فهرست موضوعی


مقاومت به‌مثابه‌ی ساختن / آنارشیسم از حاشیه

درس‌هایی از مبارزات ضد فاشیسم مرزی[۱]

مقدمه

در اوایل ماه ژوئن ۲۰۲۵، پس از هفته‌ها تنش و برخوردهای پراکنده در سراسر امپراتوری ایالات متحده، زمانی که نیروهای مهاجرت و گمرک ([۲]ICE) با یورش‌های نظامی به محله‌های کارگری حمله‌ور شدند، جبهه‌های مقاومت در محله‌ها فعال شدند. مأموران به خانه‌ها و محل‌ کار مردم هجوم آوردند، افراد را در مقابل دیدگان خانواده و همسایه‌هایشان با دستبند بردند. ویدئوها در عرض چند دقیقه در فضای مجازی دست‌به‌دست شد. همان شب، خیابان‌های لس‌آنجلس شعله‌ور شدند. مردم، خانواده‌ها، مستأجران، دانشجویان، و نوجوانان، پیاده، با ماشین یا با دوچرخه‌هایشان به خیابان‌ها ریختند. آن‌ها نیامده بودند تا «اعتراض» کنند. آن‌ها آمده بودند تا از خود و همسایگانشان محافظت کنند.

اخراج مهاجران، یک عملیات لجستیکی‌ست که در پوشش قانون عمل می‌کند. این فرایند همچون ماشینی منظم پیش می‌رود؛ ماشینی که بر سیستم‌های نظارت، ون‌های انتقال، ایست‌های بازرسی، بازداشتگاه‌ها، و توافق‌های بین‌المللی تکیه دارد. اما بیش و پیش از همه، بر سکوت اجتماعی و گسست سیاسی متکی است ــ و همین است که آن را به امری عادی و روزمره بدل می‌سازد. آنچه در اخراج ترسناک است، فقط خشونت نهفته‌اش نیست، بلکه عادی شدن بی‌سر‌و‌‌صدای آن است. این حذف نه با هیاهو، که با کاغذبازی، مهر دادگاه‌ها، و یونیفرم‌ها انجام می‌شود. بدنی ناپدید می‌شود، و کسی حتی خبردار نمی‌شود.

اما در شهرهایی چون لس‌آنجلس، سیاتل، پورتلند و دیترویت، جوامع و محله‌ها این سکوت را شکسته‌اند. افرادی که سال‌ها در خفا سازماندهی کرده بودند، مبارزان خیابانی، امدادگران، گشت‌های محلی، گروه‌های همیاری متقابل،[۳] با سازماندهی عمیق[۴] و بداهه‌پردازی تاکتیکی،[۵] روند اخراج را در نقاط ضعفش هدف قرار داده‌اند. ون‌ها را متوقف کرده‌اند، مأموران را تحت نظر گرفته‌اند، محله‌ها را به سیستم‌های هشدار فوری بدل کردند، و آپارتمان‌ها، کلیساها، مساجد و خانه‌های امن را به زیرساختی زنده برای بقای مهاجران تبدیل کردند. این‌ روش‌های مقاومت فراتر از اعتراض صرف هستند. مردم با روند اخراج به ‌مثابه‌ی یک «مکانیسم کنترل»‌ مبارزه کردند.

این نوشتار از دل تجربه‌ای شخصی و سیاسی، و در پاسخ به ضرورتی تاریخی و اضطراری، و بر اساس آموزه‌های برگرفته شده از دل جنبش‌های مردمی متکی بر اندیشه‌های ضد‌فاشیستی و الغاگرا نوشته شده است. اگر‌چه روشن است که بستر مبارزاتی در مناطق مختلف یکسان نیستند، اما معادلات زیرساختی نظیر خشونت دولتی/حکومتی، بی‌ارزش‌سازی مهاجران، شهروندی نژادپرستانه، و امکان مقاومت جمعی مشترک‌اند. و چون این اشتراک وجود دارد، این آموزه‌ها می‌توانند راه را برای امکان‌های نو روشن کند.

