برچسب: لیلا فغفوری آذر

دفاعیات شکرالله پاکنژاد: پنجاه سال بعد / لیلا فغفوری آذر و شاهین نصیری
این دفاعیات بهنحوی آشکار و صریح نگرش سیاسی-اجتماعیِ نسل جدیدی از مبارزان چپگرای ایرانی را بازتاب میداد و شاید بتوان این متن را در جایگاه مانیفست چپِ نو و مستقل ایرانی ارزیابی کرد. چنانکه پاکنژاد در این دفاعیات بیان میدارد، چپ مستقل ایران نه وابسته به حزب توده و نه متأثر از خطوط سیاسی چین و شوروی بود.

دموکراسی، رویه یا رژیم؟ / کُرنلیوس کاستوریادیس / ترجمهی لیلا فغفوری آذر و شاهین نصیری
مقالهی پیش رو، نسخهی بازنویسی شده از یکی از سخنرانیهای کاستوریادیس است که در شهر رم (۱۹۹۴) و بعد از آن در دانشگاه کلمبیا (۱۹۹۵) ارائه شده است.[2] در این مقاله، نویسنده از مجرای نقدی به رویکردهای لیبرالی (رالز و برلین) و رویهای (هابرماس) به دموکراسی، دیدگاه رادیکال خود به دموکراسی را معرفی میکند.

میراث آرنت در نقدِ حقوق جهانشمول بشر / لیلا فغفوری آذر
هانا آرنت نخستین بار در سال ۱۹۴۶ و در یادداشتی که در پاسخ به هرمان بروخ نوشت، به طرح نقدی نظاممند از پروژهی حقوق جهانشمول بشر پرداخت. این یادداشت، اندکی بعد از تصویب اعلامیهی جهانی حقوق بشر توسط مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۴۸، با عنوان «حقوق انسان: چه حقوقی؟» به انگلیسی ترجمه و در همان سال نیز مجدداً به زبان آلمانی منتشر شد. این متن بعدها در سال ۱۹۵۱ در نهمین فصل از کتاب «ریشههای توتالیتاریسم» تکمیل شد و از آن زمان تا امروز بهعنوان یکی از تاثیرگذارترین متون در نقد حقوق بشر شناخته میشود.
…

آیا حقوق بشر یک مفهوم غربی است؟ / ریمون پانیکار / ترجمهی لیلا فغفوری آذر و شاهین نصیری
ریمون پانیکار (۲۰۱۰-۱۹۱۸)، فیلسوف هندی-کاتالان است که آثار و تألیفاتش، اغلب در حوزههای فلسفهی تطبیقیِ فرهنگها و مذاهب دستهبندی میشوند. مقالهی حاضر که نسخهی بازنگری شدهی سخنرانی وی در همایش سالانهی «نهاد بینالمللی فلسفه» است، سالهاست بهعنوان یکی از متون اصلی ذیل عنوان کلی «نظریات انتقادی حقوق بشر» در نهادهای آکادمیک تدریس و بحث میشود.

حقوق بشر: حقِ بشر یا قربانی؟ / لیلا فغفوری آذر
گفتمان حقوق بشر در سرمایهداری متأخر: برخلاف ادعاهای سادهانگارانهای که سعی در بازگرداندن تاریخِ شکلگیریِ گفتمانِ حقوق بشر به دسامبر ۱۹۴۸ و صدور اعلامیهها و شکلگیری سازمانها و کمپینهای متنوع دارند، ریشههای اصلی این گفتمان را باید در مبارزاتِ رهاییبخشِ مردمی و انقلابیِ قرون گذشته علیه سرکوبگری پادشاهان و سلطهی طبقاتی جست. حقوق بشر، از همان دوران، اسلحهی دست برابریخواهان و آزادیطلبانی بود که در مقاومتهای مردمی علیه سرکوبِ حکومتها و سلطه و استثمار طبقاتی بهپاخاسته بودند. آنچه از آن دوران فریادهای آزادی و مقاومتِ رهاییخواهِ سرکوبشدگان را راهبری میکرد، نمادی بود که بی کم و کاست «حقِ انسان» نامیده میشد. این شعار اما امروز و در دوران فراگیریِ سازمانها و کمپینهای «حقوق بشری» رنگارنگ، چرا و چگونه بیش از هر زمان از نیرویِ رهاییبخش تهی شده است؟ در دوران بتوارگی اسناد بینالمللی – که البته اغلب قانوناً غیرالزامآورند – و ظهور مدافعانی که تنها با مبلغان مسیحیت در قرن نوزدهم قابل قیاساند، چه چیز ایدهی اصالتاً رهاییبخشِ حقوق بشر را به پروژهی مدنیتبخشی دولتهای صاحبقدرت و سازمانهای بوروکراتیک «بشردوست» (humanitarian) فروکاسته است؟ژاک رانسیر، در مقالهای با عنوان «چه کسی سوژهی حقوق بشر است؟»، اذعان میکند که حقوق بشر، بهرغم آنکه در دهههای هفتاد و هشتاد میلادی ابزاری در دست جنبشهای مقاومت اروپای شرقی در برابر توتالیتاریسم بود، نتوانست صلح و رفاه را برای دنیای عاری از کمونیسم به ارمغان آورد. آنچه یوتوپیای معهودِ حقوق بشر برای جهانی که دیگر از امپراتوریهای توتالیتر عاری شده بود به جا گذاشت، صحنههایی تکاندهنده از نزاعهای قومی و کشتارهای جمعی، دیگریستیزی و بنیادگرایی مذهبی بود. در چنین صحنههایی، حقوق بشر نه دیگر اسلحهی مبارزاتیِ مخالفانِ سرکوب و استبداد، بلکه به شاخصی برای تفکیکهای دوگانه میان شهروندان دنیای آزاد از یک سو، و افراد بیحقوق، بیخانمانها، آوارگان جنگی و بازماندگان پاکسازیهای نژادی از سوی دیگر بد ل شد. آنچه رانسیر بهدرستی در پسِ ایدئولوژیِ جهانیِ حقوق بشر میبیند، دگردیسی مفهوم «بشر» (human) از جایگاه سوژهی مبارزاتِ آزادی و برابریخواهی به مفهومِ اخلاقیِ گنگ و نامشخص «بشریت» (humanity)، و به دنبال آن، ورود مفهوم «بشردوستانه» (humanitarian) در توجیه ابزار و ماموریتهای مداخلهجویانهی دولتهای صاحب قدرت است.