نسخهی پیدیاف
اجلاس برزیل، روسیه، هند، چین و آفریقای جنوبی (بریکس) در ژوهانسبورگ در ۲۴ اوت در پی یک ناامیدی بزرگ به پایان رسید: چالش طولانیمدت در برابر هژمونی دلار آمریکا به دلیل نیروهای محافظهکار این بلوک محقق نشد. با این حال، بهزعم رهبران بریکس، گسترش این شبکه به آرژانتین، مصر، اتیوپی، ایران، عربستان سعودی و امارات متحدهی عربی ستودنی است.
با این حال، تمرکز سهمگین بر عضوگیری جدید از میان اقتصادهای معتاد به سوختهای فسیلی، استبداد و نقض حقوق – مدنی، اجتماعی-اقتصادی و محیطزیستی – بشر خطرات گروه موجود را تشدید میکند. در عین حال، ۱۷ کشور دیگر که درخواست عضویت دادهاند، به اضافهی ۲۰ کشور دیگر که ابراز علاقه کردند، میتوانند این گروهبندی را در این موارد بسیار تهدیدکنندهتر سازند. در این زمینه، درخواستهای کشورهایی مانند افغانستان، الجزایر، آنگولا، بحرین، جمهوری دموکراتیک کنگو، قزاقستان، مراکش، سودان، ترکیه و زیمبابوه قابلتوجه است.
چه معیارهایی برای گسترش در نظر گرفته شده است؟ این بار هیچ منطق فاششدهای وجود نداشت، اما همانطور که آنیل سوکلال، مدیر اجلاس آفریقای جنوبی ادعا کرد، «کاملاً صراحت داشتیم که کشورها باید از جنوب جهانی باشند، در مناطق مربوطهی خود جایگاه خوبی داشته باشند، و ثالثاً آنها باید جایگاه خوب بریکس را ارتقا دهند.» اما «جایگاه خوب» گویا شامل جنایت است. جنگ طولانی در یمن که ایران را در مقابل عربستان سعودی و امارات قرار داده و ۳۵۰هزار غیرنظامی را در میان قحطی فراگیر برجا گذاشته است. رخدادهای خیزش حقوق زنان در ایران. جنگ داخلی اتیوپی در تیگره. افشای اخیر قتلهای جمعی آوارگان اتیوپیایی در حال عبور از مرز یمن توسط نیروهای سعودی. امتناع امارات از استرداد برادران گوپتا که در دههی ۲۰۱۰ در افریقای جنوبی قطعاً به فساد مبادرت کردند. رأی کثیر رأیدهندگان آرژانتینی به خاویر ملیا، سیاستمداری نوع بولسونارو (که قصد دارد اقتصاد محلی را مجدداً دلاریسازی کند) – اگرچه ممکن است محافظهکارهای مستقرتر در انتخابات اکتبر برنده شوند.
طبق آنچه در بریکس معمول است، زمانی که اینگونه بیمنطقی پدیدار میشود، سناریوی چپ-راست بازتاب پیدا میکند: لفاظیهای رادیکال ضد امپریالیستی با هدف پنهان کردن محافظهکاری عمیق و حمله به حوزههای محلی طبقهی کارگر. بهعنوان مثال، در سخنرانی در گردهمایی جوانان بریکس در ماه ژوییه، نکوزازانا دلامینی-زوما، ریاستجمهوری آفریقای جنوبی، با شور و احساسات از این گفت که چگونه بریکس «سقوط نظم جهانی امپریالیستی ناعادلانه» را تسریع خواهد کرد. باسیسیو ماووسو Busisiwe Mavuso، مدیر اجرایی «رهبری کسبوکار آفریقای جنوبی»، پاسخ داد،
«این سخنرانی سرشار از لفاظیهایی بود که بریکس را بهعنوان یک قطب رقابتی در جهان در برابر غرب معرفی میکرد، نه ائتلافی که برای تقویت توسعه و همکاری اعضای آن طراحی شده است. از قضا، در همان سخنرانی، دلامینی-زوما نسبت به کسانی ابراز تأسف کرد که ترجیح میدهند ما مواد خام را به جای کالاهای تولیدی به دنیا صادر کنیم. او در نظر نگرفت که ویژگی روابط ما با چین و هند اساساً صادرات مواد خام و واردات کالاهای صنعتی است.»
کریس لندسبرگ رییس دیپلماسی آفریقایی دانشگاه ژوهانسبورگ، ناسیونالیسم افراطی دولت را که غیرمعمول نیست بهعنوان تجلی «گرایش [پرتوریا] به تأکید بیش از حد بر ظهور جنگ سرد دوم [تفسیر میکند]، که ائتلافی ضد امپریالیستی آن را راهبری میکند که درست است و واقعی، بدون نگاه کردن به گرایشهای خردهامپریالیستی و نئوامپریالیستی اعضای قدرتمند بریکس. آفریقای جنوبی همچنین خواهان روابط نزدیک با غرب، تقریباً برمبنای شرایط اقتصادی خود بود، در حالی که بر بیاعتمادی سیاسی بین پرتوریا و این قدرتها تأکید میکرد».
جاهطلبیهای خرده-امپریالیستی
در واقع، گاهی اوقات، زمانی که به قطعنامههای اجلاس سران با دقت بیشتری نگاه میکنیم، بوروکراتهای بریکس نیز بهدرستی و، مطابق با جایگاه خردهامپراتوریشان در اقتصاد جهانی، صحبت میکنند که در آن رهبرانشان آشکارا بر ناتوانی خود برای ایجاد هرگونه تغییر اساسی اذعان میکنند. قبل از در نظر گرفتن پیامدهای اصطکاکهای جغرافیایی اقتصادی که امیدها به بریکس را برای بهراه انداختن نبرد ارزی جهانی از بین برد، به زبان بیانیهی دوم ژوهانسبورگ (اولین بیانیه در سال ۲۰۱۸) به فرمانبرداری مستمر بریکس از نهادهای نولیبرالی غربی در این نیم دوجین قطعنامه توجه کنید:
۸. ما حمایت خود را از سیستم تجارت چندجانبهی باز، شفاف، منصفانه، قابل پیشبینی، فراگیر، عادلانه، غیر تبعیضآمیز و مبتنی بر قوانین تجاری سازمان تجارت جهانی (WTO) در بطن آن، بار دیگر تأیید میکنیم…
۹. ما خواهان الزام به پیشرفت در جهت دستیابی به یک سیستم تجارت کشاورزی منصفانه و بازارمحور هستیم…
۱۰. ما از یک شبکهی ایمنی مالی جهانی قدرتمند که صندوق بینالمللی پول (IMF) مبتنی بر سهمیه و منابع کافی در کانون آن قرار دارد حمایت میکنیم… هر گونه تعدیل در سهام سهمیه باید منجر به افزایش سهم سهمیهی بازارهای نوظهور و اقتصادهای در حال توسعه شود…. از جمله در سمتهای رهبری در نهادهای برتون وودز، که بازتابدهندهی نقش این کشورها در اقتصاد جهانی است…
۲۷. ما مؤسسات مالی چندجانبه و سازمانهای بینالمللی را تشویق میکنیم که نقش سازندهای در ایجاد اجماع جهانی در مورد سیاستهای اقتصادی ایفا کنند و… کماکان توصیههای … گزارش بررسی مستقل گروه ۲۰… را اجرا کنند.
۲۹. ما متذکر میشویم که سطوح سنگین بدهی در برخی کشورها، فضای مالی موردنیاز برای رسیدگی به چالشهای توسعهی مستمر را کاهش میدهد… یکی از ابزارها، از جمله، برای رسیدگی به آسیبپذیریهای بدهی، از طریق اجرای قابل پیشبینی، منظم، بهموقع و هماهنگ «چارچوب مشترک نحوهی برخورد با بدهی» توسط گروه ۲۰ است، با مشارکت اعتباردهندگان رسمی دوجانبه، اعتباردهندگان خصوصی و بانکهای توسعهی چندجانبه در راستای اصل اقدام مشترک و تقسیم عادلانهی بار.
۳۰. ما برای ادامهی ایفای نقش مجمع چندجانبهی برتر در زمینهی همکاریهای اقتصادی و مالی بینالمللی که شامل هردو بازارهای توسعهیافته و بازارهای نوظهور و کشورهای درحالتوسعه است که در آن اقتصادهای بزرگ به طور مشترک به دنبال راهحل برای چالشهای جهانی هستند، بار دیگر بر اهمیت گروه ۲۰ تأکید میکنیم. ما مشتاق میزبانی موفقیتآمیز هجدهمین اجلاس سران گروه ۲۰ در دهلی نو تحت ریاست هند هستیم. ما فرصتهای ایجاد حرکت پایدار برای تغییر توسط هند، برزیل و آفریقای جنوبی را که از سال ۲۰۲۳ تا ۲۰۲۵ بر گروه ۲۰ ریاست میکنند، یادآوری میکنیم و از تداوم و همکاری در ریاستهای آن بر گروه ۲۰ حمایت میکنیم و برای تلاشهایشان آرزوی موفقیت داریم. (تأکید اضافه شده است)
پیام ساده در اینجا این است که بهجای واژگونی میز اصلی قدرت اقتصادی غرب، این بلوک قصد تثبیت و بازمشروعیتیابی این «نظم مبتنی بر قوانین» را دارد – علیرغم این تضاد آشکار که ایدئولوژی زیربنایی آن، یعنی اجماع واشنگتن، باعث رنجی این چنین زیاد در بسیاری از جوامع کمدرآمد بریکس شده است. این کرنشی غیرعادی نیست، زیرا از سال ۲۰۰۸ که گروه ۲۰ تأسیس شد، بریکس بهعنوان پشتیبان سیاست مالی و چندجانبهی غرب عمل کرده است. در چنین محیطهایی در مقیاس جهانی – و در سرمایهگذاریهای مستقیم خارجی شرکتهای غربی + بریکس در کشورهای فقیر – است که منافع امپریالیستی و خردهامپریالیستی تمایل به درهمآمیزی دارد.
برای مثال، دههی ۲۰۱۰ شاهد تعهدات مکرر، در حرف و در عمل، برای اصلاح قدرت رأی در نهادهای برتون وودز بود. تمرین بازمشروعیتیابی این نهادها با افزایش سهمیهها در سال ۲۰۱۵ به اوج خود رسید که در آن بریکس ۷۵ میلیارد دلار در تأمین افزایش سرمایه کمک کرد، در همان سال یوان در سبد رسمی ارزهای رسمی صندوق بینالمللی پول گنجانده شد. سهم چین در صندوق بینالمللی پول در آن سال ۳۷ درصد، برزیل ۲۳ درصد، هند ۱۱ درصد و روسیه ۸ درصد افزایش یافت، اما این افزایش اساساً به هزینهی غرب رخ نداد.
دو کشوری که بیشترین سهمیهی رأی را از دست دادند نیجریه و ونزوئلا (هر کدام با ۴۱ درصد) بودند و حتی سهمیهی آفریقای جنوبی (۲۱ درصد) سقوط کرد. آرای چین از ۳.۸ درصد به ۶.۱ درصد از کل افزایش یافت و پنج کشور بریکس (از سوی مدیران غربی) اجازه یافتند که تقریباً به سطح ۱۵ درصدی برسند که با آن میتوانند حق وتو اعمال کنند. اما پیآمد این اثرگذاری نه در تغییر سیاستهای اجماع واشنگتن دیده شد و نه در «جایگاه رهبری مطلوب در نهادهای برتون وودز» احساس شد. زمانی که این نهادها در سالهای ۲۰۱۱ و ۲۰۱۹ دستبهدست شدند، بریکس برای رقابت جمعی نه با مدیرعاملی صندوق بینالمللی پول که در اختیار اروپا بود تلاشی کرد، نه با رؤسای بانک جهانی که در سالهای ۲۰۱۲، ۲۰۱۹ و ۲۰۲۳ ایالات متحده تحمیل کرد. علاوه بر این، از قرارداد ذخیرهی احتیاطی ۱۰۰ میلیارد دلاری به جای صندوق بینالمللی پول که این همه دربارهاش داستانسرایی شد هیچ نشانهای نبود. بانک توسعهی جدید بریکس و بهویژه در سبد آفریقای جنوبی، بارها وامهای نامناسب به وامگیرندگان فاسد ارائه کرده است.
فرارسیدن تحریمهای اقلیمی، در زمان بررسی واقعیت اصلاحات ارزی
با این حال، درجهای از اصطکاک بین جناح نولیبرال طرفدار تجارت در بریکس، از یک سو، و غرب از سوی دیگر، در زمینهی «تحریمهای اقلیمی» نامساعد در قالب مکانیسمهای تنظیم حدّ کربن وجود داشت که، با آغاز از اتحادیهی اروپا، تعرفههایی را بر واردات با سطوح بالای انرژی گازهای گلخانهای اعمال خواهد کرد:
۶۳. ما با موانع تجاری ازجمله موانعی که به بهانهی مقابله با تغییرات آبوهوایی توسط برخی از کشورهای توسعهیافته تحمیل شده است مخالفیم و تعهد خود را برای افزایش هماهنگی در مورد این موضوعات تکرار میکنیم. ما تأکید میکنیم که اقدامات انجامشده برای مقابله با تغییرات آبوهوایی و از دست دادن تنوع زیستی باید با سازمان تجارت جهانی منطبق باشد… ما نسبت به هرگونه اقدام تبعیضآمیز متناقض سازمان تجارت جهانی که تجارت بینالمللی را مخدوش میکند، خطر موانع تجاری جدید را دربر دارد و بار مواجهه با تغییرات آبوهوایی و از دست دادن تنوع زیستی را به اعضای بریکس و کشورهای درحالتوسعه منتقل میکند ابراز میکنیم.
عبارتپردازی بالا بازگویی روایتی از انکار [تغییرات] آبوهوایی است، زیرا به دلیل شکست نظام سرمایهداری در درونیکردن [هزینههای] انتشار گازهای گلخانهای، آلودگی و هدررفت منابع در محاسبات بهای تمامشدهی شرکتها، هماکنون تحریفهای شدیدی در تجارت بینالمللی، سرمایهگذاری و امور مالی وجود دارد. به گفتهی نیک استرن، اقتصاددان بریتانیایی، با توجه به تهدیدی که فجایع اقلیمی و محیطزیستکشی برای جهان، بهویژه برای کشورهای بریکس و دیگر اقتصادهای نوظهور ایجاد میکند، میل به حفظ این اختلالهایهای حاکم ضد اکولوژیکی «بزرگترین شکست بازاری است که جهان دیده است».
از سال ۲۰۲۱، بارها طبقهی حاکم، دولتی و شرکتی، آفریقای جنوبی میزبان [اجلاس بریکس] تکرار کرد که تحریمهای اقلیمی غرب علیه صادرات انرژیبر دلیل اصلی کربنزدایی اقتصاد است. به دلیل شدت بیش از حد انرژی زغال سنگ در محصولات صادراتی این کشور، کشورهایی با مالیات کربن بالاتر، تعرفهای بر محصولات صادراتی این کشور تحمیل خواهند کرد –گاهی اوقات ۱۰۰ دلار در هر تن در مقایسه با ۰.۳۵ دلار در تن در افریقای جنوبی بهمنظور ممانعت از «نشت کربن». چنین تعرفههایی میتواند برای شرکتهای گروههای مصرفکنندهی انرژیبر ویرانگر باشد – عمدتاً شرکتهای چند ملیتی غربی منطقاً در برابر کربنزدایی مقاومت میکنند زیرا انرژی خورشیدی، بادی و ذخیرهسازی بار پایهی کمتر و هزینههای سرمایهای بالاتر دربر دارد.
بدین ترتیب، گاهی اوقات تفاوتهای بسیار مهمی بین منافع مادی اقتصادهای امپراتوری و خردهامپراتوری وجود دارد. عمدتاً، منافع مادی عینی بهطور گسترده با هم منطبق است، تا جایی که جاهطلبیهای بریکس همچنان دستیابی به نقش اساسیتر در حاکمیت چندجانبهی شرکتی است، نه اینکه آن را برهم بزنند (برخلاف آنچه بسیاری از افراد متعهد به امیدهای بیپایه دوست دارند وانمود کنند). تقریباً در همهی مواردی که صداهای مصرانهتر از جنوب جهانی، عدالت اقتصادی بینالمللی را بهعنوان نگرانی خود مطرح میکنند، وسوسهی حمایت از لفاظیهای آنها وجود دارد (حتی زمانی که با کردارشان هماهنگ نباشد)، اما تحریمهای اقلیمی علیه منتشرکنندگان بزرگ کربن در بریکس و دیگر کشورهای نوظهور از این موارد نیست.
اصطکاک مهم دیگری که بهطور منظم در نشستهای بریکس پدیدار شده، بر سر روابط ارزی و پولی است، این اصطکاک بهویژه از زمانی به وجود آمد که تحریمهای مالی علیه روسیه در مارس ۲۰۲۲ اعمال شد – از جمله توسط بانک «توسعهی جدید» بریکس (که مسکو ۱۸ درصد از سهام آن را در مالکیت دارد). همانطور که دیلما روسف، رئیس جدید این بانک تأیید کرد. رئیسجمهور برزیل، لوئیز ایناسیو لولا داسیلوا خطاب به سران دیگر کشورها که در ژوهانسبورگ گرد هم آمدند، گفت: «ایجاد ارزی برای مبادلات تجاری و سرمایهگذاری بین اعضای بریکس، گزینههای پرداخت ما را افزایش و آسیبپذیریهای ما را کاهش میدهد».
و یک مقام ریاستجمهوری آفریقای جنوبی، Khumbudzo Ntshavheni، بهویژه در مورد سیستم ارتباطات مالی بین بانکی جهانی (سوئیفت) آزردهخاطر بود، زیرا پس از حمله به اوکراین، «روسیه اکنون از سوئیفت مستثنی شده است، اگرچه هیچ تحریمی از سازمان ملل علیه فدراسیون روسیه وجود ندارد. بهعنوان اعضای بریکس، ما این حق را داریم که بدون ممانعتی از جانب منافعی خارج از منافع ملی خود و منافع سازمان ملل، مکانیسمهای تجارت با یکدیگر را بررسی کنیم.»
اما این احساسات و همچنین پیشنهادها برای ارز بریکس با پشتوانهی طلا یا ارز سایبری مبتنی بر بانک مرکزی یا قابلیت تسعیر بیشتر یوآن چین، همه با یک واقعیت سخت مواجه شدند. روسف تنها بلندپروازی خفیف خود را برای افزایش سبد وام با ارز محلی بانک بریکس از ۲۲ به ۳۰ درصد تا سال ۲۰۳۰، علیرغم آسیبهای وارد شده به وامهای با ارزهای قدرتمند، ابراز کرد. و در مورد مقامات دولتی بریکس، بهگفتهی Enoch Godongwana، وزیر دارایی سابقاً مارکسیست و اکنون کاملاً نولیبرال آفریقای جنوبی، «ما هیچ قصدی برای جایگزین کردن دلار نداریم. برای کشورهایی که عمدتاً با جهان غرب تجارت میکنند، مانند آفریقای جنوبی، دشوار است که بگویند “میتوانم دلار را جایگزین کنم” زیرا هنوز بهشدت با آن تجارت دارند.»
سیم تشابالالا Sim Tshabalala، مدیر اجرایی «بانک استاندارد»، تأمینمالی کنندهی اصلی بینالمللی آفریقای جنوبی، به شورای بازرگانی بریکس و سران کشورها یادآوری کرد:
«ویژگیهای ضروری یک ارز ذخیرهی بینالمللی. ازجملهی این ویژگیها میتوان به انتشار توسط بانک مرکزی با اعتباری بسیار بالا در اجرای سیاستهای پولی، واحد پول یک دولت یا نهاد فراملی با سابقهی به همان اندازه قوی در سیاست مالی و پرداخت بدهیهای آن؛ دسترسی آزاد به آن در مقادیر زیاد در بسیاری از حوزههای قضایی؛ و قابلیت تبدیل کامل در تمامی اوقات اشاره کرد. این مجموعه از ویژگیها را نمیتوان بهسرعت آرزو کرد – یا برسر آن توافق کرد – تا به وجود بیاید، بلکه تنها میتواند در طی سالیان متمادی بهعنوان سابقهی اعتبار کامل و استفادهی بسیار گسترده پدیدار شود.»
تردیدی نیست که در اوایل سال ۲۰۲۳، دلار آمریکا تقریباً اعتبار ظاهراً تمامعیار خود را از دست داد زیرا مجلس نمایندگان جمهوریخواه کشور را به آستانهی نکول بدهی عمومی رساند. اما با این حال، استفاده از دلار در سیستمهای پرداخت بینالمللی سویفت (بدون احتساب معاملات داخل منطقهی یورو) ۵۹ درصد بود، در مقایسه با یورو با ۱۴ درصد، پوند انگلیس کمتر از ۶ درصد، ین با ۵ درصد، دلار کانادا نزدیک به ۳ درصد و یوآن چین کمی بیش از ۲ درصد. جکی سیلیرز، تحلیلگر محلی، علاوه بر عدم نقدشوندگی در نقلوانتقالات بین بانکی، دلایل دیگری برای بدبینی ارائه کرد:
«در آیندهی قابل پیشبینی، هیچ چشماندازی برای جایگزینی دلار وجود ندارد. تجارت بین کشورهای بریکس برای حفظ یک ارز مشترک بسیار کوچک است. تجارت با پولهای ملی (غیر قابلتبدیل آزاد) تنها در صورتی منطقی است که تراز تجاری بین کشورها کموبیش برابر باشد. بهعنوان مثال، روسیه اخیراً مقدار زیادی نفت به هند فروخته است و به روپیه معامله میکند. اما از آنجایی که هند بسیار کمتر از واردات خود به روسیه صادر میکند، مسکو اکنون روپیههایی در اختیار دارد که – بهجز برای خرید کالا از هند – نمیتواند آن را خرج یا تبدیل کند. یوآن چین به اندازهی کافی قابلتبدیل نیست و فاقد بازارهای عمیق سرمایه، شفافیت بازار، بانکهای مرکزی مستقل و نهادهای مالی بانکهای غربی پشتیبان است. همچنین تصوراتی از خطرات مرتبط با آیندهی چین وجود دارد – این کشور یک حکومت خودکامه است که با کاهش رشد اقتصادی در تقلا برای حفظ ثبات است. هند نیز با توجه به نگرانیهایش در مورد چین بهعنوان یک رقیب منطقهای و بالقوه جهانی، ناگزیر است با یک ارز مشترک مخالفت کند.»
«اتهامها!» و ضداتهامهای خردهامپریالیستی
در بستر چنین توازن قدرت نامطلوبی، سه روایت بریکس باقی میماند که میتوان «هیجان»، «امید» و «درماندگی» نامید. در برخی موارد، حتی امیدوارترین مفسران یا مفسران هیاهومحور تسلیم رفتار خردهامپراتوری میشوند؛ اندکی قبل از نشست ژوهانسبورگ، پپه اسکوبار، روزنامهنگار برزیلی – که عمدتاً توسط مقامات روسی در جریان قرار گرفته بود- با انزجار شاهد جنجالهای داغ در مورد احتمال ورود رئیسجمهور روسیه به ژوهانسبورگ بود، پس از اینکه دیوان کیفری بینالمللی (ICC) اعلام کرد که دهها هزار کودک اوکراینی ربوده شده جنایت جنگی است:
«این بود که آفریقای جنوبی در برابر فشار غرب در مورد اساسنامهی رم دیوان کیفری بینالمللی تسلیم شد که اساساً میگوید که ولادیمیر پوتین در صورت حضور در یکی از کشورهای امضاکنندهی دیوان کیفری بینالمللی باید دستگیر شود… میدانید، تکنیکهای افسانهای “جنگ ترکیبی”، بهشدت بر پرتوریا و ژوهانسبورگ اعمال شد. و از آنجا که ضعیفترین حلقهی درون بریکس هستند، مجبور شدند تسلیم شوند.»
اما برای کسانی که در دو دستهی اول قرار دارند، یعنی آنانی که تعهدات سیاسی عمدهای به تبلیغات بریکس دارند یا حداقل به پتانسیل این بلوک امیدوارند، مواجهه با این استدلال که این بلوک واقعاً درمانده است، بسیار آزاردهنده است. این استدلال که این بلوک تاکنون نه بهعنوان یک بدیل ضدامپریالیستی در برابر ساختار قدرت اقتصادی غرب، بلکه بهعنوان یک بلندگوی خردهامپریالیستی عمل کرده است. این خشم به طور منطقی منجر به اتهامزنیهای کاریکاتورمآبانه میشود.
بهعنوان مثال، روی سینگهام، نیکوکار جنجالی سال گذشته به دوستی مشترک نوشت: «من واقعاً احساس میکنم که تروتسکیستها با مزخرفات خود در مورد خردهامپریالیسم بسیار خطرناک شدهاند: آنها علیرغم تظاهر به مخالفت امپراتوری ایالات متحده توجیهگر اهداف کلیدی آن شدهاند.» و با همین روحیه، دنی هایفونگ، مفسر ژئوپلیتیک در یوتیوب، در اوایل اوت به بن نورتون گفت:
«من فکر میکنم برخی هستند که واقعاً مخالفان بریکس را دوست دارند. نمیدانم آنها را دیدهاید یا نه. آنها حضور دارند، میدانید، یک شاخهی کامل وجود دارد. حتی افرادی مانند پاتریک باند و برخی دیگر که کشورهای بریکس را خردهامپریالیست میخوانند… آنها اساساً کل خط جنگ سرد، نه واشنگتن و نه پکن، نه واشنگتن و نه اتحاد شوروی، اوه بهواقع فدراسیون روسیه، را [تکرار میکنند]. میدانید، ذهنیتشان در آنجاست.»
