برچسب: بهرنگ نجمی

در میانهی لنینیسم و کثرتباوری رادیکال / ویلیام ک. کارول و ر. س. راتْنر / ترجمهی بهرنگ نجمی
اندیشههای گرامشیایی درباب ضد-هژمونی و جنبشهای جدید اجتماعی:
چکیده: بههمانسان که تصلّبِ رویکردهای لنینیستی به سیاست سوسیالیستی، میتوانست مارکسیسم آیینی را به یک سازهی تاریخیِ مقدس فروکاهد؛ انکار کثرتباورانهی رادیکالِ هرگونه شالودهی وحدتبخش و از حیث مادی پایدارْ برای [برساختن] ضد-هژمونی مسألهساز است. ویژگیهای اصلی این هر دو دیدگاه در تقابل با رهیافت گرامشیایی قرار دارد، که میتوان گفت بهترین چشمانداز را برای واکاوی سیاست معطوف به جنبشهای معاصر و راهبُرد دگرگونی اجتماعی میگشاید. این رویکرد با حفظ دیدگاه ماتریالیسم تاریخی، و حَذر از دامچالههای کثرتباوریِ رادیکال، در برابر دگرگونیهای جاری در فرهنگ، سیاست و سرمایهداری گشوده میماند.

انباشت سرمایه و نظام دولتی / سامانتا اَشمن و الکس کالینیکوس / ترجمهی بهرنگ نجمی
/ سنجشِ «امپریالیسم جدیدِ» دیوید هاروی / رویکردهای مارکسیستی به امپریالیسم راهی به درک روند سرمایهداری جهانی بهطور یکپارچه میگشایند. چنین رهیافتی از درخششهای بزرگ امپریالیسم جدید هاروی بهشمار میرود… مفهومپردازی ویژهی او از امپریالیسمْ هم فینفسه ارزشمند است و هم¬ بهمنزلهی ابزاری برای گسترش نظریهی مارکسیستی دولت. هاروی تمایزگذاریِ اریگی میان منطقهای سرزمینی و سرمایهداری قدرت را با قراردادن قاطع آن در حصار نظریه مارکسیستیِ اضافهانباشت و بحران استحکام میبخشد. به باور ما، این تمایزگذاری میتواند با بازگویی آن برحسْب واکاوی منافع متفاوت ولی همسو سرمایهداران و مدیران دولتی بهطرز بهتری تحکیم شود… اختلاف اصلی ما با دیدگاه هاروی، یعنی گسترش بیاندازهی مفهومِ مهم انباشت از راه سلب مالکیت، از حیث سیاسی بهسبب همپوشانی آن با نقد نولیبرالیسمِ رایج در جنبش دگرجهانیسازی، حائز اهمیت است.

«دولت و انقلابِ» لنین / رالف میلیباند / ترجمهی بهرنگ نجمی
پروژهی سوسیالیستی پروژهای ضدبوروکراتیک است، و در هستهی آن تصویری از جامعه نهفته است که، «برای نخستین بار در تاریخ جامعههای انسانی، تودهی مردم برمیخیزند تا نقش مستقلی، نهتنها در رأیگیری و انتخابات، بلکه در ادارهی امور روزانهی دولت ایفا کنند. در دوران سوسیالیسم همه بهنوبهی خود حکومت خواهند کرد و بهسرعت برایشان عادت خواهد شد که دیگر هیچکس حکومت نکند». دیدگاه مارکس نیز همین بود؛ و یکی از شایستگیهای تاریخی دولت و انقلاب این است که این بینش را به مَسند شایستهاش در دستور کارِ سوسیالیستی بازگرداند. شایستگی دیگر آن، پافشاری بر این است که نباید آن را به امیدی دور و درخشان سپرد که میتوان اکنون با خیال راحت نادیدهاش گرفت؛ بلکه فعلیتاش باید همچون پارهی بلافصل نظریه و عمل انقلابی مورد توجه قرار گیرد. من در اینجا استدلال کردهام که چهگونه برآورد لنین از امکان «زوال» دولت در هر موقعیت پساانقلابیِ متصور اغراقآمیز و خوشبینانه است. اما چه بسا ادغام این نوع خوشبینی در اندیشهی سوسیالیستی شرط ضروریِ فراتررفتن از «واقعبینی» ملالآور و بوروکراتیک باشد، که تجربهی سوسیالیستی نیمقرن گذشته را عمیقاً تحت تأثیر خود قرار داده است.

گرامشی و چالشهای پیشاروی چپ / پاناگْیوتیس سوتِیریس / ترجمهی بهرنگ نجمی
بلوک تاریخی از مفاهیم بنیادینِ فرآوردههای نظریِ آنتونیو گرامشی در دفترهای زندان است. این مفهومی است راهبُردی، و نه توصیفی یا تحلیلی؛ تلاقیگاه استراتژی و تحلیل است، و نه ارجاعی به ائتلافهای اجتماعی. و نشانگر کوشش گرامشی است برای نظریهپردازیِ امکانِ برساختن هژمونیْ در شکل یکپارچهاش، یعنی وحدت دیالکتیکی ژرفساخت و روساختها. از اینرو، از حیث راهبُردی، دلالتی است بر اینکه مبارزه برای هژمونی، مبارزهایست برای یک بلوک تاریخی جدید؛ یعنی مفصلبندیِ برنامههای گذار، که برخاسته از مبارزهی جمعی، ابتکار و تجربهی زیستهی طبقات فرودست، شکلهای سازمانیابی، کردارها و اندیشهورزیهای سیاسی جدید است. بدینسان، مفهوم بلوک تاریخیْ پیشنهادن راهیست برای بازاندیشی در چالشهای استراتژیکِ پیشاروی چپ، در زمانهای که بهراستی چالشهای قدرت سیاسی و هژمونیْ به چالشهایی سرنوشتساز تبدیل میشوند.

