برچسب: مهدی سمائی

جمهوری مدرن و شکلگیری ایدهی حقوق شهروند / آنابل برِت / ترجمهی مهدی سمائی
این ایده که اتباعِ دولتها نه فقط تبعه بلکه شهرونداند، و این ایده که آن شهروندان، نه فقط نسبت به یکدیگر بلکه در قبال خود حکومتها، از حقوق برخوردارند؛ هر چند مبهم تعریف شده و فهمیده شده باشند، در مقام تصور، در خودآگاهی سیاسی اغلب اروپاییهای مدرن محوریت دارند و ملاک مشروعیتِ ادراکشدهی اغلب حکومتهای مدرن اروپاییاند.

ملتها چهگونه التیام مییابند؟ / مهدی سمائی
تأملی دربارهی دادخواهی از جرم دولتی:
تاریخ جرم دولتی، بخش مهمی از تاریخ دولت است. اغلب نمیتوانیم تاریخ دولتها را بنویسیم بدون اینکه انبوهی از جرمهای دولتی را روایت کنیم. قتلِ دولتی، شکنجه، بازداشتِ خودسرانه، فساد، و باقی مصادیق جرم دولتی، شهروند را به بزهدیده تبدیل میکنند. تجربهی بزهدیدگی، به نوبهی خود، مسئلهای مربوط به عدالت به وجود میآورد. جامعهی سیاسی وظیفه دارد این رنجها و آسیبها را ادراک کند و برای تحقق عدالت بکوشد. در این صورت، مسئلهی دادخواهی طرح میشود.

یک بند انگشت کمتر از اختیارات خدا / مهدی سمائی
در مقاله، بهویژه قسمتهای پایانی، بارها به قاضی سعید مرتضوی اشاره خواهم کرد. برای این مقاله، مرتضوی یک «سمپتوم» (symptom) است، به همان معنایی که در روانکاوی از این واژه مُراد میشود. سمپتومها نشانههای یک بیماریِ نهفتهاند که اگر بروز نیابند، شاید بیماری تشخیصناپذیر باقی بماند. سمپتوم را نباید با خود بیماری اشتباه گرفت. اجازه دهید این گفتهها را به واژهشناسیِ خودمان برگردانیم: هرچقدر با دقت بیشتری سرگذشت قاضی مرتضوی را مطالعه کنیم، نکات مهمتری هم در مورد شبحزدگیِ دادسراهای کشورمان در مییابیم. قاضی مرتضوی کمک میکند اشباحی را پیش چشمانمان بیاوریم که در دادسرا در گشتوگذارند.

تأملاتی دربارهی محاکمهی خسرو گلسرخی / مهدی سمائی
«شهادت»، در معنای خاصش مفهومی الهیّاتی است، امّا گاهی مردم آنرا به معنایی عرفی به کار میبرند، و فارغ از موازین دینی، کسی را «شهید» مینامند. برای مثال، ماجرای محمد بوعزیزی را به یاد آورید؛ دستفروشی تونسی که خود را به آتش کشید و زمینهساز انقلاب تونس و جنبشهای بهار عربی در 2011 شد. از منظر دینی، خودکشی مصداقی از شهادت نیست، ولی مردم تونس، فارغ از این تحلیلها، او را «شهید» نامیدند.
از نظر برخی ایرانیان، خسرو گلسرخی نیز یکی از «شهدا» در راه مبارزه با استبداد است… نظام عدالت کیفری باید درسهای بسیاری از محاکمهی گلسرخی بیاموزد. برخی از این درسها را اینطور میتوان فهرست کرد: محو محاکمههای نمایشی، مبارزه با هرگونه شکنجه، تضمین استقلال قضایی، تضمین استقلال وکلا و پیشگیری از بیماریِ خودایمنیِ سیاسی.

گوسفند گناهخَر؛ تأملی در مورد اعدام در جرایم مرتبط با مواد مخدّر / مهدی سمائی
فقر محصول بیعدالتی در جامعه است و فقیر بر علل فقرش تسلطی ندارد، بنابراین نمیتوان او را به خاطر فقرش شماتت کرد. اصولاً جامعه است که فرد را به فقر میکشاند و بنابراین جامعه نباید مسئولیتش را نادیده بگیرد؛ از سوی دیگر، فقر بر کارکرد شناختیِ فقیر اثر منفی میگذارد، طوری که ممکن است او در اثر فشار ناشی از فقر، به طور غیرعقلانی تصمیمگیری کند، و از جمله، مرتکب جرایم مرتبط با مواد مخدر شود. بنابراین، هرچقدر هم که مجازات سنگین باشد، فقر باعث میشود که فقیر نتواند سود و زیان رفتارش را بهدرستی بسنجد؛ به علاوه، در بیشتر موارد، دست نظام عدالت کیفری تنها به فقرا میرسد، و ثروتمندان به رغم ارتکاب جرم، معمولاً به طرق مختلف از مجازات میرهند. جدا از قصد قانونگذار و قضات، نتیجهی کار آنها، کوشش جمعی برای اعدام فقرا بوده است. در نتیجه، جامعه خودش افراد را به فقر میکشاند، و فشار ناشی از این فقر، شرایط را برای تصمیم به ارتکاب جرم، مهیا میسازد.
با دقت بنگرید! در مراسم اعدام، در واقع شاهد این ماجرا هستیم: جامعهای که پیشتر به گونهای «ناعادلانه» فرد را به فقر کشانده است، اکنون بهکلی بر گناهان خودش چشم میپوشد، و به وسیلهی مقامات قضاییاش، به طور رسمی همهی گناهان را به گردن فقیر میاندازد.