
بود و نمود امروز ما در فیلم «پیرپسر»
در نوشتهی حاضر چکیدهای از داستان فیلم پیرپسر ارائه شده، ازاینرو، مطالعهی آن به کسانی که مایل نیستند قبل از مشاهدهی فیلم از داستان آن مطلع باشند، توصیه نمیشود.
علیرغم آنکه نخستین اکران فیلم «پیرپسر» همزمان با جنگ دوازدهروزه آغاز شد، و در جشنوارهی فیلم فجر ۱۴۰۳ در بخش «خارج از مسابقه» به نمایش درآمد، این فیلم در دومین هفتهی اکران خود رکوردهای فروش در سالهای اخیر را پشت سر نهاد و انتظار میرود به یکی از پرفروشترین فیلمهای تاریخ سینمای ایران تبدیل شود. کشاندن مردم به سینما آن هم پس از پشت سرنهادن دوازده روز پراز ترس و وحشت و وجود دلهای افسرده و گاه سوگمند بدون تردید نشانهی هوشمندی و موفقیت کارگردان است. پیرپسر طولانیترین فیلم سالهای اخیراست. کارگردانی که توانسته اغلب قریب به اتفاق تماشاگران را بهمدت سه ساعت و ۱۵ دقیقه بر صندلی سینما بنشاند بدون تردید راز جادوی سینما را کشف کرده است.
فیلم پیرپسر ۴ شخصیت اصلی دارد:
- پدری مجرد بنام غلام. مردی لاابالی و عیاش که پای ثابت بهاصطلاح «پلنگخانه»ای در پشت یک سمساری است. آدمی سلطهجو که جز به منافعش نمیاندیشد و هیچ فرصتی را برای لذتجویی از دست نمیدهد.
- پسر کوچکترش رضا که در یک معاملات ملکی شاغل است. آرزوی او فروش خانه توسط غلام است تا از این رهگذر سهمی نیز نصیب او شود. سرسختی غلام باعث شده گاه رضا حتی به قتل پدرش نیز فکرکند.
- پسر بزرگش علی عاقل و محجوب و کتابخوان است و موقتاً در «شهرکتاب فرشته» کار میکند. او بهنوعی تنها نقطهی تعادل و ثبات این خانوادهی سه نفره است.
- رعنا، زنی مطلقه و مستأصل که دنبال موفقیت در عالم هنر است اما تاکنون توفیقی نداشته. او درپی خانهای ارزان برای اجاره و وامی با بهرهی کم است تا به زندگیاش سروسامان دهد.
خانهای بزرگ و قدیمی در بالای شهر، اثاثیهی کهنه و کثیف، بینظمی و آشفتگی، گفتوگوها و جدلها و مناسبات پرتنش و سلطهگرانهی غلام با پسرانش موقتی بودن همه چیز را به تماشاچی القا میکند. یا وقوع اتفاقی غیرمنتظر در راه است یا هرسه سعی دارند بر واقعهای هولناک سرپوش گذارند و آن را از ذهن بیرون کنند؟
این وضعیت «نه جنگ و نه صلح» ادامه دارد تا آنکه روال جاری از جایی شروع به تغییر میکند. همیشه وقوع اتفاقی یا اضافه شدن کسی باعث برهمخوردن روال عادی یک قصه میشود. دقیقاً مثل خود زندگی. یک نقطهی عطف، یک حقیقت جدید استنباط و ایقان ما را بههم میریزد. در این فیلم نیز کاراکتر چهارم وارد قصه میشود تا حقایق تازهای آشکار شود.
غلام رعنا را در مغازه سمساری «غمخوار»! میبیند. جوانی، زیبایی و رفتار زن و البته نیازش به اجارهی آپارتمان دندان طمع غلام را تیز میکند. دامش را پهن کرده و طبقهی فوقانی خانه را به قیمت «هرچقدر راضی هستید» به رعنا اجاره میدهد. به پسرانش نیز اخطار میدهد که قصد ازدواج با او را دارد تا در خیالی نیافتند. غلام برای جلب رضایت زن به هرکاری دست میزند. سمسار که از نیاز شدید زن به پول خبر دارد نقش راهنما را بازی میکند. از طرف دیگر زن بین خودش و علی، فرزند بزرگ غلام، احساس تجانس دارد. دلش میخواهد دل او را صاحب شود. رابطه دوستانهتر میشود و این تمایل خشم غلام را برمیانگیزد. غلام که سلاحی جز پول ندارد تصور میکند اگر علی نبود به مقصدش میرسید. به زن پول فراوانی پیشنهاد میکند تا در ازای آن یک شب در خانهی زن ولو در اتاقی دیگر بخوابد. علی بازی را باخته اما هنوز ناامید نیست. غلام روز بعد زن را با زور و تهدید به خانهی خلوتی میبرد. نتیجهی آن کشمکش پس از بازگشت غلام به خانه مشخص میشود. علی و رضا تصمیم میگیرند از غلام اعتراف بگیرند. و این تصمیم پایان قهرآمیز و خونین فیلم را رقم میزند.
