نسخهی پی دی اف: From Social Reproduction Feminism to the Women_s Strike – farsi
در پاييز ٢٠١٦، کنشگران لهستانی فراخواني براي اعتصاب گستردهی زنان دادند كه به دنبال توقف لایحهای در پارلمان بود كه سقط جنين را ممنوع ميكرد. اعتصاب آنها ملهم از اعتصاب تاريخي زنان بر ضد نابرابري دستمزد در ايسلند بود. کنشگران آرژانتيني جنبش «يكي هم زياد است» (Ni Una Menos[1]) نيز در اكتبر ٢٠١٦ همين تاكتيك را براي اعتراض نسبت به خشونت مردانه به كار بستند. در پي مشاركت انبوه در اين اعتصابات، سازمانهاي فمينيستي محلی اقدام به ایجاد هماهنگیهایی در سطح بینالمللی کردند تا خيزشي جهاني را در نوامبر ٢٠١٦ به مناسبت روز جهاني مبارزه با خشونت عليه زنان تدارک ببینند. در ٢٦ نوامبر، ٣٠٠.٠٠٠ زن خيابانهاي ايتاليا را تسخير كردند. فراخوانِ اعتصاب جهاني زنان در ٨ مارس بهطور طبيعي از دل اين مبارزات رشد كرد: این حرکت ابتدا توسط كنشگران لهستاني آغاز شد كه اعتصاب زنان در سپتامبر را سازماندهی كرده بودند، و در طول ماههاي بعد، به حدود پنجاه كشور گسترش یافت.
در ايالات متحده، ايدهی سازماندهی اعتصاب زنان ريشه در مجموعهی خاصی از عوامل دارد.
سرشت فراگير راهپيمايي زنان در ٢١ ژانويه ٢٠١٧ نشان ميداد كه احتمالاً شرايط براي تولد دوبارهی خيزشي فمينيستي مهيا بود. همزمان، اين راهپيمايي محدوديتهاي ساختاري آن نوع فمينيسم ليبرال را به نمايش ميگذاشت كه در دهههاي پيشين هژمونيك شده است. اين بِرَند فمينيسم چهرهی واقعي خود را در طول انتخابات مقدماتي حزب دموكرات نشان داد، يعني زماني كه كمپين برني سندرز به هدف حملهی مداومِ فمينيستهاي ليبرال حامي هيلاري كلينتون بدل شد، كساني كه ميگفتند رأي دادن به سندرز ضدفمينيستي است و زنان بايد ذيل پرچم «انقلاب زنان» كه توسط كلينتون بلند شده است، متحد شوند. بااینحال در انتخابات رياست جمهوري بيشتر زنان سفيدپوستي كه در انتخابات شرکت کردند، ترجيح دادند بهجای قهرمان ادعايي حقوق زنان، به كانديدايي رأي دهند كه آشكارا زنستيز بود.[i]
شايد [ارجاع به] نژادپرستي مشهود [در بين برخي اقشار جامعه بتواند] بخشي از اين آرا را توضيح دهد، اما [مسلماً] همهی حقيقت را بيان نميكند، زیرا همچنان از توضيح اين مسئله بازمیماند كه چرا فمينيسم ادعايي كلينتون براي اين زنان جاذبهاي نداشت. يك روش براي پاسخ دادن به اين مسئله طرح يك پرسش بسيار ساده است: چه كسي مشخصاً از اين نوع فمينيسم ليبرال كه هيلاري كلينتون نمايندگي ميكند، سود برده است؟
