نسخهی پی دی اف: f sadeghi on reformists
«سرشت˚ سرنوشت است.» سرنوشتِ اصلاحطلبی را باید در سرشت آن جستجو کرد تا اعتبارِ گفتهی هراکلیتوسِ یونانی در باب تراژدی آشکار شود.
از آخرین «تکرار میکنمِ» نهچندان آبرومندانهی سید اصلاحات در انتخابات ۹۶ تا روزی که اسلحهی یک اصلاحطلبِ گویا خوشنام که زمانی سکاندار وزارت آموزش و پرورش دولت اصلاحات هم بود، یک زن را در یک ماجرای بهظاهر خصوصی، اما عمیقاً سیاسی، از پا در آورد، تنها دو سال طول کشید. در این تراژدی، ضدِّ قهرمانِ مبتلا به اسکیزوفرنی جنسی-سیاسیِ حاد، همچون هر تراژدی دیگری، با حذف قهرمان زنده ماند. میترا استاد، قهرمان این تراژدی، که اصلاحطلبان برای مخدوش کردن شخصیتش از هیچ تلاشی فروگذار نکردند، کاری سترگ را به انجام رساند: نجفی را وادار کرد از دوگانگی دست بردارد. تزلزل و دوگانگیِ ذاتیِ اصلاحطلبی که از حاکمیت دوگانه در بالا تا دوگانگی در پایین یعنی زندگی شخصی را دربرمیگیرد، در این ماجرا بهخوبی از پرده برون افتاد. همچون هر تراژدی دیگری، مسأله به انتخاب سرنوشتساز میان ابتذال و مرگ مربوط بود. این واقعه ابتذال از نوع اصلاحطلبانه را که «تصادفاً» با یک وزیر فرهنگ دیگر آغاز شد، به نهایت رساند. اما تصادفی در کار نیست. ابتذال به نام فرهنگ شاید تنها پروژهای باشد که اصلاحطلبی در انجام آن تمام و کمال موفق بوده است.
کمتر حزب و جریان شناختهشدهای را میتوان برشمرد که در چنین مدت کوتاهی به این سرعت و تا این درجه سقوط کرده باشد. اصلاحطلبی از این جهت رکورد جدیدی را به ثبت رساند. جریانات سیاسیِ بیریشه، در وقت خطر آزمون خود را پس میدهند. اما به دست رقیب از پای درنمیآیند، به خودتخریبی روی میآورند.
نقطهعطف این مسیر، اعتراضات دی ماه ۹۶ و مواضع اصلاحطلبان در قبال آن بود. اصلاحطلبان تلاش کردند با انتساب اعتراضات به جریان رقیب و کمشمار جلوه دادن عددِ معترضان، از اهمیت آن بکاهند. در مجموع موضع اصلاحطلبان نسبت به اعتراضات ۹۶ این بود که مردم معترض، عدهای لات و لوت با جیبهای خالیاند. به نظر آنها، معترضانِ مشروع عبارتند از افرادی با حسابهای بانکیِ پر و پیمان یا دستکم قابلقبول که طبعاً جلوداری اصلاحطلبان را بپذیرند و کلیت نظام سیاسی را زیر سؤال نبرند. در گیرودار اعتراضات، برخی از اصلاحطلبان که دستوپای خود را گم کرده بودند، حتی تا ارائهی پیشنهادِ مضحکِ تخصیصِ مکانی برای تظاهرات هم پیش رفتند.
این دو واقعه، یعنی موضع اصلاحطلبان در قبالِ اعتراضات خیابانیِ تهیدستان و کشتن یک زن بهظاهر بیربط، اما عمیقاً مرتبطاند. در هردوی آنها، تراژدی، با کشتنِ قهرمان به دست ضدقهرمان و چرخش او به سمت قدرت پایان میگیرد.
