برچسب: مارکسیسم و محیط زیست

مارکسِ اکوسوسیالیست / گزینش و ترجمهی محمدرضا جعفری
پروندهای در معرفی و بررسی کتاب
«اکوسوسیالیسمِ کارل مارکس: سرمایه، طبیعت و نقد ناتمام اقتصاد سیاسی»
نوشتهی کوهی سایتو
به همراه مصاحبه با کوهی سایتو

دفترچههای اکولوژیکی مارکس / کوهی سایتو / ترجمهی محمدرضا جعفری
در پانزده سال پایانی عمر، مارکس تعداد زیادی دفترچه را با قطعهیادداشتهایی منتخب از اینجا و آنجا پر کرد… عمق و گسترهی مطالعات علمی مارکس شگفتآور است. بنابراین چنانکه برخی از منتقدان، با چشمپوشی از حجم عظیم شواهدِ مخالفِ یافتشده در تحقیقات علمی-طبیعی متأخر نتیجهگیری میکنند، بهراحتی نمیتوان، مباحث قدرتمند اکولوژیکی مارکس در سرمایه و دیگر نوشتههایش را صرفاً حاشیهای [در پروژهی فکری او] دانست.

بحران تمدن و چگونگی حل آن: مقدمهای بر سوسیالیسم زیستبوممحور / کامران نیری / ترجمهی هومن کاسبی
ما با بحران تمدن روبرو هستیم؛ نه صرفاً بحران سرمایهداری، آن گونه كه از سوی جنبش سوسیالیستی معمولاً اعلام میشود، یا بحران جوامع صنعتی كه اندیشمندان و فعالان سبز اعلام کردهاند. بحرانی که با آن مواجهیم، بحران در شیوهی زندگی ما است که توسط اقتصاد جهانی سرمایهداری صنعتی صورتبندی میشود. به ویژه استدلال خواهم کرد که ما با بحران در تمدن سرمایهداری صنعتی انسانمحور روبرو هستیم؛ و برای غلبه بر آن، باید در جهت سوسیالیسم زیستبوممحور از آن فراتر برویم.

اکوسوسیالیسم از والتر بنیامین تا هوگو بلانکو / میشل لووی / ترجمهی محمدرضا جعفری
اکوسوسیالیسم گرایشی است سیاسی مبتنی بر یک بینش ذاتی: حفظِ تعادلِ بومشناختیِ (اکولوژیکی) کرهی زمین و بنابراین حفظِ محیطِ زیستِ مناسب و مطلوب برای گونههای زنده، از جمله خودِ ما، با منطقِ توسعهطلب و مخربِ نظامِ سرمایهداری سازگاری ندارد. پیجوییِ رشد در کوتاهمدت زیر سایهی همایونی سرمایه– در دهههای آینده- منجر به یک فاجعهی بیمثال در تاریخ انسانی خواهد شد: گرمایشِ جهانی.

مارکسیسم و محیط زیست / پِرآکه وسترلوند / ترجمهی حسین محمدی
دو اتهام متداول علیهِ مارکسیسم از طرف راستگراها، برخی از فعالان محیطزیست و نیز بخشی از چپ دربارهی محیطزیست وجود دارد. نخست این که کارل مارکس دیدگاه بیش از حد مثبتی در مورد صنعتیشدن و بهرهکشی از طبیعت بهعنوان منبعی نامحدود داشته است. دوم اینکه مارکسیسم مسئول برخی از بدترین فاجعههای اکولوژیکی در اتحاد جماهیر شوروی است.
برخلاف این ادعاها، آگاهی دربارهی محیطزیست و مبارزه برای آن، امری جدید برای مارکسیستها به شمار نمیرود. در واقع، مارکس در تحلیل و انتقاد از اثر مخربِ صنعتیشدنِ سرمایهدارانه در طبیعت -همچون جامعه- پیشگام بود. مارکس و انگلس، نویسندگان مانیفست کمونیست در سال 1848، تمامی رشتههای علمی را بهدقت دنبال و مطالعه کردند.
تولید صنعتی سرمایهدارانه، طبقهی کارگر(پرولتاریا) و کار طاقتفرسای آنها، که موجودیت خود را فقط در دهههای گذشته نشان داده بودند، بلافاصله توسط مارکس بهعنوان عناصر کلیدی توسعهی جامعه شناسایی شدند. با این حال، تأکید بر اهمیت طبقهی کارگر به معنای نادیده گرفتن محیطزیست نبود.
جالب اینجاست که مارکس کار طاقتفرسا را بهعنوان «فرآیندی که انسان و طبیعت در آن مشارکت میکنند» در نظر میگرفت. در نقد مارکس از برنامهی گوتا، برنامهای که کنگرهی اولیه حزب سوسیالدموکرات آلمان (SPD) در سال 1875 اتخاذ کرده بود، بر این موضوع تأکید شده است. مارکس پیام این برنامه را «کار طاقتفرسا منبع تمامی ثروت و فرهنگ است» در نظر گرفت و نوشت: «کار طاقتفرسا منبع تمام ثروت نیست. طبیعت نیز همچون کار طاقتفرسا، منبع ارزشهای مصرفی است (و مطمئناً چیزی است که از ثروت مادی تشکیل شده است!) که این خود تجلی نیروی طبیعت و توان کار انسانی است». ایدهی غلطِ کار طاقتفرسا بهعنوان تنها منبع، متعلق به فردیناند لاسال است و نه مارکس….