فهرست موضوعی


کارگران، صاحبان صنایع و منشویک‌ها / زیوا گَلیلی گارسیا / ترجمه‌ی خسرو آقایی

نشست‌ شورای نمایندگان کارگران و سربازان پتروگراد متعاقب انقلاب فوریه

روابط کار و مسئله‌ی قدرت در مراحل اولیه‌ی انقلاب ۱۹۱۷ روسیه


از کلیشه‌های راجع به حزب منشویک در انقلاب ۱۹۱۷ یکی این است که رهبران این حزبْ پیگیرانه و ثابت‌قدم سیاست‌هایی را دنبال می‌کردند که با روابط اجتماعی موجود و عواطف و احساسات هواداران طبقه‌کارگری‌اش ناهمگام بود. بنا به این نگرشِ متداول، راهبردهای منشویکی، که اساساً معطوف به پیشگیری از تعارضات تندوتیز در جامعه‌ی روسیه بودند، در خلاف جهت فرایند قطبی‌شدگی اجتماعی، که از فردای پیروزی فوریه آغاز گشته بود و با وخامت بلافاصله‌ی روابط کار، و متناظر با آن، ظهور رادیکالیسم کارگری نمایان گشت، عمل می‌کردند. به‌علاوه، منشویک‌ها را اغلب از بابت سهم‌شان در همان قطبی‌شدگی‌ای که ازش بیم داشتند مقصر می‌شمرند، و منظور حمایت‌شان از آن انتظام[۱] سیاسی‌ای است که با نام «قدرت دوگانه» شناخته می‌شود. در ادبیات مربوطهْ این انتظام را یا شانه‌ خالی کردن رهبران منشویکِ شورای پتروگراد از تمام مسئولیت‌های سیاسی توصیف می‌کنند و یا شکلی از همکاری میان شورا و حکومت موقت، و از‌این‌رو پیش‌نمودی[۲] از آن ائتلافی که دو ماه بعد، در اوایل می ۱۹۱۷، ایجاد شد.

این مقاله به بررسی سیاست‌هایی می‌پردازد که رهبران منشویک شورای پتروگراد طی ماه‌های نخست انقلاب پی گرفتند، به این قصد که معلوم سازد این سیاست‌ها تا چه اندازه با واقعیت اجتماعی همخوانی داشته و تا چه اندازه در تشدید یا تخفیف ستیز اجتماعی و سیاسی سهم داشته‌اند. این بررسی با مطالعه‌ای درخصوص روابط کار، با تحولاتی که در مارس و آوریل ۱۹۱۷ به خود دید، آغاز خواهد شد؛[۳] و سپس اعتبار و به‌هنگامی دو انتظام سیاسیِ متوالیِ مورد حمایت منشویک‌ها را مورد کاوش قرار خواهد داد: «قدرت دوگانه» در اوایل مارس و حکومت ائتلافی در اوایل می. در پرداختن به این دسته‌ی دوم موضوعات، تمایزی برقرار خواهد شد، با وضوحی بیش از آنچه تاکنون متداول بوده است، میان «قدرت دوگانه» که در دو ماه نخست انقلاب غالب بود، و انتظام ائتلافی که در ماه می جایگزین آن شد. خطوط کلی هریک از این دو انتظام به ترتیب در دو بخش آغازین و فرجامین مقاله به بحث گذاشته خواهد شد.

قدرت دوگانه

انقلابِ پیروزمند کارگران و سربازان پتروگراد به تولد انتظام سیاسی نوینی منجر شد که «قدرت دوگانه» نام گرفت. در ادبیات مربوطهْ این عبارت اغلب توصیفی بوده است از شکل‌های متغیر تقسیم اتوریته‌ی سیاسی میان حکومت موقت و شورای نمایندگان کارگران و سربازان در فاصله‌ی فوریه تا اکتبر ۱۹۱۷.[۴] اما در صفحات پیش رو از «قدرت دوگانه» برای اشاره به آن توافق سیاسی مشخصی استفاده می‌شود که در تاریخ ۲ مارس میان کمیته‌ی اجرایی شورای پتروگراد، که دو روز از عمرش می‌گذشت، و کمیته‌ی موقت، که به تازگی توسط دومای دولتی انتخاب شده بود، منعقد شد.[۵] اس و اساس این توافق پی بردن دو طرف مذاکره به این امر بود که سوء‌ظن دیرپایی که میان حامیان هریک از آنها در جامعه‌ی روسیه شکاف می‌انداخت، و نیز توازن قدرتی که میان نیروهاشان وجود داشت، این را که یکی‌شان بتواند دست‌تنها سامان سیاسیِ‌ِ جایگزین رژیم تزاری را بنا نهد ناممکن می‌‌ساخت. از‌این‌رو در ۲ مارس تصمیم بر آن شد تا یک حکومت موقت تأسیس شود که وزرایش از میان احزاب و «سازمان‌های عمومی» بخش لیبرال، ثروتمند، و میهن‌پرست روسیه جذب شده باشند و رهبران شورا پیروانشان را تشویق به «پشتیبانی» از این حکومت جدید کنند.[۶] توافق ۲ مارس تمام قدرت دولتی رسمی را در ید «بورژوازی لیبرال» باقی می‌گذاشت، اما دالّ بر تسلیم بلاشرط از جانب «دموکراسی»[۷] یا چشم‌پوشی از حقش برای اثرگذاری بر روند انقلاب نبود.[۸] سوسیالیست‌های میانه‌روی کمیته‌ی اجرایی، با امتناع عامدانه از مشارکت در کابینه، آزادی شورا را برای اشتغال به امر بسْ مهمِ سازمان دادن به پیروانش و یکپارچه ساختن آنها در هیئت یک نیروی سیاسی متحدْ محفوظ داشتند. رهبران شورا با پافشاری بر اینکه حکومت موقت در ازای پشتیبانی‌شان یک برنامه هشت‌ماده‌ای را، که برای ایجاد «آزادی سیاسی کامل و آزادی مطلق سازماندهی و آژیتاسیون» در روسیه طراحی شده بود، بپذیرد نه فقط برای کار سازمانی‌شان ضمانتی اجرایی کسب کردند، بلکه همچنین چهارچوبی خلق کردند برای به‌کارگیری نیروی رشدیابنده‌ی شورا در جهت تضمینِ تحقق اصلاحات مبسوط دموکراتیک و اجتماعی، از خلال اعمال فشار بیرونی بر حکومت. و در آخر اینکه، رهبران با تشویق پیروان‌شان به پشتیبانی از حکومت موقتِ جدیدالتأسیس، اما فقط «تا آنجا که» به «تعهدات»‌اش در قبال شورا پایبند باشد، فرمول پشتیبانی مشروط از حکومت را وضع کردند، چیزی که ساختار قدرت در روسیه‌ی انقلابی ماهیت «دوگانه»‌اش را از آن اخذ می‌کرد.‌[۹]

به این ترتیب «قدرت دوگانه» انتظامِ قدرتی بود میان دو نیروی اجتماعی و سیاسی متعارض، و بازتابی از وابستگی دوسویه‌ی آنها و نیز سوءظن عمیقی که متقابلاً به هم داشتند. به نظر می‌رسید این انتظام آن‌قدر انعطاف‌پذیر است که صلح اجتماعی نسبیِ مطلوب رهبران میانه‌روی شورا و تعارض اجتماعی شدت‌یافته‌ای را که عمیقاً از آن بیم داشتند هر دو را پذیرا باشد.

این ترس اخیرالذکر، به‌خصوص ترس از تعارضی تندوتیز و شاید مهارناپذیر میان کارگران و کارفرمایان، در روزهای آغازین انقلاب حضور پررنگی در اذهان رهبران شورای پتروگراد داشت. ن. ن. سوخانف، معمار «قدرت دوگانه»، پیش‌بینی می‌کرد که طبقات ثروتمند روسیه فقط تحت فشار شدید از جانب شورا و پیروان پرجمعیت‌اش در موضوعات اقتصادی کوتاه بیایند؛ او نگران بود که فوران پیش‌رس چنین مبارزه‌ای هم‌زیست‌شیوه‌ای[۱۰] را که به تازگی میان نیروهای ناهمخوانی که خود را طرف انقلاب معرفی می‌کردند برقرار گشته بود به خطر اندازد.[۱۱]پراکتیک‌های[۱۲] منشویک نیز، که در صحنه‌ی رویدادهای پتروگراد حضور داشتند، ارزیابی مشابهی داشتند؛ آنها تلاش کردند تا ایده‌ی ضرورت پرهیز از مطالبات اقتصادی مجادله‌برانگیز، و به‌خصوص مطالبه‌ی نمادین، و بالقوه تحریک‌آمیزِ روز کاری هشت-‌ساعته را، در اذهان کارگران جا بیندازند.[۱۳] رابُچایا گَزِتا،[۱۴] روزنامه منشویک، در ۱۰ مارس هشدار داد که:

«۱۹۰۵ را یادتان باشد … در اواخر اکتبر ۱۹۰۵ شورای نمایندگان کارگرانْ یک‌جانبه تصمیم گرفت که روز کاری هشت‌-ساعتهرا باب کند، و کرد هم. ولی به ۶ نوامبر رسیده همین شورا مجبور شد قطع‌نامه‌ی[۱۵] پیشینش را فسخ کند … و فقط هم این نبود. شکست کارگران عزم سرمایه‌داران پتروگراد را راسخ‌تر کرد؛ آنها سیاست کارخانه‌بستن[۱۶] را پیش گرفتند، کارخانه‌هاشان را تعطیل کردند، و کارگرانِ خسته از نبرد را در وضعیت دشواری قرار دادند …. طبقه‌ی کارگر فقط پس از تقویت آزادی‌های دموکراتیک و سازماندهی خود می‌تواند به سمت مبارزه‌ای برنامه‌ریزی‌شده با دشمنان اقتصادی‌اش حرکت کند».[۱۷]

با این حال منشویک‌ها حتی زمانی که می‌کوشیدند تا کارگران را از رویارویی بلافاصله با «سرمایه‌داران» دور سازند، حس می‌کردند که تمایزشان میان دستاوردهای «سیاسی» و «اقتصادی»، و تشویق کارگران به این که خود را از تأمین مطالبات اقتصادی محروم کنند، بیهوده است.

مطالبات کارگران

شکی نیست که کارگران پتروگراد به فراخوان رهبرانشان برای فعالیت سازمانی با شوروشوق بسیار پاسخ گفته و در همه جا مشغول تشکیل شوراهای منطقه‌ای، کمیته‌های کارگاهی و کارخانه‌ای، میلیشیاهای کارگری، و انتخاب نمایندگان برای شورای پتروگراد شدند.[۱۸] اما پیروزی سیاسی انقلاب در عین حال انبوهی از قطع‌نامه‌های کارگری را سبب شد که پشتیبانی از شورا را با مطالباتی مشخص، خطاب به کارفرمایان، برای تغییرات در شرایط زندگی و کار در کارخانه‌ها درآمیخته بودند.[۱۹] این مطالبات اغلب شامل برقراری روز کاری هشت-‌ساعته، بازاستخدام کارگرانی که در فهرست سیاه گنجانده شده بودند، و نهایتاً، و به منظور کنترل همه‌ی آن جنبه‌هایی از حیات کارگران که مستقیماً به تولید مربوط نمی‌شدند، تأسیس کمیته‌های کارخانه بود.

تأثیر‌گذاری بلافاصله‌ِی این مطالبات بر کارخانه‌های منفرد بود، و با این حال نباید آنها را صرفاً نمودهای اقتصادی محلی تلقی کرد.[۲۰] با پافشاری بر این مطالبات – و پس از نیمه‌ی ماه مارس مطالبه‌ی افزایش دستمزد – کارگران بر آن بودند تا دستاوردهای مدنی و سیاسی‌ای را که به‌تازگی در مقیاس ملی کسب کرده بودند در کف کارخانه تجدید کنند. در قطع‌نامه‌‌ی ۱۱ مارس هزار کارگر نساجیآمده بود: «حال که در کشور آزادی سیاسی داریم، باید برای نابودی این بردگی اقتصادی، که تا به امروز در حوزه‌ِ‌ی روابط کار-سرمایه برقرار مانده است، بکوشیم.»[۲۱] مختصر آن‌که، کارگران این مطالبات را گواهی بر حق زیستن «چنانکه سزاوار یک کارگر و شهروند آزاد» است می‌دانستند.[۲۲]

با توجه به این تمایلات رایج، هرگونه اقدامی از جانب رهبران میانه‌روی شورا برای مجاب ساختن کارگران به این که از پیگیری‌ اهداف‌شان، و بالاخص مطالبه‌ی روز کاری هشت‌-ساعته، دست بردارند لابد محتمل به نظر می‌رسیده که در جهت تقسیم «اردوگاه دموکراتیک» به رهبران و پیروان عمل کند. اما چنین اقدامی انجام گرفت. در ۶ مارس شورا از کارگران خواست تا به اعتصاب عمومی‌ای که از آخرین هفته‌ی فوریه در پتروگراد برقرار بود پایان بخشند، علی‌رغم این واقعیت که مطالباتِ خود کارگران هنوز برآورده نشده بود.[۲۳] تعجبی ندارد اگر واکنش کارگران، حتی در آن کارخانه‌هایی که تن در دادند و اعتصابشان را پایان بخشیدند، خشمگینانه بوده باشد.[۲۴] در نشستی به تاریخ ۸ مارس، و با حضور نمایندگان بیست و یک کارخانه از «سمت پتروگراد»،[۲۵] شورا به «نادیده گرفتن تمایلات توده‌های وسیع پرولتر» متهم شد:

«نشست به شورا پیشنهاد می‌کند که: (۱) منبعد فقط پس از مباحثات جدی‌تر و موشکافانه‌تر و با لحاظ کردن تمایلات کارگران مناطق به اتخاذ چنین تصمیماتی اقدام کند؛ … (۲) فوراً اصلاحاتی رادیکال در حوزه‌ی حیات اقتصادی اندیشیده و پیاده‌ کند. نشستْ آژیتاسیون علیه‌ی پیاده‌سازی روز کاری هشت- ‌ساعته (توسط کارگران) و سایر بهبودهای اقتصادی‌ای که هم‌اکنون حاصل شده‌اند را برای آرمان عمومی مضر تشخیص می‌دهد.»[۲۶]

به این ترتیب به هفته‌ی دوم انقلاب که می‌رسیم، به نظر می‌رسد یک تعارض اجتماعی تندوتیز در ارتباط با شرایط زندگی و کار در کارخانه‌ها در حال شکل‌گیری باشد؛ تعارضی که نه فقط بر روابط میان کارگران و کارفرمایان تأثیر می‌گذاشت، بلکه می‌رفت تا یک بحران بی‌اعتمادی و عدم تفاهم را میان هواداران طبقه‌کارگری شورا و کمیته‌ی اجرایی آن که تحت رهبری منشویک‌ها بود موجب شود. اما در نیمه‌ی دوم مارس تغییری چشمگیر در نمای کلی روابط کار، و همراه با آن، تغییرجهتی در روحیه‌ی کارگران و سیاست‌های رهبران منشویک‌ آنها رخ داد.

صاحبان صنایع

در سال‌های بلافاصله پیش از انقلاب تغییرات قابل‌ملاحظه‌ای در سازمان‌یابی و سمت‌گیری صاحبان صنایع روس رخ داده بود. در آستانه‌ی جنگ جهانی اول گروه کوچکی از صاحبان کسب‌و‌کار در مسکو در مقام رهبران حزب مترقی پدیدار گشته و تلاش کرده بودند تا در مبارزه با ائتلاف تزاریسم و اشرافیت، که از سال ۱۹۰۷ بر حیات سیاسی روسیه سیطره داشت، از تاکتیک‌های جسورانه‌ی مبتکرانه‌ای بهره ببرند. ا. ای. کُنُوالُف، پ. پ. ریابوشینسکی، و سایرین، در تلاش برای تجدید حیات نیروهای لیبرالِ از قرار معلوم درمانده، فعالانه در پی ارتباط گرفتن با احزاب سوسیالیست، از جمله بلشویک‌ها، بودند.[۲۷] مضاف بر این، اعتماد‌به‌نفسی که این نمایندگان نامعمول طبقه‌ی کارفرمای[۲۸] روسیه از خود نشان می‌دادند در طی جنگ مستمراً افزایش یافت، چرا که موفق شدند برای خود یک منصب مسئولیت ملی در امور اقتصادی (که در کمیته‌های جنگی-صنعتی نهادینه شد) و جایگاهی در خط مقدم نیروهای لیبرال ضد-تزاریست خلق کنند.[۲۹]

