برچسب: امیر صفری

گرامشی و ما / استوارت هال / ترجمهی امیر صفری
ادعا نمیکنم که گرامشی میتواند بهسادگی «پاسخِ مسائلی» را که با آن مواجه هستیم بدهد یا «کلید حل سؤالات» را در دست دارد. معتقدم که باید دربارهی مسائلمان به شیوهای گرامشیایی، که البته شیوهای متفاوت است، بیندیشیم. ما نباید (همچنانی که برای سالها از مارکس سوءاستفاده کردیم) با گرامشی، بهمثابه پیامبری از عهد عتیق رفتار کنیم که در لحظهی مناسب میتواند گفتاوردی مناسب و تسلیبخش ارائه کند. نمیتوانیم این مرد «ساردینایی» را از صورتبندی سیاسی خاص و منحصربهفردش بیرون بکشیم و به انتهای قرن بیستم بیاوریم و از او بخواهیم که مشکلات ما را حل کند: بهویژه اینکه که تمام نیروی فکری او در این مسیر بود که تعمیمدهیهای سادهانگارانه از یک موقعیت همایندی خاص، ملت خاص و دوران خاص را نفی کند.

رویکردهای پولانتزاس و فوکو دربارهی قدرت و استراتژی / باب جسوپ / ترجمهی امیر صفری
نه فوکو و نه پولانتزاس سیر نظری مستقیم و سرراستی نداشتند و بررسی کردن پیچوخم¬های آثار آنها چندان مفید نیست. ¬در عوض بر تحلیلهای فوکو و پولانتزاس از قدرت و استراتژی، آنطور که در دههی 1970 بسط و گسترش پیدا کردند، متمرکز خواهم شد. بنابراین کارهای اصلی فوکو مراقبت و تنبیه، جلد نخست تاریخ سکسوآلیته با عنوان اراده به دانستن و مصاحبهها و یادداشتهایی است که در قدرت/دانش جمع¬آوری شده¬اند و در مورد پولانتزاس کارهایی که مورد توجه قرار میگیرند طبقات در سرمایهداری معاصر، بحران دیکتاتوری و دولت، قدرت، سوسیالیسم هستند. در هر دو مورد، من به مصاحبهها و یادداشتهایی که با این کتابها مرتبط هستند نیز اشاره خواهم کرد.
سهم نظری مهم پولانتزاس، بسط رویکردی نسبت به قدرتِ دولت بهمثابه یک رابطهی اجتماعی است که در و از طریقِ اثرِ متقابل میان شکلِ نهادی دولت و ویژگی در حال تغییرِ نیروهای طبقۀ سیاسی بازتولید میشود. پولانتزاس در بسط این دیدگاه، شرح¬ مفصلی از شکل نهادی دولت مدرن و نزاعها برای کسب هژمونی ملی- عمومی و/یا سلطهی سیاسی طبقه ارائه کرده است. او همچنین نقش دولت را در سازماندهی میدان پیکر اجتماعی (قلمرومند بودن آن، سازماندهی زمانی آن و زندگی فرهنگی آن) و پیکر فردی (از طریق خشونت، قانون، شهروندی، زبان، نظام بهداشت و …) توصیف کرده است. وامداری پولانتزاس به تحلیلهای فوکو در فهم او از ماهیت مستمر، پراکنده، محلی و «مویرگی» فنآوریهای انضباطی آشکار است.
میشل فوکو فیلسوف و تاریخنگار فرانسوی بود. کارهای متقدم او عمدتاً معرفتشناسانه و روششناسانه بودند و، در کنار سایر مسائل مورد توجه او، در تضاد با اومانسیم و مارکسیسم ارتدوکس قرار داشتند. یکی از درونمایههای اولیه در کارهای او مخالفت تمام و کمال با این ایده بود که افراد را میتوان به عنوان دلیل آغازگر کردارهایشان تلقی کرد. فوکو در کارهای بعدیاش این ادعا را بسط داد که سوژههای فردی در و از طریق کردارهای اجتماعیِ بهسازی و بههنجارسازی، برساخته میشوند. بعد از رویدادهای می 1968، فوکو توجه خودش را به مسئلهی گسست و ناپیوستگی، قدرت و دانش و چندارزی بودنِ روابط اجتماعی معطوف کرد. این مسئله را میتوان در مراقبت و تنبیه و اراده به دانستن، یعنی جایی که فوکو ماهیت قدرت در جوامع مدرن را بررسی میکند، ملاحظه نمود. فوکو با انجام این کار، روایتهای مارکسیستی و لیبرالی از قدرت را رد و بر در نظر گرفتن قدرت بهعنوان یک رابطه اجتماعی که هیچ منشأ ممتاز و یا ذات پیشینی ندارد، تأکید میکند. فوکو بهطور ویژه بر سه جنبهی مهم قدرت تأکید میورزد: درونماندگاری آن در تمامی روابط اجتماعی، مفصلبندی آن با گفتمانها و نهادها و چندارزی بودن آن (به این معنی که قدرت میتواند در استراتژیهای مختلف تلفیق شود). فوکو بیش از هر چیز بر فنآوریهای مختلف قدرت، برنامههای بههنجارسازی و انعطافپذیری استراتژیها تمرکز میکند…