چكیدهی مقاله: فیلم «لینكلن» رادیكالیسمی را نشان میدهد كه در طی جنگ داخلی امریكا در ژانویه سال 1865، به واسطهی اتحاد حكومت لینكلن با جمهوریخواهان رادیكال برای پایان دادن به بردگی، پدید آمد. در عین حال این حماسهی هالیوودی، هم ابعاد اقتصادی/طبقاتی و هم تبادل صمیمانهی نامههای بینالملل اول ماركس را با حكومت لینكلن طی همان چند هفتهای كه موضوع فیلم است نادیده میگیرد.
«لینكلن»ِ اسپیلبرگ بر یك ماه خاص و حیاتی از جنگ داخلی امریكا تمركز میكند، بر تضادی كه به منزلهی انقلاب دوم امریكا بود. در ژانویهی 1865، چند ماه پیش از پیروزی اتحاد ایالت های شمالی(نیروهای حامی حفظ وحدت ایالات متحد م.) بر ائتلافیهی ایالات امریکا (کنفدراسیون ایالات جنوبی مدافع برده داری و خواهان جدایی از ایالات متحد. م.)، رئیس جمهور آبراهام لینكلن تصمیم میگیرد برای تصویب سیزدهمین اصلاحیهی قانون اساسی ایالات متحد فشار بیاورد و بردگی را بدون قید و شرط و بدون جبران ِ خسارات بردهداران ملغی كند. این لینكلن بسیار متفاوت با نامزد ریاست جمهوری سال 1860 است، نامزدی كه حاضر نشد خود را تحت عنوان یک طرفدار الغای برده داری در کارزار انتخاباتی معرفی کند؛ یا رئیس جمهوری كه صدور اعلامیه آزادی بردگان را تقریباً تا سال سوم جنگ داخلی، در 1863، به تعویق انداخت. این لینكلنی است كه طی زمان متحول شده است؛ ارتشش حالا 200000 سرباز سیاهپوست دارد و سخنرانیهایش تلویحا اشاره به حقوق شهروندی و انتخاباتی بردگان ِ سابق می کند.
امریكای انقلابی
با فیلمنامهای از نویسندهی مشهور چپ، تونی كوشنر («فرشتگان در امریكا»، «خانهنشین/كابل»)، فیلم ِ اسپیلبرگ نه فقط به خود لینكلن، بلكه همچنین به شخصیت بیچون و چرا انقلابی و ضد بردهدارِ تادیوس استیونز كه لینكلن در آن روزهای سرنوشت ساز ژانویه 1865 با وی متحد شده بود، میپردازد. برخی از نمایشیترین صحنهها مكالمات استیونز با نژادپرست ِ افراطی ِ كنگرهی نیویورك، فرناندو وود، رهبر جناح ِ ضد ِالغای بردگی ِ كنگره را به تصویر میكشد.
در صحنهای دیگر، استیونز برای لینكلن ِ شكاك برنامهی اشغال ِ نظامی درازمدت ِ جنوب را مطرح میكند كه طی آن بردگان تمامی حقوق سیاسی، شامل دسترسی به بالاترین حوزههای انتخاباتی را كسب خواهند كرد و املاك بردهداران سابق توقیف شده و به عنوان اراضی اعطایی به بردگان سابق («40 جریب و یك قاطر» معروف) داده میشود. تمامی این صحنهها بهنحو مؤثری با بازی درخشان دانیل دی لویس (در نقش لینكلن) و حتی بهتر از آن، تامی لی جونز (در نقش استیونز)، با همكاری ِ سالی فیلد (در نقش ماری تود لینكلن) به زیبایی به نمایش در میآیند.
در عین حال، چهره پرنقص دموكراسی ایالات متحده را ، حتی درحالی كه این تغییرات انقلابی در حال اجراست، می توان در سیاستهای شرمآور حمایتی برای كسب آخرین آرا جهت تصویب اصلاحیه و فرستادن آن به ایالات برای تصویب نهایی مشاهده کرد.
بطور كلی در فیلم «لینكلن»، بیش از آنچه در فیلمهای مهم هالیوودی رایج است، چشمانداز ضدبردهداری و ضدنژادپرستی با قطعیت بیشتری ارائه شده است. فیلم از تصویرسازی معمول هالیوود كه جنوبیها را از نظر اخلاقی همتراز با شمالیها، اگر نگوییم برتر، نشان میدهد اجتناب میكند. به جای آن فیلم بر بردهداری و نژادپرستی به عنوان موضوع اصلی در جنگ داخلی تمركز میكند و در عین حال رهبری انقلابی همچون استیونز را در پرتو نوری مثبت و غیرمعمول نمایش میدهد. علاوه براین بحث فریبكارانهی جنوب در مورد «حقوق ایالت ها» افشا میشود و محتوی واقعی آن، یعنی«حقِ» مردم سفید برای به بردگی كشیدن میلیونها انسان دیگر را نشان میدهد.
ابعاد اقتصادی و طبقاتی الغای بردگی
برخی چپها از فیلم به خاطر عدمتاكید بر مبارزهی خودرهایی سیاهان انتقاد كردهاند، چنانكه مثلاً در فیلم «افتخار» ساختهشده در 1989 دیده میشود كه در آن داستان سربازان سیاهپوست هنگ پنجاه و چهار ماساچوست روایت میشود.
با اینكه این نقدها ارزشمند و مهم هستند، میخواهم بر دو موضوع دیگر كه توسط فیلم پوشش داده نشدهاند تمركز كنم: اهمیت اقتصادی بردهداری و الغای بردگی، و دیگری نامههای ردوبدل شده بین كارل ماركس و آبراهام لینكلن كه در همان ماه ژانویهی 1865 كه فیلم برآن متمركز شده نوشته شده اند. این مسائل میتوانست به سادگی، بدون عوض كردن زاویهای كه فیلم از آن منظر این رویدادهای خطیر تاریخی را نمایش میدهد، یعنی رقابت نخبههای سیاسی به جای جنبش مردم، مورد توجه قرار بگیرد. البته موضوع دوم بر موضوع اول تأثیر دارد و برعكس، اما من در اینجا بیشتر به نقدی درونی میپردازم یعنی نقدی كه فیلم را براساس محتوای خودش درنظر میگیرد و به برخی تناقضهایی كه از این محتوا برمیخیزد توجه میكند.
اعلامیهی رهایی بردگان سال 1863 و سیزدهمین اصلاحیهی قانون اساسی در سال 1865 كه اقدام به جنگ 1863 را پایدار كرد، از سایر قوانین مربوط به اعلام رهایی كه در جاهای دیگری وضع شده بود، متفاوت بودند. برای مثال سیاست رهایی بردگان در امریكا از پرداخت هرگونه جبران مالی برای بردهداران سابق جلوگیری كرد. در این مورد قانون امریكا حتی با مصوبهی پیشگام الغای بردگی انگلستان سال 1833 كه مبالغ هنگفتی برای پرداخت جبران آن تهیه دیده بود تفاوت داشت. از این حیث قانون رهایی بردگان به قانون الغای بردگی توسط ژاكوبنهای فرانسوی در 1794 بیشتر شباهت داشت، قانونی كه یك دهه بعد توسط ناپلئون منسوخ شد اما به انفجارِ انقلاب هائیتی كمك كرد.
علاوه براین نقش بردهداری در اقتصاد امریكا حتی مهمتر از نقش آن در اقتصاد انگلستان یا فرانسه بود. در سال 1860 در امریكا حدود چهار میلیون برده، سیزده درصد كل جمعیت را تشكیل میدادند و تحت سلطهی شكلی كاملاً غیرانسانی از سرمایهداری رنج میبردند كه اجازه میداد انسانها همچون رمه خرید و فروش شوند. با قیمت میانگینِ 500 دلار برای هر برده، «دارایی» انسانی بردهداران امریكا بالغ بر 2 میلیارد دلار بود، رقمی كه برای دههی 1860 نجومی شمرده میشد. بنابراین الغای بردگی ِ بدون پرداخت جبران در امریكا بزرگترین سلب مالكیت از مالكیت خصوصی ِ سرمایهداری تا قبل از انقلاب روسیه در سال 1917 محسوب میشود. با یك ضربت كل یك طبقهی اجتماعی محو شد: مزرعهداران جنوب كه قرنهای متمادی ثروت كلانی از تولید شكر، تنباكو، پنبه و سایر محصولات و همچنین از خرید و فروش یك كالای دیگر، خود بردگان، گرد آورده بودند.
لغو بردگی همچنین میلیونها كارگر رسمی دیگر را به طبقهی كارگر امریكا افزود، امكان اتحاد طبقاتی با شکستن مرزهای نژادی و قومی را بسیار سادهتر از زمانی ساخت كه نیروی كار بردگان با نیروی كار آزاد همزیستی داشت. اگرچه در دورهی پس از جنگ میزان اندكی از این اتحاد با شکستن مرزهای نژادی كسب گردید و به مدتی بسیار كوتاه حاصل شد، این مسئله بیش از پیش در دستور كار باقی مانده زیرا طبقهی كارگر ِ امروز امریكا به طور روزافزونی شامل رنگینپوستان، بویژه افریقایی ــ امریكاییها و لاتینی ــ امریكاییها، میشود.
این واقعیتهای طبقاتی و اقتصادی گرچه در فیلم به سود بعد سیاسی نادیده گرفته میشود، از چشم كارل ماركس پنهان نماند. وی در نامهای به تاریخ 29 نوامبر 1964، فقط چند هفته بعد از تأسیس بینالملل اول (انجمن بینالمللی مردان كارگر)، ندا سر داد: «سه سال و نیم پیش، در زمان انتخاب لینكلن، مسئله این بود كه امتیازات بیشتری به بردهداران داده نشود؛ درحالی كه اكنون لغو بردهداری هدف پذیرفته و تا حدی تحققیافته است» و اضافه میكند «هرگز چنین تحول عظیمی به این سرعت واقع نشده است. تأثیر خوبی بر كل جهان خواهد گذاشت» (سائول پدوور، كارل ماركس دربارهی امریكا و جنگ داخلی، نیویورك: مك گروـ هیل، 1972، ص. 272).
نامهی سرگشاده ماركس به لینكلن
همانطور كه در بالا اشاره شد، ماه ژانویهی 1865، هنگامی كه لینكن به سمت جناح چپ متمایل شد و با استیونز همپیمان شد، همچنین ماهی بود كه ماركس و لینكلن به تبادل علنی نامههایشان پرداختند. بعد از انتشار «سخنرانی افتتاحیه»ی بینالملل اول (به قلم ماركس) و «قوانین عمومی» عضویت در آن، هردو در نوامبر 1864، بیانیهی عمومی بعدی بین الملل اول نامهای سرگشاده به لینكلن بود كه پیروزی بزرگش را در انتخابات نوامبر 1864 تبریك میگفت. پیشنویس نامه به لینكلن را ماركس تهیه كرده بود و گروه بزرگی از كنشگران کارگری و سوسیالیست شامل «كارل ماركس، دبیر مكاتبات برای آلمان» آن را امضا كرده بودند.
در آن زمان ریاستِ سفارت امریكا در لندن را چارلز فرانسیس آدامز بعهده داشت، یک طرفدار الغای برده داری از ایالت ماساچوست و از یكی از برجستهترین خانوادههای سیاسی امریكا. بیتردید آدامز نسبت به برخی از مسائل مطرح در بینالملل آگاه بود چرا كه پسر خود هنری را برای مشاهده و تهیهی گزارشی از گردهماییهایی كه كارگران انگلیسی از سال 1862 سازماندهی میكردند، فرستاده بود. گردهمایی هایی برای مقابله با فراخوان های سیاستمداران انگلیسی و رسانههای غالب طرفدار ِ مداخله انگلستان در جنگ داخلی آمریکا به منظور حمایت از جنوب. این گردهماییها بسیاری از رهبران آیندهی اینترناسیونال را نمایان كرد و حضور هنری آدامز ثروتمند در میان شركتكنندگان طبقهی كارگر یقیناً بسیار مشهود بوده است. علاوه بر هدف جمعآوری اطلاعات، حضور پسر آدامز میتوانسته با هدف درخواست کمک از طبقهی کارگر انگلستان و دور زدن رهبران دولتشان باشد.
در دسامبر 1864 بینالملل پیشنهاد داد كه هیئتی 40 نفره از كارگران نامه را به سفارت تحویل دهند و توسط سفارت پذیرفته شوند. با اینكه آدامز سفیر این اقدام را نپذیرفت، «خطابیه به پرزیدنت لینكلن» از سوی بینالملل به سفارت تحویل داده و همچنین در چند روزنامهی وابسته به جنبش كارگری انگلیس چاپ شد. بخشی از آن به شرح زیر است:
«ما به مردم امریكا برای انتخاب مجدد شما با اكثریتی بزرگ تبریك میگوییم. اگر مقاومت در برابر قدرت بردهداری شعاری محتاطانه در نخستین انتخابات شما بود، شعار جنگی پیروزمندانه انتخاب مجدد شما، مرگ بر بردهداری است.» ( این نامه، پاسخ آن توسط لینكلن و سایر متون وابسته به آن در كتاب انقلابی ناتمام: كارل ماركس و ابراهام لینكلن، اثر روبین بلكبورن، انتشارات ورسو، لندن 2011 انتشار یافته است. )
نامهی یادشده چنین ادامه مییابد:
«از آغاز ستیز عظیم امریكا، كارگران اروپایی بهطور غریزی پی بردند كه پرچم ستارهدار [امریكا] سرنوشت طبقهشان را رقم میزند.»
این جملهی اخیر تنها به احساسات عمیق ِ ضد بردهداری كارگران بریتانیا و گردهماییهای تودهای كه در حمایت از شمال سازمان یافته بود اشاره نمیكرد، حمایتی كه مداوم بود حتی با وجود آنكه سیاستمداران و رسانههای حاكم به كارگران میگفتند كه در صورت دفاع از دخالت بریتانیا برای شكستن محاصرهی بنادر جنوب آمریكا توسط لینكلن صدور پنبه از آن سوی دریا میتواند جریان یابد و به بیكاری تودهای ناشی از آن محاصره خاتمه دهد. جملهی یادشده دربارهی ارتباط بین سرنوشت ایالات متحد و طبقات كارگر اروپا، همچنین ریشه در واقعیتی تلخ داشت. طبقهی كارگر انگلستان (و حتی فراتر از آن كل قاره اروپا) به واسطهی شرط مالكیت از حق رای محروم شده بودند و به امریكای آن زمان به عنوان تنها تجربه از دموكراسی سیاسی مینگریستند. نتیجهی این امر یكی از بهترین نمونههای همبستگی بینالمللی پرولتری بود.
همانطور كه ماركس در جریان این بسیجهای كارگری در اوایل جنگ [داخلی آمریكا] اشاره كرد:
«مردم واقعی انگلستان، فرانسه، آلمان، به آرمان ایالات متحد چون آرمان خود، چون آرمان آزادی، مینگرند و به رغم تمامی سفسطههای مزدورانه، خاك ایالات متحد را خاك آزاد ِ میلیونها بیزمین اروپایی، چون سرزمین موعودشان، میدانند كه اكنون باید اسلحه بهدست در مقابل سلطهی پلید بردهداران از آن دفاع کرد… مردم اروپا میدانند كه برده سالاری جنوب آن جنگ را با این ادعا شروع كرد كه ادامهی بردهسالاری دیگر با دوام اتحادیه [آمریكا] همساز نیست. درنتیجه مردم اروپا میدانند كه جنگ برای دوام اتحادیه جنگی است علیه تداوم بردهسالاری. در این چالش، بالاترین شكل خودگردانی مردمی، كه تا كنون تحقق یافته به پستترین و بیشرمانهترین شكل بردهداری انسانی كه در سالنامههای تاریخ ثبت شده اعلان جنگ میدهد.» (ماركس، «لندن تایمز و لرد پالمرستون، نیویورك تریبون، 21 اكتبر 1861).
در نامهی ماركس به لینكلن، از جانب بینالملل همچنین اظهار میشود:
«مادامی كه كارگران، این نیروی سیاسی واقعی شمال، اجازه میدادند بردهداری جمهوریاشان را بیحرمت كند، مادامی که در مقابل «كاكاسیاهها» که بدون رضایت خودشان مورد سلطه قرار گرفته و فروخته می شدند، کارگران لاف میزدند كه بالاترین امتیاز كارگر سفید پوست این است كه خود را میفروشد و خود ارباب خود را انتخاب میكند، آنها نمیتوانستند به آزادی واقعی کارگران دست یابند یا از مبارزهی برادران اروپایی خود برای رهایی حمایت كنند؛ اما این سد ِ پیشرفت با دریای خون جنگ داخلی زدوده شده است .
جواب علنی لینكلن به ماركس
در 28 ژانویهی 1865، در مقابل شگفتی و مسرت ماركس و سایر اعضای بینالملل سفارت امریكا توسط آدامزِ سفیر پاسخی علنی انتشار داد. ماركس در نامهای به انگلس به تاریخ 10 فوریه، آشكارا با غرور مینویسد كه لینكلن تصمیم گرفته پاسخی پرمایه به طبقهی كارگر و سوسیالیستها بدهد و نه به لیبرالهای انگلیسی كه به او تبریك گفتهاند:
« این واقعیت كه لینكلن با چنین لحن محترمانهای به ما و به انجمن بورژوایی رهایی با لحنی تند و كاملاً رسمی پاسخ میدهد، دیلی نیوز را چنان آزرده كرد كه پاسخ لینكلن به ما را منتشر نكردند…. تفاوت بین پاسخ لینكلن به ما و به بورژوازی چنان جار و جنجالی ایجاد كرده كه «باشگاه»های وست اند[1] بشدت دچار ناراحتی شدهاند. میتوانی درك كنی كه چقدر این پاسخ برای افراد ما مایهی خشنودی بوده است.»
اگرچه پاسخ به بینالملل را آدامزِ سفیر امضا كرده بود، درعین حال او كاملاً روشن كرد كه لینكلن نامهی آنها را خوانده و آدامز به نام او سخن گفته است و نه فقط از جانب خودش: «دستور دارم به شما اطلاع دهم كه خطابیهی شورای مركزی اتحادیهی شمابه موقع توسط این سفارت به رئیس جمهور ایالات متحده فرستاده شده بود، توسط او دریافت شده است.»
با توجه به رویدادهای ژانویهی 1865 كه در فیلم نیز نشان داده شده است، و در جریان آن لینكلن به شدت مشغول جمعآوری رأی برای سیزدهمین اصلاحیه بوده است، حتی نكتهی جالبتر این است كه او وقت گذاشته تا چنان پاسخی را بدهد. و با همزمانی عجیب و تكاندهندهی رویدادها، پاسخ لینكلن به بینالملل درست سه روز قبل از اینكه مجلس نمایندگان امریكا بر كارشكنیهای تعداد زیادی از سیاستمداران نژادپرست غلبه كند و در تاریخ 31 ژانویه برای به تصویب رساندن اصلاحیه رأی دهد و آن را برای تصویب نهایی به دولت بفرستد، علنی شد.
پاسخ لینكلن همچنین درسطحی كلی به «دوستان بشریت و پیشرفت درسراسر دنیا» كه ایالات متحد به آنها تكیه داشت، اشاره میكند؛ اشارهی غیر مستقیم به گردهمایی های كارگران انگلستان كه در طی سالهای اول جنگ در سد كردن حركات مداخلهگرانهی انگلستان به نفع جنوب نقش بسیار حیاتی داشتند، كارگرانی كه بهواسطهی شرط مالكیت فاقد حق رأی بودند. این اشاره غیر مستقیم با آخرین جمله روشنتر میشود كه اظهار میكند حكومت ایالات متحد میتواند «به واسطهی شهادت راسخ كارگران اروپایی بر اینكه نگرش ملی به نفع تأیید [اتحادیه] است و صمیمانهترین همدلی با آن میشود، دلگرمیهای بیشتری كسب كند.» نمیتوان دورهی بحرانی دیگری را به یاد آورد كه حكومت امریكا چنین آشكارا از طبقهی كارگر بینالمللی برای حمایتش تشكر كرده باشد، چه رسد به اینكه از یك سازمان طبقهی کارگر سخن بگوید كه توسط سوسیالیستها رهبری شود.
انقلابهای ناتمام: دهههای 1860 و 1960
این مكاتبه بین ماركس و لینكلن تصویری چشمگیر از واقعیت جنگ داخلی به عنوان دومین انقلاب امریكا، كه از اولی در سال 1776 بسیار رادیكالتر بود، ارائه میدهد. یقیناً این انقلابی بورژوایی بود و نه سوسیالیستی، اما حمایت جناح چپ آن ــ و سرانجام ناموفق ــ از دگرگونی اساسی مالكیت ارضی در جنوب حتی بر چیزی رادیكالتر دلالت دارد. سرشت ناتمام این انقلاب، كه باعث توقف آن در مرحلهی رهایی سیاسی بردگان سابق شد و سپس بعد از سال 1876 حتی آن را هم فسخ كرد، موضوعی است كه تا به امروز هم هنوز ایالات متحد امریكا را آزار میدهد.
در قرینهای ترسناك، انقلاب ِ حقوق شهروندی در دهههای 1950 و 1960، كه بالاخره تمامی آنچه را كه توسط قوانین و اصلاحیههای دهههای 1860 و 1870 وضع شده بود به بنیادی دائمیتر تبدیل كرد، تحت فشار رویدادها در مرحلهی آزادی سیاسی متوقف شد. این مسئله امروزه ما را بااین نتیجهی متناقض روبرو میكند كه امریكا اولین رئیس جمهور سیاهپوست خود را درست در زمانی برگزیده كه مردان و زنان سیاهپوست، بیش از همیشه در تاریخ این کشور، در دنیای غیرانسانی زندانها و محبسهای امریكا تقریباً فراموش شدهاند و میپوسند.
و فیلم «لینكلن» هم كه به این مسائل اشاره ندارد از بسیاری جهات فیلمی ناتمام است. حتی براساس محتوای خود فیلم، یعنی نگرش به تاریخ از زوایهای که بیشتر به رویدادهای جاری میان نخبگان سیاسی میپردازد تا به تودههای مردمی كه به این رویدادها واكنش نشان دادهاند، این فیلم نتایج رادیکال خود را تابه آخر پیگیری نمی کند. مثلاً از به تصویركشیدن برنامهی جمهوریخواه رادیكال، استیونز، ناتوان است. اما این امر که یک فیلم هالیوودی ساخته جریان اصلی حاکم بر سینما حتی یک بخش از این صفحه ی تاریخ انقلابی را آشکار ساخته، صفحه ای که به زعم مارکس «تاثیری بر تمامی جهان» داشت، نشانگر دگرگونیهایی عمیق در جامعه و فرهنگ امروز ایالات متحد آمریکاست.
19 دسامبر 2012
كوین اندرسون نویسندهی ماركس در حاشیهها: دربارهی ناسیونالیسم، قومیت و جوامع غیرغربی (این كتاب به فارسی تحت عنوان قومیت و جوامع غیرغربی، با ترجمهی حسن مرتضوی، نشر ژرف، تهران 1390 انتشار یافته است ـ م.)
[1]. West End بخش غربی لندن ِ مركزی (انگلستان) كه به خاطر فروشگاهها و تئاترهای مدش معروف است.