نقد اقتصاد سیاسی

برچسب: مارکسیسم سیاسی

جامعه‌شناسی تاریخی ماتریالیستی و انقلاب‌ها / جرج سی. کامنینل / ترجمه‌ی ابراهیم محمودی

چیزهای زیادی را می‌توان از پویش سیاسی طبقاتی از دل تجربیاتی همچون انقلاب فرانسه و دیگر انقلاب ‎های بزرگ گذشته آموخت. به محض اینکه از یوغ اسارت‌بار نظریه‌ی اجتماعی تک‌خطی رها شویم، تجارب تاریخی ویژه‌ی این مبارزات، الگوهایی جدید آشکار می‌کنند که به ما درس‌هایی دیگر می‌آموزند. شکست‌های جامعه‌شناسی تاریخی مارکسیستی و غیرمارکسیستی متأسفانه موجب شده تا بسیاری از متفکران به‌کلی از تلاش برای فهم توسعه‌ی اجتماعی تاریخی به شکلی نظام‌مند سر باز زنند. می‌توان امیدوار بود که بار دیگر الهام‌گرفتن تحقیق‌ها و تحلیل‌ها از مسائل مطروح در بحث انقلاب فرانسه و گذار به سرمایه‌داری، هم به احیای جامعه‌شناسی تاریخی بینجامد و هم جایگاه مرکزی آن را در نظریه‌ی اجتماعی معاصر اعاده کند.

بریتانیا در برابر فرانسه:  چند راه ویژه؟ / الن میک‌سینزوود / ترجمه‌ی حسن آزاد

توصیف انقلاب فرانسه هم‌چون انقلاب بورژوایی امر معقولی است – یعنی مبارزه‌ای بین بورژوازی و اشراف – اما این انقلاب به سرمایه‌داری ربطی ندارد. یک بورژوای انقلابی نمونه‌ یک سرمایه‌دار و یا حتی یک تاجر پیش‌سرمایه‌دار نبود، بلکه یک صاحب‌مقام اداری یا فردی دارای تخصص حرفه‌ای بود؛ که مخالفت او با اشراف نه در راستای پیشبرد سرمایه‌داری، بلکه مبارزه علیه امتیازهای اشرافیت و دستیابی به عالی‌ترین مقامات دولتی بود. از سوی دیگر، انقلاب انگلیس را می‌توان به شکل منطقی خود یک انقلاب سرمایه‌دارانه توصیف کرد. چون در مالکیت سرمایه‌داری ریشه داشت، و حتی طبقه‌ای آن را رهبری می‌کرد که اساساً سرمایه‌دار تلقی می‌شد؛ اما به معنای خاص کلمه بورژوا نبود. نه‌تنها بین بورژوازی و اشراف انگلیسی مبارزه‌ای طبقاتی جریان نداشت، بلکه اشرافیت زمین‌دار در این کشور به طبقه‌ی مسلطِ سرمایه‌دار تبدیل شده بود.

خاستگاه سرمایه‌داری / رابرت برنر / ترجمه‌ی بهرنگ نجمی

ما با چالش بغرنجی روبه‌رو هستیم: جایی که استخراج مازاد فئودالی کار می‌کند، اشراف تمایلی به انجام‌رساندن انباشت به‌‌اصطلاح آغازین ندارند؛ با این حال، در بافتار پیشاسرمایه‌داری، و به‌طرز چشمگیری در انگلستان، آن‌ها تنها نیروی اجتماعی هستند که توانایی انجام آن را دارند. پاسخ من به این دشواریْ دوگانه است. نخست، به این نکته توجه می‌دهم که در سراسر سده‌های میانه‌ی متأخر، و به‌ویژه در پی بحران فئودالی قرن چهاردهم، مقاومت دهقانان به‌طور جدی سروری سنتیِ فئودالی را تهدید به سرنگونی کرده و اشراف را واداشته تا برای دفاع از ادامه‌ی موقعیت خود و بازسازی نظام‌های بهره‌کشی، سازمان‌مندی خود را بهبود بخشند. دوم، تأکید بر این‌که در حالی‌که اشراف، در سراسر غرب و شرق اروپا، برای بهره‌کشی از دهقانان از راه اجبار فرااقتصادیْ ناگزیر یا توانا به انجامِ تجدید سازمان و بازتقویت ساختارهای سیاسی در این یا آن شکل بودند، اشراف در انگلستان از چنین گزینه‌ای برخوردار نبودند. با این همه، اگر آن‌ها می‌توانستند کنترلِ زمینِ اجاره‌دارانِ اینک آزاد خود را به‌دست بگیرند، قادر بودند که موقعیت خود  را حفظ کنند. و این درست همان کاری است که آن‌ها انجام دادند.

خاستگاه سرمایه‌داری / کریس هارمن / ترجمه‌ی بهرنگ نجمی

بحث ما بر سر یکی از بزرگ‌ترین دگرگونی‌ها در تاریخ انسان است. هزار و صد سال پیش از این، در غرب اروپا و در سراسر جهان، ۹۸ یا ۹۹ درصد از مردم در روستاها زندگی می‌کردند و خودْ غذای مورد نیازشان را تولید می‌کردند؛ شهرها و جاده‌ها اندک و ارتباطات ضعیف بودند؛ سطح سواد پایین بود؛ استفاده از پول ناچیز بود و مبادله‌های اندکی که صورت می‌گرفتند در قالب دادوستد پایاپای بودند. پرسش این جاست که چه‌گونه از دل چنان وضعیتی، جامعه‌ای سر برکشید که در بیش از صد سال گذشته در اروپا با آن روبه‌روایم؛ جامعه‌ای که [اکثریت] مردمان آن در منظومه‌های شهری بزرگ زندگی می‌کنند؛ عموماً غذای مورد نیازشان را ـ که دیگران تولید کرده‌اند ـ از طریق نظام پولی می‌خرند؛ و با رشد عظیم صنعت و ارتباطات مشخص می‌شود. این تحول سترگ، این تغییر شکل، از آن‌چه ما معمولاً فئودالیسم می‌خوانیم، به سرمایه‌داری چه‌گونه رخ داد؟

فقرِ مارکسیسم سیاسی / الکساندر آنیواس و کِریم نیسان جی‌اوغلو / ترجمه‌ی حسن آزاد

در نوشتار حاضر نشان می‌دهیم که مارکسیسم سیاسی از برخی کاستی‌های نظری رنج می‌برد که در میان آن‌ها فقدان ارتباط مداوم بین تجریدهای نظری و تحلیل‌های مشخص تاریخی بیش از هر چیز مسأله‌آفرین است. این ضرورتاً به آن معنا نیست که مارکسیسم سیاسی نمی‌تواند به برخی از پرسش‌های مطرح شده در این مقاله پاسخ نظری ارائه کند. اما پاره‌ای از کاستی‌ها باقی می‌مانند که برای ارائه‌ی نوعی تحلیل نظری باید مورد بررسی قرار گیرد. دو موضوع از اهمیت خاصی برخوردار است. نخست، مارکسیسم سیاسی باید برداشت نظری منسجم‌تری از رقابت بین دولت‌ها در گذشته و حال ارائه دهد. دوم، آن‌ها باید یک تحلیل نظری از خاستگاه تحول سرمایه‌داری ارائه کنند که از صورت‌بندی اروپامدار و انگلیس ‌ـ مدار کنونی‌شان فراتر برود.

بحث درباره‌ی مارکسیسم و تاریخ: اختلاف بر سر چیست؟ / چارلی پُست / ترجمه‌ی حسن آزاد

پاسخی به مقاله‌ی نایل داویدسون

«آیا در مارکسیسم سیاسی چیزی برای دفاع وجود دارد؟»

آیا در مارکسیسم سیاسی چیزی برای دفاع‌ وجود دارد‌؟ / نایل داویدسون / ترجمه‌ی حسن آزاد

مارکسیسم سیاسی با دشواری‌های بیش‌تری روبه‌رو است. این رهیافت به‌طور ‌عام چند جنبه‌ی اساسی ماتریالیسم تاریخی را رد کرده، از روش مارکس در کتاب سرمایه درک نادرستی دارد، و به نظر من به‌طور ضمنی درک غیرقابل دفاعی از سرشت انسان ارائه می‌کند. مهم‌تر از همه، از سرمایه‌داری تعریفی فوق‌العاده محدود به دست می‌دهد که اگر آن را جدی بگیریم ـ به این معنا است که بخش وسیعی از این دنیا هرگز سرمایه‌داری نبوده و حتی اکنون نیز سرمایه‌داری نیست. این نحله‌ی فکری، در راه «جدایی اقتصاد از سیاست در سرمایه‌داری» آن‌چنان راه افراط در پیش می‌گیرد، که دیگر نه دولت سرمایه‌داری به معنای واقعی کلمه، بلکه دولتی در سرمایه‌داری [دولتی که کاملاً از جنس سرمایه‌داری نیست] وجود دارد. در نتیجه، مارکسیسم سیاسی با نظریه‌ی سرمایه‌داری دولتی نیز هم‌خوانی ندارد: برنر و پُست هر دو به‌طور جدی از روایت کلکتیویسم بوروکراتیک جانبداری می‌کنند.

در دفاع از مارکسیسم سیاسی / جونه برچ و پل هایدمن / ترجمه: حسن آزاد

مارکسیسم سیاسی از جریان‌های اندیشه‌سازِ مهمِ معاصر در سنت تفکر مارکسیستی است که آثار ارزشمندی در پهنه‌های گوناگون به‌ویژه در زمینه‌ی سازوکار گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری، مسئله‌ی انقلاب بورژوایی و تحولات سرمایه‌داری معاصر پدید آورده است. بازاندیشی در نظریه‌ی ماتریالیستی تاریخ و مفهوم بنیادین شیوه‌ی تولید را می‌توان مهمترین ره‌آورد این جریان اندیشه‌ساز به‌شمار آورد که خواه با آن موافق باشیم خواه نه، اهمیت و پی‌آمدهای نظری و سیاسی‌اش را نمی‌توان ناچیز شمرد.

مارکسیسم سیاسی / پل بلک‌لج / ترجمه‌ی بهرنگ نجمی

مارکسیسم سیاسی از جریان‌های اندیشه‌سازِ مهمِ معاصر در سنت تفکر مارکسیستی است که آثار ارزشمندی در پهنه‌های گوناگون به‌ویژه در زمینه‌ی سازوکار گذار از فئودالیسم به سرمایه‌داری، مسئله‌ی انقلاب بورژوایی و تحولات سرمایه‌داری معاصر پدید آورده است. بازاندیشی در نظریه‌ی ماتریالیستی تاریخ و مفهوم بنیادین شیوه‌ی تولید را می‌توان مهمترین ره‌آورد این جریان اندیشه‌ساز به‌شمار آورد که خواه با آن موافق باشیم خواه نه، اهمیت و پی‌آمدهای نظری و سیاسی‌اش را نمی‌توان ناچیز شمرد.