انقلاب یتیم: معنای اکتبر ۱۹۱۷ / الکس کالینیکوس / ترجمهی بهرنگ نجمی
اما، دریغا که انقلاب شکست خورد. این ما را به جایی میبرد که، همراه با دانیل بنسعید، وارد آن شدیم: «پایان یک چرخهی بزرگ.» نخست آنکه، اتحاد شوروی سرانجام قربانی همان منطق رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی شد که خود از آن شکل گرفت. اما تا اندازهای بهسبب سرمایهگذاری ایدئولوژیک بسیاری از چپها ـ حتا از میان منتقدان استالینیسم ـ روی اتحاد شوروی بهمثابهی نوعی بدیل در مقابل سرمایهداری، ولو کجوکوله و از ریختافتاده، انقلابهای ۹۱-۱۹۸۹ دامنهی یورش نولیبرالیسم جهانی را بیش از حد گسترده ساخت. اکنون اما سرمایهداری نولیبرال خود در بحران عمیقی دستوپا میزند؛ نه فقط بهعلت ورشکستگی سالهای ۸-۲۰۰۷ و پیآمدهایش، بل همچنین بهخاطر بیزاری و سرکشی علیه حزبهای طبقهی حاکم. این امر زمینهی مناسبی فراهم میکند تا باردیگر تأکید شود که انقلاب اکتبر همچنان در لحظهی حاضر دارای اهمیت است.

خاستگاه سرمایهداری / رابرت برنر / ترجمهی بهرنگ نجمی
ما با چالش بغرنجی روبهرو هستیم: جایی که استخراج مازاد فئودالی کار میکند، اشراف تمایلی به انجامرساندن انباشت بهاصطلاح آغازین ندارند؛ با این حال، در بافتار پیشاسرمایهداری، و بهطرز چشمگیری در انگلستان، آنها تنها نیروی اجتماعی هستند که توانایی انجام آن را دارند. پاسخ من به این دشواریْ دوگانه است. نخست، به این نکته توجه میدهم که در سراسر سدههای میانهی متأخر، و بهویژه در پی بحران فئودالی قرن چهاردهم، مقاومت دهقانان بهطور جدی سروری سنتیِ فئودالی را تهدید به سرنگونی کرده و اشراف را واداشته تا برای دفاع از ادامهی موقعیت خود و بازسازی نظامهای بهرهکشی، سازمانمندی خود را بهبود بخشند. دوم، تأکید بر اینکه در حالیکه اشراف، در سراسر غرب و شرق اروپا، برای بهرهکشی از دهقانان از راه اجبار فرااقتصادیْ ناگزیر یا توانا به انجامِ تجدید سازمان و بازتقویت ساختارهای سیاسی در این یا آن شکل بودند، اشراف در انگلستان از چنین گزینهای برخوردار نبودند. با این همه، اگر آنها میتوانستند کنترلِ زمینِ اجارهدارانِ اینک آزاد خود را بهدست بگیرند، قادر بودند که موقعیت خود را حفظ کنند. و این درست همان کاری است که آنها انجام دادند.

خاستگاه سرمایهداری / کریس هارمن / ترجمهی بهرنگ نجمی
بحث ما بر سر یکی از بزرگترین دگرگونیها در تاریخ انسان است. هزار و صد سال پیش از این، در غرب اروپا و در سراسر جهان، ۹۸ یا ۹۹ درصد از مردم در روستاها زندگی میکردند و خودْ غذای مورد نیازشان را تولید میکردند؛ شهرها و جادهها اندک و ارتباطات ضعیف بودند؛ سطح سواد پایین بود؛ استفاده از پول ناچیز بود و مبادلههای اندکی که صورت میگرفتند در قالب دادوستد پایاپای بودند. پرسش این جاست که چهگونه از دل چنان وضعیتی، جامعهای سر برکشید که در بیش از صد سال گذشته در اروپا با آن روبهروایم؛ جامعهای که [اکثریت] مردمان آن در منظومههای شهری بزرگ زندگی میکنند؛ عموماً غذای مورد نیازشان را ـ که دیگران تولید کردهاند ـ از طریق نظام پولی میخرند؛ و با رشد عظیم صنعت و ارتباطات مشخص میشود. این تحول سترگ، این تغییر شکل، از آنچه ما معمولاً فئودالیسم میخوانیم، به سرمایهداری چهگونه رخ داد؟

مارکسیسم سیاسی / پل بلکلج / ترجمهی بهرنگ نجمی
مارکسیسم سیاسی از جریانهای اندیشهسازِ مهمِ معاصر در سنت تفکر مارکسیستی است که آثار ارزشمندی در پهنههای گوناگون بهویژه در زمینهی سازوکار گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، مسئلهی انقلاب بورژوایی و تحولات سرمایهداری معاصر پدید آورده است. بازاندیشی در نظریهی ماتریالیستی تاریخ و مفهوم بنیادین شیوهی تولید را میتوان مهمترین رهآورد این جریان اندیشهساز بهشمار آورد که خواه با آن موافق باشیم خواه نه، اهمیت و پیآمدهای نظری و سیاسیاش را نمیتوان ناچیز شمرد.