرقی وجود ندارد، وقتی که می فرمایند در یکصد سال گذشته تانک های روسی بوده اند که مناقشات را حل و فصل می کرده اند؛ می توانند بگویند که در زمان لنین تانک های روسی کجا را فتح کردند که ما نمی دانیم و ایشان می دانند، و یا دارند حاشیه ی امنیت کاری برای خود درست می کنند! دوماً ۲- این چپ مفروض ایشان کی هستند که از دیپلماسی تانک های روسی دفاع می کنند، ذیدی(یا زیدی) به من گفتند که ایشان دارد به مرتضی محیط و محمد قره گوزلو جواب می دهند، اگر چنین است؟ صادقانه تر نبود اسم می بردند.؟ حتی حزب توده هم چنین موضعی نگرفته است، راه توده ی علی خدائی چرا، و اما ایشان گویا با طیفی ظاهراً گشتره دیال.گ می کنند،۳-همین آقای با صداقت وقتی در کنار فریبرز رئیس دانا، تریبون می گرفت و اتفاقاً رئیس دانا علیه مبارزین روژئاوا موضع می گرفت، درست بعد از آنکه پوتین در کنار اردوغان ایستاد -و کشتار کودکان کرد را به نظاره نشست، اقای صداقت چرا ساکت بود؟ نیروهای محور انقلاب روژئاو که اتفاقاً عیله تئوری رایج دولت- ملت موضع داشتند و دارند. مسئله تون شیختا!

  13. peerooz نیم‌رخ
    peerooz

    Alfred de Zayas استاد دانشگاه Geneva School of Diplomacy and International Relations در سوئیس که قادر به خواندن مدارک اصلی به زبانهای انگلیسی, فرانسوی, آلمانی, اسپانیائی, هلندی و روسی میباشد بعد از مطالعات وسیع معتقد است که اخبار, تواریخ, قوانین, دیپلماسی و دموکراسی های ما همگی جعلی و قلابی “fake” میباشند و برای اصلاح, باید برنده منبع اطلاعات شده و بر صاحبان تبلیغات غلبه کرد. کار به این سادگی! و ما هنوز بر سر این اطلاعات به هم در می افتیم!

    https://www.counterpunch.org/2022/03/21/fake-news-fake-history-fake-law/

  14. Jamshid نیم‌رخ
    Jamshid

    جناب صداقت با سلام
    گفتار و نوشتار شما امروز و شاید در گذشته و آینده حکم آبی را داشت که در خانه مورچگان ریخته شده
    اگر این دوستان کمی انصاف داشتند این متن دقیق شما را با این لحن زننده پاسخ نمی گفتند
    با نگاه و نظر این دوستان ده ها است که چپ واقعی مظلوم واقعع شده است
    چرا که حاملان چپ راستگرا در منجلابی با عناوین طراز نوین و رهبر طبقه کارگر و راه رشد چنان گرفتار آمده اند که از پاسخی وزین هم طفره میروند
    در پایان سال نو را به شما تبریک گفته آرزو دارم در گفتار ها و نوشتارهای بعدی ما را نیز شریک سازید
    با سپاس از شما
    جمشید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *