اگر میشنوید کسانی از «مشکل اشتغال» در امریکا سخن میگویند از آنها بپرسید دربارهی کدام مشکل حرف میزنند. اجازه بدهید دربارهی سه مشکل اشتغال توضیح بدهم. نخست، اگرچه نرخ بیکاری کمتر شده است ولی مشاغل ایجادشده بهحدی نیست که پاسخگوی رشد جمعیت باشد. دوم، این « ضعف» بازار کار توان چانهزنی کارگران را کاهش داده و مزد را در سطح پایینی نگاه داشته است. سوم، حتی اگر بازار کار کمی «جمعوجور» شود، همچنان موقعیت چانهزنی کارگران به خاطر سیاستهایی که در ۳۰ سال گذشته پیاده شده ـ زیر ضرب قرارگرفتن اتحادیههای کارگری، دولت رفاه و نظامات بازار کار ـ ضعیف است.
اولاً رکود بزرگ در اقتصاد امریکا شکاف عمیقی در حوزهی اشتغال ایجاد کرده است. این خبر خوش کاهش نرخ بیکاری از ۱۰ درصد به ۷.۵ درصد درچند سال گذشته یک وجه عظیم تیره و تار دارد. نسبت اشتغال به جمعیت درنتیجهی رکود بزرگ بهشدت کاهش یافته و دراین سالها تغییر زیادی نکرده است. دلیلاش این است که نرخ مشارکت ـ یعنی درصد کسانی که در سن کاری هستند و یا شاغلاند و یا به دنبال کار بهشدت سقوط کرده است. برنامهی نجات اقتصادی که کوچکتر از آن بود تا اثرات چشمگیر داشته باشد و بعد کوشش نابههنگام برای کاستن از کسریها باعث شد تا این شکاف عمیق در حوزهی اشتغال باقی بماند. نکتهی بعدی این که نرخ بیکاری بالا موجب میشود که کارگران نتوانند برای افزایش مزد و یا بهبود شرایط کاری خویش چانهزنی بکنند. بازسازی و رونق اقتصادی باعث کاهش نرخ بیکاری و جمعوجور شدن بازار کار میشود که باعث میشود تا توان چانهزنی کارگران بیشتر بشود و با سهولت بیشتری بتوانند خواستار بهبود مزد و شرایط کاری شده و حتی مزد بیشتر و شرایط کاری بهتر را به دست بیاورند. ولی برای این که این وضعیت پیش بیاید باید بیکاری خیلی بیشتر کاهش یابد و به عنوان مثال از ۵% هم کمتر بشود ولی رشد خیلی کند اشتغال در ۴ سال گذشته نشان میدهد که ما با این وضعیت هنوز فاصلهی زیادی داریم. اگرچه رشد اقتصادی برقرارشده ولی مزد ثابت موجب شده تا سهم سود از درآمدها از همیشه بیشتر بشود. این وضعیت توضیح میدهد که چرا بنگاهها با سیاستی که اجازه داده بحران ادامه یابد در این سالها که «بازسازی» اقتصادی به کندی ادامه یافته موافق بودند.
بالاخره فقدان مشاغل با کیفیت بالا دیگر یک مشکل ادواری نیست. درسه دههی گذشته این فقدان یکی از مشکلات اساسی ما بوده است. اقتصاددانان جریان اصلی با تأکید بیش از اندازه بر جریان جهانیکردن و تغییرات فناوری مدعیاند که فقدان مشاغل با کیفیت بالا یک واقعیت ناگزیر زندگی ماست.
ولی همانطور که دین بیکر از مرکز پژوهشی اقتصاد و سیاستپردازی گفته است سندی نیست که نشان بدهد تغییرات فناوری در این سالها از گذشته سریعتر بوده یا بهویژه به زیان کارگران معمولی (در مقایسه با کارمندان بخش مدیریت و کارگران فنی) عمل کرده باشد. درعین حال، شکل کنونی جهانیکردن یک تحول اجتنابناپذیر طبیعی نیست بلکه پیآمد تغییر در توزیع قدرت در جامعهی خود ماست. نخبگان قوانین و قراردادها را به شیوهای تنظیم کردهاند که سرمایه بین مرزهای بینالمللی تحرک بیشتری داشته باشد، یعنی برای بنگاهها سادهتر شده است که فعالیتهای تولیدی را به جوامعی با مزد پایین و مقررات رقیقتر منتقل کنند و یا تهدید کنند که چنین خواهند کرد.
شکل کنونی جهانیکردن درواقع یکی از چندین تغییری است که اتفاق افتاده و به همراه یورش دولت و بنگاهها به اتحادیههای کارگری، تضعیف دولت رفاه، و حذف مقررات حمایتی بازار کار توان چانهزنی کارگران را کمتر کرده است. کسانی که میگویند کارگران باید این واقعیت تازه را بپذیرند چون «مشاغل خوب» برای همیشه ازمیان رفته و دیگر باز نخواهد گشت معمولا به این عوامل توجه نمیکنند. همچنین بررسی این عوامل در مباحث کسانی که صادقانه مدعی میشوند چهگونه میتوان این مشاغل را پس گرفت هم غایب است ـ یعنی کسانی که از نرخ ارز مناسب، آموزش و مهارت بیشتر و یا سیاست صنعتی برای ایجاد مشاغل «یقه آبی» و یا مشاغل «یقه سبز» سخن میگویند.
ولی این که یک شغل بد است یا خوب در اغلب موارد یک واقعیت ذاتی کاری که انجام میگیرد نیست. مشاغل صنعتی در یک دوره و موقعیت مشخص به خاطر اتحادیههای کارگری، سیاستهای اشتغال کامل و مقررات تنظیمکنندهی بازار کار «مشاغل خوب» ارزیابی شدند. بهاصطلاح کارهای خوب در حملونقل و بخش ساختمان به جایی نرفته است ولی کیفیت مشاغل در این بخشها به خاطر سیاستهای اتحادیهی کارگری زدایی، مقرراتزدایی و استفادهی روزافزون کارفرماها از کارگران موقتی بهشدت کاهش یافته است.
در عین حال بهاصطلاح مشاغل بد در بخش خدمات، هتلداری و خدمات تعمیراتی درهمه جا مشاغل بد نیستند. همان طور که پاول اوسترمن و بث شولمن درکتاب «مشاغل خوب درامریکا» (۲۰۱۱) نشان دادند کسانی که در بخش خدمات غذایی در لاس وگاس ـ جایی که اتحادیهی کارگری در آنجا بهنسبت قوی است ـ کار میکنند تقریباً ساعتی ۲ دلار بیشتر از کارگران مشابه در اورلاندو که در آنجا اتحادیهها ضعیفاند مزد میگیرند. آنها که هتلها را تمیز میکنند در لاس وگاس ساعتی ۴ دلار از همتایانشان در اورلاندو مزد بیشتری دریافت میکنند.
هیچ عاملی وجود ندارد که کار در بخش خدمات غذایی ضرورتاً مشاغل بدی باشد و یا کار در کارخانهی سازنده لوازم صنعتی کار خوب باشد.
کمبود و ضعفی که هست نه در مشاغل بلکه در سیاستهایی است که پیاده میکنیم.
منابع:
Dean Baker, “Inequality: The Silly Tales Economists Like to Tell,” Al Jazeera English, Oct. 30, 2012; Dean Baker, “Technology and Inequality: The Happy Myth,” The Guardian Unlimited, July 16, 2012; Paul Osterman and Beth Shulman, Good Jobs America: Making Work Better for Everyone (Russell Sage Foundation, 2011).
اصل مقاله به انگلیسی در اینجا منتشر شده است.
ترجمه: احمد سیف
اکتبر ۲۰۱۳
دیدگاهتان را بنویسید