نورتون پاسخ داد،
«اینها، چیزی از اقتصاد نمیدانند. آنها چیزی در مورد توسعهی سوسیالیسم نمیدانند… این افراد عمیقاً غیرجدی هستند و اصول امپریالیسم را درک نمیکنند. و بازهم، آنها در مورد همه چیز اشتباه میکنند. افرادی مانند پاتریک باند، آنها در مورد یوگسلاوی اشتباه کردند، آنها در مورد اتحاد شوروی اشتباه کردند، آنها در مورد کوبا اشتباه کردند، آنها در مورد نیکاراگوئه اشتباه کردند، آنها در مورد ونزوئلا اشتباه کردند، آنها در مورد جنگ و لیبی که همه از آن پشتیبانی میکردند اشتباه کردند. آنها در مورد جنگ سوریه که همه از آن حمایت کردند اشتباه کردند. و امروز آنها در مورد روسیه و چین که فکر میکنند امپریالیست هستند. و آنها در این مورد مکه بریکس صدای دیگر نولیبرالیسم است اشتباه میکنند…
«منظورم این است که میتوانید ببینید تاریخ به کجا میرود. بسیار واضح است که بریکس به چه سمتی حرکت میکند و این مسیر توضیح میدهد که به همین دلیل بسیاری از کشورها در جنوب جهانی، از جمله کشورهایی مانند عربستان سعودی و امارات که از لحاظ تاریخی متحدان غرب بودهاند، نیز علاقهمند به پیوستن و مشارکت با بریکس هستند. زیرا با چندقطبی شدن جهان هرچه بیشتر و همزمان با بحران و زوال امپریالیسم غربی، فضا و امکان تنفس هرچه بیشتری برای کشورهای جنوب جهانی فراهم میکند تا مسیرهای اقتصادی جدید توسعه، از جمله سوسیالیسم را، مانند آنچه در چین میبینیم، مانند آنچه در ویتنام میبینیم، مانند آنچه در لائوس، کوبا، ونزوئلا، نیکاراگوئه و بولیوی میبینیم، دنبال کنند.
«همهی این کشورها با این موضوع موافقاند و این خیلی خندهدار است که به ما گفته میشود، مثلاً به پاتریک باند، که یک سفیدپوست در آفریقای جنوبی است، گوش کنیم. منظورم این است که میدانید، ممکن است افرادی سفیدپوست باشند که تحلیل خوبی از این موضوع داشته باشند. درست مثل من که سفیدپوست هستم، بیخیال، یک سفیدپوست در آفریقای جنوبی، که دائماً از همهی مبارزات جهانی آزادیبخش جنوب انتقاد میکند، فقط این نوع تاریخ نواستعماری را تقویت میکند.»
دعوت امپریالیستی برای پیوستن به قدرت شرکتهای جهانی – نه جنگیدن با آن
پس مفهوم خردهامپریالیسم دربارهی چیست؟ بر اساس روح نظر روی مائورو مارینی، نظریهپرداز وابستگی برزیلی، تحلیلگر اصلی این مفهوم، بلوک بریکس را نهتنها میتوان بهعنوان پیوستن به امپریالیسم به شیوهای که در بالا مورد بحث قرار گرفت، درک کرد، که در آن نقش «معاون کلانتر» را برای سرمایهداری شرکتی جهانی ایفا میکند. بلکه، این مکان همچنین منعکسکنندهی چیزی است که مارینی آن را «همکاری خصومتآمیز» قدرتهای اصلی خردهامپراتوری با کنترل فراگیر شرکتها و چندجانبگی ایالات متحده – اتحادیهی اروپا – بریتانیا، -ژاپن نامید.
بهعنوان مثال، اعضای گروه ۲۰ – ازجمله پنج کشور بریکس بهعلاوهی دو عضو جدید (آرژانتین و عربستان سعودی) – زمانی که این نهاد در اواخر سال ۲۰۰۸ راهاندازی شد، توافق کردند که که در برابر آنچه در آن زمان بازارهای مالی غرب را درهم شکسته بود برنامههای نجات مالی را هماهنگ کنند. و از آن زمان، آنها – گاه با اکراه – هماهنگ رفتار کردهاند (به غیر از تحریمهای مالی شایسته و توقیف داراییهای روسیه به دلیل تلاش جاریاش برای استعمار مجدد اوکراین – امیدوارم سرانجام در ازای غرامتهای جنگی برگردانده شوند).
ریشههای تلفیق امپریالیستی/خردهامپریالیستی معاصر را باید در تحکیم پروژهی سیاست نولیبرالی در دههی ۱۹۹۰ جستوجو کرد. از آن زمان به بعد، کنترل غرب بر تأمینمالی کنندگان چندجانبه، سازمان تجارت جهانی WTO و کنوانسیون تغییرات آبوهوایی سازمان ملل UNFCCC نه تنها به آنها، بلکه به بزرگترین شرکتهای بریکس نیز خدمت کرده است. مارینی در سال ۱۹۷۲ هنگام توصیف برزیل مطرح کرد که چنین وضعیتی نشاندهندهی «شکلی است که سرمایه داری وابسته با رسیدن به مرحلهی انحصاری و سرمایهی مالیه بهخود میگیرد». به دلیل «انباشت سرمایهی مبتنی بر ابراستثمار تودههای کارگر – شهری و نیز روستایی – و تبلوریابی هژمونی تسخیر شده توسط انحصارهای صنعتی و سرمایهی مالیهی ملی و بینالمللی، به لطف بحران، همچنان که جامعه گرفتار رکود میشود، برای حفظ سود در سطح قابل قبول ، توسط انحصارات صنعتی و سرمایه مالی ملی و بینالمللی، گسترش خارجی لازم است.»
برای این که نشان دهیم چگونه این موضوع در کشور میزبان بریکس در ژوهانسبورگ پدیدار میشود، سمیر امین مارکسیست مصری در کتابی که پس از مرگ وی در سال ۲۰۱۹، منتشر شد به انتقاد کوبنده از آفریقای جنوبی پرداخت که «رهایی از آپارتاید نفرتانگیز، اکنون با یک چالش واقعاً هولناک مواجه شده است: چهگونه از دموکراسی چندنژادی به سمت دگرگونی عمیق جامعه فرا برویم؟ انتخابهای دولت ملی آفریقا تاکنون از این سؤال طفره رفته و در نتیجه هیچ چیز تغییر نکرده است. نقش خردهامپریالیستی آفریقای جنوبی تقویت شده و همچنان تحت سلطهی انحصارهای معدنی انگلیسی-آمریکایی است.»
