نسخهی پی دی اف: sex-and-socialism-
آن اسنیتو[۱] دهم اوت ۲۰۱۹ از دنیا رفت. بهپاس یادبود او، در اینجا گزیدهای از مقدمهی کتاب قدرتهای میل: سیاستِ جنسیت[۲] را بازنشر میکنیم. قدرتهای میل همچون دیگر آثار اسنیتو، نهتنها مطابق معیارهای اوایل دههی ۱۹۸۰، که با معیارهای امروزی نیز کتابِ شجاعانهای بهشمار میآید.
درحالیکه نسلهای بعدیِ سوسیالیستهای علمی مارکسی، رابطهی جنسی را امری ثانویه و فرع بر روابط واقعی تولید میدانستند، بسیاری از نخستین نظریهپردازان سوسیالیست و جنبشهای این حوزه، مسائل جنسی را بسیار جدی میگرفتند. بهعنوانمثال شارل فوریهی[۳] فرانسوی (۱۸۳۷-۱۷۷۲)، از نخستین سوسیالیستهای آرمانشهری، جاذبههای اروتیک را یکی از پایههای رسیدن به روابط مساواتطلبانه و فراخانوادگیای میدانست که خود در نظر داشت. برای مثال این فوریه بود که برای نخستین بار، پیوند میان تکهمسری و ذهنیتِ اکتسابیِ پروردهشده توسط مالکیت خصوصی را درک کرد که بعداً در میان فعالین رادیکال آتیِ حوزهی روابط جنسی رواج یافت.
در سطح عملی نیز، سیاستهای جنسی وارد نخستین شورشگریهای سوسیالیستی و طبقهی کارگر شد. در انگلستان، در طول دهههای ۱۸۳۰ و ۱۸۴۰، اوونیسم[۴]، که جنبشی جمعی در دل طبقهی کارگر بود، از جهانِ اخلاقی جدیدی سخن به میان آورد که در آن تمام روابط ستمگرانه، ازجمله روابط ستمگرانه میان جنسهای مختلف، از میان میرفتند. اوونیستها همچنین از آمیزش جنسیِ خارج از محدودهی قانون پشتیبانی میکردند. صنعتگرانِ رادیکال انگلیسی، اطلاعات مربوط به کنترل موالید را در دههی ۱۸۲۰ انتشار دادند؛ درواقع جفری ویکس[۵] ادعا کرده است که نه طبقهی متوسط، بلکه صنعتگران رادیکال، مردان و زنانی که بیش از همه پذیرای پروپاگاندای ضدسرمایهداری بودند، برای نخستین بار اقدام به استفاده از روشهای نظاممند جلوگیری از بارداری کردند.[۶]
بااینحال، با اولویت یافتن مسائلِ مربوط به کار و مالکیت در جنبشهای آمریکا و بریتانیا، توجه به سیاستهای جنسی کاهش یافت. هرچند شواهدی وجود دارد که تأثیر نوشتههای فوریه را بر آثار اولیهی کارل مارکس در دههی ۱۸۴۰ نشان میدهد، مارکس در آثار بعدی خود دیگر توجه چندانی به مسائل جنسی نکرده و عمدتاً آنها را بهعنوان بخشی از سوسیالیسم آرمانشهری که رد میکرد، کنار گذاشته است. گفتمان مربوط به مسائل جنسی که در جناح چپ بینالملل اول و دوم (۱۹۱۴-۱۸۶۴) شکل گرفت، جز برای تعداد انگشتشماری از هنجارشکنان این حوزه، همچون ویکتوریا وودهال[۷] (۱۹۲۷-۱۸۳۸)، سوسیالیست و فعال رادیکال حوزهی مسائل جنسی، معمولاً به پیشبینیهایی گنگ از گونهای اخلاقیات جنسیِ بهبودیافته زیر لوای سوسیالیسم وابسته بود: وفاداری زناشویی، ردِ معیارهای دوگانه،[۸] از بین بردن فحشا.[۹] وضعیت طبقهی کارگر در انگلستان اثر فردریک انگلس که در دههی ۱۸۴۰ نوشته شده بود، با محکوم کردن تأثیرات سرمایهداری بر اخلاقیات طبقهی کارگر، تبدیل به سرمشقی برای چنین مباحثاتی در آینده شد. انگلس شکایت داشت که چهگونهمردان بورژوا، زنان خود را نماد نجابت میدانستند و دختران طبقهی کارگر را طعمهی خویش میکردند. آنها با حقبهجانبیِ تمام، بیاخلاقیِ کارگرانشان را نکوهش میکردند، درحالیکه خود فقری را تداوم میبخشیدند که [این] بیاخلاقی از آن نشأت میگرفت.[۱۰]
مارکس و انگلس در مباحثات عمومی دورهی ویکتوریایی دربارهی مسائلِ جنسی، زنان و خانواده، دیدگاههای روشنگرانهای را در کنار مفروضات محافظهکارانه پیش کشیدند. هیچیک از آن دو نفر هرگز [مسائلی چون] مطلوب بودنِ نجابت زن، وفاداری زناشویی، رابطهی عاشقانهی دگرجنسگرایان و یا خانوادهی هستهای (ارزشهایِ اساسیِ بورژوایی) را زیر سؤال نبردند. بااینحال، هردویآنها میراثدار باوری بودند که ریشه در سوسیالیسم آرمانشهری داشت؛ باور به قدرتِ سودمند جاذبهی اروتیکِ متقابل -«عشق جنسی فردی مدرن»- ایدهای که از نگرش ویکتوریایی نسبت به عشق حقیقی، بهمثابه قرابت میان دو روح بدونکالبد، متمایز بود.