فهرست موضوعی


استقرار نظم نوین جهانی: به کجا چنین شتابان؟ / خسرو پارسا

نسخه‌ی پی‌دی‌اف: Khosro Parsa – New World Order

مقاله‌ی صریح و شفافِ پرویز صداقت «چرا از تاریخ نمی‌آموزند» ادامه‌ی بحث در مورد مسئله‌ی اوکراین و موضع‌گیری‌های مختلف را آسان‌تر کرده است. من با کلیات بحث ایشان موافقم و می‌خواهم بر نکاتی از زاویه‌ی دیگر هم توجه کنم.

چندین سال پیش یکی از توده‌ای‌های قدیمی که در رشته‌ی تخصصی خود دانشمند هم بود آن‌چنان از «نسیمی که از شمال می‌وزد» صحبت می‌کرد که من بی‌اختیار گفتم «استاد شما نه چپ بلکه صرفاً روسوفیل هستید.» این سخن به او و چند پیرمرد دیگر گران آمد و منجر به این شد که جمع کوچکی از سالمندانِ دردآشنا، عطای دیدار یکدیگر را به لقایش ببخشند. اکنون آن استاد و آن دیگران درگذشته‌اند ولی این سبک نگاه هنوز وجود دارد. برای کسانی چون من که شوروی سابق را هرگز سوسیالیستی ندانستیم و صرفاً آن‌را سرمایه‌داری دولتی تلقی می‌کردیم، مشاهده‌ی این‌که سرمایه‌داری دولتی پس از فروپاشی تبدیل به یک سرمایه‌داری اولیگارشی مافیایی شده است ولی برای عده‌ای هنوز به منزله‌ی نسیمی ‌است که از شمال می‌وزد، حیرت‌آور است. روسیه ــ شوروی ــ باز روسیه، تجاوز و خطایی نیست که در تاریخِ چند قرنی نکرده باشد که آخرین آن تجاوز به اوکراین بوده است. و من نمی‌دانم چگونه می‌توان آن‌را کتمان کرد و هنوز روسوفیل باقی‌ماند.

در آن‌سوی قضیه‌ سرمایه‌داریِ نئولیبرالیستیِ امپریالیستیِ غرب چنان به‌درستی روشنفکران و چپ‌های جهان را متنفر کرده است که عده‌ای می‌توانند به اشتباه از رقیب آن یعنی روسیه دفاع کنند. این‌هم یک دلیل دیگر برای روسوفیل بودن یا باقی‌ماندن و تأکید یک جانبه بر این امر که تجاوز روسیه به اوکراین صرفاً نتیجه‌ی توطئه‌های غرب بوده و بدین‌ترتیب از یک تجاوز آشکار دفاع کنند. من فکر نمی‌کنم که نه‌تنها برای چپ‌ها بلکه برای هر اندیشمندی این مسئله باید واضح باشد. صرفاً روسوفیل‌ها از یک جانب و شکل‌یافتگان در چنبره‌ی هژمونی سرمایه‌داری از جانب دیگر، ممکن است در یک خلط مبحث ناصواب به این سو یا آن سو متمایل شوند

لازم نیست تأکید کنم که هنگامی که جنگ بین شکل‌ها یا قدرت‌های مختلف سرمایه‌داری درمی‌گیرد، تفکیک میزان درنده‌خویی این یا آن شکل از سرمایه‌داری مسئله‌ی اصلی نیست. همانطور که صداقت اشاره کرده است لهستان و مجارستان که تا دیروز مورد غضب غرب بودند امروز به‌عنوان منادیان آزادی‌خواهی مورد استقبال قرار می‌گیرند، چون از این شکل به آن شکل گرایش پیدا کرده‌اند. این‌ها همه به اشکال مختلف عنوان شده است ولی اجازه دهید به یکی‌دو زاویه‌ی دیگر بپردازیم.