یکی از نقاط برجستهی این فیلم بازیهای درخشان این چهار نفر است و از میان آنها باید به بازی شگفتانگیز حسن پورشیرازی نمرهی کامل داد.
در این فیلم روایت ماجرای اصلی بهصورت خطی و منطبق با گذر زمان واقعی جلو میرود اما در لابهلای این صحنهها گذشتهی غلام و پسرانش و خانهای که در آن زندگی میکنند نیز روایت میشود. غلام موجودی شرور و مهارناپذیر است که هیچ حقی برای دیگران قائل نیست. هیچ شفقتی نسبت به پسرانش ندارد. او برای رسیدن به مطامع و لذتهای خودش از هیچ کاری رویگردان نمیشود. شباهت او به «کارامازوف پدر» شگفتانگیز است. غلام مصداق مسلم این باور «داستایفسکی» است که شر در وجود آدمی نهادینه شده است. داستایفسکی باور داشت که آدمی علیرغم آگاهیاش از خیر و شر و فرامین اخلاقی و علیرغم داشتن عقل سلیم و حتی با وقوف کامل از مجازاتها و عقوبتهای احتمالی بازهم به شر گرایش دارد و این گرایش ذاتی است یعنی با روح و جان درهم تافته شده است. از نگاه او محرک بروز شر و رفتار شرورانه احساس قدرت است. درواقع این قدرت است که منبع اصلی شر است.
غلام موجودی سلطهطلب است و در مواجهه با کسی که قدرت او را دستکم بگیرد و بهاصطلاح بخواهد برایش بازی درآورد واکنشهایش سهمناکتر و بیرحمانهتر خواهد شد. این موجود شرور هم نماد قدرت و سلطهجویی است و هم نماد رجلیت و «مردانگی». در چالش و درگیری با پسرانش نیاز او به سلطهگری برانگیخته میشود و در رودرویی با زنان آن حس مردانگی و نرینه بودن یا همان رجلیت. و این هردو خشم مهارنشدنی او را برمیانگیزانند.
از نگاهی دیگر فیلم پیرپسر روایتی تازه از عارضهی کهنهی مردسالاری در جامعهی ماست و چالشهایی که از این بیماری نشأت میگیرد و بر تمام لایههای اجتماعی جامعه ما سایه میاندازد. درواقع داستان این فیلم همزمان ماجرای زندگی سوگناک زنانی است که به شکلی در زندگی غلام حضور داشتهاند.
غلام با همسر اولش کنار نیامده چون مرتبهی اجتماعی بالاتری داشته. او در مقابل آن زن احساس حقارت میکرده. کارهای خلافش باعث شده زن از او بگریزد و او هم در مقابل ماترک خانوادهاش را بالا کشیده است. نحوهی برخورد او با پسرش علی درواقع ادامهی درگیریهای غلام با همسر اولش است. رقابت با آن زن جای خود را به رقابت با علی داده است. او علی را درجای او نشانده تا بهجای مادرش آشپزی کند، ظرف و لباس بشوید و خانه را جارو بکشد.
زن دوم غلام نیز احتمالاً به دلیل کنارهجویی یا اکراه از او، و سرکوب حس مردانگی در غلام، بهداشتن رابطهای گناهآلود متهم شده. غلام نهتنها او را به قتل رسانده بلکه پسرش را به حرامزاده و نامشروع بودن متهم میکند. او رضا را نشانهی رابطهی ننگآلود همسر دومش با دوستی بهنام خسرو میداند. مدام پسرک را تحقیر میکند تا از مادر او انتقام بگیرد. گویی کشتن زن به اندازهی کافی او را تشفی نداده و آتش انتقام را سرد نکرده است.
غلام مالامال از نیاز به سلطهگری و ارضای حس مردانگی است. روابط کوتاهمدت و پر از خشونت نمیتواند مرهمی بر نامرادیهایش باشد. او حتی در کوچه و خیابان دنبال شکار میگردد و از مزاحمت برای زنان نیز رویگردان نیست. غمخوار میگوید باید ازدواج کند شاید سرگردانیهایش تمام شود. غلام تصورمیکند داشتن همسری دائمی آراماش کند. اما از بخت بد رعنا در دامش میافتد. علیرغم موانعی که رعنا بر سرراهش میگذارد او نمیخواهد باور کند که رعنا لقمهی او نیست. رانهی غلام در این تمنا همان حس مردانگی سلطهجوست. تحمل نه شنیدن و مقاومت کردن ندارد. زن متعلق به مرد است. بهخصوص حالا که او خواسته و بر این خواستن اصرار دارد زن حق مخالفت ندارد. اما داستان از جایی پیچیدهتر میشود که رعنا تمایلش به علی و علی هم تمایلش به رعنا را آشکار میکند. او حالا دو حریف دارد. و این هر دو را باید یکبهیک سرجایش بنشاند. او مثل هر آدم سلطهطلبی از هیچ کاری برای رسیدن به هدفش رویگردان نیست. رشوه میدهد. التماس میکند. تهدید میکند و در آخرین قدم وقتی ناکام میماند برای بار دوم دست به قتل میزند. غلام قابلدرمان نیست. او نماد باور مردسالارانه است. زنان برای لذت مردان و البته اطاعت از آنان آفریده شدهاند. هرمانعی خلاف قانون طبیعت است و باید حذف شود حتی اگر پسرش باشد. پایان ماجرا قابل پیشبینی است. کارگردان فیلم با ظرافت تمام و بی آنکه آن دو زن دیگر را برصحنه بیاورد داستانی بینقص در مورد سرنوشت زنانی را روایت کرده که حاضربه پذیرش نقشی نبودند که مردان سلطهجو برایشان تعیین کردهاند.
وجود خانهای بزرگ و قدیمی در این فیلم و ویژگی های شخصیتی فردی که آن را تصاحب کرده و پسرانش و در ادامه ماجرای نه چندان غریبی که در این خانه اتفاق میافتد، ممکن است ذهن تماشاگر فیلم را به خانهی مشترکی که همهی ما در آن زندگی میکنیم معطوف نماید. به عبارت دیگر فیلم پیر پسر گویی پیش از هر انگارهای بازنمایی تجربهی شرایط اجتماعی ایران در سالهای گذشته است. خانهای آشفته و پرتنش که گویی صاحبانش آن را رها کردهاند. خانه ای که مالکیت آن به ثمن بخس ممکن شده است. نه کوششی برای سامانبخشی به آن میشود و نه کورسوی امیدی در آن به چشم میخورد. هراتفاقی در آن باریبههرجهت است. جامعهای که سامان اجتماعی آن در دوران انقلاب بههم ریخته اما هنوز نتوانسته است در سامان جدید به نظم درآید و چارچوب اجتماعی دیگری را مستقر سازد. غلام از اینکه در خیابان مزاحمت درست کند ابائی ندارد. حتی چماقی در دست میگیرد تا اعتراضکنندگان را سرجایشان بنشاند. ساکنان این خانه بلاتکلیف و سرگرداناند. یا مثل رضا با امیدهای واهی روزگار میگذرانند یا مثل علی صبوری میکنند و زبان به دندان میگیرند. گاهی هم مثل رعنا به هر خس و خاشاکی که بتواند حتی یک لحظه آنان را بر روی آب نگه دارد چنگ میاندازند. نسل جوان آویزان و بیفرداست و نسل گذشته در پی فراموش کردن خود و غرق شدن در اشکال رؤیایی دود برآمده از سینهها. نسل جوان پرت و سرگشته و ناامید جان میکند و نسل قبل ازآن گرفتار رؤیاهای نشئگی افیون است.