[۱۱] اگرچه آنها فرض میگرفتند که تکهمسری جزء لاینفک عشق جنسی است، انگلس سالها بعد به سمت موضع پویاتری گرایش پیدا کرد. کتاب او تحت عنوان منشأ خانواده، مالکیت خصوصی و دولتِ، تکهمسری را برساختی تاریخی و تکاملی از نظام پیشین بیبندوباری جنسی معرفی میکند. اما تکاملی که نشانگرعقبگردی تاریخی برای زنان، همراه با ظهور [مسائلی چون] معیارهای دوگانه، مالکیت خصوصی و روابط طبقاتی است. بااینحال، انگلس برخلاف سوسیالیستهای پیشین، دیدگاههای خود را در راستای چشماندازی از یک نظم جنسیِ ناسازگار با سنن اجتماعیِ مرسومِ دورهی خود گسترش نداد. وی تکهمسری قانونی را بهعنوان بخشی از نظامِ مالکیت خصوصی موردانتقاد قرار داد، اما خودِ [ایدهی] تکهمسری و خانوادهی هستهای را آرمانی ساخت. سوسیالیسمِ آینده به ازدواج قانونی پایان میداد، اما تکهمسری با رها شدن از کژدیسگیهای سرمایهداری، در مرتبهی بالاتری شکوفا میشد. پیشبینی او دراینباره این بود که «تکهمسری بهجای فروپاشی»، برای زنان و همچنین مردان «بالاخره تحقق مییابد»، صورتبندیای که نیات آن هرقدر روشنفکرانه باشند، باز هم از شوخی روزگار موازی بود با اهداف محافظهکارانهی جنبش بورژواییِ پاکی اجتماعی[۱۲] که همعصر با آنها در جریان بود.[۱۳]
جریان اصلیِ جنبش مارکسیستی در اروپا و ایالاتمتحده، خطمشی خود در زمینهی مسائل جنسی را از دو نظریهپرداز اصلی خود میگرفت که نظریاتشان کمترین میزان چالشبرانگیزی را داشت. کوتهبینی نظریهی جنسی در اندیشهی مارکسی، پذیرش سربستهی هنجارهای دورهی ویکتوریایی توسط آن و حالت تدافعیاش در پاسخ به اتهاماتی ازایندست که سوسیالیستها روابطِ عشقی آزاد دارند، همگی درنهایت در گونهای محافظهکاریِ جنسی ادغام شدند که در جنبشهای بریتانیا و ایالاتمتحده به چشم میخورد و تفاوت چندانی با محافظهکاری طبقات محترم فرادست نداشت. یک سردبیر بریتانیایی سوسیالیست در سال ۱۸۹۳، هنگام ردِ درخواست یک رادیکال حوزهی روابط جنسی برای درج مباحثات بیشتری حول موضوع سکس در روزنامهاش، از طرف بسیاری از رفقای خود سخن گفت: «من رادیکال هستم اما…کل این قضیه برای من زننده است».[۱۴]
بدینترتیب [میتوان دید] که پیدایش سوسیالیسم مارکسی، نوعی عقبگرد را در رشد و گسترش سیاستهای جنسی رادیکال به نمایش میگذارد. بااینحال هنوز رگهای از رادیکالیسم جنسی درون جنبش وسیعتر قرن نوزدهم پایدار ماندهبود: هرچند سوسیالیستهای رسمی در حوزهی مسائل جنسی رادیکال نبودند، اما رادیکالهای حوزهی مسائل جنسی عمدتاً سوسیالیستهای غیررسمیبهشمار میآمدند. فعّالان رادیکال حوزهی مسائل جنسی، همانند مارکسیستها، میپنداشتند که تغییر در رفتارهای جنسی، با پدید آمدن جهان بهتری همراه خواهد بود. جان هامفری نویس[۱۵](۸۱-۱۸۴۸)، بنیانگذار اجتماع اونیدا،[۱۶] بدنامترین فرد از میان شماری از سوسیالیستهای آرمانشهری در میانه و اواخر قرن نوزدهم در ایالاتمتحده بود که اجتماعاتخودشان را حول رفتارهای اروتیک اصلاحشدهای سازمان میدادند که معطوف به خارج از محدودهی خانواده بود. اونیدیها تکهمسری را ممنوع اعلام کرده و پرهیز جنسی[۱۷] را به مردان آموزش میدادند؛ تکنیکی برای جلوگیری از بارداری که در آن مرد بدون آنکه به انزال برسد ارگاسم را تجربه میکرد. نویس شخصاً بر سیستم اونیدا نظارت داشت: او دختران باکره را با برگزاری آیین تشرف به آنجا میپذیرفت و بهواسطهی نظارتی که در این اجتماع وجود داشت، اطمینان حاصل میکرد که هیچیک از دو طرف بیشاز حد لزوم به هم وابسته نشوند. قراردادهایی که وجود داشت بهشدت اقتدارگرایانه، دگرجنسگرایانه و بهزحمت فمینیستی بود. بااینحال، نویس بدونشک موجب پیشرفت رادیکالیسم جنسی، هم در اندیشه و هم در عمل شد. اونیدا ارزشِ تجربهی جنسی و تعدّد شرکای جنسی برای هردو جنس را تأیید کرد؛ نویس با کنار هم قرار دادن [راههای] پیشگیری از بارداری در کنار لذت و تماسهای متعدّد نشان داد که چهگونه آزادی جنسی میتواند در پیِ جداییِ سکس از باروری حاصل شود.[۱۸]
در دههی ۱۸۷۰، طرفداران عشق آزاد -شبکهای گلوگشاد از لاادریهای آزاداندیش، اجتماعگراها[۱۹] و طرفداران پیشگیری از بارداری و اصلاح قانون طلاق- گسترش روابط بین [مسائلی نظیر] آزادسازی جنسی، آزادی اجتماعی و عقلگرایی در محیطی دموکراتیکتر راآغاز کردند. «عشق آزاد» برای دشمنانش تبدیل به حسنتعبیر برای اشاره به بیبندوباری جنسی شد، اما نخستین طرفداران عشقِ آزاد در واقع نسبت به روابط جنسی متنوع محتاط بودند؛ آنها در عوض، ارزش اتحادیههایِ آزاد تکهمسری و عواطفی را که خارج از قیدوبندهای سختگیرانهی کلیسا ابراز میشد و پرورش مییافت، تبلیغ میکردند.[۲۰] باوجوداین، طرفداران عشق آزاد در دو دههی بعد به اندیشههایی در باب ارزشِ خلاقهی روابط جنسی متعدد پر و بال دادند. در دهههای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰، طرفداری از عشق آزاد به رادیکالیسم سوسیالیستی و کارگری نزدیکتر شد، چراکه مهاجران آلمانی و یهودی، جنبشهای کارگری یهودیان و مهاجران را با انواع روسی و قارهای آن آشنا کردند. در این مقطع، عشق آزاد در قرن نوزدهم در هیأت اما گلدمن (۱۹۴۰-۱۸۶۹)، آنارشیستِ روس به اوج خود رسید. گلدمن، بدنامترین فعّال رادیکال حوزهی روابط جنسی تا آن تاریخ در ایالاتمتحده، سنّتهای قرن نوزدهمی را به تجربهی نسلی جدید از مردان و زنانِ خودآگاهانه مدرن در سالهای پیش از جنگ پیوند داد. او در یکی از بیانات بسیار پرشور خود با بلاغت تمام میپرسد: «عشق آزاد؟ گویی که عشق غیرآزاد هم داریم!»[۲۱]
در همین دوره در بریتانیای کبیر، «اخلاقگرایان جدید» با زیر سؤال بردن انحصار خودِ دگرجنسگرایی، عشق آزاد را یک گام پیشتر بردند. ادوارد کارپنتر[۲۲] (۱۹۲۸-۱۸۴۴) سوسیالیست بریتانیایی، وجود «جنسِ واسط»[۲۳] – همجنسگرایان- را وضع کرد که میتواند میان خلقوخوهای ظاهراً متضاد زنانه و مردانه واسطه قرار گیرد. بهطورکلی، وی بر لذّات رابطهی جنسی و توانایی آن در پیوند دادن مردم برای خلق اجتماعات دوستانهی وسیعتر تأکید میکند. آرای کارپنتر، در بستر جنبشهای فراآتلانتیکی که ازلحاظ سیاسی تقریباً به اتحادیههای صنفی و انتخابات منحصر شدهبودند، به عقاید آرمان شهرانهی قدیمیِ سوسیالیسم رجعت کرد. بلوغِ عشق به قلم کارپنتر که در سال ۱۹۱۱ در ایالاتمتحده چاپ شد، تبلور دلمشغولیهای فعّالان رادیکال دربارهی مسائلی چون سوسیالیسم، سکس، فمینیسم و زندگی شخصی بود. همانطور که ماریجو بول[۲۴] مینویسد، کارپنتر راه رسیدن به دیدگاهِ سوسیالیستیِ کاملاً بدیعی به رابطهی جنسی را نشان داد: «سوسیالیستها همواره به قسمی از جامعهی همسود تعاونی اعتقاد داشتهاند که عشق را ارج مینهد، اما به دلیل ترس از شدت نیروی اروتیک، وضعیت موعود را به شکل تحقق آمال کهنه و به صورتی افلاطونی و روحانی در نظر میگرفتند، نه شکوفاییِ رویههای جدید».[۲۵] کارپنتر تأکید خود را بهجای ناکامی انتزاعی، بر قدرتهای دگرگونکنندهی رابطهی جنسی در زمان حال گذاشت.
گلدمن و کارپنتر رادیکالیسم در حوزهی روابط جنسی را از حصار تنگ آن به درآورده و به جریان اصلی سیاستهای جنسی نزدیکتر کردند. آرای آنها در زمانی رواج یافت که تغییر الگوهای جنسی و دانشِ جنسیِ جدید (بر اساس آثار زیگموند فروید و هاولک آلیس[۲۶])، نسل جوانِ چپهای ایالاتمتحده را نسبت به عقاید سابقاً بدعتآمیز دربارهی نقش امر اروتیک در آزادی آدمی، پذیراتر کرده بود. در سراسر طبقهی متوسط، پذیرش فزایندهای نسبت به پیشگیری از بارداری (در رابطهی رسمی ازدواج) در جریان بود که به مردان و بهویژه زنان اجازه میداد تا بتوانند لذت جنسی را از بارداری جدا کنند. در همین زمان، افراد جوان و مجرد برای تجربه کردن روابط جنسی خارج از محدودهی ازدواج، بهتدریج از محدودیتهای جامعه و خانوادههایشان سرباز میزدند. هرچند شاید این امر در ابتدا عمدتاً پدیدهای مختص به طبقهی متوسط بود -زنان طبقهی کارگر دسترسی آسان به شرایط و وسایل جلوگیری از بارداری نداشتند- اما زنان جوان طبقهی کارگر بدون شک از زندگی اروتیک خودشان بهره میبردند که البته در آن خبری از دخول جنسی نبود. با گسترش نیروی کار زنانه، زنان جوان و مجرّد به شهرها سرازیر شدند؛ تغییر الگوهای جمعیتشناختی به این معنا بود که بسیاری از آنها، بهجای زندگی با خانوادههای خود، بهصورت مستقل-چه تنها و چه همراه با زنان جوان دیگر- زندگی میکردند و ازاینرو، همانطور که کتی پایس[۲۷] در «دختران خیریه و لذتهای شهری: یادداشتهایی تاریخی دربارهی سکسوالیتهی طبقهی کارگر، ۱۹۲۰-۱۸۸۰» نشان میدهد، [این زنان] آزادیِ معینی برای رفتوآمد بدانسان که دلخواهشان بود کسب کردند.[۲۸] آنها امکانهای بیسابقهای را برای استقلال جنسی، حتی بهصورت موقت پیش از ازدواج تجربه کردند که به نوعی فرهنگ نوظهور جوانان شهری و همچنین برای عدهای به گسترش روابط جنسی زیرزمینی در میان همجنسگرایان زن و مرد ختم شد. سوسیالیستها، فمینیستها و هنرمندان جوانی که محافل کولیوار دهکدهی گرینویچ[۲۹] را در دهههای نخست قرن بیستم تشکیل دادند، و الن کی تریمبرگر[۳۰] در مقالهی «فمینیسم، مردان و عشقِ مدرن: دهکدهی گرینویچ، ۱۹۲۵-۱۹۲۰» به توصیف آنها پرداخته است، تلاش کردند تا امیدبخشترین مؤلفههای این انقلاب جنسی را پرورش دهند.[۳۱] برای رادیکالهای نو (کسانی چون کریستال ایسمن[۳۲] و برادرش ماکس،[۳۳] لوئیز برایانت،[۳۴] جان رید،[۳۵] ماری هیتون وورس،[۳۶] فلوید دل[۳۷]) در ساحت نظر، زنان در مسائل جنسی با مردان برابر -و برخی اوقات نیز برتر از آنها- بودند و نقشی محوری در پیشرویهای جنسی آنان ایفا میکردند. یکی از رادیکالها به خاطر میآورد: «هنگامیکه جهان شروع به تغییر کرد، خستگیناپذیریِ زنان بانی اصلی [این تغییر] بود.»[۳۸]
بااینحال همانطور که تریمبرگر نشان میدهد، برابری جنسی فعّالان زنِ رادیکالی که در دهکدهی گرینویچ سکونت داشتند، بیشتر خیالی بود تا واقعی. همانند زنان دیگر همعصرشان، ازدواج هنوز تنها فرصت واقعی برای تأمین امنیت ایشان به شمار میرفت. در بازاری که نیروی کار با میزان بسیار بالایی از تبعیض و تفکیک جنسی به فروش میرسید، [زنان] هرقدر هم به استقلال اقتصادی دست مییافتند، بیثبات و متزلزل بود. بیبندوباری و روابط جنسی خارج از محدودهی ازدواج، برای آنها خطرات بسیار بیشتری در مقایسه با معشوقهای مذکّرشان دربرداشت. مردانی که در ساحت نظر قائل به آزادی جنسی برای زنان بوده اما در عمل، اغلب نسبت به آن نگران و رویگردان بودند. لیندا گوردون[۳۹] در توصیف وضعیت پیچیدهی این دسته از زنان نوین مینویسد: «همانند تمامی زنان دیگر، موفقیت و بقای آنها در گرو خشنود نگهداشتن مردان بود».[۴۰] بااینحال، آنها راه را برای فهم جدیدی از زن بهمثابه سوژهی جنسی مستقل باز کردند که زن دیگر فقط پذیرندهی آغاز رابطهی جنسی مردان نبود، بلکه شخصی با نیازهای اروتیک مختص به خود به شمار میرفت که قادر بود ابتکار عمل به خرج دهد.
در جنبش کنترل موالید در سالهای ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۷، بسیاری از رادیکالهای زنِ جوان، فرصت را برای تبدیلِ لیبرتاریانیسمِ جنسی نسل خود به مبارزهی طبقاتی غنیمت شمردند. پیشگیری از بارداری عملی غیرقانونی بود؛ هرچند مرفّهان میتوانستند با مراجعه به پزشک خصوصی به آن دست یابند، فقرا عملاً به هیچ راهی برای پیشگیری از بارداری دسترسی نداشتند، جز شیوههای سنّتی چون مصرف داروهای سقطجنین و یا استفاده از دوش.[۴۱] جنبش کنترل موالید که ریشه در تودهی مردم داشت، در ابتدا حول کازارهایی برای آموزش رابطهی جنسی و اطلاعات لازم دربارهی روشهای پیشگیری از بارداری تحکیم شد که اما گلدمن و مارگارت سنگر[۴۲] جوان درون جنبشهای کارگری و سوسیالیستی به انجام رساندند. [جنبش] کنترل موالید بهزودی پیروان گستردهای پیدا کرد، ازجمله روشنفکران جدیدِ حزب سوسیالیست (که در بین آنها بسیاری از ساکنین دهکدهی گرینویچ حضور داشتند)، شاخههای محلی زنان درون حزب و رهبران کارگران سوسیالیست، بهویژه از کارگران صنعتی جهان.[۴۳] اغلب روشنفکران و مبلّغین جنبش مقیّد به باوری نومالتوسی[۴۴] در برنامهریزی خانواده بودند؛ مقیّد به کاهش فلاکت ناشی از بارداریهای ناخواسته، بهعنوان وسیلهای برای تعالی و ترقیِ طبقهی کارگر. اما همچنین یک دیدگاه دیگر، دیدگاهی تماماً جنسی، در آثار آنان به چشم میخورد: اینکه بیان آزادانهی مسائل جنسی، بهویژه در مورد زنان، یکی از حقوق اساسی بشر و یکی از خواستهایِ برحقِ مبارزهی طبقاتی است.[۴۵]
طولی نکشید که دستهبندیهای پیشین حول مسئلهی روابط جنسی، در بین چپها دوباره پدیدار شد. جنبشِ [کنترل موالید] نمایانگرِ نوعی سیاست عملی رادیکالیسم جنسی بود و با [آرای] بسیاری از سوسیالیستهای ارتدکستر و قدیمیتر در تخاصم قرار میگرفت. منتقدان درونِ حزب سوسیالیست ادّعا میکردند که این کارزار، «اتلاف وقت و انرژی» است و باعث انحراف توجّه کارگران از مبارزهی طبقاتی میشود (که از نظر ایشان محدود به مبارزهای اقتصادی و سیاسی بود). بههرصورت چنین جنبشهایی در دوران سرمایهداری، نارس و بیموقع بودند، چراکه روی کار آمدنِ دولت سوسیالیستی، بهصورت خودکار، آغازگر دورهای از روشنگری جنسی محسوب میشد. بااینحال، زیربنای چنین هشدارهای تاکتیکیای را نگرشهای مردسالارانهی افراطیتری تشکیل میداد که سوسیالیسم رسمی هرگز آنطور که باید آن را به چالش نکشیده بود: همانطور که یکی از منتقدان مرد به این قضیه اعتراض میکرد، آموزشِ مسائل جنسی تنها به «ترس و بیاعتمادیِ در اذهان صدها همسر و مادر پیشرو» میانجامید و ازاینرو باید کنار گذاشته میشد.[۴۶]
در کوتاهمدت، فعالان رادیکال حوزهی مسائل جنسیِ در سالهای پیش از جنگ به نتایج چندانی دست پیدا نکردند. جنبش کنترل موالید زیر فشارِ اختلافات داخلی و سرکوبهای سیاسی خارجی از هم پاشید. این جنبش تنها در دههی ۱۹۲۰، در پیکارِ نخبگان متخصص عرصهی پزشکی، تحت هدایت سَنِگر دوباره پدیدار شد. ِرگههای انقلابی و مناقشهبرانگیزِ رادیکالیسم جنسی تضعیف شد و جای خود را به نظم جنسیِ جدیدی داد که هرچند از برخی جهات رهاییطلبانه بود، اما همچنان بهمراتب با سرمایهداری و [ساختارِ] خانوادهی هستهایْ سازگارتر از آن چیزی بود که رادیکالها تصور میکردند. زنان فلاپر[۴۷] پس از جنگ که خویشاوندِ زن انقلابیِ دورهی پیشین بهشمار میآمدند، هرچند از لحاظ جنسی فعّال بودند، اما در مسائل سیاسی خنثیبه نظر میرسیدند. سبک جدیدِ زندگی خانوادگی و «نیو دیل»[۴۸] که باربارا اپستاین[۴۹] در مقالهی «خانواده، اخلاقیاتِ جنسی و جنبشهای مردمی در آمریکای آغاز قرن بیستم» شرح داده است، در حالی در ساحت نظر نیازهای این زن نو برای بیانِ عاطفی و جنسی را در برمیگرفت که اسلوبِ جدیدی از سرمایهداریِ مصرفگرا، مد، محصولات آرایشی و لوازمخانگی تولیدِ خود را بهقدر کافی، بیانگر هویتِ اروتیک او میدانست.[۵۰] فمینیسم جنسی که پیشتر چالشهایی را در برابر قدرت مردان برای شکل دادن به سکسوالیتهی زنان به وجود آورده بود، در دههی ۱۹۲۰ رو به افول نهاد. آزادی جنسیِ زنانهی جدید، در عوض تبدیل به فرمانی برای دادن پاسخ مثبت [از جانب زنان] به آغاز رابطهی جنسی مردان شد. در محیطِ بهطور مشابه اروتیکشدهی آلمان وایمار در همان دهه که آتینا گروسمن[۵۱] در مقالهی «زنانِ نو و عقلانی شدن سکسوالیته در آلمان وایمار» مورد تحلیل و بررسی قرار داده است، [میتوان دید که] مقاصد و اعمال لیبرال نیز با دستورکار مجدد محافظهکار و مردسالارانه همسو شده است.[۵۲] در آلمان، سیاستگذاری نازیها در امور خانواده و جمعیت، آزادیهایی را که «زنِ نوین» دههی ۱۹۲۰ موفق به کسب آن شده بود، سرکوب کرد. حرکت جامعهی آمریکایی در طی دو دههی بعد بهسوی آنچه احتمالاً حضیض محافظهکاری جنسی در دههی ۱۹۵۰ به شمار میآمد، گرچه پیامدهایی کمتر چشمگیر داشت اما سبب عقیم ماندن جنبش فمینیستی در ایالاتمتحده شد.
چپ رسمی در ایالاتمتحده از ۱۹۳۰ تا ۱۹۶۰، هرگونه ارتباط با عصیان جنسی را تا حد زیادی انکار کرد یا نادیده گرفت، حتی باوجودآنکه تأسیس جامعهی ماتاشین[۵۳] (۱۹۵۰) و دختران بیلیتیس[۵۴] (۱۹۵۵) نمایانگرِ نخستین تحرکات در جنبشهای مربوط به همجنسگرایان بودند. آداب جنسیِ درون حزب کمونیست هرچه که بود، (برخی شواهد نشان میدهد که اعضای حزب، بهویژه زنان، از نیکنامیِ چندانی بهرهمند نبودهاند) سازمان بهصورت رسمی تقریباً تنها بر موضوعات مرتبط با ساحت عمومی متمرکز بود، نه ساحت خصوصی: تهدیدِ فاشیسم، فروپاشی اقتصادی و مککارتیسم.[۵۵] علاوه بر این، وفاداری حزب به اتحاد جماهیر شوروی، با آن سیاستهای سرکوبگرانهی جنسی، بدگمانی نسبت به هرگونه پرسشگری دربارهی مسائل جنسی را بهعنوان نشانهای از انحطاط و فساد بورژوایی تقویت کرد. در عوض، حزب کمونیست اغلب محافظهکاریِ جنسی را پلی فرهنگی برای ارتباط با تودهها میدید. رابطهی جنسی در جامعهی سرمایهدارانه، تنها حکم کالای دیگری را داشت و گسترش سریعِ آن خبر از گونهای مصرفگراییِ همواره در حال رشد میداد.
نسل رادیکالهایی که در دههی ۱۹۶۰ روی کار آمدند، تلاش کردند تا خود را از محدودیتهای جنسی چپِ قدیمی برهانند. چپ نو -بهویژه مردان آن- پا به «انقلاب جنسی» دوم گذاشت که راههای پیشگیری از بارداریِ ارزانقیمت و قابلدسترس آن را تسهیل کرده بود. دانشجویان رادیکال، سکس را بالقوه انقلابی و راهی برای بیرون آمدن از ساختارهای روانشناختی خفقانآور زندگیِ طبقهی متوسط ایالاتمتحده میدیدند. روابط جنسی متعدد و متنوع کمکم در پیوند با رهاییِ فرهنگی در نظر گرفته شد.
تناقضها و دشواریهای [پیشبرد] این سیاست جنسی، خود را تقریباً با شروعِ دهه در جنبش حقوقِ مدنی آشکار کرد. هنگامیکه دانشجویان سفیدپوست برای کار در کارزارهای ثبتِ رأیِ کمیتهی هماهنگیِ غیر خشونتآمیز دانشجویی[۵۶] تحت عنوان تابستانِ آزادی[۵۷] در سال ۱۹۶۴ به جنوب کشور سرازیر شدند، جوانان سیاهپوست و سفیدپوست بهتدریج روابط عاشقانهی بینانژادی -بهویژه میان زنان سفیدپوست و مردان سیاهپوست- را بهعنوان چالشی قدرتمند در برابر تابوهای نژادپرستانه دیدند. ترکیبِ حاصل از امور مربوط به نژاد، سکس و جنسیت غافلگیرکننده از آب درآمد. از یکسو، بسیاری از فعّالان توانستند در این روابطِ سیاسیشده، تأیید جنسی را نیز در کنار حمایت عاطفی بیابند. همانطور که سارا ایوانز،[۵۸] مورخ آمریکایی، نوشته است: «جایی که چنین نیازهایی با احترام و توجه متقابل واقعی همراه میشدند، “اجتماعِ محبوب” سیاهپوستان و سفیدپوستان با هم به یک معنا در صمیمیت اتاقخوابْ واقعیتی ملموس به خود میگرفت.»[۵۹] از سوی دیگر، بسیاری از زنان سفیدپوست، خود را در این تعاملات بهعنوان مهرههایی پیاده در یک بازی اساساً مردانه از جسارت و عصیان میدیدند. علاوهبر این، احساس گناه خودشان باعث میشد تا [از روی اجبار] نسبت به «نه» گفتن به مردان سیاهپوست شدیداً بیمیل شوند، مبادا امتناع آنها نشانی از نژادپرستیِ پنهان تلقی شود. زنان سیاهپوست نیز به نوبهی خود بهزودی نسبت به آنچه محول کردن نقش آمازونهای غیرجنسی به آنها به نظر میرسید، آن هم درحالیکه بهرهی زنانهی جنبش در انحصار زنان سفیدپوست بود، موضعی خصمانه اتخاذ کردند. یکی از زنان سیاهپوست یادآور میشود: «چنانچه زنان سفیدپوست مشکلی داشتند، این مشکل تنها مشکلی میان زنان و مردان نبود … بلکه همچنین مشکلی میان زنان سیاهپوست و زنان سفیدپوست بهشمار میرفت.»[۶۰] میراث درهمتنیدهی این سالها باقی میماند و تأثیری ژرف بر پیشرفتهای سیاسیِ تمام احزاب مربوطه، بهویژه در رابطه با فمینیسم، برجای میگذاشت.
تضادهای جنسی موجود در جنبش حقوق مدنی، از بسیاری از جهات، مصداقی از تاریخِ جنسیِ چپ نو در سالهای آتی بود. همانند دههی ۱۹۲۰، انقلاب جنسی تبدیل به مجوزی برای بیبندوباری جنسی در مردان و قابلیت دسترسی به زنان شد. لااقل تااندازهای، خشم و تلخکامی زنان رادیکال دربارهی استثمار جنسی -استثماری که تحت لوای چنان آرمانهای والایی اعمال میشد، بهمراتب آزاردهندهتر بود- به چندپارگی تند و پرتنش چپِ نو در سال ۱۹۶۹ منجر شد. زنان بعداً با نگاهی واپسنگرانه شکایت داشتند که انقلاب جنسی، تنها حربهی مردانهی دیگری بوده است: روابط جنسیِ بیخیالِ موجود در جنبش ضدفرهنگ، نسخهی جدیدی از خواست قدیمی مردان برای اثباتِ مالکیتشان بر زنان -این بار مالکیت اشتراکی بهجای مالکیت خصوصی- بود. انتقاد کوبندهی مارج پیرسی[۶۱] از آن جنبش، در مقالهی «گراند کولی دمن»،[۶۲] بر جوهر خشم زنان دست میگذارد: «یک مرد میتواند با خوابیدن با یک زن، او را وارد سازمان کند و با توقف این رابطه موجب حذفِ او شود. یک مرد میتواند زنی را تنها به این دلیل که از او خسته شده، یا وی را آبستن کرده و یا اینکه چشمش کس دیگری راگرفته است، از سازمان کنار بگذارد.»[۶۳] بهگونهای طنزآمیز، سکسوالیته به یمن همین ترقیاش به نیرویی انقلابی، به سلاحی حتی قدرتمندتر برای سلطهی مردانه درون جنبشهای ترقیخواه تبدیل شده بود.
درون سنت چپ در طی ده سال اخیر، شاید متداولترین واکنشی که به تجاربِ دههی ۱۹۶۰ وجود داشته، احیای تمایلات بیشتر محافظهکارانه درون سیاستهای جنسی مارکسیستی بوده است. سازمانهایی چون دوستانِ خانوادههای کرانهی غربی،[۶۴] تلاش کردهاند تا از این کاهش هزینهها بهرهبرداری کنند: این سوسیالیستها ، درعین احتراز از مؤلفههای انقلاب جنسی که اینک عموماً پذیرفتهشدهاند، همچون کنترل موالید و سکسِ پیش از ازدواج، زوجهای تکهمسر و خانوادهی هستهای را نمونهی آن دسته از اشکال اجتماعیای معرفی میکنند که ارزش پاس داشتن دارند . آنها به سیاست پیشینِ چپ بازمیگردند که در آن بهندرت به تفاوتهای جنسیتی بهعنوان مسائلِ اساسی اذعان میشد؛ آنها از «خانواده» سخن میگویند، بدون اینکه بهطور مستقیم به عجز و ناتوانیِ بهخصوصِ زنان و کودکان درون این خانواده اشاره کنند. چپ غیرفمینسیتی در باب مسائل مربوط به حقوقِ تولیدمثل بسیار سست عمل کرده است. رسواییای که در سال ۱۹۷۹ رخ داد، هنگامیکه یکی از روزنامهی پیشگام سوسیالیستی، در زمانهی حاضر خواستار گفتگو با جنبشِ ضد سقطجنین شد، به فمینیستها نشان داد که تا چه اندازه بخش اعظم سنت چپ همچنان با سیاستهای استقلال جنسی زنان بیگانه است.[۶۵] فعالان حقوق زنان و همجنسگرایان هنوز با بیبصیرتیِ سوسیالیستها دربارهی اهمیت رادیکالیسم سکس مواجه هستند، نوعی پاکدینی که با احتیاطِ جنسیِ فرضی طبقهی کارگر ایالاتمتحده و آداب جنسیِ محافظهکارانهی دولتهای سوسیالیستی چون کوبا همدل است.
