بحران کنونی خاورمیانه، تشدید تحریمهای اقتصادی ایران، گسترش حضور نظامیان امریکایی در منطقه و صفآراییهای نظامی قدرتهای رقیب به کجا منتهی میشود؟ در این میان، تنها تشدید بحرانهای داخلی و وخامت فقر و شکاف طبقاتی در ایران بدیهی به نظر میرسد، اما ابهام بسیاری در مورد سایر شرایط، بهویژه امکان گسترش بحران به رویارویی نظامی، وجود دارد.
گمان میکنیم بهرغم انبوه تحلیلها و تفسیرهایی که رسانههای فارسیزبان جریان اصلی، داخلی و خارجی، منتشر میکنند، کمتر شاهد دیدگاههای جامعنگر و واقعبینانه در مورد بحران جاری، از منظر ژئوپلتیک منطقهای و جهانی، هستیم. از این رو، تصمیم گرفتیم در مقطع کنونی یادداشتها و مقالات بیشتری در این زمینه برای آگاهی خوانندگانمان ترجمه و منتشر کنیم. روشن است که مطالب طرح شده در این دیدگاهها الزاماً نظر ما نیست ـ نقد اقتصاد سیاسی
همزمان با این که اتحادیهی اروپا نشان داده که یک قدرت دستدوم جهانی است، موافقان برگزیت در بریتانیا اتحادیهی اروپا را غول بیشاخودم و پرقدرتی تصویر میکنند که بریتانیا باید از آن فرار کند.
موقعیت واقعی اتحادیهی اروپا – به درستی پس از امریکا، روسیه و چین – با این واقعیت بروز یافت که نتوانست پس از خروج ترامپ از برجام در ۲۰۱۵ از ایران درمقابل تحریمهای امریکا حمایت کند. یکسال پیش انگلا مرکل و امانوئل ماکرون با سرشکستگی به واشنگتن رفتند تا از ترامپ تمنا کنند که در برجام بماند ولی دست خالی برگشتند.
از آن زمان تاکنون امریکا با موفقیت بسیار تحریم اقتصادی شدیدی علیه ایران اعمال کرده است به حدی که صادرات نفت ایران از روزی ۲.۸ میلیون بشکه به ۱.۳ میلیون بشکه رسیده است. بریتانیا، فرانسه و آلمان وعده دادند که یک سازوکار مالی برای دورزدن تحریمهای امریکا ایجاد کنند ولی وعدههایشان از حرف فراتر نرفت. واحدهای بازرگانی بیش از آن از خزانهداری امریکا واهمه دارند که این امکانات جدید را آزمایش کنند.
رییسجمهور ایران حسن روحانی چهارشنبه گفت که ایران از اجرای بخشی از تعهدات خود در تحت برجام خودداری خواهد کرد مگر این که اروپاییها به وعدههای خود دربارهی تجارت نفت و نظام بانکداری عمل کنند. همگان قبول دارند که ایران تاکنون به تعهدات خود تحت برجام عمل کرده است ولی از آن تاکنون نفعی نبرده است.
اینها بخشی از حرکتهایی است در این شطرنج بغرنج سیاسی که از زمان سرنگونی شاه در ۱۹۷۹ بین ایران و امریکا در جریان بوده است. درگیری بین امریکا و ایران است – نه مثل درگیری بین چین و امریکا برسرتجارت که اتفاقاً اخیراً بسیار شدت گرفته است – که توازن قوا درجهان در دورهی ریاستجمهوری ترامپ را تعریف خواهد کرد. از اهمیت این درگیری همین بس که که برخلاف اختلاف بین چین و امریکا- انتخابها واقعاً شامل تغییر رژیم و جنگ هم میشود. اروپاییها ثابت کردهاند که وقتی به توافق با ایران میرسیم آنها قدرت حاشیهای هستند و هرگز هم قرار نیست که سرمایهی دیپلماتیک قابلتوجهی را پس از خروج امریکا از آن هزینهی دفاع از آن بکنند. در درازمدت، آنها هم خواهان تغییر رژیم در تهران هستند، اگرچه با شیوهی ترامپ مخالفاند و آن را مخاطرهآمیز میدانند. اما آسانی حیرتآوری که ترامپ توانست از توافق خارج بشود نشان داد که این که رهبران اتحادیهی اروپا چه میگویند و چه خواهند کرد، برای او چه اهمیت اندکی دارد.
دراین درگیری روزافزون بین امریکا و ایران اروپاییها نقش تماشاچی را خواهند داشت. امکانات امریکا برای این که اقتصاد ایران را منهدم کند بسیار زیاد است. صادرات نفت ایران دارد محو میشود. تورم هم ۴۰% شده است و صندوق بینالمللی پول برآورد کرده است که رشد اقتصادی ایران منفی ۶% خواهد بود. امریکا میتواند بانکها را در هرکجا که باشند به خاطر معامله با ایران مجازات کند، حتی در کشورهایی مثل عراق و لبنان که با ایران روابط سیاسی محکمی دارند.
بهعکس ایران هیچ ابزار متقابل مؤثری دربرابر حملههای اقتصادی امریکا ندارد مگر این که تنها صبر کند تا ریاست جمهوری ترامپ به پایان برسد. احتیاط در گذشته به نفع ایران عمل کرده است. پس از سال ۲۰۰۳ ایرانیها بهطعنه میگفتند که خدا باید طرف ما باشد چون چهگونه ممکن است امریکا دوتا از دشمنان قسمخوردهی ما – طالبان در افغانستان و صدام حسین درعراق – را سرنگون کند.
بسیاری از رهبران ایران مطمئن هستند که به غیر از یک جنگ تمامعیار، آنها میتوانند دیگر حملههای ترامپ را تحمل کنند. تجربیات گذشته نشان میدهد که آنها درست میگویند. در جنگ لبنان، پس از اشغال از سوی اسراییل در ۱۹۸۲، ایران درواقع پیروز آن جنگ بود که توانست حزبالله را بهعنوان پرقدرتترین سازمان سیاسی و نظامی در لبنان ایجاد کند. به همین نحو، پس از اشغال عراق بهوسیلهی امریکا و بریتانیا در ۲۰۰۳، ایران توانست اشغال نظامیشان را بیاثر کند و یک دولت به رهبری شیعیان که همنوای آنهاست در بغداد به قدرت برسد. در سوریه، پس از سال ۲۰۱۱ حمایت ایران از بشار اسد درحفظ او در قدرت اثر قابلتوجهی داشت.
در همهی این درگیریها ایران از جمله بهخاطر اشتباهات متعدد دشمنانش به پیروزی رسید ولی ممکن است این اشتباهات دیگر تکرار نشود. چون مطبوعات و بخش عمدهای از نهادهای سیاسی در واشنگتن و درپایتختهای غربی بهشدت مخالف ترامپ هستند، کراراً دستآوردهای او را در تکیه بر استفاده از قدرت اقتصادی امریکا و اجتناب از درگیری نظامی را دستکم میگیرند. واقعیت این است که با وجود همهی ناوهای هواپیمابر و پهبادهایی که پنتاگون دارد، خزانهداری امریکا وسیلهی بهمراتب پرقدرتتری از پنتاگون است.
ترامپ ممکن است گزارشهای رسمی را نخواند ولی دراغلب موارد او درک بهمراتب عمیق تری از واقعیت قدرت دارد تا جنگ طلبان نومحافظهکاری که تحت ریاست او کار میکنند و به نظر میرسد از تجربه عراق چیزی نیاموختهاند.
تا زمانی که ترامپ به تحریم ادامه میدهد موقعیت او بسیار قوی خواهد بود ولی اگر بحران با ایران بُعد نظامی بگیرد، آیندهی امریکا کمی غیر قابلپیشبینی میشود. نه واشنگتن خواهان جنگ است و نه تهران ولی معنایش این نیست که ضرورتاً جنگ درنخواهد گرفت. درگیری نظامی در این بخش از خاورمیانه بهذات غیر قابلکنترل است چون بازیگران زیادی وجود دارند که منافع متناقض دارند.
این چندگانگی شرایطی غیر قابل پیشبینی ایجاد میکند. عربستان سعودی و امارات از ترامپ حمایت میکنند ولی این دو کشور نفتی در پیوند با سوریه و یمن ظرفیت عملی ناچیزی از خود نشان دادهاند. ایرانیها به عکس درشرایطی که هماندیشان شیعه شان در اکثریت بودند (عراق) و یا بزرگترین بخش جمعیت بودند (لبنان) و یا دولت را در کنترل خود داشتند (سوریه) بسیار خوب عمل کردهاند. نظر به این که ایران یک دولت مذهبی شیعه است همیشه برایشان سخت است که دایرهی نفوذ خود را ورای مناطق عمدهی شیعهنشین گسترش بدهند.
بنیامین نیتانیاهو درواقع رهبر «به شکل ابلیس درآوردن ایران» است و امریکا را ترغیب کرده است تا ایران را منبع همهی مشکلات در خاورمیانه ارزیابی کند. ولی شعارهای جنگطلبانهی نتانیاهو علیه ایران تاکنون با احتیاط دربارهی عملیات نظامی همراه شده است مگر حملات نظامی اسراییل علیه فلسطینیهای بیدفاع غزه و کرانهی غربی رود اردن.
خطری که وجود دارد این است که جنگ سرد و یا جنگ گرم دائمی بین واشنگتن و تهران به صورت وسیلهای برای دیگر درگیریهای بشود که در واقع ربطی به این درگیری اولیه ندارد. برای نمونه ممکن است شاهد رقابت هر چه بیشتر بین ترکیه و عربستان سعودی برای رهبری دنیای سنی باشیم. نقش مستقل ترکیه میتواند با بیشتر شدن قدرت امریکا در منطقه به خطر بیفتد. و همین وضعیت دربارهی روسیه وجود دارد که از سال ۲۰۱۱ به اینسو توانست موقعیت خود را بهعنوان یک قدرت جهانی با حمایت نظامی از رژیم اسد برقرار کند.
ترامپ امیدوار است تا تهران را به یک قرارداد صلح حقارتبار مجبور کند و بهویژه اگر قبل از انتخابات ریاست جمهوری بعدی این اتفاق بیفتد، بسیار به نفع وی خواهد بود. در آن شرایط، ایران دیگر یک قدرت منطقهای نخواهد بود. تغییر رژیم البته بالاترین دستاوردی است که ترامپ میتواند انتظار داشته باشد ولی به احتمال زیاد این اتفاق نخواهد افتاد.
اگر ترامپ تنها به جنگ اقتصادی اکتفا کند برای ایران مقابله با آن بسیار دشوار خواهد بود ولی در هر سناریوی دیگر، موقعیت امریکا بسیار شکنندهتر خواهد شد. ما فهرست بلندبالایی از رهبران امریکا و بریتانیا داریم – سه نخستوزیر بریتانیا و سه رییسجمهور در امریکا – که در یک قرن گذشته صدمات سیاسی مرگباری از سیاستهای شان در خاورمیانه دیده اند. ترامپ بسیار خوش شانس خواهد بود اگر بتواند از این سرانجام بگریزد.
ترجمهی احمد سیف
برای مطالعهی مجموعه نوشتههای سایت نقد اقتصاد سیاسی دربارهی خاورمیانه روی تصویر زیر کلیک کنید:
اصل مقاله را در این پیوند بخوانید:
Europe is Powerless in Growing Conflict Between the US and Iran
دیدگاهتان را بنویسید