دردنیای امروز ما در پیوند با غذا با مشکل «جالبی» روبهرو شدهایم. از یک سو دربخشهایی از جهان مشکل جدی گرسنگی داریم و بعد در بخشهای دیگری چاقی و اضافهوزن یک گرفتاری اجتماعی و پزشکی شده است. نکتهای که درهمین ابتدا باید به آن اشاره کنم این که گرسنگی در قرن کنونی با گرسنگی در قرن نوزدهم و سدههای پیش از آن، یک تفاوت کیفی دارد. در سدههای گذشته اگر گرسنگی داشتیم به احتمال زیاد به این خاطر بود که عرضهی مواد غذایی کافی نبوده است یا این که در کشوری یا سرزمینی با سقوط ناگهانی تولید غذا روبهرو شده بودیم. به سخن دیگر، این وضعیت احتمالاً در اغلب موارد درست بود که به اندازهی کافی غذا تولید نمیکردیم. ولی آیا امروز هم همین علت وجود دارد؟ بهیقین پاسخ این پرسش منفی است. آنچه دراین چند دههی گذشته اتفاق افتاد نه فقط کالاییشدن بیشتر مواد غذایی است بلکه تمرکز قدرت در بازارهای مواد غذایی هم بیشتر شده است. عمدهترین موضوع این نوشته این است که راهحل بازار برای حل مشکل غذایی با اصل حاکمیت داشتن در پیوند با غذا را با یکدیگر مقایسه کنیم.
در ۲۰۰۱ سازمان غذا و کشاورزی ـ یا فائو ـ درگزارشی نوشت که بیش از یک میلیارد نفر براساس آمارهای رسمی از گرسنگی عذاب میکشند. بیدرنگ این سؤال پیش میآید که چرا این گونه است؟ آیا عرضهی مواد غذایی در جهان کافی نیست. پاسخ به این پرسش منفی است. جواب این است که گرسنگان به این خاطر گرسنهاند که برای خرید مواد غذایی پول ندارند و یا به اندازهی کافی پول ندارند. درگزارش سال ۲۰۱۲ ادعا شد که این تعداد کاهش یافته و ۸۶۸ میلیون نفر بهطور رسمی «بهطور جدی گرفتار کمبود مواد غذاییاند» ولی اندکی بعد این رقم به بالا بازنگری شد و گفته شد که «۱.۵۲ میلیارد نفر به اندازهی کافی غذا نمیخورند». البته اگر متوسط کالری روزانه را برای یک زندگی معمولی در نظر بگیرید این رقم بهشدت افزایش مییابد و به رقم ۲.۵۶ میلیارد نفر میرسد که کالری روزانهشان برای گذران یک زندگی معمولی کافی نیست. عبرتآموز این که اغلب این افراد در جوامع روستانی زندگی میکنند. به عبارت دیگر، خود این جماعت در واقع «تولیدکنندگان مواد غذاییاند» و ۷۵% آنها هم معمولاً کسانیاند که روی واحدهای کوچک کشاورزی به کشت و زرع مشغولاند. اگر مشکل گرسنگی و کمبود غذایی از سوی عرضهی مواد غذایی نیست پس علت این وضعیت چه میتواند باشد. یک عامل احتمالی این است که بازار مواد غذایی در کنترل شرکتهای بزرگ فراملیتی است و این شرکتهای فراملیتی تقریباً بر همهی حوزهها کنترلی نزدیک به انحصار دارند:
- زمین
- بذر
- مواد شیمیایی لازم برای کشاورزی
- بیوتکنولوژی
- خردهفروشی
به اشاره بگویم و بگذرم که سه شرکت مونسانتو، دوپانت، سینجنتا بیش از ۵۰% بازار بذر جهانی را در کنترل دارند. و شرکت های ای دی ام، بونگه، کارگیل و لوئی دریفوس هم درواقع کنترلکنندگان این بازارها هستند:
- گندم
- دانههای روغنی
- روغن نخل
کوتاه سخن، ۴۰ شرکت فراملیتی بازارجهانی مواد غذایی از مزرعه تا سفره و میز غذاخوری را در کنترل خویش دارند.
انقلاب سبز
یکی از ابزارهایی که قرار بود درحل این مشکل مددکار باشد «انقلاب سبز» بود که ازجمله با جنبههای وابسته به تجارت داراییهای فکری هم تشدید شد. در نتیجه، تولید سرانهی غذایی در جهان افزایش یافت. میزان متوسط افزایش را درنقاط مختلف جهانی به دست میدهم.
- امریکای لاتین ۸%
- آسیای جنوب شرقی ۹%
با این وصف تعداد کسانی که در این دو منطقه گرسنگی می کشند در طول همین سالها به این صورت افزایش داشته است.
- امریکای لاتین ۱۹%
- آسیای جنوب شرقی ۹%
بلافاصله باید اضافه کنم که کاملاً روشن است که مشکل نه در «تولید» بلکه در حوزهی «توزیع» موادغذایی است. اگر چین را از محاسبات خود دربارهی کشورهای جنوب کنار بگذاریم شمار کسانی که پس از «انقلاب سبز» در کشورهای جنوب گرسنگی میکشند با وجود افزایش تولید مواد غذایی ۱۱ درصد بیشتر شده است.
چند نکتهی انتقادی دربارهی «انقلاب سبز»
- استفاده از این فناوری امکان رها کردن زمین به صورت آیش را بهشدت کاهش داده است.
- افزایش بیش از اندازهی داروهای حشرهکش و کود شیمیایی به مشکلات زیر منجر شده است: فرسایش حاصلخیزی خاک، آلودگی منابع آبی و افزایش اکسید نیتروس
- پیچیدگیهای مالی برای استفاده از «فناوری انقلاب سبز» موجب شد تعداد بسیاری از تولیدکنندگان خرد روستایی به خیل عظیم کارگران بیزمین پیوستند و تمرکز در مالکیت زمین بهشدت افزایش یافت. شمار بسیاری از تولیدکنندگان خردهپا که قادربه خرید این نهادهها نبودند مجبور به استقراض برای خرید آنها شدند و نتیجه به صورت یک بحران بدهی در میان زارعان در آمده است. خبر داریم که در طول ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۰ بیش از ۲۵۰۰۰۰ زارع بدهکار در هندوستان خودکشی کردهاند. پس اجازه بدهید به پرسش پیشین برگردم.
راه حل بازار یا حاکمیت داشتن در پیوند با غذا؟
دیدگاه خودم را تحت هفت عنوان ارائه میدهم.
۱. غذا و دسترسی داشتن به غذا یک اصل بنیادین حقوق بشر است. یعنی هر انسانی باید به حداقلی از غذا که برای زندگی درسلامت او لازم است فارغ از مسایل مالی واقتصادی دسترسی داشته باشد. دسترسی داشتن به غذا بهعنوان یک حق بنیادین انسانی باید در قانون اساسی همهی کشورها باشد.
۲. اصلاحات کشاورزی
در همهی کشورها باید شاهد یک اصلاحات واقعی کشاورزی باشیم و مالکیت و کنترل زمین باید در اختیار کسانی باشد که روی آن کار و تولید میکنند. در مالکیت زمین با هرگونه تبعیضی باید مخالفت کرد (در شماری از کشورهای افریقایی زنان از حق مالکیت زمین محروماند)
۳. حمایت برای پایداری منابع طبیعی
این اصل بدیهی باید پذیرفته شود که منابع طبیعی در نهایت محدودند و باید استفادهی ما ازاین منابع به گونهای مدیریت شود که پایداریشان تضمین شود. در این زمینه، باید به این مسایل توجه ویژه اعمال شود:
– امنیت مالکیت
– خاک سالم
– استفادهی کمتر از مواد شیمیایی در تولید مواد غذایی
۴. تجدید سازماندهی تجارت مواد غذایی
غذا قبل از هرچیزیک منبع تغذیه برای تداوم زندگی انسانی و در مرحلهی بعد «کالایی» برای خرید و فروش است. بهخصوص دربارهی کشورهای جنوب، توجه اولیه و اساسی باید بر تأمین نیازهای داخل متمرکز شود و مازاد بر نیاز به صورت صادرات در بیاید.
۵. پایان بخشیدن به جهانیکردن گرسنگی
تجارت جهانی مواد غذایی باید با توجه به پیشنهادهای پیشین تجدید سازمان شود.
۶. صلح اجتماعی
– رهایی از خشونت و سرکوب هم یکی از حقوق بنیادین انسانی است و از مواد غذایی نباید به صورت یک «سلاح» استفاده شود.
۷. کنترل دموکراتیک
تولیدکنندگان کوچک مواد غذایی باید نقش برجستهای در تدوین سیاستهای کشاورزی و مواد غذایی ایفا کنند. این حق همگان است که به اطلاعات صحیح و صادقانه دسترسی داشته باشند و تصمیمگیری در حوزههایی که بر زندگی او تاثیر می گذارد شفاف بوده و بطور دموکراتیک اداره شود.
- یادداشت بالا بازنوشتهی یکی از درسگفتارهای من در دانشگاه ریجنتز است.
دیدگاهتان را بنویسید