برچسب: کمال اطهاری

نقد رویکردِ مهندسی اجتماعی پوپر / توماس ایوری / ترجمهی کمال اطهاری
دیدگاه: پوپر در تفکیک مهندسی اجتماعی تدریجی و مهندسی اجتماعی آرمانشهری، دو موضوع متفاوت را درهم میآمیزد. برخی از گونههای مهندسی اجتماعی تدریجی دچار زیانهایی هستند که بهنظر میرسد پوپر از آنها غفلت کرده است. «اصلاحات آرمانشهری تدریجی» در مقابل نقدهای پوپر علیه مهندسی اجتماعی آرمانشهری، آسیبناپذیر است. به عقیدهی من لیبرالهای کلاسیک امروزی، هنوز از کارل پوپر بسیار میتوانند بیاموزند، اما میبایست به رویکرد وی انتقادی برخورد کنیم، با این نگرش که هرچند نیاز نیست کل آن را کنار بگذاریم، فراتر رفتن از آن الزامی است.

خرافهزدایی از سوسیالیسم / کمال اطهاری
برای اینکه قدرتی «تحملناپذیر» شود، یعنی قدرتی که مردم علیه آن انقلاب کنند، باید الزاماً تودهی بزرگی از مردم را «سلب مالکیت» کرده باشد، و افزون براین باید با جهانی از ثروت و فرهنگ موجود در تضاد باشد؛ این دو پیشگزاره، مستلزم افزایش هنگفتی در نیروهای مولد، درجهی بالایی از توسعهی آن است. و از سوی دیگر این توسعهی نیروهای مولد (که در عین حال به معنای موجودیت تجربی بالفعل انسان در هستی جهانی، تاریخیشان بهجای هستی محلی است) پیشگزارهی مطلقاً لازمی است، زیرا بدون آن، نداری و بیچیزی، فقط کمبود همگانی میشود و به سبب کمبود، مبارزه بر سر لوازم ضروری دوباره آغاز خواهد شد و همان پلیدیهای کهنه ناگزیر باز خواهد گشت. و گذشته ازین چون فقط با این توسعهی جهانروای نیروهای مولد، یک مراودهی جهانروا میان انسانها استقرار مییابد که از یکسو در همهی ملتها بهطور همزمان پدیدهی انبوه «فقدان مالکیت» (رقابت جهانی) بهوجود میآورد، هرملت را به انقلابات دیگران وابسته میسازد و سرانجام افراد جهانی، تاریخی، افراد مجرب جهانی را جایگزین افراد محلی میسازد.

دربارهی رابطهی نرخ استثمار با بهرهمندی از ثمرات تولید اجتماعی / کمال اطهاری
ارزیابی انتقادی مقالهی «نرخ استثمار: مورد آیفون»
در شرایطی که سرمایهداری بحرانزده آسیبهای بحرانهای خود را به اکثریت مردم جهان تحمیل میکند و آنها رنجش را تا مغز استخوان خود حس میکنند، شاید بتوان گفت از عوامل مهمِ پیروزیهای راست افراطی در کشورهای مرکزی، و شکستهای نیروهای رادیکال در کشورهای پیرامونی، دست برنداشتن بخشی از چپ از اینگونه سادهسازیها و نوستالژیی است که مقالهی «نرخ استثمار» نمونهوار آن است.

وظایف علم اجتماعی رهاییبخش / اریک اُلین رایت / ترجمهی کمال اطهاری
علم اجتماعی رهاییبخش در وسیعترین معنا، در پی خلق معرفتی است برای پروژهای جمعی که با انقیاد بشر بستیزد و شرایطی بسازد که مردم حیاتی بالنده بیابند. نامیدن آن به مثابه علم اجتماعی، بهجای نقد یا فلسفهی اجتماعی، برای نمایاندن اهمیت وظیفهی معرفت علمیِ نظاممند برای آشکار کردن سازوکار جهان است. واژهی «علم» را به معنای دسترسی ممتاز خبرگان به حقیقت بکار بردهاند که خواهان القای دیدگاه خود به مردم عادی هستند. اما هرچند ارجاع به «علم» گاه چنین بوده، من علم را مقولهای عمیقاً دموکراتیک میبینم، چرا که همهی ادعاهای قطعیت مطلق را رد میکند و بر گفتگوی باز و غیرسلطهگر، به عنوان مبنایی برای تصحیح خطاها و پیشرفت دانش تأکید دارد. رهاییبخش خواندنش برای تعریف هدف اصلی اخلاقی آن است، یعنی از میان برداشتن زورمداری، و ایجاد زمینه برای شکوفایی انسان. اجتماعی خواندن آن اشاره به این باور است که رهایی، وابسته به دگرگونی جهان اجتماعی است، نه فقط درون خود. برای تحقق این مأموریت هر علم اجتماعی رهاییبخشی با سه وظیفهی اصلی روبرو است: نخست، پردازش شناخت و نقد نظاممند از جهان بهگونهای که هست؛ دوم، ابداع بدیلهای معتبر؛ سوم، شناخت موانع، امکانات و پیچیدگیهای دگرگون شدن. در هرمقطع تاریخی یکی از آنها ممکن است بیش از دیگران اهمیت یابد، اما همهی آنها برای ساختن یک نظریهی جامع رهاییبخش ضرورت دارند.

این بحرانِ سرمایهداری، ساختاری است / گفتوگو با سمیر امین / ترجمهی کمال اطهاری
گفتوگوی حاضر که آخرین مصاحبه با سمیر امین است در یازدهم ماه مه 2018 در نشریهی هندی Frontline منتشر شد.
جهانیشدن چیز جدیدی نیست. بلکه بُعدی کهن و مهم از سرمایهداری است. این را هندیها بهتر از هرکس دیگری میدانند. انگستان در آغاز قرن هجدهم هند را فتح و مستعمره کرد که تا قرن بیستم پایید. این نیز جهانیشدن بود. نه آن جهانیشدنی که شما میخواستید، اما شما را به نظام جهانی سرمایهداری پیوند زد. استعمار، شکلی از جهانیشدن بود. اما مردم هند علیه آن شوریدند و استقلال خود را پس گرفتند، هرچند رهبری آن رهبری انقلابی سوسیالیستی نبود، و تحت رهبری ملی-مردمیِ گاندی و نهرو به انجام رسید. حزب کنگره که در پایان قرن نوزدهم تاسیس شد، فعالیت خود را در قرن بیستم بسط داد تا آن که استقلال هند در سال 1947 بهدست آمد، اما به دو قیمت: نخست، بخش مهمی از هند در شرق و غرب آن که اکنون پاکستان و بنگلادش گشتهاند، از آن جدا شد. این جنایتِ استعمارگر بود. دوم، این بازپسگیری توسط بورژوازی هند، به رهبری حزب کنگره به انجام رسید که از حمایت گستردهی مردم و از آنجمله طبقهی کارگر برخوردار بود. پس از این استقلال در سال 1947، ما با الگوی جدیدی از جهانیشدن روبرو شدیم. الگویی از جهانیشدن که آن را میتوان جهانیشدنِ توافقی negotiated globalization نامید که برآیند کنفرانس باندونگ در سال 1955 بود. در این سال نمایندگان خلقهای چین، هند، اندونزی و تعدادی کشورهای دیگر برای نخستین بار در اندونزی دیدار کردند. اندک سالی پس از استقلال هند، اندک سالی پس از ورود حزب کمونیست چین به پکن، همچنین اندک سالی پس از آن که اندونزی استقلالش را از هلند بازپس گرفت. بدینترتیب الگوی جهانیشدن دیگری شکل گرفت. امروزه بهطور معمول گفته میشود جهانیشدنِ پس از جنگ دوم جهانی دو قطبی، مرکب از ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی، و تجلی این دوگانگی سیاسی، جنگ سرد بین آنها بوده است. این برداشت از اساس نادرست است. جهانیشدنِ پس از جنگ دوم جهانی را، از سال 1945 تا 1980 یا 1990، من جهانیشدنِ توافقی نامیدهام که تنها بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی رخ نداد، بلکه طرفهای دیگری یا حداقل چهار گروه از شرکا هم داشت: یک، ائتلاف امپریالیستی ایالات متحده و اروپا، با همراهی ژاپن، استرالیا و کانادا. بیتردید دومین کنشگر اتحاد جماهیر شوروی با مؤتلفین خود در اروپای شرقی آن زمان بود. سومین کنشگر چین بود که هرچند بهاصطلاح به اردوگاه سوسیالیسم تعلق داشت، اما خط مشی آن از سال 1950 به وضوح مستقل بود. شرکای دیگر کشورهایی بودند که در باندونگ حضور یافتند و جنبش عدم تعهد (NAM) را ساختند. این اردوگاه نهتنها کشورهای آسیایی، بلکه کشورهای تازه استقلالیافتهی آفریقایی در آن زمان را نیز دربرمیگرفت…

فروریزش سرمایهداری جهانی: برآمدن چپ رادیکال / سمیر امین / ترجمهی کمال اطهاری
در دورهای تعیینکننده از تاریخ بهسر میبریم. تنها مشروعیت سرمایهداری در این است که زمینهی گذار به سوسیالیسم را، بهمثابه مرحلهای برتر در تمدن، فراهم آورده است. سرمایهداری اکنون نظامی منسوخ است که تداوم آن تنها به بربریت میانجامد. سرمایهداری شکل دیگری نخواهد داشت. اما مانند همیشه، برآیند جنگ تمدنها مشخص نیست. شاید چپ رادیکال با بهکارگیری دلاورانهی ابتکاراتش بتواند به پیشرفتهای انقلابی دست یابد، یا شاید ضد انقلاب پیروز شود. اما هیچ سازش پایداری از پس این پیآیندهای چالش بین آنها بهوجود نخواهد آمد.استراتژیهایی که از چپ رادیکال نباشد، در واقع استراتژیک نیستند؛ تنها سازگارشدن روزبهروز با نوسانات نظامی در حال فروریزشاند.