برچسب: علی رها

سرمایهی مالی و بحران سرمایهداری جهانی / علی رها
در دورپیمایی سرمایه جهانی که ظاهراً از نمودی خودگردان برخوردار گشته، و بهسان «چیز در خودی» غیر قابلشناخت، گویی کلّ دنیا را مسخ و جادو کرده است، نقاط عطفی فرامیرسد که پوستهی اسرارآمیزش فروریخته و سرشت تضادمندش پدیدار میشود.
چنین نقاط عطفی معمولاً توأم با ظهور بحرانهای اقتصادی بوده است. آنچه امروز در بحران سرمایهی مالی نمایان گشته اینست که وجود بحران نه فقط ذاتی روابط سرمایهداری است، بلکه ترمیم بحرانهای دوران پیشین نیز بهمعنی حذف بحران نبوده و معضل انباشت سرمایه را با شدت و حدت بیشتر و ابعادی عمیقتر از نو بروز میدهد.

سیر تکوینِ کاپیتال: در پرتو مکاتبات مارکس و انگلس / علی رها
ساختمان کاپیتال معرف دگردیسی تاریخ فاکتها به فاکت حضور بالفعل خرد در تاریخ است. این پیوستگی درونی اجزای کتاب در یک کلیت انضمامی است که دیالکتیک مارکسی را منحصربهفرد میکند؛ به وجهی که از دیالکتیک استادش هگل، بسیار درونیتر، عمیقتر، واقعیتر و تاریخیتر نمادین میگردد. درهمتنیدگی اقتصاد، با فلسفه، با تاریخ و کنش نقادانهی اجتماعی، تمامیت آنچه را تا آن زمان «اقتصاد سیاسی» نام گرفته بود نیز زیرورو میکند.

کندوکاوی در «گروندریسه» مارکس – دستنوشتههای ۵۸-۱۸۵۷ / علی رها
در آستانهی انتشار ترجمهی فارسی جدیدی از گروندریسه:
امید میرود ترجمهی جدیدی که به همت حسن مرتضوی و کمال خسروی از گروندریسه منتشر میشود، بهواسطهی شرایط نوین ایران و برآمد حرکتهای اعتراضی چند سال اخیر، باعث گشایش مباحث تازهای گردد. پیشگفتاری که کمال خسروی بر این ترجمهی جدید نوشته است، بر جنبههای معینی از گروندریسه تکیه دارد و شاید بتواند به سرفصل تبادل نظری زنده و پویایی تبدیل گردد که از طریق بازنگری سپهر اندیشهی مارکس، به بازسازی مبانی نظری خودِ شرکتکنندگان در بحث منتهی شود.

گشتوگذاری در حاشیهی دستنوشتههای ریاضی مارکس / علی رها
مطالعهی ریاضیات که به قول مارکس در اوایل دههی ۶۰ فقط در «اوقات فراغت» انجام میگرفت، بهمرور به پژوهشی دربارهی تاریخ و روش ریاضیات ارتقا یافت و نهایتاً، مانند هر عرصهای که مارکس واردش میشد، به دستاوردهایی مستقل منجر گردید. ماحصل این پژوهش فشرده که از اواسط دههی ۷۰ شدت یافت، «دستنوشتههای ریاضی» اوست.

بنیادگرایی دینی، علم و فلسفه / علی رها
سمتگیریهای متضاد و روشهای مقابله با ویروس کرونا در ایران در عین حال با مرحلهی تازهای از جدالهای برونمرزی حول برنامهی هستهای ایران و رفع تحریمها توأم بوده است. هیچکس، حتی خود زمامداران امور نیز باور ندارند که با سرکوب جنبشهای اعتراضی اخیر، اجتماع تمکین کرده، زندگی عمومی روالی «عادی» یافته و بحران مشروعیت خاتمه پیدا کرده است. کاملاً برعکس. یکی از مهمترین تبعات بحران کرونا، تشدید توهمزدایی از وضع موجود و تداوم تنشهای سیاسی درون «کشتی نظام» بوده است.

کارل مارکس و دیالکتیک رهاییِ «پرومتهی در زنجیر» / علی رها
«پرومته برجستهترین قدیس و شهید تقویم فلسفی است.»
مارکس ۱۸۴۱
کیست این پرومتهای که مارکس اینگونه از او یاد میکند؟ کیست که «گوته» در وصف او شعر می سراید و بتهوون برایش اورتور می سازد؟ این موجود اسطورهای کیست که ۲۵۰۰ سال پس از آفرینش او در تراژدی آیسخولوس (Aeschylus) هنوز در ادبیات جهانی و نیز در ایران[1] حضوری زنده و پرمناقشه دارد؟

سهمی در بازیافت انقلاب ۵۷ برای آغازی نو / علی رها
انقلابی که «بود» چنان بیرحمانه «نابود» شد که با گذشت ۴۰ سال، فرآیند «شدن»اش گویی از اذهان گریخته است. روایتهای بسیاری که دربارهی انقلاب ۵۷ نوشته شده است، کمابیش به نوعی از نتایج هولناک آن تأثیر پذیرفتهاند. آنچه دراین فاصلهی زمانی میبایست محفوظ نگاه داشته می شد اما ظاهراً فراموش شده است، زمینههای ظهور، تداوم و بالندگی انقلابی سراسری است که با سرنگونی شاه در بهمن ۵۷ به پایان نرسید و تا اوایل 1360 کماکان ادامه یافت.

مبانی جامعهی پساسرمایهداری در «سرمایه» مارکس / علی رها
کارل مارکس از همان عنفوان جوانی پی برده بود که طراحی و قالبگیری جامعهی آینده کار بیثمری است که جز جماد فکری و ناکجاآباد و مدینهی فاضله، نتیجهای به بار نخواهد آورد. او درسال ۱۸۴۳ در نامهای به آرنولد روگه عنوان کرده بود که بهعوض ساختمان آینده، وظیفهی ما «نقد بیرحمانهی همهی چیزهای موجود است.» (مجموعه آثار، ۳:۱۴۲) از «نقد فلسفهی حق هگل» تا «نقد اقتصاد سیاسی» (عنوان فرعی «سرمایه»)، «نقد» هم در عرصهی نظری و هم در عرصهی عملی، همواره رکن اساسی اندیشهی مارکس بود. اما اینکه این نقد در نزد مارکس چه معنا و مفهومی دارد خود موضوعی است که درمیان پیروان او تعابیری متفاوت و حتی متناقض داشته است.

در روششناسی مبانی آزادی / علی رها
اعتراضات کنونی که خصلتی همگانی پیدا کرده، علت وجودیاش را مدیون خود است و نمیتوان محتوای مثبت آنرا صرفاً به واکنشی منفی تقلیل داد. درست است که با تحرکاتی اعتراضی مواجهایم اما تداوم و قوام گرفتن حیات خودپوی آن، مستلزم خوداگاهی نسبت به ذات ایجابی خویش است. جنبشی که «غایت» خود را در خود نیابد، خود ـ سرنوشتساز نیست و در کشمکشی مداوم با آنچه نمیخواهد، با «غیر»، خود را فرسوده میکند. جنبشی که صرفاً خود را با ضد خودش تعریف کند هنوز در خود ریشه نبسته، و خودواسطهگر نشده است.

در جستجوی «فردیت» گمشدهی مارکس / علی رها
دغدغهی نوشتار کنونی معرفی چهرهی متفاوتی از مارکس است بهوجهی که اندیشهی وی دیگر صرفاً با یک جامعهی اشتراکی انتزاعی شناسایی نشود. متن زیر بر این ادعاست که «مارکسیسم مارکس» در تمامیت خود دربردارندهی کلیهی شاخصهای عبور از پارادوکس «فردیت» و «جمعیت»، آزادی فردی و رهایی اجتماعی است. همانطور که پیشتر اشاره شد، آنچه امروز ارائهی سیمای واقعی مارکس را میسر کرده، شرایط عینی تغییریافتهی جهان کنونی و ذهنیت پختهی جنبشهای نوین اجتماعی است. لذا این نویسنده بستر فکری ملاحظات خود را نیز مدیون همین اوضاع جدید است.

خوانش و روششناسی کارل مارکس / علی رها
/ به مناسبت دویستمین سالگرد تولد کارل مارکس / مجسمههای عظیم الجثهای که در دوران استالینی از مارکس ساخته شد، هنوز در روسیه، اروپای شرقی و دیگر نقاط جهان پابرجاست. به شهادت تاریخ، این پیروان ناصالح و تزویرگر در نهایت گور خود را کندند. فروپاشی «کمونیزم واقعاً موجود» با اینکه بلافاصله به نوعی سرخوردگی و سرگیجگی منجر شد، خیلی زود بازگشت به سیمای اصیل مارکس را به حرکت انداخت. این تحرک فکری، بهویژه پس از بحران عمیق سرمایهداری جهانی دهه پیش، مارکس و آثار او را امروزی کرد. درحقیقت آنچه دویست سالگی مارکس را به واقعهای جهانی تبدیل کرده، انبوه عظیمی از کتابها، مقالات، کنفرانسها، تارنماها و مباحثی است که پیرامون اندیشهی وی جاری شده اند. اما حتی در چنین حالتی نیز باید قدری درنگ کرد و از پرسشگری دست نکشید. بسیاری از نوشتارها و مباحث ۲۰۰ سالگی مارکس درصدد «جمعبندی» ساختمان فکری او هستند. گویی هرکس به سهم خود مشغول طراحی و عرضهکردن چکیده و عصارهی تفکر اوست.

انسان، طبیعت و محیط زیست / علی رها
/ به مناسبت 22 آوریل روز جهانی زمین / انسان معاصر در دههی دوم قرن حاضر، در مواجهه با تخریب ترمیمناپذیر زیستمحیطی و زیستبومی، دوباره با عارضهای زیست مدارانه روبهرو شده که امکان تداوم پایدار هستی انسانی و بلکه کل کرهی زمین و موجودات زنده اش را به پرسشی مبرم تبدیل کرده است. آخرین باری که بشر با چنین شدتی با بحران ادامهی زیست درگیر شده بود، درنیمهی قرن بیستم و از پس بارش بمب هستهای برسر مردم هیروشیما، و در پی آن رقابت هستهای آمریکا و شوروی بود.