به ۱۹۱۶ رسیده کُنُوالُف و ریابوشینسکی برای راه‌اندازی یک ابتکار[۳۰] سیاسی نوین آماده به نظر می‌رسیدند. آنها در مجموعه نشست‌هایی که در عمارت‌هاشان در مسکو برگزار شد دیگر صاحبان صنایع و نیز فعالینی از طبقات ثروتمند را تشویق کردند تا عملاً در مقام «حکومت سایه»[۳۱] اقدام کنند.[۳۲] گزارش‌های خبرچینان پلیس مخفی فاش می‌سازد که مقصود اصلی کنوالف در این نشست‌ها آن بوده که شنوندگانش را به پیش گرفتن راهبرد ایجاد ائتلاف‌های سیاسی گسترده و میانه‌روانه تشویق کند. او هشدار می‌داد که پایان یافتن جنگْ افسار از گرده‌ی «طوفان انقلاب» باز خواهد کرد و تأکید می‌کرد که این دورنما نیاز به همکاری «لیبرال‌های بورژوا» با عناصر میانه‌روتر جنبش کارگری و همچنین آمادگی آنها را برای آن‌که تا اندازه‌ای به مطالبات اقتصادی نیروی کار تن دهند مبرم‌تر از پیش می‌سازد.[۳۳] اغلب صاحبان صنایع روس این فراخوان دگراندیشانه را برای به رسمیت شناخت کارگران به عنوان عناصر ارزشمند جامعه‌ی پساتزاری روسیه رد می‌کردند، و با این حال کنوالف توانست راهبرد خود را در کمیته‌های جنگی-صنعتی تحقق بخشد، و تحت حمایت‌ این کمیته‌ها پنجاه و هشت «گروه‌ کار» منتخب کارگران تا سال ۱۹۱۷ سازمان یافت.[۳۴] این تجربه‌ورزی در تعاملات کارگر-کارفرمایی خشم برخی را برانگیخت، اما بسیاری نیز که از بابت پیشگامی کنوالف و همکارانش در مبارزه با اقدماتی که در جهت افزایش نقش حکومت در تنظیم اقتصاد انجام می‌گرفت، و نیز از بابت نقش آنها در منحرف ساختن سفارش‌های دولتی از صاحبان صنایع متنفذ در پتروگراد و جنوب – که سنتاً نفع‌برندگان {سیاست‌های} دولت بودند – {و معطوف کردن سفارش‌ها به نواحی دیگر} سپاسگزار بودند از آنها پشتیبانی کردند.[۳۵]

در هر حال اختلاف منافع و اختلاف نگرشِ انکارناپذیری که تلاش‌های کنوالف را در جهت متحد ساختن عناصر تجاری-صنعتی در طی جنگ ناکام گذاشته بود و در ۱۹۱۷ نیز تفرقه‌ی این گروه‌ها را تداوم می‌بخشید، چنانکه پیدا است، در روزهای پس از پیروزی فوریه کاهش یافته بود.[۳۶] به‌علاوه، در پتروگراد فرارسیدن انقلاب به بروز برخی ژست‌های دراماتیک از جانب طبقه‌ی تجاری-صنعتی انجامیده بود. کنوالف، که پیش‌بینی‌هایش درخصوص انقلاب واقعیت یافته بود، پیروزمندانه بر منصب «وزیر تجارت و صنعت» در «دولت موقت» تازه‌تأسیس نشسته و چند روز بعد برنامه‌ی اقدام خود را در حوزه‌ی روابط کار به اطلاع ملت رساند:

«وزیر بر این باور است که گسترش همه‌ی انواع اتحادیه‌های صنفی یکی از پیش‌بایسته‌های عمده برای احیای اقتصادی روسیه است …. وزیر از صمیم قلب برای برآورده ساختن نیازهای کارگران، تا آنجا که امکان داشته باشد، تلاش خواهد کرد. و در عین حال امیدوار است که آنها نیز به سهم خود همکاری مجدانه‌ای داشته باشند.»[۳۷]

به تأسی از الگویی که کنوالف پیش نهاده بود «انجمن صاحبان صنایع پتروگراد»، که همواره در میان سازمان‌های صنعتی روسیه «دولت-محور»‌ترین آنها بود، بر آن شد که وجهه‌ی خود را تغییر دهد. مؤتلفین رژیم تزاری از رهبری جامعه خلع گشته بودند، و یک «کمیته‌ی موقت» انتخاب شده بود که نظراتش به نظرات وزیر جدید شبیه بود.[۳۸] بدون شک این تغییر عمدتاً بر تاکتیک‌های بالقوه‌ی صاحبان صنایع تأثیرگذار بود و هنوز نمی‌توانست از بیزاری نومیدکننده‌ای که اغلب کارفرمایان در قبال «عقب‌ماندگی» کارگر روس داشتند بکاهد.[۳۹] با این حال نخستین اقدام این انجمنِ بازسازی‌شده نقطه عطفی در روابط کار در پتروگراد و و در کل کشور محسوب می‌شد. در ۹ مارس ۱۹۱۷، هنگامی که برخی کارگران هنوز در اعتصاب و برخی دیگر در حال آژیتاسیون برای پذیراندن مطالباتشان بودند، انجمن صاحبان صنایع پتروگراد از شورا دعوت کرد تا به منظور مذاکره بر سر شرایطی که تحت آن می‌شد تولید بسامان را از سرگرفت نمایندگانی بفرستد.[۴۰] توافقی که در ۱۰ مارس میان این دو سازمان حاصل شد شرایط لازم را برای برقراری روز کاری هشت‌-ساعته، و تأسیس کمیته‌های کارگران و اتاق‌های میانجی‌گری در تمامی کارخانه‌های پایتخت فراهم ساخت.[۴۱] در هفته‌های پس از آن کارگران در سرتاسر روسیه برای اقدامات مشابهی در نواحی خود اعمال فشار کردند؛ مطالبات‌شان اغلب برآورده شد.[۴۲]

نخستین نتایج

آمادگی صاحبان صنایع پتروگراد برای سازش، که از سهولت و سرعت حصول توافق ۱۰ مارس پیدا است، منجر به آن شد که کارگران در هفته‌های پس از آن امتیازهای قابل‌توجهی کسب کنند. طی ماه مارس میانگین ساعات روز کاری در پتروگراد از ۱۰.۱ به ۸.۴ کاهش یافت،[۴۳] و دستمزدها، جز در کوچک‌ترین بنگاه‌های پایتخت، افزایش شدیدی یافت.[۴۴] (واقعیت امر این است که در ۲۴ آوریل یک توافق حداقل دستمزد با انجمن صاحبان صنایع پتروگراد منعقد شد). مطالبه‌ی استخدام مجدد کارگرانی که در فهرست سیاه جای گرفته بودند و اخراج نمایندگان نامطلوب مدیریت در چنان گستره‌ی وسیعی اجرایی شد که خیلی زود دیگر اثری از این مطالبه باقی نماند.[۴۵] کمیته‌‌ی کارخانه نیز به یک نهاد کم‌و‌بیش فراگیر بدل شد. همزمان، و می‌شود تصور کرد که در نتیجه‌ی این امتیازات کسب‌شده، کاهش قابل‌ملاحظه‌ای در فعالیت اعتصابی رخ داد. به عنوان مثال، اعتصابات ثبت‌شده توسط «دفتر بازرسی کارخانجات» در کل روسیه از ۱۵۲ مورد (با ۱۱۴۳۰۴ اعتصابی) در ماه مارس به ۴۱ مورد (۱۲۳۹۲ اعتصابی) در آوریل کاهش یافت.[۴۶]

البته که موارد فراوانی از مقاومت کارفرمایان را نیز می‌توان برشمرد – در این خصوص بیش از همه مسکو شایان‌توجه است – و بسیاری موارد را که در آنها امتیازدهی،[۴۷]‌، اگر که اصلاً امتیازی می‌دادند، از سر مصلحت‌اندیشی[۴۸] بود.[۴۹] در نشستی که کنوالف در ۱۶ مارس با نمایندگان چندین سازمان تجاری و صنعتی برگزار کرد ب. ا. اِفرون، از انجمن صاحبان صنایع پتروگراد، توضیح داد که توافقی که در ۱۰ مارس در پتروگراد حاصل شد «یک امتیازدهی واقعی بود که به‌منظور سروسامان دادن به روابط کار در پایتخت انجام گرفت» و اینکه خود کارگران نیز آن را «صرفاً یک امتیاز‌دهی موقت» تلقی می‌کنند.[۵۰] یک دلیل آمادگی صاحبان صنایع برای سازش به این ربط پیدا می‌کرد که کارگران، پس از برطرف شدن سرکوب تزاری، این توانایی را یافته بودند که تولید را به توقف بکشانند.[۵۱] دلیل دیگری که اغلب برای این سازش‌ها ذکر می‌شود این است که صاحبان صنایعْ دلمشغول محافظت از روند به‌سامان تولیدات مربوط به جنگ بودند؛ این موضوعی است که در نامه‌ای در اوایل آوریل، خطاب به تمامی سهام‌داران بورس اُمسک، توضیح داده شده است:

«با مد نظر قرار دادن این موضوع که در حال حاضر … بسیاری از بنگاه‌ها منحصراً و مستقیماً برای دفاع ملی کار می‌کنند … کمیته‌ی بورس اُمسک … صادقانه از تمامی کارفرمایان شهر و ناحیه می‌خواهد شرایطی که “شورای نمایندگان کارگران و سربازان امسک” در تاریخ ۴ مارس برای ارائه‌ی … روز کاری هشت-‌ساعته پیش نهاده است بپذیرند … به‌باور کمیته، بهتر آن است که صاحبان صنایع بخشی از منافع‌شان را فدا کنند، تا آنکه از بابت تشدید مبارزه‌ی طبقاتی در این برهه‌ی تاریخی که اهمیتی استثنائی دارد گناهی برعهده‌شان باشد.»[۵۲]

با این حال مهم‌ترین دلیلِ حمایت از راهبرد کنوالف را، به‌خصوص در میان صاحبان صنایع پتروگراد، در این واقعیت می‌توان یافت که صاحبان صنایع انتظار داشتند در روسیه‌ی پساتزاریْ قدرت اقتصادی و سیاسی به طبقه‌ی تجاری-صنعتی تعلق داشته باشد، و با توجه به این که صاحبان صنایع تا این اندازه در نخستین کابینه‌ی دولت موقت نمایندگی می‌شدند این انتظار از پیش تحقق‌یافته به نظر می‌رسید.[۵۳] پرهیز خودخواسته‌ی شورا از قدرت حکومتی (ذیل شروط توافق «قدرت دوگانه») جز این نبود که به این انتظار، و به خلق‌و‌خوی سخاوتمندانه‌ای که با آن همراه بود، قوت می‌بخشید. فعلاً بسیاری از صاحبان صنایع با کنوالف در این امیدواری شریک بودند که آزادی کارگران برای سازماندهی، و نیز ابراز حسن نیت از جانب کارفرمایان، روسیه را از آشوب‌های کارگری مصون نگه داشته و تمامی روابط کارگری آتی را به مسیرهای به‌سامان‌تری هدایت خواهد کرد. یک اطلاعیه‌ی داخلی نیز که در ۱۴ مارس از طرف «کمیته‌ی موقت انجمن صاحبان صنایع پتروگراد» به اعضا ارسال شد این نکته را روشن کرده بود. این اطلاعیه توضیح می‌داد که روز کاری هشت‌-ساعته برای امکان‌پذیر ساختن «رشد معنوی کارگران» و برای بنا نهادن سازمان‌های کارگری، که هدف‌شان قرار بود «استقرار روابط به‌سامان میان نیروی کار و سرمایه» باشد، ضرورت دارد.[۵۴]

باید به خاطر داشت که هیچ یک از مطالبات کارگران در ماه‌های نخست به‌نظر نمی‌رسید اهداف بلندمدت صاحبان صنایع را با تهدیدی جدی مواجه کرده باشند. حتی مسئله‌ی کمیته‌های کارخانه نیز هنوز عملاً عاری بود از آن جنبه‌های کنترل kontrol’، یا نظارت بر تولید، که پس از می ۱۹۱۷ با این واژه تداعی می‌شد.[۵۵] قطعنامه‌ی کمیته‌ی موقت کارخانه‌ی رادیو-تلگراف نیروی دریایی مصداقی بود از این نگرش کارگران:

«ما با اذعان به ضرورت تأسیس یک کمیته‌ی دائمی کارخانه به منظور هدایتحیات داخلی کارخانهْ خود را کمیته‌ی سازمانی موقتِ مسئولِ وضع هنجارها و اصولِ حیات داخلی کارخانه اعلام می‌کنیم.»

کمیته‌ی کارخانه، در ادامه، «حیات داخلی» را مشتمل بر شرایط اقتصادی کارگران (طول روز کاری، دستمزدها، و حداقل دستمزد)، رفاه عمومی آنها (بیمه‌ی کارگری، مساعدت پزشکی، صندوق‌های ‌تعاونی، و سبد ارزاق)، روابط‌شان با کارفرما (استخدام، اخراج، منازعات کارگر و کارفرما)، سازمان‌های خودمختارشان («حقوق، وظایف، انتخابات»)، و اقدامات در جهت تضمین تولید به‌سامان (انضباط کار، اقدامات امنیتی) تعریف می‌کرد.[۵۶] چنانکه پیدا است، آنچه بیش از همه برای کارگران «کارخانه‌ی رادیو-تلگراف» اهمیت داشت این بود که در حیطه‌ی کارخانه موجودیتی مستقل که از آنِ خودشان باشد ایجاد کنند، که هم در خدمت سازمان‌دهی‌شان باشد[۵۷] و هم رفاه و حقوق‌شان را در مقابل کارفرما تأمین کند.[۵۸] البته که آنها برای بهره‌وری نیز تقبل مسئولیت کردند و با این کار امکانی فراهم آوردند تا بعداً حق اعمال کنترل بر تولید را پیش بکشند. اما در مارس و آوریل تعهد کارگران به بهره‌وری به مداخله در حیطه‌ی صلاحیت مدیریت یا حتی اعمال کنترل بر کردو‌کارها و تصمیمات مدیریت در ارتباط با تولید منجر نشد.[۵۹] طی این مرحله‌ی اولیهْ مبارزه‌ای در کارخانه‌ها در جریان بود، اما این نه به تلاش کارگران برای دست‌اندازی به وظایف مدیریتی، بلکه به مطالبه‌ی کم‌ترْ اعتراض‌برانگیز استقلال کارگری مربوط می‌شد.[۶۰]

دیگر اینکه، کارگران در مارس و آوریل به شیوه‌ای مطالبات «اقتصادی‌»شان را مطرح می‌کردند که برای آن عده از صاحبان صنایع که متمایل به سازش بودند کاملاً اطمینان‌بخش بود. کارگران بیش از اعتصاب به میانجیگری متوسل می‌شدند،[۶۱] و به‌کرات آماده بودند مادام که حق‌شان بر روز کاری کوتاه‌تر اصولاً به رسمیت شناخته می‌شود، از اجرای روز کاری هشت-‌ساعته چشم‌پوشی کنند.[۶۲] در مورد کارگرانِ بسیار سازمان‌یافته‌ی منطقه‌ی معدنی دُنباس (که ۲۱ شورای محلی آنها را در مذاکرات‌شان با مدیریت نمایندگی می‌کردند) که قطعاً چنین بود. آنها اذعان کردند که برقراری روز کاری هشت‌-ساعته برایشان یک «مطالبه‌ی تاکتیکی» بوده و اظهار داشتند که تحت شرایط نوینِ آزادیْ هر اضافه‌کاری‌ای که «برای رفاه کشور» لازم باشد انجام خواهند داد، مشروط به اینکه به ازایش یک و نیم برابرِ نرخِ معمول دستمزد را دریافت کنند.[۶۳] از‌این‌رو کارگران علی‌رغم عزم راسخ‌شان در پیگیری آنچه حق خود می‌دانستند، خویشتن‌داری قابل‌ملاحظه و دغدغه‌ی خاصی برای تداوم، و حتی بهبود بخشیدن به تولید، به‌خصوص در بنگاه‌های مرتبط با جنگ، بروز دارند.

دودِلی کارگران

 نگرش‌های کارگران در مرحله‌ی اولیه انقلاب از یک تردید اساسی نشان داشت. در اوایل مارس، زمانی که کارگران هنوز درخصوص پرسش‌های مربوط به قدرت سیاسی در ابهام بودند، احساسات‌شان از وجه دفاع از خود ابراز می‌شد؛ فعالیت‌های پر‌تب‌و‌تاب در جهت سازماندهی در کارخانه‌ها و نواحی کارگری از یک سوء‌ظن عمیق در قبال طبقات ثروتمند و عزمی راسخ برای آنکه مغلوب آنها نشوند پرده بر می‌داشت.[۶۴] مجمع عمومی کارگران و کارکنان «کارخانه‌ی کابل پتروگراد» در ۳ مارس با جدیت ابراز داشت که «مبرم‌ترین کار در برهه‌ی حاضر {اعمال} کنترل سختگیرانه بر وزرای منصوب دومای دولتی است … که از اعتماد مردم بی‌بهره بوده‌اند. چنین کنترلی می‌بایست متشکل از نمایندگان کارگران و سربازان در شورا باشد.»[۶۵]

با این حال به نظر می‌رسید کارگران به این‌که عهده‌دار وظیفه‌ی تشکیل حکومت پرولتاریایی خودشان شوند تمایلی ندارند.[۶۶] این واکنش صرفاً از یک حس فقدان سازماندهی و ناآمادگی، مشترک میان کارگران و رهبران‌شان، ناشی نمی‌شد، بلکه نیز از این دغدغه‌ی غالب نشئت می‌گرفت که برای انقلابی که به‌تازگی به انجام رسیده بود گسترده‌ترین پشتیبانی ممکن حاصل شود. کارگران «کارخانه‌ی گایسلر» در یکم مارس هشدار دادند که «موفقیت انقلاب را فقط به شرط وحدت میان همه‌ی آنهایی که با خیزش انقلابی همدلی دارند می‌توان حفظ کرد.»[۶۷]

واقعیت امر این است که در سرتاسر مارس و آوریل کارگران در کشاکش احساسات دوگانه بودند: از یک سو سوء‌ظن به طبقات ثروتمند و از سوی دیگر امید به راه‌آمدن[۶۸] با آنها، از یک سو این احساس که انقلاب نتیجه‌ی زحمات خودشان بوده است، و از سوی دیگر و همان‌قدر ژرف، حس قدردانی از بابت نقشی که سربازان در پیروزی نهایی ایفا کرده‌اند. از‌این‌رو میل مبرم کارگران به دستیابی به شهروندی کامل و حیثیت انسانی از خلال تغییرات در ساختار روابط در کارخانه پهلو می‌زد به ترسی همواره‌حاضر از این‌که «بورژوازی» به تیپا رانده[۶۹] و منزوی‌شان کند، و نیز تکاپویی کم‌و‌‌بیش سراسیمه برای اتحاد با سربازان، که کارگران آنها را مؤتلفین طبیعی خود می‌دانستند.[۷۰] میل کارگران به راه آمدن با طبقات ثروتمند و اتحاد با سربازان در خویشتن‌‌داری‌ای نمود می‌یافت که نمونه‌ای از آن را در قطعنامه‌ای در میانه‌ی ماه مارس، از طرف شورای منطقه وایبرگ که پرولتاریایی‌ترینِ شوراها بود، می‌توان یافت:

«تقویت آزادی‌های سیاسی‌ای که با انقلاب حاصل شده است به بازگشت سریع به کار، و پایان بخشیدن به اعتصابات و کنش‌های خشونت‌آمیز در قبال دستگاه سیاسی،[۷۱] و نیز خاتمه دادن به تمامی کشمکش‌هایی که به نفع رژیم سابق و نیروهای شیطانی‌اش تمام می‌شود حکم می‌کند.»[۷۲]

پس از ۱۹ مارس، یعنی زمانی که به نظر می‌رسید سربازها دارند به مخالفت با کارگران و مطالبات «افراطی»‌شان کشیده می‌شوند، این قبیل سفارش‌ها به خویشتن‌داری اضطرار بیشتری یافت.[۷۳] کارگران «استاری پارْویاینِن»، که آن نیز در منطقه‌ی وایبرگ جای داشت، در ۲۰ مارس اعلام کردند که نظر به نیازهای تولید جنگی به کار «با تمام قوا» ادامه خواهند داد و «اهمال‌کاری و مطالبه‌ی دستمزدهای افراطی را نخواهند پذیرفت.»[۷۴] دیگر کارخانه‌ها نیز تعهدات مشابهی دادند. به‌عنوان مثال، کارگران «لانگن‌زیپن» طی قطعنامه‌ای اعلام کردند که تولید را افزایش داده و «هر چقدر که ضرورت داشته باشد وقت‌مان را فدای کار کردن می‌کنیم.»[۷۵] آنچه به این کارگران انگیزه می‌داد که تلاش مضاعفی صرف کرده و ساعات طولانی‌تری کار کنند ترسِ با خودْ بیگانه ساختن رفقای سرباز بود، به‌خصوص آنهایی که در جبهه بودند و نمایندگان‌شان هر روز در شورا حاضر می‌شدند و از رهبران شورا پشتیبانی از فعالیت‌های جنگی و در کارخانه نگاه داشتنِ کارگران را طلب می‌کردند. ترسِ با خود بیگانه ساختن در کارگران بسیار شدیدتر بود، چرا که برخلاف دهقان-سربازان کم‌تجربه‌ترْ آنها حضور توطئه‌چینانه‌ی «بورژوازی» را در پس کارزار ضدشوراییِ اواخر مارس به‌آسانی تشخیص می‌دادند.[۷۶]

اما فقط ترس و سوء‌ظن نبود که در ماه‌های مارس و آوریل کارگران را به احتیاط و خویشتن‌داری می‌کشاند. میل به تعلق به یک جمع انقلابی بزرگ‌ترْ نمایندگانِ – به‌عنوان مثال – کارخانه‌های منطقه پتروگراد را ملزم می‌ساخت که، حتی علی‌رغم محکوم کردن فراخوان ۶ مارس شورا به خاتمه‌ی اعتصاب، اصرار ورزند که کارگران پایتخت «همبستگی طبقاتی نشان داده و با ازسرگیری هر چه سریع‌تر کار در کارخانه‌ها به خواست شورای نمایندگان کارگران گردن نهند.»[۷۷]کارگران در خصوص اهمیت اساسی سازماندهی و اتحاد حول شورا با رهبران منشویک هم‌نظر بودند.[۷۸] واقعیت این است که خودِ فرمول «قدرت دوگانه»، که وجود شورا و رابطه‌اش با حکومت موقت بر آن مبتنی بود – مجزا‌بودگی، خودمختاری، و پشتیبانی مشروط، همراه با آزادی شورا برای پرداختن به کار سازمانی و اعمال فشار از بیرون بر حکومت طبقات ثروتمند– همگی تناظر نزدیکی داشت با احساسات دوگانه‌ی خود کارگران در قبال طبقه‌ی تحصیل‌کرده و قدرتمند کارفرمایان.[۷۹] از هر چه بگذریم، آیا در نحوه‌ی برخورد رهبران سوسیالیست شورا (که صدالبته رهبرانی خودخوانده بودند) با حکومت موقتْ همان آمیزه‌ی سوء‌ظن و خویشتن‌داری کارگران را در برخوردشان با مدیریت کارخانه‌ها نمی‌بینیم. از‌این‌رو است که «اتحاد حول تکْ مرکز انقلابی و سازمانی: شورای نمایندگان کارگران و سربازان» در سرتاسر آوریل محبوب‌ترین شعار در میان کارگران پتروگراد باقی ماند.[۸۰]

دیگر اینکه، همچنان که آمادگی بی‌سابقه‌ی کارفرمایان برای امتیاز دادن در دستاوردهای ملموس کارگران نمود ‌می‌یافت، شکیبایی کارگران در قبال کوشش‌های میانجیگرانه‌ی شورا نیز بیشتر می‌شد، و تنش‌هایی هم که در اوایل مارس، هنگامی که می‌کوشیدند به وحدتی با رهبری‌شان دست یابند، بروز می‌کرد کم‌کم برطرف می‌گردید. از‌این‌رو، در همبافت «قدرت دوگانه،» و به‌مدد یک مبارزه‌ی کارگری نسبتاً موفق، بسیاری از کارگران قادر بودند اهداف‌شان را با نیازی که به راه آمدن با دیگر گروه‌ها و طبقات جامعه‌ی روسیه احساس می‌کردند آشتی دهند. واقعیت این است که «قدرت دوگانه،» با فراهم آوردن این امکان که هر یک از «اردوگاه‌های» انقلاب سازمان و نقش مجزای خود را داشته باشد، این نیروهای اجتماعی نامتجانس را قادر ساخته بود که ضمن این‌که فعلاً پذیرای امتیازدادن‌ها و راه‌آمدن‌ها هستند بر اهداف آتی خود نیز مصر باقی بمانند. از‌این‌رو، ساختار دوگانه‌ی قدرت، که بازتابی از واگرایی این اهداف بود، به کاهش دست‌کم موقت خطر قطبی‌شدگی اجتماعی منتج شد.

منشویک‌ها در مقام میانجی

طبیعی است که حال‌و‌هوای غالب بر روابط کار در ماه‌های مارس و آوریل، و بالاخص خویشتن‌داری‌ای که طبقه‌ی کارگر از خود نشان داد، قویاً بر راهبردهای اجتماعی و سیاسی‌ای که منشویک‌ها مد نظر قرار می‌دادند تأثیر گذاشته باشد. واقعیت امر این است که منشویک‌ها صرفاً نظاره‌گرانی منفعل نبودند؛ آنها عاملان فعال میانجیگری میان کار و سرمایه بودند، هرچند که معماران راهبردهای بلندمدت برای موفقیت انقلاب روسیه نیز بودند.

از اولین مقالات رابچایا گزتا پیدا است که پیشگیری از ستیزه‌ی قریب‌الوقوع میان کارگران و صاحبان صنایع دغدغه‌ی نخست منشویک‌های حاضر در پتروگراد بوده است. دست‌کم دو گروه دیگر از منشویک‌ها نیز، که انتظارات‌شان از انقلاب از لحاظ دیگر به‌وضوح متفاوت بود، در این دغدغه با آنها سهیم بودند. اغلبِ praktiki منشویک (پراکتیک‌ها، اعضاء روشنفکر حزب که سال‌های ۱۹۰۷ تا ۱۹۱۴ را به کار عملی روزانه‌ی ایجاد سازمان‌های کارگری مشغول بودند) همچنان بیم داشتند که یک ستیزه‌ی کارگری جدی بار دیگر، چنا‌نکه پیش‌تر در ۱۹۰۵ و ۱۹۱۴ رخ داده بود، صاحبان صنایع و متحدین لیبرال‌شان را علیه «دموکراسی» بشوراند. از نظر این پراکتیک‌ها، خویشتن‌داریِ کارگران و شورا بهترین راه برای پیشگیری از یک واکنش ضد‌انقلابی از سوی طبقات ثروتمند بود. اما معدودی از منشویک‌ها نیز این امید نو در دل‌شان جوانه زده بود که در میان طبقات ثروتمند گروه‌های قابل‌توجهی هستند که با رهبران سوسیالیست کارگران در جهت عملی کردن گذار روسیه به «دموکراسی تمام‌عیار»[۸۱] همکاری خواهند کرد. این منشویک‌ها پیشینه‌ی کار در «سازمان‌های عمومی» را داشته و مبارزه‌ی این سازمان‌ها علیه بوروکراسی تزاری را دیده بودند، اما برای آنها نیز موفقیت در گرو لگام زدن بر ستیزه‌های کارگری بالقوه بود.[۸۲] در میان بنیان‌گذاران «بخش کارگران» شورا گ. گ. پانکف، سازمان‌دهنده‌ی کهنه‌کار انجمن‌های تعاونی کارگران، و به این عنوان، نمونه‌ی پراکتیک‌های منشویک، رویکرد محتاطانه را نمایندگی می‌کرد. رویکرد «امیدوارانه‌»تر را ب. اُ. بُگدانف، پراکتیک روشنفکر و از «انحلال‌طلبان» سابق، و ک. ا. گوُژِف، فلزکار تحصیل‌کرده و «اروپایی‌مآب»، نمایندگی می‌کردند. هر دو سابق بر این از رهبران «گروه مرکزی کار» در «کمیته‌ی جنگی-صنعتی»، و با کنوالف و همکارانش آشنا بودند.[۸۳]

منشویک‌هایی هم که رهبری شورا را تقبل کردند، صرف نظر از انگیزه‌هاشان برای ممانعت از بالا گرفتن ستیزه‌های کارگری، در ابتدا همین تاکتیک‌ها را اختیار کردند: جلب کارگران به چهارچوب‌های سازمانی بزرگ‌تر و استفاده از اعتبار این قبیل سازمان‌ها، و بالاخص شورا، برای واداشتن کارگران به خویشتن‌داری.[۸۴] در همان حال که «بخش کارگران» شورا – به مدد دبیرخانه‌ی «گروه مرکزی کار»، که حال دیگر منحل شده بود – به‌سرعت در جهت پیوند برقرار کردن با کارخانه‌های پتروگراد حرکت می‌کرد، رابچایا گزتا به خوانندگانش یادآوری می‌کرد که انقلاب، یک «انقلاب سیاسی»، و آنچه نابود شده، «دژ استبداد سیاسی» بوده است و «بنیان‌های سرمایه‌داری» هنوز پابرجا است.[۸۵] از کارگران می‌خواستند تا مطالبات‌شان را به استقرار «اصل ابتنای روابط کارگران و دستگاه سیاسی بر قانون اساسی» محدود کنند. به عبارت دیگر کارگران می‌بایست بر تدابیر حفاظتی سازمانی، حتی استقلال سازمانی، تمرکز کنند، اما از مطالبات «اقتصادی» بپرهیزند.[۸۶]

اما طولی نکشید که نقش خودخوانده‌شان[۸۷] در مقام پاسداران دستاوردهای متزلزلی که تا آن زمان با انقلاب حاصل شده بود پراکتیک‌های منشویکِ «بخش کارگران» را نه فقط به یک نوع رویارویی محتاطانه با کارگران پایتخت، بلکه نیز به تعارض با ماموریت دیگری که بهترین سال‌های عمرشان را وقف آن کرده بودند و به‌حق به آن افتخار می‌کردند کشاند، مأموریت‌شان در مقام قهرمانان طبقه‌ی کارگر روسیه و منافع آن. واقعیت این است که پس از آن‌که انگاره‌ای که منشویک‌‌ها از خود داشتند هماهنگی‌اش را‌ بازیافت، مواردی می‌توان یافت از اذعان‌‌ صادقانه‌ به تنشی که در روزهای آغازین مارس میان این دو وظیفه وجود داشت، از جمله در این سطرهای سرمقاله‌ی رابچایا گزتا:

«بارها و بارها کارگران را از مبارزه‌ی اقتصادی سازمان‌نایافته برحذر داشته‌ایم … هشدارشان داده‌ایم که نسنجیده کاری نکنند؛ به‌جد از آنها خواسته‌ایم که هم به‌خاطر طبقه‌شان و هم به‌خاطر مبارزه‌ی جاری پرولتاریا در جهت دستیابی به آزادی اقتصادی و سیاسی، خویشتن‌داری و سازمان‌دهی پیش گیرند. اما هنگام طرحِ این خواسته‌های رفیقانه به این نیز آگاه بودیم که مبارزه، طی این دوره‌ی اولیه، به‌ناگزیر سازمان‌نایافته و آشفته خواهد بود. کافی است به یاد آوریم صاحبان صنایع چگونه از ناچاری کارگرانی که تحت مقررات زمان جنگ کار می‌کردند بهره می‌بردند و شیره‌ی جانشان را می‌کشیدند …. حال که این کارگرانْ انقلابی را به سرانجام رسانده‌اند، چگونه می‌توان از این بابت که خواستار دستیابی به حیاتی انسانی‌تر هستند سرزنش‌شان کرد؟»[۸۸]

به خاطر داشته باشید که پذیرش مطالبات اقتصادی کارگران به‌عنوان بخشی مشروع و طبیعی از انقلاب، که در سرمقاله‌ی فوق الذکر به تاریخ ۲۱ مارس اینچنین سنجیده در توازن با فراخوان به خویشتن‌داری قرار گرفته بود، تا دو هفته پیش از آن هم جایی در اظهارات و کنش‌های پراکتیک‌های منشویک نداشت. واقعیت این است که در همین فاصله‌ی کوتاه دگرگونی‌ قابل‌ملاحظه‌ای در مواضع اتخاذشده از سوی رهبران میانه‌روی شورا، به‌طور اعم، و کنشگران «بخش کارگران»، شورا به‌طور اخص، رخ داده بود، هم به لحاظ نقش‌شان در وضعیت جدید انقلابی و هم به لحاظ فرصت‌هاشان در این وضعیت. این تغییر نگرشِ چشمگیر فقط به تعارض درونی میان وظایف خودپنداشته‌ی[۸۹] گوناگون‌شان مربوط نمی‌شد، بلکه در عین حال پاسخی بود به وضعیتی تماماً جدید که «قدرت دوگانه» و واقعیات روابط کار موجدشان بودند، و بی‌شک پاسخی که اضطرارِ رفع این تعارضْ آن را تسریع کرده بود.

نخستین نشانه‌ی امکانات تازه در ۹ مارس پدیدار گشت، با دعوت بی‌سابقه «انجمن صاحبان صنایع پتروگراد» از شورا برای آن‌که از جانب کارگران پایتخت و برای حل‌و‌فصل یک اعتصاب پای مذاکره بیایند. در اوضاع‌واحوالی که پس از این مذاکرات موفقیت‌آمیز رخ نمود «بخش کارگران» متوجه شد که چه در میان کارگران و چه کارفرمایان تقاضای زیادی برای خدمات میانجیگرانه‌اش وجود دارد، و کنشگرانش پر‌توش‌و‌توان و چاره‌اندیشانه و مشکل‌گشایانه به دل این فعالیت ناآشنا زدند. حتی سوخانف، که از هواداران منشویک‌های میانه‌رو نبود، به تحسین از این صحبت می‌کرد که چطور آنها «در تنگنای پتک و سندان، عرق‌ریزان، در تکاپویند، … طرح قرارومدارهای کاری را می‌ریزند و به حل منازعات و اختلافات بی‌پایانِ ملالت‌بار مشغولند.»[۹۰]

به‌راستی‌ هم نظری بر مطبوعات آن دوران تردیدی باقی نمی‌گذارد که کوشش‌های پراکتیک‌های منشویک سهم بسزایی در جو آشتی‌جویانه‌ی کارخانه‌ها داشته است. چنانکه همگان دریافته بودند، «بخش کارگران» به یک حلقه‌ی پیوند اساسی در حیات اقتصادی این کشور جنگ‌زده بدل گشته بود، و صاحبان صنایع بی‌پرده به سهم آن در ازسرگیری تولید عادی اذعان داشتند.[۹۱] گزارش‌هایی نیز که از کارگرانِ این یا آن کارخانه درخصوص منازعات حل‌و‌فصل‌شده می‌رسید اغلب حاوی عباراتی در قدردانی از «بخش کارگران» بود. به‌عنوان مثال، کارگران «کارخانه‌ی مکانیکی پترف» به رابچایا گزتا نوشتند که فقط پس از آن‌که نماینده‌ای از شورا در تاریخ ۱۵ مارس به کارخانه آمد و انتخابات کمیته‌ی کارخانه، و یک اتاق میانجیگری، را سازماندهی کرد، کارفرمایشان پذیرفت که از رفتار «فرعون‌وارش» با کارگران دست بکشد.[۹۲]