بااینحال، برخلاف دههی ۱۹۱۰، توانِ ساختارشکنانهی دیدگاههای جنسی دههی ۱۹۶۰ جان سالم به دربرده و به واسطهی جنبشهای مردمی تودهای، گسترشیافته و تقویت شده بود. فعالان همجنسگرا هنجارهای دگرجنسگرایانه را به چالش کشیده و سؤالات بحثبرانگیز و ژرفی دربارهی جایگاه سکس در زندگی روزمره مطرح کردهاند. فمینیستها به فاش کردن اینکه چقدر الگوهای جنسی پذیرفتهشده بهلحاظ فرهنگی موجب تضعیفِ زندگی اروتیک و اجتماعی زنان میشوند، ادامه میدهند. جنبشهای فمینیستی و جنبشهای همجنسگرایان، با نشان دادنِ اهمیت رابطهی جنسی بهعنوان یک برساخت مهم اجتماعی، خواستار مؤاخذهی مارکسیسمی شدهاند که سیاستهای جنسی را دارای اهمیتی ثانویه و حتی تجملی برای لذتِ شخصی تلقی کرده است. برای آن دسته از سوسیالیستها که گوش شنوا دارند، هم فعالان رادیکال حوزهی مسائل جنسی و هم فمینیستها نمونهای قانعکننده ارائه میدهند از اینکه چرا چپ نمیتواند سیاستهای جنسی را صرفاً گونهای انحراف مسیر تلقی کند.
برای آگاهی از مقالات پروندهی مطالعات زنان در سایت نقد اقتصاد سیاسی
روی تصویر زیر کلیک کنید:
منبع:
https://monthlyreview.org/2020/02/01/sex-and-socialism/
[۱] Ann Snitow
[۲] (انتشارات مانتلی ریویو،۱۹۸۳)، به ویراستاری اسنیتو، کریستین استنسل و شارون تامپسون
[۳] Charles Fourier
[۴] Owenism
اوونیسم به فلسفهی سوسیالیسمِ آرمانشهریِ رابرت اوون، در قرن ۱۹ م اطلاق میشود. اوونیسم خواهان ایجاد اصلاحاتِ ریشهای در جامعه بود و آن را یکی از پیشروان جنبشهای اشتراکی میدانند. م
[۵] Jeffrey Weeks
[۶] Jeffrey Weeks, Sex, Politics, and Society: The Regulation of Sexuality Since 1800 (London/New York: Longmans, 1981), 46, 168.
در باب اوونیستها، همچنین نک.
Barbara Taylor, Eve and the New Jerusalem: Socialism and Feminism in the Nineteenth Century (New York: Pantheon, 1983).
[۷] Victoria Woodhull
[۸] Double standard
[۹] Weeks, Sex, Politics, and Society, ۱۶۸–۷۱. See Woodhull’s wonderful speech, “The Elixir of Life,” reprinted in Feminism: The Essential Historical Writings, ed. Miriam Schneir (New York: Random House, 1972), 152–۵۴.
او در اینجا اعلام میکند که «مسئلهی عشق جنسی مهمترین مسئلهای است که تاکنون ذهن انسان را به خود مشغول داشته» و آثار مخرب سکس بدون ارگاسم بر زنان را به باد انتقاد میگیرد.
[۱۰] Frederick Engels, The Condition of the Working Class in England (Moscow: Progress Publishers, 1973), 186–۸۷.
[۱۱] Weeks, Sex, Politics, and Society, ۱۶۸–۶۹.
[۱۲] Social purity movement
[۱۳] Frederick Engels, The Origin of the Family, Private Property, and the State (New York: International Publishers, 1970), 67
[۱۴] Robert Blatchford to Edward Carpenter, quoted in Weeks, Sex, Politics, and Society, ۱۷۱.
[۱۵] John Humphrey Noyes
[۱۶] Oneida community
اجتماع اونیدا جامعهای اشتراکی با عقاید کمالگرایانهی مسیحی بود که در ۱۴۸۴ توسط جان هامفری نویس در اونیدای نیویورک پایهگذاری شد. اعضای آن اعتقاد داشتند که عیسی مسیح در سال ۷۰ میلادی بازگشته و این امکان را به آنها داده است تا بتوانند پادشاهیِ هزارسالهی مسیح را بنانهاده و از بندِ گناه نخستین رها شوند و نهتنها در بهشت بلکه در این دنیا نیز به تکامل دست یابند. م
[۱۷] Male continence
[۱۸] Linda Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right: Birth Control in America (New York: Viking, 1977), 84–۸۹.
[۱۹] Communitarians
[۲۰] Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۹۵–۹۶, ۱۰۷–۹, ۱۲۲–۲۵.
گوردون بر زمینهی محافظهکار اعلامیههای عشق آزاد تأکید میکند؛ برای عناصر رادیکالتر، نک.
Ellen Carol Dubois, “Free Love and Feminism in the Nineteenth Century,” paper delivered in the Series in the History of Sexuality, State University of New York at Buffalo, March 1983.
[۲۱] Emma Goldman, Anarchism and Other Essays (۱۹۱۷; repr., New York: Dover, 1969), 236.
برای مهاجران رادیکال، نک.
Mari Jo Buhle, Women and American Socialism, 1870–۱۹۲۰ (Urbana, IL: University of Illinois Press, 1982), 261–۶۲.
برای افکار گلدمن در باب عشق آزاد، نک. فصل در باب لیبرتاریانیسم جنسی در
Alice Wexler, Emma Goldman: An Intimate Life (New York: Pantheon, 1984).
[۲۲] Edward Carpenter
[۲۳] Intermediate sex
[۲۴] Mari Jo Buhle
[۲۵] Buhle, Women and American Socialism, ۶۱. See also Weeks, Sex, Politics, and Society, ۱۷۱–۷۵.
[۲۶] Havelock Ellis
[۲۷] Kathy Peiss
[۲۸] Kathy Peiss, “‘Charity Girls’ and City Pleasures: Historical Notes on Working-Class Sexuality, 1880–۱۹۲۰,” in Powers of Desire: The Politics of Sexuality, ed. Ann Snitow, Christine Stansell, and Sharon Thompson (New York: Monthly Review Press, 1983).
[۲۹] Greenwich Village
[۳۰] Ellen Kay Trimberger
[۳۱] Ellen Kay Trimberger, “Feminism, Men, and Modern Love: Greenwich Village, 1900–۱۹۲۵,” in Powers of Desire
[۳۲] Crystal Eastman
[۳۳] Max Eastman
[۳۴] Louise Bryant
[۳۵] John Reed
[۳۶] Mary Heaton Vorse
[۳۷] Floyd Dell
[۳۸] Hutchins Hapgood, quoted in Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۱۹۸.
در باب کولیان دهکدهی گرینویچ، نک.
Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۱۸۶–۲۴۵, and Buhle, Women and American Socialism, ۲۵۷–۶۸.
برای نگاه دقیقتری به یک زن مهم در محیط، نک.
Blanche Wiesen Cook, ed., Crystal Eastman: On Women and Revolution (New York: Oxford University Press, 1978).
[۳۹] Linda Gordon
[۴۰] Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۱۹۴.
[۴۱] شستشوی واژن با آب یا مایعات دیگر پس از رابطهی جنسی برای جلوگیری از بارداری. م
[۴۲] Margaret Sanger
[۴۳] Industrial Workers of the World (IWW)
[۴۴] Neo-Malthusian
مالتوسیانیسم دیدگاهی است که باور دارد رشد جمعیت بهصورت بالقوه روندی تصاعدی دارد و این در حالی است که رشد ذخایرِ غذایی محدود است و از این مقدمه نتیجه میگیرد که خود تودههای مردم عامل سیهروزی خویش هستند. این دیدگاه ریشه در آرای سیاسی و اقتصادیِ توماس رابرت مالتوس در قرن هجدهم دارد. نومالتوسیانیسم حامی برنامهریزی برای جمعیت انسانی است تا بتوان از طریق آن عدم نقصان در منابع زیستمحیطی را برای جمعیت انسانی و دیگر گونهها در آینده و زمان حال تأمین کند.
[۴۵] Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۲۰۶–۴۵; Buhle, Women and American Socialism, ۲۶۸–۸۰.
[۴۶] Quoted in Buhle, Women and American Socialism, ۲۷۳.
دربارهی مخالفتها، نک.
Buhle, Women and American Socialism, ۲۷۳–۷۵, and Gordon, Woman’s Body, Woman’s Right, ۲۳۶–۴۵.
[۴۷] Flapper
فلاپر در آمریکا در دههی ۱۹۲۰ یه زنان جوانی گفته میشد که دامن کوتاه میپوشیدند، موهایشان را کوتاه میکردند، موسیقی جاز گوش میدادند، سیگار میکشیدند، مشروب سنگین مینوشیدند، آرایش غلیظ میکردند و رابطهی جنسی غیر جدی داشتند. م
[۴۸] New Deal
[۴۹] Barbara Epstein
[۵۰] Barbara Epstein, “Family, Sexual Morality, and Popular Movements in Turn-of-the-Century America,” in Powers of Desire.
[۵۱] Atina Grossman
[۵۲] Atina Grossman, “The New Woman and the Rationalization of Sexuality in Weimar Germany,” in Powers of Desire.
[۵۳] Mattachine Society
[۵۴] Daughters of Bilitis
[۵۵] در باب پیوندهای جنبش همجنسگرایان اولیه با چپگرایان، نک.
John D’Emilio, “Dreams Deferred: The Early American Homophile Movement,” Body Politic 48–۵۰ (۱۹۷۸–۷۹).
از اولین کوهن (Evelyn Cohen) برای نظراتش در مورد آداب جنسی درون حزب کمونیست سپاسگزاریم.
[۵۶] Student Non-Violent Coordinating Committee
[۵۷] Freedom Summer
[۵۸] Sara Evans
[۵۹] Sara Evans, Personal Politics: The Roots of Women’s Liberation in the Civil Rights Movement and the New Left (New York: Random House, 1979), 79.
برای بحثی عمومی دربارهی روابط جنسی بینانژادی، نک. ۷۷-۸۲.
[۶۰] Jean Wiley, quoted in Evans, Personal Politics, ۸۱
[۶۱] Marge Piercy
[۶۲] The Grand Coolie Damn
[۶۳] Marge Piercy, “The Grand Coolie Damn,” reprinted in Sisterhood Is Powerful, ed. Robin Morgan (New York: Vintage, 1970), 421–۳۸.
[۶۴] West Coast Friends of Families
[۶۵] In These Times, February 28–March 6, 1979.
همچنین نک. پاسخها در شمارههای آوریل (صص. ۱۸-۲۵) و مه (صص. ۲۰۸)، ۱۹۷۹.
دیدگاهتان را بنویسید