امین، قبلاً در سال ۲۰۱۵، در مقالهای که با عنوان «امپریالیسم معاصر» در «مانتلیریویو» نوشته بود این استعاره را دربارهی بریکس ارائه کرد: «حملهی مداوم امپریالیسم جمعی ایالات متحده/اروپا/ژاپن علیه همه مردم جنوب روی دو پا راه میرود: پای اقتصادی – نولیبرالیسم جهانیشده که بهعنوان تنها سیاست اقتصادی ممکن اجباری شده است. و پای سیاسی – مداخلات مستمر ازجمله جنگهای پیشگیرانه علیه کسانی که مداخلات امپریالیستی را رد میکنند. در پاسخ، برخی از کشورهای جنوب، مانند بریکس، در بهترین حالت تنها روی یک پا راه میروند: آنها ژئوپلیتیک امپریالیسم را رد میکنند اما نولیبرالیسم اقتصادی را میپذیرند.»
پنج سال پیش، سیفاموندی زوندی Siphamondli Zondi – یکی از مقامات برجستهی آفریقای جنوبی بریکس، مستقر در دانشگاه ژوهانسبورگ – به نکتهی مشابهی اشاره کرد:
«اگرچه برخی از کشورهای گروه ۲۰ از پیرامون نظام جهانی بهعنوان کشورهای درحالتوسعه میآیند، اما بازآرایی دائمی قدرت جهانی باعث میشود که در مرکز قرار بگیرند و در نتیجه شبهخودی شوند. آنها به چیزی تبدیل میشوند که امانوئل والرشتاین نیمهپیرامونی مینامد یا پاتریک باند از آن بهعنوان قدرتهای خردهامپراتوری یاد میکند. در این طرح بزرگ ژئوپلیتیک، اعضای جنوب در گروه ۲۰ تا حدودی به افراد خودی تبدیل شدهاند که با مرکز قدرت جهانی برای حفظ وضعیت کار میکنند و بهجای تحول بنیادین برای اصلاحات تلاش میکنند.»
کشورهای بریکس به رهبری چین، در حالی که خواستار اصلاحات چندجانبه (معمولاً نمایشی) هستند، مدتهاست که در سیستم جهانی توانمندسازی شرکتها که به آن میپیوندند، قدرت شرکتی را ارتقا دادهاند – و همچنین به طور فزایندهای به تأمین مالی میپردازند. در این فرایند، هنگام تهیهی مواد خام از کشورهای فقیر، به استخراج سودآورتر غارتگرانه پرداختند. به دنبال این دستورکار، همانطور که دیوید هاروی (در اوایل سال ۲۰۰۳) گفته بود جابهجایی سرمایهی بیش از حد انباشته توسط آنها نیز مستلزم تبدیل شدن آنها به «رقبای [امپریالیسم] در صحنهی جهانی بود. چیزی که میتوان آن را “خردهامپریالیسمها” نامید، پدید آمد… هر مرکز در حال توسعهی انباشت سرمایه با تعریف حوزههای نفوذ سرزمینی به دنبال ترمیم مکانی-زمانی نظاممند برای سرمایهی مازاد خود بود».
وقتی نوبت به «فرارفتن» چین تا آمریکای لاتین رسید، سیمون رودریگز پوراس و میگل سوران از اپوزیسیون چپ ونزوئلا شکایت کردند که «رابطهی چاویسم با خردهامپریالیسم چینی ویژگیهای تسلیم واقعی را یافته است. نهتنها مشارکت در سرمایهگذاریهای مشترک به شرکتهای چینی داده شد، بلکه بدهی خارجی بزرگی نیز با چین به دست آمد که بخشی از آن از طریق فروش نفت در آینده، تأمین مالی پیمانکاری کارهای زیرساختی توسط شرکتهای چینی و همچنین واردات محصولات چینی بود.»
بااینحال، ویجی پراشاد، مدیر مؤسسهی سهقاره، بهدرستی خواهان «بررسی بیشتر این مسأله است که آیا کشورهای بریکس – با شتابهای جداگانهشان – خردهامپراتوری به معنای موردنظر مارینی هستند یا خیر. آنها قطعاً دولتهای امپریالیستی نیستند.» قطعاً هنوز نیستند، عمدتاً به این دلیل که ۸۰۰ پایگاه خارجی پنتاگون و نزدیک به ۹۰۰ میلیارد دلار هزینهی سالانهی آن هیچ رقیب نظامی ندارد، ولو آنکه روسیه تسلیحات هستهای بیشتری داشته باشد.
اما دو محقق منتقد دیگر، سام مویو و پاریس یروس، در سال ۲۰۱۱ به واقعیتهای مادی مجزا و بسیار متنوع بریکس اشاره کردند: «میزان مشارکت در پروژهی نظامی غرب نیز از یک مورد به مورد دیگر متفاوت است، هرچند شاید بتوان گفت: در همهی اینها یک “شیزوفرنی” وجود دارد که مشخصهی “خردهامپریالیسم” است.» این موارد شیزوفرنی نظامی شامل اینهاست:
-
– لولا در برزیل (و در پی وی دیلما روسف) ۳۶هزار نیروی نظامی را به نمایندگی ایالات متحده و فرانسه در هائیتی مستقر کرد و از سال ۲۰۰۴ به مدت ۱۳ سال مخالفان محلی را سرکوب کرد؛
-
– تمایل روسیه برای پیوستن به ناتو که در سال ۲۰۰۰ توسط پوتین به رئیس جمهور ایالات متحده بیل کلینتون بیان شد – و نقش فزایندهی مهم مزدوران واگنر در غارت منابع طبیعی آفریقا در منطقهی ساحل و آفریقای مرکزی، که مشارکت این کشورها در زنجیرههای ارزش جهانی را تقویت کرد (روشی که واگنر نیز در سال ۲۰۱۹ از طرف TotalEnergies در موزامبیک به شکل ناموفقی بدان مبادرت کرد).
-
– عضویت هند در «گفتوگوی امنیتی چهارجانبه» با ایالات متحده، ژاپن و استرالیا علیه چین؛ یا
-
– دهها قرارداد تسلیحاتی سالانهی آفریقای جنوبی با ارتشهای ناتو از طریق ناظر شرکت تسلیحاتی آرمزکور و استقرار ارتش افریقای جنوبی در سال ۲۰۲۱ برای محافظت از سرمایهگذاریهای «متان سرخ» توسط توتال اینترجیز TotalEnergies و اکسان موبیل ExxonMobil در شمال موزامبیک در برابر شورش اسلامگرایان، به شیوهای که یادآور نقش این ارتش – بهعنوان ژاندارم شرکتها در جمهوری آفریقای مرکزی در سال ۲۰۱۳ و متعاقباً در شرق جمهوری دموکراتیک کنگو است.
