دلایلی را که دولت یونان برای بخشودگی بخشی از بدهی خود مطرح میکند میتوان به یک سخنرانی کمتر گزارششده در دانشگاه هاروارد در پنج ژوئن ۱۹۴۷ مرتبط دانست.
درآنجا بود که جورج مارشال وزیر وقت امور خارجهی امریکا ایدهی برنامهی بازسازی اروپا را مطرح کرد. امریکاییها میدیدند که اروپا درحال فروپاشی کامل اقتصادی است. ظرفیت تولیدی صنعتی کاملاً نابود شده بود. تجارت هم متوقف شد. مردم گرسنه بودند و به نظرمارشال این خطر وجود داشت که مردم اروپا به کمونیسم روی آورند.
اگرچه سخنرانی مارشال برای اقتصادهای اروپا یک نقطه عطف بود ولی همان موقع کسی این سخنرانی را مهم ندانست. وزارت امورخارجهی امریکا حتی به دوستان اروپاییاش نگفت که مارشال قرار است دربارهی چه مسایلی سخن بگوید و سفارت بریتانیا در واشنگتن بر این گمان بود که ارسال یک نسخه از سخنرانی به لندن به هزینهاش نمیارزد. ولی گزارشگر بی بی سی در واشنگتن دربارهی این سخنرانی گزارش کرد و از تصادف روزگار وزیر امور خارجهی بریتانیا ـ ارنست بوین ـ این گزارش را از رادیویی که همیشه کنار تختاش داشت شنید. بوین از فرصتی که امریکاییها پیش آوردند و گفتند که اروپائی ها باید برای مصرف این پولها برنامهی خودشان را داشته باشند خرسند شد. او بعدها گفت که این کار «شبیه پرتاب یک لاستیک نجات غریق برای کسی بود که داشت غرق میشد» و «درشرایطی که امیدی نبود روزنهی امیدی باز شد».
از اشتباهاتی که پس از جنگ جهانی اول پیش آمد درسهای لازم گرفته شد. پس از جنگ جهانی اول متفقین با چنان شرایط دشواری صلح را به آلمان تحمیل و غرامت زیادی طلب کرده بودند که شدیداً موجب نارضایتی آلمانیها شد. مارشال شیوهی متفاوتی بهکار گرفت. در طول چهار سال امریکا ۱۳ میلیارددلار (به پول امروز معادل ۱۵۰ میلیارددلار) به اروپا پول تزریق کرد به این امید که ظرفیت اقتصادی بازسازی شود، و به کشورها امکان بدهدبا یک دیگر تجارت کنند و همچنین با تهدید شوروی استالینستی هم مقابله کنند. البته که این حرکت به نفع امریکا هم بود. درآن زمان، اقتصاد امریکا معادل ۵۰% تولید جهانی بود و باید برای صادرات خود بازار پیدا میکرد فقدان تقاضا در کشورهایی چون فرانسه، ایتالیا و آلمان در ۱۹۴۷ یعنی که این بازارهای صادراتی غیر ممکن مینمود. بریتانیا از برنامههای مارشال بیشتر از دیگران بهره برد ـ یعنی حدوداً یک چهارم کل کمکها به بریتانیا رسید. سهم آلمان ۱.۴ میلیادردلار بود ـ یعنی ۱۱ درصد از کل ـ یعنی چهار برابر آنچه نصیب یونان شد. هانس ورنرشین رییس مؤسسهی IFO در مونیخ سه سال پیش گفت که کمکهای مارشال معادل چهار درصد تولید ناخالص داخلی آلمان بود، درحالی که آن چه به یونان رسید، حتی در آن موقع هم در حدود ۲۰۰% تولید ناخالص داخلیاش بود. ولی این دیدگاه از دو نکته غفلت میکند. اول این که نارضایتی یونان از اشغال آلمانیها در طول جنگ جهانی دوم و همان طور که زندگینامهنویس بوین، الن بولاک نوشت «یونان دربهترین حالت کشور فقیری بود ولی اقتصادش در پی اشغال آلمانیها کاملاً منهدم شد، اشغال، مقاومت، تلافیجویی و جنگ داخلی. هشت درصد از جمعیت هفت میلیونیاش کشته شده بودند که این نسبت در مقایسه با کشتههای بریتانیا در طول جنگ ۱۰ برابر بود. آلمانیها همه چیز یونان را برده بودند. همهی حیوانات اهلی و تقریباً هر چیزی که میتوانست به نقطهی دیگری منتقل شود، راهآهن، جادهها و پلها، بندرها همه منهدم شده بودند». نکتهی دوم این که انتقال مستقیم منابع تنها بخشی از کمکهایی بود که آلمان در چارچوب طرح مارشال دریافت کرده بود. مهمتر از کمک مستقیم ۱.۴ میلیارددلاری بخشودگی بدهی آلمان در کنفرانس ۱۹۵۳ در لندن بود. البرخت ریچل ـ استاد تاریخ اقتصادی در مدرسهی اقتصادی لندن ـ درمقالهای که برای اکونومیست در ۲۰۱۲ نوشت یادآور شد که «طرح مارشال یک پوستهی بیرونی داشت ـ یعنی همان برنامهی بازسازی اروپا و یک هستهی درونی هم داشت که شامل بازسازی اقتصادی اروپا براساس بخشودگی بدهی آلمان و ادغام تجارتی آن بود. پیآمد اجرای این برنامهها بسیار عظیم بود. درحالی که برای اروپای غربی در سالهای دههی ۱۹۵۰ نسبت بدهی به تولید ناخالص داخلی به ۲۰۰ درصد میرسید، برای دولت نوپای آلمان غربی این نسبت کمتر از ۲۰درصد بود. این نسبت خیلی پایین و ورود مجدد آلمان به بازارهای اروپا منافع واقعی آلمان از طرح مارشال بود.

درروزهای آینده نخستوزیر یونان ـ الکسیس سیپراس این نکته را پیش خواهد کشید که آنچه برای آلمان در ۱۹۵۳ درست بود برای یونان در۲۰۱۵ هم درست است.
ترجمه: احمد سیف