برچسب: میشل لووی

اکوسوسیالیسم از والتر بنیامین تا هوگو بلانکو / میشل لووی / ترجمهی محمدرضا جعفری
اکوسوسیالیسم گرایشی است سیاسی مبتنی بر یک بینش ذاتی: حفظِ تعادلِ بومشناختیِ (اکولوژیکی) کرهی زمین و بنابراین حفظِ محیطِ زیستِ مناسب و مطلوب برای گونههای زنده، از جمله خودِ ما، با منطقِ توسعهطلب و مخربِ نظامِ سرمایهداری سازگاری ندارد. پیجوییِ رشد در کوتاهمدت زیر سایهی همایونی سرمایه– در دهههای آینده- منجر به یک فاجعهی بیمثال در تاریخ انسانی خواهد شد: گرمایشِ جهانی.

نوفاشیسم در برزیل / میشل لووی / ترجمهی هومن کاسبی
آنچه امروز در برزیل میبینیم نوعی ویرانشهراست. نقطهی مقابل آرمانشهر. برای کسانی از میان ما که بخشی از چپ برزیل را تشکیل میدهند و سالهای متمادی برای پیشبرد ایدهها، مبارزات و فتوحات کارگران، سوسیالیسم و پیشرفت جنگیدهاند، دیدنش بسیار غمانگیز است که چگونه برزیل بهجایی رسیده است که حکومتی داشته باشد که در بهترین حالت نیمه-فاشیستی توصیف خواهم کرد.

مذهب و مبارزهی طبقاتی از منظر انگلس / میشل لووی / ترجمهی حامد پایدار
بیشتر موافقان و مخالفان مارکسیسم، عبارت آشنا و مشهور «مذهب افیون تودهها است» را همچون جوهر نظریهی مارکسیستی در واکاوی پدیدهی مذهب دانستهاند. این دیدگاه تا چه اندازه میتواند موجه و کامل باشد؟ پیش از هر چیز باید تأکید کرد که این نقلقول به هیچرو مختص مارکسیسم نیست. همین عبارت را در متنهای گوناگون در آثار کانت، هردر، فویرباخ، برونو باوئر، موزس هس و هاینریش هاینه میتوان سراغ گرفت. از باب نمونه، هاینه در گفتاری دربارهی لودویک بورنه (1840)، گرچه به گونهای طعنهآمیز اما تا اندازهای مثبت، آن را به کار برده است: «خوشا مذهبی که بر جام بادهی تلخ رنج بشری اندکی شیرینی، قطراتی چند از افیون روحی نشئهآور، از عشق، امید و ایمان بیفزاید.» هس در مقالات خود، که در 1843 در سوئیس انتشار یافت، موضع انتقادیتر (ولی هنوز هم دوپهلو) اتخاذ میکند:«مذهب میتواند تحملپذیر سازد…وجدان ناخشنود سرفداری را…همچون تریاکی آرامبخش که کمک مؤثری در درمان بیمارهای دردناک باشد».

کارل مارکس و رمانتیسیسم / میشل لووی، رابرت سِیِر / ترجمهی نرگس ایمانی
به استثنای نویسندگانی همچون ویلیام موریس یا ارنست بلوخ جوان (آن هم به دلیل آنکه هر دوی این نویسندگان بیش از آنکه در معنای سنتی کلمه مارکسیست باشند، متمایل به مارکسیسم بودند)، آنچه موضع مارکسیسم در قبال جهانبینی رمانتیک را مشخص و متمایز میسازد، وجود یک جور دوگانگی ویژه است: حتا آن دسته از اندیشمندانی که بسیار به مضامین رمانتیک گرایش دارند همواره نوعی فاصلهی انتقادی را با آن حفظ میکنند که این خود برآمده از میراث پیشرفتخواهانهی سنت روشنگری است.
برای تصریح این دوگانگی، این رابطهی عشق و نفرت با رمانتیسیسم، میبایست رویکرد خود مارکس [در قبال رمانتیسیسم] … را مورد بررسی قرار دهیم…

انسانگرایی مارکسیستی و دموکراسی سوسیالیستی / میشل لووی
تبار انسانگرایی مارکس، بیتردید به انسانگرایی دورهی رنسانس نسب میبرد. آگنس هلر در کتاب شایان توجهاش در مورد انسان دورهی رنسانس، خط مستقیمی را نشان میدهد که از فلسفهی رواقی اپیکوریسم شروع شده، از طریق گوته و دیدرو (و در روسیه چرنیشفسکی) ادامه مییابد، و چهرههای بزرگ در گسترهی فلسفه و سیاست در سنت مارکسیستی را دربر میگیرد.

سرزمین پدری یا سیارهی مادری؟ / میشل لووی / ترجمهی امید پایدار
اُفت روحیهی همبستگی بینالمللی در کمونیسم، خلأ ایدئولوژیکی را برجای نهاد که باید بهسرعت با ناسیونالیسم پُر میشد. امروز ناسیونالیسم ـ مانند گذشته ـ با مفاهیم سیاسی بسیار متفاوتی ظاهر میشود… چه در شکل سنتی استعماریاش و چه به شکل هژمونی امپراتوری و یا در رایجترین شکل آن یعنی راسیسم ضد مهاجرین،… در کشورهای جهان سوم نیز میتوان اشکال واپسگرای ناسیونالیسم را مشاهده کرد که در ایدئولوژی رژیمهای نظامی گوناگون (بهویژه در امریکای لاتین و خاورمیانه) جلوهگر شدهاند.