نقد اقتصاد سیاسی

ایرانی بودن یا نبودن / احمد سیف

نسخه‌ی پی‌دی‌اف: Ahmad Seyf – Iranian

اردشیر محصص

 

بدون این‌كه بخواهم خود را درگیر بحث‌های مربوط به «هویت ملی» بكنم می‌خواهم بگویم كه با همه‌ی اختلاف‌نظرها و بگومگو‌ها، چیزی داریم تحت عنوان «ایرانی بودن». ممكن است هركس از آن تعبیری مشخص داشته باشد و تعبیر یكی با تعبیر دیگری با هم نخواند. ولی كار كه بیخ پیدا می‌كند، رگ‌های گردن در دفاع از همین «ایرانی بودن» ماست كه چون ماری خشمگین متورم می‌شود.

گرچه زبان یكی از تجلیات «هویت ملی» ماست ولی هویت ملی و ایرانی را تنها زبان فارسی دانستن، به گمان من فقط به كاركسانی می‌آید كه از تمایلات شووینیستی خود باخبر نیستند. این جماعت به گمان من، یا نادان‌اند و یا فریب‌كار كه ازسویی، «هویت ملی» را با زبان فارسی برابر می‌دانند و از سوی دیگر دون كیشوت‌وار برعلیه شووینیسم شمشیر می‌كشند. با این همه «ایرانی بودن» بسی بیشتر از به فارسی سخن گفتن و نوشتن است.

چندی است كه «ایرانی بودن» مقوله‌ی بسیار جالبی شده است. در گذشته‌ای نه چندان دور، «ایرانی بودن» چنگی به دل نمی‌زد، چون استبداد سلطنتی بد بود و امروز به گمان این جماعت، وضع از گذشته بسی بدتر شده است، چون علاوه بر استبداد، دیگر آن تظاهرات شبه‌مدرنیستی هم وجود ندارد. مشكل اما این است كه این دوستان از تضاد و تناقض ظریفی كه در گفتار و كردار خویش دارند، ظاهراً بی‌خبرند.

این درست كه در تاریخ درازدامن ایران، استبداد همیشه بر جامعه حاكم بوده است، ولی استبدادسالاری حاكم برجامعه را با خود جامعه یك‌سان گرفتن نه درست است و نه منصفانه. با خودمان صادق باشیم: آیا تا به حال خود نگفته و یا با گوش‌های خودمان نشنیدیم (به خصوص در میان ایرانیان مقیم خارج از كشور و حتی در میان ایرانیان ساكن ایران كه خود را به هر آب و آتشی می‌زنند تا از ایران خارج بشوند) كه «ایران كه جای زندگی كردن نیست»، یا «ایران گرفتار بحران ارزشی شده است»، «در ایران همه می‌دزدند»، «در ایران همه دروغ می‌گویند» و از این قبیل.

نتیجه این می‌شود كه بسیاری از ما در ذهن خود از ایران، این سرزمین دوست‌داشتنی و زیبا جهنمی ساخته‌ایم كه در آن خشك و تر با هم خواهند سوخت. و چون در وجدان ناخودآگاه‌مان متقاعد نشده‌ایم، و البته كه این امر طبیعی است، نتیجه این شده است كه به جای مبارزه با هر آنچه كه نفرت‌انگیز است (یعنی با مدافعان علنی و خجالتی استبداد در ایران) از ایران به‌طور كلی ابراز تنفر می‌كنیم. نتیجه این كه اگر قبیله‌ی خاصی داشته باشیم كه خب، تا آن‌جا كه هم‌عقیده‌گی ادامه می‌یابد، به سر یكدیگر قسم هم می‌خوریم ولی از محدوده‌ی قبیله كه خارج می‌شویم بدمان نمی‌آید كه سر به تن كسی نباشد. این نگرش هم نه تازه است و نه ابهامی دارد. قرن‌هاست كه جهان را خیروشری دیده‌ایم كه نام دیگرش، شاید سفید و سیاه دیدن باشد. مثال می‌زنم: شما چند ایرانی می‌شناسید كه با مواضع سیاسی متفاوت با یكدیگر دوستی داشته باشند؟ چند ایرانی می‌شناسید كه به محض بروز اختلاف عقیده به یكدیگر فحش‌های چارواداری ندهند! ممكن است این رفتار ما بازتاب سلطه‌ی درازدامن استبداد بر ایران باشد ولی در آن صورت علت وجودی چنان استبداد ریشه‌داری ماستمالی می‌شود. اجازه بدهید با ذكر نمونه‌ای بحثم را ادامه بدهم.

تردیدی نیست كه ایران امروز مثل اغلب جوامع بشری گرفتار بحران همه‌جانبه‌ است. اقتصادش به خرابی فرهنگش و فرهنگش به شكنندگی نظم و نظام اجتماعی آن شده است. كم نیستندكسانی كه از میان انبوه ایرانی‌های خارج‌نشین كه امیدوارند در آینده، وقتی كه اوضاع بهبود پیدا بكند (حالا چگونه؟ البته روشن نمی‌شود) به ایران برگردند.

تا اینجایش حرفی نیست خیلی هم خوب است. پرسش اما این است كه برای رسیدن به آنچه كه مطلوب است چه كرده‌ایم و چه می‌كنیم؟ در این‌جا با جماعتی كه «آزادی» و «استقلال» ایران را از بمب‌افكن‌های امریكایی و مأموران مخفی و علنی سازمان سیا گدایی می‌كنند و منتظرند تا دری به تخته‌ای بخورد و به همت سربازان امریكایی در گورستان ویرانه‌ای كه برجا خواهد ماند، به قدرت برسند كار ندارم. این جماعت در بهترین حالت تنها قابل‌ترحم‌اند. دعوای این جماعت از قماش دعوای من و میلیون‌ها ایرانی دیگری كه در ایران و بیرون از ایران خانه‌به‌دوش و دربدریم، نیست. ما آزادی و برابری می‌خواهیم و این جماعت تشنه‌ی امتیاز و قدرت‌اند.

باری اجازه بدهید این جماعت ایران‌ستیز بی‌وطن و قدرت‌طلب را به حال خودشان واگذاریم و برگردیم سر حرف‌های خودمان.

از هر زاویه‌ای كه به ایران كنونی بنگرید، اقتصادش خراب است. ولی با این همه ایرانی اقتصاددانی كه در اروپا و امریكا پراكنده‌اند، چند نفر را می‌شناسید كه برای شناخت بهتر از دامنه‌ی بحران و راه‌های احتمالی برون‌رفت از آن پژوهش كند؟ چند تا را می‌شناسید كه برای حال و آینده‌ی اقتصادی ایران خطوط كلی برنامه‌ای را در ذهن داشته باشد و یا در جهت رسیدن به آن كار بكند؟ این‌كه اوضاع اقتصادی ایران باید بهتر باشدكه صرفاً بیان خواسته و آمال آدم است نه سیاست و یا برنامه‌ای برای رسیدن به آن. اختلاف دیدگاه‌های سیاسی به جای خود محفوظ، با اقتصاد مقروض و بی‌بنیه‌اش چه باید كرد؟

  • – برنامه‌تان برای نفت چیست؟

  • – برای كشاورزی ایران چه برنامه‌ای دارید؟

  • – صنایع مونتاژ را چه باید كرد؟

  • – باید مشوق سرمایه‌گذاری خارجی شد یا باید جلوی آن را گرفت؟

  • – مناطق آزاد تجاری مفیدند یا مضر؟

  • – برنامه‌های نیم‌بند و تمام‌بند خصوصی‌سازی را چه باید كرد؟

  • – آیا به یك نظام رفاه اجتماعی نیازمندیم، یا این‌كه پیران و معلولان، بیكاران و فقرا را باید به امان خدا رها كنیم؟ اگر به یك نظام رفاه اجتماعی نیازمندیم، این نظام از چه منبع یا منابعی باید تأمین مالی شود؟ معترضه بگویم که نمی‌شود هم به هزار و یك حیل از پرداخت مالیات در رفت، هم از دولت – هر دولتی می‌خواهد باشد- دو قورت و نیم هم طلبكار بود!

  • – استراتژی اقتصادی‌تان چیست؟

  • – آیا باید درون‌نگر بود و بعد، وقتی امكان‌پذیر شد، درهای اقتصادی مملكت را باز كرد؟ یا از همان ابتدا باید برون‌نگری كرد؟

  • – امكانات بالقوه‌ی اقتصادی ایران چیست؟

  • – 50 درصد جمعیت ایران پایین 33 سال سن دارند. برای این خیل عظیم جوانان چه برنامه‌ای دارید؟

  • – آیا استراتژی جانشینی واردات برای ایران مناسب است یا باید در راستای بهره گرفتن از مزیت‌های احتمالی‌اش برای یك استراتژی صادرات‌گرا كوشید؟ اگر قرار است ابتدا به اقتصاد داخلی سامان بدهیم، چگونه و اگر می‌خواهیم با صادرات بیشتر خودی در جهان نشان بدهیم، با پرداختن به كدام بخش؟ این كه شیر نفت را بیشتر باز كنیم و یا مس خام و آهن خام بیشتر صادر كنیم كه شق‌القمر نكرده‌ایم!

  • – در زمینه‌های فرهنگی برنامه‌تان چیست؟ برای مقابله با استبداد سخت‌جان و گسترده و برای گسترش دموكراسی چه باید كرد؟ شعار دادن كه مسئله‌ای را حل نمی‌كند.

  • – ایران كشور كثیرالمله‌ایست. ساختار سیاسی ایران در خصوص اقوام و ملیت‌های مختلف چه باید باشد؟ مسئله‌ی زبان‌های مختلف و فرهنگ‌های متفاوت چه می‌شود؟

پیشاپیش این را هم بگویم كه حرفم این نیست كه ایرانی مقیم خارج می‌تواند و یا باید برای همه‌ی این پرسش‌ها پاسخ شایسته داشته باشد. ولی پرسش‌ام این است كه در پیوند با كدام یك از این همه معضل به خود زحمت اندیشیدن داده و می‌دهیم و برای برداشتن باری هر چند ناچیز قدمی به جلو برمی‌داریم؟

یكی می‌گفت هر وقت ورزشكاران ایرانی در مسابقات بین‌المللی مدال می‌گیرند، عصبانی می‌شوم، چون «این پیروزی‌ها به حساب حکومت‌ها واریز می‌شود». از آن طرف، كم نیستند كسانی كه به دوباره‌نویسی تاریخ رو كرده‌اند و می‌كوشند عنصر «ایرانی بودن» را در آنچه كه می‌نویسند، كم‌رنگ كنند. اغراق می‌كنم اگر بگویم كه این دو گروه، با همه‌ی اختلافات ظاهری همزاد یك‌دیگرند. ما نه حق داریم در پوشش مخالفت با حكومت از پیروزی‌های ایرانی‌ها در عرصه‌های بین المللی ناخشنود باشیم، و نه این كه تاریخ درازدامن ما، به این صورتی است كه عده‌ای سرگرم «بازسازی» آن هستند. به بسیاری دیگر، همین كه می‌گویی در کنار هزار و یک ناهنجاری و کمبود، در ایران فلان كار مثبت شده است و یا می‌شود، بدون لحظه‌ای مكث، می‌خواهد نادرستی این سخن را نشان بدهد و یا درآن رگه‌های توطئه‌ی حكومتی می‌بیند و یا می‌كوشد دست‌آورد موردنظر را بی‌ارزش كند. و من پرسش‌ام این است كه چرا؟ از سوی دیگر، كم نیستند كسانی در داخل ایران كه غیر از خود و قبیله‌ی خودشان، دیگران را نوكر و مزدور اجانب می‌خوانند. و هنوز انگار از خواب و خماری درنیامده‌اند كه با همین كارها، چه تیشه‌ای به ریشه‌ی مملكت زدند و می‌زنند.

من برآنم كه قدر شناختن دست‌آورد‌های هنری، علمی ایرانی‌هایی كه در ایران هستند، از پیش‌فرض‌های ضدیت جدی داشتن با همه‌ی چیزهایی است كه نامطلوب است و زشت. لازم و كارساز نیست كه آدم «زیادی انقلابی» باشد و یا فكر كند كه هست و برای راضی نگه داشتن خود مجبور باشد و یا بشود كه بر همه چیز خط بطلان بكشد. تردیدی نیست كه در ایران هزارویك مشكل داریم. ولی با همه‌ی این مشكلات، ندیدن پیشرفت‌های ایران در عرصه‌های گوناگون، با ادعای حقیقت‌طلبی تناقض دارد. از آن گذشته، فراتر رفته و می‌گویم در زمینه‌های هنری و ادبی، با همه‌ی بی‌مهری‌هایی كه نویسندگان و هنرمندان ساكن ایران با ایرانی‌های مقیم خارج از كشور می‌كنند، مقابله به مثل كردن با ایشان در دام بدخواهان افتادن است. چرا كه این نادیده گرفتن‌ها و این نوع دهن‌كجی كردن‌ها تنها و تنها به نفع كسانی تمام می‌شود كه درد ایران ندارند و دردشان، اگر دردی باشد، دردی صددرصد خصوصی و شخصی شده است. ایرانیانی كه به هر دلیل ترك وطن كرده و در جهان پهناور پراكنده‌اند، در عرصه‌های علمی و دانشگاهی و حتی اقتصادی، اگر سرآمد دیگر اقلیت‌های قومی در این جوامع نباشند، كه اغلب هستند، دست‌آوردهایی داشته‌اند كه به‌راستی برای هر كسی كه درد ایران دارد، غرورآفرین و افتخارآمیز است. چشم بستن بر روی واقعیات، اگر نشانه‌ی كوری باطن نباشد، بی‌گمان، واقعیت را تغییر نخواهد داد. از سوی دیگر، ایران امروز بیش از 80 میلیون جمعیت دارد كه اكثریت قریب به اتفاق كار و زندگی‌شان را می‌كنند و نه پیرو عمرواند ونه دنباله‌روی زید. و در روند همین زندگی‌شان است كه هر روزه برای بقا و بهبود روزگار خویش درگیر مبارزه‌ای پایان‌ناپذیرند و آینده را می‌سازند. از منظری كه من به دنیا می‌نگرم، حرفم این است كه به این 80 میلیون وفادار باشیم، حتی اگر شمار اندكی از این 80 میلیون به ما بی‌مهری كنند.

این‌كه نتیجه‌ی این نگرش متفاوت چه می‌شود؟ نمی‌دانم. ممكن است هیچ چیز پیش نیاید. ولی حرفم این است كه باید بین این بلاتكلیفی هراس‌انگیزِ ایرانی بودن و ایرانی نبودن هم‌زمان انتخاب كرد. اگر به‌جد می‌خواهیم كماكان ایرانی باشیم كه انبوهی كار روی دست‌های ما مانده است. و اگر هم نمی‌خواهیم ایرانی باشیم كه آن‌هم در نهایت، مسئله‌ای نیست. حداقل كوشش كنیم در هر جامعه‌ای كه هستیم عنصر و عضو مفیدی باشیم.

اما به كسانی در داخل ایران كه شامه‌ی خوبی برای یافتن «مزدور» و «جاسوس» و «تهاجم فرهنگی» و «توطئه» و… دارند، ولی چشم خود را هم چنان بر واقعیت‌های زندگی بسته‌اند، باید گفت كه اگر تجربه‌ای هم لازم بود، بیش از 40 سال كافیست. اگر درد ایران را ندارید، لااقل خودتان را دریابید.

با توجه به آن چه در كنار گوش‌مان در منطقه و در جهان می‌گذرد، مخاطراتی كه ایران را تهدید می‌كند، جدی‌تر از آن است كه به همان روال گذشته رفتار كنیم. اگر این مسایل را می‌دانیم ولی اهمیت نمی‌دهیم كه پناه بر خدا، و اگر نمی‌دانیم و به همین خاطر به فكر چاره نیستیم، كه باز پناه بر خدا!

شاید فردا خیلی دیر باشد!



 

برچسب‌ها: ,

دسته‌بندی شده در: مقاله, نما

7 پاسخ

  1. بسیار عالی

    • بوی گند تمامیت ارضی سراسر متن رو گرفته!
      اخلاقی کردن هویت جعلی ایرانی و چپاندن در لایه پنهان متن(تمامیت ارضی) واقعاً شرم آور است.

      جناب احمد سیف کلامتان تفاوتی با کلام رژیم یا همان تشنه قدرتان به قول خودتان، ندارد .

      از کی ملت های محصور در جغرافیایی به نام ایران قبله شده اند؟
      اگر دلتان برای ایرانی بودن تنگ شده است جایتان را با من عوض کنید!

  2. این اندازه خام‌دستانه به مسئله هویت و ملیت فکر کردن بسیار جای نقد دارد. مگر هویت داشتن مسئله انتخاب فردی است و یکبار برای همیشه اتفاق می‌افتد؟ هویت‌یابی با شرایط تاریخی-اجتماعی-سیاسی و تناقضات آن پیوند مستقیم دارد. ناسیونالیسم همیشه با امپریالیسم و در ضدیت با آن رخ داده است. اما در «جمهوری اسلامی» ایران فعلی که با اشکال مختلف سرکوب و اقلیت‌سازی و حذف و طرد افراد از مشارکت سیاسی روبروییم، اساسا امکان دفاع از ناسونالیسم از بین می‌رود.  «هویت ایرانی»  بار معنایی یکسانی برای مردم ساکن در این منطقه جغرافیایی ندارد. فردی که در حاشیه این کشور ساکن است و از امکانات ابتدایی حیات محروم مانده است با «باستی‌هیلز» نشین‌های تهران نمیتواند در یک مفهوم مشترکی به نام «هویت ایرانی» همدست شود. دفاع از ناسیونالیسم برابر است با رد «تضاد طبقاتی» آنهم در کشوری که شکاف طبقاتی به شکل روز افزونی بیشتر می‌شود.
    در ضمن تا جایی که بنده مطلعم افراد بسیاری درباره اقتصاد نوشته‌اند، از جمله سهراب بهداد، فرهاد نعمانی، محمد مالجو و آقای پرویز صداقت فقط چند نفری هستند که من می‌شناسم.

    • با درود خدمت سرکار کمانگر عزیز
      به گمانم،هویت ملی در سایه دولت_ملت شکل بگیرد
      در باره هویت ایرانی،اشاره فرمودیدبه ساکنان باستی هیلز ها!!در تهران و آنرا با هموطنان شریف حواشی ایران مقایسه کردید خواستم عرض کنم تهران گور خواب وکارتون خواب هم دارد،رانندگان اتوبوس شهری هم دارد،کارگر هم دارد،صحبت بر سر حداقل امکانت است.
      درست فرمودید.ولی این نگاه شما طبقاتی نیست.
      طبقات مختلف همه ایرانی هستند. نمیشود به واسطه سرمایه دار بودن هویت ایرانی را ازشان سلب کرد.
      وگرنه طبقه کارگر ایرانی قرار است با طبقه سرمایه دار کدام کشور مبارزه کند؟؟
      جناب دکتر سیف نزدیک به بیست کتاب در زمینه اقتصاد دارند،با بیش از چهل سال سابقه استادی در دانشگاه های انگلستان
      نسبت به اساتیدی که فرمودید،تقدم فضل دارند.

  3. با درود خدمت جناب دکتر سیف
    هویتی که بعضی از آن نام میبرند،در رابطه با زبان فارسی که مورد انتقاد شما بود هویتی است فرهنگی،با نام هویتی ایرانی
    این چند جمله را نقل به مفهوم از جناب مصطفی نصیری نقل میکنم که در مقاله با عنوان,[[دهقان فصیح پارسی زاد]]
    …هویتی که در سده اول هجری با حاملیت های زبان فارسی که زبانی تمدنی(علمی،فرهنگی وسیاسی)وزبان آیینی وملی بود شکل گرفت که هویت فرهنگی مینامیم…….نسل مهاجران و مهاجمان در فرهنگ ایرانی جذب شدند….
    جناب دکتر سیف
    شما که استاد هستید
    این هویت ،هویت ایرانی است ونه هویت ملی.
    با تشکر از اینکه این نوشتار را در سایت تلگرامی خود گذاشتید

    • با درود خدمت سرکار کمانگر عزیز
      به گمانم،هویت ملی در سایه دولت_ملت شکل بگیرد
      در باره هویت ایرانی،اشاره فرمودیدبه ساکنان باستی هیلز ها!!در تهران و آنرا با هموطنان شریف حواشی ایران مقایسه کردید خواستم عرض کنم تهران گور خواب وکارتون خواب هم دارد،رانندگان اتوبوس شهری هم دارد،کارگر هم دارد،صحبت بر سر حداقل امکانت است.
      درست فرمودید.ولی این نگاه شما طبقاتی نیست.
      طبقات مختلف همه ایرانی هستند. نمیشود به واسطه سرمایه دار بودن هویت ایرانی را ازشان سلب کرد.
      وگرنه طبقه کارگر ایرانی قرار است با طبقه سرمایه دار کدام کشور مبارزه کند؟؟
      جناب دکتر سیف نزدیک به بیست کتاب در زمینه اقتصاد دارند،با بیش از چهل سال سابقه استادی در دانشگاه های انگلستان
      نسبت به اساتیدی که فرمودید،تقدم فضل دارند.

  4. سیف غزیز مسئله را بد طرح نمودید هر موجودی هویتی بنام خانه دارد و از خانه اش روستا یا شهرش کشورش منطقه اش کره ی زمین اش و تا انتها همینطور دارای پیوند های مشترک با کره ی زمین و حتی ذرات آسمانی دارد به همین دلیل ما نباید با خلط مبحث دور از تبیین علمی موضوع باشیم . اینکه از خانه تا وطن حرف زدم امر طبیعی برای هر موجودی ست حتی مرغ خانگی . اما در دوران قبیلگی برده داری و فئودالی این سرزمینهای حاصلخیز بود که غارت مناطق را بخشی از زندگی گروههای اجتماعی تشکیل می داد لذا وطن مفهومی کاملا دفاعی یا تهاجمی داشت در دوران سرمایه داری حوزه ی سود و بازار خودی ست که حرف می زند ما با دو نوع برخورد در دوران سرمایه روبرو هستیم دولتهای سرمایه داری که در صدد رشد دائمی سرمایه و سرعت مبادلاتی هستند که یکطرفش تامین هزینه های دولتی ست پس میل به توسعه ی بازارهایشان تا توسعه ی ارضی دارند که از تجاوز به کشورهای دیگر امتناع نمی کنند بخش دیگر سرمایه ها هستند که میل به جائی دارند که سود حداکثر را برایشان تامین کند پس تفاوت طبقه ی سرمایه دار با خود دولت سرمایه داری خود دلیلی ست بر اینکه سرمایه ی دموکراتیک از آن بجای آزادی باید سود و تجاوز و جنگ را تعبیر کرد اینجا صحبت از این نیست که هیچ دو نفری نمی توانند با هم گفتگوی «دموکراتیک » داشته باشند بلکه منطق اینجا زور و تجاوز و کسب سود و هزینه است پس حوزه ی سود دولت من سرمایه دار است که پدیده ی شوونیسم را مطرح می کند نه دفاع از خانه ام . حال وارد خود حوزه ی سود هستیم بعنوان یک کشور تمام سرمایه ها با هم در رقابتی هستند که سبب ورشکستگی دیگری و بزرگ کردن خودش است پس اینجا انحصار بازار مطرح است یعنی تبعیضی که دو نفر نتوانند با هم گفتگو کنند زیرا هر کدام خواهان یکی کردن و یکسان کردن دیگری مانند خود است لذا مادیت سرمایه داری در یک اجتماع انحصاری تشکیل گروههای مختلف با منافع متضاد است که قرار است بجای گفتگو همدیگر را بخورند شما در روی آسمانها و متافیزیکی دنبال وحدت می گردی در حالی که وحدت را باید در مادیتش تعریف کنید زیرا رابطه ی سوسیالیستی مفهومش قبول زیست و ابراز هویت تمام گروههای اجتماعی ست با هر طرز تفکر و عقیده ای در حالی که منطق سرمایه یکسان کردن همه مثل خودش است شما با سلطنت طلب ها بحث کنید هیچ هویتی را جز تاج برسمیت نمی شناسند و همه باید زیر بیرق آن شاه فقط لباسهای فاخر متفاوت بپوشند و حق ندارند بالاتر از او حرف زنند و فقط باید اطاعت کنند تمامیت ارضی یعنی شما کرد نباش ترک نباش دست دوستی به شما نمی دهد که متحد داوطلبانه باش بلکه می گوید هویت خودت را ترک کن آن چیزی باش که من می گویم . یعنی گروههای اجتماعی باید هویت خودشان را ترک کنند و آن شوند که اعلیحضرت می فرماید . این وحدت نیست این همان منطق تبعیض سرمایه است حتی برخی سرمایه دارهای دیگر هم می گویند تو فارس نباش آن باش که من می گویم چون با منطق سرمایه و سود حرف می زند . اینجا دیگر بحث خانه و وطن و کشور نیست اینجا شوونیسم هم مطرح است فاشیسم هم مطرح است . این ایسم ها همینطور شکمی بوجود نیامده اند دارای مادیت و هویت خویش هستند