فیلم پیرپسر ازاین منظر آینهای تمامنما از زندگی امروز ما و از بود و نمود ماست. رعنا یکی از قربانیان این شرایط اجتماعی است. بودوباش خانوادگیاش نمیتواند نقطهی اتکایی برای او باشد. او ازدواج کرده تا از آن شرایط بگریزد. اما این اقدام نتوانسته به او در رسیدن به آرزوها و محقق ساختن تواناییهایش کمکی بکند. اکنون جدا شده و میخواهد خودش گلیم زندگی را از آب بکشد. اما بههردری میزند باز نمیشود. در شرایطی که او زندگی میکند آیا میتوان بهدلیل همدستی با غلام و بر علیه علی که دوستش دارد او را به بیاخلاقی متهم کرد؟ رعنا علیرغم تجربهای که اندوخته تصور میکند میتواند پول غلام را گرفته و مدتی او را بازی دهد و بعد هم بدون پرداخت هیچ هزینهای از دستش خلاص شود. رعنا از اهالی کوچهی هنر است و این انتخاب اتفاقی نیست. برخورد رعنا یادآور رفتار برخی از اهالی فرهنگ با صاحبان قدرت است. کسانی که تصورمیکردند میشود کجدار و مریز با مراکز قدرت کنار آمد و نانی از سفرهی آنان برداشت. هنرمندان و نویسندگان بسیاری در دوران اصلاحات چنین توهمی داشتند. سعی کردند با معیارهای حاکمیت کنار بیایند. برخی حتی تصور میکردند میتوانند بر نگاه حکومت به مقولهی فرهنگ تأثیر بگذارند. اما خیلی زود و پیش از آنکه تصور میکردند آنان را بر سر دوراهی انتخاب قرار دادند. رعنا دقیقاً مصداق هنرمندان و بازیگرانی است که دست درسفرهی حاکمیت داشتند اما در بیرون از ایران یا در فرصتهای معدودی که دست میداد در نقش منتقد و اپوزیسیون ظاهر میشدند. بی آنکه بدانند امثال غلام از وسطبازی بیزار هستند و گندم نمای جوفروش را تحمل نمیکنند. یا با مایی یا برما. رعنا با این تصور که هر وقت باب میلش نبود کنار میکشد با غلام وارد بازی میشود. اما غلام او را محاصره کرده. یا باید تنش را بدهد یا جانش را. بازی با غلام بازی با دم شیر است.
رضا بیخبر از آنچه غلام در زیر موزائیک های حیاط چال کرده است میخواهد غلام را برای فروش خانه متقاعد کند. او مدام اصرار میکند بی آنکه بداند در ذهن غلام چه میگذرد. زیرو رو شدن این خاک جنایتهای پنهان شدهی بسیاری را برملا خواهد کرد. به همین دلیل غلام تا پای جان میجنگد. علی نیز آنقدر تحمل میکند که تبدیل به پیرپسر میشود. او پذیرفتن شرایط را قبول کرده است. رد چنگهای رعنا بر پشت غلام را نمیبیند و میگذارد غلام لتوپارش کند.
غلام نیز که با فریبکاری مالکیت خانه را بهدست آورده است به هیچ ترتیبی حاضر نیست آن را از دست بدهد. او خودش را صاحب بیچونوچرای خانه و پسرانش میداند. او هم قانون است و هم مجری قانون.
فیلم پیرپسر پر از نشانه است. نشانههایی که هریک میتوانند تفسیرها و تعبیرهای متفاوت و متکثری بر فیلم بار کند. این نشانهها اتفاقی نیست و هریک با هوشمندی تمام نشانهگذاری شده اند. از تابلوهای نقاشی، آینه ها، بیت شعری بر دیوار، جانمایی اشیای مختلف گرفته تا تکیهکلامها، متلکها، موسیقی و ترانهها، حرکات سر و بدن هرکدام نشانه و اشارهای است به آنچه کارگردان در ذهن دارد. هیچ چیز در این فیلم اتفاقی نیست. گرچه گاهی باعث مطول شدن فیلم شدهاند.
بدون تردید یکی از جذابیتهای این فیلم بازی درخشان و نفسگیر حسن پورشیرازی است. چه بسا که ظاهر شدن در این نقش نه فقط بهترین کار در طول عمر بازیگری او بلکه شاید بهترین بازی نقش «بدمن» در کل تاریخ سینمای ایران باشد. بعد ازآن باید به رابطهی پرفرازوفرود علی و رعنا اشاره کرد که خود بهنوعی بازنمایی تصویری دلخواه از عشق و رابطهی عاشقانه است. در این رابطه از واژه های تکراری و ادا و اطوارهای لوث شده و رمانتیک خبری نیست. صورت واقعی این رابطه فهرست بالابلندی از نیازها و نداشتنها و محدودیتها و بیموهراسهاست. دستوپازدن برای جستن مفری برای رهایی از این وضعیت ناهنجار و رسیدن به آرامشی دلخواه. تنها درپسزمینهی این جنگ و جدالهاست که ما میل و نیاز عاشقانه به دیگری و به پذیرفته شدن را حس میکنیم. درواقع عشق شرمگنانه صورت خود را پنهان کرده است. این نیز به نوعی تصویری واقعی است از وضعیت امروز جوانها. عشقهای زیبایی که در لابهلای چرخ واقعیت له میشوند و هرگز فرصت بروز پیدا نمیکنند. رعنا و علی هرکدام در این دنیای پر از تناقضات دستوپا میزنند اما موفق به پیداکردن خود نمیشوند.