تسلیم در بالا؛ هراس از پایین
زمان آن رسیده که با شجاعت تصدیق کنیم اصلاحطلبی بهرغم برخورداری از پشتوانهی اجتماعی گسترده، از آغاز جریانی بیریشه و بیهویت بود و لذا آن پشتوانه را هم به باد داد. این جریان از آزمون تاریخ و سیاست سربلند بیرون نیامد، عمدتاً به این دلیل که اصلاحطلبان شامل همهی گروههای ریز و درشتی که این لقب را یدک میکشند، بیتاریخ و بیهویت بودند. آنها با رانتجویی و تصرفِ فرصت طلاییِ پدید آمده پس از انتخابات دوم خرداد ۷۶ بهعنوان نقطهی تلاقیِ نارضایتیهای اجتماعی و سیاسیِ پساانقلابی، به قدرت رسیدند و زان پس تلاش کردند تا با بسیج بدنهی اجتماعی در پشت سر، خود را در بدنهی قدرت برکشند؛ تلاشی که پس از ۸۸ با موانع سختی روبرو شد. البته نمیتوان از قابلیتهای نظری و عملیِ اولیهی این جریان در بسیج نیروهای اجتماعی که دستآخر عمدتاً به حضور در چند انتخابات خلاصه شد، چشم پوشید، اما واقعیت این است که این قابلیتها بیش از آنکه حاصل پویاییهای درونی این جریان و برآیند تلاش برای اثرگذاری همچون یک جریانِ سیاسی اصیل و ریشهدار سیاسی باشد، عمدتاً به مدد بهرهجویی از فرصتهای اقتصادی، حضور در قدرت و نهادهای وابسته به آن و نیز حذف سیستماتیک دیگر گروههای سیاسی در سالهای پیش و پس از دوم خرداد حاصل شد. شاهد این امر اینکه با بیبهره شدن تدریجیِ اصلاحطلبان از رانت قدرت پس از ۸۴، توان نظری و عملی این جریان نیز بهتدریج افت کرد. در پیش چشمان ناباور جامعهای که به واسطهی وعدههای اصلاحطلبان به آنها بهعنوان شوالیههای شکستناپذیرِ «گذار به دموکراسی» دلبسته بود، اصلاحطلبی روزبهروز بیشتر آب رفت. حتی ظهور مترسکی مثل دولت اعتدال هم به جای آنکه سکویی برای پرش باشد، به افول بیشتر آن کمک کرد.
اصلاحطلبی تنها به مدد رانتجوییِ اصلاحطلبان و تسلط آنها بر سیاست ایران نیامد. در واقع با متشکل شدن نیروهای منتقدِ حاضر در قدرت در ذیل اصلاحطلبی، رقبا نیز توانستند خود را بازتعریف و منسجم کنند؛ امری که برای ادامهی حیات آنها ضروری بود. با سامان یافتن اصلاحطلبان، نیروهای محافظهکار نیز پوست انداختند، خانهتکانی کردند و خود را سروسامان دادند. جریان اصولگرا که همواره هم به لحاظ نظری و هم عملی از اصلاحطلبان بهمراتب کوتاهقدتر بوده، برای ادامهی حیات خود ضمن تلاش برای کنترل و سرکوب رقیب، سخت به همزیستیِ انگلی با آن وابسته بوده است. اصولگرایی تنها از رهگذر خون تازهای که اصلاحطلبی در سیستم دمید، توانست به حیات خود ادامه دهد.
اصلاحطلبی باعث انسجام اصولگرایی شد. برخی از مجربترین و سیاسیترین اصولگرایان همچون حبیبالله عسگر اولادی که در واقع دون کورلیونهی اصولگرایان به حساب میآمدند، بدین امر واقف بودند و بهرغم تأکید بر اختلافات عمیق سیاسی، در باطن از حضور مهارشدهی اصلاحطلبان در قدرت هواداری میکردند. زیرا می دانستند که تنها از این طریق، سلطهی مافیایی آنها تداوم خواهد داشت. با ملاحظهی منازعاتِ اخیر و زین پس خشن و خونین در این جناح بر سر قدرت میتوان به اهمیت حضور اصلاحطلبان برای ادامهی حیات اصولگرایی پی برد. اما به حسبِ ماهیت این جریان، در میان اصولگرایان افراد دوراندیش همچون عسگراولادی کمشمار بودهاند. بیشتر اصولگرایان ترکیبی از کمهوشی سیاسی، کوتهبینی و فرصتطلبی محض را در خود جمع کردهاند.
