/ گفتوگوی کِوان هریس با امانوئل والرشتاین /
امانوئل والرشتاین یکی از توانمندترین چهرههای معاصر علوم اجتماعی است. وی در اواخر دههی ۱۹۵۰ هنگامی که استاد جوانی در دانشگاه کلمبیا بود به افریقا سفر کرد، شاهد پایان استعمارگری اروپا در غنا و کنیا بود و در آکرا، پایتخت غنا با فرانتس فانون دیدار کرد. در ۱۹۶۸ وقتی دانشکدهی جامعهشناسی دانشگاه کلمبیا بین مدیریت دانشگاه و دانشجویان رادیکال دوپاره شده بود طرفِ دانشجویان را گرفت.
از دههی ۱۹۷۰ به بعد شهرت والرشتاین بیش از هرچیز به دلیل مطالعهی سرمایهداری به مثابهی یک سیستم اجتماعی تاریخی بود که با انتشار جلد نخست سیستم جهانی مدرن در سال ۱۹۷۴ آغاز شد. در دانشگاه دولتی نیویورک در بینگهامتون، او به همراه ترنس هاپکینز و جووانی اریگی پیشتازان رویکردی در مطالعهی توسعه و تغییر اجتماعی بودند که به تحلیل سیستمهای جهانی مشهور است. در تحلیل سیستمهای جهانی به جای بررسی دولت ـ ملتها به عنوان واحدهای منفردی که “سنتی یا مدرن” و “توسعهیافته یا درحالتوسعه” هستند واحد مناسب تحلیل را بررسی اقتصاد و اجتماع در سطح جهانی میدانند. در این چشمانداز ارتباطی و تاریخی بازنگری نحوهی درک ما از تغییر اجتماعی مدرن، مشابه انقلاب کوپرنیکی در نجوم در برابر درک کهنهی بطلمیوسی از کیهان است. والرشتاین از سال ۱۹۹۴ تا ۱۹۹۸ رییس انجمن بینالمللی جامعهشناسی بود و اکنون استاد پژوهشی ارشد در دانشگاه ییل است. جدیدترین کتابهای وی جلد چهارم سیستم مدرن جهانی: پیروزی لیبرالیسم میانه ۱۷۸۹-۱۹۱۴ و کتاب افول قدرت امریکا است. گفتوگوی حاضر را کِوان هریس، همکار بخش مطالعات خاور نزدیک دانشگاه پرینستون، در ژانویه ۲۰۱۳ به منظور انتشار به زبان فارسی در سایت نقد اقتصاد سیاسی با امانوئل والرشتاین انجام داده است.
در پی پنج سال تلاش دولتها در سرتاسر جهان، هیچ نشانهای از فروکش کردن بحران جهانی ۲۰۰۸ مشاهده نمیشود. در اروپا و امریکا شاهد ریاضت اقتصادی، در اقتصادهای گروه بریکز BRICS (برزیل، روسیه، هند، چین و افریقای جنوبی) فرسایش الگوهای رشد، و ناتوانی در کنترل قدرت سرمایهی مالی هستیم. بحران جاری سرمایهداری و پیآمدهایش بر مردم سرتاسر جهان را چهگونه ارزیابی میکنید؟
استدلالم بهاجمال این است که سیستم جهانی سرمایهداری تا امروز حدود پنجاه سال است که درگیر بحرانی ساختاری بوده و طی بیست تا چهل سال آینده نیز همچنان درگیر چنین بحرانی خواهد بود.[۱] سیستم سرمایهداری بهمثابه سیستمی تاریخی دیگر قادر به دوام نیست. مسئلهی حقیقی این است که چه سیستمی جایگزینش شود. از آنجا که این سیستم دو پاره شده است، پیآمدش دو بدیل احتمالی خواهد بود. اولی سیستمی غیرسرمایهداری است که تمامی ویژگیهای جهانی سرمایهداری، یعنی سلسلهمراتب و استثمار و قطبیشدن را دارد. دیگری سیستمی است که تاکنون هیچگاه وجود نداشته است، سیستمی که نسبتاً دموکراتیک و نسبتاً برابریطلبانه است. اصلاً نمیتوان پیشبینی کرد که سرجمع کدام بدیل برگزیده میشود. این بدیل حاصل مبارزهی سیاسی عظیمی است و بنابراین به تلاش همهی ما وابستگی دارد.
بحران به همراه خود خیزش اعتراضی جدیدی را سرتاسر جهان، شمال و جنوب، پدید آورده است. اما این جنبشها ناهمگن و ناهماهنگ هستند. آیا در این لحظه میتوانیم تصوری از «چپ جهانی» داشته باشیم؟ جنبشهای چپگرایانه در سرتاسر جهان چهگونه میتوانند توسعه یابند؟ همچنین برای ساختن جنبشها و ترویج تغییر اجتماعی چه نوع استراتژیهایی مؤثرتر است؟
میتوانید یک چپ جهانی را تصور کنید، هرچند «چپ» را باید در مفهوم وسیع کلمه در نظر گرفت. در حقیقت جنبشهایی در همه جا و با گونهها و توانمندیهای مختلف وجود دارد. اما آگاهی فزایندهای در سطح جهانی هم در مورد واقعیتهای بحران ساختاری ما و هم در مورد امکان بازگشت سیستم سرمایهداری به مثابه عملیاتی کارآمد وجود دارد. راهبرد اصلی چپ جهانی باید دوجانبه باشد. در کوتاهمدت، باید برای به حداقل رساندن دردها مبارزه کنیم، مثلاً با مقاومت در برابر موعظههای ریاضتی. در میانمدت، باید خیلی قاطع ساختارهای بدیل را جستوجو کنیم. باید بر سر این که بدیل چه میتواند باشد بحث کنیم و این بدیلها را به بوتهی آزمون بگذاریم. به طور خاص، باید ارزشهای پایهایمان را بار دیگر ارزیابی کنیم، رشد فینفسه را بهمثابه آنچه ضرورتاً مطلوب است کنار بگذاریم و شیوههای نویی برای کالاییزدایی از حیات اجتماعی ابداع کنیم.
در بحران جاری، شاید دوران نولیبرالی به پایان نرسیده باشد، اما ایدئولوژیهای نولیبرالی دیگر هژمونیک نیستند. آیا بدیلهایی برای سازماندهی اجتماعی و سیاسی وجود دارد و آیا این بدیلها در سطح جهانی امکانپذیرند؟ چه ایدههای نویی از دل این بحران برمیخیزد؟
واقعاً بدیلهایی وجود دارند و در سطح جهانی امکانپذیرند، در واقع تنها در مقیاس جهانی امکانپذیر هستند. اما هیچ تضمینی وجود ندارد که چنین بدیلهایی حاکم خواهند شد. تاریخ جانب هیچ طرفی را نمیگیرد. باید مبارزه کنیم، شانس ما برای پیروزی یا شکست ۵۰-۵۰ است.
ارزیابیتان از خاورمیانهی بعد از بهار عربی چیست؟ آیا نفوذ ایالات متحده در منطقه کاهش یافته است؟ آیا دولتها و نخبگان سیاسی جدید، ولو در پوشش اسلام سیاسی، به ایالات متحده گرایش دارند؟ یا خیزشهای اجتماعی استمرار وضع موجود را ناممکن ساخته است، حتی در مورد دولتهایی که با چالش قدرتمندانهای از سوی اعتراضهای داخلی مواجه نشدهاند؟
بله، در حقیقت نفوذ ایالات متحده کاهش یافته است، بهشدت هم کاهش یافته است.[۲] حتی آن دولتهایی که به بیان شما «به ایالات متحده گرایش دارند» استقلال بسیار بیشتری در مقایسه با گذشته نشان میهند. اما آنچه ابداً در این مرحله قطعی نیست این است که از خلال این جنگهای داخلی که در جریان است و ادامه خواهد داشت چه کسی به قدرت خواهد رسید. بهار عربی شاید به تابستان شکوفا شود یا در زمستان بپژمرد. بازهم، این موضوعی است که در جریان مبارزه رقم خواهد خورد. اما باید بر این موضوع تأکید کنم که قدرتهای خارجی ـ منطقهای و جهانی ـ در عمل یکدیگر را خنثا میکنند. آنچه در کشورهای عربی رخ خواهد داد قبل از هر چیز و بیش از هر چیز به ارادهی تودههای عرب وابستگی خواهد داشت.
[۱] برای پاسخ مفصل این سؤال به مقالهی من با عنوان «بحرانهای ساختاری» در نیولفت ریویو در سال ۲۰۱۰ و یادداشتهایم با عناوین «ریاضت، به هزینهی چه کسانی؟» و «آشوب جهانی در میانمدت» مراجعه کنید.
[۲] برای مطالعهی تفصیلیتر دیدگاههایم در مورد بهار عربی، ر.ک.
The contradictions of the Arab Spring, Aljazeera, 14 Nov 2011
دیدگاهتان را بنویسید