مقاومت به‌مثابه‌ی زیرساخت

اخراج مهاجران، به قدرتی استثنایی نیاز ندارد. برعکس، به نیرویی روزمره، بی‌صدا و همیشگی متکی‌ست. این روند نه با سرکوب علنی، که با فرم‌های اداری، دستورالعمل‌های عادی، ون‌های بی‌نشان، و بی‌اعتنایی محیط پیرامون پیش می‌رود. آن‌چه اخراج را ممکن می‌کند، تنها حضور مأموران مسلح نیست؛ بلکه سکوت اطرافیان، همکاری ضمنی نهادها، و نظم ظاهراً بی‌اشکال زندگی روزانه است. آن‌چه این ماشین را شکست‌ناپذیر جلوه می‌دهد، همان تکرار بی‌مزاحمت آن در دل عادت و فراموشی‌ست.

مقاومت در برابر اخراج، یعنی ورود به همین نظم روزمره و شکستن آن. نه با انتظار، نه با خواهش؛ بلکه با مداخله‌ی مستقیم، با برآشفتن آن‌چه قرار بود بی‌وقفه پیش برود. مقاومت یعنی کند کردن یک دستگاه، افشا کردن مسیرهایی که مخفی شده‌اند، حفاظت از آن‌چه قرار بوده حذف شود. یعنی ایستادن در برابر ماشین ناپدیدسازی، حتی اگر فقط برای یک روز، یک ساعت، یک لحظه.

تجربه‌ی‌ جنبش‌های ضد‌فاشیستی در دل امپراتوری مرزی نشان داده است که گروه‌های کوچکی از همسایگان، دوستان، کارگران یا دانشجویان، اگر سازمان‌یافته و آماده باشند، می‌توانند روند اخراج را مختل کنند، به تأخیر بیندازند، و گاه حتی متوقف سازند. اما هدف فقط نجات یک نفر نیست. هدف ساختن شکلی از زیست است که در آن اخراج، کار نکند؛ که در آن دستگاه حذف، بی‌اثر شود. و این، با اعتراض‌های مقطعی به دست نمی‌آید. نیاز به شبکه دارد، به زیست مشترک، به فرهنگی که ناپدید شدن انسان را غیر قابل‌قبول بداند.

دولت‌ها روی دو چیز حساب می‌کنند: بر نامرئی ماندن مهاجران، و بی‌تفاوتی اطرافیان. هر کاری که این سکوت دوگانه را بشکند ــ هر پناهی که فراهم شود، هر یورش پلیس مهاجرتی که مختل گردد، هر شعری که نوشته شود، هر فریادی که شبانه از پنجره‌ای بلند شود، بخشی از مقاومت است. مقاومت چیزی نیست که به آن «بپیوندیم». مقاومت چیزی‌ست که «می‌سازیم»: با دوستانمان، در کوچه‌ها و خانه‌هایمان، در زبان‌هایمان، در بدن‌هایی که هنوز دچار اخراج نشده‌‌اند.

نظارت[۶] و ضدنظارت[۷]

در جنوب‌غربی دیترویت، توان دولت در اجرای پنهانی عملیات‌های اخراج مهاجران به‌تدریج تحلیل رفت. نه به‌واسطه‌ی افشاگری رسانه‌ها یا دخالت نهادهای رسمی، بلکه از دل خود مردم ــ آن‌هایی که اغلب از طبقه‌ی کارگر، لاتین‌تبار، و بدون مدارک قانونی بودند. آن‌ها با هم شبکه‌ای غیرمتمرکز از «ضدنظارت» و هشدار ساختند؛ چیزی که محلی‌ها به آن «میگرا-واچ[۸]» می‌گویند، سامانه‌ای مردمی برای زیر نظر گرفتن مأموران مهاجرتی. این شبکه نه زاییده‌ی ان‌جی‌اوها بود، نه محصول کمپین‌های سیاسی؛ از خیابان برخاسته بود؛ از گفت‌وگوهای روزمره بین همسایه‌ها، از حیاط کلیساها، از تعمیرگاه‌ها و مغازه‌ها، و از پیام‌های رد‌و‌بدل ‌شده در کانال‌های رمزنگاری‌شده در سیگنال و واتس‌اپ. هدف این شبکه ردگیری خودروها و نیروهای مهاجرت و گمرک، جمع‌آوری اطلاعات درباره‌ی رفتار و الگوهای حرکتی آنها، و تبدیل این داده‌ها به ابزار دفاع جمعی است.

هر روز صبح، اعضای این شبکه فعالیت ون‌های نیروهای مهاجرت و گمرک را دنبال می‌کنند. شماره‌ی پلاک‌ها و زمان‌ رفت‌و‌آمد را ثبت می‌کنند، خیابان‌های فرعی مورد استفاده‌ی مأموران را شناسایی کرده، و حتی هتل‌هایی که از آنجا عملیات انجام می‌دادند را مشخص می‌کردند. این اطلاعات به‌صورت آنی در گروه‌های پیام‌رسان به اشتراک گذاشته می‌شد. وقتی حمله‌ای صورت می‌گیرد یا ون‌ها مشاهده می‌شوند، بلافاصله هشدار برای همه ارسال می‌شد. کسانی که هشدار را دریافت می‌کنند، بسته به وضعیت اقامت‌شان، یا پنهان می‌شوند یا خود را برای محافظت از سایرین به محل می‌رسانند.

قدرت این سیستم در مقیاس آن نیست، بلکه در درونی ‌بودنش است. نه سازمان مرکزی دارد و نه سلسله‌مراتب رسمی، بلکه ساختاری افقی و مبتنی بر اعتماد و خطر مشترک دارد. هدفش نه «اصلاح» نیروهای مهاجرت و گمرک، بلکه مختل‌کردن عملکردش بدون اتکا به قانون یا وعده‌ی سیاستمداران است. این‌جا‌ست که درک می‌کنیم مبارزات ضد اخراج مهاجران وقتی مؤثر می‌شود که به نیروهای مهاجرت و گمرک نه به‌عنوان یک مسأله‌ی حقوقی، بلکه به ‌مثابه‌ی یک مسئله‌ی نظامی و لجستیکی نگاه کنیم. دولت/حکومت بر برتری اطلاعاتی خود تکیه دارد. و «ضدنظارت» این برتری را از بین می‌برد. این شبکه‌ها منتظر مجوز نماندند. ابزار اطلاع‌رسانی را علیه دولت به‌کار گرفتند، و مأموران را وادار کردند که هر قدمشان را با ترس بردارند.

مسدود کردن راه یک ون یعنی در‌هم‌شکستن ماشین اخراج

در تابستان ۲۰۲۰، در پورتلندِ اورگان، نیروهای مهاجرت و گمرک، دو مرد را در یک محله‌ی مسکونی بازداشت کردند. اما این بازداشت مثل موارد دیگر بدون پاسخ نماند. تنها چند دقیقه پس از وقوع، خبر در میان شبکه‌های محلی مقاومت علیه نیروهای مهاجرت و گمرک پیچید. شبکه‌هایی که توسط فعالان ضدنژادپرستی و الغاگرا سازمان یافته بودند. مردم فوراً وارد عمل شدند. همسایه‌ها و فعالان محلی به محل آمدند. هیچ‌کس منتظر مجوز راهپیمایی یا موافقت مسئولان نبود. آن‌ها دور ون نیروهای مهاجرت و گمرک حلقه زدند و نگذاشتند از محل حرکت کند.

به‌مرور، تعداد جمعیت بیشتر شد و نوعی سازماندهی شروع به شکل‌گیری کرد. برخی صندلی‌های تاشوی خود را آوردند. گروه‌های امدادگر خیابانی مستقر شدند. ناظران حقوقی، رفتار مأموران را ثبت و مستند کردند. زنجیره‌های انسانی شکل گرفت. برخی با دوچرخه مسیرهای فرار احتمالی ون را بستند. دیگران غذا و آب آوردند تا از جمعیت حمایت کنند. این محاصره بیش از دوازده ساعت طول کشید و سرانجام افراد بازداشت‌شده آزاد شدند.