طبق نظر لزلي مككال جامعهشناس، در دههی ١٩٧٠ زنی با تحصيلات دانشگاهی بهطور متوسط كمتر از مردي فاقد همين سطح از تحصيلات درآمد داشت. در سالهاي ٢٠٠٠ تا ٢٠١٠، وضعيت به طرز چشمگيري تغيير كرد: درحالیکه متوسط درآمد زنان و مردان طبقهی كارگر ثابت ماند، درآمد زنان نخبه سريعتر از مردان نخبه افزايش يافت؛ در ٢٠١٠ زنی با درآمد بالا بهطور متوسط بيش از ٥/١ برابر يك مرد از طبقهی متوسط عایدی داشت. اين تحول نتيجهی قوانين مترقی مانند قانون پرداخت يكسان مصوب ١٩٦٣ بود كه عريانترين اشكال تبعيض جنسيتي را در محل كار از بين برد. باوجود اين، چنين قوانيني در متن نابرابري اقتصادي فزاينده در كليت جامعه اجرا شد. پيامد اين وضعيت رشد نابرابري اقتصادي و اجتماعی در ميان زنان بود؛ درحالیکه زنان طبقات بالا به طرز موفقيتآميزي شكاف دستمزد خود را كاهش ميدادند، زنان طبقات كارگر کاملاً [از اين روند] عقب ماندند.[ii]
كاتا پوليت در مقالهاي كه اوايل ٢٠١٧ در مجلهی نیشن (Nation) نوشت، به اين پرسش پرداخت كه چه چيزي را بايد مسئلهی فمينيستي قلمداد کرد و نتيجه گرفت درحالیکه حقوق باروري و مبارزه بر ضد تبعيض جنسيتي را میتوان بهوضوح مطالباتي فمينيستي دانست، جنگ، فقر، بحران زيستمحيطي و شايد حتي مبارزه بر ضد نژادپرستي فراتر از گسترهی فمينيسم هستند.[iii] در اينجا پوليت مضمون بسيار مهم و مركزي اين سنخ از فمينيسم ليبرال را انعكاس ميدهد ـ تعريف قضایی و حقوقي فمينيسم. بنابراين تعجبي ندارد كه اين مفصلبندي از فمينيسم در جذب ميليونها زن طبقهی كارگر شكست بخورد. براي مثال، پرداخت يكسان و پايان تبعيض جنسيتي در محل كار قطعاً اهداف ارزشمندي هستند، اما همانطور كه دادههاي مككال نشان ميدهد، اگر اين اهداف از مطالبات حداقل دستمزد يا بازتوزيع درآمد جدا شوند تأثير ملموس چندانی بر زندگي زنان طبقهی كارگر ندارند.
نتيجهی انتخابات رياست جمهوري آمريكا نشانهی به بنبست خوردن فمينيسم ليبرال بود، بنبستی كه حتي مشاركت وسيع مردم در راهپيماييهاي زنان در ژانويه [بعد] نتوانست بهطور كامل از آن خارج شود. فراخوانِ اعتصاب زنان محصول آگاهي از اين بنبست بود كه فضايي سياسي براي سياست فمينيستي بدیل باز كرد. اين فراخوان همچنين محصول آگاهی از حضور انبوهي از گروهها و شبكههاي محلي و سازمانهاي ملي در ايلات متحده بود كه از پيش دست به كارِ ايجاد بدیلی براي فمينيسم ليبرال شده بودند: فمينيسمي طبقاتي و ضدنژادپرستانه، كه زنان ترنس و كويير و افراد با جنسيت غيردوگانه را دربرگيرد. بدينسان فراخوان اعتصاب از اين آگاهي برآمد كه فمينيسم ديگري از پيش آنجا حاضر است؛ فراخوان در خدمت اهداف مشخصی بود: ايجاد شبكهاي ملي از سازمانها و افراد، مشهود ساختن اين شكلِ ديگرِ فمينيسم در سطح ملي، مبارزه با هژموني آن سنخ فمينيسم شركتي كه كلينتون و هوادارانش تجسم آناند، و درنهایت، فتح باب گفتگوي ملي در مورد توانمندسازی زنان طبقهی كارگر، مهاجر و سياهپوست.
اقتباس اصطلاح اعتصاب به معنای تأكيد بر كاري بود كه زنان نهتنها در محل كار، كه خارج از آن، در سپهر بازتوليد اجتماعي انجام ميدهند. اين اصطلاح كاركرد ديگري نيز داشت كه اگر وضعيت نيروي كار آمريكا را لحاظ كنيم، قابل فهمتر خواهد بود.
از ١٩٨٣ تا ٢٠١٦ در آمريكا نرخ عضويت در اتحاديه از ١/٢٠ درصد به ٧/١٠ درصد كاهش يافت. وضعيت در بخش خصوصي از اين هم تأسفبارتر است، در اين بخش نرخ عضويت در اتحاديه در دورهی زمانی مشابه از ٨/١٦ درصد به ٤/٦ درصد كاهش پيدا كرد. اگر به دادههای اعتصابات رسمي نگاه كنيم، درمييابيم كه از ١٩٤٧ تا ٢٠١٦ تعداد روزهاي كاري اعتصابهایی که با مشارکت بيش از هزار كارگر شکل گرفتهاند، از ٢٥.٧٢٠.٠٠٠ به ١.٥٤٣.٠٠٠ روز كاهش داشته است؛ البته سال ٢٠١٦ بهطور خاص به دليل اعتصابات معلمان شيكاگو و كارگران ورايزن شاهد جهش كوچكي در روزهاي اعتصاب بود. اين وضعيت پيامد قوانين ضد اتحاديه، و [غلبهي] خطمشی سياسي و كاربست اتحاديهگرايي تجاري است. بااینحال مبارزهی طبقاتي را نبايد با مبارزهی كارگري در محل كار درهم آمیخت: مبارزهی طبقاتي اشكال بسياري به خود ميگيرد. تجلی چشمگير طبقه بهمثابهی کنشگر سياسي و عامل مبارزه، اغلب در سپهر بازتوليد اجتماعي شكل ميگيرد، يعني در جايي كه اين مبارزات پتانسيل حمله به سودآوري سرمايهدارانه را دارند. در سالهاي اخير ما شاهد چندين خيزش كارگري برجسته بوديم كه سازمانها و شبكههاي كارگري غيرسنتي سازماندهی کردند: براي مثال، مبارزه براي پانزده دلار (Fight for Fifteen) يا تحركاتي كه «مراكز فرصتهاي شغلی در رستورانها» (Restaurant Opportunities Centers – ROC) سازماندهی کرد؛ جنبشهايي مانند جنبش «زندگي سياهان مهم است» (Black Lives Matter)، اعتصابات مهاجران، بسیج نیروها بر ضد ديوارکشی در مرز مكزيك؛ و تحركات تقريباً خودجوش بر ضد «منع ورود مسلمانان به آمريكا» (Muslim Ban). به جاي اينكه همهی اين اشكال بسيج اجتماعي را جايگزينهايي براي سازماندهي كارگري در محل كار در نظر بگيريم، مفيدتر است كه آنها را بهمثابهی اشكال متنوعي ببينيم كه مبارزهی طبقاتي در زمان حاضر به خود ميگيرد، اشكالي كه به شكل بالقوه يكديگر را تقويت ميكنند و ميتوانند به خلق شرايط لازم براي سازماندهی اعتصاب در محل كار كمك كنند. اعتصاب زنان بخشي از اين فرايند بود: اين اعتصاب نقش [مهمي] در بازسازي مشروعیت سياسي اصطلاح «اعتصاب» در آمريكا ايفا كرد و موجب شد كار در سه منطقهی آموزشي (school districts) برخلاف انتظار متوقف شود. اعتصاب زنان همچنين توانست آن دست از سازمانهاي كارگري را كه اكثريت كارگران در آنها زن هستند، مانند ROC و انجمن پرستاران ايالت نيويورك (New York State Nurses Association)، و نيز چندين [تجربهی] سازماندهي كارگري و منازعات محل کار محلي را كه توسط زنان و دگرباشان رهبری شدند، مشهود كند.
تجربهی انضمامي اعتصاب زنان، در كنار نظريهی بازتوليد اجتماعي كه الهامبخش برخي از سازماندهندگان اعتصاب بود، اين پرسش را كه آيا مبارزهی طبقاتي بايد نسبت به مبارزات «مبتني بر هويت» تقدم داشته باشد، به پرسشي نهتنها منسوخ كه بهکل گمراهكننده بدل كرد. اگر به طبقه بهمثابهی عاملي سياسي ميانديشيم، بايد اذعان كنيم كه جنسيت، نژاد و گرایش جنسی [نيز] بهعنوان مؤلفههایی ذاتي كه افراد از خلال آن درك از خود و نسبتشان را با جهان عینیت میبخشند، بخشي از راهي هستند كه افراد از طريق آن سياسي و درگير مبارزه ميشوند. در واقعيت زيسته، نابرابري طبقاتي، نژادي و جنسيتي پديدههايي جدا از هم و تقسيمبنديشده كه خارج از خود با يكديگر تلاقي دارند، تجربه نميشوند: جداسازي آنها صرفاً نتيجهی فرايند تفكری تحليلي است كه نبايد آن را با انعكاس تجربه اشتباه گرفت.
اين بينش براي سازماندهي سياسي كليدي است، چراکه استراتژيها، تاكتيكها، و اشكال سازماني سياسي همواره بايد ريشه در تجربهی انضمامي مردم داشته باشد. انتزاع از تجربه به جايگزيني ماترياليسم با خردگرایی ميانجامد – يعني درآمیختن مقولههاي تحليلي و واقعيت ذهني، و تحميل طرحهاي كتابي دربارهی معنای مبارزهی طبقاتی بر واقعيات زيستهی مردم. از سوي ديگر، اگر قرار است فمينيسم و مبارزه با نژادپرستي پروژههايي رهاييبخش براي همهی بشريت باشند، آنگاه پرسش از سرمايهداري گريزناپذير است. درنتیجه مسئلهی جايگزيني مبارزهی طبقاتي با مبارزات مبتني بر هويت را بايد از نو بهمثابهی مسئلهای سياسي صورتبندي کرد كه برخاسته از هژموني مفصلبندي ليبرالی گفتمان فمينيستي است. اين مفصلبندي با پاك كردن مسئلهی كليدي رابطهی ساختاري ميان سركوب جنسيتي و سرمايهداري، فمينيسم را به پروژهی ارتقاي شخصي زنان نخبه بدل ميكند. اينكه چگونه بايد اين هژموني را در هم شكنيم، مسئلهای است كه اكنون بايد در مورد آن بحث كنيم، و اعتصاب زنان نخستين گام مهم در اين جهت بود.
درعینحال که همهی سازماندهندگان و مشاركتكنندگان در اعتصاب زنان تعهد نظري به فمينيسم بازتوليد اجتماعي نداشتند، اعتصاب زنان را ميتوان به شکلی منطقی ترجمهی سياسي نظريهی بازتوليد اجتماعي دانست. تحركات اخير نشان ميدهند كه آگاهي جديد و رو به رشدي نسبت به لزوم بازسازي همبستگي و عمل جمعي بهمثابهی تنها راه دفاع از خودمان در برابر حملات مداوم به بدنها، آزادي، و ارادهی آزاد، و نيز در برابر سياستهاي امپرياليستي و نوليبرالی شكل گرفته است. بعلاوه، اين تحركات بهمثابه پادزهر زوال ليبرالي گفتمان و روش فمينيستي عمل ميكنند.
درعینحال، غلبه بر اين درک از فمينيسم به معناي بازگشت به تقليلگرايي اقتصادي يا سياست كلگرايانه مبتني بر انتزاع تفاوتها نيست. در دهههاي اخير ما به آگاهي وسيعتري نسبت به قشربندي وضعيت اجتماعي زنان همسوجنسيتي و تراجنسيتي بر مبناي طبقه، قوميت، نژاد، سن، توانايي و گرايش جنسي دست يافتهايم. چالشي كه جنبش فمينيستي نو بايد با آن مواجه شود، اين است كه فرمهايي از كنش، سازماندهي، و مطالبات را مفصلبندي كند كه اين تفاوتها را پنهان نكنند، بلكه برعكس، آنها را جدي بگيرند. اين تنوع بايد به سلاح ما بدل شود، نه به مانعي در برابرمان يا چيزي كه ما را از يكديگر جدا میكند. براي تحقق اين امر، ضروريست كه روابط دروني ميان اشكال متفاوت سركوب را نشان دهيم و تفاوتهايي را كه اين شيوههاي سركوب به وجود ميآورند، در نقد فراگيرتري از روابط اجتماعي سرمايهدارانه تركيب كنيم. در اين فرايند، تمامی سوژهسازیهای سياسي كه مبتني بر شكل خاصي از سركوب است، ميتواند ما را به بينشهاي جديدي تجهيز كند تا درك بهتري از شيوههاي متفاوتي داشته باشيم كه از طريق آنها سرمايهداري، نژادپرستي و تبعیض جنسی بر زندگيمان اثر ميگذارند.
منبع اصلی:
Cinzia Arruzza, From Social Reproduction Feminism to the Women’s Strike, in Tithi Bhattacharya, Social Reproduction Theory, Pluto Press (2017) (pp. 192-196)
پینوشتها:
[i] جنبش Ni Una Menos (Not one [woman] less – نه يك [زن] كمتر) جنبشي فمينيستي در آرژانتين است.
[1] گفتنی است كه تعداد زنان سفيدپوستي كه به ترامپ رأي دادند در مقايسه با تعداد كل زنان سفيدپوستي كه در آمريكا در سن رأيدهي بودند، بسيار كم است.
[2] Leslie McCall, “Men Against Women, or the Top 20 Percent Against the Bottom 80? How Does Growing Economic Inequality Affect Traditional Patterns of Gender Inequality?” Council on Contemporary Families, October 16, 2013, https://contemporaryfamilies.org/top-20-percentagainst-bottom-80/.
[3] Katha Pollitt, “Actually, Not Everything Is a Feminist Issue. And That’s OK,” Nation, March 23, 2017, https://www.thenation.com/article/actuallynot-everything-is-a-feminist-issue.