بسیاری از متفکران معاصر با اشاره به عدمتحقق خواستههای بنیادین نخستین انقلاب دموکراتیک در ایران، بهرغم گذشت بیش از یک قرن از آن و نیز شکلگیری سلسلهای از جنبشها و انقلابهای دموکراتیک و ضدامپریالیستی و عدالتخواهانه از پی آن، بهدرستی تأکید میکنند که اکنون در آستانهی قرن جدید دستیابی به برابری حقوقی شهروندان کماکان اولویت منطقی و بایستهی جنبشهای اجتماعی است.
اما امروز بهموازات عدم تحقق مطالبهی سیاسی حقوق دموکراتیک شهروندی با معضلات ناشی از توسعهی سرمایهداری و کالاییشدن روزافزون مناسبات اجتماعی – اقتصادی، دگرگونی پیکرهبندی طبقاتی جامعه و نیز انواع بحرانهای سرمایهدارانه در اقتصاد مواجهایم.
پرسش اصلی این است که چپ چهگونه باید مطالبات حقوق دموکراتیک شهروندی را با مطالبات ضدسرمایهداری امروز گره بزند که قادر باشد توأمان با گرایشهای انحلالطلبانه و گرایشهای سکتاریستی مرزبندی داشته باشد؟
این پرسش را بهویژه با توجه به تجارب تاریخی چپ در جنبشهای پسامشروطه، نهضت ملیشدن صنعت نفت، و تحولات دهههای بعد پی میگیریم.
میهمانان این میزگرد به طرح دیدگاههای خود در این زمینه و نیز گفتوگو بر سر آن میپردازند.
چکیدهی گفتارها
خسرو پارسا
محور اصلی بحث من در گفتوگوی حاضر اشتباهات گریزپذیر و گریزناپذیر چپ در تحولات سیاسی – اجتماعی ایران معاصر است. این بحث با توجه به مباحث مربوط به شروع و پایان انقلابهای بوروژوادموکراتیک، مسألهی انقلاب و رفرم و دیدگاه تغییر تدریجی، سرانجامِ سرمایهداری، و محتوم بودن یا نبودن سوسیالیسم، صورت میپذیرد.
تلاش میکنم این مسأله طرح شود که آیا اساساً دگرگونسازی نظام سرمایهداری ممکن، مطلوب و اصلاً شدنی است یا خیر؟ آیا در برابر سرمایهداری تنها بدیل ممکن بدیل سوسیالیستی است یا آن که بدیلهای دیگری هم وجود دارد و نیز نکتهی پایانی این که امروز چپ اساساً چه وظیفهای برعهده دارد؟
سعید رهنما
مهمترین معضلات جامعه امروزی ما دموکراسی و آزادیهای سیاسی و مدنی، عدالت اجتماعی، رشد و توسعهی مسئولانهی اقتصادی، و نجات و حفظِ محیط زیست است. اینها ابعادی مرتبط به هم هستند. عدالت اجتماعی که از مهمترین خواستهای چپ بوده و هست، بدون فشارِ مؤثرِ جنبشهای اجتماعی از پایین عملی نمیشود؛ برای اِعمال موفقیتآمیزِ این فشار، نیروهای کار (یعنی طبقهی کارگر، لایههای پایینی و میانیِ طبقهی متوسط جدید و دهقانان) و گروههای هویتی (از جمله زنان، اقلیتهای قومی، مذهبی و جنسیتی) مهمتر از هر چیز به تشکلهای مستقل خود نیاز دارند؛ تشکلهای مستقل و واقعی نیز تنها در یک نظام دموکراتیک با حقوق تضمینشدهی شهروندی و آزادیهای سیاسی و مدنی ممکن است. همین مسأله در مورد نوعِ رشد اقتصادی، و محافظت از محیط زیست صدق میکند. در توازن امروزی سیاسی و اجتماعی، نظام دموکراتیک نمیتواند تنها بهدست چپ برقرار شود و به همکاری و وحدتِ عملِ وسیعِ نیروها و جریانات مختلف و شکلدادن به یک بلوک وسیع اجتماعی متکی بر طبقات مردم و گروههای هویتی نیاز دارد. روشن است که طبقهی کارگر در این بلوک نقش بسیار مهمی دارد اما تنها نیروی تشکیلدهندهی چنین بلوکی نمیتواند باشد.