این فقط یک استثنا نبود. در لس‌آنجلس و سیاتل، فعالانی که در چارچوب «شورای مردمی شهر» و گروه‌های «الغای پلیس» فعالیت می‌کردند، بارها همین روش را به کار بستند. آنچه این کنش‌ها را مؤثر می‌کرد، بزرگی جمعیت نبود، بلکه سرعت و اعتماد میان افراد بود. «گروه‌های هم‌بسته»،[۹] افرادی که به‌خوبی یکدیگر را می‌شناختند، به‌طور پیوسته تمرین کرده بودند، و می‌توانستند بدون دستور و بدون تردید، وارد عمل شوند. آنها می‌دانستند در چنین لحظاتی چه چیزی نیاز است، چه باید آورد، چه کسی را باید باخبر کرد، چگونه باید فضا را حفظ کرد، چگونه با پلیس مقابله کرد، چگونه خشونت را کاهش داد یا در صورت لزوم آن را مدیریت کرد. این آمادگی، تفاوت میان موفقیت و شکست بود.

مسدود کردن مسیر یک ون یعنی به‌تعویق انداختن یک اخراج. و تعویق یک اخراج، یعنی پاشیدن شن در چرخ‌دنده‌های ماشین خشونت دولتی. و وقتی این تعویق قابل‌مشاهده شود، وقتی مردم ببینند که می‌توان جلوی ماشین را گرفت، این مداخله‌ی مستقیم فراگیر می‌شود. اما این شکل از مداخله بدون ‌خطر نیست. و نیازمند آمادگی عمیق نه فقط در سطح سیاسی، بلکه تاکتیکی، فنی و جمعی است. هیچ کنش موفقی خودبه‌خود شکل نمی‌گیرد. آنچه ممکن است «غریزی» به‌نظر برسد، درواقع حاصل تمرین، تجربه و یادگیری مستمر است. در چنین شرایطی، عدد مهم نیست؛ آنچه اهمیت دارد ظرفیت است: توانایی اقدام هماهنگ زیر فشار، در زمانی کوتاه، و در مکانی خاص.

مقاومت، شبکه می‌سازد نه نهاد

در محله‌ی کره‌ای‌های لس‌آنجلس (کُریا‌تاون)،[۱۰] جایی که بسیاری از ساکنان مهاجران نسل ‌دوم، کارگران کم‌‌درآمد، یا دانشجویان هستند، در پاسخ به افزایش یورش‌های نیروهای مهاجرت و گمرک، «مجمع مردمی کُریا‌تاون»[۱۱] شکل گرفت. این مجمع، به‌جای این‌که یک سازمان رسمی یا ثبت‌شده باشد، شبکه‌ای افقی از اهالی محله بود که بر پایه‌ی اعتماد، حافظه‌ی جمعی و اراده‌ی مستقیم بنا شده بود. آن‌ها جلسات خیابانی برگزار می‌کردند، اطلاعات جمع می‌کردند، استراتژی‌های دفاع محلی طراحی می‌کردند و گاهی فقط همدیگر را می‌شناختند، چیزی که در مبارزات شهری، اهمیت حیاتی دارد.

هنگامی که نیروهای مهاجرت و گمرک در منطقه فعال شدند، این مجمع تنها چند دقیقه پس از شناسایی حضور مأموران، توانست جمعی از ساکنان محله را فعال کند. برخی مسئول دیده‌بانی بودند، برخی درهای پشتی را باز می‌کردند تا مهاجران بتوانند فرار کنند، برخی دیگر از نیروهای امدادگر بودند که در صورت بروز خشونت وارد عمل می‌شدند. همه‌ی این‌ها بدون هیچ مرکز فرماندهی انجام می‌شد. شبکه‌ای بر پایه‌ی اعتماد و وظایف، که در سکوت و بی‌سروصدا خود را آماده کرده بود.

در این‌جا، ما شاهد نوعی زیرساخت مقاومت هستیم که نه مبتنی بر نهاد، بلکه مبتنی بر رابطه است. نه محصول سرمایه‌گذاری خارجی، بلکه حاصل سال‌ها تجربه‌ی زیسته در سایه‌ی ستم است. مجمع مردمی کُریا‌تاون در واقع آن چیزی بود که الغاگرایان آن را «زیرساخت بقا»[۱۲] می‌نامند، شبکه‌هایی برای زنده‌ماندن، فرار، پنهان شدن، و محافظت از یکدیگر، که در دل زندگی روزمره ساخته می‌شوند. در یک معنا، آن‌ها نهاد نساختند، بلکه یک زیست جمعی آفریدند.

زیرساخت پنهان‌پناه:[۱۳] خانه، مسجد، کلیسا، خوابگاه

مقاومت در برابر اخراج، تنها در خیابان و با محاصره‌ی ون‌های نیروهای مهاجرت و گمرک رخ نمی‌دهد. گاه، مؤثرترین اشکال مقاومت، در سکوت و دور از چشم عموم شکل می‌گیرد. در بسیاری از شهرهای امپراتوری ایالات متحده، فعالان ضد‌ اخراج‌، به‌ویژه جوامع مهاجر، با ایجاد زیرساخت‌های «پنهان‌پناه» توانسته‌اند مهاجران تحت تعقیب را از دید مأموران مخفی کنند. این مکان‌های امن همیشه رسمی یا ثبت‌شده نیستند. اغلب بی‌نام، ناشناس و وابسته به روابط شخصی هستند. اما دقیقاً به همین دلیل، کارآمدند. در برخی موارد، کلیساها یا مساجد به‌طور علنی اعلام می‌کنند که پذیرای مهاجران تحت تعقیب هستند. در دیگر موارد، این پناهگاه‌ها در شبکه‌ای غیررسمی و کاملاً محرمانه شکل گرفته‌اند: خانه‌ای که یک در پشتی امن دارد، خوابگاهی که پلیس از موقعیت آن بی‌خبر است، یا خانه‌ای که در صورت نیاز می‌توان آن را در چند دقیقه تخلیه کرد.

اما ساختن چنین زیرساختی نیازمند چیزی بیش از همدردی است. نیازمند آمادگی، هماهنگی، و پذیرش خطر است. کسانی که پناه می‌دهند، خود در معرض خطر مجازات قرار می‌گیرند. آن‌ها باید یاد بگیرند که چگونه دوربین‌ها را کنترل کنند، چگونه ارتباطات دیجیتال را ایمن نگه دارند، چگونه در صورت لزوم، مهاجران را به محل دیگری منتقل کنند. این ساختارها «کمک‌رسانی» نیستند، بلکه شکلی از مقاومت‌اند. چراکه در برابر نظم بی‌سروصدای دولت برای حذفِ تمیز و بی‌رد پایِ بدن‌های «دیگری‌شده»، فضاهایی برای ماندن، تاب آوردن و ایستادگی می‌سازند. این زیرساخت‌ها، تن‌ها را مرئی نگه می‌دارند؛ نه به‌عنوان آمار، بلکه به‌مثابه‌ی زندگی‌هایی واقعی و سوگ‌پذیر.

اخراج یک روند روزمره است و مقاومت نیز باید چنین باشد

در بسیاری از روایت‌ها، اخراج همچون یک فاجعه‌ی ناگهانی به تصویر کشیده می‌شود. لحظه‌ای تراژیک که در آن نیروهای مهاجرت و گمرک در را می‌شکنند، فردی را از خانواده‌اش جدا می‌کنند، و او را به‌زور سوار یک هواپیمای بی‌بازگشت می‌کنند. اما واقعیت این‌گونه نیست. اخراج، در اصل، یک فرایند است: زنجیره‌ای از روال‌های اداری، حرکات روتین، برنامه‌های زمانی مشخص، و چرخه‌های تکراری. از شناسایی و بازداشت گرفته، تا پردازش، انتقال، نگهداری، و در نهایت، تبعید، هر بخش این زنجیره دقیقاً برنامه‌ریزی‌شده و ساختاریافته است. مأموران رأس ساعتی خاص وارد عمل می‌شوند، ون‌ها در مسیرهای مشخص حرکت می‌کنند، بازداشتگاه‌ها در ساعات اداری ظرفیت‌ها را ثبت می‌کنند، و پروازها در ساعاتی از پیش تعیین‌شده انجام می‌شود. این تکرارپذیری است که مکانیسم اخراج را «کارآمد» و در عین حال، آسیب‌پذیر می‌کند.

آنچه بسیاری از جنبش‌های ضد‌اخراج دریافته‌اند این است که اگر اخراج بر «نظم» تکیه دارد، پس «بی‌نظمی» می‌تواند آن را مختل کند. اگر اخراج یک فرایند است، پس مقاومت نیز باید یک فرایند باشد: پیوسته و روزمره؛ نه به شکل رویداد، بلکه در قالب روتینی از اخلال، مراقبت و محافظت جمعی.

در پورتلند، سیاتل، لس‌آنجلس، دیترویت و دیگر شهرها، سازمان‌دهندگان یاد گرفتند که نمی‌توان فقط هنگام بحران وارد عمل شد. آنها تیم‌هایی برای دیده‌بانی در صبح‌های زود، گروه‌هایی برای شناسایی خودروهای ناشناس، اپراتورهایی برای پاسخ‌گویی به هشدارهای فوری، و حتی ناظران قانونی برای حضور در صحنه‌های بازداشت شکل دادند. آنها می‌دانند که مقاومت از لحظه‌ی یورش آغاز نمی‌شود، بلکه بسیار پیش‌ از آن می‌بایست برای وقتی‌ که هنوز در خانه کوبیده نشده است آماده بود.

این نوع مقاومت مستلزم چیزی فراتر از خشم لحظه‌ای است. مستلزم انضباط، برنامه‌ریزی، و نگهداری مستمر شبکه‌هاست. مستلزم آن است که روابط انسانی از شکل فردی و احساسی، به ساختارهایی ماندگار، اعتمادپذیر، و کارآمد تبدیل شوند. این یعنی جنبش‌های ضد‌اخراج، فقط اعتراض نمی‌کنند. آن‌ها «ساختار» خلق می‌کنند؛ ساختاری که اخراج را غیرممکن یا دست‌کم دشوار سازد.

اردوگاه‌های اشغالی به‌مثابه اختلال راهبردی

مؤثرترین کنش‌های ضد‌اخراج آنهایی بودند که نه ‌فقط مکان، بلکه زمان و نظم بوروکراتیک دولت را دچار وقفه کردند. نمونه‌ی آشکارش را می‌توان در اشغال اداره‌ی مهاجرت و گمرک پورتلند در جریان جنبش «Occupy ICE» در ژوئن ۲۰۱۸ دید، اقدامی که نه نمایشی بود و نه صرفاً اعتراضی، بلکه مداخله‌ای عملی و اخلال‌گر در روال عادی دستگاه اخراج بود.

آن‌چه با یک تجمع اعتراضی مقابل ساختمان اداره‌ی مهاجرت آغاز شد، به‌سرعت به منطقه‌ای تاکتیکی تبدیل شد: ده‌ها چادر برپا شد؛ سازه‌هایی برای آشپزی، پیاده‌روهایی برای جابه‌جایی، و ایستگاه‌هایی برای امدادرسانی ایجاد شد. این اردوگاه به‌ صورت ۲۴ ساعته عمل می‌کرد، غذا، خدمات درمانی و امنیت فراهم می‌کرد، و ساختاری افقی و خودسازمان‌ده داشت. هیچ‌کدام از این‌ها از طریق بودجه‌ی ان‌جی‌اوها ساخته نشده بود؛ بلکه بر این باور شکل گرفته بود که اگر اخراج بر روال روزمره تکیه دارد، آن‌گاه باید با وقفه در همان روال فیزیکی مختل شود.

این اشغال‌ نه نمادین بود و نه گذرا. فعالیت روزمره‌ی اداره‌ را برای بیش از یک هفته مختل کرد. خودروها از حرکت بازماندند، کارمندان مجبور شدند دست از کار بکشند. اردوگاه، عملاً اداره را در محاصره گرفت؛ راه‌های ارتباطی‌اش با سیستم اخراج را قطع کرد، توان انتقال افراد را از آن گرفت، و دولت را مجبور کرد در شرایطی متفاوت، در بی‌نظمی، نظارت از پایین، و مقاومت بدنمند عمل کند.

اما معنای سیاسی اردوگاه تنها در آن‌چه متوقف کرد نبود، بلکه در آن‌چه «ایجاد کرد» نیز بود. این محل برای چند روز، به منطقه‌ای نیمه‌ خودمختار تبدیل شد که در آن، سیاست الغاگرایانه، همیاری متقابل، و اقدام مستقیم درهم تنیده شدند. آموزش سیاسی در فضای باز صورت می‌گرفت. بحث درباره‌ی پلیس، نظام زندان، و استعمار مستعمره‌نشین در کنار پخش غذا، تعمیر چادرها، و نگهبانی شبانه اتفاق می‌افتاد. برای لحظه‌ای کوتاه، مردم دیگر صرفاً در سایه‌ی دولت نبودند، بلکه با آن در مواجهه‌ای مستقیم بودند.

سنگربندی موقت به‌مثابه‌ی امکان حیات مقاومت

برای درک استراتژی مقاومت علیه اخراج، باید نقش «سنگر موقت» را، نه به‌مثابه‌ی نماد یا تزئین، بلکه به‌مثابه‌ی «زیرساخت مادی مقاومت»جدی گرفت. در جریان اشغال اداره‌ی مهاجرت در پورتلند، سنگربندی‌ها نه‌تنها حفاظ فیزیکی بودند، بلکه یک موضع سیاسی نیز به‌شمار می‌رفتند. آن‌ها بیانیه‌ای بدنمند بودند: «دولت از این‌جا نمی‌گذرد، مگر با هزینه دادن».

فعالان از پالت‌های چوبی، حصارهای موقت، سطل زباله، وسایل دورریختنی و حتی مبلمان استفاده کردند تا خطوط دفاعی پیرامون اردوگاه ایجاد کنند. این سنگرها تصادفی نبودند. آن‌ها بر اساس نقشه و نیاز طراحی شدند. سنگرهای بیرونی برای کند کردن حرکت خودروهای پلیس بودند، و سنگرهای درونی، مناطق حیاتی مانند بخش درمان یا فضای خواب در اردوگاه را محافظت می‌کردند. برخی سنگرها سیار بودند، طوری طراحی شده بودند که در صورت حمله‌ی ناگهانی، بتوان آن‌ها را به دروازه‌ها منتقل کرد. برخی دیگر، صرفاً کارکرد روانی داشتند: دیواری شعارنویسی شده که «این‌جا دیگر فضایی بی‌طرف نیست». قدرت این سنگرها تنها در ابعاد فیزیکی‌شان نبود، بلکه در سازمان‌دهی پشت آن‌ها نهفته بود. چند گروه‌ مسئول مراقبت از آنها بودند. ورودی‌هایی برای عبور امدادگرها و خروج اضطراری طراحی شده بود. روی تخته‌های چوبی شعار نوشته شده بود، جملاتی علیه نیروهای مهاجرت و گمرک، یا پیام‌هایی برای تقویت روحیه‌ی فعالان.

در مبارزات خیابانی لس‌آنجلس در ژوئن ۲۰۲۵، این روش دوباره ظهور کرد، این‌بار خودجوش‌تر، اما با همان هدف: کند کردن، منحرف‌کردن و فرسوده‌کردن نیروهای سرکوب. وقتی حملات نیروهای مهاجرت و گمرک و گسیل نیروهای گارد ملی شدت گرفت، معترضان به‌ سرعت از مواد و مصالح محیط اطراف استفاده کردند: تابلوهای راهنمایی رانندگی کنده‌شده، سطل‌ زباله های شعله‌ور، حصارهای ساختمانی، حتی خودروها، همه به سنگر تبدیل شدند. هدف، اختلال در حرکت پلیس و درهم شکستن انسجام فرماندهی آن‌ها بود.

سنگر ساختن، ساده نیست. نیازمند زمان و نیروی انسانی است. نیازمند تصمیم‌های جمعی، و گاه، آمادگی برای تشدید درگیری است. اما تجربه‌ی پورتلند و لس‌آنجلس نشان داد که همین خطوط دفاعی ساده، فضای تنفسی برای سایر بخش‌های مقاومت فراهم می‌کند: آشپزخانه، مجمع، چادر درمان، و حتی آوازهای شبانه. سنگر، فقط یک دیوار دفاعی نیست، یک زیرساخت مادی است که امکان حیات مقاومت را فراهم می‌کند.