با این حال، همکاری ستیزآمیز بین بخشها کماکان سیال است، زیرا همانطور که جاستین پودور اخیراً در «گزارش دستورکار سیاه» استدلال کرد، در حالی که «هر خردهامپریالیست یک مورد خاص است، در آفریقا، آفریقای جنوبی بهعنوان یک خردهامپریالیست واکاوی شده است…» اما نه چین و نه روسیه «با قالب خردهامپریالیستی تناسب ندارند. آنها ممکن است هژمونی را در مناطق خود اعمال کنند – یا با آن رقابت کنند -، اما این کار را زیر چتر هژمونی ایالات متحده انجام نمیدهند.» درست است، اما در حالی که نیروهای سیاسی همچنان در نوسان هستند، زیرا بحرانهای مختلف همچنان واقعیتهای قبلی را وامیگشاید، میتوان استدلال کرد که چین دارای گرایشهای متعدد ابراستثمار خردهامپراتوری (از طریق سیستم کار مهاجر هوکو [که طبق آن هر فرد موظف به اقامت ثبت شدهی دایم تنها در یک محل است]) همکاری با چندجانبههای تحت سلطهی غرب و نولیبرال و گسترش منطقهای است. همچنین اقتصاد چین همچنان درگیر سرمایهی اضافهانباشت شده است که نیازمند ترمیم فضایی است.
بنابراین، در حالی که امروزه پکن (همانطور که پراشاد میگوید) برمبنای اغلب معیارها از جمله کنترل نسبی نهادهای چندجانبه، یک قدرت «امپریالیستی» نیست، اما شی در سال ۲۰۱۷ قاطعانه نشان داد که دولتش میخواهد باتوم گسترش سرمایهداری را که در مجمع اقتصاد جهانی دست به دست شده، به دست بگیرد، درست همانطور که باراک اوباما، نئولیبرال شرکتی، جای خود را به دونالد ترامپ محافظهکار و بیگانههراس داد. به عنوان نشانهای از روزگار در سال ۲۰۲۳، چینهراسی دومی را جانشین او، جو بایدن، که قصد جدا کردن چین از مدارهای سرمایه با فناوری پیشرفته را دارد، صرفاً تقویت کرده است – این به نوبهی خود نشان میدهد که چگونه رابطهی ایالات متحده با یک خردهامپراتوری عموماً قابل اعتماد میتواند به رقابتی جدیتر بین امپراتوریها تبدیل شود، به خصوص اگر تایوان یا دریای چین جنوبی به محل رقابت نظامی تبدیل شوند.
تبیین مختصات مورد روسیه قطعاً دشوارتر است، عمدتاً به دلیل ماهیت سرکش خردهامپریالیسم که در رفتار پوتین مشهود است. تهاجم او به اوکراین قوانین مربوط را که یک ژاندارم منطقهای معمولاً تا چه اندازه مجاز به حرکت است نقض کرد (اگرچه او هشت سال پیشتر در کریمه از خود را از این قوانین خلاص کرده بود)، مورد دیگر نکول بدهیهای خارجی روسیه در ۲۰۲۲ است. باوجوداین از سوی دیگر آنتون سیلوانوف، وزیر دارایی روسیه، قاطعانه تمایل خود را برای بازپرداخت بدهی ابراز کرد: «وضعیت کنونی هیچ شباهتی با وضعیت سال ۱۹۹۸ ندارد، زمانی که روسیه ابزار کافی برای پوشش بدهیهای خود را نداشت. الان پول هست و آمادگی پرداخت هم هست.» در ماه مه ۲۰۲۳، سیلوانوف تلاش کرد تا با وجود تحریمهای غرب، اعتبار خود را از طریق بازپرداخت بدهی اوراق قرضهی یورو احیا کند.
و همانطور که پوتین مرتباً اشاره میکند، قدرتهای امپریالیستی نیز در اواخر فوریهی ۲۰۲۲ با سرقت فوری ۶۵۰ میلیارد دلار از وجوه بانک مرکزی و الیگارشهای روسیه که با بیاحتیاطی در بانکهای غربی گذاشته بودند (در نقض حقوق اولیهی مالکیت) و با خارج کردن روسیه از سیستم پرداخت بین بانکی (سویفت) سرکشی کردند. علاوه بر این، رفتار امپراتوری سرکش شامل گسترش غیرضروری ناتو به سمت شرق در برابر وعدههای رهبران غربی در اوایل دههی ۱۹۹۰ به همتایان روسی و همچنین عدم پایبندی واشنگتن به توافق مینسک در زمانی که همهی طرفهای دیگر به آن تمایل داشتند.
بار دوگانهی امپریالیسم و خردهامپریالیسم
برانکو میلانوویچ، یکی از اقتصاددانان برجستهی سوسیالدموکرات جهان، یکی از امیدوارانهترین اظهارات دربارهی بریکس را در مورد نشست ژوهانسبورگ در وبلاگ خود نوشت:
«نمیتوان این واقعیت را نادیده گرفت یا کماهمیت تلقی کرد که تعداد فزایندهای از کشورها میخواهند به بریکس بپیوندند. امتناع بریکس از مشارکت در تجارت جهانی جدید، جنگهای نیابتی یا واقعی ممکن است چنین جنگهایی را کمتر محتمل کند. و نفوذ اقتصادی بریکس ممکن است به کاهش برخی از عدمتعادلهای اقتصادی آشکار بین کشورهای ثروتمند، با درآمد متوسط و فقیر در سراسر جهان کمک کند.»
این سه جمله را با کمی کاوش بیشتر میتوان بهراحتی معکوس کرد. این واقعیت که تعداد فزایندهای از کشورها میخواهند به بریکس بپیوندند را میتوان نادیده گرفت و با توجه به اینکه این بلوک در ۱۵ سال گذشته هیچ کار اساسی انجام نداده است (بهویژه در عرصهی ژئوپلیتیک). و همانطور که نشست ژوهانسبورگ تأیید کرد، آنها به سادگی در موقعیتی نیستند که حتی دلارزدایی ابتدایی را نیز پیش ببرند (به غیر از افزایش اندک و ناچیز در تأمین مالی و تجارت ارزهای محلی پرتناقض).
