برچسب: منصوره خائفی

تداوم مردسالاری و نولیبرالیسم ایرانی / منصوره خائفی
شناخت راههای تحقق اهداف و مطالبات جنبش «زن، زندگی، آزادی» بدون شناخت و نقد اقتصاد سیاسی تحولات سه دههی گذشته در پهنهی اقتصاد و جامعهی ایران ناممکن است و کالاییسازی حوزههای مختلف حیات اجتماعی یکی از مهمترین میانجیهای تداوم مردسالاری و پدرسالاری در ایران امروز بوده است. به همین ترتیب، تحلیل مطالبات این جنبش برمبنای تقابل سنت و مدرنیته، تحلیل تقلیلگرایانه¬ای است که به شناخت ناقص وضع موجود و به تبع آن ارائهی راهکارهای ناکافی برای گذر از بحرانهای جاری منتهی میشود.

ادغام طبقهی متوسط در نظم نولیبرال در ایران پساانقلابی / منصوره خائفی
تثبیت نولیبرالیسم ایرانی و ادغام اقشار مختلف طبقهی متوسط در آن یک شبه اتفاق نیفتاده است. گفتارهای توسعهای نسبتاً متفاوتی بعد از انقلاب حاکم شده است، اما برآیند نیروهای اجتماعی موجود نتوانست جهت حرکت آنها را تغییر دهد. در مقالهی حاضر از زاویهی بررسی سینمای محسن مخملباف مشخصات توسعهی فاوستی در سالهای پس ازانقلاب را میجوییم.

نیروهای کار و تناقضهای گفتمان فناورانهی جدید / منصوره خائفی
اعتراضات اخیر رانندگان/کارگران تاکسیهای اینترنتی جهانی چون «اوبر» و «لیفت» و رانندگان اسنپ و تپسی در ایران حول مطالباتی صورت گرفته که کارگران کارخانههای صنعتی در دو قرن اخیر برای کسب آن مبارزه کرده و به آنها مشروعیت نهادی و گفتمانی دادهاند. اما تغییر ساختار فناورانهی شرکتهای جدید در کنار غلبهی گفتمان نولیبرالی این امکان را برای سرمایه فراهم کرده است تا کارگران جدید را خویشفرما یا پیمانکار مستقل معرفی کند و بدین واسطه دستاوردهای کارگری پیشین را نادیده بگیرد.

چهگونه طبقه را نادیده نگیریم؟ / تیتی باتاچاریا / ترجمهی منصوره خائفی
طبقهی کارگر جهانی از همان ابتدای شکلگیری، بهویژه از اواخر قرن بیستم، با این چالش سهمگین مواجه شده است که چهگونه بر تمام اختلافات و تقسیمات خود فائق آید تا در شکل نظامیافته و کاملاً مبارزی برای براندازی سرمایهداری ظاهر شود. پس از آنکه مبارزات طبقهی کارگر جهانی از غلبه بر این چالش بازماند، خودِ طبقهی کارگر آماج محکومیتهای عملی و نظری شد. اغلب اوقات، این محکومکردنها شکلی از اعلامها یا پیشبینیهایی دربارهی زوال طبقهی کارگر یا استدلالهایی در اینباره میگیرد که طبقهی کارگر دیگر عامل معتبر تغییر نیست. گزینههای دیگر – اگر بخواهم به چند مورد از آنها اشاره کنم زنان، اقلیتهای قومی/ نژادی، جنبشهای جدید اجتماعی، «مردم» بیشکل اما شورشی یا جماعتها هستند – همگی بهعنوان بدیلهای ممکنِ این طبقهبندی فرضاً روبهافول یا اصلاحطلبانه یا مردانه و اکونومیستی یعنی طبقهی کارگر در معرض توجه قرار گرفتهاند.