پرویز صداقت
گردانندهی جلسه
یاسمین میظر
سکتاریسم و انحلال طلبی بیش از آنکه مشخصههای تعریفکنندهی چپ ایران یا جهان باشند عارضههای مشکلاتی بهمراتب اساسیتر هستند. ما در ایران چپهای گوناگون در دورهی صد سالهی اخیر داشتیم و داریم: از انواع سوسیالدموکرات تا استالینیست و حتی تا برخی مدافعان امروزی دخالت نظامی امپریالیستی… و قضاوت در مورد عملکرد همهی آنها کار مشکلی است.
در مورد انقلابها و مبارزات انقلابی نیز نباید نقش دخالتهای مخرب خارجی را فراموش کرد چه از طرف انگلیس و امریکا و چه از طرف اتحاد شوروی در دههی ۳۰ و سال ۵۷.
به نظر من مشکل اصلی چپ ایران متأثر از بدترین دوره در حزب بلشویک شوروی (شاید پس از سال ۱۹۲۱) عدماعتقاد به دموکراسی است؛ خواه درون صفوف خود و خواه فراسوی آن و تقلید از دید تکرهبری- رهبریپرست. این دیدگاه دموکراسی را از آن بورژوازی میداند و اگر از آن صحبت میکند یا برای دومرحلهای کردن انقلاب است (که در اولی میشود با هر بخش از بورژازی، ولو جناحهای ارتجاعی آن متحد شد) یا طرح چند شعار دموکراتیک برای تعارف.
تجربهی دمکراسیهای ناقص در اروپا و امریکا نشان میدهد توهم داشتن به اینکه سرمایهداری قادر است به خواستهای دموکراتیک پاسخ دهد چه مشکلات اساسی دارد. چنان که حتی در بسیاری از کشورها جدایی دین از دولت به معنی واقعی کلمه صورت نگرفته است، و برای نمونه در بریتانیا هنوز سلطنت از قدرت سیاسی هم برخوردار است… مبارزه برای خواستهای دموکراتیک به معنی واقعی کلمه وظیفهی چپ رادیکال است ولی این تنها در مبارزهی توأمان برای سوسیالیسم و کسب قدرت سیاسی میسر است.
محمدرضا نیکفر
عنوان گفتوگوی ما این است: «چپ و انقلابهای ناتمام». من از راه تفسیر این عنوان نقب میزنم به مشکل اصلی: تصور از انقلاب به عنوان اثر، یا محصول، چیزی که تمام میشود یا ناتمام میماند. خود این تصور به این برمیگردد که جامعه را میتوان «تمام» کرد، یعنی از آن چیزی تام ساخت. آیا جامعه میتواند محصول باشد، چیزی به صورتی عالی محصول یک کار عالی؟ ایدهای جا افتاده بر این درک استوار بود که یک شکل درست تمام شدن وجود دارد که چپ آن را تشخیص میدهد، و این شکل قدرت تقدیر تاریخی را با خود دارد. این درک ایدهآلیستی است، در جامعهی نسبتاً سادهی گذشته پرمسئله بوده و مسئله آفریده، و در جامعهی مدرن با مشکلهای بیشتری مواجه است. اما ترک باور به وجود یک دیدگاه یگانه که از آن میتوان به تمامیت اشراف داشت و با طرح برنامه و اقدام بر بنیاد آن کار را تمام کرد، ما را به یک چشماندازباوری (perspectivism) بر اساس آگاهی بر گوناگونی چشماندازهامیرساند. چپ تبدیل میشود به یک موضع در میان و در کنار مجموعهای از موضعهای دیگر. چپ بر این قرار باید موضع خود را روشن کند و با علم بر آن حرکت خود را پیش برد. پرسیدنی است که: آیا این چشماندازباوری نوعی نسبیتباوری نیست که در نهایت همهی موضعها را یکسان میکند و در یک پریشانی پستمدرنیستی موضع خود را هم از دست میدهد؟ بسته به تبیین موضع دارد. موضعی وجود دارد که معطوف به واقعیت در سختترین و نادیدهگرفتنی شکل آن است. جهان مادی، و جهان سخت انسانی در موقعیتهایی خاص پدیداری مهیبی دارند: موقعیتهایی که موضوع تبعیض، استثمار و خشونتیم و موقعیتی که محیط زیستمان از دست میرود. اینها موضع چپ را مشخص میکنند، و مواضع جدل چپ را.
برای آگاهی از مجموعه پژوهشها و جستارهای درسهای یک قرن روی تصویر کلیک کنید
دیدگاهتان را بنویسید