نمای دور 
روششناسی مارکس / سعید رهنما
مارکس وعده داده بود که در زمینهی روش (متد) کتاب جداگانهای بنویسد، اما زندگی سیاسی و کار مطالعاتیاش هرگز چنین مجالی به او نداد. بااینحال، در چندین اثر خود بهطور مستقیم یا غیرمستقیم به طرح جنبههایی از روششناسی مورد نظرش پرداخت. بهعلاوه آثار اصلی مارکس همگی از متدی خاص تبعیت میکنند که مارکسشناسان با بررسی مشخص این آثار جنبههای اساسی این متد را بازیافتهاند. پارهای از جمله بِرتل اولمن، روش مارکس را در تمام وسعتش، در پنج سطحِ هستیشناسی (اونتولوژی)، شناختشناسی (اپیستمولوژی)، پژوهش و بررسی، بازسازی ذهنی (رکونستراکسیون) و بالاخره عرضه و ارائهی نتایج جستوجو کردهاند. بعضی دیگر از مارکسشناسان، جنبههای منطق تاریخ، و جنبههای فلسفی رابطهی نمود و ذات، علت و معلول، شکل و محتوی و نحوهی تجرید و انتزاع را در متد مارکس مورد بررسی قرار دادهاند. ازجمله رومن راسدالسکی، دِرِک سییر، تونی اسمیت، و تِرِل کارور. برخی نیز این متد را صرفاً در رابطه با جنبههایی خاص از کلیت اقتصاد سیاسی مارکسی جستوجو کردهاند. راب بیمیش، و جفری پیلینگ از آن جملهاند. در نوشتهی حاضر عمدتاً بر آن جنبه از متد مارکس تأکید شده که به نحوهی بررسی و چگونگی تجرید و انتزاع (آبستراکسیون) پدیدههای اجتماعی و اقتصادی مربوط می شود. اتكای نوشته عمدتا بر متون اصلی مارکس است و در مواردی به دیدگاههای مختلف برخی مارکسشناسان نیز اشاره شده است.

مقدمهای بر نظریهی اقتصادی ذهنگرا / فرهاد نعمانی
… در این مقاله سعی خواهد شد مختصری دربارهی فرضهای متداول در علم اقتصاد آکادمیک و نظریهی اقتصاد خرد ذهنگرای گفته شود تا برای آن عده که آشنایی زیادی با این نظریه ندارند، روشنتر گردد.
علوم اجتماعی آکادمیک به رشتههای مختلف مانند اقتصادشناسی، جامعهشناسی، تاریخ، علوم سیاسی، روانشناسی و غیره تقسیم شده است هر یک از رشتههای فوق نیز به بخشهای مختلف تقسیم شده، هر بخش آن کمابیش ادبیات تخصصی وسیعی را داراست که مملو از تجریدات ذهنی و گاهی عینی است. اقتصادشناسی (علم اقتصاد) به بخشهای نظریههای اقتصادی، اقتصاد مالی، اقتصاد پولی، اقتصادشناسی رفاه، اقتصاد بینالمللی، اقتصاد صنعتی، اقتصاد کار، اقتصاد توسعه و غیره دستهبندی شده است. اما در تمامی این حوزهها فرضهای مشترکی وجود دارند که چارچوب اقتصادشناسی آکادمیک را میسازند و نظر پژوهشگر را برای مطالعهی علمی در قید میگذارند. در هر حال، یک نظام اقتصادی نمیتواند برای مدت زیادی به کار خود ادامه دهد، اگر اکثریت افراد آن جامعه احساسات مشترکی نسبت به طرز کار درست عوامل اقتصادی و اجتماعی نداشته باشند. این احساسات و ارزشهای مشترک که معمولاً نتیجهی یک جهانبینی مشترک، یا نتیجهی نظام عقیدتی مابعدالطبیعهای مشترکی است، هم تقسیم کار و هم موقعیتهای گوناگون موجود در اجتماع را توجیه میکند. نظریهی اقتصاد رسمی نیز سعی میکند تصور خاصی از جهان را به نسلهای حال و آینده القا کند و مکانیسم اقتصادی نظام مبتنی بر بازار را جنبهی عقلانی بخشد.
در چنین اقتصادشناسیای ساخت اقتصادی- اجتماعی این نظام قبول میگردد و چهارچوب کار اقتصاددانان را تشکیل میدهد. چنین فرضی اقتصاددانان را مجاب میسازد که این نظام را ابدی دانسته، فقط به تحلیل مسائلی از قبیل رقابت، بازار، شرایط تعادل و غیره، بپردازند؛ و نهادهای گوناگون آن مانند مالکیت و بازار را از نظر جامعهشناسی سودمند بداند.
در اینگونه اقتصادشناسی فرض این است که در جامعه هماهنگی و توافق وجود دارد، و منافع متضادی وجود ندارد. چنین فرضی در مورد توافق اجتماعی در نظامهای قدیمی نیز مورد تأکید است در مورد اقتصادشناسی رسمی این فرض چنین ارائه میگردد که هر فرد با عوامل مختلفی که در دست دارد – زمین، نیروی کار و غیره – به میدان فعالیتهای اقتصادی قدم میگذارد، و به مبادلهی این عوامل با عوامل دیگر میپردازد تا این که «مطلوبیت» وی به حداکثر برسد…

