نسخهی پی دی اف: A Polemic on Financialization
یکی از مهمترین موضوعاتی که در نقد سرمایهداری متأخر موردتوجه اقتصاددانان دگراندیش بهویژه طیفی از اقتصاددانان مارکسیست قرار داشته است موضوع مالیگرایی Financialization در اقتصادهای سرمایهداری پیشرفته طی دهههای اخیر بوده است. این دیدگاه موردانتقاد برخی دیگر از اقتصاددانان مارکسیست قرار گرفته با این استدلال که در این گفتمان تمرکز از استثمار و خلق ارزش به حوزهی مالی کشانده شده است. دو یادداشت زیر خلاصهای از هر دو دیدگاه را ارائه میکند. یادداشت نخست نوشتهی مایکل رابرتز در آخرین شمارهی مانتلی ریویو (آوریل ۲۰۱۹) و در ادامه پاسخ سردبیران مانتلی ریویو (جان بلامی فاستر و مایکل ییتس) به رابرتز را که در همین شماره منتشر شده است، میخوانیم. ـ نقد اقتصاد سیاسی
تملک مالیگرایی
مایکل رابرتز
در بخش یادداشت سردبیر در شمارهی ژانویهی ۲۰۱۹ نشریه مانتلی ریویو سردبیران دربارهی یکی از پستهای من دربارهی مالیگرایی و این که آیا توصیف یا فرضیهی معنیداری دربارهی سرمایهداری مدرن است یا خیر مطلبی نوشتند.(۱) درحالی که سردبیران با استدلالهای من در این زمینه برخورد نکردند ولی مرا به دلیل این که نوشته بودم این واژه اولین بار بهوسیلهی یک جامعهشناس غیرمارکسیست، گرتا کریپنر بهکار گرفته شده است، به چالش طلبیدند. ایشان معتقدند که این واژه تاریخ دراز دامنتری دارد و درواقع «بخشی از سنت طولانی و متمایز سوسیالیستی در نقد سرمایهی مالی است». این درواقع بخشی از تحلیل مارکسیستی از سرمایهداری است به ویژه «استفادهکنندگان قدیمیتر این واژه نظریهپردازان مارکسیست ازجمله هری مگداف و پل سوییزی – سردبیران مانتلی ریویو – بودند که دهها سال کوشیدند نشان بدهند مالیگرایی درواقع برخاسته از اقتصاد سرمایهداری انحصاری گرفتار رکود است.
بله، میپذیرم این ایده که بخش مالی کل اقتصاد را در زیر سلطه خواهد گرفت پیش از کریپنر هم وجود داشته است؛ اما نه فقط در بررسیهای مارکسیستی. این ایده درواقع در درون جریان اصلی وجود داشت ولی این مفهوم مشخص مالیگرایی هنوز بهدرستی صورتبندی نشده بود. بهعلاوه در درون مارکسیسم، حتی در کتاب سرمایهی مالی رودولف هیلفردینگ و حتی در یادداشتهای آخر سوییزی هم، هیچکس این نکته را به پرسش نگرفته بود که سود بخش مالی از ارزش اضافی میآید و بحرانهای مالی هم ریشهشان در عرصهی تولید است. همان طور که کریپنر بهدرستی یادآوری میکند روند این تغییر این موضع ازجمله با کتاب « وضعیت پسامدرنیته» دیوید هاروی ( انتشارات بلکول ۱۹۸۹) آغاز شد که در آن هاروی مدعی میشود که اگر نکته قابل توجهی در سرمایهداری پس از ۱۹۷۳ وجود داشته باشد آن نکته نه به کار مربوط میشود و نه به بازار تولیدات بلکه با بخش مالی مربوط میشود. اندکی بعد، جوانی اریگی در« قرن بیستم طولانی» ( انتشارات ورسو، ۱۹۹۴) متذکر شد که اقتصادهای سرمایهداری بهطور مرتب بین فازهای مختلف تاب میخورند که سود عمدتا از طریق تولید مادی انباشت میشود و بعد فاز دیگر این که سود از کانالهای مالی انباشت می گردد.
کریپنر احتمالاً اولین کسی است که با استفاده از واقعیتهای قابل تعریف، برای مثال رشد بانکداری درسایه، بازار مشتقات، ارزش سهامداران و بدهکاری خانوارها کوشید مفهوم مالیگرایی را تعریف کند. این ابزارهای تازه دربررسی اریگی و سوییزی وجود نداشتند و درواقع همین واقعیتهاست که امروزه در بررسی اقتصاددانان جریان اصلی و اقتصاددانان پساکینزی برای مطرح کردن مالیگرایی مورد استفاده قرار میگیرد. درنتیجه من مطمئن نیستم که مارکسیسم میتواند ادعای مالکیت این مفهوم را داشته باشد.
از آن مهمتر احتمالاً این پرسش است که آیا باید چنین بکند؟
مالیگرایی میتواند به معانی گوناگونی بهکار گرفته شود. اگر مالیگرایی تنها توصیفی باشد از این که از اوایل ۱۹۸۰ به این سو بخش مالی در شمار بسیاری از کشورهای عمدهی سرمایهداری (نه همه شان البته) رشد چشمگیری داشته و در نتیجهی آن، سهم این بخش از میزان سود هم بیشتر شده است، خب احتمالاً واژهی مناسبی است. از سوی دیگر اگر مالیگرایی به این معنا باشد که سرمایهی مالی مبتنی بر بانکها و مؤسسات بیمه، اکنون از طریق بانکداری در سایه و عملکرد بخش مالی شرکتهای بزرگ با سرمایهی غیرمالی ادغام شده است، این البته موضوع جالبی است که باید بررسی شود. ولی مالیگرایی در حال حاضر بهعنوان یک مفهوم عمدتاً برای توصیف مرحلهی تازهای در سرمایهداری بهکار گرفته میشود که در آن سود نه نتیجهی بهرهکشی در فرایند تولیدی بلکه از بهره کشی مالی در فرایند توزیع (که چیزی که شبیه رباخواری است) ریشه دارد. درحال حاضر این بخش مالی است که سلطه دارد و به همین دلیل، سرمایهداری به صورت روزافزونی غیرمولد شده است. بحرانها در نتیجه پیآمد بیثباتی مالی و بیتوجهی هستند نه این که به تضادهای موجود سرمایه و فرایند تولید مربوط باشند. بخش مالی، و نه سرمایه آن گونه که مارکس ۱۵۰ سال پیش می گفت – درحال حاضر دشمن طبقهی کارگر است. اگرمعنای مالیگرایی این باشد (که من فکرمیکنم در میان خیلیها این چنین است) در آن صورت فکر نمیکنم که مارکسیسم میتواند یا باید مالک این مفهوم باشد. نتیجهاش البته کنارگذاشتن تئوری ارزش کار، درک نادرست از شیوهی عملکرد سرمایهداری مدرن و سرانجام سیاستهای رفرمیستی است.
پرسش اساسی این است که آیا مالیگرایی – به تعبیری که مورد استفاده قرار میگیرد- به درک بهتر از فرایند انباشت سرمایه و تضادهای سرمایهداری مدرن و امپریالیسم کمک میکند یا آن گونه که ساوروس ماورودیس میگوید «توصیف کوچهای است که راه دررو ندارد».
در نقد مالیگرایی
پاسخ به مایکل رابرتز
سردبیران مانتلی ریویو
با مایکل رابرتز موافقیم که مارکسیستها «مالک اصطلاح» مالیگرایی نیستند. درعین حال در پیوند با اهمیت پدیده تاریخی و واقعی که بهوسیلهی مالیگرایی بیان میشود و ضرورت انتقاد از آن در بررسی سرمایهداری کنونی با او موافق نیستیم.
در یادداشتمان به عنوان سردبیران نشریه مانتلی ریویو در شمارهی ژانویه، دربارهی اشتباهی که دریکی از پستهای مایکل رابرتز درتاریخ ۲۷ نوامبر ۲۰۱۸ وجود داشت اشاراتی داشتیم. در آن پست او ادعا کرده بود که واژهی مالیگرایی را یک جامعهشناس لیبرال، گرتا کریپنر، در ۲۰۰۵ ابداع کرده است. اشاره کردیم که درواقع این واژه بیش از یک دهه قبل از آن در ۱۹۹۳ بهوسیلهی تحلیلگر سیاسی محافظهکار کوین فیلیپس که بعدها به صورت یک منتقد در آمد ( و مشاور پیشین ریچارد نیکسون هم بود) ابداع شده و سپس اندیشمندان چپ که برای مدت طولانی نقش اساسی در بررسی واقعیت مالیگرایی داشتند، آن را بهکار بردند.
تا قبل از دههی ۱۹۹۰ روند مالیگرایی عمدتا به عنوان «انفجار مالی»- یعنی انتقال درازمدت از تولید به بخش مالی درکلیت اقتصاد بکار گرفته می شد. به عنوان مثال، در کتاب «رکود و انفجار مالی» (انتشارات مانتلی ریویو، ۱۹۸۷) نوشتهی هری مگداف و پل سوییزی. بر اهمیت این تغییرات در عملکرد سرمایهداری تأکید شد، سوییزی در مانتلی ریویو، شمارهی سپتامبر ۱۹۹۷ «از مالیگرایی فرایند انباشت سرمایه» سخن گفت.
وقتی کریپنر در ۲۰۱۱ کتاب «سرمایهایکردن بحران» ( انتشارات دانشگاه هاروارد) را مینوشت به این بررسیهای پیشین مارکسیستها که بر نگاه او اثر گذاشته بودند استناد کرد. با این وصف، رابرتز اصرار میکند که مبدع این واژه کریپنر بوده و میگوید برخلاف نظریهپردازان مارکسیست و غیر مارکسیست که پیش از کریپنر آمدهاند او «احتمالاً اولین کسی است که با استفاده از واقعیتهای صریح، برای مثال رشد بانکداری در سایه، بازار مشتقات، ارزش تعلق یافته به سهامداران و بدهکاری خانوارها کوشید مفهوم مالیگرایی را تعریف کند». متأسفانه ادعای رابرتز در اینجا نادرست است. همهی این پدیدهها چه از نظر نظری و چه عملی در پژوهشهای پیشین دربارهی مالیگرایی از سوی نظریهپردازانی بیشمار، مارکسیست و غیر مارکسیست بیان شدهاند. با این همه پس از بحران بزرگ مالی ۰۹-۲۰۰۷ در میان تحلیل گران لیبرال این تمایل وجود داشت که همهی تأکید را به جای «جنگل»، یعنی رشد بخش مالی در پیوند با بخش تولیدی، برروی «درخت» – یعنی سازو کارهای متعدد سوداگرانه – بگذارند. دلیل اصلی این تأکید- یعنی تأکید بر روی درخت و ندیدن جنگل – هم این است که درایدئولوژی کنونی سرمایهداری نمیتوان مالیگرایی را به طور جدی به پرسش گرفت چون بخشی از ساختار اساسی انباشت کنونی است. در بهترین حالت، همان طور که نوشتهی کریپنر نشان میدهد مالیگرایی را میتوان به یک فرایند ادواری تقلیل داد که براساس مقررات یا فقدان آنها بنا شده است و روندهای درونی براساس تلهی رکود-مالیگرایی را دستکم میگیرد. آنچه که تفاوت تئوری مارکسیستی را در این زمینه نشان میدهد درست برعکس بررسی مناسبات مالیگرایی با رکود سرمایهگذاری و انباشت است.
اختلاف عمدهی ما با دیدگاه رابرتز از این جا آغاز میشود که او گوید:
«مالیگرایی در حال حاضر بهعنوان یک مفهوم عمدتاً برای توصیف مرحلهی تازهای در سرمایهداری بهکار گرفته میشود که در آن سود نه نتیجهی بهرهکشی در فرایند تولیدی بلکه از بهره کشی مالی در فرایند توزیع (که چیزی که شبیه رباخواری است) ریشه دارد. درحال حاضر این بخش مالی است که سلطه دارد و به همین دلیل، سرمایهداری به صورت روزافزونی غیرمولد شده است. بحرانها در نتیجه پیآمد بیثباتی مالی و بیتوجهی هستند نه این که به تضادهای موجود سرمایه و فرایند تولید مربوط باشند. بخش مالی، و نه سرمایه آن گونه که مارکس ۱۵۰ سال پیش می گفت – درحال حاضر دشمن طبقهی کارگر است. اگرمعنای مالیگرایی این باشد (که من فکرمیکنم در میان خیلیها این چنین است) در آن صورت فکر نمیکنم که مارکسیسم میتواند یا باید مالک این مفهوم باشد. نتیجهاش البته کنارگذاشتن تئوری ارزش کار، درک نادرست از شیوهی عملکرد سرمایهداری مدرن و سرانجام سیاستهای رفرمیستی است.»
ما از درک این مواضع عاجزیم. با توجه به سلطهی ایدئولوژی لیبرالی، مفاهیم لیبرالی از شماری از این پدیدهها، برای نمونه دموکراسی، سرمایهداری، طبقه، انحصار، بحران محیط زیست، و حتی سوسیالیسم میتواند حاکم باشد که تنها شیوهی مؤثر کنار زدن آنها هم نقدی است که ناکامل بودن مفهومپردازی و تناقضهای درونیشان را نشان میدهد. بررسی انتقادی بهدشواری میتواند این مفاهیم را رد کند چون بههرحال آنها به پدیدههای واقعی مربوط میشوند اگرچه بررسی لیبرالی این مفاهیم را مخدوش ارایه میدهد. همین نکته دربارهی مفهوم مالیگرایی وجود دارد. تا آن جا که پدیدهی اساسی در زمان ماست، باید خیلی جدی گرفته شود و باید موضوع انتقاد باشد. پذیرش واقعیت مالیگرایی با پذیرش تئوری ارزش ـ کار تناقضی ندارد چون تئوری ارزش ـ کار برای درک قوانین حرکت سرمایهداری چه به طور کلی و جه در رابطه با سرمایهی مالی انحصاری زمان ما اساسی است. به گمان ما این دورهی تازهای در سرمایهداری به گونهای که در تئوری مارکسیستی میفهمیم نیست بلکه تنها فاز جدیدی در سرمایهداری انحصاری است.
تأکید بر سلب مالکیت (سود از طریق ازخودبیگانگی) که در سرمایهی مالی انحصاری حاکم کنونی نقش اساسی را ایفا میکند نافی تئوری استثمار نزد مارکس نیست. هم استثمار و هم سلب مالکیت از داراییها در یک تقابل دیالکتیکی با یکدیگر در بررسی مارکس حیّ و حاضرند. هم چنین انتقاد از مالیگرایی با مفاهیم مارکسیستی هم سر از سیاست رفرمیستی در نمی آورد چون همان طور که مگداف و سوییزی گفته بودند مالیگرایی با «بحرانهای حلناشدنی» سرمایهداری عجین شده و این آن چیزی است که در زمان خودمان هرروزه شاهد آن هستیم که انقلاب تنها راه برونرفت از آن است. یک دهه پس از بحران بزرگ مالی جهانی هر تحلیلی که از بررسی مالیگرایی غفلت کند، به نظر ما بهقدر کافی با سرمایهداری کنونی درگیر نشده و بنیان ضروری پیروزی نهایی خود را برقرار نکرده است: یعنی سلب مالکیت از سلب مالکیتکنندگان.
برای مطالعهی مقالاتی از مایکل رابرتز (و در نقد وی) روی تصویر زیر کلیک کنید:
برای مطالعهی مقالاتی از جان بلامی فاستر (سردبیر مانتلی ریویو) در سایت «نقد اقتصاد سیاسی» روی تصویر زیر کلیک کنید:
برای مطالعهی مجموعهی تألیفات و ترجمههای احمد سیف در سایت نقد اقتصاد سیاسی روی پیوند زیر کلیک کنید:
متن انگلیسی یادداشت مایکل رابرتز را در پیوند زیر بخوانید:
https://monthlyreview.org/2019/04/01/owning-financialization/
متن انگلیسی پاسخ به رابرتز را در پیوند زیر بخوانید:
https://monthlyreview.org/2019/04/01/the-critique-of-financialization/
پینوشت
۱. The Editors, Notes from the Editors, Monthly Review70, no. 8 (January 2019): 64–۶۳; Michael Roberts, “Financialisation or Profitability?” Michael Roberts blog, November 27, 2018, http://thenextrecession.wordpress.com.
دیدگاهتان را بنویسید