اما در همزیستیِ سالیان، اصلاحطلبی بهتدریج رنگ اصولگرایی را به خود گرفت و تقریباً به همهی آن صفاتی آراسته شد که پیشتر، تقابل با آنها توجیهی برای حضور در قدرت محسوب میشد: فساد، تقلب، انحصارطلبی، سوء استفاده از قدرت، رانتجویی، فرصتطلبی، مصلحتاندیشی، تلاش برای حضور در قدرت به هر قیمت، چشم فروبستن بر مصائب اجتماعی و سرکوب جامعه، تعصب، ایدئولوژیزدگی و جز آنها. امروز اصلاحطلبی با بحران هویتی عمیق دست به گریبان است که در واقعِ امر، به معنای بحران عمیق در کل بدنهی نظام است: آزمون ها داده شدهاند؛ قدرتمداران مردود شدهاند؛ وعدهها رنگ باختهاند.
در واقع، مشکل اصلاحطلبی در همهی این سالها انتخاب بوده؛ نه انتخابات. طبعاً پایان تراژدی به معنای پایان دغدغههای مصنوعِ اصلاحطلبانه و جزئیات ملالآورِ ریز و درشتی است که این جریان با اتکا بر آنها خود را سامان داده است. از اصلاحپذیریِ نظام سیاسی تا شعارهای ریز و درشتِ دیگر همچون گذار به دموکراسی، جامعهی مدنی، انتخابات، توسعهی اقتصادی، ایران برای ایرانیان و…
دیماه ۹۶ فصل انتخابِ تراژیک میان مردم و قدرت مستقر بود. مواضع اصلاحطلبان در محکومیت اعتراضات نشان از چرخش تمامعیار به سمت قدرت داشت؛ مؤید آنکه یک جریان سیاسی نمیتواند مشروعیت خود را از مردمی بگیرد که خود را در مقابل آنها میبیند. شعار دانشجویان در دی ۹۶ در مقابل دانشگاه تهران، تنها پایان تراژدی را اعلام کرد: «اصلاحطلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا!» زین پس، تأکیدهای ملالآوری از جنس «اصلاحطلبیم» نه تنها از بیذوقی و ابتذال، بلکه از وقاحت خبر میدهند.
«سیاست ورزی ناممکن و ممتنع شده است.» این تعبیر را سعید حجاریان در یکی از نوشتههای اخیر خود یادآور شد. اما تعبیر درست این گفته این است که دوگانگی ناممکن شده است؛ عصر حاکمیت دوگانه در همهی معانی شخصی-سیاسی به سر آمده است. انتخاب اجتنابناپذیر شده است. به تعبیر دیگر، چالش بزرگِ اصلاحطلبان دیگر نه انتخابات برای کسب قدرت است؛ نه زندان و شکنجه. اصلاحطلبی راهی به قدرت ندارد، چون دیگر نیازی به آن نیست. اصلاحطلبان هم دیگر به زندان نخواهند رفت، چون قهرمان نیستند. آنها – باز هم به تعبیر حجاریان – سر خود را پایین می گیرند تا از توفان به سلامت بگذرند. چانهزنی در بالا و فشار از پایین اکنون تبدیل شده است به: تسلیم در بالا و هراس از پایین. ضد قهرمان، قهرمان را حذف میکند و با چرخش به سمت قدرت، از صحنه بیرون میرود. زین پس، ضد قهرمانِ اصلاحطلب تنها با ملال روزمره در ایامِ بازنشستگیِ بهموقع دستبهگریبان خواهد بود.
اما برخلاف گفتهی حجاریان، این سیاست نیست که ناممکن شده است. این اصلاحطلبی است که پایان گرفته است. اکنون ماییم که باید تخیلمان را از اصلاحطلبی آزاد کنیم. فصل انتخابات پایان گرفته و فصل انتخاب از راه رسیده است. سیاستی نو در راه است.
برای مطالعهی یادداشتها و مقالات فاطمه صادقی
در سایت نقد اقتصاد سیاسی روی پیوند زیر کلیک کنید:
دیدگاهها
7 پاسخ به “تراژدی اصلاحطلبی: پایان انتخابات و آغاز انتخاب / فاطمه صادقی”
در طی این چهل سال حاکمیت ایران هر بار که با چالشی مواجهه شده توانسته برای بسیج توده ها شعبدهای از آستینش در بیاورد و هر بار هم طی این چهل سال جواب گرفته است ، حالا هم برای این انتخابات و انتخابات بعدی هر بار منتظر شعبده جدیدی (اصلاح طلب ، اصول گرا) هستیم!
اکثریت خاموش فعلا سر آن ندارد دنبال آلترناتیو بگردد بلکه دغدغه معاش دارد ، اگر هر گروهی با وعده افزایش ۱۰ هزار تومانی یارانه ها به میدان بیاید ، شاید بتواند این سیرک را برنده شود!
مقاله ” تراژدی اصلاح طلبی: پایان انتخابات و آغاز انتخاب” در تحلیل از “صغر ای نادرست” به “کبرای درست” رسیده است. عملکرد چهل ساله گذشته، به روشنی نشان داده، که از طریق انتخابات ریاست جمهوری و مجلس امکان تغییر در مسیر حرکت حکومت ممکن نیست، نشانه بارز این نتیجه گیری، کوشش جریان هائی مثل کارگزاران سازندگی و اصلاح طلبان با همراهی مردم از انتخابات ۷۶ تا ۹۶ است، در بیست ساله گذشته، رای دهندگان از کلیه ابزارهای قانونی که در اختیار داشتند، کوشش کردند تا پیام خود را به حکومت برسانند، و مطالبه خود برای زندگی بهتر در داخل، وهم زیستی مسالمت آمیز با کشورهای دیگر را به هسته مرکزی قدرت برسانند. متاسفانه بخش غیر منتخب حکومت بجای شنیدن خواست مردم و حرکت در مسیر مردم، کوشش کرد، با مشت آهنین با مردم و گروه هائی که مطالبات مردم را منعکس می کردند، روبرو شده، و برای همه، دو انتخاب باقی بگذارد، یا فرود آوردن سر در مقابل قدرت، یا حصر خانگی، زندان و حتی اعدام .
ماهیت طبقاتی نیروهای اصلاح طلب و کارگزاران، بورژوازی وابسته به سرمایه داری جهانی است، و معتقدند، برای رسیدن به آرامش در جامعه و بدنبال آن تثبیت حکومت، لازمست قانون بازی دنیا را پذیرفته و چرخ نظام را با بزرگان جهان درگیر کرده تا پس از مدتی با آن هم سرعت شود. نمونه بارز سیاست تمایل به غرب، پذیرش برنامه تعدیل اقتصادی بانک جهانی ، دعوت از شرکت های چند ملیتی جهت سرمایه گذاری در ایران ، و ایجاد مناطق آزاد تجاری بود.
در برابر اصول گرایان، که اقشار سنتی و بورژوازی ملی با نگرش سه جهانی را نمایندگی می کنند، و بیانگر نگاه متحجرانه بخش سرمایه داری هستند ، معتقدند، ماهیت حکومت فعلی، وابسته به حفظ وجوه تمایز آن با کشورهای دارای حکومت عرفی است، در این ارتباط نام عربستان را ذکر می کنند، که علیرغم نظام عقب مانده و متحجرانه، از طرف غرب پذیرفته شده است. لذا اگر به ایذاء کشورهای همسایه و غرب از طرق مختلف اقدام کنند، در نهایت برای خلاص شدن از شر ، همه تن به وضعیت کنونی حاکمیت خواهند داد.
واکنش حکومت کشورهای غربی برای پذیرش هر کشور با قوانین غیرانسانی، ترس از عکس العمل جامعه مدنی و تبلیغات و بسیج مردم علیه احزاب آنهاست. امروزه حضور ترامپ در ریاست جمهوری آمریکا، که جنگ با جامعه مدنی را در رویکرد دولت خود قرار داده، می تواند موجب تغییر در بازی شود.
ضمنا در خصوص اعتراضات ۹۶ که در بیش از یکصد شهر برپا شد، هفته گذشته سمیناری در سوئد با عنوان “جنبش ۹۶” برگزار شد، به ترتیب دهندگان سمینار گفتم، آنچه در سال ۹۶ اتفاق افتاد، نه جنبش ، نه انقلاب، و نه نهضت بود، بلکه شورش محرومان بود، شورش کوری که پیامد فشارهای اقتصادی به توده مردم بود.
تابحال متنی تا اینحد نامربوط در این سایت ندیده بودم!
ربط دادن بی ربط ها، تلاش برای تغییر نگاه مخاطب نسبت به خوب و بد، تحلیل اشتباه پیرامون دیماه ۹۶ و …
اگر قصد تخریب دارید،کمی باید حرفه ای تر عمل کنید!
رقیه دانشگری یکشنبه, ۱۴ مهر, ۱۳۹۸ در ۳:۴۴ ق.ظ
چندی پیش چندتن ازفرزندان نظامیان آرژانتینی ،خواهان محاکمه ی پدران خودشدند.آن پدران دردوره ی حکومت دیکتاتورهای نظامی براین کشور(۱۹۷۶-۱۹۸۳) گروهی ازجوانان آرژانتین راسربه نیست کرده بودند،این یکی ازدستاوردهای مادران میدان مایو یا مادران روسری سفید آرژانتین بودکه طی سال هامبارزه خواهان محاکمه ی قاتلان فرزندان خودشده بودند .
ایکاش خانم فاطمه صادقی نیز اگردرزمان حیات پدرشان(صادق خلخالی) نتوانستند ویانخواستند که علیه او درمجامع ودادگاه های بین المللی اقدام کنند،لااقل امروزمخاطبان خودراازرویکردخودنسبت به اعمال پدرشان آگاه می کردند.
مادام که نظرایشان درباره ی پدرشان همان باشدکه درسخنان خوددرتابستان ۱۳۹۶برزبان راند،مادام که بی هیچ درد و شرمی ازسرزندگی سیاسی پدروفجایعی که اوبه ویژه درکردستان آفرید،به راحتی یک آب خوردن بگذرد،وجدان های بیدارنوشته های ایشان راجزمشتی اظهارفضل ویا تبری جویی ارزیابی نخواهندکرد.
ایشان که دراین مقاله به درستی تراژدی اصلاح طلبی رابرنموده اند،ناچارندبه رابطه ی سرشت وسرنوشت امثال پدرخودنیزبپردازند.سرشت وسرنوشت کسی که ازمهره های اصلی اصولگرایی درساختارسیاسی-ولایی حکومت بوده است.
جدا از موافقت یا مخالفتم با کلیت این متن، نکته مهم این است: این روزها هرکس اندک شعوری داشته باشد، دارد به پسا اصلاح طلبی فکر میکند. چون این جنازه دیگر تحرکی ندارد. این واضح ترین نسبت متن شما با حقیقت است.
فلذا مهمترین بخش این جستار، یکی دو پاراگراف نخست است
این نوشته سراپا تناقض ست و نگارنده نمی فهمد پیام نویسنده با این همه تناقض گوئی چیست؟
1. ابتدا می خوانیم: ” اصلاحطلبی به رغم برخورداری از پشتوانهی اجتماعی گسترده، از آغاز جریانی بیریشه و بیهویت بود و لذا آن پشتوانه را هم به باد داد. این جریان از آزمون تاریخ و سیاست سربلند بیرون نیامد، ”
2. کمی بعد ، چند سطر پائین تر گویا «بی ریشه » و «بی هویت » بودن« اصلاح طلبان» را فراموش می کند و می نویسد : “اما در همزیستیِ سالیان، اصلاحطلبی بهتدریج رنگ اصولگرایی را به خود گرفت و تقریباً به همهی آن صفاتی آراسته شد که پیشتر، تقابل با آنها توجیهی برای حضور در قدرت محسوب میشد..”
سئوال این جاست که فقط «اصلاح طلبان» از« آغاز » جریانی بی ریشه و بی هویت بودند یا تمام ذوب شدگان در حکومت دینی ولایت فقیه؟
اگر ما حرف نویسنده را بپذیریم که «اصلاح طلبان» بی ریشه و بی هویت بودند . چگونه می توان وارد این بحث شد که “اما در همزیستی سالیان «اصلاح طلبی» به تدریج رنگ « اصول گرائی» را بخود گرفت و تقریبا به همه ی آن صفاتی آراسته شد که پیشتر ..»
البته نویسنده فراموش کرده که در باره ی «اصلاح طلبان »بی ریشه و بی هویت سخن می گفته ؛ ناشیانه وارد بحث «اصلاح طلبی » و «اصول گرائی » شده است. ایشان نمیخواسته بگوید «اصلاح طلبان» حکومتی که روزگاری جناح چپ مجلس بودند و به عنوان پیروان انقلابی خط امام معروف بودند در اثر همزیستی با جناح راست مجلس و حکومت که بعدا به اصول گرا معروف شد. بتدریج از آن تند و تیزی و زمختی فاصله گرفت.
ولی چه حکمتی در کار است که آن همه افراط و تفریط ها را با چرخاندن نوک قلم به بی هویتی و بی ریشه ای تبدیل می کند ؟ بهمین دلیل این نوشته نیاز به تعمق دارد.تو گوئی لاجوردی، عسگراولادی ، روحانیت مبارز ، غرضی ، آیت ، خاموشی ورفسنجانی و……. که هسته ی مرکزی جناح راست بودند و با نامگذاری های بعدی به محافظه کار ، اقتدار گرا و اصول گرا تبدیل شد ند . با یک چشم بندی دیگر حرفی از محافظه کاری و اقتدار گرائی نیست و مثل انیکه حمام خون در پشت بام مدرسه رفاه ، زندان اوین و زندانهای سراسر کشوروترور های شهرهای کردستان ،گنبد و خوزستان و سراسر ایران و جهان باید فراموش شود.
واقعیت این ست که جوانان زن و مرد در دوم خرداد ۷۶ جریان اصلاح طلبی را در ایران راه انداختند ولی نمی شد سازمان دهند .بعد ها عده ای از جناح چپ و خط امام، حزب مشارکت ایران اسلامی را تشکیل دادند و «اصلاح طلبان» حکومتی شکل گرفتند که حتی با تصاحب اغلب کرسی های مجلس دیدیم که آقای کروبی رئیس مجلس و «اصلاح طلبان» مقهور حکم حکومتی ولی فقیه شدند. بتدریج ثابت شد که «اصلاح طلبان»حکومتی با اصلاح طلبی نسبتی ندارند. نقطه تمام
[…] فاطمه صادقی درباره پایان اصلاحطلبان را مطالعه کردم. متن باعث این تصور میشود که نویسنده فردی بدبین به اصلاح […]