سرمایهداری چیست؟ / فرهاد نعمانی
با وجود کاربرد فراوان اصطلاح سرمایهداری توسط اقتصاددانان غربی، تعریف مشخص و دقیقی از مفهوم سرمایهداری نشده است. بعضی از اقتصاددانان حتی حاضر نیستند بپذیرند که سرمایهداری یک نظام خاص اقتصادی است. در بسیاری از مواقع رد کردن چنین امری ضمنی است: آنها کلمهی سرمایهداری را به کار نمیبرند مگر در رابطه با سیر تکامل اندیشههای اقتصادی، و یا اگر این اصطلاح را به کار میبرند جنبهی سرسری دارد و اهمیتی به تعریف مشخصی از آن نمیدهند.
اصطلاح سرمایهداری حتی در بسیاری از کتابهای درسی معروف قدیمی، ازجمله کتاب اصول علم اقتصاد آلفرد مارشال، بهکار برده نشده است. بعضی دیگر از اقتصاددانان، مثل آدولف واگنر (Wagner) دربارهی معنای این کلمه کمی گفتوگو کرده، در آخر بهکار بردن آن را رد کردهاند. در کتابهای درسی و پایهای اقتصادشناسی امروزی اصطلاح سرمایهداری بهعنوان کلمهای مفید و قابلاستفاده ذکر میشود. ولی معمولاً تحلیل مشخصی از آن به دست داده نمیشود.[1] بسیاری از اقتصاددانان امروزی به تعریف این اصطلاح نمیپردازند، چراکه مفاهیم اصلی در نظریهی آنها در چارچوبی از تجریدات عوامل نسبی تاریخی (که تنها در رابطه با آن میتوان سرمایهداری را تعریف نمود) قرار دارد. بسیاری از تاریخشناسان که تعریف مشخصی از سرمایهداری نمیکنند، بر این عقیدهاند که حوادث تاریخی بهحدی پیچیده و گوناگوناند که نمیتوان از مقولات کلیای مانند سرمایهداری سخن گفت، و بدین ترتیب منکر تشخیص اعصار تاریخی میگردند. به عقیدهی آنها میتوان تنها به تشریح یک یا چند جنبهی سرمایهداری که مشخصکنندهی ادوار مختلف تاریخی است، پرداخت. در باور آنها سرمایهداری یک مفهوم تجریدی اقتصادی است و نه یک مفهوم تاریخی. از نظر آنها مطالعهی منشاء سرمایهداری نیز کاری بیهوده و عبث میباشد.
اگر سرمایهداری بهعنوان یک هستی تاریخی وجود خارجی نداشته باشد، پس منتقدین این نظام که تغییر آن را خواستارند، بیهوده میگویند. به عقیدهی موریس داب غایت آن عده که چنین باور میدارند، رد نظریهی کسانی است که سرمایهداری را بهعنوان یک نظام تاریخی در نظر میگیرند. در حقیقت، سالهاست که تحقیقات ارزنده و وسیع دربارهی تاریخ اقتصادی کشورها و نواحی مختلف نشان داده که نفی چنین پدیدهای مشکل است.[2]
…

پیدایش و تحول اقتصاد سیاسی / فرهاد نعمانی
هنگامی که علم اقتصاد چنین از واقعیات جامعه دور مانده، جوابگوی مسائل آن نباشد، جا دارد که فرضیات و چارچوب جهانشناسانهی آن را مورد تأمل قرار دهیم. در حقیقت این چیزی است که بعضی از اقتصاددانان جامعهی غرب امروز بدان پی بردهاند و بهحق علم اقتصاد را در شکل موجود آن درخور سؤال قرار دادهاند. بسیاری از آن چیزهایی که تبیین اقتصادی به نظر میرسد، در واقع فقط تمرینات تفکرمآبانهای است که به جای حل و جواب به احتیاجات جامعه، ارضاکنندهی تمایلات شخصی اقتصاددان و عدهای از همکاران و شاگردان وی میباشد. کسب اعتبار و نگهداری آن برای اقتصاددانان منوط به احاطهی نسبی وی بر ریاضیات است تا از این راه بتواند عقاید خود را به لباس تمثیلات ریاضی درآورد.