وقتی پیروز می‌شوی، نوبت ضربه زدن آنهاست

هر تاکتیکی که اخلال ایجاد کند، هر کنشی که مانع عملیات دولت شود، با واکنش همراه است. جنبش‌هایی که موفق می‌شوند جلوی اخراج‌ها را بگیرند یا نظم برنامه‌ریزی‌شده‌ی دولت/حکومت را به‌هم بزنند، بی‌درنگ در معرض تهدید، حمله و سرکوب قرار می‌گیرند. در واقع، خودِ موفقیت، بهانه‌ای‌ست برای انتقام دولت/حکومت.

در پورتلند، پس از مسدود کردن یک ون نیروهای مهاجرت و گمرک که منجر به آزادی بازداشت‌شدگان شد، بسیاری از فعالان تحت نظارت قرار گرفتند. برخی از آن‌ها در مسیر خانه تعقیب شدند. مأموران لباس شخصی به محل کارشان رفتند. بعضی‌ها احضاریه‌ی قانونی دریافت کردند. یکی از اعضای فعال، چند روز بعد مجبور شد شهر را ترک کند. حتی خانواده‌ی برخی فعالان نیز تحت عنوان «حفظ امنیت عمومی» تماس‌هایی از طرف نیروهای امنیتی دریافت کردند.

در لس‌آنجلس هم همین روند تکرار شد. گروه‌هایی مانند «شورای مردمی شهر» و ائتلاف‌های «الغای نیروهای مهاجرت و گمرک» در جریان اشغال‌های طولانی و محاصره‌ی ساختمان‌های فدرال، با سرکوب شدیدی مواجه شدند. پلیس شهری و مأموران فدرال از گلوله‌های به‌اصطلاح غیرکشنده، گاز اشک‌آور، تکنیک‌های محاصره[۱۴] و بازداشت‌های دسته‌جمعی استفاده کردند. برای این‌که مقاومت را کور و فلج کنند، نیروهای امدادگر و ناظران حقوقی به‌صورت هدفمند مورد حمله قرار گرفتند. اتهام‌هایی که به معترضان زده می‌شد، اتهاماتی ساده و جزئی نبود. آنها را به «اخلال در عملیات فدرال»، «تبانی»، و حتی «تحریک به شورش» متهم کردند. این اتهامات نه برای مجازات، بلکه برای ایجاد ترس، و برای شکستن روحیه‌ی مقاومت بود.


[۱] Border Fascism

[۲] United States Immigration and Customs Enforcement

[۳] Mutual Aid

[۴] Deep Organizing

[۵] Tactical Improvisation

[۶] Surveillance

[۷] Counter-surveillance

[۸] Migra Watch

[۹] Affinity groups

[۱۰] Koreatown

[۱۱] Koreatown Popular Assembly

[۱۲] Infrastructure for survival

[۱۳] Sanctuary

[۱۴] Kettling


برای مطالعه‌ی بیشتر:

Fire and Ice: Lessons from the Battle of Los Angeles, Ill Will Editions
https://illwill.com/fire-and-ice

To Live and Fight in LA: People’s City Council on the Growing Mobilization in the Streets Against ICE, ItsGoingDown
https://itsgoingdown.org/interview-los-angeles-ice-resistance

How the Koreatown Popular Assembly Organized Neighborhood Power to Confront ICE, ItsGoingDown
https://itsgoingdown.org/how-the-koreatown-popular-assembly-organized-neighborhood-power-to-confront-ice

How People are Defending Southwest Detroit from ICE, Planet Detroit
https://planetdetroit.org/2025/03/southwest-detroit-immigration-protest

Harsha Walia, Border and Rule: Global Migration, Capitalism, and the Rise of Racist Nationalism

The Anti-Raids Network (UK): Practical Direct Action Guides

https://antiraids.net

Critical Resistance: Abolitionist Toolkit for ICE Resistance

به اشتراک بگذارید:

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *