قیامی که به تاریخ بیست و پنجم ژانویهی سال ۲۰۱۱ شروع شد و با سرنگونسازی حسنی مبارکِ دیکتاتور به اوج رسید رویدادی بود محصول همکاری چند بخش. مجموعهی ناهمگونی از بازیگران سیاسی و گروههای اجتماعی به گرد همدیگر آمدند تا موج اعتراضی را راه اندازند چنان عظیم که نیروهای امنیتیِ ظاهراً تزلزلناپذیرِ حکومت پلیسیِ مبارک را به محاصره درآورد و درهم کوبد. این بازیگرها و گروهها به جز نفرت مشترکشان از رژیم مبارک اصلاً وجه اشتراکی نداشتند. باوجوداین توانستند اختلافنظرهایشان را برای مدتی چنان کنار بگذارند که تسخیر میدان تحریر و بسیاری از سایر میدانها در سراسر مصر را در دورهای هجدهروزه استمرار بخشند و رژیم را وادارند در برابر مطالباتشان سر تعظیم فرود بیاورد.
سرشت ائتلافمحورِ این جنبش بهخودیِخود اسبابِ تعجب نبود. در سراسر تاریخ هم اکثر جنبشها و انقلابهای موفق و هم بسیاری از جنبشها و انقلابهای ناموفق را ائتلافهایی اجتماعی راه بردهاند مشتمل بر شرکایی گاه نامحتمل. بااینحال، در خیلی از این نمونهها ائتلافها در گذر زمان شکل گرفت آنهم به یُمن مساعی محتاطانه و سنجیدهی واسطههای کلیدی. شگفتیآفرینی قیام مصر از اینجا نشأت میگرفت که به نظر میرسید کلیدیترین نقشآفرینان اجتماعی در قیام دقیقاً تا اولین روز اعتراض یا با هم مطلقاً پیوندی نداشتند یا اصلاً قادر یا مایل نبودند که نیروهایشان را به نحو معناداری با هم درآمیزند.
دو گروه که هم نقش اساسی در جنبش داشتند و هم تاریخی آکنده از تلاشهای بیسرانجام برای فعالیتهای هماهنگ عبارت بودند از جنبش کارگری و اپوزیسیون سیاسیِ رسمی که در قاهره مستقر بود. وانگهی، طرفه این که موفقیتشان در اقدامات هماهنگ طی زمستان سال ۲۰۱۱ اصلاً محصول یاری مشترک اعضای هیچ یک از این دو گروه نبود. بلکه گروه کوچکی از وکلای فعال در زمینهی حقوق بشر و سازمانهای غیردولتی که گرچه پیوندهایی عمیق با هر دو بخش داشتند اما مدتها عامدانه موضعی به لحاظ سیاسی بیطرف گرفته بودند ناگهان و کاملاً نامنتظره موضعشان را تغییر دادند و بنا کردند به نقشآفرینی در مقام واسطه میان این دو بخش. در حقیقت، در نقش مجاری اصلیِ اطلاعات ظاهر شدند که برای اقدام همزمانی که اعتراضات ۲۵ ژانویه را موفقیتآمیز ساخت بخت مساعد آفرید. هر یک از دو بخشی که وکلا پل ارتباطیشان شدند تجاربی در رویارویی با رژیم مبارک داشتند، هرچند هیچ کدام چنان که باید و شاید قوی نبودند که مستقلاً تهدید محسوسی بیافرینند.
اپوزیسیون سیاسیِ مستقر در قاهره مشتمل بر مجموعهای از جنبشهای اجتماعی و احزاب و سازمانهایی بود که سلسلهای از فعالیتها را طی دههی ۲۰۰۰ برای مطالبهی حقوق سیاسی و ساختارهای سیاسی پاسخگوتر رهبری کرده بود. اولین اقدام اصلیشان عبارت بود از جنبش کفایه که برای مقابله با انتخاب مجدد متقلبانهی مبارک در سال ۲۰۰۵ به خیابان روی آورد و تابوی سیاسی مخالفت مستقیم با رئیسجمهور را که مدتهای مدیدی برقرار مانده بود شکست. این جنبش روالی را برای کنش اجتماعی رقم زد که این بخش را در سالهای متعاقب با تکرار موفقیتآمیزِ کنش همگانی به شکلهای متنوع برساخت: سازماندهی آنلاین با استفاده از پلاتفرمهای رسانهایِ اجتماعی، تاکتیکهای خیابانی نوآورانه از جمله اجرای تئاتر خیابانی و طنز و راهپیماییهای بیمجوز، و بسط مطالبات برای دربرگیری خواست الغای خشونت پلیسی و شکنجه. بااینهمه، بهرغم این موفقیتها، این مجموعه از گروهها و احزاب اپوزیسیون هرگز نتوانستند بیش از چند هزار معترض را به این یا آن رویداد جذب کنند و مطالباتشان کمابیش کاملاً بیپاسخ ماند.
به موازات همین اپوزیسیون سیاسی، دههی ۲۰۰۰ ظهور جنبش کارگریِ نوپا اما شکوفا را شاهد بود. سیلی از اصلاحات نولیبرالی را دولتی از میانهی همین دهه آغاز کرد که به طرزی تمسخرآمیز به “دولت بروبچههای اهل کسب و کار” لقب گرفت. کارگران نیز در اقصینقاط مصر به نشانهی اعتراض بنا کردند به اعتصاب. این جنبش با سرعت رشد کرد: ابتدا کارگران نساجی در محلهی الکبرا وقتی پاداش آخر سالشان پرداخت نشد از رفتن به سر کار اجتناب کردند و سپس کارگران سایر بخشهای صنعتی که از این مورد روحیه گرفته بودند اعتصابهای خودشان را راه انداختند. نهایتاً حتی کارگران یقهسفید دولتی مثل ممیزان مالیاتی و معلمان و کارگران حمل و نقل بنا کردند به بسیج خودشان. برخی از این اعتصابها و اعتراضها به طرزی تعجبآور قرین توفیق شد: مثلاً دستمزد گروهی از ممیزان مالیات املاک که برای وزارت دارایی کار میکردند به طرزی چشمگیر افزایش یافت و سپس با موفقیت اتحادیهی کارگری مستقلی راه انداختند. گرچه این پیروزیها نشانگر دستاوردهای مهمی بر ضد دولت نولیبرالی بود که با عزم جزم میخواست اصلاحات ضدکارگری را جلو ببرد، جنبش کارگری نیز چنان نامتمرکز و ناتوان بود که نمیتوانست چالش قاطعانه و هماهنگشدهای را پیشاروی رژیم مبارک قرار دهد.
در بخش اعظمی از دههی ۲۰۰۰ این دو گروه، یعنی اپوزیسیون سیاسی و جنبش کارگری، کاملاً موازی همدیگر عمل میکردند، آگاه از اقدامات و موفقیتهای همدیگر اما لجبازانه عاجز از برقراری پیوند با یکدیگر یا مبادرت به اقدمات هماهنگ. این شکاف تا حدی مبتنی بر شکافهای طبقاتی و جغرافیایی بود و تا حدی نیز از اختلافنظر بر سر هدفها و خواستهها نشأت میگرفت. کارگران غالباً از طبقات فرودستتر و ساکنان شهرهای یقهآبینشین در منطقهی دلتای نیل بودند و اعتراضاتشان نیز معطوف به مطالبهی حقوق اقتصادی محلیِ بالاتر. از سوی دیگر، نخبگان سیاسی در قاهره بر امور انتزاعیتری متمرکز بودند در پیوند با دموکراسی و حقوق بشر که برای کارگرانی که با واقعیتهای روزمرهی زندگی در زیر خط فقر درگیر بودند موضوعیت کمتری داشت. گهگاه گروهی متهور از فعالان قاهره به یکی از شهرهای واقع در منطقهی دلتای نیل سفر میکردند تا پیوندی برقرار کنند یا به نشانهی همبستگی با مطالبات کارگران به اعتصابها بپیوندند اما درخواستشان برای اتحاد مستحکمتر عمدتاً گوش شنوایی نمییافت.
بنابراین، در آغاز سال ۲۰۱۱ چندان پیوندی میان کارگران و اپوزیسیون سیاسی برقرار نبود. یگانه نقطهی اتصال میان این گروهها عبارت بود از مجموعهی نسبتاً کوچکی از سازمانهای غیردولتیِ مستقر در قاهره که در زمینهی حقوق بشر فعالیت میکردند. این سازمانها (از جمله مرکز حقوقیِ هشام مبارک، مرکز مصریِ حقوق اجتماعی و اقتصادی و مرکز خدمات کارگران و اتحادیهی کارگری) را وکلای چپگرایی که از سیاست در دههی ۱۹۹۰ سرخورده شده و در عوض به طرحهای حقوق بشری روی آورده بودند از یک دههی قبلتر تأسیس کرده بودند. این سازمانها از مرکز فرماندهیِ فکسنیشان در مرکز قاهره شبکهای از وکلا و روزنامهنگاران و پژوهشگران را در سراسر مصر راه انداخته بودند که تخطیها از حقوق بشر را زیر نظر میگرفت و برای قربانیان تخطی از حقوق بشر مشاوره و ادلههای حقوقی فراهم میکرد. این وکلا در دفاع از اعضای اپوزیسیون سیاسی و جنبش کارگری که هدف اقدامات سرکوبگرانه و مخالفستیزِ رژیم مبارک بودند تجارب سرنوشتسازی داشتند. به مدد این فعالیت ظاهراً غیرسیاسی توانستند هم پیوندهای پرشماری میان این دو گروه برقرار کنند و هم، از این نیز مهمتر، میان دامنهی وسیعی از فعالان سیاسی عمیقاً جلب اعتماد کنند.
تا ژانویهی ۲۰۱۱ این وکلا در این سازمانهای غیردولتی برای برقراری ارتباط میان این دو بخش با اهداف آشکارا سیاسی خیلی تودار بودند. از تلاشهای بیفرجامِ اپوزیسیون سیاسی برای رجوع به جنبش کارگری کاملاً اطلاع داشتند و به خواستهی کارگران برای ارجحیتدهی به تقاضاهای محلی نسبت به آرمانهای سیاسی و ملی عمیقاً حساس بودند. هر گونه تلاش برای اِعمال فشار بر گروههای کارگری جهت استقبال از ابتکارات علناً سیاسی با این مخاطره مواجه بود که مناسباتشان با کارگران رو به وخامت بگذارد زیرا چهبسا کارگران تصور میکردند که این وکلا فقط در خدمت جلب حمایت برای اهداف سیاسی خودشان عمل میکنند.
سپس در ۲۴ ژانویهی ۲۰۱۱ موجی یکماهه از اعتراضات فزاینده در کشور همسایه، یعنی تونس، رییس جمهور آن مملکت، زینالعابدین بن علی، را واداشت به عربستان سعودی بگریزد. اپوزیسیون سیاسی مصر، ملهم از رویدادهای تونس، برنامهریزی برای اعتراض عظیمی در روز ۲۵ ژانویه را مشتاقانه آغاز کرد. وکلای فعال در سازمانهای غیردولتیِ حقوق بشری نیز به همین اندازه تحت تأثیر رویدادهای تونس قرار گرفتند و دفاترشان را در اختیار فعالان گذاشتند چندان که همین دفاتر به مرکز فرماندهی اعتراضات تبدیل شد، جایی که فعالان سیاسی همدیگر را میدیدند و برنامهشان را با یکدیگر هماهنگ میکردند. مثل بسیار از سایر مصریها، وکلا نیز احساس میکردند اعتراض روز ۲۵ ژانویه برای تحمیل دگرگونی به رژیم مبارک چنان پتانسیلی دارد که هیچ یک از اعتراضات قبلی نداشتند. اگرچه احدی در آن روزها تغییر رژیم را رویدادی محتمل نمیدانست، حس مبهمی بر فضا حاکم بود که در اثر آنچه در تونس به وقوع پیوسته بود نتیجه در مصر نیز پربارتر خواهد بود و حکومت از رغبت بیشتری برای تن دادن به مطالبات مردمی برخوردار است. همین حس نوپدید امکانپذیری مبنی بر این که این دفعه با دفعات قبلی فرق دارد کفایت میکرد تا این وکلای فعال در زمینهی حقوق بشر مجاب شوند تا شبکههایشان را به شیوههایی به کار بیاندازند بس متفاوت با گذشتهها. رفتند سراغ نمایندگان کارگران که پیشترها نیز مدافع و پشتیبانشان بودند. برایشان توضیح دادند که در ۲۵ ژانویه قرار است چه رخ دهد. اطلاعاتی سرنوشتساز دربارهی تاکتیکها و زمانبندی فعالیتها در اختیارشان گذاشتند. از این نیز مهمتر، زبان ریختند و نمایندگان کارگران را متقاعد کردند از اعتراض ۲۵ ژانویه حمایت کنند. اگر اعتراضهایی که ۲۵ ژانویه فوران کرد در شهرهای کارگرنشین محلهی الکبرا و سوئز و شوبرا الخیمه همان قدر پرقدرت بود که در مرکز شهر قاهره از جمله محصول این تلاشها نیز بود.
تجربهی مصر برای فعالان سایر کشورها نیز متضمن درس بزرگی است. ائتلافها ضرورتاً نباید به آهستگی و با وسواس برساخته شوند. اگر شرایط مهیا باشد چهبسا خیلی ناگهانی پدید آیند. اما حتی ائتلافهای بهاصطلاح “خودجوش” میان اپوزیسیون نیز باید به وساطت کس یا کسانی شکل گیرد. در چنین شرایطی، طرف سومِ مستقل یا بیطرف یا پیرامونی که گروههای تثبیتشده غالباً “غیرخودی” تلقیاش میکنند میتواند موقعیت حاشیهای خویش را به مزیتی بزرگ تبدیل کند. طرف سوم میتواند در نقش نوع متفاوتی از رهبر عمل کند: نه این که انبوه تودهها را به خیابانها بکشاند بلکه رابطهها و اقدامات هماهنگی را تسهیل کند که راه را برای بسیج اجتماعی در لحظات سرنوشتساز باز میکنند.
کیلیان کلارک Killian Clarke کارشناس ارشد در مطالعات خاورنزدیک از مرکز Hagop Kevorkian دانشگاه نیویورک است. پژوهشها و نوشتههای وی در زمینهی بسیج مردم و درگیریها در مصر است. آخرین نوشتهی وی درباره مصر در نشریه زیر است:
Aish, Hurriya, Karama Insaniyya: Framing and the 2011 Egyptian Uprising,” European Political Science ۱۲ (۲۰۱۳
وی مقالهی بالا را به سفارش سایت نقد اقتصاد سیاسی برای نشر در این سایت نوشته است.
دیدگاهتان را بنویسید