برچسب: سوسیالیسم قرن بیستویکم

سوسیالیسم در قرن بیستویکم / تقی روزبه
مختصات بحران حاکم بر جهان، ریشهها و صورتبندی آن: میتوان محتوای عصر در حال انکشاف را گذار چالشبرانگیز بشر از «کودکی» دوران دولت- ملت (و کانت) و نظامهای اجتماعی و اقتصادی متناسب با آن، به وادی جدیدی با مشخصهی جهانیشدن مثبت بشر و شکوفایی و خلاقیتش در مدار تاریخاً پیشرفتهتر تأسیس جامعهی جهانی و تحقق شهروند جهانی و نظام اجتماعی متناسب با آن، دانست و این که سرمایهداری قادر به تأمین آن نیست. خودآگاهی به این پوستاندازی و واقعیت در حالِ شدن، و جدالی که در جریان است، آن اخگر سوزانی است که در زیر پوست جامعهی جهانی بهعنوان نحوهی وجود تاریخی نوین انسان، پرسه میزند.

سوسیالیسم در قرن بیستویکم/ کامران نیری
چرا به سوسیالیسم نیاز است و برخی ویژگیهای بارز آن:
در این جستار، ویژگیهای بارز سوسیالیسمهای قرون 19 و 20 را بهطور انتقادی بیان میکنم تا آنچه را که به نظرم ویژگیهای بارز سوسیالیسم بومشناختی قرن بیستویکم است، در بخش پایانی ترسیم کنم.

کدام چپ؟ کدام سوسیالیسم؟ / علیرضا بهتویی
رسالهای دربارهی مفهوم چپ در روزگار ما:
در تعریف مفهوم «سوسیالیسم»، واکنشها به بحران مفهوم کلاسیک سوسیالیسم، دموکراسی، سوسیالیسم و سرمایهداری، انقلاب بلشویکی 1917 و استقرار سوسیالیسم دولتی، سوسیالدموکراسی روایتی دیگر از سوسیالیسم، سوسیالدموکراسی سوئدی، سالهای پس از اقتصاد «کینزی»، دنیای پساصنعتی، «انقلاب نولیبرالی» و پیآمدهای آن، چپ و سوسیالیسم دموکراتیک در قرن بیستویکم.

سوسیالیسم قرن بیستویکم: فراخوان مقاله
پرسش اصلی این است که اگر معتقدیم وضعیت موجود قابلدوام نیست، بدیل مترقی وضع موجود باید از چه ویژگیهایی برخوردار باشد که هم قابلاتکا و هم قابلدوام باشد. در برابر بربریتی که جهان را فرامیگیرد اگر این بدیل را «سوسیالیسم» بخوانیم، «سوسیالیسم قرن بیستویکم» از تجارب «سوسیالیسم واقعاً موجود در قرن بیستم» و آموزهها و تجارب «سوسیالیسم قرن نوزدهم» چه میآموزد؟ چهگونه کار میکند و چهگونه میخواهد رهایی و آزادی و عدالت را با خردورزی پیوند بزند و جامعهای دیگرگون بسازد؟ کدام نیروهای اجتماعی میتوانند نقش سوژههای تغییر را ایفا کنند؟ چه تجدیدنظرهایی در نظریهی مارکسی ضرورت دارند؟

باور و امید به تغییر جهان ضروری است / خسرو پارسا
«سوسیالیسم … یک جامعهی خردمندانه و انسانی است. به آن باور و امید دارم ولی چگونه و از چه راه را به دیگران وامیگذارم… من به این قانع هستم که به مبانی بپردازم. به رهایی، به آزادگی، به نافرمانی و عدمتبعیت، به تکیه بر خرد. لااقل بهعنوان آرزو به ساختهای بهکلی متفاوت از سرمایهداری که حداقل اینها را ملحوظ دارد. من معتقدم که هیچ اقلیتی نباید به اکثریت حکومت کند، تحت هیچ عنوان، شورش، قیام، انقلاب. بهنظر من جز این نوعی دیکتاتوری را جایگزین دیکتاتوری دیگری میکنیم. تاریخ چنین میگوید. عقل سلیم هم چنین میگوید.»