شایان‌توجه است که تأکید این گزارش اخیرالذکر، چنانکه بسیاری گزارش‌های دیگرِ آن زمان، بر دستاوردهایی بود که در نتیجه‌ی مداخله‌ی شورا نصیب کارگران می‌شد. به نظر می‌رسید که کنشگران «بخش کارگران»، که نیروی[۹۳] پیروزی‌های اولیه آنها را پیش می‌برد، عملاً شروع کرده بودند به بسط دادن تعریفی که از نقش خود داشتند. آنها دیگر راضی به این نبودند که صرفاً در مقام میانجی‌های کار و سرمایه عمل کنند؛ حال دیگر بر آن بودند که در مقام حامیانِ تأمین نیازها و مطالبات کارگران نیز عمل کنند، و در این کار نیز به همان اندازه اثربخش ظاهر شدند. شاید چشمگیرترین نمودِ این تغییر تصمیمی بود که «بخش کارگران» در هفته‌ی آخر مارس اتخاذ کرد، مبنی بر شروع مذاکرات با «انجمن صاحبان صنایع پتروگراد» درخصوص برقراری یک حداقل دستمزد، موضوعی که بگدانف و دیگران در ابتدا پیش‌‌رس تلقی‌اش می‌کردند اما کارگران برای آن شور و هیجان بسیار داشتند.[۹۴] دیگر اینکه، به‌رغم مخالفت قابل‌ملاحظه‌ی صاحبان صنایع، این مذاکرات، چنانکه پیش‌تر هم اشاره شد، در ۲۴ آوریل به برقراری یک حداقل دستمزد برای کل پتروگراد منجر شد. [۹۵]

مداخله‌ی مستقیم در میانجیگری روابط کار به جسور شدن رهبران «بخش کارگران» منجر شد، اما منشویک‌های دیگر نیز به همین‌سان تحت تأثیرِ شواهد انکارناپذیر قدرت شورا در مقابل کارفرمایان و نفوذش در کارگران قرار گرفته و دلگرم شدند. ۱۲ مارس، دو روز پس از آن‌که شورا توافق بر سر روش کاری هشت-‌ساعته را با صاحبان صنایع نهایی کرد، رابچایا گزتا با اطمینان‌خاطر اظهار داشت:

«این دستاورد اقتصادی ارزشمند از خلال یک مبارزه‌ی سیاسی سازمان‌یافته حاصل شد. نیروی سیاسی جمعیْ نمایندگان سرمایه را وادار ساخت که یکی از مواضع اقتصادی‌شان را بدون مبارزه واگذار کنند … به‌واسطه‌ی سخنگویان این اراده متحد، شورای نمایندگان کارگران و سربازان.» [۹۶]

رابچایا گزتا در ادامه پیشنهاد کرده بود که بلافاصله اقداماتی در جهت برآورده ساختن «مطالبات اقتصادی،» ازجمله برقراری روز کاری هشت‌-ساعته در سرتاسر روسیه، انجام گیرد. سردبیران تأکید داشتند که در این نبرد ضرورت دارد که بار دیگر به «طریقی سازمان‌یافته» اقدام گردیده و «همچون نیرویی واحد علیه‌‌ نیرویی دیگر» مبارزه شود. واضح است که این تغییر موضعِ چشمگیر درخصوص «مطالبات اقتصادی»، در اذهان بسیاری از منشویک‌ها، و به‌خصوص آنها که تهدید ضد‌انقلاب همواره در کانون ترس‌هاشان جای داشت، در پیوند نزدیک بود با فهم این امر که در چهارچوب «قدرت دوگانه» و در نتیجه‌ی کار سازمانیِ خودشان در میان کارگرانْ شورا واقعاً داشت به نیرویی سترگ بدل می‌گشت.

اما اعتماد‌به‌نفس تمامی منشویک‌ها در عین حال، به درجات مختلف، در یکی دیگر از درس‌هایی که از وضعیت روابط کار در مارس و آوریل ۱۹۱۷ گرفته بودند ریشه داشت. به‌واقع فضای نسبتاً صلح‌آمیزی که در کارخانه‌ها غلبه داشت یک جابه‌جایی اساسی را بر نگرش‌هایی که رهبران شورا در قبال دو طرف عمده‌ی روابط کار داشتند تحمیل کرده بود. نگرش‌های منشویکی در قبال کارگران روس و طبقه‌ی تجاری-صنعتی روس هر دو از دیرباز نشانی از دودلی داشت. چنانکه از ارجاعات مکرر به شکست‌های ۱۹۰۵ پیدا است، در روزهای اوایل مارس ترس از افراطی‌گری کارگران و وقوع یک واکنش ضدانقلابی تفوق داشت. اما منشویک‌ها در عین حال دلایلی هم داشتند که امیدوار باشند پیوندهایی که در سال‌های قبل‌تر با بخش‌های خیرخواه عموم[۹۷] و «مترقیِ» طبقات ثروتمند و تحصیل‌کرده شکل گرفته بود حال در کشاندن این عناصر به پشتیبانی فعال از انقلابْ مؤثر واقع شود. پیامد منطقی این امیدواریْ خرده‌امیدی بود به اینکه عادتِ کنش سازمان‌یافته‌ی منضبطانه، که منشویک‌ها در سال‌های پس از ۱۹۰۵ آن‌قدر برای جا انداختنش در اذهان کارگران تقلا کرده بودند، این بار (برخلاف آنچه در ۱۹۱۴ روی داد) در خدمت دفع رادیکالیزه‌شدن پیش‌رس طبقه‌ی کارگر عمل کند.

واقعیت امر این است که رهبران شورا در نتیجه‌ی کلنجار رفتن‌شان با روابط کار حال دیگر ترس‌هاشان زائل شده و امیدهایی در دل‌شان سر برآورده بود. در این زمینه نخست باید به واکنش آشتی‌جویانه‌ی بسیاری از کارفرمایان، و نیز تعهد اظهار‌گشته‌ی کنوالف، وزیر تجارت و صنعت، به یک برنامه‌ی مبسوط قانون‌گذاری جدید کار و همکاری با شورا اشاره کرد. رابچایا گزتا اظهار می‌داشت که حال دیگر «می‌توان خاطرجمع بود که یک راه‌حل صلح‌آمیز برای مطالبات موجه و به لحاظ اقتصادی تحقق‌پذیر کارگران به حال ایشان مفید خواهد بود، و برای کلیت جامعه نیز، در مقایسه با آنچه از رهگذر اعتصاب‌های نسنجیده حاصل می‌شود، کم‌تر اسباب زحمت خواهد بود.»[۹۸] مورد دوم، و حتی اطمینان‌بخش‌تر از اولی، میانه‌روی و مسئولیت‌پذیری‌ای بود که کارگران از خود نشان می‌دادند – حقانیتِ راهبرد منشویکی مهار زدن بر «افراطی‌گری» حال دیگر اثبات‌شده به نظر می‌رسید. مضافاً اینکه، حال دیگر به نظر می‌رسید تنش آزاردهنده‌‌ی میان رهبران میانه‌رو و هواداران رزمنده، که وحدت شورا را در اوایل مارس مورد تهدید قرار داده‌ بود، از میان رفته باشد. بر منشویک‌های پتروگراد قطعاً حال‌و‌هوایی خوشبینانه غالب بود:

«طی ده سال گذشته دموکراسی رشد کرد. خرده‌آزادی‌هایی که پس از مبارزات ۱۹۰۵ در روسیه به‌جا ماند – سایه‌ی نمایندگی مردمی، آزادی رقت‌انگیز مطبوعات – به‌کندی اما مستمراً کار تعلیمی‌شان را به انجام رساندند. اگر جز این بود، دموکراسی نمی توانست در روزهای انقلاب، … حقانیت خود را به اثبات برساند. اما حال که چنین شده است، به آینده امید است.»[۹۹]

مسئله‌ی ائتلاف

به این ترتیب می‌توان گفت که در فاصله‌ی اوایل مارس تا اوایل  می راهبرد سیاسی‌ِ مورد حمایتِ مارکسیست‌های میانه‌روی شورا به‌طور عمده تغییر کرد؛ اجماع حول «قدرت دوگانه،» و سوءظن متقابل شورا و حکومت موقت، هر دو جای خود را به تأکید بر همکاری با «بورژوازی مترقی» دادند. این همکاری نهایتاً به تشکیل یک حکومت ائتلافی (در ۳ می) منجر شد، که در آن رهبرانِ «دو اردوگاه» جامعه‌ی روسیه به همکاری با یکدیگر برای نیل به آنچه اهداف مشترک‌شان می‌پنداشتند متعهد شدند. آنچه امکان داد راهبرد سیاسی این‌گونه تغییر پیدا کند تلاقی تحولات متعدد در اواخر آوریل بود،[۱۰۰] و با این حال تردیدی نیست که برای اکثریت منشویک‌ها، که بدون پشتیبانی‌شان تشکیل یک حکومت ائتلافی ممکن نبود، بهترین استدلال را {له حکومت ائتلافی} تجربه‌ی مدیریت روابط کار در پتروگراد در مارس و آوریل فراهم آورده بود. اینکه تنش‌های روابط کار در مجموع مهار شده و فروکش کرد برای کسانی چون بُگدانف و گِوُزدِف که از آغاز امید داشتند در میان طبقه‌ی کارفرمای روسیه پشتیبانانی برای هدف‌شان که دموکراتیزاسیون اقتصادی و سیاسی باشد بیابند بسیار اطمینان‌بخش بود. مضافاً اینکه، از آنجا که آنها همان موقع‌اش هم، به قول سوخانف، در مقام یک «وزارت کار دوفاکتو»، و هماهنگ با کنوالف و وزارت تجارت و صنعت او، عمل می‌کردند، دلیلی برای بیرون از حکومت ماندن نمی‌دیدند.[۱۰۱] دیگر اینکه، آن حس نویافته‌شان نیز، حس مسئولیت ملی، چنین خط‌سیری را می‌طلبید، بالاخص به این خاطر که ارتقای حیثیت و تأثیرگذاری بیشتر بر خط‌مشی کارگری می‌توانست اکثریت میانه‌رو و «پخته»‌ی طبقه‌ی کارگر را علیه عنصر ناچیز «افراطی‌گری»، که در اواخر آوریل کم‌کم داشت نمایان می‌شد، تقویت کند.[۱۰۲]

حتی ای. گ. تسرتلی، رهبر بلوک جدید «دفاع‌گرایان انقلابی» در میان منشویک‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی (سوسیال-‌روُلوسیونرها) که از اواخر مارس اکثریت را در شورا داشت، روابط کار در پتروگراد را گواهی می‌دید بر حقانیت راهبرد «متحد ساختن همه‌ی نیروهای حیاتی کشور»، راهبردی که خود او طی دو هفته‌ی نخست انقلاب و زمانی که در سیبری در تبعید بود صورت‌بندی کرده بود.[۱۰۳] سه تن از وزرای «بورژوا» در امور اقتصادی – کنوالف در وزارت تجارت و صنعت، م. ای. تِرِشچِنکو در وزارت دارایی، و ن. و. نِکراسف در وزارت ترابری، در همه‌ی تصمیماتِ خط‌مشی‌ای مهم شور و شوق فزاینده‌ای برای تشریک مساعی و مشورت با شورا و رهبرانش از خود نشان دادند، چنانکه انگار با این کار می‌خواستند برای ایمان تسرتلی به توانمندی بورژوازی لیبرال و آمادگی این بورژوازی برای استقرار یک دموکراسی پارلمانی در روسیه، همراه با اصلاحات اجتماعی به‌عنوان متمّم آن، تکیه‌گاهی فراهم کنند.[۱۰۴] از‌این‌رو تسرتلی می‌توانست نقش آن وزرای سوسیالیست را که در ۳ می به حکومت ائتلافی پیوستند صاف‌و‌ساده اینگونه متصور شود: «راهبری آن بخشی از بورژوازی که شاید مسیر منتهی به یک خط‌مشی بیش‌از‌پیش تعیین‌کننده را در امور داخلی و خارجی هردو پی بگیرد … و کنار نهادن بخش دیگری {از بورژوازی} که چنین نخواهد کرد.»[۱۰۵]

البته در اوایل ماه می منشویک‌های میانه‌رو نمی‌توانستند مدعی پیروزی کاملی باشند، چرا که اکثریت ضروری‌ِ موافق حکومت ائتلاف فقط از خلال آرای مثبت آنهایی در فراکسیون منشویک‌ «کمیته‌ی اجرایی» شورا حاصل شد که چشم‌انداز و انتظارات‌شان به‌کلی با کسانی چون تسرتلی، بگدانف، یا گوزدف متفاوت بود. برای سوخانف و دیگر سوسیال‌دموکرات‌های «مستقل» (که به بلشویک‌ها و منشویک‌ها هیچ‌یک وابسته نبودند) حکومت ائتلافیْ معرف اِعمال یک تنظیم سیاسی صوری بر «تغییر پیدا کردن ناگزیر قدرت به جانب دموکراسی» بود.[۱۰۶] به‌همین‌سان، منشویک‌های انترناسیونالیست، و نیز آن عده از پراکتیک‌های منشویک که همچنان به طبقات ثروتمند ظنین بودند، گرایش به آن داشتند که مشارکت سوسیالیست‌ها در کابینه را نه فرصتی برای همکاری روان و بی‌دردسر با نمایندگان «بورژوازی»، بلکه وسیله‌ای برای اعمال فشار فزاینده بر آنها تلقی کنند. برخی منشویک‌های انترناسیونالیست نیز به‌خاطر محدودیت‌های سفت و سخت حزبی[۱۰۷] علیه مشارکت سوسیالیستی در حکومت‌های بورژوا همچنان عقب نشستند،[۱۰۸] اما حتی در این مورد هم دیگرانی بودند که می‌توانستند، با این ملاحظه که «دموکراسی» با شبکه‌ی سازمان‌های کارگری‌اش از قدرت لازم برای تحمیل خط‌مشی به یک «بورژوازی» بی‌رغبت برخوردار است، ملاحظه‌ای که عمدتاً بر فعالیت شورا در حوزه‌ی روابط صنعتی تکیه داشت، از درِ تقابل با اصول دکترین درآیند.[۱۰۹]

دیگر اینکه، کنشگران «بخش اقتصادی» شورا نیز در فراکسیون منشویک در زمره‌ی حامیان ائتلاف بودند. این افراد دقیقاً به این خاطر که حوزه‌ی فعالیت‌شان پیشاپیش بحرانی جدی به خود دیده بود و چون طبقه‌ی تجاری-صنعتیْ قانون‌گذاری اقتصادی دولتی را، به‌مثابه‌ی چاره‌ی کار، مضر به‌حال منافع بلند‌مدت خود می‌‌یافت، نخستین کسانی بودند که مواردی از مخالفت سرسختانه را از سوی سازمان‌های کارفرمایی و نمایندگان این سازمان‌ها در حکومت تجربه کردند.[۱۱۰] از فراوان طنز‌های سال ۱۹۱۷ یکی این است که دو تن از رهبران «بخش اقتصادی» شورا، و. گ. گرومان و ن. چِرِوانین، «انحلال‌گرایان» سرسخت و همکاران قدیمی «بورژوازی مترقی» در «واحد آمار اتحادیه‌ی شهرها»، در نتیجه‌ی تجربه‌ی ناامید‌کننده‌شان در آوریل ۱۹۱۷ به طرفداری از «مداخله‌ی شجاعانه در اقتصاد» توسط خود شورا، و ترجیحاً از خلال یک نمایندگی قوی در داخل کابینه‌ی ائتلافی، گرویدند.[۱۱۱] به‌واقع وحدت‌بخشِ همه‌ی آنهایی که ائتلاف را وسیله‌‌ای برای اعمال فشار بیشتر بر حکومت می‌دانستند مطالبه‌ی وجود یک اکثریت سوسیالیست در کابینه بود.[۱۱۲]

اما این مطالبه در پلنوم سراسری کمیته‌ی اجرایی محکوم به شکست بود، به‌خاطر حضور پرشمار پوپولیست‌هایی (سوسیال رولوسیونرها، سوسیالیست‌های مردمی، و Trudoviki («گروه کار»)) که به درجات مختلف هم‌رأی بلوک «دفاع‌گرای انقلابی» تسرتلی بوده و از آغاز بسیار کم‌تر از حتی خود تسترتلی در پشتیبانی از همکاری میان دموکراسی و «اردوگاه بورژوایی» دودلی نشان می‌دادند. این افراد هفته‌ها تلاش کرده بودند تا بخش منشویک «دفاع‌گرایی انقلابی» را به پشتیبانی از ایده‌ی مشارکت سوسیالیستی در کابینه جلب کنند.[۱۱۳] حال که فراکسیون منشویک اعضای خود را از مخالفت با ائتلاف خلاصی بخشیده بود، در کمیته‌ی اجرایی یک اکثریت قوی شکل گرفته بود که به اینکه از تاکتیک‌های اعمال فشار بهره ببرد یا خواستار یک اکثریت سوسیالیست در کابینه‌ی در آستانه‌ی تشکیل باشد تمایلی نداشت. از‌این‌رو با آنکه اجماع منشویکی له ائتلافْ بازتاب‌دهنده‌ی تفاسیر متفاوت متعدد از این انتظام سیاسی جدید بود (تفاسیری که هریک کم‌و‌بیش از واقعیات روابط اخیر کار تأثیر پذیرفته بودند)، پیاده‌سازی عملی راهبرد ائتلاف تحت غلبه‌ی ایده‌ی «وحدت همه‌ی نیروهای حیاتی» تسترتلی انجام می‌گرفت و از عدول آشکار از اصول استقلال شورا و پشتیبانی مشروط از حکومت موقت، اصولی که انتظام «قدرت دوگانه» تجسم‌بخش‌شان بود، نشان داشت.

تنش‌های جدید

در ظاهر، و به چشم رهبری «دفاع‌گرایان انقلابی»، به نظر می‌رسید کارگران کاملاً پشتیبان تغییری باشند که در اوایل می در راهبرد سیاسی رخ داده بود. در «بخش کارگران» شورا فقط معدودی از بلشویک‌های متعهد و آنارشیست‌ها به نفع طرح تروتسکی برای عدم اعتماد به حکومت موقت رأی دادند،[۱۱۴] حال آنکه از همه‌ی جناح‌ها کسانی پشتیبانی‌شان را از تصمیم ۲ می ابراز داشتند.[۱۱۵] بااین‌حال، در همه‌ی قطعنامه‌های معمول کارگران فقط از وزرای سوسیالیست استقبال شده بود. کارگران «انجمن تلگراف و تلفن روسیه» در ۱۰ مارس اعلام کردند: «تا زمانی که شما رفقا در حکومت هستید، باور داریم که همه‌ی فعالیت‌های آن در جهت تقویت بیش از پیش دستاوردهای انقلاب هدایت خواهد شد.»[۱۱۶] واضح است که اطمینان‌خاطر و خوش‌بینی کارگران به اعتمادشان به نیت خیر «وزرای بورژوا» متکی نبود، بلکه از حس قدرتی نشأت می‌گرفت که به نمایندگان‌شان در شورا اعطا شده بود، و انتظارِ اینکه این قدرتْ عاقلانه، اما با عزمی راسخ، در جهت منافع «دموکراسی» و طبقه‌ی کارگر به‌کار بسته خواهد شد. در قطعنامه‌ی نزدیک به ۷۰۰۰ کارگر «کارگاه‌ی کشتی‌سازی نیروی دریایی» این باورها را آشکارا می‌توان دید:

«عزم ما بر آن قرار گرفته است که از حکومت موقت پشتیبانی کرده و حول شورای نمایندگان کارگران و سربازان، که باید در مقام مرکز دموکراسی انقلابی عمل کند، متحد شده و آگاهانه و محکم و استوار در جهت افزایش نفوذ سوسیالیستی بر همه‌ی ارگان‌های قدرت حرکت کنیم.

ما از مشارکت رفقای سوسیالیست خود در حکومت پشتیبانی می‌کنیم. ما از قصد آنها برای پیاده‌سازی اصلاحات مالیِ طرح‌شده توسط واحد اقتصادی شورای نمایندگان کارگران و سربازان استقبال می‌کنیم.»[۱۱۷]

 اینکه کارگران می‌توانستند با چنین اطمینان‌خاطری به این چشم داشته باشند که رهبران‌شان، حتی با وجود مخالفت‌هایی در داخل و خارج از کابینه، از جانب آنها عمل کنند گواهی است بر موفقیت «لِیبِریست‌های» (laborists) منشویک در ماه‌های مارس و آوریل و دستاوردهای ملموسی که کارگران در ماه‌های نخست انقلاب کسب کردند.

اما در اوایل ماه می این مرحله‌ی اولیه و نسبتاً صلح‌آمیز روابط اجتماعی به پایان خود نزدیک می‌شد. در جبهه‌ی سیاسی مسئله‌ی جنگ مطرح بود. کارزاری که مطبوعات غیرسوسیالیست در اواخر مارس برای مخالفت با اعلام پشتیبانی شورا از ایده‌ی صلحِ بدون ملحقات، و {برای} شکاف انداختن میان سربازان و کارگران، راه انداخته بودند به تشدید سوءظن کارگران به «بورژوازی» انجامیده بود. به‌علاوه، در اواخر آوریل و زمانی که سرپیچی میلیوکف از فرمولِ صلحِ شورا نخستین بحران آشکار انقلاب را پیش آورد، بحرانی که طی آن کارگران و سربازان علیه روسیه‌ی ثروتمند «امپریالیست» موضع گرفتند، می‌شود گفت که نقطه عطفی فرا رسید. شاید آنچه برای کارگران مناسبت بیشتری داشت روند سریع زوال اقتصادی بود، که فرصت کسب دستاوردهای اقتصادی جدید را به حداقل رسانده و اساس معیشت کارگران را تحلیل برده بود، زوالی عمدتاً نتیجه‌ی ضعف‌های ساختاری، که تداوم جنگ نیز بر وخامت آن بسیار افزوده بود.[۱۱۸]

کارگران کارگاه‌های کوچک و شعب خدماتی، که تازه داشتند می‌کوشیدند تا از دستاوردهای کارگرانی که سازماندهی بهتری داشتند تقلید کنند، مجبور بودند برای چندرغاز افزایش دستمزدْ سخت‌تر از آنها مبارزه کنند و اغلب هم خواسته‌هاشان هیچ برآورده نمی‌شد. گروه‌های قوی‌تر کارگران نیز، که به جبران کاهش‌ها در دستمزدهای واقعی «موج دوم» مطالبات را در ژوئن به راه انداختند، با اتهامات متقابل کارفرمایانی که حال دیگر آن سخاوتمندی روزهای آغازین را نداشتند مواجه شدند.[۱۱۹] به ژوئن رسیده همه‌ی کارگران با تهدید فزاینده‌ی کارخانه‌بستن مواجه شدند که نتیجه‌ی کمبودِ گاه دروغین، اما اغلب واقعیِ، سوخت یا مواد خام بود. بحران اقتصادی بر وخامت روابط کار افزود، سوء‌ظن‌های قدیمی را تشدید کرد، و توجه‌ی کارگران را بر مسئله‌ی تحت نظارت درآوردنِ مدیریت متمرکز ساخت، مسئله‌ای که محتمل نبود محافل تجاری-صنعتی بر سر آن کوتاه بیایند، بالاخص به این خاطر که کابینه‌ی ائتلافی حال دیگر نمایندگان سوسیالیست شورا را نیز شامل می‌شد. به‌واقع ناکامی وزرای سوسیالیست در غلبه بر این سرسختی بود که نهایتاً گستره‌ی واقعی شکافی را که میان تصور آنها از ائتلاف و انتظارات کارگران از آن وجود داشت نشان داد.

به‌علاوه، بحران اقتصادی‌ای که در ماه می خود را نمایان کرده بود، همراه با انتظام سیاسی جدید ائتلاف، تأثیراتی بر، به‌ترتیب، نگرش‌های کارگران و رهبران داشتند که از اساس متفاوت از هم بود. به چشم کارگران، مقاومت کارفرمایان در برابر مطالبات اقتصادی جدید و ناتوانی ادعایی‌شان برای برقرار نگاه داشتن کارخانه‌ها، بالاخص وقتی که با مخالفت کارفرمایان با سامان‌دهی و نظارت اقتصادی نیز همراه می‌شد، نشانه‌های واضح خیانت بودند. کارگران هنوز هم خود را ناتوان از به مصاف طلبیدنِ طبقه‌ی صنعتی قدرتمند یا تقبلِ مسئولیت کسب‌و‌کار پیچیده‌ی تولید می‌دانستند، و با این حال مصمم بودند که از قدرت شورا، و عضویت شورا در حکومت، برای دفاع از دستاوردهای قبل‌تر و دفاع از معیشت‌شان استفاده کنند.

در مورد منشویک‌‌ها باید گفت که مرحله‌ی تعارض شدت‌یافته، که در ماه می آغاز شده بود، آنها را بار دیگر با چشم‌انداز رعب‌انگیز «افراطی‌گری» کارگران روبرو ساخته و بر اضطراب‌شان از بابت ضدانقلاب بورژوایی افزود. آنها، که مصمم بودند کوشاتر از پیش به جستجوی آن همتافت[۱۲۰] «نیروهای حیاتی» برآیند، {نیروهایی} که منشویک‌ها به‌جد می‌کوشیدند وحدت‌شان را به هر قیمتی پاس دارند، طبیعی هم بود که هواداران طبقه‌کارگری‌شان را مخاطبِ فراخوان‌‌هاشان به «مسئولیت‌پذیری» و «خویشتن‌داری» قرار دهند. به‌علاوه، حال موضوع برایشان فوریت بیشتری داشت، چرا که بار مسئولیت ملی، که پیشبرد جنگ را نیز شامل می‌شد، بر شانه‌های همکاران‌شان در کابینه بس سنگینی می‌کرد. اما به چشم کارگران، فرا‌خوان‌های آنها روشن‌تر از هر چیز دیگری در گذشته آن ورطه‌ای را آشکار ساخت که داشت میان فهم خودشان از وظایف انقلابی طبقه‌ی کارگر و آن فهمی که رهبران منشویک بر اساسش عمل می‌کردند دهان باز می‌کرد.

به این ترتیب راهبرد سیاسی جدیدی که رهبران میانه‌روی شورا در اوایل می اتخاذ کردند، راهبرد ائتلاف، نه فقط با یک بحران شدید اقتصادی مصادف گشته و پیامدهای سیاسی‌ِ آن بحران را وخیم‌تر ساخت، بلکه در «دموکراسی» نیز میان رهبران و پیروان شکاف انداخت. برای هریک از این تحولات باید سهمی در عاقبت اکتبر قائل شد. زوال اقتصادی، همپای پویایی‌های مبارزه‌ی کارگری («موج دوم» مطالبات اقتصادی در می و ژوئن)، آغازگر یک روند قطبی‌شدگی اجتماعی شد که در دو ماه نخست انقلاب عمدتاً خبری از آن نبود. ناکامی حکومت موقت در پرداختن به علل ریشه‌ای این بحران – جنگ و آشوب اقتصادی – به نارضایتی فزاینده‌ی کارگران سمت‌و‌سوی سیاسی داد، آنها را بیش از پیش «رادیکالیزه»، و نهایتاً پذیرای شعار بلشویکی «همه‌ی قدرت به شوراها» کرد. نهایتاً، حضور رهبران سوسیالیست در کابینه، که در آغاز انتظارات کارگران را بالا برده بود، ناکامی‌های حکومت موقت را تحمل‌ناپذیرتر و ناپذیرفتنی‌تر کرد. سرانجام امتناع رهبری منشویک از بیرون زدن از ائتلاف، و امتناعش از کنار گذاشتن ایده‌ی «وحدت همه‌ی نیروهای حیاتی»، کارگران را وادار ساخت، هرچند البته بسیار بعدتر و با مرارت بسیار، که پشتیبانی‌شان را نثار یک رهبری جدید، رهبری بلشویک‌ها، کنند.

در نگاهی به پس اینطور به نظر می‌رسد که خوش‌بینی برخاسته از مرحله‌ی اولیه‌ی روابط کار اغراق‌آمیز بوده است، چرا که دستاورد‌های معتدل آن برهه را با اهداف بلندپروازانه‌ی پیشرفت اجتماعی، پیشرفت اقتصادی، و اندکی وحدت ملی یکی می‌گرفت. به‌همین‌سان، به نظر می‌رسد ترس‌ها و دشمنی‌هایی که از ماه می مستمراً بیشتر و بزرگتر می‌شدند همانقدر نتیجه‌ی سرخوردگی تلخکامانه بودند که نتیجه‌ی خطر واقعی، دست‌کم در ابتدا. واضح است که واکنش‌هایی که منشویک‌ها و کارگران هردو، چنان‌که صاحبان صنایع هم، به بحران‌های انقلاب نشان دادند از تجربیات انقلابی قبل‌تر آنها تأثیر پررنگی گرفته بود. واقعیت امر این است که تاکتیک‌های منشویک‌ها در دو مرحله‌ی مورد بحث، علیرغم تفاوت‌‌شان، سرشته‌ی درس‌های عمده‌ی حزب از سال‌های ۱۹۰۵ و ۱۹۱۴ بودند، این درس که سرنوشت انقلاب روسیه به میزانی از همکاری میان طبقه‌ی کارگر و دست‌کم برخی از گروه‌های تحصیل‌کرده‌ای جامعه بستگی دارد (حال چه «نیروهای حیاتی ملت» کم‌و‌بیش فراخ‌گستره‌ی تسرتلی باشد چه «نیروهای دموکراتیک» محدود‌گستره‌تر دان و چه، از این هم حتی محدودتر، «نیروهای سوسیالیست» یو. اُ. مارتف). اگر این باورْ منشویک‌ها را برای رهبری کارگران طی تعارض اجتماعی شدت‌یافته‌ی تابستان و پاییز ۱۹۱۷ نامناسب ساخته بود، در عین حال باید اذعان داشت که همین باورْ پشتیبانی قبل‌ترشان را از «قدرت دوگانه» و میانجیگری‌شان را در تعارضات کارگری هدایت می‌کرده است، سیاست‌های دوتایی‌ای که برای مدتی هرچند کوتاه جایگاه رهبران «دموکراسی» روسیه و میانجیگران وحدت ملی شکننده‌اش را برای منشویک‌ها محفوظ داشت.

زیوا گَلیلی گارسیا، استاد ممتاز تاریخ دانشگاه کلمبیا

ترجمه‌ی این مقاله را تقدیم می‌کنم به، کوشاخواننده‌ی تاریخ‌ها، پدرم.  (م.)

منبع اصلی:

Ziva Galiliy Garcia, Workers, Industrialists, and Mensheviks: Labor Relations and the Question of Power in the Early Stages of the Russian Revolution, The Russian Review, Vol. 44, No. 3 (Jul., 1985), pp. 239-269.

www.jstor.org/stable/129302


[۱] arrangement

[۲] precursor

۳. در سرتاسر این مقاله از تفاوت‌ها در تجربه، نگرش، و حتی تعلق‌ سیاسی کارگران، که در تناظر بوده با بخش‌بندی‌شان برحسب مهارت، اندازه کارخانه، صنعت، ناحیه‌ی شهری، و نیز جنسیت و سن، کم‌تر ذکری به میان خواهد آمد؛ از کنش‌ها و گفتارهای کارگران خارج از پتروگراد مثال‌هایی خواهیم آورد. چنین برخوردی، که ممکن است بی‌توجهی به دسته‌بندی‌های جزء‌نگرانه‌تری که مورخان تاریخ کارگری روسیه در سال‌های اخیر پرورانده‌اند تلقی شود، بر دو ویژگی دوره‌ی متقدّم انقلاب متکی است: نخست، اتفاق‌نظری نامعمول در مواضع و مطالبات ابرازگشته‌ی کارگران؛ و دوم اینکه، چنددستگی‌هایی که بعداً در تابستان ۱۹۱۷ تا به آن اندازه اهمیت یافتند، به‌خصوص شکاف میان پتروگراد و شهرستان‌ها، در آن زمان در تصورات رهبران جایی نداشت.

۴. س. پ. ملگانف در توصیف این وضعیت، که به زعم وی به ایجاد یک خلاء قدرت منجر شد، از عبارت «نبود قدرت» استفاده می‌کند ((Martovskie dni 1917 goda, Paris, 1961.

۵. درعمل تدوین اصول و شروط «قدرت دوگانه» در کمیته‌ی اجرایی شورای پتروگراد در فاصله‌ی ۲۷ فوریه تا ۲ مارس و تحت فشار رویدادهای پرشتاب و شرایط بی‌ثبات و پیش‌بینی‌ناپذیر انجام گرفت. ارزشمندترین منبع برای مطالعه‌ی این دوره این است:

– N. N. Sukhanov, Zapiski o revoliutsii, ۷ volumes, Berlin-Moscow-Petrograd, 1922-23, vol. 1.

همچنین برای دو مطالعه‌ی تازه که نتایج کاملاً متفاوتی درخصوص خاستگاه‌ها و ماهیت «قدرت دوگانه» پیش می‌نهند نگاه کنید به

– Z. Galili y Garcia, “The Menshevik Revolutionary-Defensists and the Workers in the Russian Revolution of 1917,”Ph.D dissertation, Columbia University, 1980. Ch. 1

– T. Hasegawa, The February revolution: Petrograd, 1917, Seattle, 1981, parts 4-6

[۶]. Izvestiia Petrogradskogo soveta Rabochikh I soldatskikh deputatov, no. 4, March 3, p. 1.

۷. در اوایل سال ۱۹۱۷ از واژگان و عبارات «دموکراسی،» «اردوگاه دموکراتیک،» و «دموکراسی انقلابی» مترادفاً برای ارجاع به نیروهایی که حول شورا گرد آمده بودند استفاده می‌شد: احزاب سوسیالیست و کارگران سازمان‌یافته، دهقانان، و سربازان.

۸. این اتهام، که به‌کرات از سمت مورخان شوروی مطرح می‌شود، بنیان آن چیزی است که تروتسکی «پارادوکس» انقلاب روسیه می‌نامد. (L. Trotesky, The History of the Russian Revolution, ۳ vols., Ann Arbor, Michigan, 1957, vol. 1, pp. 220-222). بحث هاسِگاوا نیز اساساً همین است؛ نگاه کنید به February Revolution او، به‌خصوص صفحات ۴۰۸ تا ۴۰۹.

۹. شفاف‌ترین صورت‌بندی این اصول را یک سوسیال دموکرات «مستقل» (سوخانف) برای کمیته‌ی اجرایی فراهم آورد، اما خودمختاری شورا و نقشش به‌عنوان ابزار اعمال فشار بر «بورژوازی» چیزی بود که همه‌ی حاضرانِ در جلسات کمیته‌ی سازمانی منشویک‌ها و نیز نمایندگان حزب در کمیته‌ی اجرایی شورای پتروگراد پشتیبانش بودند. تنها استثنا ب. اُ. بُگدانف بود

(A. G. Shaliapnikov, Semnadtsatyi god, ۴ vols, Moscow, 1923-31, vol. 1, pp. 219, 243; Sukhanov, Zapiski, vol. 1, pp. 240-241, 255; M. I. Skobelev, “Gibel’ tsarizma. Vospominaniia,” Ogenek, no. 11 [207], march 13, 1927; M Rafes, “Moi vospominaniia,” Byloe, no. 19, 1922, p. 194).

 مخالفت با اصل سوم، یعنی پشتیبانی مشروط از حکومت موقت، منحصر به آنهایی بود که تعلق سازمانی اصلی‌شان خارج از حزب منشویک بود: دو بوندیست، G. M. Erlikh و M. Rafes و دو «دفاع‌گرای منشویک،» Kantarovich و Zaslavskii، که با A. N. Potresov در روزنامه Den همکاری داشتند.

(Rafes, “Moi vospominaniia,” p. 194; Sukhanov, Zapiski, vol. 1, pp. 227-228, 239-240, 260-261).

[۱۰] Modus vivendi;

م. محمدرضا دبیری در مقاله «اعاده حاکمیت ایران بر جزایر ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک» Modus Vivendi را اینگونه شرح می‌دهد: Modus Vivendi یک اصطلاح لاتین، و مرکب از دو کلمه Modus، به‌معنای «رویه و روش»، و Vivendi، به‌معنای «زندگی کردن»، است. این ترکیب در معنای عام به‌مفهوم توافق در موضوعی است که در مورد آن عقاید متفاوتی وجود دارد. در اصطلاح انگلیسی شاید بتوان از آن تحت‌عنوان Agree to Disagree یاد کرد. M. V. معمولا در مقابل Modus Operandi، به‌معنای «روش کار»، استفاده می‌شود. اگر بخواهیم آن را تحت اللفظی معنا کنیم، می‌توان آن را به «راه زندگی کردن» ترجمه کرد. یا در یک معنای سلیقه‌ای شاید بشود از آن تحت عنوان«وفاق موقت و مماشاتی» برای رسیدن به یک توافق کامل یاد کرد. ولی Modus Vivendi در کاربردهای سیاسی، حقوقی و یا دیپلماتیک مفاهیم متفاوتی دارد. در مسائل سیاسی به‌مفهوم «ترتیبات موقتی» است. در این چهارچوب می‌توان در یک موضوع از قلمرو مورد مناقشه، از قبیل محیط زیست و غیره، توافق های موردی و یا موقتی کرد. همانند آنکه کشورهای ساحلی دریای خزر بدون توافق در رژیم حقوقی دریای خزر، که مبنای چگونگی حاکمیت و صلاحیت سرزمینی است، توافق کرده‌اند که برای حفظ ماهیان خاویاری، به‌مدت ۵ سال برای صید ماهی سهمیه و محدودیت‌هایی قائل شوند، و یا مثلا برای آلودگی دریای خزر از مدل‌های برنامه عمران ملل متحد استفاده کنند. این توافقات، که مبنای عمل نیز قرار گرفته‌اند، هیچگاه به مراحل تصویب پارلمان و الحاق، مانند سایر معاهدات تعهدآور، نرسیده‌اند.

۱۱. به همین خاطر سوخانف در مذاکراتش با نمایندگان گروه‌های ثروتمند در دوما تماماً پرهیز کرد از این‌که صحبتی از موضوعات اقتصادی به میان آورد.

[۱۲] Praktiki

۱۲. مطالبه‌ی روز کاری هشت‌ساعته محبوبیت خاصی در میان کارگران داشت، شاید به این خاطر که از پیش بخشی از شعار سه‌بخشی سنتی جنبش کارگری سوسیال‌دموکرات بود و تکْ بندی از شعار بود که مستقیماً و منحصراً به کارگران مربوط می‌شد.

[۱۴] Rabochaia gazeta

[۱۵] resolution

[۱۶] lockouts

[۱۷] Rabochaia gazeta, no. 4, March 10, p. 1. تاکیدها از متن اصلی است

۱۷. شواهد این فعالیت سازمانی را در مطبوعات سوسیالیستی، که کارگران اغلب گزارش‌های نشست‌ها و قطعنامه‌هاشان را به آنها می‌فرستادند، می‌توان یافت. به‌عنوان نمونه، در ۴ مارس خبرنامه‌ی شورای پتروگراد (Newsletter of the Petrograd Soviet) در ستون روزانه‌اش، «از کارگران مناطق»، از مجامعی که در سه کارخانه بزرگ (Shlissel’burg-Porokhov، Staryi Parviainen، و Aivaz) و در منطقه‌ی Rozhdestvenskii برگزار شده بود گزارشی داد. کارگران علاوه بر انتخاب نمایندگان برای شورا، «کمیته‌های انقلابی» کارخانه‌ای، میلیشیاهای کارگری، و شبکه‌های تأمین غذا نیز تشکیل دادند. (Izvestiia, no. 5, March 4, p. 6). از قطعنامه‌های منتشره در مجموعه‌ی Revoliutsionnoe dvizhenie v Rossii posle sverxheniia samoderzhaviia, Moscow, 1957 (از این پس RDPSS) نیز همین برداشت می‌شود.

۱۸. به‌عنوان مثال، کارگران «اسکُرُخُد» در ۵ مارس قطعنامه‌ای در پشتیبانی از شورا و برنامه سیاسی‌اش صادر کرده و، همزمان، روز کاری هشت‌ساعته، افزایش صد درصدی مزد، و برخی بهبودهای دیگر را از مدیریت کارخانه خواستار شدند

(Pravda, no. 2, March 7, p. 2; RDPSS, pp. 490-491, 573.

همچنین نگاه کنید به قطعنامه‌ی کارگران «کارخانه‌ی اسلحه‌سازی سِسترُرِتسک» در ۹ مارس که در آن پشتیبانی خود را از شورا ابراز داشته و خواستار برقراری بلافاصله‌ی «(۱) روز کاری هشت‌ساعته؛ … (۴) یک جمهوری دموکراتیک؛ …» شدند (RDPSS, pp. 478-479).

۱۹. در تحلیلی که Marc Ferro اخیراً با استفاده از مجموعه‌های آرشیوی عریضه‌های کارگران در اتحاد جماهیر شوروی به انجام رسانده است مطالبات کارگران مصنوعاً به دو دسته‌ی «اقتصادی» و «سیاسی» تقسیم شده است، تمایزی که برای خود آن کارگران بیگانه بوده است و همگرایی‌ای را که در اذهان کارگران میان دستاوردهای آزادی سیاسی، و زندگی و کار در شرایط بهتر و «انسانی» وجود داشته است پنهان می‌دارد (The Russian Revolution, 1917, New York, 1972, especially pp. 115-117). برای رویکردی تفصیلی‌تر و رضایت‌بخش‌تر به مطالبات کارگران نگاه کنید به کار P. V. Volobuey

Proletariat I burzhuaziia v Rossii v 1917 g., Moscow, 1964 (pp. 116-147)

یا کار D. Mandel

The Petrograd Workers and the Fall of the Old Regime, New York, 1983, ch. 5.

همچنین نگاه کنید به کار Z. Galili y Garcia

–  GarciaGarciaciaه olutionary Defensists,  ch. 20.

[۲۱] Rabochaia gazeta, no. 10. March 17, p. 4.

[۲۲] Volobuev, Proletariat I burzhuaziia, p. 125.

[۲۳] Izvestiia, no. 7, March 6, pp. 1-2

۲۳. در یک نشست «بخش کارگران» شورا به‌تاریخ ۷ مارس گزارش‌های بیست ‌و ‌دو کارخانه خوانده شد، که از این بین هشت کارخانه از ادامه‌ی کار تا زمانی که مطالباتشان مورد پذیرش کارفرمایان قرار نگیرد سر باز زده بودند؛ سه کارخانه پیش‌تر امتیازهایی از این دست کسب کرده بودند، و در دو کارخانه خود کارگران مقررات جدیدی وضع کرده بودند. سایر کارخانه‌ها آمادگی خود را برای گردن نهادن به اتوریته‌ی شورا اعلام کرده، اما خواهان آن شده بودند که شورا از جانب کارگران با کارفرمایان وارد مذاکره شود (Izvestiia, no. 11, March 10, p. 3).

[۲۵] Petrograd Side

منظور احتمالا آن سمت رودخانه نوا است که منطقه پتروگراد، به‌عنوان یکی از مناطق شهر پتروگراد، در آن جای داشته است.  

[۲۶] RDPSS, pp. 229-231. تأکیدها از متن اصلی است

[۲۷] L. H. Haimson, “The Problem of Social Stability in Urban Russia, 1905-1917,” Slavic Review, vol. 24, 1965, pp. 4-8; V. Ia. Laverychev, Po tu storonu barrijad (Iz istoriibor’by Moskovskoi burzhuazii s revoliutsiei), Moscow, 1968, pp. 104-105.

[۲۸] Entrepreneurial class

۲۷. درخصوص نقشی که «صاحبان صنایع مترقی مسکو» (Moscow Progressist Industrialist) در سیاست روسیه‌ی دوران جنگ ایفا کردند نگاه کنید به

William L. Duggan, Jr., “The Progressists and Russian Politics, 1914-1917,”Ph.D. dissertation, Columbia, 1980; Lewis H.Sigelbaum, The Politics of Industrial Mobilization in Russia, 1914-1917. A Study of the War-Industries Committees, New York, 1983.  

[۳۰] Initiative

[۳۱] Government in the making

۳۱. به‌عنوان مثال، کنوالف در عریضه‌های شخصی متعددی که برای کارفرمایان مسکو نوشت بحث می‌کرد که کمیته‌های جنگی-صنعتی مقدر است حتی پس از پایان جنگ نیز بر حیات اقتصادی روسیه سیطره داشته باشند (گزارش رییس پلیس مخفی مسکو، ۲۰ سپتامبر ۱۹۱۶، به نقل از

B. B. Grave, ed. Burzhuaziia nakanune fevral’skoi revoliutsii, Moscow, 1927, p. 140).

گزارش شده که در نشست‌های «مردان عرصه‌ی عمومی» که در ۵، ۶ و ۹ اکتبر برگزار شد گفته است: «همه چیز به ما بستگی دارد، همه چیز به دست ما است» (گزارش رییس پلیس مخفی مسکو، ۱۲ اکتبر ۱۹۱۶، Grave, Burzhuaziia nakanune, p. 141)

[۳۳] Grave, Burzhuaziia nakanune, p. 140.

[۳۴] Lewis H. Siegelbaum,  1-2ia牊駼犜 Whom?H The Russian Review, vol. 39, 1980, pp. 161-163.

اظهارات کنوالف درخصوص «گروه کار» بینش فراخ‌گستره‌تری را که زیربنای راهبرد وی بود، و نیز آمادگی شگفت او را برای پذیرش کامل پیامدهای موضع‌اش، آشکار می‌سازد. در مارس ۱۹۱۶ گزارش شد که او از گروه‌های کار به‌عنوان هسته‌ی یک «اتحادیه‌ی کارگران سراسر روسیه»‌ی آتی استقبال کرده و این اتحادیه را «سازمانی قدرتمند» تجسم می‌کند «که از سلول‌های کوچک آغاز شده و به بالاترین ارگان، یک شورای نمایندگان کارگران، منتهی می‌شود» (گزارش رییس پلیس مخفی مسکو، ۶ مارس ۱۹۱۶، Grave, Burzhuaziia nakanune, p. 95)

۳۴. نگاه کنید به بحث Duggan درباره «نخستین کنگره‌ی کمیته‌های جنگی-صنعتی» (ای جنگی-صنعتی»کنگره ست حتی پس از پایان جنگ نیز بر حیا  با رشد مبارزه‌جویی «گروه‌های کار» در تابستان و پاییز ۱۹۱۶ مخالفت با این تجربه در میان کمیته‌های شهرستان افزایش یافت. بااین‌حال در سرتاسر دوره‌ی جنگ ترقی‌خواهان (پروگرسیست‌های) مسکو جای پای محکم خود را در رأس کمیته‌های جنگی-صنعتی حفظ کردند.

۳۵. اخیراً دو مطالعه‌ی مستقل از هم توسط دو دانش‌پژوه غربی، دوگان و ای. ج. ریبر، (Merchants and Entrepreneurs in Imperial Russia, Chapel, Hill, 1982)، این را که «طبقه»‌ی تجاری-صنعتی روسیه (که این دو وجودش را در مقام یک طبقه رد می‌کنند) تا چه اندازه دچار چنددستگی بوده مستند ساخته است؛ این تشتت، به‌زعم آنها، کنوالف را منزوی ساخته و تحقق راهبرد او را ناممکن می‌ساخت. داوری آنها با نظر به روند عام رویدادها در سال ۱۹۱۷ موجه به نظر می‌رسد، و با این حال کنوالف و تمام آنها که به ایجاد ائتلاف‌های دموکراتیک-لیبرال میانه‌روانه متعهد بودند در برهه‌ای کوتاه در مارس ۱۹۱۷ طعم موفقیت را چشیدند، موضوعی که در مطالعه‌ی این دو کم‌اهمیت انگاشته شده است.

[۳۷] Vestnik Vremennogo pravitelرا در, no. 2, March 7, pp. 1-2.

[۳۸] Shliapnikov, Semnadtsatyi god, vol. 2, p. 126.

ناکامی «انجمن صاحبان صنایع پتروگراد» در اینکه برای اعتصاب‌های روز اول ماه می سال ۱۹۱۲ یک سیاست جریمه‌های سخت‌گیرانه، و یک کنوانسیون ضد-اعتصاب، را بر اعضای خود تحمیل کند گواهی است بر چنددستگی‌ آرا در میان صاحبان صنایع پتروگراد پیش از ۱۹۱۷

(Rieber, Merchants and Entrepreneurs, p. 359).

۳۸. برای یک بروز آشکار این قبیل نگرش‌ها از سوی انجمن صاحبان صنایع پتروگراد در سال ۱۹۰۵ نگاه کنید به

Rieber, Merchants and Entrepreneurs, pp. 346-347.

[۴۰] Izvestiia, no. 11, March 10, p. 3; Petrogradskii sovet rabochikh I soldatskikh deputatov, Protokoly zasedanii Ispol’nitel’nogo Komiteta i Biuro Ispol’nogo Komiteta, Moscow, 1925, p. 31; Volobuev, Proletariat I burzhuaziia, pp. 106-108.

[۴۱] Izvestiia, no. 12, March 11, p. 1.

۴۱. به‌عنوان مثال نگاه کنید به گزارش‌های رسیده از اودسا، نیژنی نُوگُرُد، خارکُف، نیکلائِف، یارُسلافل، سیمفِرُپُل، ساراتف، رُستف، پرم، و اکاتِرینبرگ

Rabochaia gazeta, nos. 13, 17, 18, 19 and 21 from March 21, 26, 28, 29 and 31; V. A. Miller and A. M. Pankratova, eds., Rabochee dvizhenie v 1917 godu, Moscow, 1926, pp. 48-49).

[۴۳] Volobuev, Proletariat i burzhuaziia, p. 121.

[۴۴] Volobuev, proletariat i burzhuaziia, pp. 126-128, 136.

وُلُبیُف تخمین می‌زند که طی دو هفته‌ی نخست مارس پرداختی کارگران در بسیاری از کارخانه‌های پتروگراد ۳۰ تا ۳۵ درصد، و طی سه ماه نخستِ پس از انقلاب در سرتاسر روسیه دستمزدهای اسمی به طور میانگین ۵۰ درصد افزایش داشته است.

[۴۵] Volobuev, Proletariat i burzhuaziia, pp. 139-140.

در مارس و آوریل، ۸۳ درصد کل اعلامیه‌های کارگران این مطالبه را شامل می‌شد

(M. Fleer, “K istorii rabochego dvizheniia v 1917 g.,” Krasnyi arkhiv, no. 2 [13], 1925, p. 242)

[۴۶] RDPSS, pp. 592-595; Revoliutsionnoe dvizhenie v Rossi v aprele. Aprelrds\KHOSRO- , Moscow, 1958 (hereafter RDVA), pp. 476-479.

اندازه‌ی میانگین بنگاه‌های اعتصابی در آوریل (۳۰۲ کارگر) در مقایسه با مارس (۷۵۲ کارگر) کوچک‌تر بود. لازم به تأکید است که دفتر بازرسی کارخانجات آمار اعتصاب‌های مربوط به کارگران شاغل در معادن، حمل‌و‌نقل، و کارخانه‌های دولتی را گردآوری نمی‌کرد؛ مهم‌تر آنکه، فقط اعداد تجمیعی منتشر شده‌اند، و در نتیجه به‌سختی می‌توان علت، روند، و اهمیت اعتصاب‌ها را معلوم ساخت. بااین‌حال، مطالعه‌ای که اخیرا توسط Diane Koenker و William G. Rosenberg بر روی آمار اعتصاب‌ها انجام گرفته است بر تصویر کلی‌ای که از اعداد دفتر بازرسی کارخانجات برداشت می‌شود صحه می‌گذارد. اعداد آنها، که از منابع منتشره‌ی متعدد گردآوری شده‌اند، تعداد اعتصاب‌ها را دو برابر آنچه در گزارش دفتر بازرسی آمده است نشان می‌‌دهد. به‌علاوه، آنها برای فاصله‌ی زمانی بین هفته‌ی دوم مارس و «بحران آوریل» (۲۰ آوریل) روزانه یک یا دو اعتصاب را ثبت کرده‌اند، در مقایسه با ۲۰ تا ۳۰ اعتصاب در هفته از ۲۰ آوریل تا می.

(“Strikes in Revolution: Russia, 1917,” Paper presented at the Mini-Conference on Russian Labor History, ColumbiaUniversity, December 2-3, 1983, p. 17).

۴۶. concession؛ کوتاه آمدن

۴۷. محاسبات سیاسی خودخواهانه (م.)

۴۸. صاحبان صنایع مسکو موافقت کردند که پرداخت دستمزدهای بالاتر به کارگرانشان ضروری است و مطلوب است که به آنها اجازه‌ی تشکیل سازمان‌های کارگری داده شود، اما در برابر موضوع نمادین روز کاری هشت-‌ساعته مقاومت کردند، تا آنکه تحمیل یکجانبه‌ی این اقدام توسط شورا و تداوم فعالیت اعتصابیْ آنها را وادار به کوتاه آمدن کرد.

(P. V. Volobuev, ed. Ekonomicheskoe polozhenie Rossi nakanune velikoi Oktiabr’skoi sotsialisticheskoi revoliutsii, ۳ vols, Moscow, 1957-67, vol. 1, pp. 159-161; Laverychev, Po tu storonu barikad, pp. 183, 232; Rabochee dvizhenie, pp. 44-47).

 در بسیاری نواحی دیگر، به‌عنوان مثال کازان، روز کاری هشت-ساعته به ابتکار عمل خود کارگران استقرار یافت.

(Rabochee dvizhenie, p. 49; Iu. P. Denike, “Men’sheviki v dni revoliutsii [v strane],” Unpublished typwscript, pp. 12-13, and his Interview no. 8, Project on Menshevik History, Columbia University, New York, pp. 24, 26). 

[۵۰] RDPSS, p. 438

۵۰. به‌عنوان مثال، در ساراتف به عریضه‌هایی که شورای محلی در روزهای ۱۶ و ۱۸ مارس به ترتیب خطاب به «کمیته‌ی اجرایی عمومی» (گونه‌ی محلی «دولت موقت») و خطاب به خود صاحبان صنایع منتشر کرد اعتنایی نشد. اما یک موج کوتاه اعتصابات خودجوشْ سریعً نظر کارفرماها را عوض کرد و در ۲۴ مارس توافقی به امضا رسید که روز کاری هشت‌-ساعته و پرداخت دوبرابری اضافه‌کاری را فراهم می‌آورد.

(Rabochaia gazeta, no. 17, March 26, p. 24; Pravda, no. 18, March 28, p. 4).

[۵۲] RDPSS, p. 50.

موضع ابرازشده از سوی بورس امسک از پشتیبانی وسیع حلقه‌های تجاری-صنعتی برخوردار شد. اینکه ا. ا. اسکُرُخُدف، از کمیته‌ی بورس امسک، طی نخستین کنگره‌ی «شورای دائمی اتحادیه‌ی تجارت و صنعت سرتاسر روسیه» در مسکو در مارس ۱۹۱۷ به عضویت این شورا انتخاب شد گواهی است بر این امر (Rieber, Merchants and Entrepreneurs, p. 386). در ۱۹ مارس وزارت جنگ برقراری روز کاری هشت-‌ساعته را در تمامی بنگاه‌هایی که تحت مدیریت مستقیم این وزارت‌خانه بودند اعلام داشت (Rabochaia gazeta, no. 12, March 19, p. 3).

۵۲. این حس‌و‌حال در گزارش «روزنامه تجاری-صنعتی» از نشست ۱۰ مارس میان «وزرای مردم – پیشتر، رهبران گروه‌های تجاری-صنعتی – و دوستان و همرزمان‌شان،» یعنی نمایندگان سازمان‌های کارفرمایی، بازتاب یافته است.

(Torgovo-promyshlennaia gazeta, no. 50, March 10. P. 2).

ریابوشینسکی در سخنرانی‌اش در «دومین کنگره‌ی تجارت و صنعت سرتاسر روسیه» به تاریخ ۳ اوت همچنان مصر بود که «انقلاب کنونی یک انقلاب بورژوایی بوده است … {و} آنها که هدایت حکومت را عهده‌دار هستند باید به شیوه‌ای بورژوایی بیاندیشند و عمل کنند»

 (Ekonomicheskoe polozheniew, vol. 1, p. 200).

[۵۴] Ekonomicheskoe Polozhenie, vol. 1, pp. 511-513.

۵۵. در زبان روسی، چنان‌که در فرانسوی، واژه‌ی kontrol’ به معنای ظرفیت نظارت بر یک فرایند است و نه اعمال قدرت مستقیم. در طول سال ۱۹۱۷ اینکه دقیقاً کدام حیطه‌ها مشمولِ حق کنترل کارگران هستند مدام تغییر می‌کرد. در میانه‌ی آوریل (به دلایلی که در پانویس ۱۰۴ مورد بحث قرار خواهد گرفت) کارگران مجدداً بر حق خود برای بازرسی ثبت‌های مالی و تأمینی، با هدف وارسی ادعای مالکان مبنی بر ناتوانی‌شان در فعال نگاه داشتن بنگاه‌ها، تأکید کردند، اما معمولاً از نمایندگان شورا برای انجام این بازرسی‌ها دعوت می‌شد. به اواخر می ‌رسیده این نوع کنترل توسط کمیته‌های منفرد کارخانه انجام می‌گرفت، که مضافاً برای برقرار نگاه داشتن تأمین مواد خامِ ضروری نیز دست به کار شدند. و سرانجام در اواخر تابستان تعداد فزاینده‌ای از کمیته‌های کارخانه شروع کردند به این که نظارت بر تولید را نیز در تعریف‌شان از کنترل بگنجاندند.

[۵۶] RDPSS, pp. 491-492.

تأکیدها از من است. همچنین نگاه کنید به قطعنامه‌های مشابه «کارخانه‌ی خشاب پتروگراد» در ۱۱ آوریل و «کارخانه‌ی پُتیلف» در ۲۴ آوریل

(RDVA, pp. 358-360, 417-418).

[۵۷] . «کمیته‌ی کارخانه پُتیلف» در فراخوان ۲۴ آوریل به کارگران این کارخانه مبنی بر سازمان دادن کمیته‌های کارگاهی بر ارزش مبادرت کارگران به «فعالیت خودمختار و مبتکرانه» و «خودگردانی» تأکید کرده است (RDVA, p. 418).

[۵۸]  اصرار کارگران بر این‌که فقط سازمان مستقل خودشان می‌تواند رفاه‌شان را تأمین کند گواهی است بر سوء‌ظن عمیق‌شان در قبال کارفرمایان. با این حال مهم است که به ماهیت عمدتاً دفاعی فعالیت کمیته‌ها در این ماه‌های نخست توجه داشته باشیم؛ حتی حق کنترل نیز، زمانی که تصریح می‌شد، اغلب بر موضوعات مربوط به استخدام و اخراج اعمال می‌شد (RDVA, pp. 343, 353, 419-420).

[۵۹] . اندک مواردی از تحت کنترل گرفتن تولید کارخانه توسط کارگران گزارش شده است، اما همه‌ی این موارد در بنگاه‌های تحت تملک دولت رخ داده‌اند. قطعنامه‌ی کارگران «کارخانه کشتی‌سازی و مکانیکی نِوسکی» به تاریخ ۱۵ آوریل، که در آن تاکید شده بود کمیته محق است به گزارش‌های کارگران مبنی بر ناکامی در بهره‌وری با «اعمال کنترل بر روند کار» در کارخانه واکنش نشان دهد، حتی در میان کارخانه‌های دولتی که به تولید جنگی اشتغال داشتند نیز استثنا بود (RDVA, p. 387). مضافاً ای‌نکه، در اغلب موارد گزارش‌شدهْ کارگران کاملاً آماده بودند تا کنترل تولید را به یک مدیریتِ از نو شکل‌گرفته بسپارند

(RDPSS, pp. 575-577, 581; Rabochaia gazeta, no. 20, March 30, p. 6; A. Taniaev, Ocherki dvizheniia zheleznodorozhnikov v revoliutsii 1917 g., Moscow-Leningrad, 1925, p. 53; I. M. Pushkereva, Zheleznodorozhniki Rossii v burzhuazno-demokraticheskikh revoliutsiiakh, Moscow, 1975, pp. 338-340).

نمایندگانی از همه‌ی بنگاه‌های دولتی پتروگراد در نشستی به تاریخ ۱۵ آوریل مقرراتی برای سازمان‌دهی حیات در کارخانه‌هاشان صادر کردند که بنا بر آن تمامی موضوعات مربوط به «نظم داخلی کارخانه» به کمیته‌های کارخانه واگذار می‌شد. از کمیته‌ها همچنین انتظار می‌رفت تا «بر فعالیت مدیریت کارخانه در حوزه‌های اداری، اقتصادی، و فنی اعمال کنترل کنند،» چنین کنترلی می‌بایست با منصوب کردن اعضای کمیته به منصب‌های مشورتی در بخش‌های مختلف انجام گیرد، و مشخصاً دستور‌العمل‌هایی ارائه شده بود که کمیته «از بابت سازمان‌دهی فنی و اداریِ تولید مسئولیت» نپذیرد. (RDVA, pp. 383-386)

[۶۰]. در ژوییه‌ی ۱۹۱۷ ا. ا. باخمانف، رییس «انجمن صاحبان صنایع»، اظهار داشت که در آغازْ فعالیت کمیته‌های کارخانه اعتراضی را از سوی صاحبان صنایع «برنیانگیخته بود» (Volobuev, Proletariat i burzhuaziia, p. 175). واقعیت هم این است که تعریفی که کارگران از حیطه‌ی صلاحیت‌ کمیته‌هاشان داشتند به آن نظرات و تمایلاتی که در یک نشست غیرعلنی «شورای کنگره‌های صاحبان معادن اورال» (در ۹ مارس) ابراز شد نزدیک بود. در آن نشستْ صاحبان معادن خود را آماده‌ی «برآورده ساختن تمامی مطالبات مرتبط با سازمان‌دهی کارگران» اعلام کرده، اما اضافه کردند که «تحت هیچ شرایطی اجازه مداخله در مدیریت معدن را نمی‌دهیم.» (RDPSS, pp. 479-480).

[۶۱] . یک نمونه‌ی چنین تصمیمی، یعنی پذیرش اینکه بخش از مطالبات دستمزدی‌شان برآورده شود و بگذارند تا «کمیته‌ی اجرایی» شورا با «انجمن صاحبان صنایع» بر سر یک توافق دستمزد در مقیاس شهری مذاکره کند، توسط کارگران «کارخانه‌ی دریانوردی کِبکِه» اتخاذ شد (Izvestiia, no. 27, March 29, p. 7). همچنین نگاه کنید به عریضه‌‌ی گروهی از کارگران به تاریخ ۱۴ آوریل، خطاب به «اتاق مرکزی میانجیگری»، که شرایط کاری‌شان را «وحشتناک» توصیف کرده و خواستار آن شده بودند که اتاق پرونده‌شان را دست بگیرد (RDVA, p. 378). از میان ۱۰۱ کارخانه‌ واقع در پتروگراد که در پایان ماه مارس به «انجمن صنایع» گزارش دادند اغلب شان در فاصله‌ی ۷ تا ۱۰ مارس فعالیت خود را از سر گرفته بودند؛ فقط دو کارخانه پس از ۱۳ مارس همچنان تعطیل بود (RDPSS, pp. 569-574).

[۶۲] . ولبیوف می‌نویسد که «در قطعنامه‌های تقریباً همه‌ی شوراها و اکثریت انجمن‌های کارگری» موضوع حفظ اضافه‌کاری تا زمانی که جنگ ادامه دارد قید شده بود (Proletariat i burzhuaziia, p. 123).

[۶۳] . صاحبان معادن در پاسخ اعلام کردند که احساسات کارگران را درک می‌کنند و با برآورده ساختن مطالبات کارگران موافقت کردند.

(Robachaia gazeta, no. 21, March 31, p. 3).

[۶۴] . در قطعنامه‌ی ۵ مارس کارگران «کارخانه‌ی دوم تجهیزات نظامی مسکو» آمده بود که «طبقه‌ی کارگر باید برای دفاع از منافع طبقاتی‌اش خود را سازمان دهد» (RDPSS, p. 463).

[۶۵] RDPSS, p. 458.

[۶۶] . اندک بودن قطعنامه‌هایی که در آنها کارگران از شورا خواهان به دست گرفتن قدرت شده بودند (که اغلب هم از منطقه‌ی مبارز وایبرگ بودند) گواهی بر این امر است. (به‌عنوان مثال نگاه کنید به بخش‌های راجع به «جنبش کارگری» در RDPSS و RDVA.) البته می‌توان گفت که قطعنامه‌هایی که در نشست‌های عمومی صادر می‌شدند متأثر از سنگین‌تر بودن وزنه‌ی سخنگویان متعلق به احزاب سوسیالیست میانه‌رو بودند. اما موارد بسیاری نیز می‌توان یافت از علاقمندی اندک کارگران به سیاست ملی، علاقمندی فراوان‌شان به این‌که بر کار سازمانی محلی خودشان تمرکز کنند، و حتی امتناع‌شان از «حکمرانی دیکتاتورمآبانه» بر دیگر عناصر اجتماعی مناطق‌شان (Shliapnikov, Semnadtsatyi god, vol. 1, pp. 146, 156, 252). شلیاپنیکف همچنین تأکید دارد که زمانی که توافق قدرت دوگانه در ۲ مارس در پلنوم شورا به بحث گذاشته شد، اغلب نمایندگان با ایده‌ی حکومت مبتنی بر شورا به‌شدت ضدیت ورزیدند (Shliapnikov, Semnadtsatyi god, pp. 240-241). از میان بیش از ۴۰۰ نماینده، فقط ۱۵ تن علیه قدرت دوگانه رأی دادند.

(Shliapnikov, Semnadtsatyi god, pp. 240-241; Revoliutsiia 1917 goda. Khronika sobytii, ۴ vols., Moscow-Leningrad, 1923-24, vol. 1, pp. 54-44).

برای مثالی از یک قطعنامه که در آن از شورا خواسته شده بود خود را «حکومت انقلابی موقت» اعلام کند نگاه کنید به

 Pravda, no. 4, March 9, p. 3.

[۶۷] E. N. Burdzhalov, Vtoraia Russkaia revoliutsiia. Vosstanie v Petrograde, Moscow, 1967, p. 285.

Diane Koenker در مطالعه‌اش درباره کارگران مسکو این‌طور نتیجه می‌گیرد که «سرشت‌نمای این دوره‌ی اولیه‌ی انقلاب فقدان هرگونه احساس اضطرار شدید، و احساس نیاز به وحدت انقلابی، بیش از هر چیز دیگر، بود»

(Moscow Workers and the 1917 Revolution, Princeton, 1981, p. 107).

[۶۸] accommodation

[۶۹] rebuffed

[۷۰] . در قطعنامه‌‌ای که نمونه‌ای از قطعنامه‌های آن زمان است آمده بود که «مبارزه‌ی انقلابی هنوز به پایان نرسیده است،» و اینکه، ازاین‌رو «داشتن یک سازمان قوی و بادوام متشکل از کل طبقه‌ی کارگر و ارتش انقلابی ضرورت دارد»

Pravda, no. 8, March 14, p. 3; (تأکیدها از من است)

[۷۱] Administration

[۷۲] Rabochaia gazeta, no. 11, March 18, p. 3.

[۷۳] . طی نیمه‌ی دوم مارس مطبوعات غیرسوسیالیست و نمایندگان دوما، که به بازدید از جبهه‌های جنگ رفته بودند، تلاش کردند با بهره جستن از احساسات وطن‌پرستانه‌ی سربازانْ شورا را وادارند تا از فراخوانش به یک صلح «فراگیر» بلافاصله و بدون ملحقات یا غرامات دست بردارد. در آخرین روزهای مارس و پس از شکست نیروهای روسیه در استُخُد این کارزار علیه‌ی «افراط‌کاری‌ها»ی شورا شدت گرفت و برای مدتی این‌طور به نظر می‌رسد که شاید «اردوگاه بورژوازی» در شوراندن سربازان علیه کارگران و شورا توفیق یابد. نگاه کنید به

A. K. Wildman, The End of Russian Imperial Army, Princeton, 1980, pp. 291. 320.

[۷۴] Izvestiia, no. 24, March 25, p. 7.

[۷۵] Izvestiia, no. 29, March 31, p. 6.

برای دیگر قطعنامه‌های مشابه با آنها که در پانویس‌های ۷۴ تا ۷۷‌ آوردیم نگاه کنید به

Rabochaia gazeta, no. 17, March 26, p. 4Y no. 21, March 31, p. 3; no. 24, April 6, p. 3;

و نیز ستون ویژه‌ی «کارگران و سربازان» که از ۳۱ مارس تا ۱۰ آوریل در همه‌ی شماره‌های Rabochaia gazeta منتشر می‌شد؛ و

Izvestiia, no. 21, March 22, p. 6; no. 27, March 29, p. 7; no. 28, March 30, p. 3; no, 29, March 31, p. 5; no. 31, April 2, p. 6; Pravda, no. 22, March 31, p. 4; Raionnye sovety Petrograda v 1917 godu, ۳ vols, Moscow-Leningrad, 1964-66, vol. 3, pp. 185-186.

[۷۶] . در بسیاری از قطعنامه‌های کارگران در آن روزها محکوم‌سازی «دشمنان انقلاب»، که می‌کوشیدند سربازان را علیه کارگران بشورانند، با پیمان بستن‌ها و ارائه شواهدی دال بر تعهد کارگران به تداوم تأمین نیازمندی‌های ارتش همراه بود.

(Rabochaia gazeta, no. 23, April 5, p. 2; no. 24, April 6, p. 2; no. 42, April 28, pp. 2-3; RDVA, pp. 334, 336-337, 339).

مقایسه کنید با Wildman, Imperial Army, pp. 291-300

[۷۷] RDPSS, pp. 229-231.

[۷۸] . به‌عنوان مثال نگاه کنید به قطعنامه‌ی ۹ مارس کارگران «کارخانه‌ی اسلحه‌سازی سِسترُرِتسک» (RDPSS, p. 478). نکات عمده‌ی این قطعنامه تکرار استدلال سردبیران Izvestiia (no. 9, p. 2) است.

[۷۹]. این بخش از قطعنامه‌ی ۱۳ مارس نشست آهنگران کارگاه‌های کوچک مصداق درکی است که کارگران از فرمول پشتیبانی مشروط داشتند: «از حکومت تا آنجا که اقداماتش با تصمیمات شورا، تریبون انقلابی روسیه، در توافق باشد پشتیبانی می‌کنیم.»

(Rabochaia gazeta, no. 9, March 16, p. 4)

[۸۰] Rabochaia gazeta, no. 9, March 16, p. 4.

[۸۱] full democracy

۸۲. برای مثالی از اینگونه تمایلات نگاه کنید به قطعنامه‌ی «گروه مرکزی کار» کمیته‌های جنگی-صنعتی در فوریه ۱۹۱۶، در

Evg. Maevskii, kanun revoliutsii. Iz istorii dvizheniia nakanune 1917 g. Deiatel’nost’ predstavitelei rabochikh pri Tsentral’nom voenno-promyshlennom komitete, Petrograd, 1918, pp. 28-31.

۸۳. شرح‌های کوتاه و مرجع‌های زندگینامه‌ای این سه تن را در این جاها بیابید

“Biographical Dictionary,” Unpublished typescript, Project on Menshevik History, Columbia University; Bol’shaia Sovetskaia Entsiklopedia, Moscow, 1929, vol. 14, pp. 746-747; P. A. Garvi, “Iz vospominaniio fevral’skoi revoliutsii,” Sotsialisticheskii vestnik, no. 2/3, February-March, 1957, p. 48; I. G. Tserteli, Vospominaniia o fevral’skoi revoliutsii, ۲ vols., Paris-The Hague, 1963, vol. 1, p. 49; Sukhanov, Zapiski, vol. 2, pp 16, 22.

۸۴. در مقاله‌ای با عنوان «مسئله‌ی ازسرگیری کار در کارخانه‌ها به نام انقلاب»، مورخ ۱۱ مارس، سردبیران رابچایا گزتا توضیح می‌دهند که آنها که از ازسرگیری کار امتناع می‌کنند «باعث تضعیف انقلاب می‌شوند، چرا که شورای نمایندگان کارگران و سربازان، یعنی قدرت و اتوریته‌ای را که پشت نیروی پیش‌برنده‌ی عظیم انقلاب هست، تضعیف می‌کنند.” (no. 5, p. 2).

[۸۵] Rabochaia gazeta, no. 1, March 7. P. 2.

باید اضافه کرد که سردبیران ایزوِستیا، که در میان‌شان هم منشویک بود و هم سوسیال‌دموکرات مستقل، از همان آغاز مطالبات مبارزه‌جویانه‌تری مطرح کرده بودند. در یکی از سرمقاله‌های اولیه آمده بود: «اگر قرار است در جریان انقلاب روسیه کسی کوتاه بیاید، آن کس نباید طبقه‌ی کارگر باشد…»

(“Komu ustupat,” Izvestiia, no. 6, March 5, p. 6).

[۸۶] Rabochaia gazeta, no. 1, March 7, p. 2.

[۸۷] self-assumed

[۸۸] Rabochaia gazeta, no. 13, March 21, p. 3.

[۸۹] self-assumed

[۹۰] Sukhanov, Zapiski, vol. 2, p. 160.

[۹۱] . به‌عنوان مثال در یکی از مجامع عمومی «انجمن صاحبان صنایع پتروگراد» به تاریخ ۱۷ مارس تصمیم بر آن شد که از نمایندگان شورا بخواهند تا به صورت دوره‌ای از تمام کارخانه‌ها بازدید به عمل آورند (Khronika sobytii, vol. 1, pp. 102-103). در ۲۲ یا ۲۳ مارس انجمن طی نامه‌ای خواستار آن شد که شورا نمایندگانی به نهاد پیشنهادیِ «اتاق مرکزی میانجیگری» بفرستد.

[۹۲] Rabochaia gazeta, no. 21, March 31, p. 1.

در ۲۲ مارس ایزوستیا گزارشی از «کمیته‌ی اجرایی» منتشر کرد مبنی بر اینکه درخواست‌های متعددی از طرف کارگران رسیده است که در آنها از کمیته خواسته‌اند در منازعات مداخله کرده و شرایط زندگی کارگران را بهبود بخشد.

[۹۳] momentum

۹۴. برای مواردی از احساسات کارگران درخصوص این مسئله نگاه کنید به

Rabochaia gazeta, no. 4, March 10, p. 4; no. 12, March 19, p. 3; Raionnye sovety Petrograda, vol. 2, pp. 102-103; and Mandel, pp. 90-91.

[۹۵] Volobuev, Proletariat I burzhuaziia, pp. 127-128.

[۹۶] “ vol. 2, pp. 102-103; an Rabochaia gazeta, no. 6, March 12, p. 1. تأکید از متن اصلی است

[۹۷] public-minded

[۹۸] Rabochaia gazeta, no. 17, March 26, p. 3.

[۹۹] Rabochaia gazeta, no. 16, March 25, p. 1. تأکیدها از متن اصلی است

[۱۰۰] . بازآرایی نیروها، که در اواخر می روی داد، حزب منشویک و کمیته‌ی اجرایی شورای پتروگراد را تحت رهبری ای. گ. تسرتلی و «دفاع‌گرایان انقلابی» قرار داد. اما تحولاتی که در خارج از این نهادها رخ داد نیز پشتیبان ائتلاف بودند که علاوه بر پویایی‌های روابط کار، که در بالا به بحث گذاشته شد، این موارد را شامل می‌شوند: تحکیم سیطره‌ی شورا بر سربازان، وابستگی ظاهری حکومت به شورا در هنگامه‌ی بحران‌های اقتصادی و نظامی، ناکامی در وادار ساختن کابینه‌ی نخست به پیروی از سیاست صلح شورا، و امیدی که موضع مُصرح پشتیبانان ائتلاف در کابینه برانگیخته بود. برای بحثی در خصوص این تحولات نگاه کنید به

Z. Galili y Garcia, “The Menshevik Revolutionary Defensists,” ch. 4. 

[۱۰۱] Sukhanov, Zapiski, vol. 2, p. 22.

۱۰۲. در هفته‌ی دوم آوریل رابچایا گزتا به مضمون «افراطی‌گری»، که از میانه‌ی مارس از صفحات این نشریه غایب بود، بازگشت، اما این بار ترس سردبیران بر «لنینیست‌ها» متمرکز بود، که «عناصر (istikhia) انقلابی سازمان‌نایافته» ممکن بود در آنها «بیانی برای آرزوی خودشان برای یک رهایی اقتصادی تمام‌عیار و بلافاصله» بیابند.

“Vozrozhdenie anarkhizma I maksimalizma,” Rabochaia gazeta, no. 27, April 9, p. 2; تأکیدها از متن اصلی است

بااین‌حال شواهدی که از پیروی اکثریت کارگران از نگرش‌های «سالم‌تر» حکایت داشتند سردبیران را آسوده‌خاطر می‌ساخت.

(“Opasnost’ s levogo flanga,” Rabochaia gazeta, no. 24, April 6, p. 1);

همچنین نگاه کنید به گزارش ایوان کوبیکُف، یک پراکتیک کارگر، درباره‌ی دیدارش از «کارخانه‌ی باروت‌سازی شلیسل‌برگ»

(Rabochaia gazeta, no. 26, April 8, pp. 2-3).

واقعیت امر این است که طی ماه آوریل بی‌اعتمادی کارگران به کارفرمایان‌شان، و به‌طور کلی به «بورژوازی»، به‌تدریج عمیق‌تر شد، و با این حال کارگران از قطعنامه‌ای به قطعنامه‌ی دیگر موافقت خود را با اصول «قدرت دوگانه» – استقلال «دموکراسی»، پشتیبانی مشروطش از حکومت موقت، و اعمال کنترل بر فعالیت کابینه – اعلام می‌داشتند

(Rabochaia gazeta, no. 23, April 5, p. 2; no. 24, April 6, p. 2; no 39, April 25, p. 2; no. 40, April 26, p. 4; no. 42, April 28, pp. 2-3; Izvestiia, no. 53, April 23, p. 6; RDVA, p. 333).

قطعنامه‌های هوادار انتقال قدرت به شورا همچنان بسیار نادر و محدود به منطقه وایبرگ بودند

(Izvestiia, no. 41, April 15, p. 3; RDVA, pp. 392-393

{ویراستاران شورویایی این مجموعه فقط سه قطعنامه‌ی این‌چنینی برای بازنشر یافتند}). بحران آوریل به‌نوعی یک نقطه عطف بود: سازمان‌دهی گارد سرخ، که با مخالفت قابل‌ملاحظه‌ای مواجه شده بود، نهایتاً زمانی که کارگران از دورنمای یک ضدانقلاب هراسان شدند به جریان افتاد، و این یک پیروزی آشکار برای بلشویک‌ها بود

(Izvestiia, no. 47, April 22, pp. 5-6; RDVA, pp. 412-414, 420, 430-431, 435-439).

[۱۰۳] . برای بحثی درباره‌ی تحول ایده‌های تسترتلی نگاه کنید به

Z. Galili y Garcia, “The Origins of revolutionary Defensism: I. G. Tserteli and the ‘Siberian Zimmerwaldists’,” Slavic Review, vol. 41, 1982, pp. 454-476.

تسترتلی در نخستین سخنرانی‌اش در شورای پتروگراد، مورخ ۲۰ مارس، ارجاعات مکرری به مسئولیت‌پذیری، بلوغ، و شعور کارگران داشت.

(Izvestiia, no. 20, March 21, pp. 2-3).

[۱۰۴] . نکراسف نیز همچون کنوالف از پیش از این و در اوایل ماه مارس اصلاحات مبسوطی را در حوزه‌ی تحت اختیار خود (که مستقیماً به شرایط کاری همه‌ی کارگران شاغل در خطوط ریلی دولتی مربوط می‌شد) وعده داده بود. او اظهار داشته بود که برای آن‌که انقلاب چیزی بیش از یک رویداد «بیرونی» باشد، لازم است که یک بازسازی اساسی در حکومت به انجام رسد، از جمله «دموکراتیزاسیون همه‌ی سطوح وزارت {ترابری}

(Den’, no. 5, March 10, p. 2).

ترشچنکو شخصاً در تاریخ ۱۷ مارس در کمیته‌ی اجرایی شورا حضور یافت تا از شورا بخواهد برای کمک به وزارتخانه‌‌ی دارایی برای بازنگری در سیستم مالیات به‌منظور همسو ساختنش با «اصول دموکراتیک» نماینده‌ای بفرستد.

(Sukhanov, Zapiski, vol. 2, pp. 275-277).

[۱۰۵] Rabochaia gazeta, no. 51, may 9, p. 7; تأکید از نویسنده است

[۱۰۶] Sukhanov, “Koalitsionnoe ministerstvo,” Novaia zhizn’, no. 8, April 27, p. 1

[۱۰۷] party strictures

[۱۰۸] . این موضع از می ۱۹۰۵ بخشی از دکترین رسمی منشویک‌ها بود

(Pervaia obshcherossiiskaia konferentsiia partiinykh rabotnikov, Supplement ro Iskra, 1905, no. 100, May 15, pp. 23-24).

دست‌کم سه تن از منشویک‌هایی که در آن زمان در پتروگراد حضور داشتند بر مخالفت‌شان با ائتلاف مصر بودند (ک. س. گرینِویچ، اِ. سُکُلُفسکی، و گ. گ. پانکُف)، حال آن‌که دستکم سه منشویک انترناسیونالیست از مواضع‌شان برگشتند و ائتلاف را پذیرفتند (ل. گ. شاپیرو، ب. ای. نیکُلائِفسکی، و د. دالین). برای این دو به ترتیب نگاه کنید به

B. I. Nikolaevski, “RSDRP [Men’sheviki] v pervye gody revoliutsii, 1914-17,” Unpublished typescript, Project on Menshevik History, Columbia University, p. 26; Sukhanov, Zapiski, vol. 3, p. 199; Rabochaia gazeta, no. 47, May 4, pp. 3-4.

[۱۰۹] . در قطعنامه‌ی می ۱۹۰۵ به این اذعان شده بود که اوضاع‌واحوال نامعمول ممکن است سوسیال‌دموکرات‌ها را وادار سازد که طی مرحله‌ی «بورژوایی» انقلاب تمام قدرت سیاسی یا بخشی از آن را عهده‌دار شوند. اما هشدار داده بود که این مسیر پرخطر پیش گرفته نشود، مگر آنکه «بتوان حدود تاریخاً محدودگشته‌ی انقلاب روسیه را به میزان قابل‌ملاحظه‌ای گسترش داده، و امکان گام نهادن به مسیر اصلاحات سوسیالیستی فراهم شود.» قطعنامه همچنین توضیح می‌داد که این امکان اخیرالذکر فقط در صورتی محتمل‌الوقوع است که در کشورهای به لحاظ اقتصادی پیشرفته‌ی اروپای غربی احزاب سوسیالیست بر سر کار بیایند

(Pervaia konferentsiia, pp. 25-31).

[۱۱۰] Z. Galili y Garcia, “The Menshevik Revolutionary Defensists,” pp. 157-171, 414-416.

[۱۱۱] N. Cherevanin, “Krizis vlasti,” Rabochaia gazeta, no. 44, April 30, p. 2; “Vopros trebuiushchii neotlozhnogo otveta,” Rabochaia gazeta, no. 47, May 4, pp. 1-2.

[۱۱۲] Tsereteli, Vospominaniia, vol. 1, pp. 138-143; Sukhanov, Zapiski, vol. 3, pp. 408-417.

[۱۱۳] . به‌عنوان مثال، نگاه کنید به متن قطعنامه‌های سوسیال رولوسیونرها و Trudoviki («گروه کار) له ائتلاف و نیز سرمقاله‌های مبلغ ائتلاف در

Delo naroda, no. 18, April 7; no. 21, April 11, p. 4; no. 33, April 26, p. 1.

همچنین نگاه کنید به شرحی که تسرتلی می‌دهد از اعمال فشار حزب سوسیالیست انقلابی (سوسیال روولوسیونرها) بر خودش و همکارانش برای پذیرش ایده‌ی ائتلاف

(Vospominaniia, vol. 1, pp. 127-131).

[۱۱۴] Khronika sobytii, vol. 2, pp. 98-99, 101, 110-114.

[۱۱۵] . رابچایا گزتا در شماره‌های ۷ و ۸ می چندین قطعنامه‌ی این‌چنینی را بازنشر داد و نیز ذیل عنوان «له حکومت ائتلافی» فهرست‌های بلندبالایی از قطعنامه‌های مشابه منتشر کرد.

[۱۱۶] Rabochaia gazeta, no. 55, May 13, p. 3.

[۱۱۷] Rabochaia gazeta, no. 64, May 25, p. 3.

در روزهای بلافاصله بعد از «بحران آوریل» در بسیاری از قطعنامه‌ها از حکومت خواسته شده بود تا «تسلیم شورا شود.» برای نمونه‌ای از این قبیل قطعنامه‌ها نگاه کنید به Izvestiia, no. 53, April 23, p. 6.

[۱۱۸] . اینکه کارگران به مسائل مربوط به کارخانه یا پیامدهای اقتصادی جنگ واکنش بلافاصله‌‌تری نشان می‌دادند از سنگین‌تر بودن کفه‌ی قطعنامه‌هایی که واقعی بودن کمبود مواد خام را مورد تردید قرار می‌دادند یا افزایش قیمت‌ها، و اوراق قرضه‌ی جنگی (Liberty Loan) را محکوم می‌کردند، پیدا ست، قطعنامه‌هایی که در بحبوحه‌ی اظهارات فزاینده مبنی بر بی‌اعتمادی به «بورژوازی» منتشر می‌گشتند. (به عنوان مثال نگاه کنید به:

Rabochaia gazeta, no. 23, April 4, p. 2; no. 39, April 25, p. 4; Izvestiia, no. 28, March 30, p. 6; no. 41, April 15, pp. 3-4; RDVA, pp. 353-354, 386, 419, 437, 439.)

[۱۱۹] . شواهد آماری دقیقی که از تنزل دستمزدهای واقعی حکایت داشته باشند موجود نیست، اما به زعم ولبیف، شاخص هزینه‌ی زندگی از مارس تا اکتبر ۱۹۱۷ ۲۲۴% افزایش یافت (هرچند که ولبیف خود تخمین می‌زند که افزایش شاخص نزدیک به ۳۰۰% تا ۴۰۰% باشد). موضوع مهم‌تر تغییر در نرخ تورم بازتاب‌یافته در این ارقام است؛ زمانی که این ارقام را با ارقام ولبیف برای افزایش دستمزدهای اسمی، و نیز برخی مشاهدات حسی‌تر (impressionistic) مقایسه می‌کنیم به این نتایج می‌رسیم: اینکه در مارس و آوریل افزایش سریع دستمزدها (که ولبیف آن را در دو هفته‌ی نخست انقلاب و در بسیاری کارخانه‌های پتروگراد ۳۰% تا ۳۵% تخمین می‌زند) بر نرخ‌های نسبتاً معتدل تورم (به ترتیب ۶% و ۱۳%) پیشی گرفت؛ اینکه تا می کاهش نرخ موفقیت در تحمیل مطالبات مزدی، در ترکیب با یک نرخ تورم اندکی بالاتر (۱۸%)، دستمزدهای واقعی را به نزدیکی سطوح پیش از انقلاب آنها پس راند (ارقامی که ولبیف برای ماه‌های مارس و می نقل می‌کند ۵۱% افزایش در دستمزدهای اسمی، و افزایشی برابر با ۴۳% یا بیشتر در هزینه‌ی زندگی است)؛ و نهایتاً اینکه، یک افزایش شدید در هزینه‌های زندگی برای ماه ژوئن (۲۸%، یا یک افزایش مجموعاً ۸۳ درصدی در فاصله‌ی ۱ مارس تا ۱ ژوئن) می‌تواند توضیح‌دهنده‌ی «موج دوم» مطالبات مزدی باشد، و دقیقاً از طرف همان کارگرانی که دستاوردهاشان در مارس و آوریل بزرگ‌تر از سایرین بود.

(Volobuev, Proletariat I burzhuaziia, pp. 136, 219, 222).

لازم به تأکید است که این ارقام تفاوت‌های منطقه‌ای یا این واقعیت را که نرخ افزایش دستمزد برای طبقه‌بندی‌های مختلف کارگران متفاوت بوده است بازتاب نمی‌دهند.

[۱۲۰] complex

به اشتراک بگذارید

دیدگاه‌ها

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *