فهرست موضوعی


بحران جهانی / خسرو پارسا

نسخه‌ی پی‌دی‌اف: Kh Parsa – Tir 02

Wanderer Above the Sea of Fog 1817 – Caspar David Friedrich

ضرورت هم‌آهنگی و هم‌راهی در این مصاف نفس‌گیر

جهان به راست چرخیده است و چپ نیز در یکی دیگر از بحران‌‌هایش به‌سر می‌برد. و این برای هر انسان پیشرو هم پرسش‌های متعددی را مطرح می‌کند و هم کوشش‌هایی برای ارائه‌ی پاسخ مناسب به آنها.

همه‌ی ما در جست‌وجو بوده‌ایم. زنجیره‌ای از مسائل و معضلات در ارتباط با چپ جهانی وجود دارد که گریبان ما را نیز می‌گیرد؛ در عین حال و علاوه بر آنها مشکلاتی هم هست که ویژه‌ی خود ماست.

نظم نوین جهانی

سلطه‌ی نولیبرالیسم مشخصه‌ی اساسی نظم جهانی کنونی است. اما همزمان مجموعه عوامل دیگری که خود علت یا معلول همین عامل هستند سلطه‌ی نولیبرالیسم را کامل کرده‌اند

هنگامی که انقلاب انفورماتیک شروع می‌شد بسیاری از خوش‌بینان با دیدن جنبه‌های مثبت، آن‌را به‌عنوان عاملی در دگرگونی مناسبات اجتماعی و لذا پایان سرمایه‌داری تلقی کردند. به‌راستی هم که این پدیده امکاناتی در اختیار بشریت می‌گذاشت که فراتر از هر جهشی بود که تاکنون دیده شده بود. اما همان زمان برای بسیاری از نیروهای پیشرو مطرح شد که لزوماً چنین نیست و این پدیده در عین مثبت بودن می‌تواند در روند خود برخلاف تصور منجر به تقویت سرمایه‌داری شود که شد. در سطح جهان و نیز در ایران ادبیات گسترده‌ای در این زمینه به‌وجود آمد. در ایران از جمله کتابی تحت عنوان «جامعه‌ی انفورماتیک و سرمایه‌داری» منتشر شد که به همین انقلاب می‌پرداخت. اما سرمایه‌داری با امکاناتِ وسیعِ خود این انقلاب را مصادره کرد؛ کاری که امروز می‌خواهد با پدیده‌ی هوش مصنوعی که به‌خودی‌خود یک دستاورد عظیم بشری است، انجام دهد.

تشدید سرکوب جهانی

تشدید سرکوب نشانه‌ای از گستاخ‌تر شدن سرمایه‌داری است.‌ جهان با دو نوع سرکوب روبرو است. اول سرکوب فیزیکی و مستقیم است که به‌قدر کافی در‌باره‌ی آن می‌دانیم و در نظم نوین «قانونی» است چون سازمان‌های بین‌المللی خشونت و توسل به سلاح را جزء حقوق ویژه‌ی دولت‌ها شمرده و توسل به آنها را از جانب مخالفان «تروریسم» نامیده‌اند! نوع دوم سرکوبِ غیرمستقیم است که اتفاقاً با استفاده از امکاناتی که انقلاب انفورماتیک در دسترس قرار داده به حد بی‌سابقه‌ای رسیده است. شناسایی و پی‌گیری مخالفانِ نظم حاکم تحت عناوین مختلف ازجمله مرکزیت دادن به اطلاعات هویتی، شخصی و بهداشتی، ‌مالی، قضایی و حقوقی و امنیتی و…. همزمان با کمبود امکان دفاع مردم از خود در این زمینه‌ها، شرایطی به‌وجود آورده است که امروز با آن مواجه هستیم. روزی نیست که همه‌ی ما به شواهدی دال بر محصور شدن بیشتر و بیشتر خود روبرو نشویم. آنچه در گذشته صرفاً تخیلی در حوزه‌ی امکان بود ــ «۱۹۸۴» و «میرا» و… ــ نه تنها به واقعیت پیوسته که از آن نیز فراتر رفته است.

قصد من از اشاره به این پدیده از یک طرف تأکید روی مسئله‌‌ای‌ست که به‌طور روزمره اِعمال می‌شود ولی مهم‌تر از آن توجه به پیدایش عارضه‌ای جدید است برای نیروهای پیشرو : رسانه‌های سرمایه‌داری و چیرگی‌شان بر افکار عمومی.

سلطه بر رسانه‌ها

سرمایه‌داری با استفاده از این امکانات توانسته است خود را در مصاف با چپ یک‌دست‌تر و سلطه‌ی خود را بر رسانه‌ها به‌مراتب بیش از پیش کند. اگر در گذشته ممکن بود گه‌گاه در رسانه‌ها به‌اصطلاح «چیزی از دست‌شان دربرود»، امروز نه‌تنها متولیان اصلی رسانه‌ها، بلکه حتی مجریان میانی و پایینی هم چنان دست‌چین می‌شوند که مغز و قلب و … آنها از پیش شناسایی و تربیت شده است. آنها نه صرفاً به‌صورت یک مجری، بلکه به‌صورت یک کارگزار عمل می‌کنند. اگر تا چند سال پیش امکان درز اطلاعات به خارج از سیستم وجود داشت امروز این امکان بسیار کم‌تر شده است. اکنون سرمایه‌داری در مقابله با مصادره‌ی این امکانات تواناتر و لذا گستاخ‌تر شده است. در این مسئله جای سخن بسیار است.

محدودیت چپ

اما آن روی سکه‌ی انحصار حتی مهم‌تر است: محروم شدن چپ از دسترسی به اطلاعات. نظم نوین توانسته است با انحصار اطلاعات و سلطه بر رسانه‌های ‌همگانی، نیروهای چپ را تا اندازه‌ی زیادی از دسترسی به اطلاعات مهم بازبدارد. هرروز از برملا شدن مسائلی غافلگیر می‌شویم که ظاهراً از مدت‌ها پیش برنامه‌ریزی شده و جریان داشته است. هرروز «ناگهان» با اخباری از زدوبندهای جهانی روبرو می‌شویم که برنامه‌ریزی‌ها و یا توطئه‌های آن از مدت‌ها پیش در اردوی سرمایه‌داری در دستورکار بوده است. نگاهی به مطبوعات چپ در سطح جهان سطح نازل دسترسی به اطلاعات را نشان می‌دهد. صرف‌نظر از آن که تحلیل‌های این مطبوعات ارزش‌های ویژه‌ی خود را دارد.

«مزیت‌ها»!

جز در مورد امتیازهای عمده‌ی سرمایه‌داری که ذکر آن رفت «مزیت‌های» دیگری برای آن در جدال با نیروهای مقابل را می‌توان برشمرد که کم‌اثر نیستند. سرمایه، پول و امکانات فراوان، جاسوسی و دزدی و ارتشا، توسل به هرنوع توطئه، توسل به لومپنیسم و فحشا و هر نوع بی‌اخلاقی متصور. به‌هرحال مجموعه‌ی امکانات و نیز این «مزیت»های ویژه هم کمک کرده است که نظم نوین سرمایه‌داری دست‌بالا را داشته باشد. نظم نوین توانسته میراث‌دار گذشته‌ی سرمایه‌داری باشد. از بحران‎ها آموخته است. ‌اندیشکده‌های بی‌شمار و نهادها و تعهدات و پیمان‌های بین‌المللی متعدد به‌وجود آورده است: از سازمان ملل تا ناتو، تا اتحادیه‌ی اروپا و کمیسیون سه‌جانبه، «باشگاه رم»، مجمع جهانی اقتصاد و….

 

 

نیروهای پیشرو و چپ

سکتاریسم

اگر پرسیده شود که از مهم‌ترین علل عدم‌هماهنگی یا اتحاد نیروهای چپ در گذشته و حال و در سطح جهانی و ایران چه بوده است، بی‌تردید به مسئله‌ی سکتاریسم توجه خواهیم کرد. اشاره‌ای می‌کنم.

چپ از نظر اجتماعی و فرهنگی در جهان و ایران دستاوردهایی داشته است که تاریخی شده است. تاریخ مبارزات کارگران، زنان، اقلیت‌ها، مبارزه برای حفظ محیط زیست، مبارزه برای رهایی … سرشار از کوشش‌های تعیین‌کننده‌ی چپ بوده است. اما وضع کنونی به چه‌صورت است؟ چرا برخی از این دستاوردها یا مصادره و یا کمرنگ شده‌اند. چرا چپ امروز هم مانند گذشته باید تقریباً از صفر شروع کند. چرا دستاوردها حفظ نشده‌اند و نمی‌شوند.

در پاسخ به این پرسش‌ها ما طبیعتاً دوباره همان مسائل سرکوب، خفقان و … را مطرح نمی‌کنیم. این‌ها بارها مورد بحث قرار گرفته است. پرسش اصلی کنونی این است که قصور یا تقصیرات خودِ چپ چه بوده است و چه است.

تجربه‌ی ایرانِ بعد از انقلاب که مجالی برای نزدیکی نیروهای چپ به‌وجود ‌آورد سرتاسر مملو از شکست بود. کوشش‌های گروه‌های متعدد برای اتحاد به سرانجام دلخواهی نرسید و نه تنها در مقابل حاکمیت، بلکه حتی در مقابل «چپ»هایی که ذوب در ولایت شده بودند، موفق نبود. تجربه‌ی «جبهه‌ی دموکراتیک ملی» به‌عنوان یک جبهه‌‌ی ائتلافی هم در عین‌حال که جنبه‌های مثبت داشت، به سرانجام نرسید. ما معمولاً نقش حاکمیت در این شکست‌ها را «داده» می‌گیریم. اما نقش خود گروه‌های چپ چه بود؟

علل سکتاریسم

من در تجربه‌ی عملی بعد از انقلاب علاوه بر تفاوت‌های آرمانی و اختلاف‌نظرهای سیاسی، نقش سکتاریسم را بسیار مؤثر و مخرب دیده‌ام. احتمالاً خیلی‌ها موافق این ارزیابی هستند ولی باید پرسید علل سکتاریسم چه بوده است و چیست. خود سکتاریسم از کجاها ناشی می‌شود.

انسان، از ابتدا یا بعد از رشد در اجتماع، ملغمه‌ای از نیروهای متضادِ ایثار از یک‌سو و خودخواهی از سوی دیگر بوده است. این بحث از نظر بیولوژیک، اجتماعی و فلسفی … آن‌قدر به جهات مختلف کشیده شده که ورود مجدد به آن ملال‌‌انگیز است. همه‌ی ما و، لذا همه‌ی برساخته‌های ما، تا حدی و حدودی درگیر این نیروهای متضاد هستیم.

اجازه دهید از یک موضوع روزمره شروع کنم. من و شما قاعدتاً مایلیم که در هر کاری که انجام می‌دهیم آزاد باشیم و به‌اصطلاح «آقابالاسر» نداشته باشیم. آنچه را که مایلیم و درست می‌پنداریم انجام دهیم. این نه‌تنها در امور فردی بلکه در امور اجتماعی و سیاسی هم صادق است. اما در عین‌حال می‌دانیم که فعالیت در جمع مزیت‌ها و قابلیت‌ها و نتایج بیشتر و بهتری دارد. بنابراین می‌پذیریم که فعالیت جمعی مقداری ــ بلی مقداری ــ ما را محدود کند. ولی پرسش اصلی این است که این مقدار چه حد و حدودی دارد، چقدر است و تا کجاست. به‌نظر من اصل قضیه این است. اگر این نوع جمع‌ها و جمعیت‌ها حدود اصول آرمانی و اساسی را محدود نکند می‌توان و باید آن‌را به فعالیت فردی که کم‌تر مثمر ثمر است ترجیح داد.

فقدان دید دموکراتیک، اتوریته‌گرایی

فرض کنیم ما جمعی مشخص هستیم و می‌پذیریم که با جمعی دیگر فعالیت مشترک کنیم. آیا پس از پذیرشِ ضروریِ محدودیت‌های جمعی خود را ذوب شده در آن جمع دیگر خواهیم یافت؟ آیا آن جمع بزرگ‌تر اجازه می‌دهد که در مواردی که ما با آن تفاوت نظر یا مخالفت داریم، آن را ابراز کنیم؟ به‌نظر من اگر چنین امکانی وجود نداشته باشد اولین تخطی از حقوق انسانی صورت گرفته است. چطور منِ نوعی می‌تواند به جمعی بپیوندد و احیاناً مجبور به دفاع از مواضعی شود که به آنها باور ندارد و خلاف آنها می‌اندیشد. این یک دروغ‌گویی به خود، و به دیگران است. اولین گام سقوط در سراشیبی است.

من در گذشته مفصل‌تردر باره‌‌ی این موضوع گفته و نوشته‌ام. با اولین «بلی» خنجر به زیر چانه‌ خواهد رفت.

راه و طریق درست اما این است که جمع به‌صورتی تشکیل شده باشد که امکان وجود طرز فکرها و جناح‌ها را ــ نه صرفاً درون تشکیلاتی بلکه حتی خارج از تشکیلات ــ بدهد. یعنی جمع غیراتوریته‌گرا باشد و دموکرات. باز هم قبلاً در این مورد نوشته‌ایم.

در جامعه‌ی ما، به هزار و یک دلیل، اگر نگوییم همه، بیشتر جمع‌های چپ مطابق الگوبرداری از مناسبات در احزاب و جوامع پیشین مبتنی بر مناسبات اتوریته‌گرا بوده‌اند و این حتی خلاف شأن انسان است.

پس از انقلاب ۵۷ ذوق‌زدگی و کوته‌بینی‌های چپ نیز این سکتاریسم را تشدید کرد. سوابق اتوریته‌گرایانه‌ی سازمان‌ها نیز باز مزید بر علت شد. هر جمعی فکر می‌کرد که اوضاع بر وفق مرادش است، پس چرا خود را در جمعی دیگر ادغام کند. چرا به سر بی‌درد دستمال ببندد، به‌ویژه آن‌که بداند پس از ادغام در حقیقت در آن جمع ذوب و مستحیل خواهد شد. در آن‌زمان آن‌قدر این توهم و چراها ادامه پیدا کرد که خیلی زود دیر شد! به‌همین سادگی، به‌همین تأسف‌انگیزی!

زمانی که هیچ نیرویی که به‌وضوح برتر باشد در صحنه وجود نداشته باشد گروه‌های کوچک‌تر حتی سکتاریست‌تر هم می‌شوند. هنگام توهمِ پیروزیِ قریب‌الوقوع، و بدتر از آن هنگام شکست، جدال‌ها فزونی می‌یابد و تقصیر شکست بیش از پیش به‌عهده‌ی دیگران انداخته می‌شود.

چپ‌روی

این سناریو تا زمانی که برخوردی همه‌جانبه، صادقانه و آینده‌نگرانه به‌وجود نیاید ادامه می‌یابد. نباید در مقابل بحران آن‌را اساساً نفی کرد. نه افسرده و دلسرد شد و نه به‌عکس چپ و چپ‌تر، یعنی ایزوله و ایزوله‌تر، شد. آیا قبول نداریم که ما از یکدیگر و نیز از بخش بزرگی از مردم ایزوله‌ایم؟

چپ‌روی و چپ‌زدگی همواره آفت بزرگی در میان ما بوده است. چپ‌روی هم در لحظه‌ی حال مخرب است و هم امکانات و امید‌های آینده را نابود می‌کند.

باید در لحظه تحلیل واقع‌بینانه کرد. کم‌تر کرده‌ایم، حتی در تحلیل «بعد از واقعه» هم بارها از آن طفره رفته‌ایم. یا منکر بحران شده‌ایم و یا در صورت اجبار به اقرار، دلسرد و افسرده شده‌ایم. این ما را به‌جایی نخواهد رساند.

تنبّه و درس‌آموزی

ما، یعنی مجموعه‌ی نیروهای چپ و پیشرو ضد سرمایه‌داری (یعنی نیروهای مخالف مناسبات موجود که خواهان نظمی مترقی هستند) ، اگر نه بالفعل، بالقوه نیروی عظیمی هستیم، و راهی به‌جز هم‌آوایی، هم‌آهنگی و همراهی و اتحاد لااقل در عمل نداریم. باید در هر حرکت و موضع خود سؤال کنیم که آیا در جهت تفرقه پیش می‌رویم یا اتحاد.

البته تفرق و سکتاریسم همه‌جا ــ و نه تنها در چپ ــ وجود دارد. در میان نیروهای «اپوزیسیون» وابسته اگر بیشتر نباشد کم‌تر نیست. ولی آنها یک ویژگی دارند که ما نداریم. آنها دم‌شان به جایی بسته است، به نیروهایی وابسته است که آنها را تأمین می‌کنند و به آنها دستور می‌دهند. به پول و قدرت وابسته‌اند و فرمان نهایی را از آن می‌گیرند. می‌توانند بنا بر دستور مؤتلف شوند، متحد شوند یا ازهم بپاشند که نظایر مضحک آن‌را شاهد بوده‌ایم.

آینده به کدام سو می‌رود؟

آنها به پول و قدرت متکی هستند و ما به آرمان. ببینیم در مصاف نفس‌گیرِ پول و آرمان چه‌کسی برنده می‌شود. ببینیم آیا تضادهای درون سرمایه‌داریِ گستاخ که شدیدترهم شده است ما را به جنگ جهانی سوم و بربریت و نابودی قطعی می‌کشاند، یا خرد و وجدانِ انسانِ خردمند در نهایت نیروی خود را اِعمال می‌کند. شواهدِ هردو امکان در افق دیده می‌شود.

ببینیم تا اسب اسفندیار

سوی آخور آید همی بی‌سوار

و یا باره‌ی رستم جنگجوی

به ایوان نهد بی‌خداوند روی


خسرو پارسا

اتوریته، در آن‌سوی نافرمانی / خسرو پارسا

درباره‌ی آزادگی و نافرمانی / خسرو پارسا


 

به اشتراک بگذارید:

دیدگاه‌ها

2 پاسخ به “بحران جهانی / خسرو پارسا”

  1. محمود اسفندیاری نیم‌رخ

    با سلام
    من چند بار این مطلب را خواندم !
    عنوان پر طمطراق و محتوا …!
    واقعا نگارنده چه می خواهد بگوید ؟ و به قولی : حالا چه کنیم کدخدا جان ؟
    جنبه های جدی تحولات مطلقا در دید ذس نگارنده نیست و این امر جیرت آور است در زمانه ای که هوش مصنوعی با آوایی رسا حضور خود را به فریا نشسته است .دوستان و رفقای عزیز آنچه فراموش شده در حقیقت حلقه مفقوده در برسی ها و تحلیل عزیزا ن روند رشد تصاعدی تکنولوژی غالب و حاکم در مناسبات جوامع است . ما برای هر پدیده ای از جانب ساختار سرمایه داری نامی انتخاب می کنیم و خود را در نقطه ای ثابت به تصویر می کشیم ! آیا ما جایگاهی تکامل یافته تر از گذشته در عرصه مناسبات و شاخص های جهانی برای باز تعریفی علمی و به روز برای خود داریم ؟ ما در کجای جهان هستی ایستاده ایم و راه کار رو به جلو برای بهتر زیستن را در چه می می دانیم ؟
    من برای خود تعاریف مشخص را یافته ام .
    با احترام
    محمود اسفندیاری

  2. farhad farhadiyan نیم‌رخ
    farhad farhadiyan

    اهداف انقلاب زن زندگی آزادی (ژینا ) چیست ؟

    همچنین است در پاسخ به
    مقاله ی اخیر رفقای کمیته ی عمل سازمانده کارگری
    https://akhbar-rooz.com/?p=209822 لینک کوتاه
    به نظر می رسد برای اینکه به یک توافق نظری برای عمل مشترک برسیم درک مفهوم شعار زن زندگی آزادی بسیار اهمیت دارد تا از نشر تفکرات انحرافی که اپوزسیون خارج کشور بدان دامن زده است منجر نشود . ما گفتیم زن نماد انواع تبعیض واز جمله تبعیض طبقاتی ست که حجاب اجباری هم بخش متقدم آنرا شکل داده است زیرا به نیمی از ااعضای جامعه مربوط است تا بعنوان یک شهروند آزاد حق انتخاب برای بدن خود پوشش خود و … داشته باشند ما گفتیم برای رفع این تبعیض اعلام اینکه ما باید نان داشته باشیم مسکن داشته باشیم و … لذا از بیان یک سری مطالباتی که اپوزسیون بارها و بارها تکرار کرده اجتناب می کنیم چون ابتدا معتقدیم باید قدرت سیاسی را تعیین تکلیف کرد تا ساختاری ایجاد نمائیم که علاوه بر سهولت انتقال قدرت باعث تمرکز قدرت در دست قشری مستبد بخصوص رهبری خداگونه و یکتا اعم از ولی فقیه بعنوان خدا یا شاه بعنوان سایه ی خدا و یا حتی سیستمی با بازی های پارلمانتاریستی نشود که قدرت تحت اراده ی مستقیم خود مردم نیست کسانی که به ما انتقاد می کردند دقیقا مشت خودشان را از عدم درک مفهوم حکومت و همچنین انقلاب و کسب قدرت سیاسی نشان دادند آنها با روش سرمایه داری و از بالا در برنامه هایشان تعیین کرده اند که مردم ما برای شما این کارها را خواهیم کرد یعنی مردم هیچ نقشی در تعیین سرنوشت خودشان ندارند و اینها تعیین کننده هستند اتفاقا در طیف چپ ما سازمان فدائیان (اقلیت ) را داریم که با همین نگاه برنامه ی کسب قدرت سیاسی زن زندگی ازادی (ژینا) را رفرمیستی قلمداد می کرد و خواهان ایجابی نمودن برنامه ی کسب قدرت سیاسی شده بود از سوی دیگر حزب کمونیست کارگری (طیف تقوائی )را داریم که دائما فریاد می زند این عین برنامه ی ماست در حالی که انقلاب کاملا تکنیکالی به موضوع پرداخته و اولین شرطش درک این نکته ی کلیدی ست که انقلابی رادیکال و کمونیست کسانی هستند که بتوانند برنامه ها و عمل توده ها را به سمت پیوند بین زوال نیروی کار انسانی در واحد کالا و زوال دولت و مناسبات سرمایه داری بدهند و دوران گذار سوسیالیستی را با این تعریف تکنیکال بفهمند از اینروست که پای خیلی از جریانها به وسط می آید که درک غلطشان از ماتریالیسم تاریخی آنها را در دام بورژاوزی انداخته و در سرمایه داری دولتی حل شده اند پس تکلیف «کمونیستها و سوسیالیستها »روشن است که چرا با تردید به جانب انقلاب می آیند . و ترسشان از رادیکالیسم طبقاتی این انقلاب است ما با هیچ فرد و جریانی رو دربایستی نداریم و علنا اعلام کرده ایم که هم با استالینیسم مخالفیم و هم با پارلمانتاریسم و چون توده ها را ذاتا سوسیالیست و پی گیر مطالبات زمینی خودشان برای احقاق حق شعار «هر کس به اندازه ی کارش» می دانیم از اینرو ساختار شورائی را پیش رو داریم تا خود توده ها سرنوشت زمینی خودشان را تعیین کنند ولی تعداد از اهرمهای مورد نیاز این ساختار که تا انتها نباید تغییری در آنها داده شود بعنوان میثاق و منشور اعلام کردیم که به مذاق خیلی ها خوش نیامد .
    اما طبف دیگر داریم که از سوسیال دموکراتها گرفته تا راست ترین جریانات اولترا فاشیست و از جمله خود حکومت جمهوری اسلامی که اعتقاد داریم راه نجات ایران تکرار حکومت های فاشیستی تا کنونی سرمایه داری نیست ما بدلیل خصومت طبقاتی اتفاقا به این موضوع نپرداخته ایم بلکه فقط با عنوان تئوری انقلاب بدان پیوستیم ما نمایندگان و اقتصاد دانهای همه ی این جریانات را بررسی کردیم که خیلی هم ادعا دارند آنها استدلال می کنند که توسعه ی صنایع و سرمایه گذاری و بردن اقتصاد به سمت تولید راه نجات کشور است و اتفاقا ما هم همین نظر را داریم اما وقتی دنبال راههای عملی همدیگر را بررسی می کنیم متوجه می شویم که تشریح جلد سوم کاپیتال است که به ما نگاه می کند سرمایه ی صنعتی یعنی داشتن یک بازار رقابت آزاد و یک پروسه ی نسبتا طولانی از سرمایه گذاری تدارکات تولید و بازار که همان پروسه ی پول کالا پول است که اتفاقا تضمین کننده ی حکومت قانون و دموکراسی ست و استقرار حکومتها بر مبنای دولت – ملت . پس ما تا اینجا با این جریانات معتقد به توسعه ی سرمایه داری هم هیچ اختلافی نداریم اما وقتی آنها به درستی رقابت و انگیزه ی رقابت را کسب سود تشریح می کنند اینجاست که تئوری رشد ناموزن نشو نما می یابد چرا رشد ناموزون را مطرح می کنم چون انگیزه ی سرمایه بالا بردن نرخ سود است و برای توسعه به سمت مراکزی از سرمایه گذاری و توسعه می رود که سود بیشتری کسب کند پس باز هم ما تا اینجا با آنها موافقیم اینها جان کلام تئوریک طرفداران سرمایه و مخالفان سرمایه است اما وقتی پای انگیزه ی نرخ سود به میان می اید کمیت استدلال سرمایه داری می لنگد چون ما نماینده ی توسعه ی صنعتی در اقتصاد ایران نداریم و تمام ملزومات این توسعه منطبق بر خام فروشی و رانت نفتی و مواد خام شکل گرفته است از اینروست که می گوئیم آقایان سیستم راحه الحلقوم سود در مابه التفاوت رایگان مفت و مجانی اختلاف بین هزینه ی تولید نفت و مواد خام در منطقه ی ایران و منطقه ی امریکا ۵۵ دلار است سرمایه داری که با این راحتی ۵۵ دلار سود هنکفت نفتی را به خودش اختصاص داده دیگر حاضر نیست با نرخ بسیار کم و درگیری با نیروی کار و تاخیر در تکنولوژی برتر که حداقل ۳۰ درصد سود را کاهش می دهد وارد توسعه ی صنعتی شود لذا اگر اختیار بدست سرمایه داران بخش خصوصی باشد از توسعه ی صنعتی خبری نخواهد بود مثال روشن آن همین ۱۲۰ سال اخیر ایران است اما کره ی جنوبی صاحب این رانت نیست هیچگاه ساختاری مانند ساختار ایران بخود نخواهد گرفت در ایران اگر دوران شاه را بعنوان استثنا در نظر بگیریم علت آن بود که سرمایه داری جهانی در جنگ سرد برای رقابت با شوروی و اجرای اصل ترومن در جهت استقرار دولتهای رفاه بود لذا آن افسانه ۴۰ سال است جایش را به نئولیبرالیسم یعنی بدترین نوع استثمار داده است و الحق جمهوری اسلامی در اجرای آن نمره اول دارد چرا که با تئوریهای اسلامی نئولیبرالیسم را تلفیق نموده و موفق ترین شکل تشدید استثمار و بی حقوقی نیروی کار را فراهم نموده است انگیزه ی بالابردن نرخ سود در سرمایه یعنی همان منطق سرمایه داران دقیقا در ایران دشمن قانون دشمن حکومت ملت – دولت و دشمن مردم است پس سرمایه داری هم بعنوان رهبران سیاسی راه حل بحرانهای همه جانبه در کشور نیست و رسالتی ندارد به همین دلیل است که ما راه حل اداره ی شورائی حکومت داده ایم تا اراده ی مستقیم مردم اعمال شود دوم اینکه مالکیت را اجتماعی (نه دولتی و نه خصوصی ) اعلام می کنیم که مشارکت اجتماعی سبب پشتوانه ی اجتماعی جامعه شده تا جامعه آن روشی از توسعه ی صنعتی را در پیش گیرد که الزامات و ضروریاتش را در نظر داشته و مطابق منافع جامعه عمل نماید از اینروست که انقلاب «زن زندگی آزادی (ژینا) » زیر بار هیچ نوع ایدئولوژی راست رفرمیستی و چپ سنتی و انواع حکومت از بالا نمی رود و با سری افراشته اعلام کرده است که راهش راه مردم است . و لذا با این روش تکنیکال مسائلش را تحلیل می کند . پس زندگی یعنی یک زندگی با رفاه کامل و استانداردهای جهانی که همین الان در کشورهای اروپائی معمول است و اگر می بینیم که در کشورهای اروپائی معمول است چون دوران توسعه ی صنعتی را درونگرا پیموده اند و الان منافعش را می چشند . پس ما در حکومت آینده به کسی نان مسکن و آزادی نمی دهیم بلکه اینها را خود مردم مستقیم عملی می کنند دوران این «مای » از بالا مرد تمام شده است شکست انقلابات قرن بیستمی تجربه ی لازم را ارائه کرده است ما با درس آموزی از تمام انقلابات برای مشارکت مستقیم توده ها به قدر کافی تجربه اندوخته ایم اشتباه را دوباره تکرار نمی کنیم من نمی خواهم اسم کسانی را بیاورم تا تختئه شوند چون ما حتی از تئوریهای آنها نیز برای پی ریزی این تئوری انقلابی و رادیکال بهره برده ایم لذا به آن گروهها هم می گویم بجای فرقه گرائی و سکتاریسم از انقلاب ژینا بیاموزید و خودتان را با تئوریهای روز انقلاب به روز نمائید . آقای نیکفر تنها کسی ست که با روشی محافظه کارانه تا حدی توانست به تئوریهای این انقلاب نزدیک شود و اهداف انقلاب را کلاسه نماید .
    در نتیجه اینها طیفهای مختلفی از گروه بندی های جامعه است که با سنتهای سیاسی گذشته اخت شده زندگی کرده اند و در مقابل تغییرات از خود مقاومت نشان می دهند ما از همان آذرماه متوجه شدیم که باید این مقاومت شکسته شود تا امر سرنگونی که یک انقلاب عظیم اجتماعی در مقیاس جهانی ست پیروز شود نه سرکوب نه اعدام و نه زندان هیچکدام در عزم ما تاثیر ندارد بلکه آگاهی ماست که راهمای ماست و موضوع انقلاب را به این مواضع تقلیل نخواهیم داد . و آن جمله ی معروف انگلس را یادآوری می کنیم که انقلاب باید از لحاظ ایدئولوژیک بر آلترناتیوها ابتدا غلبه نماید تا امر انقلاب به جلو حرکت کند و الان هم طی این چندماه شاهد یک تحول عظیم در مقیاس جهانی هستیم چون این انقلاب تئوری راه رهائی تمام ستم دیدگان دنیاست .
    تشکل سازماندهی کادرسازی مهمترین دغدغه هائی ست که انقلاب زن زندگی آزادی با آن روبروست زیرا ایدئولوژی این انقلاب تازه جوان است و باید عمق یابد عمیق شدن این اندیشه وابسته است به کادرهای مجربی که همه جا درکی عمیق از این ایدئولوژی داشته باشند علم تا اینجا تنها ابزار ما با خیل عظیمی از تبلیغاتی بودیم که تلاش کردند انقلاب را مصادره کنند و چون ما درگیر مبارزات عملی بودیم و چون بیش از ۲۰۰ هزار نفر در سراسر کشور دستگیر شده بودند و همچنان دستگیریهای فله ای در جریان است و هم اکتنون بیش از ۸۰ هزار نفر در زندان دازیم که بسیاری از کادرهای انقلاب نیز در بین آنها بودند تمرکز فکری ما به سمت مبارزه ی ایدئولوژیک کمتر بود و تنها پاسخهائی داده میشد که صرفا پیش برنده ی امر انقلاب بود و وقتی مشاهده کردیم دخالتها و مقاومتها در صدد منحرف کردن امر انقلاب است و هم افزائی توده ها را کاهش می دهد اعتراضات خیابانی را تبدیل به گفتگوهای اجتماعی کردیم پس ما همچنان از تمام جریانات انقلابی می خواهیم با تکیه بر تئوریهای علمی این انقلاب گروههای اجتماعی خودتان را برای اعتلای بیشتر انقلاب برای یک همبستگی ملی منطقه ای و جهانی بسیج نمائید
    زن زندگی آزادی حکومت شورائی
    یا مرگ یا آزادی
    پیروزی ما قطعی ست