نقد اقتصاد سیاسی

جهان در دوران ترامپ / امانوئل والرشتاین

cp-150817_trump

پیش‌بینی کوتاه‌مدت، نامطمئن‌ترین فعالیت‌هاست. من طبعاً هیچ‌گاه تلاش نمی‌کنم چنین کاری انجام دهم، بلکه آن چه را که در دوره‌های طولانی تاریخی جریان دارد و پی‌آمدهای محتملش را تحلیل می‌کنم. اما این بار تصمیم گرفته‌ام به یک دلیل ساده پیش‌بینی کوتاه‌مدت انجام دهم. گمان می‌کنم که اینک توجه همگان در همه‌جا به آن‌چه در کوتاه‌مدت رخ خواهد داد معطوف است . به نظر می‌رسد هیچ دلمشغولی دیگری وجود نداشته باشد. نگرانی در حد اعلای خود است و لازم است با آن دست و پنجه نرم کنیم.

 اجازه دهید بحث را این‌گونه آغاز کنم که 95 درصد سیاست‌هایی که دونالد ترامپ در نخستین سال کارش دنبال خواهد کرد مطلقاً وحشتناک است، بدتر از آن‌چیزی است که پیش‌بینی می‌کردیم. هم‌اکنون می‌توان در انتصاب‌های مهمی که انجام داده این را مشاهده کرد. در عین حال، وی احتمالاً گرفتار مشکلاتی جدّی خواهد ‌شد.

این پی‌آمد تناقض‌آمیز، حاصل منش سیاسی او است. اگر نگاه کنیم که وی چه‌گونه برنده‌ی انتخابات ریاست‌جمهوری در ایالات متحده شد، می‌بینیم وی با تکنیک حساب‌شده‌ی لفاظی تمام رقبایش را پشت سر گذاشت. از سویی وی از زبانی رمزآمیز استفاده کرد تا در پاسخ‌گویی به نگرانی‌های عمده‌ی شهروندان امریکایی دایماً اظهاراتی ارائه کند که دریافت‌کنندگانش آن را همچون پشتوانه‌ای برای سیاست‌هایی گمان کنند که آلام متعددشان را تسکین خواهد داد. وی اغلب با توییت‌های مختصر یا تظاهرات عمومی که سفت و سخت کنترل می‌شد این کار را انجام می‌داد.

 از سوی دیگر، او درباره‌ی سیاست‌های مشخصی که دنبال خواهد کرد همواره سربسته سخن می‌گفت. گفته‌های او همواره با تفسیرهای پیروان عمده‌اش دنبال می‌شدند و این تفسیرها اغلب کاملاً متفاوت و حتی در تقابل با یکدیگر بود. در واقع، از وی به دلیل اظهارات صریح و قطعی‌اش ستایش می‌شد، در حالی‌که او دیگران را بخاطر سیاست‌های دقیق‌شان بی‌اعتبار می‌کرد. این روشی است که به شکلی جادویی مؤثر است. این روش وی را به این‌جا رساند و به نظر می‌رسد قصد دارد در دوران ریاست جمهوری‌اش همچنان از این روش بهره ببرد.

 عنصر دیگری در منش سیاسی وی وجود داشته است. وی با هر تفسیری تا آن‌جا مدارا می‌کرد از رهبری وی حمایت کرده باشد. اگر در مورد حمایت کسی از شخص او کمی دودل بود ، با حمله‌ به وی در سطح عمومی از او انتقام می‌گرفت. او به بیعت کامل نیاز داشت و تأکید می‌کرد که این بیعت را باید به نمایش گذاشت. او توبه‌ی ندامت‌آمیز را می‌پذیرفت اما سخن تردیدآمیز درباره‌ی شخصیت‌اش را خیر.

 به نظر می‌رسد که وی بر این باور است که در بقیه‌ی نقاط دنیا هم این روش به‌خوبی به وی خدمت می‌کند: سخنوری قدرتمندانه، تفسیرهای ابهام‌آمیز خیل متنوع پیروانش و در پایان سیاست‌های عملی نسبتاً غیر قابل‌پیش‌بینی.

گویا وی فکر می‌کند در جهان امروز غیر از ایالات متحده تنها دو کشور اهمیت دارند ـ روسیه و چین. همان‌طور که رابرت گیتس و هنری کیسینجر تأکید کرده‌اند وی از شیوه‌ی نیکسون به شکلی معکوس بهره می‌برد. نیکسون با چین توافق کرد تا روسیه را تضعیف کند. ترامپ با روسیه توافق می‌کند تا چین را تضعیف کند. به نظر می‌رسد این سیاست برای نیکسون مؤثر بود. آیا برای ترامپ هم مؤثر خواهد بود؟ چنین فکر نمی‌کنم، چراکه جهان 2016 با جهان 1973 کاملا متفاوت است.

بنابراین، اجازه دهید به مشکلاتی که پیشاروی ترامپ است نگاهی بکنیم. بزرگ‌ترین مشکل وی در ایالات متحده بدون تردید با جمهوری‌خواهان کنگره و به‌ویژه آنهایی است که در مجلس نمایندگان حضور دارند. دستورکار آنها همانند دونالد ترامپ نیست. برای مثال، آنها می‌خواهند طرح مراقبت‌های درمانی اوباما را متلاشی کنند. در واقع مایل‌اند تمامی قوانین معطوف به تأمین اجتماعی یک قرن اخیر را لغو کنند. ترامپ می‌داند که این کار شورشی در پایگاه واقعی انتخاباتی‌اش ایجاد می‌کند، چراکه آنان در عین حال که خواهان یک دولت عمیقاً حمایت‌گرا همراه با حرافی‌های بیگانه‌ستیزند، رفاه اجتماعی نیز می‌خواهند.

ترامپ روی مرعوب کردن کنگره و واداشتن آن به پیروی از راهش حساب می‌کند. شاید موفق شود. اما آن‌گاه تناقض‌های دستورکار وی در حمایت از ثروتمندان و حفظ برخی جنبه‌های دولت رفاه نمایان می‌شود. یا کنگره بر ترامپ غلبه می‌کند. و ترامپ زیر بار آن نمی‌رود. آن‌چه وی در این صورت انجام خواهد داد سخت قابل‌پیش‌بینی است. او خودش هم تا آن زمان نمی‌داند، چراکه با وضعیت دشواری از این دست روبه‌رو نشده است.

همین امر در مورد ژئوپلتیک نظام جهانی صادق است. نه روسیه و نه چین حاضر نیستند که دست‌کم از سیاست‌های کنونی‌شان عقب‌ بنشینند. چرا باید چنین کنند؟ این سیاست‌ها برای خودشان مؤثر است. روسیه باردیگر قدرتی عمده در خاومیانه و در کل جهان پساشوروی است. چین به‌آرامی اما با قاطعیت مدعی موقعیت مسلط در آسیای جنوب شرقی و شمال شرقی است و به شکل روزافزونی جایگاه خود در بقیه‌ی جهان را ارتقا می‌هد.

 تردیدی نیست که روسیه و چین هرازگاهی دچار مشکلاتی می‌شوند و هردو حاضرند موقتاً امتیازاتی به دیگران بدهند، اما نه چیزی بیش از این. بنابراین ترامپ باید دریابد که در سطح بین‌المللی سلطان جهان نیست که همه باید از او اطاعت کنند. خُب بعد چه خواهد شد؟

باز هم نمی‌توان حدس زد که اگر تهدیدهای وی نادیده گرفته شوند، چه خواهد کرد. آن‌چه همه از آن هراس دارند این است که وی با توجه به مشرب‌اش به تمهیدات نظامی مبادرت کند. آیا چنین خواهد کرد؟ یا حلقه‌ی نزدیکان بلافصل‌‌اش مانع می‌شوند؟ هیچ کس نمی‌تواند مطمئن باشد. ما همه صرفاً می‌توانیم امیدوار باشیم.

پس وضعیت از این قرار است. به گمانم تصویر زیبایی نیست، اما مأیوسانه‌ هم نیست. اگر در سال پیش رو به ثبات موقتی در ایالات متحده و در نظام جهان به‌طور کلی برسیم، آن‌گاه به تحلیل میان‌مدت دست می‌یابیم. و در آن‌جا این داستان در عین حال که همچنان ترسناک است، دست کم برای آنانی که خواستار جهانی بهتر از امروز هستند، چشم‌اندازهای بهتری خواهد داشت.

یکم ژانویه‌ی 2017

ترجمه‌: نقد اقتصاد سیاسی

© مالکیت معنوی این اثر متعلق به امانوئل والرشتاین و کلیه‌ی حقوق برای ایشان محفوظ است. دانلود کردن، انتقال الکترونیکی به غیر یا پست الکترونیک این نوشته به دیگران و یا قرار دادن آن در پایگاه‌های اینترنتی غیر تجاری، مجاز اعلام شده مشروط براین که تمامی اثر به طور کامل منتشر و بخش مربوط به حق مالکیت معنوی نمایش داده شود. به منظور ترجمه یا انتشار این اثر به شکل چاپی و/ یا به هر شکل دیگر از جمله انتشار آن در پایگاه‌های تجاری روی اینترنت و یا نقل قول از بخش‌هایی از آن با نویسنده در آدرسimmanuel.wallerstein@yale.edu  یا شماره نمابر (۱-۲۰۳-۴۳۲-۶۹۷۶) تماس حاصل فرمایید.

این یادداشت‌ها که دو بار در ماه منتشر می‌گردند، با هدف اندیشیدن به صحنه‌ی جهان معاصر، نهاز نگاه تیترهای خبری آنی، که از منظری درازمدت است.

از امانوئل والرشتاین در نقد اقتصاد سیاسی بخوانید:

امریکا و بقیه‌ی دنیا

اوباما برنده شد: اکنون چه رخ خواهد داد؟

ریاضت، به هزینه‌ی چه کسانی؟

گفت‌گوی کِوان هریس با امانوئل والرشتاین

پس از چاوز

امید در برابر هراس: نگاهی به مجمع اجتماعی جهانی در تونس

سرمایه‌داری در آخر خط

شورش در همه‌جا

چپ جهانی و آشوب در مصر

نظامیان در قدرت

پی‌آمدهای افول امریکا

تنش‌های ایدئولوژیک سرمایه‌داری

سوریه: گرایش دوگانه‌ی ترکیه

امریکا و جهان بعد از ترامپ

درباره‌ی امانوئل والرشتاین در نقد اقتصاد سیاسی بخوانید:

امانوئل والرشتاین و پایان سرمایه‌داری

برچسب‌ها: , ,

دسته‌بندی شده در: نما, نظام جهانی

2 پاسخ

  1. گاهی اوقات توجه به دیدگاه های»بعضا دیالکتیکی» بعضی از تصمیم سازان کنونی حزب دموکرات آمریکا کنشگران اقتصادی، سیاسی ، و اجتماعی ایران را از بی راهه نجات میدهد. در اینجا مایلم مقاله اخیر جورج سوروس میلیاردر آمریکایی و رئیس «بنیاد جامعه باز» را باز نویسی کنم که معتقد است؛ آمریکای ترامپ فرصت مداخله در امور کشورها را ندارد و ناحیه پولی یورو را در آستانه فروپاشی می بیند.
    و توجه شما را به این نکته جلب می کنم که سوروس مجارستانی اصل و کسینجر آلمانی اصل ابدا دشمنی با زادگاه های اروپائی خودشان ندارند، بلکه در شرایط بحران حاد هژمونی جهان سرمایه داری، حتی به بهای قربانی شدن واحد پولی «یورو» بی میل نیستند که سرمایه های مرکزی سرزمین های مادری را از نو حیاتی تازه ببخشند.
    سوروس معتقد است که به همان روشی که پوتین به انتخاب ترامپ یاری رسانید، این احتمال میرود که اتفاق مشابهی در جریان انتخابات های سال 2017 اروپا در کشورهای هلند، آلمان و ایتالیا نیز رخ دهد.
    او نوشته ؛» در فرانسه، هر دو رقیب انتخاباتی اصلی به پوتین نزدیک و مشتاق دلجویی از او هستند و هر کدام از آنان که پیروز شود، تسلط روسیه بر اروپا محقق شده خواهد بود.»

    در اینکه احتمال پیروزی نامزد ریاست جمهوری احزاب راست میانه در فرانسه زیاد است شک نباید کرد. اما اگر ترامپ حمایتگرائی اقتصادی را به ناحیه ی پولی یورو تسری دهد، سناریو محتمل آن است که فرانسه در سال 2017 رهبری اتحادیه اروپائی را از آلمان باز ستاند و چرخشی کامل به سوی چین و روسیه صورت پذیرد.
    دیروز ، بی بی سی خبر داده که در سوم ژانویه سال جدید میلادی نخستین قطار باربری از چین به مقصد لندن، از طریق راه اندازی جاده ابریشم جدید، حرکت کرده است. این قطار باربری از ایستگاه ییوو غربی در استان ژیجانگ، واقع در شرق جمهوری خلق چین عازم ایستگاه راه آهن بارکینگ در لندن شده و با طی مسافتی بیش از دوازده هزار کیلومتر پس از هیجده روز به مقصد خواهد رسید.

    اما، سوروس می نویسد: «من برهه کنونی در تاریخ را بسیار دردناک می دانم. جوامع باز در بحران قرار دارند و انواع مختلفی از جوامع بسته از دیکتاتوری های فاشیستی تا کشورهای مافیایی در حال افزایش هستند. این اتفاق چگونه روی داد؟ تنها توضیح من برای این مسئله این است که رهبران منتخب نتوانستند به انتظارات و آمال مشروع رأی دهندگان پاسخ دهند و رأی دهندگان نسبت به روایت های کنونی دموکراسی و سرمایه داری دلسرد و ناامید شدند. خیلی ساده است؛ بسیاری از مردم احساس کردند که نخبگان دموکراسی آنان را ربودند.
    پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت ظاهر شد که به اصول دموکراسی و بازار آزاد متعهد بود. تحول مهم از آن زمان تا کنون جهانی شدن بازارهای مالی بوده است.
    به این علت که سرمایه مالی بخش مهمی از توسعه اقتصادی است و تعداد کمی از کشورها در جهان در حال توسعه می توانند سرمایه کافی بومی تولید کنند، جهانی شدن مانند آتش سوزی گسترش یافت. سرمایه مالی می تواند آزادانه منتقل شود و از مالیات و قوانین بگریزد.
    جهانی شدن پیامدهای اقتصادی و سیاسی گسترده ای داشته و از جمله نابرابری در میان کشورهای مختلف اعم از کشورهای ثروتمند و فقیر را افزایش داده است. در جهان توسعه یافته، مزایای آن بیشتر نصیب صاحبان سرمایه شده که کمتر از یک درصد جمعیت هستند. فقدان سیاست های توزیع مجدد، منبع اصلی نارضایتی مورد استفاده مخالفان دموکراسی است.
    اما عوامل دیگری نیز بخصوص در اروپا در این مساله نقش داشته اند.
    در اتحادیه اروپا پس از بحران مالی سال 2008 میلادی، آنچه در گذشته اتحادی از کشورهای برابر بود به رابطه ای بین وام دهندگان و بدهکاران تبدیل شد و بدهکاران در عمل به تعهدات خود دچار مشکل شدند و وام دهندگان شروطی را تعیین کردند که بدهکاران مجبور به اطاعت از آن بودند. این رابطه نه داوطلبانه و نه مبتنی بر برابری بوده است.
    آلمان به عنوان قدرت مسلط در اروپا ظاهر شد اما نتوانست به تعهدات یک قدرت هژمون موفق عمل کند. یکی از این تعهدات این است که یک قدرت هژمون موفق باید فراتر از منافع محدود خود نگاه کند و به منافع مردمی که به آن متکی هستند توجه داشته باشد. رفتار آمریکا پس از جنگ جهانی دوم را با رفتار آلمان پس از بحران مالی 2008 مقایسه کنید. آمریکا طرح مارشال را اجرا کرد که به توسعه اتحادیه اروپا منجر شد؛ آلمان یک برنامه ریاضتی اعمال کرد که منافع محدود آن را تأمین می کرد. آلمان پیش از اتحاد نیروی اصلی (آلمان غربی و شرقی) محرک همبستگی و اتحاد بود. کمک و نقش آلمان را در تأمین خواسته های مارگارت تاچر درباره بودجه اتحادیه اروپا را به یاد بیاورید.
    اما اتحاد آلمان بر اساس برابری دو طرف (آلمان غربی و شرقی) بسیار پرهزینه بود و آلمان آنقدر ثروتمند نبود که تعهدات بیشتری بر عهده بگیرد. هنگامی که وزیران دارایی اتحادیه اروپا اعلام کردند که هیچ موسسه مالی مهم دیگری اجازه شکست ندارد، آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان با تعبیر درست آمال رأی دهندگان اعلام کرد که هر کشوری باید مراقب مؤسسات خود باشد. این سرآغاز فرایند از هم گسیختگی بود.
    پس از بحران مالی 2008، اتحادیه اروپا و منطقه یورو بطور فراینده ای دچار نقص کارکردی شدند. منطقه یورو قربانی قوانین قدیمی شد؛ اصلاحات به شدت مورد نیاز تنها از طریق یافتن گریزگاه هایی در آنها قابل اجرا شدن بود و مؤسسات به این ترتیب بطور فزاینده ای دچار پیچیدگی و رای دهندگان دچار بیگانگی شدند.
    ظهور جنبش های ضد اتحادیه اروپا نیز عملکرد مؤسسات را با مشکل بیشتری رو به رو کرد و این نیروهای ضد یکپارچگی در سال 2016 به علت برگزیت و نیز انتخاب دونالد ترامپ و رأی نه مردم ایتالیا به اصلاح قانون اساسی، تقویت شدند.
    دموکراسی اکنون درگیر بحران است. حتی آمریکا به عنوان دموکراسی اصلی جهان یک فریبکار و دیکتاتور بالقوه را به عنوان رئیس جمهوری انتخاب کرد. هر چند ترامپ پس از انتخابش لحن خود را ملایم تر کرده اما رفتار و مشاوران خود را تغییر نداده است. کابینه مورد نظر او متشکل از ژنرال های بازنشسته و افراطیون بی صلاحیت است.
    اطمینان دارم که دموکراسی در آمریکا انعطاف پذیری خود را ثابت می کند. نهادها و قانون اساسی این کشور از جمله رکن چهارم آن از نیروی کافی برخوردار هستند که در برابر زیاده خواهی قدرت اجرایی مقاومت کنند و از تبدیل یک دیکتاتور بالقوه به دیکتاتور واقعی جلوگیری کنند.
    اما آمریکا در آینده نزدیک گرفتار و مشغول نبردهای داخلی خود خواهد بود و اقلیت های هدف، لطمه خواهند خورد. آمریکا قادر به دفاع و ترویج دموکراسی در بقیه نقاط دنیا نخواهد بود، سهل است که ترامپ قرابت و نزدیکی بیشتری با دیکتاتورها خواهد داشت و این امر اجازه می دهد که برخی از آنان به سازش هایی با آمریکا برسند و برخی دیگر نیز بدون مداخله آمریکا راه خود را بروند. ترامپ رسیدن به قرارداد و انجام معامله را به دفاع از اصول ترجیح می دهد. متاسفانه این رویه مورد علاقه پایگاه اجتماعی او نیز خواهد بود.
    من بطور خاص نگران سرنوشت اتحادیه اروپا هستم که با خطر قرار گرفتن زیر نفوذ ولادیمیر پوتین رئیس جمهوری روسیه قرار دارد و این در حالی است که مفهوم پوتین از دولت با مفهوم جامعه باز آشتی ناپذیر است. او ضعف رژیم خود را شناسایی کرد و فهمید که می تواند از منابع طبیعی بهره برداری کند اما قادر به ایجاد رشد اقتصادی نیست. او از انقلاب های رنگی در گرجستان ، اوکراین و جاهای دیگر احساس تهدید کرد. در ابتدا تلاش کرد رسانه های اجتماعی را کنترل کند اما سپس در اقدامی هوشمندانه از الگوی کاری شرکت های رسانه های اجتماعی برای انتشار اطلاعات نادرست و اخبار جعلی استفاده کرد و با این کار رای دهندگان را گیج و دموکراسی ها را دچار بی ثباتی کرد. او با همین شیوه به انتخاب ترامپ کمک کرد. محتمل است که اتفاق مشابهی در جریان انتخابات های سال 2017 اروپا در کشورهای هلند، آلمان و ایتالیا روی دهد. در فرانسه، هر دو رقیب انتخاباتی اصلی به پوتین نزدیک و مشتاق دلجویی از او هستند و هر کدام از آنان که پیروز شود، تسلط روسیه بر اروپا محقق شده خواهد بود.
    با رکود اقتصادی و از کنترل خارج شدن بحران پناهجویان، اتحادیه اروپا در آستانه شکست و فروپاشی است و در مسیری مشابه اتحاد جماهیر شوروی در اوایل دهه 1990 قرار دارد.( خبرگزاری ایرنا، 12 دی ماه 1395)

  2. نیروهای ناقد نظام سرمایه داری از جمله با تبیین وضع و ترسیم گزینه های محتمل ، در تعیین وضع آینده تأثیر می گذارند . اگر تصور این باشد که « بحران ، میلیتاریسم و جنگ ، ذاتی سرمایه داری وناگزیر است و راه رشد بازدهی نیروی کار و انباشت فزاینده ، از ویرانی و کشتار می گذرد » ، امکان گریز از این مسیر کاهش می یابد ؛ اما اگر از این دیدگاه به جهان نگریسته شود که « مدیریت بحران و گذر از آن در شرایط متفاوت ، متغیر است و می تواند مسالمت آمیز باشد » ، نوع دیگری از تبیین مواضع ، چینش خواست ها و برنامه ها و سازمان یابی در دستور کار قرار می گیرد و می تواند گذر از بحران و غلبه بر آن را کم هزینه تر سازد . بر این پایه ، آن چه در آینده رخ می دهد نتیجه بینش و کنش ناقدان و مخالفان سرمایه داری هم هست ، ناقدانی که اگر فراتر از توصیف گزینه های پیش رو و بیان آرزوها ، ارایه تاکتیک های بهره گیری از ظرفیت های کنونی را در پیش گیرند ، بسی مؤثرتر خواهند بود .