نقد اقتصاد سیاسی

اقتصاد ژئوپلیتیکی نفوذ چین در ایران / حامد سعیدی

 

گسترش حوزه‌ی نفوذ چین در ایران قطعه‌ی کوچکی از یک تصویر بزرگ‌تر در مقیاس جهانی را بازتاب می‌دهد؛ فرآیندی که طی آن چین با سرعت بی‌سابقه‌ای منابع طبیعی جهان را برای تغذیه‌ی رشد فزاینده‌ی اقتصادی‌‌اش می‌بلعد و پابه‌پای آماسیدنِ روزافزون، متقابلاً حجم عظیمی از کالا و سرمایه را به اقتصاد جهانی پمپاژ می‌کند. بر بستر این تحول و تطور شگرف، این رساله از خلال تمرکز بر سیر تاریخی سرمایه‌گذاری‌های چین در بسیاری از پروژه‌های اقتصادی ازجمله در حوزه‌ی نفت و گاز و پتروشیمی، و منافع آن در گسترش شبکه‌های زیرساختی حمل‌ونقل ایران، به بررسی پی‌آمدهای اقتصادی و سیاسی این فرایند در سپهر روابط قدرت میان دو کشور می‌پردازد. این پژوهش در مواجهه‌ی نقادانه با رویکرد دولت‌محوریِ جریان اصلی، مبانی نظری و تحلیلی نوینی را بنیان می‌نهد و با تطبیق «روش تحلیل دیالکتیکی»، نقاب از چهره‌ی ساخت قدرتی بر می‌دارد که برهم‌کنش‌ها و تعاملات در سطح روابط بین‌المللی بر آن استوارند؛ به‌تبع آن از لایه‌های سطحی به ژرفای جامعه رخنه می‌کند و با مفصل‌بندیِ عوامل‌ و نیروهای درگیر در مقیاس و سطوح مختلف، روابط چین و ایران را در پیوند با سازوکارها، تضادهای درونی و قوانین اقتصاد سرمایه‌داری، گرایش خودگستری و انباشت‌محور سرمایه به‌مثابه‌ی درونی‌ترین نیروی محرکه‌ی سرمایه‌داری، واکاوی و تحلیل می‌کند. تحقیق در خصوص واردشدن و نفوذ فزاینده‌ی این قدرت نوظهور در ایران را نه صرفاً در سطح و مقیاس روابط بینادولتی و تجاری در کل، که با برنشاندن آن بر بستر تاریخی و زمینه‌ی فراگیرترِ دگردیسی‌های ژرف سرمایه‌داری در چین، هم‌پیوستگی فزاینده‌ی اقتصاد ملی آن در اقتصاد جهانی و ضرورت‌های توسعه‌ی اقتصادی داخلی‌اش، ردیابی و بررسی می‌کنیم.

بنابراین این پژوهش بنا دارد به تبیین و تحلیل این مسئله بپردازد که چگونه این فرایند به‌طور هم‌زمان با دو پی‌آمد دیالکتیکیِ ژئواکونومیکی و ژئوپلیتیکی، دو فرایند متمایز ولی درهم‌تنیده، همراه خواهد بود. از این نظرگاه، پرسش اصلی این پژوهش بدین شرح است: پی‌آمدهای اقتصادی و سیاسی سرمایهگذاری چین در ایران کدام‌ها هستند؟

با اتخاذ رهیافت انتقادی و دیالکتیکی به‌میانجی مفهوم مرکزی «منطق اقتصاد ژئوپلیتیکیِ امپراتوری سرمایه» و کاربست «روش تحلیل دیالکتیکی»، تلاش می‌کنیم به پرسش اصلی این پژوهش پاسخ دهیم. فرضیه‌های صورت‌بندی‌شده برای پاسخ به این پرسش عبارتند از:

تِز اول ـ اصلی‌ترین پی‌آمدهای اقتصادی سرمایه‌گذاری‌های چین و ساخت شبکه‌های زیرساختی حمل‌ونقل در ایران عبارتند از (1) تشدید روند ادغام اقتصاد ایران در اقتصاد چین به میانجیِ پروژه‌های فرامنطقه‌ای و فراقاره‌ای‌ آن در راستای (2) تأمین اساسی‌ترین ملزومات توسعه‌ی اقتصادی چین و در تحلیل نهایی (3) تقویت و تحکیم فرایند انباشت سرمایه‌ در داخل چین.

تِز دوم ـ اساسی‌ترین پی‌آمدهای سیاسیِ این فرایند عبارتند از (1) حفظ و استمرار پیکره‌بندی توسعه‌ی ناموزون سرمایه‌داری ایران (2) به‌ واسطه‌ی حفظ و تبدیل‌کردن آن به یک اقتصاد تابع در راستای برآوردن متقضیات رشد و توسعه‌ی اقتصادی در چین. متعاقباً، جملگیِ این تحولاتْ (3) تقویت و تثبیت هژمونی، توان‌مندسازی موازنه‌ی قدرت به نفع چین و تفوق برتری‌اش بر ایران را در پی خواهد داشت.

یافته‌های این پژوهش، پیش‌فرض‌های ما را از دو زاویه مورد پشتیبانی و تأیید قرار داده‌اند كه مختصری جوهری از آن را اینجا ارائه کنیم. از یک‌سو درمورد یکپارچگی و هم‌پیوستگی اقتصادی، شواهد و فاکت‌هایی که ارائه کرده‌ایم مؤید این واقعیت است که طی دو دهه‌ی گذشته، ایران بیش از هر زمان دیگری به اقتصاد چین متکی شده است. یکم، چین در قرن بیست‌ویکم به بزرگ‌ترین شریک تجاری ایران تبدیل شده است. افزون بر این ایران در این بازه‌ی زمانی به مقام سومین مقصد بزرگ سرمایه‌گذاری خارجی چین در خاورمیانه صعود کرده است. اگرچه نسبت سهم ایران به کل سرمایه‌گذاری خارجی چین در جهان بسیار ناچیز است، ولی طی دوره‌ی 2004 تا 2019، سرمایه‌گذاری‌های چین روی‌هم‌رفته تقریباً دوسوم کل سرمایه‌گذاری مستقیم خارجی در ایران را تشکیل می‌دهند. ایضاً، سرمایه‌گذاری نسبتاً چشم‌گیر چین در ساخت شبکه‌ی راه‌سازی ایران، روند درهم‌فشردگی اقتصادی این کشور را از طریق «ابتکار کمربند و جاده» تشدید کرده است.

از دیگر سو، پسامدهای کیفی روابط قدرت میان دو طرف نیز قابل سنجش است. یکم اینکه، در سطح معینی از تحلیل، محور و معضل روابط تجاری دوجانبه‌ی چین و ایران، فروش نفت خام، مواد معدنی، محصولات شیمیایی و فلزات اساسی ایران در ازای (عمدتاً) کالاهای سرمایه‌ای و تولیدی و (تا حدی) کالاهای مصرفی بوده است. اگرچه در چند سال اخیر در نتیجه‌ی تحریم‌های آمریکا، سهم ایران از کل واردات نفت چین به‌شدت کاهش یافته، اما در عوض، مجموع کل صادرات کالاهای سرمایه‌ای چین به ایران از حدود ۸۰ درصد در سال ۲۰۰۰ به حدود ۹۵ درصد در سال ۲۰۱۹ افزایش یافته است. بنابراین ایران عملاً به تأمین‌کننده‌ی مواد اولیه برای توسعه‌ی اقتصاد چین و متقابلاً به بازار عمده‌ای برای سرمایه و کالاهای چین تبدیل شده است. علاوه بر این مقصد اصلی سرمایه‌گذاری‌های چین، نه بخش‌های تولیدی و صنعتی، بلکه عمدتاً به بخش‌های انرژی، حمل‌ونقل، فلزات و مواد شیمیایی سرازیر شده‌اند. پی‌آمدهای اقتصادی و سیاسی آن این است که اقتصاد تک‌محصولیِ ایران (استخراج و تولید انرژی‌های فسیلی ـ اعم از نفت و گاز و پتروشیمی) هم‌چنان پابرجا مانده و همواره بر محور تأمین‌کننده‌ی پیش‌نیازهای توسعه‌ی ناهم‌سان اقتصادی در کشورهای پیشرفته‌ی سرمایه‌داری، از جمله اقتصاد نوظهور و روبه‌رشد چین، چرخیده است. به طور انضمامی‌تر، در نتیجه‌ی درهم‌آمیختگی اقتصاد ایران در اقتصاد چین و به‌رغم این درجه از روابط و همکاری‌های اقتصادی در بسیاری از عرصه‌ها، اولی هم‌چنان منبع استخراج و تولید انرژی و مواد خام باقی مانده است و دومی فرایند پرشتاب صنعتی‌سازی اقتصادی را طی می‌کند. در تحلیل نهایی روابط اقتصادی و سیاسی چین و ایران در خدمت بازتولید مناسبات اجتماعی تولید سرمایه‌داری، بازتولید مناسبات طبقاتی و بازتولید ساخت قدرت در هر دو کشور جهت تداوم سلطه‌ی طبقه‌ی سرمایه‌دار و ذی‌نفعان در حاکمیت سیاسی بر اکثریت توده‌های کارگر و فرودست جامعه است.

متن کامل این کتاب را به‌صورت pdf اینجا مطالعه کنید.

نسخه‌ی پی‌دی‌اف: Hamed Saeidi – China and Iran

برچسب‌ها: ,

دسته‌بندی شده در: مقاله, نما

2 پاسخ

  1. تمام تحلیل های علیه چین به نفع امپریالیسم امریکا وغرب است سوال این است که کی وچه تاریخی غرب وامپریالیسم امریکا در فکر سر مایه گذاری در زیر ساختهای کشور های عقب مانده بود سیاست مرگز وپیرامون بر مبنای عقب نگه داشتن کشور های فقیر است امپریالیسم کدام کشور را سر مایه داری ملی کرد تمام سر مایه داری در کشور های عقب نگه داشته شده که ادامه رشد تولید ناموزون است وتمام ارزش افزونه ان را کشور های صنعتی می بلعند براساس وابستگیست ومونتا ژ است چین اگر در فکر چنین سیاستی بود برای ایران جاده ورااهن نمی ساتخت ودر شبکه اتوبان سازی شر کت نمی کرد من باورم است اقتصاد چین اقتصاد دوران گذار بنا به طرح نپ لنین است برای رشد نیروهای مولده در چین در دوران گذار تا انقلاب سوسیالیستی خود را در صد مین سال انقلابش در 2049 اغاز کند سیاست چین تماما لنینیستنمی توان هر دنبیل هم این جوری چین را امپریالیسم نامید چون صدور سر مایه می کند در همان کتاب امپریالیسم به عنوان اخرین مرحله سر مایه داری لنین لنین صدور سر مایه را مبنی کار کشور های امپریالیستی نمی داتند بلکه رابط امپریالیسم با کشور های پیرامونی بر اساس سلطه وتابعییت است نه فقط صدور سر مایه هر گز از خودتان پرسیدید چرا شر کت توتال فرانسوی طرح پروژه ی چاه نفت را ول کرد ولی در حالیکه چین ان قرار داد را می خواست اجرا کند چرا پروژه راه سازی در تهران و.چالوس را ول کرد چرا امریکا از طرح برجام بیرون امد وایران محاصره اقتصادی کرد همه این ها به جهت این بود که جلوی زیر ساخت سازی اقتصاد ایران توسط چین بگیردشما زحمت زیادی در تهیه این اطلاعات کشیدید ولی نتایجی که گرفتید به نفع امپریالیسم وغرب است چهان دو قطبی ویا چند قطبی شده است ومنافع ما در این است که از قطب کشور های امپریالیستی غرب وامریکال در بیائیم از ان گذشته شما مدعی هستید اقتصاد چین مبتنی بر نئو لیرالیسم است در حالیکه در چین تمام شرکتها 51 در صد سهم شرکتها تحت مدیریت دولت است تمام اقتصاد رقابتی بر ان حاکم است یعنی کنزیست نه هایکی بعلا وه در چین انحصار وکار تل وتراست ممنوعست این اطلاعات را از سمیر امین برایتان نقل کردم من نمی دانم سرتان به کجای دنیا وصل است که چنین نتیجه انحراف امیزی گرفتید وان بستگی به وجدانتان دارد که از نظر در بیائید واگر قبایتان به روحانی جنایتکار ونوکر غرب نخورده باشد مسئولیت بزرگی در این راهخ دارید که نظرتان را برگردانید ومطالعات بیشتری در مورد چین بکنید ودر چنین منجلابی غلط نزنید

  2. آقای یحییٰ‌پور به کتاب امپریالیسم لنین اشاره کردند و جا دارد اشاره کنم که این کتاب یکی از مغفول‌ترین کتاب‌ها در ایران است و بعید است کمتر چپی آن را خوانده باشد. اگر کتاب لنین را دوباره بخوانیم، به بهترین وجهی دنیای امروز را توصیف می‌کند. رقابت سرمایه‌های بزرگ در سطح جهانی برای تقسیم و تقسیم مجدد بازار جهانی! آقای یحییٰ‌پور از واقعیت چین اطلاع دقیقی ندارد که ادعا می‌کنند در چین کارتل و تراست وجود ندارد. کارتل و تراست یعنی سرمایهٔ متمرکز، یعنی هووای، شیائومی، تن‌سنت، علی‌بابا و … رشد چین (و هند، بزریل و … در درجات به مراتب بعدی) باعث بر هم خوردن نظم شده است و این بدون شک موجب جنگ‌هایی در مقیاس جهانی برای تقسیم مجدد جهان خواهد شد. در این جنگ معلوم خواهد شد چه کسانی استراتژی انترناسیونالیسم پرولتری را پیش می‌گیرند و از فرصت پیش آمده جهت کسب قدرت سیاسی توسط «طبقهٔ جهانی کارگر» استفاده می‌کنند و چه کسانی مانند احزاب سوسیال دموکرات انترناسیونال دوم رسوا شده و به توجیه جنگ می‌پردازند. بزرگ‌ترین خطر در دام ایدئولوژی‌های امپریالیستی افتادن است: ناسیونالیسم (از جمله ناسیونالیسم اروپایی، ناسیونالیسم کردی/روژئاوایی، ترکی، عربی)، حقوق بشر، دموکراسی، محیط زیست، هم‌جنس‌گراها، زنان و … این ایدئولوژی‌ها همه استفاده خواهند شد تا طبقهٔ کارگر را به جان هم بیاندازند. مهم داشتن استقلال طبقاتی و درک این است که طبقهٔ کارگر به معنای واقعی کلمه هم اکثریت است و هم جهانی. هر سیاست محلی اساساً ضدانقلابی است!