ابرقدرت شوروی و تجاوزها و کشتار‌های آن را می‌شناسیم. من معتقدم که از مهم‌ترین عوامل در شکستِ چپ در سطح جهانی نمونه‌ی منفیِ شوروی بود. معتقدم که مناسبات درونی و بیرونی شوروی آبروی سوسیالیسم را تا اندازه‌ی زیادی برد: «اگر سوسیالیسم این است ما نمی‌خواهیم.» این متأسفانه یک آموزش منفی بودکه به عده‌ی زیادی داده شد. اما مبارزه‌ی همین قطب یا ابرقدرت در رقابت با ابرقدرتِ دیگر در سطح جهان وزنه‌ی تعادلی شده بودکه موجب گرفتن برخی امتیازات از طرف مردم و اتحادیه‌های کارگری در جوامع غربی شده بود، و نیز برخی از کشورها که ‌توانستند از رقابت میان دو ابرقدرت سود ببرند. فروپاشی شوروی همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد این امتیازات را کاهش داد و بالاخره از میان برد و موجب تقویت جناح راستِ افراطیِ سرمایه‌داری در سطح جهانی شد. جهان به‌سرعت به راست رفت. اگر کسی که این نظر را به‌منزله‌ی دفاع از شوروی تلقی کند از تفکر چیزی نمی‌داند. فروپاشی شوروی، از بین رفتن یک ابرقدرت سرکوب‌کننده، راه را برای پیروزی رقیبِ به همان اندازه سرکوب‌کننده بازتر کرد. جهانِ تک‌قطبی، نظم نوین جهانی که به‌نظر من فجیع‌تر از جهان چندقطبی است به‌وجود آمد. همزمان با تحکیم موقعیت نولیبرالیسم، نظم نوین جهانی خود را به‌حق‌تر و مسلط‌تر یافت. غرب این را، این نظم را، در نهایتِ وقاحت حقِ خود تلقی کرده و به آن افتخار می‌کند: قلدرِ قمه‌کشِ بی‌رقیب.

جنگ اوکراین علاوه بر خسارت‌های انسانی برای مردم اوکراین، این عارضه‌ی بسیار مهم را نیز داشته‌است که به‌طور پارادوکسیکال این نظم نوین را مسلط‌تر کند. اتحادیه‌ی اروپا، ناتو، صندوق بین‌المللی پول و نهادهای وابسته به غرب بیشتر از پیش قدرتمند شوند. و این ترسناک است. آری قلدر قمه‌کش بی‌رقیب. و ما داریم بیش از پیش به سوی آن می‌رویم. به‌نظر من از این‌پس میزان اختناق و سرکوب در سراسر جهان گسترش فوق‌العاده خواهد یافت. سرمایه‌داریِ نولیبرالِ فاتح، همین بقایای تشکل‌های مدنی، صنفی و ازجمله کارگری را هم نابود خواهد کرد و راست افراطی قدرت فائقه را به‌دست خواهد آورد و بلایی به روز مردم خواهد آورد که ویکتور اوربان و آندژی دودا ای‌والله بگویند. برنده شدن غرب یعنی میخ آخر بر تابوت دگراندیشان. بنابراین زیاد هم ذوق نکنیم و سینه نزنیم. نگذاریم در آینده بگوئیم از ماست که بر ماست.

از هم‌اکنون گرایش‌های نظامی و جناح‌های سرمایه‌داری که مترصد بروز فرصت بودند به میان صحنه پریده‌اند. بودجه‌های نظامی را (قطعاً به قیمت کاهش بودجه‌های رفاهی) به‌طور سرسام‌آور افزایش می‌دهند. حتی سوئدِ «سوسیالیست» هم فرصت را غنیمت شمرده است. کی به تو کار داشت جناب اعلی‌حضرت!؟ به یاد داشته باشیم که هر دفاعی که از غرب بکنیم در تحکیم نظم نوین کرده‌ایم. نه غرب و نه شرق قابل دفاع نیستند. لااقل ما چپ‌ها جاده‌ی جهنم را سنگفرش نکنیم. دل‌سوزاندن برای مردم کشته و مجروح و دربه‌در شده‌ی اوکراین عملی انسانی است به شرط آن‌که برای مردم سوریه و یمن و فلسطین هم به‌همین اندازه دل‌بسوزانیم. انسان‌دوستی امری شریف و دلپسند است ولی به شرطی که یک چشمی نباشیم.

و نه از قضا، بلکه به‌طور قابل پیش‌بینی هم دیدیم که چنین شد و نژادپرستی وقیحانه از پرده بیرون افتاد. چقدر دردناک و زجرآور بود. نه اینکه در وجود آن در جهان شک داشتیم بلکه دیدیم که نمایش شناعت خود چقدر شنیع است.

به‌یاد جنگ ویتنام می‌افتیم که یک سرباز آمریکایی چند سر بریده‌ی ویت‌کنگ را در دو دست گرفته بود و با تبختر جلوی دوربین نمایش می‌داد. تمدن در بسیاری از موارد غشاء نازکی است که روی ددمنشی را می‌پوشاند.

زنده‌یاد دکتر محمود عبادیان می‌گفت هرکس که خِمِرهای سرخ را محکوم ‌کند ولی از سوهارتو چیزی نگوید، ریگی به کفش دارد. انصاف و انسان‌دوستی حکم به محکومیت هردو می‌دهد عده‌ی زیادی از پناهندگان سوریه از حمله‌ی روسیه فرار کرده‌اند، ولی حمله‌ی همین روسیه به اوکراین ــ به سرزمین مردم بلوند چشم آبی ــ برای آنها چیز دیگری است. چطور می‌شود آن‌قدر نادان بود

من در اینجا به مسئله‌ی رقابت آمریکا و روسیه پرداختم ولی همه می‌دانیم که جهان در اینجا پایان نمی‌یابد. آمریکا و چین و رقابت‌های فعلاً مسالمت‌آمیز و احتمالاً نه چندان مسالمت‌آمیزِ آینده‌ی آنها در افق دیده می‌شود. امیدوارم آنچه می‌بینیم و آنچه پیش خواهد آمد ما را در تحلیل تحولات آینده بصیرتر کند. چین نیز به‌عنوان یک سرمایه‌داری «بوروکراتیک؟» ادعای خود را دارد. رقابت‌های سرمایه‌داری، جنگ اول جهانی، جنگ دوم جهانی، و احتمالاً جنگ نهایی یعنی جنگ سوم را به راه خواهد انداخت. چپ‌ها فریب این یا آن انگ و فرم را نخواهند خورد. ولی سؤال اصلی اینجاست که آیا این رقابت‌ها و جنگ‌ها در نهایت راه را برای پیروزی مردم باز خواهد کرد؟


خسرو پارسا

 

دیدگاه‌ها

4 پاسخ به “استقرار نظم نوین جهانی: به کجا چنین شتابان؟ / خسرو پارسا”

  1. ملیحه محمدی نیم‌رخ
    ملیحه محمدی

    آقای ارسا کاش می گفتید که آیا اساساْ‌باور دارید که ناتو و فرمانروایش آمریکا سی سال است این یشروی های تحریک آمیز را انجام می دهند یا نه؟ و دوم به نظر شما با احتمال قرار گرفتن نیروگاههای هسته ای آمریکا شت دیوارهای کرملینُ برای وتین یا هر هر حکومتگری چه راهی جز این باقی میماند. دیدید که کندی خروشف بمیان انتخاب بین جنگ سوم جهانی و بازگرداندن دم و دستگاه دفاعی از کوبا کرد. خروشف میان آنچه ممکن بود روی بدهد بازگرداندن تسلیحات و ادوات را انتخاب کرد. ولی آیا بایدن برای پوتین میان ریسک نابودی و تجزیه روسیه یا پذیرش چهره متجاوز انتخاب دیگری باقی گذاشت؟ شما اگر جای وتین بودید چه گزینه ای در مقام رهبر یک کشور بزرگ داشتید؟

  2. علی معتمد نیم‌رخ
    علی معتمد

    از آقای پارسا پرسیده اند که ” اگر شما به جای پوتین بودید، چه می کردید؟”. با کسب اجازه از جناب آقای پارسای عزیز، قصد دارم که پاسخ این سوال را به نیابت از ایشان بدهم. پاسخ بسیارمختصر ، مفید ، موجز و بویژه مارکسیستی است: ” فعلا که من ، به جای پوتین نیستم!”.

    آقای پارسا ، آقای پارسا ست ! ایشان نه میتوانند فرض کنند که اگر به جای پوتین بودند چه می کردند و نه می توانند فرض کنند که اگر به جای محمد رضا پهلوی ویا پینوشه و یا ناپلئون می نشستند چه میکردند. چرا؟ چون آقای پارسا مارکسیست است. شاید خانم محمدی میتوانند که بگویند اگر خودشان بجای پوتین بودند چه میکردند ، اما چنین درخواستی از آقای پارسا بدون شک، بی معناست.

    تا زمانی که به جای تحلیل طبقاتی روابط ( و در اینجا بطور روابط خاص روابط بین الملل جاری و حاکم بر مناسبات بین دولت ها به مثابه نماینده ی طبقه ی حاکم )، با ترمینولوژی آکادمیسین های بورژوایی به وقایع می نگریم و با همان ترمینولوژی ( که البته مبتنی برنظام فکری مشخصی شکل رفته است) به تحلیل و تفسیر وقایع مینگریم، راهنما به چپ میزنیم اما کاملا به راست می پیچیم. همانگونه که خانم محمدی، عمل میکنند.

    با این طرز نگرش به مسائل اجتماعی ، قاعدتا میبایست به اعضای ناتو صد مرحبا گفت که با “خویشتنداری!!و سیاست ورزی به منظور توسعه ی دمکراسی !!!و پیشگیری از شروع جنگ جهانی سوم !!! ” از اقدام متقابل نظامی در مقابل دولت روسیه خودداری ورزیدند.

    تقلیل مبارزه طبقاتی به تحلیل روابط میان دولت های بزرگ ، روش تفسیری نوینی نیست. آخرین نمونه های جامع و کامل این گونه تفاسیر ، همان تفکراتی است که از دل آنها ” راه رشد غیر سرمایه داری ” و ” تئوری سه جهان” بیرون آمد. فارغ از روسی یا چینی بودن ، هر دو نظر از یک مبنای واحد به جنبش در آمدند : “ارجحیت روابط بین دولت ها در سطح بین المللی بر مبارزه طبقاتی ” .

    1. ملیحه محمدی نیم‌رخ
      ملیحه محمدی

      جناب معتمد. من چون آقای پارسا را می شناسم و چون در میان مارکسیست ها هم در درستی، نادرستی، یا ناگزیری اقدام پوتین تفاوت نظر هست مایل بودم نظر ایشان را در صورتی که کامنتها را دنبال می کنند بدانم. البته شما هم لطف کردید که زحمت این پاسخ و اینهمه کنایه و شخصی کردن مسئله را کشیدید.
      با احترام
      ملیحه محمدی

  3. مریم ریحانی نیم‌رخ

    شوربختانه چپ های ایدئولوژیک به علت غرب و آمریکا ستیزی که هویت آنها را تشکیل می دهد با دفاع از تجاوز پوتین و یا مخالفت های آبکی با این جنایت نمی توانند حقانیت خود را در افکار عمومی ثابت کنند همانطور که در افکار عمومی مردم جهان بجز کشورهای معدودی آنهم آگر دمکراسی در آن کشورها وجود داشته باشد از محبوبیت مقطعی برخوردار نیستند. دوستان، ایده ئولوژی چپ با ناکامی تاریخی روبرو شده است چرا که از پویایی برخوردار نیست و به اشکال مختلف در جنگ سرد و تئوری ” امپریالیسم فاز آخر سرمایه داری ” گرفتار است. لیبرال دمکراسی با تمام مشکلاتش توانسته است هنوز پایدار بماند زیر پویاست و در مراحل مختلف بخاطر دمکراسی حاکم در نظامش توانسته خود رااصلاح کند. چپ ایده ئولوژیک هر مسئله ای پیش می آید اول باید به آمریکا، غرب و ” نئولیبرالیسم ” حمله کند در غیر اینصورت هویت خود را از دست داده است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *