نسخهی پی دی اف: The Problem is Capitalism
جرج مونبیو، روزنامهنگار ۴۵ ساله، چهرهای پیشرو در فعالیتهای زیستمحیطی در انگلستان و نویسندهی ستونی هفتگی در روزنامهی گاردین است. وی در مقالهی حاضرعنوان میکند که «وقت آن است که این اقتصاد مبتنی بر چپاول را برچینیم»، نه فئودالیسم و نه کمونیسم دولتی جایگزین مناسبی برای سرمایهداری نیست. او بحث برسر بدیلی سامانمند و منسجم، بر اساس نتایج کار گروهی متفکر و اندیشمند، را مورد توجه قرار داده است.
در بخش اعظم دورهی جوانیام «سرمایهداری شرکتی»، «سرمایهداری مصرفکننده»، «سرمایهداری رفاقتی»(۱) را سخت بهباد انتقاد میگرفتم. مدتها طول کشید تا بفهمم مشکل، صفت آن نیست بلکه خود آن پدیده است.
درحالی که شماری ازمردم با شعف وبیمعطلی سرمایهداری را رد کردهاند، من بهکندی و اکراه این کاررا انجام دادهام. یکی ازدلایلام این بود که بدیل مشخصی نمیدیدم: برخلاف برخی ازمخالفان سرمایهداری، من هیچگاه طرفدار و علاقهمند به کمونیسم دولتی نبودهام. ضمن اینکه حالت مذهبگونهی آنهم بیتاثیر نبود. بیان اینکه «سرمایهداری شکست خورده» در قرن ۲۱ ام، مثل این بود که درقرن ۱۹ام گفته شود «خدا مرده است». این یک کفرگویی غیرمذهبی است. این نیاز به اعتماد بهنفسی دارد که من نداشتم.
اما بهتدریج که سنم بالاتررفت متوجه تفاوت دو پدیده شدم. نخست این که این سیستم است که لاجرم ما را به سوی فاجعه میبرد نه تفاوت های شکلی آن. دوم اینکه لازم نیست که بدیل قطعی برای اثبات ناکامی سرمایهداری ارائه دهیم. این نظریه در جای خود صحیح است. اما تلاشی دیگر، و متفاوت، برای رشد و توسعهی یک سیستم نو لازم است.
ناکامیهای سرمایهداری از دو عنصر مشخص آن ناشی میشود. اولی رشد مداوم. رشد اقتصادی عبارت است از اثر مجموع تلاش برای انباشت سرمایه و استخراج سود. سرمایهداری بدون رشد محکوم به شکست است، اما رشد مداوم (آن) روی یک سیارهی محدود، لاجرم به فاجعهی زیستمحیطی منجر خواهد شد.
مدافعان سرمایهداری بحث میکنند که با گرایش مصرف از کالا به سوی خدمات، رشد اقتصادی را میتوان ازافزایش مصرف منابع مواد (اولیه) جدا کرد. هفتهی گذشته جیسون هیکل وگئورگوس کالیس(۲) در مقاله ای درنشریهی نیو پلیتیکال اکونومی(۳) این فرضیه را مورد بررسی قرار دادند. آنها متوجه شدند که در حالی که در قرن۲۰ام به صورت نسبی مقداری عدموابستگی ایجاد شد (رشد مصرف منابع مواد بهاندازهی رشد اقتصادی افزایش نداشت)، در قرن۲۱ام باردیگر این دو بههم وابسته شدند: (یعنی) افزایش استفاده ازمنابع با میزان رشد اقتصادی همگام بوده و یا ازآن پیشی گرفته است. تا زمانی که رشد اقتصادی ادامه دارد، جدایی مطلقی که برای احتراز از فاجعهی زیستمحیطی نیاز است (کاهش دراستفاده ازمنابع طبیعی) هرگز تحقق نخواهد یافت و بهنظر غیرممکن میآید. رشد سبز توهمی بیش نیست.
رشد دایمی سیستم بدون منابع تأمین مواد و فضایی برای دورریز پسماند امکانپذیر نیست. همواره بایستی یک منطقهی استخراج وجود داشته باشد تا از آنجا مواد بدون پرداخت کامل (قیمت) تأمین شده، و یک منطقه که درآنجا کاهش هزینهها، بهشکل رهاسازی پسماند وآلاینده ها (در طبیعت) صورت پذیرد.
با گسترش ابعاد فعالیت اقتصادی، تازمانیکه سرمایهداری از اوج آسمان تا اعماق دریا همهچیز را تحت سلطهی خود درمیآورد، تمام سیاره، به منطقهی قربانگاه(۴) تبدیل میشود: (یعنی) ما همهی ساکنان بیاهمیت و فقیردر محدودهی یک ماشین پولساز (برای دیگران) خواهیم بود.
این (شرایط) ما را به سوی فاجعهای ویرانگر، در ابعادی که در ذهن اکثر مردم نمیگنجد، میبرد. سامانههای تأمین زندگی عادی ما بهمراتب در (شرایطی) بدتر از جنگ، خشکسالی، طاعون یا بحران اقتصادی و حتی احتمالاً مجموع آنها در خطر ازهمپاشیدن است. جوامع میتوانند از این حوادث آخرالزمانی جان بهدر ببرند، اما در برابر ازدست رفتن زمین، وفور فضای قابلسکونت دردسترس و آبوهوای قابلزیست، نمیتوانند کاری کنند.
دومین عنصرقطعی، این فرض عجیب است که یک نفرحق داشته باشد تا جایی که پولش اجازه میدهد ثروت طبیعی را به مالکیت خود درآورد. این غصب کالاهای عمومی سه جابهجایی و تغییر دیگر ایجاد میکند. اول تلاش برای کنترل انحصاری داراییهای تجدیدناپذیر، که اشاره به سلب حقوق سایر مردم با خشونت و یا بهکمک قانون دارد. دوم کاهش توان مالی سایرمردم و افزایش فقر بهواسطهی اقتصادی مبتنی بر غارت و چپاول درهمهی نقاط ودر طول زمان. سوم، قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی میانجامد، بهنحوی که کنترل روی منابع ضروری، به کنترل روابط اجتماعی که آنها را دربرگرفتهاند منجر میشود.
جوزف استیگلیز(۵) اقتصاددان برندهی نوبل در جستوجوی جداسازی سرمایهداری خوب که او آن را «تولید ثروت» مینامید و سرمایهداری بد که وی آنرا «غصب ثروت» (رانتخواری) مینامید در نیویورک تایمز مقالهای نوشته بود. من این تمایز او را متوجه میشوم، اما از منظر محیط زیست، تولید ثروت همان غصب ثروت است. رشد اقتصادی در ذات خود به افزایش استفاده ازمنابع مادی وابسته است، این یعنی غصب ثروت طبیعی هم ازسیستمهای زنده وهم از نسلهای آینده.
اشاره به چنین مسائلی یعنی قرارگرفتن در معرض یک سلسله اتهامات، که بسیاری ازآنان مبتنیاست بر این فرضیه: (که) سرمایهداری صدها میلیون انسان را از فقر نجات داده است – حال میخواهید آنان را بار دیگر به فقر وتنگدستی بیندازید. درست است که سرمایهداری، و پیشرانهی آن رشد اقتصادی، به صورت اساسی رفاه بخش بزرگی از مردم را تأمین کرده، اما درهمان حال آسایش و سعادت بسیاری دیگر را از بین برده است: کسانی که زمین، نیروی کار، ومنابع آنان برای تغذیهی رشد نواحی دیگرغصب شده است. بخش اعظم ثروت ملتهای ثروتمند براساس بردهداری و سلبمالکیت استعماری (سایر ملل) ساخته شده است – و همچنان ساخته میشود.
سرمایهداری، مثل زغال سنگ، منافع بسیاری دارد. اما، امروزه، همانند زغال سنگ، ضررهای آن بیش از منافعاش است. همانگونه که ما شیوهی تولید انرژی مفید را کشف کردهایم که بهتر از زغال سنگ است و کمتر خسارت وارد میکند، لازم است روشی پیدا کنیم که بهتر از سرمایهداری، سعادت و رفاه برای بشریت ایجاد و کمتر از سرمایهداری خسارت وارد کند.
راه بازگشتی وجود ندارد، بدیل سرمایهداری نه فئودالیسم است و نه کمونیسم دولتی. کمونیسم شوروی بیش از آنچه که هواداران دو طرف به آن اعتراف میکردند وجوه مشترک با سرمایهداری داشت. هردو تمایل شدیدی به ایجاد رشد اقتصادی دارند (یا داشتند). هردو میخواهند ضربات کاری وسنگین برای آسیب زدن به طرف دیگر وارد کنند. هردو وعدهی آیندهای را میدهند که درآن ما فقط چند ساعت درهفته لازم است کارکنیم، اما به جای آن همواره، خواهان کارکردن شاق ومداوم هستند. رفتار هردو غیرانسانی است. هردو مستبد هستند، و تأکید دارند که فقط خدای آنها خدای واقعیست.
نظام بهتر شبیه چیست؟ پاسخ کاملی ندارم، و فکر نمیکنم کس دیگری هم داشته باشد. ولی فکر میکنم چارچوبی کلی درحال پیدایی است. بخشی از آن تمدن اکولوژیکی است که جرمی لنت،(۶) یکی از متفکران بزرگ این دوره، عرضه کرده است. عنصر دیگر از نظریهی اقتصادی دونات کیت راورث(۷) و نظرات زیستمحیطی نائومی کلاین،آمیتاو گوش، آنگانگاک آنگاکورسواک، راج پاتل و بیل مک کیبن(۸) آمده است. بخشی از پاسخ در ایدهی «کفایت شخصی، تجمل جمعی»(۹) نهفته است. بخش دیگر، از ایجاد مبانی جدید عدالت ناشی شده، که مبتنی بر این اصل ساده است، همهی نسلها و در همه جا بایستی دارای حقوق برابر در بهرهمندی و برخورداری از ثروت طبیعی باشند.
به اعتقاد من باید بهترین پیشنهادهای متفکران مختلف را شناسایی و از آنها بدیلی منسجم و یکدست ایجاد کنیم.
ازآنجا که هیچ سیستم اقتصادی فقط یک سیستم اقتصادی نیست، بلکه در کلیهی مظاهرزندگی ما خود را نشان میدهد، به ایدهها و دیدگاههای زیادی از رشتههای مختلف – اقتصادی، زیستمحیطی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و لجستیکی – نیازداریم تا با مشارکت آنان روش بهتری برای سازماندهی خود خلق کنیم، که با نیازهای ما بدون تخریب موطن و زادگاهمان سازگار باشد.
انتخاب ما نهایتاً به اینجا میرسد. آیا برای ادامهی رشد سرمایهداری حق حیات را از خود بگیریم یا آن که سرمایهداری را برای ادامهی حیات خود، متوقف کنیم.
۳۰ آوریل ۲۰۱۹
برای مطالعهی مقالاتی از جورج مونبیو در سایت نقد اقتصاد سیاسی روی تصویر زیر کلیک کنید:
پیوند با متن انگلیسی مقاله:
پینوشتها
۱ – یا سرمایهداری رانتی
۲ – Jason Hickel and Giorgos Kallis
۴ – sacrifice zone
۵ – Joseph Stiglitz
۶ – Jeremy Lent
۷ – Kate Raworth’s Doughnut Economics
۸ – Naomi Klein, Amitav Ghosh, Angaangaq Angakkorsuaq, Raj Patel and Bill McKibben
۹ – “private sufficiency, public luxury”
دیدگاهتان را بنویسید