برچسب: خاستگاه سرمایه داری

بریتانیا در برابر فرانسه: چند راه ویژه؟ / الن میکسینزوود / ترجمهی حسن آزاد
توصیف انقلاب فرانسه همچون انقلاب بورژوایی امر معقولی است – یعنی مبارزهای بین بورژوازی و اشراف – اما این انقلاب به سرمایهداری ربطی ندارد. یک بورژوای انقلابی نمونه یک سرمایهدار و یا حتی یک تاجر پیشسرمایهدار نبود، بلکه یک صاحبمقام اداری یا فردی دارای تخصص حرفهای بود؛ که مخالفت او با اشراف نه در راستای پیشبرد سرمایهداری، بلکه مبارزه علیه امتیازهای اشرافیت و دستیابی به عالیترین مقامات دولتی بود. از سوی دیگر، انقلاب انگلیس را میتوان به شکل منطقی خود یک انقلاب سرمایهدارانه توصیف کرد. چون در مالکیت سرمایهداری ریشه داشت، و حتی طبقهای آن را رهبری میکرد که اساساً سرمایهدار تلقی میشد؛ اما به معنای خاص کلمه بورژوا نبود. نهتنها بین بورژوازی و اشراف انگلیسی مبارزهای طبقاتی جریان نداشت، بلکه اشرافیت زمیندار در این کشور به طبقهی مسلطِ سرمایهدار تبدیل شده بود.

خاستگاه سرمایهداری / رابرت برنر / ترجمهی بهرنگ نجمی
ما با چالش بغرنجی روبهرو هستیم: جایی که استخراج مازاد فئودالی کار میکند، اشراف تمایلی به انجامرساندن انباشت بهاصطلاح آغازین ندارند؛ با این حال، در بافتار پیشاسرمایهداری، و بهطرز چشمگیری در انگلستان، آنها تنها نیروی اجتماعی هستند که توانایی انجام آن را دارند. پاسخ من به این دشواریْ دوگانه است. نخست، به این نکته توجه میدهم که در سراسر سدههای میانهی متأخر، و بهویژه در پی بحران فئودالی قرن چهاردهم، مقاومت دهقانان بهطور جدی سروری سنتیِ فئودالی را تهدید به سرنگونی کرده و اشراف را واداشته تا برای دفاع از ادامهی موقعیت خود و بازسازی نظامهای بهرهکشی، سازمانمندی خود را بهبود بخشند. دوم، تأکید بر اینکه در حالیکه اشراف، در سراسر غرب و شرق اروپا، برای بهرهکشی از دهقانان از راه اجبار فرااقتصادیْ ناگزیر یا توانا به انجامِ تجدید سازمان و بازتقویت ساختارهای سیاسی در این یا آن شکل بودند، اشراف در انگلستان از چنین گزینهای برخوردار نبودند. با این همه، اگر آنها میتوانستند کنترلِ زمینِ اجارهدارانِ اینک آزاد خود را بهدست بگیرند، قادر بودند که موقعیت خود را حفظ کنند. و این درست همان کاری است که آنها انجام دادند.

خاستگاه سرمایهداری / کریس هارمن / ترجمهی بهرنگ نجمی
بحث ما بر سر یکی از بزرگترین دگرگونیها در تاریخ انسان است. هزار و صد سال پیش از این، در غرب اروپا و در سراسر جهان، ۹۸ یا ۹۹ درصد از مردم در روستاها زندگی میکردند و خودْ غذای مورد نیازشان را تولید میکردند؛ شهرها و جادهها اندک و ارتباطات ضعیف بودند؛ سطح سواد پایین بود؛ استفاده از پول ناچیز بود و مبادلههای اندکی که صورت میگرفتند در قالب دادوستد پایاپای بودند. پرسش این جاست که چهگونه از دل چنان وضعیتی، جامعهای سر برکشید که در بیش از صد سال گذشته در اروپا با آن روبهروایم؛ جامعهای که [اکثریت] مردمان آن در منظومههای شهری بزرگ زندگی میکنند؛ عموماً غذای مورد نیازشان را ـ که دیگران تولید کردهاند ـ از طریق نظام پولی میخرند؛ و با رشد عظیم صنعت و ارتباطات مشخص میشود. این تحول سترگ، این تغییر شکل، از آنچه ما معمولاً فئودالیسم میخوانیم، به سرمایهداری چهگونه رخ داد؟

ضداروپامداریِ اروپامدار / الن میکسینزوود / ترجمهی صادق فلاح پور و علیرضا خزائی
سرمایهداری یک شکلِ اجتماعیِ تاریخاً خاص است با منطق نظاممند و متمایز و نیز تناقضهای خاصِ خود، که ازطریق فرایندهای قابلدرکِ تغییرات، در یک زمان و مکان مشخص و بنابه دلایلِ تاریخیِ مشخص، بهوجود آمده است. این نکته از اهمیتی حیاتی برخوردار است؛ نهتنها به این دلیل که ما برای مبارزه با این نظام به درک آن خاصبودگیها نیاز داریم؛ بلکه به این دلیل که درک و فهم سرمایهداری به این شیوه، واجدِ ظرفیتهایی عمیقاً رهاییبخش است، و بهعلاوه به این دلیل که بدون چنین درکی، سوسیالیسم درواقع تصورناپذیر است.