غمناکترین بخش این فیلم داستان زندگی رضاست. رضا مورد نفرت غلام است چون او را نتیجهی رابطهی مادر رضا و دوستش میداند. حرامزادگی بنا بر روایات مذهبی گناهی غیر قابلبخشش است. او در باور عامه یا قاتل پدرخواهد شد یا همبستر مادر. غلام از رضا میترسد. در عین حال مدام او را به این دلیل که مادرش با مردی دیگر گریخته و به خارج رفته تحقیر میکند. در حالیکه میداند که دروغ میگوید. رضا گاهی در پنهانیترین رؤیاهایش به دیدار مادر میرود. تنها در آخرین سکانسهای فیلم است که انگار درمییابد که مادرش هرگز از آنجا نرفته. رضا سالها قبل از مرگ واقعیاش قربانی شده و جای خوشوقتی است که کارگردان جسورانه این باور سنتی و عامیانه را به چالش میکشد.
اما مهمترین دلیل جذابیت فیلم پیرپسر شکلگیری فیلمنامه بر مبنای ادبیات و بهخصوص ادبیات کلاسیک است. در یادداشتی بر فیلم «دانهی انجیر معابد» که در همین سایت منتشر شد اشاره شده بود که بزرگترین ضعف اغلب کارگردانهای حتی صاحبنام ما عدم شناخت لازم از ساختارقصه، نحوهی شخصیتپردازی، الزامات و اصول قصهنویسی در ساختن فیلمهای داستانی است. در مقابل فیلمهای داستانی موفق فیلمهایی هستند که یا براساس یک قصهی خوب و کامل ساخته شدهاند مثل فیلمهای گاو، اجارهنشینها، شازده احتجاب، خاک، دربارهی الی و … یا کارگردان خودش قصهنویس است مثل ناصر تقوایی، ابراهیم گلستان و…
برهمین مبنا در فیلم پیرپسر بسیاری از شخصیتهای فیلم شخصیتهایی آشنا بهنظر میرسند و همچنانکه کارگردان شجاعانه در تیتراژ فیلم آورده در پرداخت فیلمنامه و پرسناژها از ادبیات کلاسیک گرتهبرداری کرده است. اشاره شد که شخصیت غلام مشابه شخصیت کارامازوفِ پدر است با همان رفتار و ویژگیهای شخصیتی. مظهر بیبدیل رذالت و نماد وجود شر در نهاد انسانی. رعنا نیز شباهت غریبی به «گروشنکا» در همان رمان دارد. دختری که عاشق دیمیتری است اما بهخاطر بهدست آوردن پول پنهانی بهخانهی کارامازوفِ پدر میرود. علی نیز هم زمان برخی از رفتارهای «شاهزاده میشیکین» در رمان «ابله» و «ایوان کارامازوف» را با خود دارد. جوانی بیریا و سادهدل، باسواد و مثبتنگر. توجه کردن به حرف دیگران و جدی گرفتن آنها باعث شده که دیگران او را ابله تصور کنند در حالی که از تمام اشخاص رمان باهوشتر است. او نقطهی مقابل کارامازوف پدر است. رضا نیز بخشی از «دیمیتری» است. او نیز مثل دیمیتری دنبال گرفتن سهمالارث خود از پدر است. او حتی در حضور دیگران از کشتن پدرش حرف میزند. اما واقعاً جرأت این کار را ندارد. کارگردان ضمن گرتهبرداری از این شخصیتهای آشنا به هر کدام چیزی افزوده است تا داستان خودش را تعریف کند. اکتای براهنی با فیلم پیرپسر جایگاه خود را بهعنوان فیلمسازی مطرح در بین کارگردانان نامآشنای ایران تثبیت کرد.

دیدگاهتان را بنویسید