برچسب: انقلاب اکتبر

بلشویکها به آنارشیستها شلیک میکنند / اما گلدمن و الکساندر برکمن / ترجمهی سولماز اسکندری
نامهی حاضر نخستین بار در شمارهی 36 نشریهی آنارشیستی آزادی در ژانویهی 1922 منتشر شد. آنارشیستها از نخستین منتقدان چپگرای بلشویکها بودند و اما گلدمن و الکساندر برکمن دو تن از برجستهترین چهرههای آنارشیست در نامهی حاضر اقدامات بلشویکها در سرکوب گرایشهای آنارشیستی فعال در انقلاب اکتبر را بهویژه بعد از کنگرهی دهم حزب کمونیست روسیه (آوریل 1921) تشریح میکنند.

زنـان ۱۹۱۷ / مِگان ترودل / ترجمهی راستین عالمی
زنان نقشی اساسی در انقلاب 1917 ایفا کردند و دوشادوش مردان تاریخساز شدند، آن هم نه بهعنوان تماشاچیانی منفعل یا غیرسیاسی بلکه بهمثابه مشارکتکنندگان شجاعی که حضورشان برای نفیِ سرکوبِ سازمانیافتهای که دچارش بودند از اهمیت انکارناپذیری برخوردار بود. تماشای انقلاب از چشم زنان ما را به خوانشی غنیتر از بقایایِ آنچه کماکان دگرگونسازترین لحظهی تاریخی برای زندگیهای زنان باقی مانده است خواهد رساند.

انقلاب یتیم: معنای اکتبر ۱۹۱۷ / الکس کالینیکوس / ترجمهی بهرنگ نجمی
اما، دریغا که انقلاب شکست خورد. این ما را به جایی میبرد که، همراه با دانیل بنسعید، وارد آن شدیم: «پایان یک چرخهی بزرگ.» نخست آنکه، اتحاد شوروی سرانجام قربانی همان منطق رقابت اقتصادی و ژئوپلیتیکی شد که خود از آن شکل گرفت. اما تا اندازهای بهسبب سرمایهگذاری ایدئولوژیک بسیاری از چپها ـ حتا از میان منتقدان استالینیسم ـ روی اتحاد شوروی بهمثابهی نوعی بدیل در مقابل سرمایهداری، ولو کجوکوله و از ریختافتاده، انقلابهای ۹۱-۱۹۸۹ دامنهی یورش نولیبرالیسم جهانی را بیش از حد گسترده ساخت. اکنون اما سرمایهداری نولیبرال خود در بحران عمیقی دستوپا میزند؛ نه فقط بهعلت ورشکستگی سالهای ۸-۲۰۰۷ و پیآمدهایش، بل همچنین بهخاطر بیزاری و سرکشی علیه حزبهای طبقهی حاکم. این امر زمینهی مناسبی فراهم میکند تا باردیگر تأکید شود که انقلاب اکتبر همچنان در لحظهی حاضر دارای اهمیت است.

کنفرانسهای بینالمللی پکن و مسکو به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر / سعید رهنما
امسال، بهمناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 روسیه، کنفرانسهای متعددی در سرتاسر جهان برگزار شد. در یادداشت حاضر، گزارش مختصری از دو کنفرانس مهم بینالمللی در پکن و مسکو را میخوانیم. ترجمهی مقالهی سعید رهنما در این کنفرانسها در هفتههای آینده در نقد اقتصاد سیاسی منتشر خواهد شد.

گرامشی و انقلاب روسیه / آلوارو بیانچی و دانیلا موسی / ترجمهی مهرداد امامی
گرامشی در نوشتههای زندان خود، نظریهای دربارهی سیاست را مطرح کرد که در آن زور و رضایت از یکدیگر مجزا نیستند و دولت به عنوان پیآمد تاریخی فرآیندهای درهمتنیدهی نیروها تلقی میشود، فرآیندهایی که بهندرت شرایط سودمندی برای گروههای فرودست فراهم میکنند. گرامشی از ضرورت تجهیز مبارزه در تمام عرصههای زندگی و نیز پیرامون خطرات همسازی هژمونیک و «تحولگرایی» سیاسی نوشت. او توجه خاصی به نقشِ- تقریباً همواره زیانبارِ- روشنفکران در زندگی عامه و اهمیت گسترش مارکسیسم به عنوان جهانبینی «بینقص»- فلسفهی کنش داشت.ازاینرو، هیچچیز در طول سالیان زندان حاکی از این نیست که گرامشی از انقلاب روسیه به عنوان مرجعی عملگرا و تاریخی برای رهایی طبقهی کارگر صرفنظر کرده باشد. انقلاب روسیه در ذهن و قلب گرامشی تا زمان مرگش در آوریل 1937 زنده بود.

دیدگاههای من / میرسعید سلطان گالیف / ترجمهی عطا محامدتبریز
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 / آخرین انقلاب روسیه این نکته را بر ما عیان کرد که بعد از این هر طبقهای در روسیه حاکمیت را فراچنگ آورد بازهم نخواهد توانست آن شکوه و آن قدرت سابق را به این ملک بازگرداند. روسیه بهعنوان کشوری که از چندین ملیت متشکل شده، نمیتواند از این آیندهی محتوم خود بگریزد، آیندهای که در آن روسیه به چندین کشور دیگر تقسیم شده است. نتیجه یکی از دو شق زیر خواهد بود: یا روسیه تقسیم خواهد شد و هر بخش برای خود دولتی ملی پدید خواهد آورد یا اینکه حاکمیت روس از روسیه رخت خواهد بست و جای آن حاکمیتی ائتلافی از تمام ملتها بر اریکه خواهد نشست. به بیان دیگر به جای دیکتاتوری روسها بر سایر ملتها ما شاهد حکمرانی دیگر ملتها بر روسها خواهیم بود.

اقتصاد سیاسی اتحاد شوروی / هیلل تیکتین / ترجمهی کاووس بهزادی
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 / هر نظام اجتماعی دارای یک نیروی محرک اصلی یا نیروی محرک اجتماعی است. به نظر من خصلت ویژهی اتحاد شوروی دراین است که نیروی محرک درونی آن به خودی خود متناقض است. به عبارت دیگر درمورد ا.ج.ش. ما نه با یک نیروی محرک مرکزی واحد، بلکه با نیروهای محرکی سروکارداریم که از گرایشهای و قانونمندیهای متفاوتِ درگیر با یکدیگر تشکیل شدهاند که بهنوبهی خود بازتابِ قشرهای متفاوت اجتماعی در چارچوب خود جامعه است. مشخصهی اصلی اقتصادی ا.ج.ش. امروز عدم کارایی بسیار گستردهی اقتصادی بر بستر گرایش به حیفومیل فزاینده در آن است. اگر بخواهیم به زبان سوییزی ـ باران سخن بگوییم، شکاف بین مازاد اقتصادی بالقوه با مازاد اقتصادی بالفعل، بدون شک بهسرعت افزایش پیدا میکند. حتی شکاف بین مازادِ اقتصادی بالفعل و مازادی که توسط تودهها مصرف میشود نیز افزایش مییابد. بعضاً تمام مدافعان بازار به صورت آشکار یا پنهان به همین موضوع اشاره کرده و برای رسیدن به یک اقتصاد عقلائی از ضرورت بهکارگیری محرکهای اقتصادی سخن به میان میآورند. مسألهای که در این جا مطرح میشود این است که علل این حیفومیل بسیار زیاد که بخش عمدهی آن را ما در بخش تولیدِ فرآوردههای تولیدی نیز مشاهده میکنیم، چیست؟ به نظر من علت این امر از یک طرف تضاد منافع بین کسانی است که اقتصاد را به صورت مرکزی هدایت میکنند و از طرف دیگرتضاد با منافع کسانیست که در حوزههای محلی بایستی دستورالعملهای مرکزی را به مرحلهی اجرا در بیاورند.

قوانین عملکرد اقتصاد شوروی / گفتوگوی دنیس برژه با ارنست مندل
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتیر / سلطهی درازمدت بوروکراتیک که منظور من نه فقط رژیم تروریستی استالین بلکه همچنین دربرگیرندهی خروشچفیسم و دوران برژنف نیز است باعث شکلگیری فرایند دایمی اتمیزهشدن و غیرسیاسی شدن طبقهی کارگر شوروی شده است. این رویکرد مانع بزرگی در مقابل انقلاب سیاسی است. از منظر بسیاری از کارگران شوروی، کمونیسم، مارکسیسم و سوسیالیسم بیاعتبار هستند، زیرا این مفاهیم بهطور نظاممند در یک مذهب توجیهگر دولتی در خدمت سلطهی بوروکراسی مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. از آنجایی که انقلاب سوسیالیستی پیروزمندی در غرب و انقلاب سیاسی در اروپای شرقی بهوقوع نپیوسته است که پرولتاریای شووری بتواند آن را بهعنوان بدیل جدیدی مطرح کند، ما با شرایط بسیار سختتری مواجه هستیم.

ویژگیها، تناقضها و چشماندازهای کلکتیویسم بوروکراتیک / آنتونیو کارلو
/ بهمناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر /
جامعهی شوروی زیر سرپوش یک مجموعهی منسجم، درگیر تناقضهای بنیادی بود و قدرتهای نیرومندی بهنفع احیای سرمایهداری در این جامعه تلاش میکردند. اما این بدان معنا نیست که برنامهریزی اقتصادی مرکزی بین سالهای 1960-65 یعنی زمانی که بحران آشکار شده بود، دیگر کارکردی نداشت. اگر بخواهیم توازن قوا را بهطور مشخصتری نشان دهیم، باید این نکته را در نظر بگیریم که در چارچوب جامعهی سرمایهداری نیز تضادهای اساسی وجود دارند و در این کشورها نیز نیروهای معینی برای سوسیالیسم تلاش میکنند، با وجود این کسی نمیتواند بهطور جدی ادعا کند که سوسیالیسم به یک واقعیت تبدیل شده است. برعکس این قضیه از منظر مضمونی نیز برای جامعهی شوروی مصداق دارد: یعنی این که حکومت بوروکراتها توانست سیستمی را به وجود بیاورد که قانون ارزش سرمایهداری را خنثی کرد، اما تضادهای جدیدی را به وجود آورد که فقط دو بدیل در مقابل آن قرار داد: یا تکامل انقلابی، یعنی سوسیالیسم، یا احیای دوبارهی سرمایهداری با تمام تناقضهای آن.

سرمایهداری دولتی در روسیه / تونی کلیف / ترجمهی کاووس بهزادی
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 /
هیچ نظریهپرداز مارکسیستی هرگز در این مورد شکی نداشته است که یک سیستم اقتصادی، زمانی که تمرکز سرمایه در آن به آن درجهای رسیده باشد که یک سرمایهدار یا گروهی از سرمایهداران یا خودِ دولت، کل سرمایهی ملی را در اختیار داشته باشد، همچنان یک سیستم سرمایهداری باقی خواهد ماند… همزمان تمامی نظریهپردازان مارکسیست چنین رویکردی را از لحاظ سیاسی غیرممکن ارزیابی کردهاند. این روند مدتها قبل از ان که تمرکز سرمایه به چنین سطح بالایی برسد، بهنحوی متوقف میگردد. یا این که تضاد بین پرولتاریا و بورژوازی منجر به انقلاب پیروزمند پرولتری میشود و یا این که تضادهای بین دولتهای سرمایهداری منجر به جنگ دهشتناک امپریالیستی میگردد که میتواند منجر به ازهم پاشیدگی عمومی کلِ جامعهی انسانی شود.

اتحاد شوروی چیست و به کجا میرود؟ / لئون تروتسکی
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 /
تعریف رژیم شوروی بهعنوان یک رژیم انتقالی یا بینابینی، به معنی رها کردن مقولههای اجتماعی کاملی نظیر سرمایهداری (و لذا «سرمایهداری دولتی») و نیز سوسیالیسم است. اما چنین تعریفی، علاوه بر این که بهخودیخود کافی نیست، میتواند به این عقیدهی غلط منجر شود که گذار به سوسیالیسم تنها از طریق رژیم کنونی شوروی امکانپذیر است. حال آن که در واقعیت امر رجعت به سرمایهداری نیز کاملاً امکانپذیر است. بنابراین، تعریفی کاملتر از رژیم شوروی الزاماً بغرنج و ثقیل خواهد بود. اتحاد شوروی جامعهای متناقض در نیمهراه بین سرمایهداری و سوسیالیسم است.

ماهیت شوروی چه بود؟ / مارسل فن درلیندن / ترجمهی کاووس بهزادی
/ به مناسبت یکصدمین سالگرد انقلاب اکتبر 1917 / اتحاد شوروی اولین تلاش برای برپایی یک جامعهی پساسرمایهداری بود. از این رو برای تمام جناحهای سوسیالیست مسألهی اساسی این بود که چهگونه باید در قبال این تلاش موضعگیری کرد. بسیاری و بیش از همه کمونیستهای ارتدوکس برای یک دورهی طولانی بر این عقیده بودند که اتحاد جماهیر شوروی بهرغم نارساییها و بدون در نظر گرفتن نظرگاههای کلاسیک مارکسیسم شکلی از «سوسیالیسم واقعاً موجود» است. اما در کنار آنان چپهای دیگری نیز بودند که بعضاً در همان مرحلهی ابتدایی پیدایش شوروی، این باورها را بهطور جدی رد میکردند. مقالهی حاضر نظرات این گروه از مارکسیستها را بهاجمال معرفی میکند. گفتنی است پاسخهایی که این منتقدان در طول زمان به «مسئلهی روسیه» دادند بسیارمتفاوت از یکدیگر است.