علاوه بر این، مشارکت مستمر بریکس در تجارت جهانی جدید، جنگهای نیابتی یا واقعی، احتمال وقوع چنین جنگهایی را با توجه به این موارد بسیار بیشتر کرده است:
۱) فرایند «جهانیسازیزدایی» جهان (تجارت/تولید ناخالص داخلی کمتر از اوج سال ۲۰۰۸) تقریباً برای همهی اقتصادهای بریکس و کشورهایی که قرار است به آن افزوده شوند تعیینکنندهبوده است، تا حدی به دلیل نقش اصلی چین در بحران اضافهتولید سرمایهداری جهانی؛
۲) هند با پیروی دقیق از الگوی ترامپ-بایدن، موانع حمایتگرایانهتری را برای سرمایهگذاری و تجارت چین ایجاد میکند.
۳) بانک توسعهی جدید بریکس همچنان متعهد به اعمال تحریمهای مالی علیه روسیه است. و
۴) کشورهای بریکس و کشورهای دیگری که قرار است به آن افزوده شوند همچنان به نیرورسانی به خطرناکترین جنگهای نیابتی و جنگهای مستقیم جهان ادامه میدهند، خواه ایران که به روسیه پهپادهای قاتل عرضه میکند، خواه آفریقای جنوبی که سلاح به کشورهای ناتو میفروشد و اخیراً سلاحهای AK47 از روسیه برای استفادهی نیروهای پرتوریا علیه شورش شمال موزامبیک خریداری میکند. و برزیل جتهای امبرائر (به ظاهر سبک) را برای گروه واگنر تأمین میکند. و غیره و غیره و غیره.
و نفوذ اقتصادی بریکس در حال حاضر آشکارترین عدم توازن اقتصادی بین و در میان کشورهای ثروتمند، با درآمد متوسط و فقیر در سراسر جهان را تشدید میکند، بهویژه با در نظر گرفتن نقش چین در تقسیم کار جهانی، که بنگاههایش استخراج نواستعماری مواد معدنی را با جبرانی ناکافی برای شهروندان این قاره تضمین میکند و آسیبهای آبوهوایی هرچه وخیمتر میشود.
در این چارچوب، اجلاس بریکس در ژوهانسبورگ، نه پیشرفت ملایمی به سوی چندقطبی بود که اصلاحطلبان جهانی میخواستند، و نه لحظهی «تغییر بازی بزرگ» که اسکوبار به آن امید داشت. این زمان بسیار کماهمیتتری برای همهی دستاندرکاران است، حتی اگر مطمئن باشیم که این دوره برای بریکس بسیار مهمتر از اواسط سال ۲۰۲۲ در حضیض این بلوک است. اما با توجه به توازن قوا، همهی تابلوهای راهنما به سمتی شوم اشاره میکنند. ادواردو گالیانو، نویسندهی اروگوئهای در «شریانهای گشودهی آمریکای لاتین»، توضیح داد که چگونه سرآمدان حاکم برزیل و آرژانتین، در برابر پاراگوئه، «از سال ۱۸۷۰ به نوبت از ثمرات غارت لذت بردند. اما آنها خود صلیبهایی از قدرت امپریالیستی آن زمان بر دوش دارند. پاراگوئه بار مضاعف امپریالیسم و خردهامپریالیسم را بر دوش دارد.»
چنانکه گالیانو گفت: «خردهامپریالیسم هزار چهره دارد» و بقیهی ما هم همینطور. رویکرد دورویهی بریکس – به قول امین وقتی با پاهای سیاسی و اقتصادی امپریالیسم مواجه میشود – بسیاری از کسانی را که وقتی رهبران خردهامپریالیسم چپگویی میکنند باور میکنند، و وقتی به راست میروند نادیده میگیرد، گیج میسازد.
تقریباً همهی کشورهای بریکس ویژگیهای افراطگرایی و ابراستثمار را به نمایش میگذارند، بنابراین کاملاً مناسب است که محل میزبان اجلاس ژوهانسبورگ بود که در رهبری یکی از جنایتکارترین سرآمدان شرکتهای بزرگ جهان است (که اخیراً در «بررسی جرایم اقتصادی و تقلب» مؤسسهی حسابرسی PwC فقط از کسبوکارهای بمبئی و شانگهای بهتر است) و نابرابرترین شهر جهان، در نابرابرترین کشور جهان است. تنها امید همچنان به گسترش جنبشهای اجتماعی پرجنبوجوشی است که در هزاران مبارزه در درون و پیرامون کشورهای بریکس و دیگر کشورها در سالهای اخیر پدیدار شدهاند، از جمله، اما نه محدود به آن، از بیزمینهای برزیل، فعالان ضدجنگ روسی، جنبشهای متنوع مردمی هند، معترضان پرکار عدالت اجتماعی چین به همراه اویغرها، تبتیها و دموکراتهای هنگکنگ که با سرکوب مواجه هستند، تا کارگران هنوز مبارز، ساکنان کلبهها، حامیان سلامت عمومی و دانشجویان آفریقای جنوبی.
شماری از آنها در تظاهرات «بریکس از پایین» در سندتون و دوربان مرکزی در ۲۳ اوت، از جمله همبستگی با اوکراین، حقوق بشر (از جمله برای کشمیریها و مسلمانان در هند) و بهویژه تغییرات آبوهوایی و ضد استخراجگرایی به نمایش گذاشته شدند. بهعنوان مثال، شبکهی جماعتهای متحد در عمل متاثر از معدن، خواستار آن شد که بریکس باید «از مدلهای ابراستثماری امپریالیستی استخراج ثروت خارج شود و توزیع اجتماعی و اقتصادی ثروت معدنی را در چارچوب یک گذار عادلانه در اولویت قرار دهد.»
و آنگاه از کشورهایی که قرار است عضو بریکس شوند الهام بگیرید: فعالان ضد بدهی و ضد گاز آرژانتین، مدافعان حقوق بشر مصر و زنان ایرانی. و در دور بعدی گسترش، شاید با مترقیان الجزایری که بهار عربی را در سال ۲۰۱۹ احیا کردند، جوامع بومی و محیط زیستی رادیکال بولیوی، مترقیان هندوراسی، قزاقستانیهای مخالف استبداد که اعتراضات اوایل سال ۲۰۲۲ به طرز وحشیانهای با تسلیحات آفریقای جنوبی سرکوب شد، فعالان محیط زیست و جنبشهای اجتماعی نیجریهای، فعالان فلسطینی خسته از مصالحهی فتح با آپارتاید اسرائیلی، دموکراتهای سنگالی و بسیاری دیگر… که همگی خواهان جهانی بدون استثمار و سیارهکشی هستند. آنهایی که مخالف قدرت امپراتوری و خردهامپراتوری هستند نیز هزار چهرهی خشمگین دارند و اکنون باید عضلاتی متناسب با آن به دست آورند.
پیوند با منبع اصلی:
دیدگاهتان را بنویسید