گذار به سرمایهداری 
گذار از فئودالیسم به سرمایهداری (3) / حسن آزاد
در سالهای 1984 و 1986 در مجلهی علم و جامعه نیز سلسله مقالاتی در بررسی و نقد نظرات برنر به چاپ رسید، که به بحث گوتلیب- لایبمن شهرت یافت.(1) بحث بین این دو بیشتر دربارهی نظریهی ماتریالیسم تاریخی بود، که خود به یک بررسی جداگانه نیاز دارد. ما در اینجا تلاش میکنیم نخست نظرات این دو و در ادامه نظرات کریس هارمن را بهطور خلاصه دربارهی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری معرفی کنیم.

گذار از فئودالیسم به سرمایهداری (2) / حسن آزاد
بحث برنر، نقدها و پاسخها: در نیمهی اول قرن بیستم، اغلب صاحبنظران در تحلیل ظهور سرمایهداری و رشد اقتصادی ناشی از آن، پیرو آدام اسمیت بودند. بهنظر اسمیت جامعهی فئودالی یک اقتصاد طبیعی بود، مبتنی بر تولید برای مصرف، که تجارت در آن نقش ناچیزی ایفا میکرد. اما با برقراری مجدد مسیرهای تجارت راه دور بین اروپا و مدیترانه، تجارت رونق گرفت. گسترش بازار و منافع حاصل از آن موجب افزایش تقسیم کار و تخصصیشدن تولید و در نتیجه ارتقای سطح بارآوری و رشدی خودپو و دایمی شد.

گذار از فئودالیسم به سرمایهداری (1) / حسن آزاد
بعد از جنگ دوم جهانی، تاریخنگاری و تحقیق تاریخی با رویکرد ماتریالیسم تاریخی پیشرفت چشمگیری داشته، و آثار باارزشی در این زمینه به رشتهی تحریر درآمده است. بهعنوان نمونه آثار تاریخنگاران مارکسیست انگلیسی که از حیث شهرت قابل مقایسه با «مکتب آنال Ecole des Annales» در فرانسه است، و همچنین آثار تاریخنگاران مارکسیست هندی. اما مسألهی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، با سابقهای بیش از پنج دهه و ادبیاتی بسیار غنی درخشانترین فصل در تاریخنگاری مارکسیستی محسوب میشود. دربارهی گذار از فئودالیسم به سرمایهداری در اروپا تاکنون میان صاحبنظران سه دوره بحث انجام گرفته است، که در روشن شدن موضوع و جهت دادن به مطالعات بعدی اهمیت بهسزایی دارد. هدف این نوشتار معرفی مختصر این سه دوره است.

بریتانیا در برابر فرانسه: چند راه ویژه؟ / الن میکسینزوود / ترجمهی حسن آزاد
توصیف انقلاب فرانسه همچون انقلاب بورژوایی امر معقولی است – یعنی مبارزهای بین بورژوازی و اشراف – اما این انقلاب به سرمایهداری ربطی ندارد. یک بورژوای انقلابی نمونه یک سرمایهدار و یا حتی یک تاجر پیشسرمایهدار نبود، بلکه یک صاحبمقام اداری یا فردی دارای تخصص حرفهای بود؛ که مخالفت او با اشراف نه در راستای پیشبرد سرمایهداری، بلکه مبارزه علیه امتیازهای اشرافیت و دستیابی به عالیترین مقامات دولتی بود. از سوی دیگر، انقلاب انگلیس را میتوان به شکل منطقی خود یک انقلاب سرمایهدارانه توصیف کرد. چون در مالکیت سرمایهداری ریشه داشت، و حتی طبقهای آن را رهبری میکرد که اساساً سرمایهدار تلقی میشد؛ اما به معنای خاص کلمه بورژوا نبود. نهتنها بین بورژوازی و اشراف انگلیسی مبارزهای طبقاتی جریان نداشت، بلکه اشرافیت زمیندار در این کشور به طبقهی مسلطِ سرمایهدار تبدیل شده بود.

خاستگاه سرمایهداری / رابرت برنر / ترجمهی بهرنگ نجمی
ما با چالش بغرنجی روبهرو هستیم: جایی که استخراج مازاد فئودالی کار میکند، اشراف تمایلی به انجامرساندن انباشت بهاصطلاح آغازین ندارند؛ با این حال، در بافتار پیشاسرمایهداری، و بهطرز چشمگیری در انگلستان، آنها تنها نیروی اجتماعی هستند که توانایی انجام آن را دارند. پاسخ من به این دشواریْ دوگانه است. نخست، به این نکته توجه میدهم که در سراسر سدههای میانهی متأخر، و بهویژه در پی بحران فئودالی قرن چهاردهم، مقاومت دهقانان بهطور جدی سروری سنتیِ فئودالی را تهدید به سرنگونی کرده و اشراف را واداشته تا برای دفاع از ادامهی موقعیت خود و بازسازی نظامهای بهرهکشی، سازمانمندی خود را بهبود بخشند. دوم، تأکید بر اینکه در حالیکه اشراف، در سراسر غرب و شرق اروپا، برای بهرهکشی از دهقانان از راه اجبار فرااقتصادیْ ناگزیر یا توانا به انجامِ تجدید سازمان و بازتقویت ساختارهای سیاسی در این یا آن شکل بودند، اشراف در انگلستان از چنین گزینهای برخوردار نبودند. با این همه، اگر آنها میتوانستند کنترلِ زمینِ اجارهدارانِ اینک آزاد خود را بهدست بگیرند، قادر بودند که موقعیت خود را حفظ کنند. و این درست همان کاری است که آنها انجام دادند.

خاستگاه سرمایهداری / کریس هارمن / ترجمهی بهرنگ نجمی
بحث ما بر سر یکی از بزرگترین دگرگونیها در تاریخ انسان است. هزار و صد سال پیش از این، در غرب اروپا و در سراسر جهان، ۹۸ یا ۹۹ درصد از مردم در روستاها زندگی میکردند و خودْ غذای مورد نیازشان را تولید میکردند؛ شهرها و جادهها اندک و ارتباطات ضعیف بودند؛ سطح سواد پایین بود؛ استفاده از پول ناچیز بود و مبادلههای اندکی که صورت میگرفتند در قالب دادوستد پایاپای بودند. پرسش این جاست که چهگونه از دل چنان وضعیتی، جامعهای سر برکشید که در بیش از صد سال گذشته در اروپا با آن روبهروایم؛ جامعهای که [اکثریت] مردمان آن در منظومههای شهری بزرگ زندگی میکنند؛ عموماً غذای مورد نیازشان را ـ که دیگران تولید کردهاند ـ از طریق نظام پولی میخرند؛ و با رشد عظیم صنعت و ارتباطات مشخص میشود. این تحول سترگ، این تغییر شکل، از آنچه ما معمولاً فئودالیسم میخوانیم، به سرمایهداری چهگونه رخ داد؟

فقرِ مارکسیسم سیاسی / الکساندر آنیواس و کِریم نیسان جیاوغلو / ترجمهی حسن آزاد
در نوشتار حاضر نشان میدهیم که مارکسیسم سیاسی از برخی کاستیهای نظری رنج میبرد که در میان آنها فقدان ارتباط مداوم بین تجریدهای نظری و تحلیلهای مشخص تاریخی بیش از هر چیز مسألهآفرین است. این ضرورتاً به آن معنا نیست که مارکسیسم سیاسی نمیتواند به برخی از پرسشهای مطرح شده در این مقاله پاسخ نظری ارائه کند. اما پارهای از کاستیها باقی میمانند که برای ارائهی نوعی تحلیل نظری باید مورد بررسی قرار گیرد. دو موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست، مارکسیسم سیاسی باید برداشت نظری منسجمتری از رقابت بین دولتها در گذشته و حال ارائه دهد. دوم، آنها باید یک تحلیل نظری از خاستگاه تحول سرمایهداری ارائه کنند که از صورتبندی اروپامدار و انگلیس ـ مدار کنونیشان فراتر برود.

ضداروپامداریِ اروپامدار / الن میکسینزوود / ترجمهی صادق فلاح پور و علیرضا خزائی
سرمایهداری یک شکلِ اجتماعیِ تاریخاً خاص است با منطق نظاممند و متمایز و نیز تناقضهای خاصِ خود، که ازطریق فرایندهای قابلدرکِ تغییرات، در یک زمان و مکان مشخص و بنابه دلایلِ تاریخیِ مشخص، بهوجود آمده است. این نکته از اهمیتی حیاتی برخوردار است؛ نهتنها به این دلیل که ما برای مبارزه با این نظام به درک آن خاصبودگیها نیاز داریم؛ بلکه به این دلیل که درک و فهم سرمایهداری به این شیوه، واجدِ ظرفیتهایی عمیقاً رهاییبخش است، و بهعلاوه به این دلیل که بدون چنین درکی، سوسیالیسم درواقع تصورناپذیر است.

بحث دربارهی مارکسیسم و تاریخ: اختلاف بر سر چیست؟ / چارلی پُست / ترجمهی حسن آزاد
پاسخی به مقالهی نایل داویدسون
«آیا در مارکسیسم سیاسی چیزی برای دفاع وجود دارد؟»

آیا در مارکسیسم سیاسی چیزی برای دفاع وجود دارد؟ / نایل داویدسون / ترجمهی حسن آزاد
مارکسیسم سیاسی با دشواریهای بیشتری روبهرو است. این رهیافت بهطور عام چند جنبهی اساسی ماتریالیسم تاریخی را رد کرده، از روش مارکس در کتاب سرمایه درک نادرستی دارد، و به نظر من بهطور ضمنی درک غیرقابل دفاعی از سرشت انسان ارائه میکند. مهمتر از همه، از سرمایهداری تعریفی فوقالعاده محدود به دست میدهد که اگر آن را جدی بگیریم ـ به این معنا است که بخش وسیعی از این دنیا هرگز سرمایهداری نبوده و حتی اکنون نیز سرمایهداری نیست. این نحلهی فکری، در راه «جدایی اقتصاد از سیاست در سرمایهداری» آنچنان راه افراط در پیش میگیرد، که دیگر نه دولت سرمایهداری به معنای واقعی کلمه، بلکه دولتی در سرمایهداری [دولتی که کاملاً از جنس سرمایهداری نیست] وجود دارد. در نتیجه، مارکسیسم سیاسی با نظریهی سرمایهداری دولتی نیز همخوانی ندارد: برنر و پُست هر دو بهطور جدی از روایت کلکتیویسم بوروکراتیک جانبداری میکنند.

در دفاع از مارکسیسم سیاسی / جونه برچ و پل هایدمن / ترجمه: حسن آزاد
مارکسیسم سیاسی از جریانهای اندیشهسازِ مهمِ معاصر در سنت تفکر مارکسیستی است که آثار ارزشمندی در پهنههای گوناگون بهویژه در زمینهی سازوکار گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، مسئلهی انقلاب بورژوایی و تحولات سرمایهداری معاصر پدید آورده است. بازاندیشی در نظریهی ماتریالیستی تاریخ و مفهوم بنیادین شیوهی تولید را میتوان مهمترین رهآورد این جریان اندیشهساز بهشمار آورد که خواه با آن موافق باشیم خواه نه، اهمیت و پیآمدهای نظری و سیاسیاش را نمیتوان ناچیز شمرد.

مارکسیسم سیاسی / پل بلکلج / ترجمهی بهرنگ نجمی
مارکسیسم سیاسی از جریانهای اندیشهسازِ مهمِ معاصر در سنت تفکر مارکسیستی است که آثار ارزشمندی در پهنههای گوناگون بهویژه در زمینهی سازوکار گذار از فئودالیسم به سرمایهداری، مسئلهی انقلاب بورژوایی و تحولات سرمایهداری معاصر پدید آورده است. بازاندیشی در نظریهی ماتریالیستی تاریخ و مفهوم بنیادین شیوهی تولید را میتوان مهمترین رهآورد این جریان اندیشهساز بهشمار آورد که خواه با آن موافق باشیم خواه نه، اهمیت و پیآمدهای نظری و سیاسیاش را نمیتوان ناچیز شمرد.